و خداوند مهدي را آفريد.....................

مدیر انجمن: شورای نظارت

ارسال پست
Bronze
Bronze
پست: 270
تاریخ عضویت: سه‌شنبه ۲۹ مرداد ۱۳۸۷, ۶:۲۲ ب.ظ
محل اقامت: کره زمین
سپاس‌های ارسالی: 194 بار
سپاس‌های دریافتی: 797 بار
تماس:

و خداوند مهدي را آفريد.....................

پست توسط پرستوی-مهاجر »

 [font=Times New Roman]بسم رب المهدی :razz:


خداوند زمينها وآسمانها را آفريد اما چيزي کم بود ،خداوند آدم را آفريد اما چيزي کم بود ، خداوند حوا را آفريد اما باز چيزي کم بود . انسانهاي نخستين مي آمدند و

مي رفتند اما چيزي کم بود ، تا اين که خدا ابراهيم و اسماعيل را آفريد و به فرمان او کعبه بنا گشت اما هنوز چيزي کم بود . پيشينيان و پسينيان مي آمدند و مي

رفتند اما چيزي کم بود . تا اينکه خدا محمد (ص) را آفريد و پس از آن فاطمه و علي را آفريد و خداوند عشق را آفريد . اما باز چيزي کم بود . خداوند حسن و حسين را

آفريد و مظلوميت را اما چيزي کم بود . سپس خداوند عباس را آفريد و خداوند فداکاري را آفريد . خداوند سجاد را آفريد و صبوري را . اما باز هم چيزي کم بود . سالها

مي گذشت ، ائمه مي آمدند و مي رفتند اما چيزي کم بود. تا اينکه خداوند در نيمه شعبان حلقه گم شده خلقت را آفريد، و خداوند مهدي را آفريد ، و بر مردم اتمام

حجت کرد اما دريغا که خلايق او را در نيافتند تا خداوند تصميم گيرد بار ديگر زمين و زمينيان را از اين نعمت محروم بدارد تا من اين بار بگويم خداوند همه چيز آفريد اما باز

چيزي کم است ……..!!
  
یادتان باشد اگر همچو پرستو رفتیم

خانه مادری ما همه بیت الزهراست

یادتان باشد اگر تنگی دل غوغا کرد

مهدی فاطمه را یاد کنید او تنهاست
Bronze
Bronze
پست: 270
تاریخ عضویت: سه‌شنبه ۲۹ مرداد ۱۳۸۷, ۶:۲۲ ب.ظ
محل اقامت: کره زمین
سپاس‌های ارسالی: 194 بار
سپاس‌های دریافتی: 797 بار
تماس:

اي روح دعا

پست توسط پرستوی-مهاجر »

[font=Times New Roman]اي روح دعا سلام مهدي 


[font=Times New Roman]1170 بهار وخزان گذشت ونيامدي0سالهاست نگاهم پشت پنجره اي که متعلق به فرداست قاب گرديده وگرد وغبار هجران برآن سايه افکنده0

عمري است که براي آمدنت بي قرارم0 يابن الزهرا،ببين از فراقت سخت بارانيم0 ببين ثانيه ها چگونه از هجر تو بغض کرده وبه هق هق افتاده اند0

آقا جان!حيف نيست ماه شب چهارده پشت ابرهاي تيره وپاره پاره پنهان بماند،حيف نيست ديده را شوق وصا ل باشد ولي فروغ ديده نباشد0

بيا وقرار دل بيقرارم شو0 بيا وصداقت آينه را به زلال آبي نگاهت پيوند بزن0 بيا تا سر به دامانت بگذارم وعقده هاي چندين ساله ام را باز کنم0 تو که معناي سبز

لحظه هايي بيا تو که ترنم الطاف حق تعالي بيا0

بيا که از هجرت چون اسپندي بر آتشم0 يوسف فاطمه ! کي طنين دلنواز انا بقيه ا000 تو از کعبه مقصود جانها را معطر مي نمايد0 کي کعبه به خود مي بالد و زمين

بر قامت دلربايت طواف عشق مي گزارد وجان در سعي وصفاي نگاه تو محرم مي شود ومناسک حج وقربان را بجاي مي آورد0 براي آمدنت تمام دلهاي عشاق دنيا را

به ضريح چشمهاي قشنگ وعباس گونه ات گره زده ايم ودر مراسم اعتکاف شبهاي فراق براي گرفتن حاجتمان دست به دعا برداشته ايم0 آقا جان براي آن لحظه که

سبز پوش با پرچم يالثارات الحسين در انتهاي افق غباري بپامي شود و تو با ذوالفقار حيدر وسوار بر اسب سفيد قصه ها مي آيي لحظه ها را بدست باد مي

سپارم0

بگذار صادقانه بگويم که کهانسالترين آرزوي دلم آرزوي وصال توست!آرزويي که براي بدست آوردنش تمام کلافهاي عمرم را به بازار معشوق فروشان برده ام و خودم را

در جرگه خريداران يوسف زهرا(س) قرار داده ام0
 

[font=Times New Roman]به یاد مهدی و صبح آمدنش صلوات 
یادتان باشد اگر همچو پرستو رفتیم

خانه مادری ما همه بیت الزهراست

یادتان باشد اگر تنگی دل غوغا کرد

مهدی فاطمه را یاد کنید او تنهاست
Bronze
Bronze
پست: 270
تاریخ عضویت: سه‌شنبه ۲۹ مرداد ۱۳۸۷, ۶:۲۲ ب.ظ
محل اقامت: کره زمین
سپاس‌های ارسالی: 194 بار
سپاس‌های دریافتی: 797 بار
تماس:

پست توسط پرستوی-مهاجر »

[FONT=Times New Roman] قطعه گمشده ای از پر پرواز کم است

یازده بار بشمردیم و یکی باز کم است

این همه آب که جاری است نه اقیانوس است

عرق شرم زمین است که سرباز کم است
  
یادتان باشد اگر همچو پرستو رفتیم

خانه مادری ما همه بیت الزهراست

یادتان باشد اگر تنگی دل غوغا کرد

مهدی فاطمه را یاد کنید او تنهاست
ارسال پست

بازگشت به “قطعه ادبي”