.
[FONT=Times New Roman]خداوند ، حافظان اسلام پس از پيامبر صلىاللهعليهوآله را تعيين فرموده
و پيامبر (ص) اين امر را به امّت تبليغ نموده است .
[FONT=Times New Roman]مقدّ
مكتب امامت مىگويد :
« پيشوا و زمامدار امّت ، همان اوصياى پيامبر مىباشند ؛ و اين امر انتصابى است ، نه انتخابى .»
مكتب امامت مىگويد كه تعيين پيشوا (اوصياى پيامبر) از طريق انتصاب مىباشد .
و اين انتصاب از طرف خداست ، نه از جانب پيامبر صلىاللهعليهوآله و نه از جانب مردم .
خداوند متعال پيشوا را نصب مىكند ، و پيامبر تعيين و انتصاب الهى را به مردم تبليغ مىنمايد.
[HR]
منبع :
کتاب گرانقدر « نقش ائمه در احیاء دین » ، تألیف علامه بزرگوار سید مرتضی عسکری (ره) ، درس 32 .
تعیین حافظان اسلام پس از پیامبر اکرم (ص) توسط خداوند متعال
مدیر انجمن: شورای نظارت
-
- پست: 1950
- تاریخ عضویت: جمعه ۲۳ شهریور ۱۳۸۶, ۲:۵۷ ق.ظ
- سپاسهای ارسالی: 2988 بار
- سپاسهای دریافتی: 5531 بار
- تماس:
Re: تعیین حافظان اسلام پس از پیامبر اکرم (ص) توسط خداوند متعال
.
[FONT=Times New Roman]امامت در مكتب اهل بيت (عليهمالسلام)
در مكتب اهل بيت عليهمالسلام مسأله امامت به صورت ديگرى مطرح مىشود ، و چنان كه ديديم امامت بر اساس انتصاب الهى شكل مىگيرد .
پيشوايان اين مكتب و دانشمندان آن به اين آيه از قرآن كريم استناد مىكنند :
[FONT=Times New Roman]«وَ إِذِ ابْتَلَى إِبْرَا هِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَـتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّى جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا» (22)
ابراهيم را با كلماتى امتحان كرد . او با كمك الهى از امتحان با سرافرازى بيرون آمد .
در نتيجه خداوند فرمود : من تو را امام مردم قرار دادم .
ــ كلماتى كه با آن ، خداوند متعال ابراهيم خليل (عليهالسلام ) را امتحان فرمود در چه زمينهاى بوده است؟
ــ آيا در آن از كشتن فرزند دلبندش ، اسماعيل ، سخن رفته بوده؟
ــ و يا جنگ با طاغوت بزرگ زمان ، نمرود؟
ــ و يا در مورد رفتن به آتش نمرود ، و سوختن با نهايت خشنودى فرمان رسيده است ؟ يا همه اينها بوده است؟
از متن آيه دقيقا روشن نيست؛ هر چه بوده حادثه يا حوادثى بس عظيم بوده كه براى ابراهيم خليل امتحانى بزرگ محسوب شده است .
در هر حال آنگاه كه اين پيامبر بزرگ از پيچ و خم اين امتحانات به سلامت گذشت ، و مانند هميشه عمرش سربندگى و اخلاص
به درگاه ربوبى ساييد ،[HIGHLIGHT=#ffff00] به مقام والاى امامت نائل شد . مقام امامت ، آن هم پس از نيل به نبوّت و رتبه اولوالعزمى و خلّت (دوستى خداوند)
[HIGHLIGHT=#ffff00]چه مقامى مىتواند باشد كه نيل بدان ، ابراهيم عليهالسلام را آن چنان به وجد مىآورد كه آن را براى فرزندانش نيز درخواست مىكند!
ابراهيم با شنيدن اين پيام ا لهى و رسيدن به اين مرتبت عظمى ، به اقتضاى بشريت از خداى خويش تقاضا مىكند كه
اين مرتبت در فرزندان وى هم باقى بماند . او به مناسبت طبيعت بشرى ، دوستدار فرزندان خويش است و مىخواهد كه
آنها هم به اين سرفرازى باطنى برسند . لذا عرضه مىدارد:
[FONT=Times New Roman]« وَمِنْ ذُرِّيَّتى » : « آيا از ذرّيه من نيز ؟ »
خداوند متعال جواب مىفرمايد :[FONT=Times New Roman] « لاَ يَنَالُ عَهْدِى الظَّــلِمِينَ » (23) « امامت عهد خاصّ من است با بندهام ، و اين عهد ، به اشخاص ستمكار و ظالم نمىرسد » .
[FONT=Times New Roman]ظالم كيست ؟
در عرف و فرهنگ قرآن ،
ــ گاهى به كسى كه به خودش ظلم مىكند ، ستمكار گفته مىشود .
مثلاً كسى كه بت مىپرستد يا خودكشى مىنمايد ، به خود ستم كرده ، بنا بر اين ، اسلام بدو ظالم مىگويد .
ــ و گاهى به كسى كه ديگران را مورد ستم قرار مىدهد و به حقوقشان تجاوز مىكند ، ستمكار گفته مىشود .
مانند كسى كه مال مردم را مىبرد يا از ايشان ربا مىگيرد و يا به ناموسى تجاوز مىكند .
بنا بر اين ، به طور كلّى هر كسى كه به هر عنوان خداى متعال را نافرمانى بكند ، در بينش قرآن و اسلام ظالم خواهد بود . (24)
[HIGHLIGHT=#ffff00]آن كسى كه لحظهاى در ستم به خود و ديگران به سر برده است ، بر اساس موازين دقيق نظام ربوبى ، ظالم است و سزاوار عهد خدايى (امامت) نيست .
[HIGHLIGHT=#ffff00]بنا بر اين ، بر اساس اين استدلال قرآن ، امام بايد معصوم باشد .
[HR]
گذشته از اين آيه كريمه ، در جاهاى ديگرى از قرآن كريم نيز از امامت سخن رفته
و در آنها امام براساس جعل و قرارداد الهى معرّفى شده است .
مانند : [FONT=Times New Roman]«وَ جَعَلْنَـهُمْ أَلـإمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَ أَوْحَيْنَآ إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَ تِ وَ إِقَامَ الصَّلَوةِ وَ إِيتَآءَ الزَّكَوةِ وَ كَانُواْ لَنَا عَـبِدِينَ » (25)
« ايشان را امامان و پيشوايانى قرار داديم كه به امر ما هدايت مىكردند ، و به ايشان مجموعه كارهاى خوب ،
به ويژه برپا داشتن نماز و اداى زكات را وحى فرموديم و ايشان براى ما بندگانى مطيع بودند . »
[FONT=Times New Roman]«وَ جَعَلْنَا مِنْهُمْ أَلـإمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُواْ وَ كَانُواْ بِـٔايَـتِنَا يُوقِنُونَ» (26)
« برخى از ايشان (بنىاسرائيل) را امامانى قرار داديم كه به امر ما هدايت مىكردند ؛
آنگاه كه صبر و خويشتندارى كردند و در يقين به آيات ما پا برجا بودند . »
[HIGHLIGHT=#ffff00]بنا بر اين ، بر اساس قرآن كريم ،
مسأله امامت در مكتب اهل بيت تنها براساس تعيين و جعل و قرارداد الهى امكانپذير است و بس .
_________________________________
22 . بقره : 124 .
23 . سوره بقره : 124 .
24 . سوره طلاق : 1 . «وَمَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ»
25 . سوره انبياء : 73 .
26 . سوره سجده : 24 .
[FONT=Times New Roman]امامت در مكتب اهل بيت (عليهمالسلام)
در مكتب اهل بيت عليهمالسلام مسأله امامت به صورت ديگرى مطرح مىشود ، و چنان كه ديديم امامت بر اساس انتصاب الهى شكل مىگيرد .
پيشوايان اين مكتب و دانشمندان آن به اين آيه از قرآن كريم استناد مىكنند :
[FONT=Times New Roman]«وَ إِذِ ابْتَلَى إِبْرَا هِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَـتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّى جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا» (22)
ابراهيم را با كلماتى امتحان كرد . او با كمك الهى از امتحان با سرافرازى بيرون آمد .
در نتيجه خداوند فرمود : من تو را امام مردم قرار دادم .
ــ كلماتى كه با آن ، خداوند متعال ابراهيم خليل (عليهالسلام ) را امتحان فرمود در چه زمينهاى بوده است؟
ــ آيا در آن از كشتن فرزند دلبندش ، اسماعيل ، سخن رفته بوده؟
ــ و يا جنگ با طاغوت بزرگ زمان ، نمرود؟
ــ و يا در مورد رفتن به آتش نمرود ، و سوختن با نهايت خشنودى فرمان رسيده است ؟ يا همه اينها بوده است؟
از متن آيه دقيقا روشن نيست؛ هر چه بوده حادثه يا حوادثى بس عظيم بوده كه براى ابراهيم خليل امتحانى بزرگ محسوب شده است .
در هر حال آنگاه كه اين پيامبر بزرگ از پيچ و خم اين امتحانات به سلامت گذشت ، و مانند هميشه عمرش سربندگى و اخلاص
به درگاه ربوبى ساييد ،[HIGHLIGHT=#ffff00] به مقام والاى امامت نائل شد . مقام امامت ، آن هم پس از نيل به نبوّت و رتبه اولوالعزمى و خلّت (دوستى خداوند)
[HIGHLIGHT=#ffff00]چه مقامى مىتواند باشد كه نيل بدان ، ابراهيم عليهالسلام را آن چنان به وجد مىآورد كه آن را براى فرزندانش نيز درخواست مىكند!
ابراهيم با شنيدن اين پيام ا لهى و رسيدن به اين مرتبت عظمى ، به اقتضاى بشريت از خداى خويش تقاضا مىكند كه
اين مرتبت در فرزندان وى هم باقى بماند . او به مناسبت طبيعت بشرى ، دوستدار فرزندان خويش است و مىخواهد كه
آنها هم به اين سرفرازى باطنى برسند . لذا عرضه مىدارد:
[FONT=Times New Roman]« وَمِنْ ذُرِّيَّتى » : « آيا از ذرّيه من نيز ؟ »
خداوند متعال جواب مىفرمايد :[FONT=Times New Roman] « لاَ يَنَالُ عَهْدِى الظَّــلِمِينَ » (23) « امامت عهد خاصّ من است با بندهام ، و اين عهد ، به اشخاص ستمكار و ظالم نمىرسد » .
[FONT=Times New Roman]ظالم كيست ؟
در عرف و فرهنگ قرآن ،
ــ گاهى به كسى كه به خودش ظلم مىكند ، ستمكار گفته مىشود .
مثلاً كسى كه بت مىپرستد يا خودكشى مىنمايد ، به خود ستم كرده ، بنا بر اين ، اسلام بدو ظالم مىگويد .
ــ و گاهى به كسى كه ديگران را مورد ستم قرار مىدهد و به حقوقشان تجاوز مىكند ، ستمكار گفته مىشود .
مانند كسى كه مال مردم را مىبرد يا از ايشان ربا مىگيرد و يا به ناموسى تجاوز مىكند .
بنا بر اين ، به طور كلّى هر كسى كه به هر عنوان خداى متعال را نافرمانى بكند ، در بينش قرآن و اسلام ظالم خواهد بود . (24)
[HIGHLIGHT=#ffff00]آن كسى كه لحظهاى در ستم به خود و ديگران به سر برده است ، بر اساس موازين دقيق نظام ربوبى ، ظالم است و سزاوار عهد خدايى (امامت) نيست .
[HIGHLIGHT=#ffff00]بنا بر اين ، بر اساس اين استدلال قرآن ، امام بايد معصوم باشد .
[HR]
گذشته از اين آيه كريمه ، در جاهاى ديگرى از قرآن كريم نيز از امامت سخن رفته
و در آنها امام براساس جعل و قرارداد الهى معرّفى شده است .
مانند : [FONT=Times New Roman]«وَ جَعَلْنَـهُمْ أَلـإمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَ أَوْحَيْنَآ إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَ تِ وَ إِقَامَ الصَّلَوةِ وَ إِيتَآءَ الزَّكَوةِ وَ كَانُواْ لَنَا عَـبِدِينَ » (25)
« ايشان را امامان و پيشوايانى قرار داديم كه به امر ما هدايت مىكردند ، و به ايشان مجموعه كارهاى خوب ،
به ويژه برپا داشتن نماز و اداى زكات را وحى فرموديم و ايشان براى ما بندگانى مطيع بودند . »
[FONT=Times New Roman]«وَ جَعَلْنَا مِنْهُمْ أَلـإمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُواْ وَ كَانُواْ بِـٔايَـتِنَا يُوقِنُونَ» (26)
« برخى از ايشان (بنىاسرائيل) را امامانى قرار داديم كه به امر ما هدايت مىكردند ؛
آنگاه كه صبر و خويشتندارى كردند و در يقين به آيات ما پا برجا بودند . »
[HIGHLIGHT=#ffff00]بنا بر اين ، بر اساس قرآن كريم ،
مسأله امامت در مكتب اهل بيت تنها براساس تعيين و جعل و قرارداد الهى امكانپذير است و بس .
_________________________________
22 . بقره : 124 .
23 . سوره بقره : 124 .
24 . سوره طلاق : 1 . «وَمَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ»
25 . سوره انبياء : 73 .
26 . سوره سجده : 24 .
-
- پست: 1950
- تاریخ عضویت: جمعه ۲۳ شهریور ۱۳۸۶, ۲:۵۷ ق.ظ
- سپاسهای ارسالی: 2988 بار
- سپاسهای دریافتی: 5531 بار
- تماس:
Re: تعیین حافظان اسلام پس از پیامبر اکرم (ص) توسط خداوند متعال
.
مسأله بعدى كه در امامت مطرح است ، مسأله [HIGHLIGHT=#ffff00]عصمت امام مىباشد كه در آيه 124 از سوره بقره (به هنگام سخن گفتن درباره امامت ابراهيم عليهالسلام)
بدان تصريح شده است و ما آن را به اختصار مورد بحث قرار داديم .
اينك اگرباز به قرآن رجوع كنيم ، اين آيه شريفه را ملاحظه خواهيم نمود :
[FONT=Times New Roman]«إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» (27) « جز اين نيست كه خداوند مىخواهد هرگونه پليدى و گناه را از شما اهل بيت دور كند، و شما را كاملاً پاك و منزّه گرداند . »
كلمه « اهل البيت » كه در اين آيه به كار رفته است ، از اصطلاحات شرعى است كه به وسيله قرآن كريم وضع شده است .
پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله نيز با قاطعيّت تمام افراد اين گروه را تعيين فرموده است . (28)
پيامبر(ص) ، على و فاطمه و حسن و حسين را زير كساى خويش جمع فرمود و اين آيه را كه درباره ايشان نازل گشته بود ، قرائت فرمود .
و بدين وسيله دقيقا معيّن كرد كه زنان وى در شمار اهل بيت نيستند . لذا « اهل البيت » نام خاصّ اين گروه شد
و هرجا در اسلام سخن از اهل بيت گفته شود ، مقصود اينان هستند و همينها معصوم مىباشند .
[HIGHLIGHT=#ffff00]اين دومين شرط امامت بود .
______________________________
27 . سوره احزاب : 33 .
28 . اين افراد همان چهارده معصوم مىباشند كه عبارتند از : پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله ، دختر گرامىاش ، فاطمه زهرا عليهاالسلام و دوازده امام عليهمالسلام .
مسأله بعدى كه در امامت مطرح است ، مسأله [HIGHLIGHT=#ffff00]عصمت امام مىباشد كه در آيه 124 از سوره بقره (به هنگام سخن گفتن درباره امامت ابراهيم عليهالسلام)
بدان تصريح شده است و ما آن را به اختصار مورد بحث قرار داديم .
اينك اگرباز به قرآن رجوع كنيم ، اين آيه شريفه را ملاحظه خواهيم نمود :
[FONT=Times New Roman]«إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» (27) « جز اين نيست كه خداوند مىخواهد هرگونه پليدى و گناه را از شما اهل بيت دور كند، و شما را كاملاً پاك و منزّه گرداند . »
كلمه « اهل البيت » كه در اين آيه به كار رفته است ، از اصطلاحات شرعى است كه به وسيله قرآن كريم وضع شده است .
پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله نيز با قاطعيّت تمام افراد اين گروه را تعيين فرموده است . (28)
پيامبر(ص) ، على و فاطمه و حسن و حسين را زير كساى خويش جمع فرمود و اين آيه را كه درباره ايشان نازل گشته بود ، قرائت فرمود .
و بدين وسيله دقيقا معيّن كرد كه زنان وى در شمار اهل بيت نيستند . لذا « اهل البيت » نام خاصّ اين گروه شد
و هرجا در اسلام سخن از اهل بيت گفته شود ، مقصود اينان هستند و همينها معصوم مىباشند .
[HIGHLIGHT=#ffff00]اين دومين شرط امامت بود .
______________________________
27 . سوره احزاب : 33 .
28 . اين افراد همان چهارده معصوم مىباشند كه عبارتند از : پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله ، دختر گرامىاش ، فاطمه زهرا عليهاالسلام و دوازده امام عليهمالسلام .
-
- پست: 1950
- تاریخ عضویت: جمعه ۲۳ شهریور ۱۳۸۶, ۲:۵۷ ق.ظ
- سپاسهای ارسالی: 2988 بار
- سپاسهای دریافتی: 5531 بار
- تماس:
Re: تعیین حافظان اسلام پس از پیامبر اکرم (ص) توسط خداوند متعال
.
مدارك و مصادر ما در مورد تفسير آيه و دلالت صريح آن بر عصمت خاندان پيامبر ، بسيار فراوان است . ما تنها به اندكى از آنها بسنده مىكنيم .
در ابتدا روايتى را نقل مىكنيم :
ــ عن ابن عبّاس قال : قال رسول اللّه :
« إنّ اللّه قسم الخلق قسمين ، فجعلنى فى خيرهما قسما ؛ فذلك قوله : وأصحاب اليمين وأصحاب الشّمال .
فأنَا من أصحاب اليمين ، وأنا خير أصحاب اليمين ... ثمّ جعل القبائل بيوتا ، فجعلنى فى خيرها بيتا ؛
فذلك قوله : «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» فإنَا وأهل بيتى مطهرون مِنَ الذّنوب» . (30)
[HR]
ــ نظريه مفسّران در مورد تفسير اين آيه عن قتادة رضىاللهعنه فى قوله : «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا»قال :
هم أهل بيت طهّرهم اللّه مِنَ السّوء واخْتصّهم برحمته (برحمة منه) (31)
ــ قال الطبرى : إنّما يريد اللّه ليذهب عنكم الرّجس أهل البيت ، يقول :
إنّما يريد اللّه ليذهب عنكم السّوء والفحشاء يا أهل بيت محمّد ، ويطهّركم مِن الدنس الّذى يكون فى أهل معاصى اللّه . (32)
ــ قال الزمخشرى : واستعار للذّنوب : الرّجس ، وللتّقوى : الطّهر ، لأنّ عرض المقترف
للمقبّحات يتلوث بها ويتدنّس كما يتلوّث بدنه بالأرجاس . (33)
ــ قال الرّازى : فقوله تعالى : «لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ» : أى يزيل عنكم الذّنوب «ويطهّركم» أى يلبسكم خلع الكرامة . (34)
ــ قال البيضاوى : «إنّما يريد اللّه ليذهب عنكم الرجس» الذنب المدنس لعرضكم ... «ويطهّركم» من المعاصى «تطهيرا» .
واستعارة الرّجس للمعصية والترشيح بالتّطهير للتنفير عنها . (35)
ــ قال المراغى : إنّما يريد اللّه ليذهب عنكم السّوء والفحشاء يا أهل بيت الرّسول ، ويطهّركم من دنس الفسق والفجور الّذى يعلق بأرباب الذّنوب والمعاصى . (36)
[HR]
لغويّون نيز در معانى «رجس» كلماتى دارند كه تطهير از آن به عصمت منتهى خواهد بود :
ــ راغب اصفهانى مىگويد : «رجس چيز پليد است» . گفته مىشود : «رجل رجس» :
«مردى پليد» ، و «رجال أرجاس» : «مردانى پليد» .
خداوند مىفرمايد : «رجس من عمل الشّيطان» : «پليدىاى است از عمل شيطان» .
و پليدى به چهار صورت ممكن است وجود داشته باشد : يا از نظر طبيعت ، يا از جهت عقلانى ، يا از نظر شرعى و يا از همه اين جهات مثل مردار .
زيرا مردار هم از نظر شرع پليد است ، هم از نظر عقل و هم از نظر طبيعت انسانى . پليد از نظر شرع چيزهايى است مثل قمار و شراب . برخى گفتهاند كه
اينها از نظر قضاوت عقل هم پليد محسوب مىشوند ...» . (37)
ــ ابن اثير ، لغوى مشهور در النّهايه مىنويسد :
الرجس : القذر . وقد يعبّر به عن الحرام والفعل القبيح. رجس چيز پليدى است ، و گاهى نيز گفته شده مقصود از آن ، كار حرام و عمل قبيح است . (38)
ــ علاّمه ابن منظور گفته است :
الرجس : القذر . وقد يعبّر به عن الحرام والفعل القبيح والعذاب واللّعنة والكفر
رجس پليدى است . و گاهى از حرام و كار قبيح و عذاب و لعنت و كفر به رجس تعبير مىگردد . (39)
ــ فيروز آبادى مىگويد :
الرجس : القذر وكلّ ما استقذر من العمل ، والعمل المؤدّى إلى العذاب ، والشّكّ والعقاب والغضب.
رجس پليدى و هر عمل بد و آلوده و هر كار كه به عذاب و شك و جزاى بد و خشم منتهى شود ، مىباشد . (40)
ــ جوهرى نوشته است :
الرجس : القذر ، و قال الفراء فى قوله تعالى : «وَيَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذينَ لا يَعْقِلُونَ» إنّه العقاب والغضب . (41)
عبدالقادر رازى نيز در مختار الصحاح ، بدون اندك تغييرى همين معنى را براى رجس ذكر كرده است . (42)
ــ فيومى گفته است :
الرجس : النتن ، والرجس : القذر . قال الفارابى : وكلّ شىء يستقذر فهو رجس .
وقال النقاش : الرجس : النجس . وقال فى البارع : وربّما قالوا : الرجاسة والنّجاسة ، أى جعلوهما بمعنى . (43)
ــ ابنفارس مىگويد :
الرجس : القذر لانّه لطخ وخلط . (44)
ــ حبيش تفليسى :
بدان كه رجس در قرآن سه وجه باشد . وجه نخستين رجس به معناى سيكى و قمار و بت و تير مقامرى بود ...
ووجه دوم رجس به معناى كفر و نفاق بود ... ووجه سيم رجس به معناى كردار بد بود . (45)
___________________________
30 . . الدرّ المنثور : ج 5 ص 199 .
31 . تفسير الطبرى : ج 22 ص 5 ، الدرّ المنثور : ج 5 ص 199 .
32 . تاريخ الطبرى : ج 22 ص 5 .
33 . الكشّاف : ج 3 ص 425 ، چ مصر 1953 م .
34 . تفسير الكبير : ج 25 ص 209 .
35 . تفسير البيضاوى : ص 557، چ 1305 ق .
36 . تفسير المراغى : ج 22 ص 7 ، چ مصر .
37 . مفردات ألفاظ القرآن ، مادّه «رجس» : ص 187 ، چ تهران 1373 ق .
38 . النّهاية فى غريب الحديث والأثر : ج 2 ص 200 ، چ مصر 1383 ق .
39 . لسان العرب المحيط ، مادّه «رجس» : ج 1 ص 1128 ، چ يوسف خياط و نديم مرعشلى .
40 . القاموس المحيط : مادّه «رجس» : ج 2 ص 227 ، چ مصر .
41. الصحاح ، ماده «رجس» : ج 2 ص 930 ، چ مصر ، تحقيق احمد عبدالغفور عطّار .
42. مختار الصحاح : ص 234 .
43 . المصباح المنير ، مادّه «رجس» : ج 1 ص 266 .
44 . معجم مقائيس اللّغة : ج 2 ص 490 .
45 . وجوه قرآن : ص 110 و 111 .
مدارك و مصادر ما در مورد تفسير آيه و دلالت صريح آن بر عصمت خاندان پيامبر ، بسيار فراوان است . ما تنها به اندكى از آنها بسنده مىكنيم .
در ابتدا روايتى را نقل مىكنيم :
ــ عن ابن عبّاس قال : قال رسول اللّه :
« إنّ اللّه قسم الخلق قسمين ، فجعلنى فى خيرهما قسما ؛ فذلك قوله : وأصحاب اليمين وأصحاب الشّمال .
فأنَا من أصحاب اليمين ، وأنا خير أصحاب اليمين ... ثمّ جعل القبائل بيوتا ، فجعلنى فى خيرها بيتا ؛
فذلك قوله : «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» فإنَا وأهل بيتى مطهرون مِنَ الذّنوب» . (30)
[HR]
ــ نظريه مفسّران در مورد تفسير اين آيه عن قتادة رضىاللهعنه فى قوله : «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا»قال :
هم أهل بيت طهّرهم اللّه مِنَ السّوء واخْتصّهم برحمته (برحمة منه) (31)
ــ قال الطبرى : إنّما يريد اللّه ليذهب عنكم الرّجس أهل البيت ، يقول :
إنّما يريد اللّه ليذهب عنكم السّوء والفحشاء يا أهل بيت محمّد ، ويطهّركم مِن الدنس الّذى يكون فى أهل معاصى اللّه . (32)
ــ قال الزمخشرى : واستعار للذّنوب : الرّجس ، وللتّقوى : الطّهر ، لأنّ عرض المقترف
للمقبّحات يتلوث بها ويتدنّس كما يتلوّث بدنه بالأرجاس . (33)
ــ قال الرّازى : فقوله تعالى : «لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ» : أى يزيل عنكم الذّنوب «ويطهّركم» أى يلبسكم خلع الكرامة . (34)
ــ قال البيضاوى : «إنّما يريد اللّه ليذهب عنكم الرجس» الذنب المدنس لعرضكم ... «ويطهّركم» من المعاصى «تطهيرا» .
واستعارة الرّجس للمعصية والترشيح بالتّطهير للتنفير عنها . (35)
ــ قال المراغى : إنّما يريد اللّه ليذهب عنكم السّوء والفحشاء يا أهل بيت الرّسول ، ويطهّركم من دنس الفسق والفجور الّذى يعلق بأرباب الذّنوب والمعاصى . (36)
[HR]
لغويّون نيز در معانى «رجس» كلماتى دارند كه تطهير از آن به عصمت منتهى خواهد بود :
ــ راغب اصفهانى مىگويد : «رجس چيز پليد است» . گفته مىشود : «رجل رجس» :
«مردى پليد» ، و «رجال أرجاس» : «مردانى پليد» .
خداوند مىفرمايد : «رجس من عمل الشّيطان» : «پليدىاى است از عمل شيطان» .
و پليدى به چهار صورت ممكن است وجود داشته باشد : يا از نظر طبيعت ، يا از جهت عقلانى ، يا از نظر شرعى و يا از همه اين جهات مثل مردار .
زيرا مردار هم از نظر شرع پليد است ، هم از نظر عقل و هم از نظر طبيعت انسانى . پليد از نظر شرع چيزهايى است مثل قمار و شراب . برخى گفتهاند كه
اينها از نظر قضاوت عقل هم پليد محسوب مىشوند ...» . (37)
ــ ابن اثير ، لغوى مشهور در النّهايه مىنويسد :
الرجس : القذر . وقد يعبّر به عن الحرام والفعل القبيح. رجس چيز پليدى است ، و گاهى نيز گفته شده مقصود از آن ، كار حرام و عمل قبيح است . (38)
ــ علاّمه ابن منظور گفته است :
الرجس : القذر . وقد يعبّر به عن الحرام والفعل القبيح والعذاب واللّعنة والكفر
رجس پليدى است . و گاهى از حرام و كار قبيح و عذاب و لعنت و كفر به رجس تعبير مىگردد . (39)
ــ فيروز آبادى مىگويد :
الرجس : القذر وكلّ ما استقذر من العمل ، والعمل المؤدّى إلى العذاب ، والشّكّ والعقاب والغضب.
رجس پليدى و هر عمل بد و آلوده و هر كار كه به عذاب و شك و جزاى بد و خشم منتهى شود ، مىباشد . (40)
ــ جوهرى نوشته است :
الرجس : القذر ، و قال الفراء فى قوله تعالى : «وَيَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذينَ لا يَعْقِلُونَ» إنّه العقاب والغضب . (41)
عبدالقادر رازى نيز در مختار الصحاح ، بدون اندك تغييرى همين معنى را براى رجس ذكر كرده است . (42)
ــ فيومى گفته است :
الرجس : النتن ، والرجس : القذر . قال الفارابى : وكلّ شىء يستقذر فهو رجس .
وقال النقاش : الرجس : النجس . وقال فى البارع : وربّما قالوا : الرجاسة والنّجاسة ، أى جعلوهما بمعنى . (43)
ــ ابنفارس مىگويد :
الرجس : القذر لانّه لطخ وخلط . (44)
ــ حبيش تفليسى :
بدان كه رجس در قرآن سه وجه باشد . وجه نخستين رجس به معناى سيكى و قمار و بت و تير مقامرى بود ...
ووجه دوم رجس به معناى كفر و نفاق بود ... ووجه سيم رجس به معناى كردار بد بود . (45)
___________________________
30 . . الدرّ المنثور : ج 5 ص 199 .
31 . تفسير الطبرى : ج 22 ص 5 ، الدرّ المنثور : ج 5 ص 199 .
32 . تاريخ الطبرى : ج 22 ص 5 .
33 . الكشّاف : ج 3 ص 425 ، چ مصر 1953 م .
34 . تفسير الكبير : ج 25 ص 209 .
35 . تفسير البيضاوى : ص 557، چ 1305 ق .
36 . تفسير المراغى : ج 22 ص 7 ، چ مصر .
37 . مفردات ألفاظ القرآن ، مادّه «رجس» : ص 187 ، چ تهران 1373 ق .
38 . النّهاية فى غريب الحديث والأثر : ج 2 ص 200 ، چ مصر 1383 ق .
39 . لسان العرب المحيط ، مادّه «رجس» : ج 1 ص 1128 ، چ يوسف خياط و نديم مرعشلى .
40 . القاموس المحيط : مادّه «رجس» : ج 2 ص 227 ، چ مصر .
41. الصحاح ، ماده «رجس» : ج 2 ص 930 ، چ مصر ، تحقيق احمد عبدالغفور عطّار .
42. مختار الصحاح : ص 234 .
43 . المصباح المنير ، مادّه «رجس» : ج 1 ص 266 .
44 . معجم مقائيس اللّغة : ج 2 ص 490 .
45 . وجوه قرآن : ص 110 و 111 .
-
- پست: 1950
- تاریخ عضویت: جمعه ۲۳ شهریور ۱۳۸۶, ۲:۵۷ ق.ظ
- سپاسهای ارسالی: 2988 بار
- سپاسهای دریافتی: 5531 بار
- تماس:
Re: تعیین حافظان اسلام پس از پیامبر اکرم (ص) توسط خداوند متعال
.
[FONT=Times New Roman]« بررسى شرط انتصابى بودن »
در مكتب اهل بيت چنان كه ديديم امامت انتصابى است ، و اين انتصاب بايد از جانب خداوند باشد ،
و پيامبر (ص) فقط وظيفه دارد كه آن را تبليغ كند ، نه اينكه صاحب مقام امامت را تعيين و يا زمامدارى او را توصيه كند .
همچنان كه پيامبر اكرم نماز را تبليغ مىنمايد و در اين كار فقط فرمانبردار خدا و پيامآور اوست ، و حج را تبليغ مىكند
و آن هم به دستور خداست و ... در مسأله امامت نيز به همين شكل است .
او امامت را از جانب خداوند تبليغ مىكند و نصب و تعيين از سوى ربّ العالمين است .
پس آنچه كه حضرت رسول اكرم صلىاللهعليهوآلهدرباره امامت بيان مىكند ، مانند همانهايى است كه درباره نماز و حجّ و زكات و جهاد مىگويد
و بيان مىكند و توضيح مىدهد .
او درباره نماز مىگويد : نماز را چنين بخوانيد ، در ابتدا اين گونه وضو بگيريد ، سوره حمد را در ركعت اوّل و دوم بخوانيد ،
در ركوع چنين كنيد و در سجده چنان . و مىگويد كه نماز را چند ركعت بخوانيد ، و يا مقارنات و مقدّمات آن را چگونه بجا آوريد .
همانگونه كه اين موارد را پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله از سوى خودش نمىگويد و از جانب خداوند بيان مىكند و سخن او را تبليغ مىنمايد ،
آنچه كه در مورد مسأله امامت نيز گفته است از جانب حق تعالى مىباشد ؛ [FONT=Times New Roman]«وَ مَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْىٌ يُوحَى»
اينك برخى از احاديث و سخنانى را كه از آن حضرت در مسأله امامت در دست داريم ، به دو دسته متمايز تقسيم نموده ، به طور مختصر بررسى مىنماييم .
[FONT=Times New Roman]« بررسى شرط انتصابى بودن »
در مكتب اهل بيت چنان كه ديديم امامت انتصابى است ، و اين انتصاب بايد از جانب خداوند باشد ،
و پيامبر (ص) فقط وظيفه دارد كه آن را تبليغ كند ، نه اينكه صاحب مقام امامت را تعيين و يا زمامدارى او را توصيه كند .
همچنان كه پيامبر اكرم نماز را تبليغ مىنمايد و در اين كار فقط فرمانبردار خدا و پيامآور اوست ، و حج را تبليغ مىكند
و آن هم به دستور خداست و ... در مسأله امامت نيز به همين شكل است .
او امامت را از جانب خداوند تبليغ مىكند و نصب و تعيين از سوى ربّ العالمين است .
پس آنچه كه حضرت رسول اكرم صلىاللهعليهوآلهدرباره امامت بيان مىكند ، مانند همانهايى است كه درباره نماز و حجّ و زكات و جهاد مىگويد
و بيان مىكند و توضيح مىدهد .
او درباره نماز مىگويد : نماز را چنين بخوانيد ، در ابتدا اين گونه وضو بگيريد ، سوره حمد را در ركعت اوّل و دوم بخوانيد ،
در ركوع چنين كنيد و در سجده چنان . و مىگويد كه نماز را چند ركعت بخوانيد ، و يا مقارنات و مقدّمات آن را چگونه بجا آوريد .
همانگونه كه اين موارد را پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله از سوى خودش نمىگويد و از جانب خداوند بيان مىكند و سخن او را تبليغ مىنمايد ،
آنچه كه در مورد مسأله امامت نيز گفته است از جانب حق تعالى مىباشد ؛ [FONT=Times New Roman]«وَ مَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْىٌ يُوحَى»
اينك برخى از احاديث و سخنانى را كه از آن حضرت در مسأله امامت در دست داريم ، به دو دسته متمايز تقسيم نموده ، به طور مختصر بررسى مىنماييم .
-
- پست: 1950
- تاریخ عضویت: جمعه ۲۳ شهریور ۱۳۸۶, ۲:۵۷ ق.ظ
- سپاسهای ارسالی: 2988 بار
- سپاسهای دریافتی: 5531 بار
- تماس:
Re: تعیین حافظان اسلام پس از پیامبر اکرم (ص) توسط خداوند متعال
.
[FONT=Times New Roman]اثبات امامت عموم اهل بيت (عليهمالسلام)
در اين دسته از احاديث ، نام خاصّ هيچ يك از امامان وجود ندارد ، ولى امامت عموم اهل بيت عليهمالسلام در آنها مطرح شده است .
ما در اينجا دو نمونه از اين گروه از احاديث را ارزيابى مىكنيم :
[FONT=Times New Roman]1 - حديث
روايت اوّل را از صحيح مسلم (47) نقل مىكنيم كه البته در دهها كتاب معتبر ديگر از مكتب خلفا ، چون مسند احمد ، سنن دارمى ، سنن بيهقى
و مستدرك الصّحيحين (48) ، نيز وجود دارد :
زيد بن ارقم مىگويد :
[و بنا به نسخه مستدرك ، اضافه مىفرمايد :]
با تكيه بر اين جمله اخير از گفتار پيامبر صلىاللهعليهوآله است كه ما معتقديم يكى از امامان اهل بيت ـ كه تعدادشان نيز در روايات معتبر ديگر
تعيين شده است ـ بايد چنان عمرى دراز داشته باشد كه تا پايان جهان زنده بماند ، و در نتيجه همدوش و قرين كتاب خدا براى هميشه در
جامعه بشرى موجود باشد و فرموده پيامبر در مورد عدم جدايى اين دو راست آيد .
شبيه به همين سخن را جابر از خطبه عرفه پيامبر نقل مىكند ، مىگويد :
ترمذى پس از نقل اين سخن اضافه مىكند كه اين حديث از ابوذر ، ابو سعيد خدرى ، زيد بن ثابت و حذيفة بن اسيد نيز نقل شده است . (49)
در اين روايت ، پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله اهل بيت خويش را در كنار قرآن قرار داده هدايت را به دست ايشان و قرآن مىداند ،
و چنگ زدن به دامان ايشان را موجب نجات قطعى از گمراهى و ضلالت بيان مىكند . و مىفرمايد كه هوشيار باشيد و دقّت كنيد
كه چگونه بعد از من با اين دو رفتار خواهيد كرد ، و بدانيد كه اين دو هيچ وقت از هم جدايى ندارند و در حوض كوثر
(محلّ ورود نجات يافتگان رستاخيز) بر من وارد خواهند شد .
اينكه كتب آسمانى امام مردمند و پيشواى فكر و اعتقاد و اخلاق و عمل مردم از وجهه نظرى هستند ، يك مسأله مسلّم قرآنى است . [COLOR=#c00000](50)
با توجّه و تكيه بر همين اصل ، در كنار قرآن قرار گرفتن اهل بيت پيامبر ، امامت ايشان را نيز اثبات مىنمايد .
[HIGHLIGHT=#ffff00] بيانى ديگر ، اسلام از جنبه نظرى در قرآن كريم تصوير و طرح شده ،
و در وجهه عملى و تجسّم خارجى در اهل بيت عليهمالسلام خودنمايى مىكند .
بنا بر اين ، ما وقتى كه امامت قرآن را در وجهه نظرى پذيرا شديم ، امامت اهل بيت را در وجهه عملى نيز بايد بپذيريم .
علاوه بر اين از آنجا كه به گفته پيامبر هدايت منحصر در اين دو ميراث گرانقدر اوست ،
و مىدانيم هدايت قرآن در كليّات مسائل اعتقادى ، اخلاقى و عملى اسلام است ،
پس ناگزير توضيح و تبيين اسلام قرآنى ، وظيفه و كاركرد اهل بيت عليهمالسلام خواهد بود تا هدايت اتمام پذيرد و كامل گردد .
ناگفته نماند كه اين روايت آن قدر به صورتهاى مختلف و به وسيله افراد متفاوت نقل شده كه
بازگويى و بررسى همه آنها محتاج مجالى خاص است . ما در اينجا فقط درصدد آن بوديم كه با تكيه بر اين حديث ،
روشن سازيم كه رسول اكرم صلىاللهعليهوآلهبه فرمان الهى امامت را منحصر در اهل بيت خويش كرده و آنها را قرين و همدوش قرآن قرار داده است .
________________________________
47 . صحيح مسلم : ج 7 ص 122 و 123 ، چ مصر 1334 ق .
48 . المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 109 و 148 . براى دستيابى به بقيه مدارك ، رجوع كنيد به : المعجم المفهرس لألفاظ الحديث النّبوى .
49 . سنن الترمذى : ج 5 ص 662 ح 3786 .
50 . سوره احقاف : 12 . «وَمِنْ قَبْلِهِ كِتابُ مُوسى إِماما وَرَحْمَةً ...» .
[FONT=Times New Roman]اثبات امامت عموم اهل بيت (عليهمالسلام)
در اين دسته از احاديث ، نام خاصّ هيچ يك از امامان وجود ندارد ، ولى امامت عموم اهل بيت عليهمالسلام در آنها مطرح شده است .
ما در اينجا دو نمونه از اين گروه از احاديث را ارزيابى مىكنيم :
[FONT=Times New Roman]1 - حديث
روايت اوّل را از صحيح مسلم (47) نقل مىكنيم كه البته در دهها كتاب معتبر ديگر از مكتب خلفا ، چون مسند احمد ، سنن دارمى ، سنن بيهقى
و مستدرك الصّحيحين (48) ، نيز وجود دارد :
زيد بن ارقم مىگويد :
- در بين راه مكّه و مدينه (در سفر بازگشت از حجّة الوداع) در كنار آبگيرى كه «خم» نام داشت ، پيامبر در ميان مردم چنين خطبه خواند :
« اى مردم! آگاه باشيد من نيز بشرى هستم . نزديك است مرا [به عالم بقا ]بخوانند ، و من اجابت دعوت حق كنم .
من دو چيز گرانمايه در ميان شما به ميراث مىگذارم :
« كتاب خدا » كه در آن هدايت و نور مىباشد . آن را رها نكنيد و بدان چنگ زنيد ؛
و
« خاندانم » . شما را در مورد اهل بيتم يادآور خدا مىشوم » .
[و بنا به نسخه مستدرك ، اضافه مىفرمايد :]
- « هوشيار باشيد كه شما پس از من با اين دو بازمانده چگونه رفتار مىكنيد . اين دو هرگز از هم جدا نخواهند شد تا در حوض كوثر بر من وارد شوند» .
با تكيه بر اين جمله اخير از گفتار پيامبر صلىاللهعليهوآله است كه ما معتقديم يكى از امامان اهل بيت ـ كه تعدادشان نيز در روايات معتبر ديگر
تعيين شده است ـ بايد چنان عمرى دراز داشته باشد كه تا پايان جهان زنده بماند ، و در نتيجه همدوش و قرين كتاب خدا براى هميشه در
جامعه بشرى موجود باشد و فرموده پيامبر در مورد عدم جدايى اين دو راست آيد .
شبيه به همين سخن را جابر از خطبه عرفه پيامبر نقل مىكند ، مىگويد :
- من پيامبر را در ايّام حج در عرفه مشاهده كردم . آن حضرت بر ناقه خويش به نام «عضباء» سوار بود
و براى مردم چنين خطبه مىخواند :
« ... اى مردم! من در ميان شما چيزى گذاردم كه اگر بدان چنگ زنيد و از آن دست برنداريد هرگز گمراه نمىشويد ؛
كتاب خدا و عترتم كه اهل بيت من مىباشند . »
ترمذى پس از نقل اين سخن اضافه مىكند كه اين حديث از ابوذر ، ابو سعيد خدرى ، زيد بن ثابت و حذيفة بن اسيد نيز نقل شده است . (49)
در اين روايت ، پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله اهل بيت خويش را در كنار قرآن قرار داده هدايت را به دست ايشان و قرآن مىداند ،
و چنگ زدن به دامان ايشان را موجب نجات قطعى از گمراهى و ضلالت بيان مىكند . و مىفرمايد كه هوشيار باشيد و دقّت كنيد
كه چگونه بعد از من با اين دو رفتار خواهيد كرد ، و بدانيد كه اين دو هيچ وقت از هم جدايى ندارند و در حوض كوثر
(محلّ ورود نجات يافتگان رستاخيز) بر من وارد خواهند شد .
اينكه كتب آسمانى امام مردمند و پيشواى فكر و اعتقاد و اخلاق و عمل مردم از وجهه نظرى هستند ، يك مسأله مسلّم قرآنى است . [COLOR=#c00000](50)
با توجّه و تكيه بر همين اصل ، در كنار قرآن قرار گرفتن اهل بيت پيامبر ، امامت ايشان را نيز اثبات مىنمايد .
[HIGHLIGHT=#ffff00] بيانى ديگر ، اسلام از جنبه نظرى در قرآن كريم تصوير و طرح شده ،
و در وجهه عملى و تجسّم خارجى در اهل بيت عليهمالسلام خودنمايى مىكند .
بنا بر اين ، ما وقتى كه امامت قرآن را در وجهه نظرى پذيرا شديم ، امامت اهل بيت را در وجهه عملى نيز بايد بپذيريم .
علاوه بر اين از آنجا كه به گفته پيامبر هدايت منحصر در اين دو ميراث گرانقدر اوست ،
و مىدانيم هدايت قرآن در كليّات مسائل اعتقادى ، اخلاقى و عملى اسلام است ،
پس ناگزير توضيح و تبيين اسلام قرآنى ، وظيفه و كاركرد اهل بيت عليهمالسلام خواهد بود تا هدايت اتمام پذيرد و كامل گردد .
ناگفته نماند كه اين روايت آن قدر به صورتهاى مختلف و به وسيله افراد متفاوت نقل شده كه
بازگويى و بررسى همه آنها محتاج مجالى خاص است . ما در اينجا فقط درصدد آن بوديم كه با تكيه بر اين حديث ،
روشن سازيم كه رسول اكرم صلىاللهعليهوآلهبه فرمان الهى امامت را منحصر در اهل بيت خويش كرده و آنها را قرين و همدوش قرآن قرار داده است .
________________________________
47 . صحيح مسلم : ج 7 ص 122 و 123 ، چ مصر 1334 ق .
48 . المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 109 و 148 . براى دستيابى به بقيه مدارك ، رجوع كنيد به : المعجم المفهرس لألفاظ الحديث النّبوى .
49 . سنن الترمذى : ج 5 ص 662 ح 3786 .
50 . سوره احقاف : 12 . «وَمِنْ قَبْلِهِ كِتابُ مُوسى إِماما وَرَحْمَةً ...» .
-
- پست: 1950
- تاریخ عضویت: جمعه ۲۳ شهریور ۱۳۸۶, ۲:۵۷ ق.ظ
- سپاسهای ارسالی: 2988 بار
- سپاسهای دریافتی: 5531 بار
- تماس:
ادامه : اثبات امامت عموم اهل بيت (عليهمالسلام)
.
[FONT=Times New Roman]2 . روايات تعداد ائمّ
در گروه ديگرى از روايات ، تعداد ائمّه و خلفا و زمامداران بعد از آن حضرت تعيين شده ، ولى نامى از افراد ايشان به ميان نيامده است .
اين روايات را تا به حال من از چهار نفر از صحابه پيامبر صلىاللهعليهوآله يافتهام كه جابر بن سمره يك تن از ايشان است .
روايات او را در صحيح مسلم و بخارى ، سنن أبي داوود ، سنن ترمذى ، مسند طيالسى ، مسند احمد و ... مىتوان يافت .
در اينجا روايات جابر را از نسخه صحيح مسلم نقل مىنماييم . (51)
او مىگويد :
در اين روايت بيش از اين نقل نشده است ، ولى اميرالمؤمنين على عليهالسلام در نهج البلاغه قسمتى را كه از آن حذف شده است ،
چنين بيان فرمودهاند :
در روايت ديگر كه در مسند احمد و مستدرك حاكم و... نقل شده است ، مردى به نام مسروق كه راوى روايت است مىگويد :
اين روايت از انس بن مالك و عبداللّه بن عمرو بن العاص نيز نقل شده است . البته هر كدام از اين روايات را افراد متعدّدى نقل كردهاند
كه در نتيجه ، روايتشان به حدّ تواتر مىرسد و كاملاً مورد اطمينان است .
__________________________
51 . صحيح مسلم : ج 6 ص 2 ـ 4 ، كتاب الامارة ، باب النّاس تبع لقريش ؛ صحيح البخارى : ج 9 ص 81 ، كتاب الاحكام ، باب الاستخلاف ؛ سنن الترمذى : ج 2 ص 45 ، چ هند و ج 4 ص 501 ح 2225 ، چ مصر ؛ سنن أبى داوود : ج 4 ص 106 و 107 ، چ محمّد محيى الدّين عبدالحميد ؛ مسند احمد : ج 5 ص 86 ـ 90 ، 92 ـ 101 ، و 106 ـ 108 .
52 . «انّ الائمّة من قريش ، غُرسوا فى هذا البطن من هاشم ، لا تصلُح على سواهم ولا تصلُح الوُلاةُ مِن غَيرهم» . نهج البلاغه : ص
201 خطبه 144 ، تحقيق صبحى صالح .
53 . مسند احمد : ج 1 ص 398 و 406 ؛ المستدرك على الصحيحين : ج 4 ص 501 ؛ كنزالعمّال : ج 3 ص 26 و 27 ؛ منتخب
الكنز : ج 5 ص 312 در هامش المسند ؛ الصواعق المحرقه : ص 20 چ دوم 1385 ق ؛ مجمع الزّوائد : ج 5 ص 190 ، الجامع الصّغير : ج 1 ص 75 ؛ تاريخ الخلفاء ، سيوطى : ص 10 ، چ پاكستان .
[FONT=Times New Roman]2 . روايات تعداد ائمّ
در گروه ديگرى از روايات ، تعداد ائمّه و خلفا و زمامداران بعد از آن حضرت تعيين شده ، ولى نامى از افراد ايشان به ميان نيامده است .
اين روايات را تا به حال من از چهار نفر از صحابه پيامبر صلىاللهعليهوآله يافتهام كه جابر بن سمره يك تن از ايشان است .
روايات او را در صحيح مسلم و بخارى ، سنن أبي داوود ، سنن ترمذى ، مسند طيالسى ، مسند احمد و ... مىتوان يافت .
در اينجا روايات جابر را از نسخه صحيح مسلم نقل مىنماييم . (51)
او مىگويد :
- من با پدرم به محضر رسول اكرم رفته بوديم . آن بزرگوار فرمود :
« هميشه و هميشه دين باقى خواهد ماند تا هنگام برپا شدن رستاخيز ؛
تا وقتى كه بر شما دوازده خليفه باشند كه همه ايشان از قريشند . »
در اين روايت بيش از اين نقل نشده است ، ولى اميرالمؤمنين على عليهالسلام در نهج البلاغه قسمتى را كه از آن حذف شده است ،
چنين بيان فرمودهاند :
- امامان از قريشند كه درخت آن را در خاندان هاشم كِشتهاند ، و اين مقام جز براى ايشان صلاحيّت ندارد ،
و واليان و زمامدارانى غير از ايشان براى مردم سزاوار نيستند . (52)
در روايت ديگر كه در مسند احمد و مستدرك حاكم و... نقل شده است ، مردى به نام مسروق كه راوى روايت است مىگويد :
- در كوفه نزد عبداللّه بن مسعود نشسته بوديم و او به ما قرآن درس مىداد . مردى از وى سؤال كرد :
اى ابو عبدالرّحمان! آيا شما از پيامبر نپرسيديد كه اين امّت چند خليفه خواهد داشت؟
عبداللّه در جواب اين مرد گفت : از آن هنگام كه من به عراق آمدهام ، كسى جز تو از من اين سؤال را نكرده است .
آنگاه افزود : آرى ما از پيامبر از اين مسأله سؤال كرديم و آن حضرت فرمود :
« اثنى عَشَر كَعِدّةِ نُقَباءِ بَنى إسْرائيل . » « دوازده تن ، به تعداد نقيبان بنىاسرائيل . » (53)
اين روايت از انس بن مالك و عبداللّه بن عمرو بن العاص نيز نقل شده است . البته هر كدام از اين روايات را افراد متعدّدى نقل كردهاند
كه در نتيجه ، روايتشان به حدّ تواتر مىرسد و كاملاً مورد اطمينان است .
__________________________
51 . صحيح مسلم : ج 6 ص 2 ـ 4 ، كتاب الامارة ، باب النّاس تبع لقريش ؛ صحيح البخارى : ج 9 ص 81 ، كتاب الاحكام ، باب الاستخلاف ؛ سنن الترمذى : ج 2 ص 45 ، چ هند و ج 4 ص 501 ح 2225 ، چ مصر ؛ سنن أبى داوود : ج 4 ص 106 و 107 ، چ محمّد محيى الدّين عبدالحميد ؛ مسند احمد : ج 5 ص 86 ـ 90 ، 92 ـ 101 ، و 106 ـ 108 .
52 . «انّ الائمّة من قريش ، غُرسوا فى هذا البطن من هاشم ، لا تصلُح على سواهم ولا تصلُح الوُلاةُ مِن غَيرهم» . نهج البلاغه : ص
201 خطبه 144 ، تحقيق صبحى صالح .
53 . مسند احمد : ج 1 ص 398 و 406 ؛ المستدرك على الصحيحين : ج 4 ص 501 ؛ كنزالعمّال : ج 3 ص 26 و 27 ؛ منتخب
الكنز : ج 5 ص 312 در هامش المسند ؛ الصواعق المحرقه : ص 20 چ دوم 1385 ق ؛ مجمع الزّوائد : ج 5 ص 190 ، الجامع الصّغير : ج 1 ص 75 ؛ تاريخ الخلفاء ، سيوطى : ص 10 ، چ پاكستان .
-
- پست: 1950
- تاریخ عضویت: جمعه ۲۳ شهریور ۱۳۸۶, ۲:۵۷ ق.ظ
- سپاسهای ارسالی: 2988 بار
- سپاسهای دریافتی: 5531 بار
- تماس:
تفسیر روایات تعداد ائمه (ع)
.
[FONT=Times New Roman]« تفسير حديث و سرگردانى شارحان اهل سنت »
در اينگونه احاديث ، شارحان و صاحبنظران اهل سنّت سخت به بنبست رسيدهاند ، و نتوانستهاند معنايى در خور عقايد مقبول در مكتب خلفا
براى آن بيابند و دقيقا معيّن كنند كه : اين دوازده تن كيانند؟ چگونه يك گروه دوازده نفرى كه پشت سر هم مىآيند تا روز قيامت دوام مىآورند
و باقى مىمانند؟ آيا اين گروه كه عزّت و سربلندى اسلام با آنها پيوند دارد ، چه ويژگىهايى مىتوانند داشته باشند؟ آيا هر كس با هرگونه
شخصيّت ، مىتواند حائز اين مقام باشد يا حتما لازم است خليفهاى عادل باشد؟
ــ فقيه مشهور ، ابن العربى در شرح سنن ترمذى مىگويد :
ــ قاضى عياض ، محدّث نامدار مكتب خلفا ، در جواب اين سؤال كه : بيش از دوازده تن به خلافت رسيدهاند ؟! مىگويد :
ــ دانشمند ديگرى گفته است :
ــ و نيز گفتهاند :
دارد ...
_________________________
54 . شرح سنن ، الترمذى : ج 9 ص 68 ـ 69 .
55 . شرح نووى بر مسلم : ج 12 ص 201 ؛ فتح البارى فى شرح صحيح البخارى : ج 16 ص 339 و 341 .
56 . اين مرد در چهل خطبه جمعه صلوات بر پيامبر صلىاللهعليهوآله نفرستاد و خود به خاندان آن حضرت مىگفت : من چهل سال است كه بغض و دشمنى شما را در دل می پرورانم . مروج الذهب ، مسعودى : ج 3 ص 79 و 80 .
57 . الصواعق المحرقه : ص 19 ، چ مصر ، تاريخ الخلفاء ، سيوطى : ص 16 چ پاكستان .
58 . فتح البارى : ج 16 ص 338 و 341 ، شرح مسلم نووى : ج 12 ص 202 ـ 202 ، تاريخ الخلفاء ، سيوطى : ص 12 .
[FONT=Times New Roman]« تفسير حديث و سرگردانى شارحان اهل سنت »
در اينگونه احاديث ، شارحان و صاحبنظران اهل سنّت سخت به بنبست رسيدهاند ، و نتوانستهاند معنايى در خور عقايد مقبول در مكتب خلفا
براى آن بيابند و دقيقا معيّن كنند كه : اين دوازده تن كيانند؟ چگونه يك گروه دوازده نفرى كه پشت سر هم مىآيند تا روز قيامت دوام مىآورند
و باقى مىمانند؟ آيا اين گروه كه عزّت و سربلندى اسلام با آنها پيوند دارد ، چه ويژگىهايى مىتوانند داشته باشند؟ آيا هر كس با هرگونه
شخصيّت ، مىتواند حائز اين مقام باشد يا حتما لازم است خليفهاى عادل باشد؟
ــ فقيه مشهور ، ابن العربى در شرح سنن ترمذى مىگويد :
ما خلفاى پس از رسول خدا را مىشماريم . اينان را چنين مىيابيم :
1 . ابوبكر
2 . عمر
3 . عثمان
4 . على
5 . حسن
6 . معاويه
7 . يزيد بن معاويه
8 . معاوية بن يزيد
9 . مروان
10 . عبدالملك بن مروان
11 . وليد
12 . سليمان
13 . عمر بن عبدالعزيز
14 . يزيد بن عبدالملك
15 . مروان بن محمّد بن مروان
16 . سفّاح
17 . منصور ... .
او همينطور شمارش خلفا را ادامه مىدهد و بيست و هفت تن ديگر از ايشان را تا عصر خويش (سال 543 ق) مىشمرد . آنگاه مىگويد :
اگر ما دوازده تن از ايشان را از ابتداى خلافت بشماريم وآن كسانى را كه به ظاهر خلافت نبوى را داشتهاند در نظر گرفته باشيم ،
مىبينيم كه تا سليمان بن عبدالملك دوازده تن مىشوند . امّا اگر آنها را كه در واقع خلافت نبوى را دارا بودهاند (يعنى عدالت داشتهاند)بشماريم ،
پنج تن بيشتر از اين گروه را نخواهيم داشت كه عبارتند از خلفاى چهارگانه نخستين و عمر بن عبدالعزيز .
بنا بر اين ، من معنايى براى اين حديث نمىدانم . (54)
ــ قاضى عياض ، محدّث نامدار مكتب خلفا ، در جواب اين سؤال كه : بيش از دوازده تن به خلافت رسيدهاند ؟! مىگويد :
- اين سخن اعتراضى است باطل ؛ زيرا پيامبر نفرموده است كه : غير از دوازده تن خلافت نخواهند كرد .
بلكه او گفته است كه چنين تعدادى خواهند بود كه البته بودهاند و اين سخنِ حضرت مانع از آن نيست كه خلفا از اين تعداد نيز بيشتر باشند . (55)
ــ دانشمند ديگرى گفته است :
- مراد پيامبر اين است كه دوازده خليفه در تمام دوران حيات اسلام تا دامنه قيامت خواهند بود كه به حق عمل خواهند كرد ،
و در اين گروه توالى و پشت سر هم بودن شرط نيست ...
بنا بر اين ، مقصود آن حضرت از جمله « پس از آن هرج و مرج خواهد بود» مقدّمات قيامت و فتنهها و آشوبهاى پيش از آن ، همانند خروج دجّال مىباشد .
او مىگويد :
منظور از دوازده خليفه ، خلفاى چهارگانه و حسن و معاويه و عبداللّه بن زبير (56) و عمر بن عبدالعزيز مىباشند (كه مجموعا هشت تن مىشوند)
و مىشود كه مهدى عبّاسى (127 ـ 169 ق) را نيز به آنها اضافه نمود ؛ زيرا او در ميان عبّاسيان مثل عمر بن عبدالعزيز در امويان است
و نيز ظاهر (يكى ديگر از خلفاى عبّاسى) را مىتوان افزود به خاطر عدالت و انصافى كه داشته .
و در نتيجه دو تن باقى مىمانند كه يكى از ايشان مهدى (موعود آخر الزّمان) است كه او از اهل بيت مىباشد . (57)
(و ديگرى معلوم نيست چه كسى باشد؟!)
ــ و نيز گفتهاند :
- منظور پيامبر در اين حديث اين است كه دوازده تن خليفه در عصر عزّت و شكوت خلافت و قدرت اسلام و انتظام امور آن خواهند بود .
بنا بر اين ، خلفاى مورد بحث پيامبر كسانى هستند كه اسلام در زمانشان عزيز است و همه مسلمانان در مورد شخص آنان اتّفاق نظر دارند . (58)
دارد ...
_________________________
54 . شرح سنن ، الترمذى : ج 9 ص 68 ـ 69 .
55 . شرح نووى بر مسلم : ج 12 ص 201 ؛ فتح البارى فى شرح صحيح البخارى : ج 16 ص 339 و 341 .
56 . اين مرد در چهل خطبه جمعه صلوات بر پيامبر صلىاللهعليهوآله نفرستاد و خود به خاندان آن حضرت مىگفت : من چهل سال است كه بغض و دشمنى شما را در دل می پرورانم . مروج الذهب ، مسعودى : ج 3 ص 79 و 80 .
57 . الصواعق المحرقه : ص 19 ، چ مصر ، تاريخ الخلفاء ، سيوطى : ص 16 چ پاكستان .
58 . فتح البارى : ج 16 ص 338 و 341 ، شرح مسلم نووى : ج 12 ص 202 ـ 202 ، تاريخ الخلفاء ، سيوطى : ص 12 .
-
- پست: 1950
- تاریخ عضویت: جمعه ۲۳ شهریور ۱۳۸۶, ۲:۵۷ ق.ظ
- سپاسهای ارسالی: 2988 بار
- سپاسهای دریافتی: 5531 بار
- تماس:
ادامه : چگونگی تفسیر روایات تعداد ائمه (ع) در مکتب اهل سنت
.
ــ بيهقى ، محدّث و شارح نامدار مكتب خلفا ، پس از توضيحى در زمينه اين نظر مىگويد :
در توضيح بيشتر اين نظريّه گفتهاند :
ــ ابن حجر ، محدّث بزرگ و فقيه مشهور شافعى مذهب مىگويد :
ــ ابن كثير ، مورّخ و محدّث و مفسّر نامدار قرن هشتم مىنويسد :
ــ ابن كثير به دنبال اين سخن اضافه مىكند :
دارد ...
__________________________
59 . البداية والنهاية : ج 6 ص 249 .
60 . فتح البارى : ج 16 ص 341 .
61 . البداية والنّهاية : ج 6 ص 250 ، چ افست بيروت .
ــ بيهقى ، محدّث و شارح نامدار مكتب خلفا ، پس از توضيحى در زمينه اين نظر مىگويد :
- اين تعداد با دارا بودن صفات مذكور ، تا عصر وليد بن يزيد بن عبدالملك تكميل شدهاند ، و از آن پس هرج و مرج و آشوبهاى بزرگ به وجود آمده است .
سپس عبّاسيان به حكومت رسيدهاند . البته اگر صفات ياد شده را كنار بگذاريم ، از تعداد دوازده تن بيشتر خواهيم داشت .
و نيز همچنين است اگر خلفاى بعد از آشوبها را در نظر بگيريم . (59)
در توضيح بيشتر اين نظريّه گفتهاند :
از آن كسانى كه در به خلافت رسيدن مورد اتّفاق بودهاند ، در ابتدا خلفاى سه گانه را مىشناسيم .
پس از ايشان على است تا آن زمان كه مسأله حكميت در جنگ صفّين پيش آمد .
از آن روز به بعد معاويه بر خود نام خليفه نهاد (و اتّفاق در مورد خلافت على از ميان رفت . از آن پس نيز وضع به همين منوال بود تا اينكه)
بعد از صلح امام حسن همه بر شخص معاويه اتّفاق كردند و بعد از او در مورد فرزندش ، يزيد ، اختلافى به وجود نيامد .
كار حسين و خلافتش نيز انتظام نيافت ، بلكه به زودى كشته شد . پس از مرگ يزيد نيز دوباره اختلاف كردند كه چه شخصى خليفه باشد .
تا اينكه نوبت به خلافت عبدالملك بن مروان رسيد . در مورد او اتّفاق عام به وجود آمد . البته مىدانيم كه اين اتّفاق بعد از كشته شدن
عبداللّه بن يزيد (سال 73 ق) پديدار شده است .
بعد از عبدالملك در مورد چهار فرزندش در خلافت اختلافى نشد . اين چهار تن عبارتند از : وليد ، سليمان ، يزيد و هشام .
ما بين سليمان و يزيد بنا به وصيّت سليمان ، عمر بن عبدالعزيز خلافت يافت .
دوازدهمين نفر از اين گروه كه مردم بر ايشان اتّفاق كردند ، وليد بن عبدالملك است كه چهار سال حكومت كرد .
ــ ابن حجر ، محدّث بزرگ و فقيه مشهور شافعى مذهب مىگويد :
- اين توجيه ، بهترين توجيه براى احاديث ياد شده است. (60)
ــ ابن كثير ، مورّخ و محدّث و مفسّر نامدار قرن هشتم مىنويسد :
راهى كه بيهقى رفته و گروهى با او موافقت كردهاند (كه مقصود از حديث ، خلفايى هستند كه به طور متوالى تا عصر وليد بن يزيد بن عبدالملك فاسق آمدهاند)
راهى است كه در مورد آن تأمّل فراوان است . بيان اين مطلب اينكه خلفا تا عصر وليد بر هر فرض كه حساب كنيم ، از اين تعداد بيشتر هستند .
دليل ما اين است كه خلفاى چهارگانه ، يعنى ابوبكر و عمر و عثمان و على ، خلافتشان مورد اتّفاق و مسلّم است ...
بعد از ايشان هم حسن بن على است ، زيرا على در مورد او و خلافتش وصيّت كرد و اهل عراق نيز با او بيعت نمودند ...
تا زمانى كه او و معاويه صلح كردند . بعد از معاويه هم يزيد ، و پس از او هم معاوية بن يزيد ، سپس مروان ،
بعد عبدالملك بن مروان ، بعد عمر بن عبدالعزيز ، بعد يزيد بن عبدالملك ، بعد هشام بن عبدالملك ، زمامدار و خليفه شدند .
پس اين گروه پانزده تن مىشوند .
تازه بعد از اينها وليد بن يزيد بن عبدالملك (كه در عبارت بيهقى دوازدهمين تن شمرده شده است) مىباشد .
و اگر حكومت عبداللّه بن زبير را قبل از عبدالملك به حساب بياوريم به شانزده تن بالغ مىشوند .
با همه اين اشكالات ، در ميان اين دوازده تن خليفه موردِ پسندِ پيامبر (برحسب شمارش ازابتداى خلافت) ، يزيد بن معاويه وارد مىشود ،
و كسى مانند عمر بن عبدالعزيز كه همه بزرگان او را مدح و ستايش كردهاند ، خارج خواهد شد . با اينكه او كسى است كه وى را در
شمار خلفاى راشدين نام بردهاند و همه در عدالت او اتّفاق دارند و معتقدند كه عصر او از عادلانهترين اعصار در اسلام بوده است .
حتّى شيعيان نيز بدين مسأله اعتراف دارند .
اگر كسى بگويد كه ما فقط آن كسانى را در نظر مىگيريم كه امّت برايشان اجتماع بكنند ،
به اين بنبست دچار خواهيم شد كه علىّ بن ابى طالب و فرزندش را در شمار خلفا نياوريم ؛ زيرا مردم در مورد خلافت ايشان اتّفاق نكردند
و هيچكس از اهل شام با اين دو تن برخلافت بيعت ننمودند .
ــ ابن كثير به دنبال اين سخن اضافه مىكند :
يكى از دانشمندان در شمار خلفاى دوازدهگانه ، معاويه و يزيد و معاوية بن يزيد را به حساب آورده ،
مروان و عبداللّه بن زبير را محسوب نمىدارد ؛ زيرا امّت بر هيچيك از ايشان اتّفاق نكردهاند .
من مىگويم : اگر اين مسلك را در شمارش خلفا بپذيريم ، بايد ايشان را چنين تعداد كنيم :
ابوبكر ، عمر ، عثمان ، معاويه ، يزيد ، عبدالملك ، وليد بن سليمان ، عمر بن عبدالعزيز ، يزيد و سپس هشام ، كه اينها ده تن مىشوند .
پس از ايشان وليد بن يزيد بن عبدالملك فاسق است . ولى اين راه اصولاً ممكن نيست كه مورد قبول واقع شود ؛
زيرا بدين ترتيب لازم مىآيد كه على و فرزندش ، حسن را از اين دوازده تن خارج سازيم ، و اين خلاف تصريحات علماى اهل سنّت و شيعه است .
همچنين خلاف روايتى مىباشد كه « سفينه » از پيامبر نقل كرده است كه :
خلافت پس از من سى سال است ، و بعد از آن پادشاهى گزنده خواهد بود . (61)
دارد ...
__________________________
59 . البداية والنهاية : ج 6 ص 249 .
60 . فتح البارى : ج 16 ص 341 .
61 . البداية والنّهاية : ج 6 ص 250 ، چ افست بيروت .
-
- پست: 1950
- تاریخ عضویت: جمعه ۲۳ شهریور ۱۳۸۶, ۲:۵۷ ق.ظ
- سپاسهای ارسالی: 2988 بار
- سپاسهای دریافتی: 5531 بار
- تماس:
Re: تعیین حافظان اسلام پس از پیامبر اکرم (ص) توسط خداوند متعال
.
ــ ابن جوزى در كتاب خويش موسوم به كشف المشكل دو وجه در حلّ اين احاديث آورده است :
ــ ابن حجر در كتاب فتح البارى پس از نقل اين سخن به ردّ آن مىپرازد و اشكالات آن را بر مىشمارد . (64)
ــ ابنجوزى در بيان وجه دوم براى اين احاديث مىگويد :
ــ ابن جوزى پس از اين سخن اضافه مىكند :
ــ ابن حجر هيثمى در تعليقى كه بر اين حديث دارد ، مىگويد :
ــ گروهى ديگر از دانشمندان گفتهاند :
ــ ابن حجر عسقلانى پس از نقل اين گفتار مىگويد : (67)
____________________________
62 . صحيح مسلم : ج 6 ص 4 ، چ مصر 1334 ق . يعنى : «هميشه دين برپا خواهد ماند تا دوازده تن خليفه باشند و ...» . در واقع كلمه دين كه در متن روايت است تغيير معنى داده و به حكومت و زمامدارى تفسير گشته است .
63 . فتح البارى : ج 16 ص 340 به نقل از «كشف المشكل» .
64 . رجوع كنيد به : فتح البارى : ج 16 ص 340 .
65 . فتح البارى : ج 16 ص 341 ، چ اوّل مصر .
66 . الصواعق المحرقه : ص 21 چ دوم مصر .
67 . فتح البارى : ج 16 ص 338 و 339 ، شرح نووى : ج 12 ص 202 .
ــ ابن جوزى در كتاب خويش موسوم به كشف المشكل دو وجه در حلّ اين احاديث آورده است :
اوّل : پيامبر اكرم در حديث خويش به حوادثى كه بعد از او و اصحابش اتّفاق مىافتاد ، اشاره فرموده است ، و در واقع اصحاب
آن حضرت با خود او در اين زمينه پيوند دارند و يكسان هستند . پيامبر از حكومتهايى كه بعد از خودشان وجود دارد خبر مىدهند ،
و با اين سخنان به عدد خلفاى موجود در اين حكومتها اشاره مىفرمايند : شايد مقصود از كلمه « لا يزال الدّين ...» (62) اين باشد كه
هميشه حكومت برپا و برقرار و عزيز و قدرتمند است تا آنگاه كه دوازده تن خليفه به وجود آيند ، و بعد از آن به شكل ديگرى در مىآيد
كه اوضاع و احوال آن بسيار مشكلتر خواهد شد .
اوّلين فرد از گروه خلفاى پيامبر از بنىاميّه ، يزيد بن معاويه مىباشد و آخرين فرد ايشان مروان حمار ، و تعداد ايشان سيزده تن است .
در اين شمارش عثمان و معاويه و عبداللّه بن زبير به حساب نمىآيند ؛ زيرا اينان از صحابه مىباشند .
پس اگر از آن تعداد مروان بن حكم را حذف كنيم ـ زيرا در صحابه بودن او ترديد وجود دارد ـ (و يا بدين جهت كه خلافت را با زور
و غلبه كسب كرده و مردم عصر او با رضايت خاطر با عبداللّه بن زبير بيعت كرده بودند) تعداد دوازده تن تكميل مىشود
(و پيشگويى پيامبر بدين ترتيب به صدق مىپيوندد) .
و آنگاه كه خلافت از بنىاميّه بيرون رفت ، فتنهها و آشوبهاى بزرگ به وجود آمد و خطرات و حوادث عظيم پديدار شد ،
و تا زمانى ادامه يافت كه خلافت بر بنىعبّاس استقرار يافت . پس از آن هم اوضاع و احوال خلافت تغييراتى آشكار و روشن يافت . (63)
ــ ابن حجر در كتاب فتح البارى پس از نقل اين سخن به ردّ آن مىپرازد و اشكالات آن را بر مىشمارد . (64)
ــ ابنجوزى در بيان وجه دوم براى اين احاديث مىگويد :
دوم : احتمال دارد كه اين خلافت ، با دوازده تن عهدهدار آن ، مربوط به زمان پس از مهدى باشد كه در آخر الزّمان خروج مىكند .
من در كتاب دانيال چنين يافتهام : آنگاه كه مهدى از دنيا برود ، بعد از او پنج تن از فرزندان سبط اكبر (حضرت امام حسن) به زمامدارى
مىرسند . سپس پنج تن از فرزندان سبط اصغر (حضرت امام حسين) بدين مقام نائل مىشوند . آخرين تن از اين دسته وصيّت مىكند كه
يكى از فرزندان سبط اكبر ، جانشين او شود و خلافت كند . پس از او نيز فرزندش خلافت را به عهده مىگيرد . بدين ترتيب دوازده تن
زمامدار مزبور كامل مىشوند ، و هر كدام از ايشان امامى هدايت يافته (مهدى) مىباشند .
ــ ابن جوزى پس از اين سخن اضافه مىكند :
روايتى هم وجود دارد كه بعد از او (مهدى) دوازده مرد به حكومت خواهند رسيد ؛ شش تن از فرزندان حسن ، پنج تن از فرزندان حسين
و يك تن از ديگران . آنگاه او مىميرد و زمانه فاسد مىشود . (65)
ــ ابن حجر هيثمى در تعليقى كه بر اين حديث دارد ، مىگويد :
اين روايت ، جدّا روايتى است واهى . پس بر آن تكيه نمىتوان كرد . (66)
ــ گروهى ديگر از دانشمندان گفتهاند :
به نظر چنين مىرسد كه آن حضرت در اين حديث از عجايب بعد از خويش خبر داده ، و آشوبها و نابسامانىهاى آن اعصار را
پيشگويى كرده است ؛ زمانهايى كه در آن مردم در يك زمان به گرد دوازده تن امير جمع خواهند شد .
اگر پيامبر غير از اين معنى چيزى ديگر اراده فرموده بود ، مسلّما مىفرمود : دوازده امير خواهند بود كه هر كدام چنين و چنان
كارهايى خواهند كرد . حال آنكه درباره اين افراد هيچگونه خبرى نداده است . از اينجا مىفهميم كه مقصود ايشان اين بوده است
كه همه اين خلفا در يك زمان بودهاند .
و گفتهاند :
اين پيشگويى ـ با مفهوم سابقالذّكر ـ در قرن پنجم اتّفاق افتاده است . زيرا در آن عصر در اندلس تنها شش نفر مىزيستند كه
هر كدام بر خويشتن نام خليفه گذارده بودند ، و اضافه بر اين شش خليفه ، زمامدار مصر (خليفه فاطمى) و خليفه عبّاسى
در بغداد نيز بودهاند (كه مجموعا هشت تن مىشوند) .
همچنين كسانى كه مدّعى خلافت بودهاند نيز به حساب مىآيند كه عبارتند از خوارج و علويّانى كه در اين عصر خروج كرده
و از اطاعت خلفاى عبّاسى سر باز زده و خواستار حكومت و خلافت شدهاند .
ــ ابن حجر عسقلانى پس از نقل اين گفتار مىگويد : (67)
اين سخن ، خاصّ كسانى است كه تنها بر روايت مختصر شده بخارى مطّلع شدهاند ، و طرق ديگر حديث را
(كه توضيحات فراوانى در مورد خلفاى دوازده گانه دارد) نديدهاند . تازه ، وجود اين گروه فراوان از خلفا ،
خود مايه اصلى افتراق و جدايى است ، پس نمىتواند كه مقصود و مراد آن حضرت قرار گيرد .
____________________________
62 . صحيح مسلم : ج 6 ص 4 ، چ مصر 1334 ق . يعنى : «هميشه دين برپا خواهد ماند تا دوازده تن خليفه باشند و ...» . در واقع كلمه دين كه در متن روايت است تغيير معنى داده و به حكومت و زمامدارى تفسير گشته است .
63 . فتح البارى : ج 16 ص 340 به نقل از «كشف المشكل» .
64 . رجوع كنيد به : فتح البارى : ج 16 ص 340 .
65 . فتح البارى : ج 16 ص 341 ، چ اوّل مصر .
66 . الصواعق المحرقه : ص 21 چ دوم مصر .
67 . فتح البارى : ج 16 ص 338 و 339 ، شرح نووى : ج 12 ص 202 .