نصوص امامت در قرآن
آية ولايت
«إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ».[1]
ولي شما فقط خدا و رسول خدا و كسانياند كه ايمان آوردند و اقامه نماز كردند و در حال ركوع زكات دادند.
تفسير آيه
1. كلمة «اِنَّمَا» بر تخصيص دلالت ميكند. يعني ولايت بر مسلمانان مخصوص خدا، و پيامبر خدا و مؤمناني است كه در آيه توصيف شدهاند. زمخشري در اين زمينه نگاشته است:
«وَ مَعْنَي اِنَّمَا وُجُوبُ اِخْتِصَاصِهِمْ بِالْمَولَاةِ».[2]
معناي «انما» اين است كه موالات مخصوص آنها (كساني كه در آيه ذكر شدهاند) ميباشد.
2. در مورد اين كه مقصود از ولايت چيست، دو ديدگاه وجود دارد. علماي اهل سنت آن را به معناي محبت و نصرت، و علماي شيعه آن را به معناي زعامت و رهبري دانستهاند.
3. دليل قول شيعه اين است كه اولاً: ولايت به معناي محبت و نصرت به پيامبر و عدهاي از مؤمنين اختصاص ندارد، بلكه امري عمومي است. يعني همة مؤمنين بايد دوستدار و ياور يكديگر باشند، چنانكه قرآن كريم ميفرمايد:
«وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ».[3]
ثانياً: روايات بسياري از طريق شيعه و اهل سنت وارد شده كه آيه در شأن علي ـ عليه السلام ـ نازل شده است، آنگاه كه فقيري وارد مسجد شد واز مردم كمك خواست، و كسي به او كمك نكرد، علي ـ عليه السلام ـ كه در حال ركوع بود، با دست خود به او اشاره كرد و انگشتر خويش را به او داد، سپس آيه ياد شده، بر پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ نازل شد.[4]
4. دليل قول اهل سنت اين است كه اين آيه بين آياتي واقع شده است كه مسلمانان را از ولايت اهل كتاب نهي كرده است. بنابراين، سياق آيات قرينه است بر اين كه مقصود از ولايت در آية مورد بحث نيز محبت و نصرت ميباشد.
ليكن اين استدلال صحيح نيست، زيرا قرينة سياق دليل ظنّي است نه قطعي، و دليل ظني در جايي قابل استناد است كه دليلي بر خلاف آن نباشد. در اينجا نيز و آن چه در اثبات قول نخست گفته شد، با قرينة سياق مخالف است، بنابراين، در اين صورت نميتوان به آن استناد كرد.
پرسش
اگر آيه در شأن علي ـ عليه السلام ـ نازل شده است، چرا عبارت جمع «الذين آمنوا» به كار رفته است؟
پاسخ
به كار بردن لفظ جمع در مورد يك فرد به قصد تعظيم و تكريم و در كلام عرب و غير آن رايج است.[5] نيز ممكن است حكمت آن تشويق مؤمنان به انفاق در راه خدا باشد، كه حتي در حال نماز نيز از آن غفلت نكنند.[6]
پرسش
چگونه امام علي ـ عليه السلام ـ متوجه فقير شد، با اينكه در حال خواندن نماز بود و آن حضرت در حال نماز جز به خدا به چيز ديگري توجه نميكرد، چنانكه نقل شده است، تيري به پايش رفته بود و او طاقت تحمل درد جراحي آن را نداشت، تا اين كه در حال نماز آن را از پاي او بيرون آوردند؟!
پاسخ
توجه به فقير و صدقه دادن به او كاري پسنديده و عبادت است، و خود نوعي توجه به خدا است. بنابراين، ماية عيب و نقص نخواهد بود. آن چه شايسته مقام اولياي الهي نيست، منصرف شدن از خدا به غير خداوند است. و اصولاً ممكن است اين كار به خواست خداوند انجام شده تا هم اهميت انفاق نشان داده شود، و هم زمينهاي براي نزول آية ولايت فراهم گردد.
آية تبليغ
«يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرِينَ».[7]
اي پيامبر آن چه از سوي پروردگارت بر تو نازل شده است را ابلاغ كن، اگر اين كار را انجام ندهي، رسالت خدا را ابلاغ نكردهاي، و خدا تو را از خطر مردم حفظ ميكند، به درستي كه خدا كافران را هدايت نميكند.
تفسير آيه
مفاد اين آيه شريفه آن است كه دستوري از جانب خدا بر پيامبر نازل شده بود، و پيامبر از ابلاغ آن بيمناك بود، ولي خداوند با تأكيد خاصي او را به ابلاغ آن فرمان داد و مطمئن ساخت كه در اين راه خطري متوجه او نخواهد بود. و اينكه اين دستور به قدري اهميت دارد كه تبليغ نكردن آن به منزلة تبليغ نكردن اصل رسالت است:
«وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ»
بديهي است پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ هيچ گاه به خاطر ترس از جان خود در تبليغ رسالت الهي كوتاهي نكرده است. بنابراين، ترس او از اين جهت نبوده است، آنچه در اينجا به نظر درست ميآيد اين است كه اين دستور در برگيرندة حكمي بوده كه ممكن بود به شأن و موقعيت پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ در اذهان عدهاي از مسلمانان صدمه وارد كند، يعني مشتمل بر حكمي بوده است كه در ظاهر امر در برگيرنده نفع شخصي يا قومي براي آن حضرت بوده است.
اين حكم به قرينة روايات بسيار كه در شأن نزول آيه وارد شده است، همان ولايت و رهبري علي ـ عليه السلام ـ بوده است؛ زيرا در روايات شأن نزول آمده است كه اين آيه در جريان غديرخم نازل شده است. از اينرو، ابلاغ اين حكم ميتوانست اين ذهنيت را براي برخي از مسلمانان ايجاد كند كه پيامبر نيز مانند فرمانروايان بشر است كه بستگان خود را به عنوآنجانشين خويش تعيين ميكنند، به ويژه آنكه در ميان مسلمانان عدة زيادي افراد منافق وجود داشتند كه از چنين فرصتهايي، بهترين بهرهبرداري را به نفع مقاصد خود مينمودند.
از سوي ديگر، وجود يك رهبر لايق و با كفايت براي حفظ اسلام بسيار مهم و تعيين كننده، و عدم وجود آن براي اسلام خطرساز است، از اينرو، نفي ابلاغ رسالت به خاطر ابلاغ نكردن آن كاملاً استوار و حساب شده است.[8]
بنابراين، با توجه به قراين زير به دست ميآيد كه حكم مورد نظر در اين آيه، همان ولايت و امامت علي ـ عليه السلام ـ است:
1. پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ از ابلاغ اين حكم بيمناك بوده است، و ترس آن حضرت مربوط به مقام رسالت بوده است، نه خطر جاني و مانند آن.
2. علي ـ عليه السلام ـ پسر عمو و داماد پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ بود، و تعيين او به عنوان رهبر اسلامي پس از پيامبر ميتوانست اين ذهنيت را ايجاد كند كه مقام نبوت همانند مقام سلطنت و فرمانروايي معهود در ميان بشر است.
3. در ميان مسلمانان افراد منافقي بودند كه از هر فرصتي براي رسيدن به مقاصد شوم خود استفاده ميكردند.
4. نقش رهبري لايق در حفظ اسلام، دستآورد رسالت پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ و بسيار تعيين كننده است. بنابراين، به جا است كه عدم ابلاغ آن با عدم ابلاغ اصل رسالت يكسان دانسته شود.
5. روايات بسياري وارد شده است كه آيه در جريان غديرخم و در رابطه با مسئله ولايت وامامت علي ـ عليه السلام ـ نازل گرديده است.[9]
آيه اكمال دين و يأس كافرين
«الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلاتَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً».[10]
امروز كافران از دين شما نااميد شدند پس از آنان نترسيد بلكه از من بترسيد، امروز دين شما را كامل و نعمت خود را بر شما تمام كردم و از اسلام به عنوان يك دين براي شما راضي شدم.
اين آية كريمه تصريح دارد بر اين كه در تاريخ اسلام و در عصر رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ روزي بوده كه در آن واقعهاي رخ داده است كه چند ويژگي داشته است:
1. كافران از اينكه بتوانند دين اسلام را از بين ببرند نااميد شدند.
2. در اين صورت، مسلمانان نبايد ازناحية خطر كافران بر دين اسلام بيمناك باشند، بلكه بايد از سنن و قوانين الهي بيمناك باشند، كه چه بسا رعايت نكردن آنها به دين آنان صدمه وارد نمايد.
3. در آن روز دين، كامل گرديد.
4. نعمت الهي بر مسلمانان به مرحلة نهايي رسيد.
5. دين اسلام با آن قانون و دستور ويژه، مورد رضايت خداوند قرار گرفت.
اكنون بايد ديد آن روز چه روزي بوده؟ و دستوري كه در آن روز از جانب خدا بر پيامبر نازل گرديده و آن حضرت آن را به مسلمانان ابلاغ كرده چه بوده است كه اين همه آثار مهم را به دنبال داشته است؟
از مراجعه به قرآن كريم و تاريخ اسلام به دست ميآيد كه كافران با ترفندهاي مختلف با پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ مخالفت و مبارزه نمودند، ـ گاهي از راه تطميع، گاهي با طرح نقشة كشتن ناگهاني پيامبر، و بالاخره از راه جنگهاي مختلف ـ ولي نتيجهاي نگرفتند، و آخرين نقطه اميد آنها اين بود كه چون پيامبر فرزند پسر ندارد. بنابراين، پس از آنكه وفات كرد كسي كه مطابق سنتهاي رايج بشري و نيز سنن جاهليت بتواند جانشين او شود، وجود ندارد.
پی نوشتها :
========
[1] . مائده/ 55.
[2] . تفسير كشاف، ج 1، ص 648.
[3] . توبه/ 72.
[4] . به تفسير الميزان، ج 6، ص 20ـ16 و المراجعات، ص 161ـ160 رجوع شود.
[5] . مجمع البيان، ج 4ـ3، ص 211.
[6] . الكشاف، ج 1، ص 649.
[7] . مائده/ 67.
[8] . الميزان، ج 6، ص 52ـ45.
[9] . جهت آگاهي از روايات وارد در شأن نزول آيه به الغدير، ج 1، ص 223ـ214 رجوع شود.
[10] . مائده/ 3.
[External Link Removed for Guests]
امامت در قرآن
مدیر انجمن: شورای نظارت
-
- پست: 2244
- تاریخ عضویت: یکشنبه ۱ بهمن ۱۳۸۵, ۱۱:۵۲ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 10691 بار
- سپاسهای دریافتی: 5476 بار
- تماس:
-
- پست: 2244
- تاریخ عضویت: یکشنبه ۱ بهمن ۱۳۸۵, ۱۱:۵۲ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 10691 بار
- سپاسهای دریافتی: 5476 بار
- تماس:
آیات ولایت در قرآن از نگاهی دیگر :
1. (انما وليكم الله و رسوله والذين آمنوا الذين يقيمون الصلوة و يؤتون الزكوة و هم راكعون. و من يتول الله و رسوله و الذين آمنوا فان حزب الله همالغالبون)[1] .
«ولي شما، خدا و پيامبر او و كساني هستند كه ايمان دارند ونماز ميگذارند، و درحال ركوع زكات ميدهند و هركس خدا و فرستاده او و افراد با ايمان را ولي خود اتخاذكند، به راستي(پيروان)حزب خدا پيروزند» .
مفسران مينويسند: سائلي وارد مسجد شد و درخواست كمك كرد، كسيچيزي به او نداد، امام علي(ع)در حالي كه در ركوع بود، با انگشتخود كه انگشتري در آن بود، به فقير اشاره كرد تا انگشتري را ازدست او درآورد، او نيز انجام داد و مسجد را ترك گفت.
در اين موقع خبر به پيامبر(ص)رسيد، او رو به درگاه الهي نمود و گفت: خدايا همانطور كه براي موسي از خاندان خويش وزيري معين نمودي، پروردگارا براي من نيز از اهل بيتم، وزيري معين بفرما، در اين لحظه فرشته وحي فرود آمد و آيهي ياد شده را براي پيامبرخواند.
شان نزول آيه را به صورتي كه نقل گرديد، شخصيتهاي برجستهاي ازصحابه مانند: امام علي (ع)، ابوذر غفاري, ابن عباس، عمار، جابر، ابورافع، انس بنمالك و عبدالله بن سلامه نقل كردهاند[2]. از جمله, ابوذرغفاري ميگويد: روزي نماز ظهر را با پيغمبر (ص) خوانديم, (پس از نماز) سائلي از مردم تقاضاي كمك كرد ولي كسي به او چيزي نداد. سائل دستش را به جانب آسمان بلند كرده و گفت: خدايا شاهد باش در مسجد پيغمبر كسي به من چيزي نداد. علي بن ابيطالب در حال ركوع بود, با انگشتش به سائل اشاره كرد. او انگشتر را از دست آن حضرت گرفته رفت. پيغمبر كه جريان را مشاهده ميفرمود, سرش را به جانب آسمان بلند كرده عرضه داشت: خدايا برادرم موسي به تو گفت: «خدايا شرح صدري به من عطا كن و كارهايم را آسان گردان و زبان گويايي به من بده تا سخنانم را بفهمند و برادرم هارون را وزير و كمك من قرار بده.» پس وحي نازل شد كه: ما بازوي تو را به واسطهي برادرت محكم ميگردانيم و نفوذ و تسلطي به شما عطا خواهيم كرد. خدايا من هم پيغمبر تو هستم, شرح صدري برايم عطا كن و كارهايم را آسان گردان و علي را وزير و پشتيبانم قرار بده. ابوذر ميگويد: هنوز سخن پيغمبر تمام نشده بود كه آيهي فوق نازل گشت[3].
شيوهي استدلال با اين آيه بسيار روشن است، زيرا مقصود از وليهمان متصرف و سرپرست و آن كسي است كه برخود انسان اولويت دارد. گواه اين مطلب اين است كه اولا, ولايت را مقيد به فردي كردهاست كه درحال ركوع صدقه ميدهد و اگر مقصود از ولايت، دوستبود, به فردي اختصاص نداشت، زيرا همه مومنان به حكم آيه «والمومنون و المومنات بعضهم اولياء بعض...»[4] دوست يكديگرند.
ثانيا, از اين كه اين آيه ولايت را بر سه نفر منحصر ميكند: خدا وپيامبر و كساني كه در حال ركوع صدقه ميدهند، ميفهميم كه اين ولايت غير از اين ولايت عمومي همه مومنان نسبت به يكديگراست و آن جز ولايت وحق تصرف در امور چيز ديگري نيست و گرنه ولايت به معناي دوستي, اختصاص به خدا و پيامبر و كساني كه در حال ركوع صدقه ميدهند ندارد.
به عبارت ديگر كلمهي «انما» در آيهي شريفه, حصر را ميرساند و ولايت را در سه نفر مذكور در آيه منحصر ميكند و بنابراين هيچ شخص يا گروه ديگري را نميتوان به آن اضافه يا كم كرد و به اين ترتيب, معنا ندارد كه بگوييم معناي آيه اين است كه «دوست شما تنها خدا و رسول خدا و كساني هستند كه در حال ركوع صدقه ميدهند» زيرا افراد بسيار ديگري را بر طبق آيات قرآن كريم ميتوان نام برد كه دوست مؤمنين هستند.
از اين جهتبراي ولي در آيه معنائي جز ولي و سرپرستنيست.
حديثي كه در مورد امير مومنان وارد شده است، مؤيد اين مطلباست پيامبر گرامي فرمود: «يا علي انت ولي كل مؤمن من بعدي»[5].
«اي علي، تو پس از من ولي هر فرد با ايماني هستي» .
از اين كه لفظ «من بعدي» در حديث آمده است، گواه بر ايناست كه مقصود; زعامت و سرپرستي جامعه مسلمانان است و در حقيقتمقصود از ولي در آيه، همان اولي بودن است كه در آيهاي در حقپيامبر وارد شده است چنانكه ميفرمايد: (النبي اولي بالمؤمنينمن انفسهم...)[6] .
«پيامبر به افراد با ايمان از جان آنها اولي و شايستهتراست» .
با توجه به اين اصل، ظاهر آيه اين است كه ولايتخدا و رسول او و ولايت مؤمني كه در حال نماز صدقه ميدهد، مفهوم واحديدارند و اگر مقصود از ولي بودن خدا و رسول، اولويت آن دو برجان و مال مردم باشد، ولايت فرد سوم نيز به همان معني است.
شاهد بر يكسان بودن مفهوم ولايت در هر سه، آيه بعدي است كهميفرمايد:(و من يتول الله و رسوله و الذين آمنوا فان حزب اللههم الغالبون) .
«هركس خدا و فرستاده او و افراد با ايمان را ولي خود اتخاذ كند، به راستي(پيروان) حزب خدا پيروزند».
از اين كه پذيرش ولايت آنها مايه دخول در حزب خدا و فسخ ولايت آنان مايهي خروج از حزب الهي است، خود گواه بر اين است كه اين ولايت به معني دوستي و ياوري نيست، بلكه پذيرش ولايت است كه درصورت فقدان، انسان از دايرهي حزب خدا بيرون ميرود. نتيجه اين ميشود: هركس اولويت خدا و پيامبر و مؤمني كه در حال ركوع صدقه داده است, را نپذيرد، گوئي مسلمان نيست.
گاهي گفته ميشود هرگاه مقصود از ولي در آيه همان زعيم اسلامي و متصرف در حقوق و اموال است و آيه نيز در حق علي(ع) نازل گرديده، لازمهي آن اين است كه علي(ع) نيز در حيات پيامبر(ص) داراي چنين مقام و موقعيتي باشد، درحالي كه سرپرستي جامعه در اين بخش از زمان از آن پيامبر بود.
پاسخ اين پرسش روشن است زيرا همچنان كه بين ولايت خدا و رسولخدا منافاتي نيست زيرا اين دو ولايت در طول يكديگرند نه در عرض يكديگر, بين ولايت علي(ع) و ولايت رسولخدا(ص) نيز منافاتي نيست. زيرا اين دو ولايت نيز در طول يكديگرند نه در عرض همديگر.
2. آيهي دوم , آيه 3 سورهي مباركهي مائده است
«اليوم يئس الذين كفروا من دينكم فلاتخشوهم واخشون اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتي و رضيت لكم الاسلام دينا»
«كفار امروز از برچيده شدن دستگاه اسلام نااميد شدند پس ديگر از آنان نهراسيد ولي از من بترسيد. امروز دين شما را كامل و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را براي شما برگزيدم.»
ظاهر اين آيه آن است كه پيش از نزول آيه كفار اميدوار بودند كه روزي خواهد آمد كه دستگاه اسلام برچيده شود ولي خداوند متعال به واسطهي انجام كاري آنان را براي هميشه از نابودي اسلام مأيوس گردانيده و همان كار سبب كمال و استحكام اساس دين بوده است و لابد از امور جزيي مانند جعل حكمي از احكام نبوده بلكه موضوع قابل توجه و مهمي بوده كه بقاء اسلام مربوط به آن بوده است.
ظاهرا اين آيه با آيهاي كه در اواخر اين سوره نازل گشته بيربط نباشد, «يا ايها الرسول بلغ ما أنزل اليك من ربك و ان لمتفعل فما بلغت رسالته والله يعصمك من الناس» (مائده 67) يعني «اي پيغمبر,موضوعي را كه به تو دستور داديم به مردم ابلاغ كن كه اگر بلاغ نكني رسالت خدا را انجام ندادهاي و خدا تو را از هرگونه خطري كه متوجه تو باشد در امان خواهد داشت.»
اين آيه دلالت ميكند كه خدا موضوع قابل توجه و بسيار مهمي را كه اگر انجام نگيرد اساس اسلام و رسالت در خطر واقع ميشود به پيغمبر دستور داده ولي از بس با اهميت بوده پيغمبر از مخالفت و كارشكني مردم ميترسيده و به انتظار موقعيت مناسب آن را به تأخير ميانداخته است. تا اين كه از جانب خدا امر مؤكد و فوري صادر شده كه بايد در انجام اين دستور تعلل نورزي و از هيچ كس نهراسي. اين موضوع هم لابد از قبيل احكام نبوده زيرا تبليغ يك يا چند قانون, نه آن اهميت را دارد كه از عدم تبليغش اساس اسلام واژگون گردد و نه پيغمبر اسلام از بيان قوانين ترسي داشته است. اين قراين وشواهد مؤيد اخباري هستند كه دلالت دارند كه آيههاي مذكور در غديرخم دربارهي ولايت علي بن ابي طالب نازل گشته است و بسياري از مفسران شيعه و سني نيز آن را تأييد نمودهاند.
ابوسعيد خدري ميگويد: «پيغمبر در غدير خم مردم را به سوي علي دعوت كرده بازوهاي او را گرفته به طوري بلند كرد كه سفيدي زير بغل رسول خدا نمايان شد. سپس اين آيه نازل شد: «اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتي و رضيت لكم الاسلام دينا» پس پيغمبر فرمود: الله اكبر از كامل شدن دين و تمامي نعمت و رضايت خدا و ولايت علي بعد از من. سپس فرمود: هركس من صاحب اختيار و متصدي امور او هستم علي صاحب اختيارش ميباشد. خدايا با دوست علي دوست باش و با دشمنش دشمني كن. هركس او را ياري كرد تو يارياش كن و هركس او را رها كرد تو نيز او را رها كن. بحراني در كتاب غايهالمرام ص336 شش حديث از طرق عامه و 15 حديث از طرق خاصه در شأن نزول آيه نقل كرده است.
خلاصهي سخن آن كه, دشمنان اسلام كه در راه نابودي آن از هيچ كاري خودداري نميكردند و از همه جا مأيوس گشتند, فقط به يك جهت اميدوار بودند. آنها فكر ميكردند كه چون حافظ و نگهبان اسلام پيغمبر است وقتي از دنيا رفت اسلام بيقيم و سرپرست ميگردد و نابودي برايش حتمي خواهد بود. ولي در غديرخم انديشهي آنان باطل گشت و پيغمبر علي را به عنوان سرپرست و متصدي اسلام به مردم معرفي كرد و پس از علي هم اين وظيفهي سنگين و ضروري به عهدهي دودمان پيغمبر كه از نسل علي به وجود ميآيند، خواهد بود[7].
3. آيه انذار نزديكان
وحي الهي در غار حرا بر قلب پيامبر نازل گرديد و او را بهمقام نبوت و رسالت مفتخر ساخت. رسالتي كه بايد در سطح جهاني پياده گردد و تمام ملل روي زمين زير پرچم آئين اسلام درآيند. پيامبر به مدت سه سال از دعوت عمومي، خودداري نمود و تنها از رهگذر تماسهاي خصوصي با افراد قابل و شايسته توانست گروه كمي را به آئين خويش هدايت كند.
پس از گذشتسه سال، پيك الهي فرا رسيد و فرمان داد كه پيامبر دعوت همگاني خود را از طريق دعوت خويشاوندان و بستگان آغاز نمايد و او را با آيه زير مورد خطاب قرار داد و گفت: (و انذر عشيرتك الاقربين واخفض جناحك لمن اتبعك من المؤمنين فان عصوك فقل اني برئ مما تعملون)[8] .
«بستگان نزديك خود را از عذاب الهي بيم ده، پر و بال پر مهر و مودت خود را بر سر افراد با ايمان پائين بياور (و نسبت به آنان ابراز علاقه و محبت كن) و اگر با تو از در مخالفت واردشوند، بگو من از كارهاي (بد) شما بيزارم».
از اين جهت پيامبر به علي(ع) دستور داد كه چهل و پنج نفر ازشخصيتهاي بزرگ بنيهاشم را براي ضيافت ناهار دعوت كند و غذائياز گوشت، همراه با شير آماده سازد. مهمانان همگي در وقت معين، به حضور پيامبر شتافتند و پس از صرف غذا «ابولهب» عموي پيامبر با سخنان سبك خود، مجلس را از آمادگي براي طرح سخن و تعقيب هدف برانداخت و مجلس بدون اخذنتيجه به پايان رسيد و مهمانان پس از صرف غذا و شير، خانه رسولخدا(ص) را ترك گفتند.
پيامبر تصميم گرفت كه فرداي آن روز ضيافت ديگري ترتيب دهد و همهي آنان را جز «ابولهب»، به خانهي خود دعوت نمايد. باز علي(ع) به دستور پيامبر، غذا و شير آماده نمود و از شخصيتهاي برجسته و شناخته شدهي بنيهاشم براي صرف ناهار و استماع سخنان پيامبر، دعوت به عمل آورد. مهمانان همگي در موعد مقرر به خانه پيامبر آمدند. پس ازصرف غذا در مجمع بزرگي كه شخصيتهاي بنيهاشم، در آنجا گرد آمدهبودند، پيامبر(ص) براي دعوت خويشاوندان به آئين توحيد و رسالتخويش بپاخاست و سخنان خود را چنين آغاز نمود:
«به راستي هيچگاه راهنماي مردم، به آنان دروغ نميگويد: به خدائي كه جز او خدائي نيست، من فرستاده او به سوي شما وعموم جهانيان هستم. هان آگاه باشيد همانگونه كه ميخوابيد، ميميريد و همچنان كه بيدار ميشويد (روز رستاخيز) زنده خواهيد شد، نيكوكاران به پاداشاعمال و بدكاران به كيفر كردار خود ميرسند و بهشت جاويدانبراي نيكوكاران و دوزخ هميشگي براي بدكاران آماده است. هيچكس از مردم براي كسان خود، چيزي بهتر از آنچه من براي شماآوردهام، نياورده است من خير دنيا و آخرت براي شما آوردهام، خدايم به من فرمان داده كه شما را به توحيد و يگانگي وي و رسالت خويش دعوت كنم».
آنگاه فرمود: «فايكم يوازرني علي هذا الامر، علي ان يكون اخي و وصيي وخليفتي فيكم؟» .
«چه كسي از شما مرا در اين راه كمك ميكند، تا برادر و وصي ونمايندهي من در ميان شما باشد؟».
او اين جمله را گفت و مقداري مكث نمود تا ببيند كداميك ازآنان به نداي او پاسخ مثبت ميگويند. در اين موقع سكوت آميخته با بهت و تحير بر مجلس حكومت ميكرد و همگي سر به زير افكنده و درفكر فرو رفته بودند. ناگهان علي(ع) كه سن او در آن روز از 15سال تجاوز نميكرد[9]، سكوت را درهم شكست و برخاست و رو به پيامبر كرد و گفت: اي پيامبر خدا من تو را در اين راه ياري ميكنم، سپس دست خود را بهسوي پيامبر دراز كرد تا دست او را به عنوان پيمان فداكاري بفشارد. در اين موقع پيامبر دستور داد كه علي(ع) بنشيند و بار ديگر گفتار خود را تكرار نمود. باز علي(ع) برخاست و آمادگي خود را اعلام كرد.
اين بار نيز پيامبر به وي دستور داد كه بنشيند، در مرتبهي سوم نيز بسان دو مرتبه پيشين جز علي(ع) كسي برنخاست و تنها او بود كه پشتيباني خود را از هدف مقدس پيامبر اعلام كرد، در اين موقع پيامبر، دست خود را بر دست علي(ع) زد و جملهي تاريخي خود را درمجلس بزرگان بنيهاشم درباره علي(ع) القاء نمود و فرمود: «ان هذا اخي و وصيي و خليفتي فيكم»[10].
«هان اي خويشاوندان و بستگان من بدانيد كه علي برادر و وصي و خليفهي من در ميان شماست». بنا به نقل سيرهي حلبي، دو لفظ ديگر نيز افزود و گفت: «و وزيري و وارثي» يعني وزير و وارث من نيز ميباشد. از اين راه نخستين وصي اسلام به وسيلهي آخرين سفير الهي، در آغاز رسالت كه هنوز جز گروه كمي به آئين وي نگرويده بود، تعيينگرديد.
از اين كه پيامبر، نبوت خود و امامت علي(ع) را همزمان اعلام كرد و روزي كه به بستگان خود گفت: مردم, من پيامبر خدا هستم، همان روز نيز فرمود: كه علي(ع) وصي و جانشين من است؛ ميتوان مقام و موقعيت امامت را به نحو روشن ارزيابي نمود و اين كه اين دو مقام از يكديگر جدا نبوده و همواره دومي مكمل برنامهي رسالت است.
اين حديث در اصطلاح محدثان به حديث «بدء الدعوه» يا «حديثالدار» معروف است و دلالت آن بر ولايت و خلافت علي(ع) پس از رسول خدا(ص) روشن است و ميرساند كه از روز نخست، منصب امامت بسان نبوت، مقام تنصيصي است نه اختياري و يا انتخابي. شگفتآور اين كه برخي از مورخان حديث رسول خدا(ص) را در تاريخ خود به نحو صحيح آورده ولي در بخش تفسير دست به تحريف زده است. محمد بن جرير طبري(224-310) در تاريخ خود داستان گذشته رابه نحوي كه نگاشتيم، آورده است. ولي آنگاه كه در تفسير خود به آيه 314 سوره شعراء ميرسد و به نقل شأن نزول آيه ميپردازد، كلام پيامبر را تحريف ميكند و مينويسد:
پيامبر رو به آنها كرد و چنين فرمود: «فأيكم يوازرني علي هذا الامر علي ان يكون اخي و كذا و كذا» و در حقيقتبه جاي كلمههاي «اخي و وصيي و خليفتي» الفاظ كنائي به كار ميبرد. پس آنگاه كه علي(ع) پشتيباني خود را از دعوت پيامبر ابرازكرد، در نقل كلام پيامبر تصرف كرده و مينويسد, پيامبر فرمود: «ان هذا اخي و كذا و كذا».
اين نوع تحريف در تاريخ فراوان است و روز به روز بر دامنهي آن افزوده ميشود خصوصاً كه الان كتابهاي بزرگان در دست نشر و تجديد چاپ است محققان مزدور آنچه كه مربوط به تشيع و ولاي اهلبيت(عليهم السلام)است، در حد امكان حذف و يا تحريف ميكنند. «ابن كثير» شامي نيز در تفسير خود به جاي پيروي از تاريخ طبري، از تفسير طبري پيروي كرده و كلمات كنائي به كار برده است. شگفتانگيزتر كار دكتر «هيكل» در كتاب «حيات محمد»(ص) است. او فقط به نقل جملهي نخست اكتفاء كرده است و ميگويد:
پيامبر چنين گفت: «فأيكم يوازرني علي هذا الامر علي ان يكون اخي و وصيي و خليفتي فيكم». ولي جملهي دوم را كه پيامبر بعد از برخاستن علي(ع) گفت، به كلي نقل نكرده است. آنگاه كه آن كتاب در جامعهي مصر منتشر شد، خردهگيران متعصب او را به خاطر نقل اين حديث حتي به صورت ناقص انتقاد كرده او ناچار شده كه خشم خدا را برابر رضاي مردم بخرد از اين جهت در چاپ دوم و چاپهاي بعدي هر دو جمله را حذف كرد، اين است معني روشنفكري و آزادمنشي[11].
پی نوشتها :
========
[1] . مائده: 55 و56
[2] . كنزالعمال، ص 405، حديثشماره137 - تفسير فخر رازي، ج12،ص26 - تفسير نيشابوري، ج6، ص 154
[3] . طبري/دخائرالعقبي/چاپ قاهره/ص16- اين حديث با اندكي اختلاف در درالمنثور/ج2 /ص293 نيز نقل شده است. بحراني در كتاب غايهالمرام ص103, بيست و چهار حديث از كتابهاي اهل سنت و نوزده حديث از كتابهاي شيعه در شأن نزول آيه نقل كرده است.
[4] . توبه:71
[5] . مسند احمد، ج4، ص437 - مستدرك حاكم، ج3، ص 111.
[6] . احزاب:6
[7] . علامه طباطبايي/شيعه در اسلام/ص241-242
[8] . شعرا 214-216
[9] . بنا به قولي سيزده سال
[10] . تاريخ طبري، ج2، ص216؛ كامل ابن اثير، ج2، ص 24؛ سيرهحلبي، ج1، ص321 شرح شفاي قاضي عياض، ج3، ص37 و غيره.
[11] . آيتالله شيخ جعفر سبحاني/مكتب اسلام/سال1378-شماره 12
1. (انما وليكم الله و رسوله والذين آمنوا الذين يقيمون الصلوة و يؤتون الزكوة و هم راكعون. و من يتول الله و رسوله و الذين آمنوا فان حزب الله همالغالبون)[1] .
«ولي شما، خدا و پيامبر او و كساني هستند كه ايمان دارند ونماز ميگذارند، و درحال ركوع زكات ميدهند و هركس خدا و فرستاده او و افراد با ايمان را ولي خود اتخاذكند، به راستي(پيروان)حزب خدا پيروزند» .
مفسران مينويسند: سائلي وارد مسجد شد و درخواست كمك كرد، كسيچيزي به او نداد، امام علي(ع)در حالي كه در ركوع بود، با انگشتخود كه انگشتري در آن بود، به فقير اشاره كرد تا انگشتري را ازدست او درآورد، او نيز انجام داد و مسجد را ترك گفت.
در اين موقع خبر به پيامبر(ص)رسيد، او رو به درگاه الهي نمود و گفت: خدايا همانطور كه براي موسي از خاندان خويش وزيري معين نمودي، پروردگارا براي من نيز از اهل بيتم، وزيري معين بفرما، در اين لحظه فرشته وحي فرود آمد و آيهي ياد شده را براي پيامبرخواند.
شان نزول آيه را به صورتي كه نقل گرديد، شخصيتهاي برجستهاي ازصحابه مانند: امام علي (ع)، ابوذر غفاري, ابن عباس، عمار، جابر، ابورافع، انس بنمالك و عبدالله بن سلامه نقل كردهاند[2]. از جمله, ابوذرغفاري ميگويد: روزي نماز ظهر را با پيغمبر (ص) خوانديم, (پس از نماز) سائلي از مردم تقاضاي كمك كرد ولي كسي به او چيزي نداد. سائل دستش را به جانب آسمان بلند كرده و گفت: خدايا شاهد باش در مسجد پيغمبر كسي به من چيزي نداد. علي بن ابيطالب در حال ركوع بود, با انگشتش به سائل اشاره كرد. او انگشتر را از دست آن حضرت گرفته رفت. پيغمبر كه جريان را مشاهده ميفرمود, سرش را به جانب آسمان بلند كرده عرضه داشت: خدايا برادرم موسي به تو گفت: «خدايا شرح صدري به من عطا كن و كارهايم را آسان گردان و زبان گويايي به من بده تا سخنانم را بفهمند و برادرم هارون را وزير و كمك من قرار بده.» پس وحي نازل شد كه: ما بازوي تو را به واسطهي برادرت محكم ميگردانيم و نفوذ و تسلطي به شما عطا خواهيم كرد. خدايا من هم پيغمبر تو هستم, شرح صدري برايم عطا كن و كارهايم را آسان گردان و علي را وزير و پشتيبانم قرار بده. ابوذر ميگويد: هنوز سخن پيغمبر تمام نشده بود كه آيهي فوق نازل گشت[3].
شيوهي استدلال با اين آيه بسيار روشن است، زيرا مقصود از وليهمان متصرف و سرپرست و آن كسي است كه برخود انسان اولويت دارد. گواه اين مطلب اين است كه اولا, ولايت را مقيد به فردي كردهاست كه درحال ركوع صدقه ميدهد و اگر مقصود از ولايت، دوستبود, به فردي اختصاص نداشت، زيرا همه مومنان به حكم آيه «والمومنون و المومنات بعضهم اولياء بعض...»[4] دوست يكديگرند.
ثانيا, از اين كه اين آيه ولايت را بر سه نفر منحصر ميكند: خدا وپيامبر و كساني كه در حال ركوع صدقه ميدهند، ميفهميم كه اين ولايت غير از اين ولايت عمومي همه مومنان نسبت به يكديگراست و آن جز ولايت وحق تصرف در امور چيز ديگري نيست و گرنه ولايت به معناي دوستي, اختصاص به خدا و پيامبر و كساني كه در حال ركوع صدقه ميدهند ندارد.
به عبارت ديگر كلمهي «انما» در آيهي شريفه, حصر را ميرساند و ولايت را در سه نفر مذكور در آيه منحصر ميكند و بنابراين هيچ شخص يا گروه ديگري را نميتوان به آن اضافه يا كم كرد و به اين ترتيب, معنا ندارد كه بگوييم معناي آيه اين است كه «دوست شما تنها خدا و رسول خدا و كساني هستند كه در حال ركوع صدقه ميدهند» زيرا افراد بسيار ديگري را بر طبق آيات قرآن كريم ميتوان نام برد كه دوست مؤمنين هستند.
از اين جهتبراي ولي در آيه معنائي جز ولي و سرپرستنيست.
حديثي كه در مورد امير مومنان وارد شده است، مؤيد اين مطلباست پيامبر گرامي فرمود: «يا علي انت ولي كل مؤمن من بعدي»[5].
«اي علي، تو پس از من ولي هر فرد با ايماني هستي» .
از اين كه لفظ «من بعدي» در حديث آمده است، گواه بر ايناست كه مقصود; زعامت و سرپرستي جامعه مسلمانان است و در حقيقتمقصود از ولي در آيه، همان اولي بودن است كه در آيهاي در حقپيامبر وارد شده است چنانكه ميفرمايد: (النبي اولي بالمؤمنينمن انفسهم...)[6] .
«پيامبر به افراد با ايمان از جان آنها اولي و شايستهتراست» .
با توجه به اين اصل، ظاهر آيه اين است كه ولايتخدا و رسول او و ولايت مؤمني كه در حال نماز صدقه ميدهد، مفهوم واحديدارند و اگر مقصود از ولي بودن خدا و رسول، اولويت آن دو برجان و مال مردم باشد، ولايت فرد سوم نيز به همان معني است.
شاهد بر يكسان بودن مفهوم ولايت در هر سه، آيه بعدي است كهميفرمايد:(و من يتول الله و رسوله و الذين آمنوا فان حزب اللههم الغالبون) .
«هركس خدا و فرستاده او و افراد با ايمان را ولي خود اتخاذ كند، به راستي(پيروان) حزب خدا پيروزند».
از اين كه پذيرش ولايت آنها مايه دخول در حزب خدا و فسخ ولايت آنان مايهي خروج از حزب الهي است، خود گواه بر اين است كه اين ولايت به معني دوستي و ياوري نيست، بلكه پذيرش ولايت است كه درصورت فقدان، انسان از دايرهي حزب خدا بيرون ميرود. نتيجه اين ميشود: هركس اولويت خدا و پيامبر و مؤمني كه در حال ركوع صدقه داده است, را نپذيرد، گوئي مسلمان نيست.
گاهي گفته ميشود هرگاه مقصود از ولي در آيه همان زعيم اسلامي و متصرف در حقوق و اموال است و آيه نيز در حق علي(ع) نازل گرديده، لازمهي آن اين است كه علي(ع) نيز در حيات پيامبر(ص) داراي چنين مقام و موقعيتي باشد، درحالي كه سرپرستي جامعه در اين بخش از زمان از آن پيامبر بود.
پاسخ اين پرسش روشن است زيرا همچنان كه بين ولايت خدا و رسولخدا منافاتي نيست زيرا اين دو ولايت در طول يكديگرند نه در عرض يكديگر, بين ولايت علي(ع) و ولايت رسولخدا(ص) نيز منافاتي نيست. زيرا اين دو ولايت نيز در طول يكديگرند نه در عرض همديگر.
2. آيهي دوم , آيه 3 سورهي مباركهي مائده است
«اليوم يئس الذين كفروا من دينكم فلاتخشوهم واخشون اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتي و رضيت لكم الاسلام دينا»
«كفار امروز از برچيده شدن دستگاه اسلام نااميد شدند پس ديگر از آنان نهراسيد ولي از من بترسيد. امروز دين شما را كامل و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را براي شما برگزيدم.»
ظاهر اين آيه آن است كه پيش از نزول آيه كفار اميدوار بودند كه روزي خواهد آمد كه دستگاه اسلام برچيده شود ولي خداوند متعال به واسطهي انجام كاري آنان را براي هميشه از نابودي اسلام مأيوس گردانيده و همان كار سبب كمال و استحكام اساس دين بوده است و لابد از امور جزيي مانند جعل حكمي از احكام نبوده بلكه موضوع قابل توجه و مهمي بوده كه بقاء اسلام مربوط به آن بوده است.
ظاهرا اين آيه با آيهاي كه در اواخر اين سوره نازل گشته بيربط نباشد, «يا ايها الرسول بلغ ما أنزل اليك من ربك و ان لمتفعل فما بلغت رسالته والله يعصمك من الناس» (مائده 67) يعني «اي پيغمبر,موضوعي را كه به تو دستور داديم به مردم ابلاغ كن كه اگر بلاغ نكني رسالت خدا را انجام ندادهاي و خدا تو را از هرگونه خطري كه متوجه تو باشد در امان خواهد داشت.»
اين آيه دلالت ميكند كه خدا موضوع قابل توجه و بسيار مهمي را كه اگر انجام نگيرد اساس اسلام و رسالت در خطر واقع ميشود به پيغمبر دستور داده ولي از بس با اهميت بوده پيغمبر از مخالفت و كارشكني مردم ميترسيده و به انتظار موقعيت مناسب آن را به تأخير ميانداخته است. تا اين كه از جانب خدا امر مؤكد و فوري صادر شده كه بايد در انجام اين دستور تعلل نورزي و از هيچ كس نهراسي. اين موضوع هم لابد از قبيل احكام نبوده زيرا تبليغ يك يا چند قانون, نه آن اهميت را دارد كه از عدم تبليغش اساس اسلام واژگون گردد و نه پيغمبر اسلام از بيان قوانين ترسي داشته است. اين قراين وشواهد مؤيد اخباري هستند كه دلالت دارند كه آيههاي مذكور در غديرخم دربارهي ولايت علي بن ابي طالب نازل گشته است و بسياري از مفسران شيعه و سني نيز آن را تأييد نمودهاند.
ابوسعيد خدري ميگويد: «پيغمبر در غدير خم مردم را به سوي علي دعوت كرده بازوهاي او را گرفته به طوري بلند كرد كه سفيدي زير بغل رسول خدا نمايان شد. سپس اين آيه نازل شد: «اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتي و رضيت لكم الاسلام دينا» پس پيغمبر فرمود: الله اكبر از كامل شدن دين و تمامي نعمت و رضايت خدا و ولايت علي بعد از من. سپس فرمود: هركس من صاحب اختيار و متصدي امور او هستم علي صاحب اختيارش ميباشد. خدايا با دوست علي دوست باش و با دشمنش دشمني كن. هركس او را ياري كرد تو يارياش كن و هركس او را رها كرد تو نيز او را رها كن. بحراني در كتاب غايهالمرام ص336 شش حديث از طرق عامه و 15 حديث از طرق خاصه در شأن نزول آيه نقل كرده است.
خلاصهي سخن آن كه, دشمنان اسلام كه در راه نابودي آن از هيچ كاري خودداري نميكردند و از همه جا مأيوس گشتند, فقط به يك جهت اميدوار بودند. آنها فكر ميكردند كه چون حافظ و نگهبان اسلام پيغمبر است وقتي از دنيا رفت اسلام بيقيم و سرپرست ميگردد و نابودي برايش حتمي خواهد بود. ولي در غديرخم انديشهي آنان باطل گشت و پيغمبر علي را به عنوان سرپرست و متصدي اسلام به مردم معرفي كرد و پس از علي هم اين وظيفهي سنگين و ضروري به عهدهي دودمان پيغمبر كه از نسل علي به وجود ميآيند، خواهد بود[7].
3. آيه انذار نزديكان
وحي الهي در غار حرا بر قلب پيامبر نازل گرديد و او را بهمقام نبوت و رسالت مفتخر ساخت. رسالتي كه بايد در سطح جهاني پياده گردد و تمام ملل روي زمين زير پرچم آئين اسلام درآيند. پيامبر به مدت سه سال از دعوت عمومي، خودداري نمود و تنها از رهگذر تماسهاي خصوصي با افراد قابل و شايسته توانست گروه كمي را به آئين خويش هدايت كند.
پس از گذشتسه سال، پيك الهي فرا رسيد و فرمان داد كه پيامبر دعوت همگاني خود را از طريق دعوت خويشاوندان و بستگان آغاز نمايد و او را با آيه زير مورد خطاب قرار داد و گفت: (و انذر عشيرتك الاقربين واخفض جناحك لمن اتبعك من المؤمنين فان عصوك فقل اني برئ مما تعملون)[8] .
«بستگان نزديك خود را از عذاب الهي بيم ده، پر و بال پر مهر و مودت خود را بر سر افراد با ايمان پائين بياور (و نسبت به آنان ابراز علاقه و محبت كن) و اگر با تو از در مخالفت واردشوند، بگو من از كارهاي (بد) شما بيزارم».
از اين جهت پيامبر به علي(ع) دستور داد كه چهل و پنج نفر ازشخصيتهاي بزرگ بنيهاشم را براي ضيافت ناهار دعوت كند و غذائياز گوشت، همراه با شير آماده سازد. مهمانان همگي در وقت معين، به حضور پيامبر شتافتند و پس از صرف غذا «ابولهب» عموي پيامبر با سخنان سبك خود، مجلس را از آمادگي براي طرح سخن و تعقيب هدف برانداخت و مجلس بدون اخذنتيجه به پايان رسيد و مهمانان پس از صرف غذا و شير، خانه رسولخدا(ص) را ترك گفتند.
پيامبر تصميم گرفت كه فرداي آن روز ضيافت ديگري ترتيب دهد و همهي آنان را جز «ابولهب»، به خانهي خود دعوت نمايد. باز علي(ع) به دستور پيامبر، غذا و شير آماده نمود و از شخصيتهاي برجسته و شناخته شدهي بنيهاشم براي صرف ناهار و استماع سخنان پيامبر، دعوت به عمل آورد. مهمانان همگي در موعد مقرر به خانه پيامبر آمدند. پس ازصرف غذا در مجمع بزرگي كه شخصيتهاي بنيهاشم، در آنجا گرد آمدهبودند، پيامبر(ص) براي دعوت خويشاوندان به آئين توحيد و رسالتخويش بپاخاست و سخنان خود را چنين آغاز نمود:
«به راستي هيچگاه راهنماي مردم، به آنان دروغ نميگويد: به خدائي كه جز او خدائي نيست، من فرستاده او به سوي شما وعموم جهانيان هستم. هان آگاه باشيد همانگونه كه ميخوابيد، ميميريد و همچنان كه بيدار ميشويد (روز رستاخيز) زنده خواهيد شد، نيكوكاران به پاداشاعمال و بدكاران به كيفر كردار خود ميرسند و بهشت جاويدانبراي نيكوكاران و دوزخ هميشگي براي بدكاران آماده است. هيچكس از مردم براي كسان خود، چيزي بهتر از آنچه من براي شماآوردهام، نياورده است من خير دنيا و آخرت براي شما آوردهام، خدايم به من فرمان داده كه شما را به توحيد و يگانگي وي و رسالت خويش دعوت كنم».
آنگاه فرمود: «فايكم يوازرني علي هذا الامر، علي ان يكون اخي و وصيي وخليفتي فيكم؟» .
«چه كسي از شما مرا در اين راه كمك ميكند، تا برادر و وصي ونمايندهي من در ميان شما باشد؟».
او اين جمله را گفت و مقداري مكث نمود تا ببيند كداميك ازآنان به نداي او پاسخ مثبت ميگويند. در اين موقع سكوت آميخته با بهت و تحير بر مجلس حكومت ميكرد و همگي سر به زير افكنده و درفكر فرو رفته بودند. ناگهان علي(ع) كه سن او در آن روز از 15سال تجاوز نميكرد[9]، سكوت را درهم شكست و برخاست و رو به پيامبر كرد و گفت: اي پيامبر خدا من تو را در اين راه ياري ميكنم، سپس دست خود را بهسوي پيامبر دراز كرد تا دست او را به عنوان پيمان فداكاري بفشارد. در اين موقع پيامبر دستور داد كه علي(ع) بنشيند و بار ديگر گفتار خود را تكرار نمود. باز علي(ع) برخاست و آمادگي خود را اعلام كرد.
اين بار نيز پيامبر به وي دستور داد كه بنشيند، در مرتبهي سوم نيز بسان دو مرتبه پيشين جز علي(ع) كسي برنخاست و تنها او بود كه پشتيباني خود را از هدف مقدس پيامبر اعلام كرد، در اين موقع پيامبر، دست خود را بر دست علي(ع) زد و جملهي تاريخي خود را درمجلس بزرگان بنيهاشم درباره علي(ع) القاء نمود و فرمود: «ان هذا اخي و وصيي و خليفتي فيكم»[10].
«هان اي خويشاوندان و بستگان من بدانيد كه علي برادر و وصي و خليفهي من در ميان شماست». بنا به نقل سيرهي حلبي، دو لفظ ديگر نيز افزود و گفت: «و وزيري و وارثي» يعني وزير و وارث من نيز ميباشد. از اين راه نخستين وصي اسلام به وسيلهي آخرين سفير الهي، در آغاز رسالت كه هنوز جز گروه كمي به آئين وي نگرويده بود، تعيينگرديد.
از اين كه پيامبر، نبوت خود و امامت علي(ع) را همزمان اعلام كرد و روزي كه به بستگان خود گفت: مردم, من پيامبر خدا هستم، همان روز نيز فرمود: كه علي(ع) وصي و جانشين من است؛ ميتوان مقام و موقعيت امامت را به نحو روشن ارزيابي نمود و اين كه اين دو مقام از يكديگر جدا نبوده و همواره دومي مكمل برنامهي رسالت است.
اين حديث در اصطلاح محدثان به حديث «بدء الدعوه» يا «حديثالدار» معروف است و دلالت آن بر ولايت و خلافت علي(ع) پس از رسول خدا(ص) روشن است و ميرساند كه از روز نخست، منصب امامت بسان نبوت، مقام تنصيصي است نه اختياري و يا انتخابي. شگفتآور اين كه برخي از مورخان حديث رسول خدا(ص) را در تاريخ خود به نحو صحيح آورده ولي در بخش تفسير دست به تحريف زده است. محمد بن جرير طبري(224-310) در تاريخ خود داستان گذشته رابه نحوي كه نگاشتيم، آورده است. ولي آنگاه كه در تفسير خود به آيه 314 سوره شعراء ميرسد و به نقل شأن نزول آيه ميپردازد، كلام پيامبر را تحريف ميكند و مينويسد:
پيامبر رو به آنها كرد و چنين فرمود: «فأيكم يوازرني علي هذا الامر علي ان يكون اخي و كذا و كذا» و در حقيقتبه جاي كلمههاي «اخي و وصيي و خليفتي» الفاظ كنائي به كار ميبرد. پس آنگاه كه علي(ع) پشتيباني خود را از دعوت پيامبر ابرازكرد، در نقل كلام پيامبر تصرف كرده و مينويسد, پيامبر فرمود: «ان هذا اخي و كذا و كذا».
اين نوع تحريف در تاريخ فراوان است و روز به روز بر دامنهي آن افزوده ميشود خصوصاً كه الان كتابهاي بزرگان در دست نشر و تجديد چاپ است محققان مزدور آنچه كه مربوط به تشيع و ولاي اهلبيت(عليهم السلام)است، در حد امكان حذف و يا تحريف ميكنند. «ابن كثير» شامي نيز در تفسير خود به جاي پيروي از تاريخ طبري، از تفسير طبري پيروي كرده و كلمات كنائي به كار برده است. شگفتانگيزتر كار دكتر «هيكل» در كتاب «حيات محمد»(ص) است. او فقط به نقل جملهي نخست اكتفاء كرده است و ميگويد:
پيامبر چنين گفت: «فأيكم يوازرني علي هذا الامر علي ان يكون اخي و وصيي و خليفتي فيكم». ولي جملهي دوم را كه پيامبر بعد از برخاستن علي(ع) گفت، به كلي نقل نكرده است. آنگاه كه آن كتاب در جامعهي مصر منتشر شد، خردهگيران متعصب او را به خاطر نقل اين حديث حتي به صورت ناقص انتقاد كرده او ناچار شده كه خشم خدا را برابر رضاي مردم بخرد از اين جهت در چاپ دوم و چاپهاي بعدي هر دو جمله را حذف كرد، اين است معني روشنفكري و آزادمنشي[11].
پی نوشتها :
========
[1] . مائده: 55 و56
[2] . كنزالعمال، ص 405، حديثشماره137 - تفسير فخر رازي، ج12،ص26 - تفسير نيشابوري، ج6، ص 154
[3] . طبري/دخائرالعقبي/چاپ قاهره/ص16- اين حديث با اندكي اختلاف در درالمنثور/ج2 /ص293 نيز نقل شده است. بحراني در كتاب غايهالمرام ص103, بيست و چهار حديث از كتابهاي اهل سنت و نوزده حديث از كتابهاي شيعه در شأن نزول آيه نقل كرده است.
[4] . توبه:71
[5] . مسند احمد، ج4، ص437 - مستدرك حاكم، ج3، ص 111.
[6] . احزاب:6
[7] . علامه طباطبايي/شيعه در اسلام/ص241-242
[8] . شعرا 214-216
[9] . بنا به قولي سيزده سال
[10] . تاريخ طبري، ج2، ص216؛ كامل ابن اثير، ج2، ص 24؛ سيرهحلبي، ج1، ص321 شرح شفاي قاضي عياض، ج3، ص37 و غيره.
[11] . آيتالله شيخ جعفر سبحاني/مكتب اسلام/سال1378-شماره 12
-
- پست: 2244
- تاریخ عضویت: یکشنبه ۱ بهمن ۱۳۸۵, ۱۱:۵۲ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 10691 بار
- سپاسهای دریافتی: 5476 بار
- تماس:
آيهي 59 سورهي مباركهي نساء ميفرمايد:
«اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اوليالامر منكم»
يعني: «خدا را اطاعت كنيد و رسول و صاحبان امر را (نيز) فرمان بريد»
در اين آيهي شريفه, اطاعت از «اوليالامر» همانند اطاعت از رسولخدا, به طور مطلق و بيقيد و شرط واجب شده است. حال اگر رسولخدا و صاحبان امر, معصوم از خطا وگناه نباشد معناي اين آيه آن خواهد بود كه خداوند ما را به خطا و گناه دعوت كرده است. بنابراين رسولخدا و صاحبان امر (كه اطاعت بيقيد و شرط آنها واجب است) بايد معصوم باشند.
بنابراين مطابق اين آيه، گروهي (غير از خدا و رسولخدا) وجود دارند كه معصوماند و اطاعت آنها به طور مطلق واجب است. اما اين گروه چه كساني هستند؟ روشن است كه شناخت آنها از عهدهي مردم و انسانهاي عادي خارج است و بايد توسط خداوند كه به همهي امور آگاه است, به مردم معرفي گردند. در واقع اگر اين معرفي از جانب خداوند صورت نگيرد, ذكر «اوليالامر» در اين آيه, لغو خواهد بود. اما همان طور كه در بحثهاي پيشين دانسته شد اين كار بارها توسط پيامبراكرم (ص) انجام گرفته است و صاحب امر و ولي مردم مشخص گرديده است.
آيهي امامت حضرت ابراهيم(ع) :
البته این ایه برای عصمت امامان استفاده میشه که به طریق اولی امامت را هم ثابت میکنه :
آيهي124سورهي مباركه بقره :
«و اذ ابتلي ابراهيم ربه بكلمات فاتمهن قال اني جاعلك للناس اماما قال و من ذريتي قال لاينال عهدي الظالمين»
يعني: «و هنگامي كه پروردگار ابراهيم او را با كلماتي آزمود و آنها را تمام كرد, (پروردگار) گفت, من تو را امام مردم قرار دادم, (ابراهيم) گفت: از ذريهي من نيز (امام شوند) (پروردگار) گفت: عهد من به ظالمان نميرسد»
اين آيهي شريفه ميرساند كه پيش از امتحانات الهي حضرت ابراهيم (علينبيناوآلهوعليهالسلام), تنها پيامبر بود و هنوز به مقام امامت نرسيده بود اما پس از سربلندي در امتحانات الهي, به مقام منيع امامت كه به تعبير اين آيهي شريفه, عهدي است الهي, نايل شد. پس از احراز مقام امامت, حضرت ابراهيم (ع) از خداوند درخواست ميكند كه اين مقام به نسل او نيز منتقل شود و خداوند در پاسخ ميفرمايد كه عهد امامت به ظالمان نخواهد رسيد. از همين فراز آخر ميتوان استفاده كرد كه مقام امامت تنها به كساني ميرسد كه معصوم باشند.
با اين توضيح كه: بايد دانست هيچيك از مقامهاي الهي مانند نبوت و امامت و ولايت, مقامهايي قراردادي واعتباري نيستند و نبايد آنها را با مقامات دنيوي مانند رياست و حكومت مقايسه كرد كه اموري قرادادي و اعتبارياند و به همين جهت براساس قرارداد و اعتبار, تعيين ميشوند. مقامهاي دنيايي خودشان ذاتا اعتبارياند يعني رييس و حاكم و ... اموري نظير آنها خود به خود اعتبارياند و اموري واقعي محسوب نميشوند يعني مثلا اگر گفتيم كه زيد, رييس عمرو است پس از رياست، چيزي به زيد افزوده نميشود بلكه از آن به بعد, تنها عمرو بايد در بعضي از اموري كه قرارداد تعيين ميكند، مطيع زيد باشد. به همين دليل مقامهاي دنيوي بر اساس قرارداد تعيين شده و بر همان اساس نيز جابهجا ميشوند. اما مقامهاي الهي هرگز اينگونه نيستند بلكه اموري حقيقي و وجودياند كه انسانها بر اساس مراتب و درجات وجوديشان (به اذن الهي) به آنها نايل ميشوند.
بنابراين با توجه به مطالب بالا, درخواست ابراهيم (ع) از خداوند متعال براي آن كه نسلاش به مقام امامت برسند, به اين معناست كه از خداوند متعال ميخواهد كه چنين آمادگي را در نسل او بوجود آورد كه بتوانند با هدايت الهي به مقام امامت برسند. از اين رو قطعا مراد حضرت ابراهيم(ع) اين نيست كه همهي نسل او به اين مقام برسند (زيرا چنين چيزي امكانپذير نيست). در واقع ميتوان نسل حضرت ابراهيم(ع) را به چهار گروه تقسيم كرد:
1. كساني كه همهي عمر گناه ميكنند و بدون توبه از دنيا ميروند
2. كساني كه در ابتداي عمر گناهي مرتكب نميشوند ولي در پايان عمر گناهكار از دنيا ميروند.
3. كساني كه در ابتداي عمر گناه كردهاند ولي سپس توبه ميكنند و تا آخر عمر گناهي مرتكب نميشوند.
4. كساني كه در سراسر عمرشان گناهي از آنان سر نميزند.
امكان ندارد بگوييم كه درخواست حضرت ابراهيم(ع) گروه اول و دوم را نيز شامل ميشود. زيرا محال است كه ايشان از خدا درخواست كنند انسانهايي را كه گناهكار از دنيا ميروند به مقام امامت برساند (مخصوصا با توجه به آنچه گفتيم اين امر ذاتا نيز محال است). بنابراين درخواست حضرت ابراهيم (ع) تنها ميتواند شامل دو گروه سوم و چهارم باشد. ولي خداوند متعال با اين جمله كه «لاينال عهدي الظالمين» گروه سوم را نيز خارج ميكند و ميفرمايد عهد امامت تنها به كساني ميرسد كه هرگز ظلمي مرتكب نشدهاند و كاملا معصوماند يعني امامت مخصوص گروه چهارم است. تذكر اين نكته نيز بيفايده نيست كه از نظر قرآن كريم اموري از قبيل: شرك (ان الشرك لظلم عظيم[1]) و تخلف از حدود الهي يا گناه (و من يتعد حدود الله فقد ظلم نفسه[2])؛ ظلم محسوب ميشوند.
پی نوشتها :
=========
[1] . لقمان/ 13.
[2] .طلاق/1
«اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اوليالامر منكم»
يعني: «خدا را اطاعت كنيد و رسول و صاحبان امر را (نيز) فرمان بريد»
در اين آيهي شريفه, اطاعت از «اوليالامر» همانند اطاعت از رسولخدا, به طور مطلق و بيقيد و شرط واجب شده است. حال اگر رسولخدا و صاحبان امر, معصوم از خطا وگناه نباشد معناي اين آيه آن خواهد بود كه خداوند ما را به خطا و گناه دعوت كرده است. بنابراين رسولخدا و صاحبان امر (كه اطاعت بيقيد و شرط آنها واجب است) بايد معصوم باشند.
بنابراين مطابق اين آيه، گروهي (غير از خدا و رسولخدا) وجود دارند كه معصوماند و اطاعت آنها به طور مطلق واجب است. اما اين گروه چه كساني هستند؟ روشن است كه شناخت آنها از عهدهي مردم و انسانهاي عادي خارج است و بايد توسط خداوند كه به همهي امور آگاه است, به مردم معرفي گردند. در واقع اگر اين معرفي از جانب خداوند صورت نگيرد, ذكر «اوليالامر» در اين آيه, لغو خواهد بود. اما همان طور كه در بحثهاي پيشين دانسته شد اين كار بارها توسط پيامبراكرم (ص) انجام گرفته است و صاحب امر و ولي مردم مشخص گرديده است.
آيهي امامت حضرت ابراهيم(ع) :
البته این ایه برای عصمت امامان استفاده میشه که به طریق اولی امامت را هم ثابت میکنه :
آيهي124سورهي مباركه بقره :
«و اذ ابتلي ابراهيم ربه بكلمات فاتمهن قال اني جاعلك للناس اماما قال و من ذريتي قال لاينال عهدي الظالمين»
يعني: «و هنگامي كه پروردگار ابراهيم او را با كلماتي آزمود و آنها را تمام كرد, (پروردگار) گفت, من تو را امام مردم قرار دادم, (ابراهيم) گفت: از ذريهي من نيز (امام شوند) (پروردگار) گفت: عهد من به ظالمان نميرسد»
اين آيهي شريفه ميرساند كه پيش از امتحانات الهي حضرت ابراهيم (علينبيناوآلهوعليهالسلام), تنها پيامبر بود و هنوز به مقام امامت نرسيده بود اما پس از سربلندي در امتحانات الهي, به مقام منيع امامت كه به تعبير اين آيهي شريفه, عهدي است الهي, نايل شد. پس از احراز مقام امامت, حضرت ابراهيم (ع) از خداوند درخواست ميكند كه اين مقام به نسل او نيز منتقل شود و خداوند در پاسخ ميفرمايد كه عهد امامت به ظالمان نخواهد رسيد. از همين فراز آخر ميتوان استفاده كرد كه مقام امامت تنها به كساني ميرسد كه معصوم باشند.
با اين توضيح كه: بايد دانست هيچيك از مقامهاي الهي مانند نبوت و امامت و ولايت, مقامهايي قراردادي واعتباري نيستند و نبايد آنها را با مقامات دنيوي مانند رياست و حكومت مقايسه كرد كه اموري قرادادي و اعتبارياند و به همين جهت براساس قرارداد و اعتبار, تعيين ميشوند. مقامهاي دنيايي خودشان ذاتا اعتبارياند يعني رييس و حاكم و ... اموري نظير آنها خود به خود اعتبارياند و اموري واقعي محسوب نميشوند يعني مثلا اگر گفتيم كه زيد, رييس عمرو است پس از رياست، چيزي به زيد افزوده نميشود بلكه از آن به بعد, تنها عمرو بايد در بعضي از اموري كه قرارداد تعيين ميكند، مطيع زيد باشد. به همين دليل مقامهاي دنيوي بر اساس قرارداد تعيين شده و بر همان اساس نيز جابهجا ميشوند. اما مقامهاي الهي هرگز اينگونه نيستند بلكه اموري حقيقي و وجودياند كه انسانها بر اساس مراتب و درجات وجوديشان (به اذن الهي) به آنها نايل ميشوند.
بنابراين با توجه به مطالب بالا, درخواست ابراهيم (ع) از خداوند متعال براي آن كه نسلاش به مقام امامت برسند, به اين معناست كه از خداوند متعال ميخواهد كه چنين آمادگي را در نسل او بوجود آورد كه بتوانند با هدايت الهي به مقام امامت برسند. از اين رو قطعا مراد حضرت ابراهيم(ع) اين نيست كه همهي نسل او به اين مقام برسند (زيرا چنين چيزي امكانپذير نيست). در واقع ميتوان نسل حضرت ابراهيم(ع) را به چهار گروه تقسيم كرد:
1. كساني كه همهي عمر گناه ميكنند و بدون توبه از دنيا ميروند
2. كساني كه در ابتداي عمر گناهي مرتكب نميشوند ولي در پايان عمر گناهكار از دنيا ميروند.
3. كساني كه در ابتداي عمر گناه كردهاند ولي سپس توبه ميكنند و تا آخر عمر گناهي مرتكب نميشوند.
4. كساني كه در سراسر عمرشان گناهي از آنان سر نميزند.
امكان ندارد بگوييم كه درخواست حضرت ابراهيم(ع) گروه اول و دوم را نيز شامل ميشود. زيرا محال است كه ايشان از خدا درخواست كنند انسانهايي را كه گناهكار از دنيا ميروند به مقام امامت برساند (مخصوصا با توجه به آنچه گفتيم اين امر ذاتا نيز محال است). بنابراين درخواست حضرت ابراهيم (ع) تنها ميتواند شامل دو گروه سوم و چهارم باشد. ولي خداوند متعال با اين جمله كه «لاينال عهدي الظالمين» گروه سوم را نيز خارج ميكند و ميفرمايد عهد امامت تنها به كساني ميرسد كه هرگز ظلمي مرتكب نشدهاند و كاملا معصوماند يعني امامت مخصوص گروه چهارم است. تذكر اين نكته نيز بيفايده نيست كه از نظر قرآن كريم اموري از قبيل: شرك (ان الشرك لظلم عظيم[1]) و تخلف از حدود الهي يا گناه (و من يتعد حدود الله فقد ظلم نفسه[2])؛ ظلم محسوب ميشوند.
پی نوشتها :
=========
[1] . لقمان/ 13.
[2] .طلاق/1
-
- پست: 2244
- تاریخ عضویت: یکشنبه ۱ بهمن ۱۳۸۵, ۱۱:۵۲ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 10691 بار
- سپاسهای دریافتی: 5476 بار
- تماس: