امامت در قرآن

مدیر انجمن: شورای نظارت

ارسال پست
Administrator
Administrator
پست: 2244
تاریخ عضویت: یک‌شنبه ۱ بهمن ۱۳۸۵, ۱۱:۵۲ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 10691 بار
سپاس‌های دریافتی: 5476 بار
تماس:

امامت در قرآن

پست توسط Mohsen1001 »

 نصوص امامت در قرآن  

آية ولايت

«إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ».[1]
ولي شما فقط خدا و رسول خدا و كساني‎اند كه ايمان آوردند و اقامه نماز كردند و در حال ركوع زكات دادند.

تفسير آيه

1. كلمة «اِنَّمَا» بر تخصيص دلالت مي‎كند. يعني ولايت بر مسلمانان مخصوص خدا، و پيامبر خدا و مؤمناني است كه در آيه توصيف شده‎اند. زمخشري در اين زمينه نگاشته است:
«وَ مَعْنَي اِنَّمَا وُجُوبُ اِخْتِصَاصِهِمْ بِالْمَولَاةِ».[2]
معناي «انما» اين است كه موالات مخصوص آنها (كساني كه در آيه ذكر شده‎اند) مي‎باشد.

2. در مورد اين كه مقصود از ولايت چيست، دو ديدگاه وجود دارد. علماي اهل سنت آن را به معناي محبت و نصرت، و علماي شيعه آن را به معناي زعامت و رهبري دانسته‎اند.

3. دليل قول شيعه اين است كه اولاً: ولايت به معناي محبت و نصرت به پيامبر و عده‎اي از مؤمنين اختصاص ندارد، بلكه امري عمومي است. يعني همة مؤمنين بايد دوستدار و ياور يكديگر باشند، چنان‎كه قرآن كريم مي‎فرمايد:
«وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ».[3]

ثانياً: روايات بسياري از طريق شيعه و اهل سنت وارد شده كه آيه در شأن علي ـ عليه السلام ـ نازل شده است، آن‎گاه كه فقيري وارد مسجد شد واز مردم كمك خواست، و كسي به او كمك نكرد، علي ـ عليه السلام ـ كه در حال ركوع بود، با دست خود به او اشاره كرد و انگشتر خويش را به او داد، سپس آيه ياد شده، بر پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ نازل شد.[4]

4. دليل قول اهل سنت اين است كه اين آيه بين آياتي واقع شده است كه مسلمانان را از ولايت اهل كتاب نهي كرده است. بنابراين، سياق آيات قرينه است بر اين كه مقصود از ولايت در آية مورد بحث نيز محبت و نصرت مي‎باشد.

ليكن اين استدلال صحيح نيست، زيرا قرينة سياق دليل ظنّي است نه قطعي، و دليل ظني در جايي قابل استناد است كه دليلي بر خلاف آن نباشد. در اين‎جا نيز و آن چه در اثبات قول نخست گفته شد، با قرينة سياق مخالف است، بنابراين، در اين صورت نمي‎توان به آن استناد كرد.

پرسش
اگر آيه در شأن علي ـ عليه السلام ـ نازل شده است، چرا عبارت جمع «الذين آمنوا» به كار رفته است؟

پاسخ
به كار بردن لفظ جمع در مورد يك فرد به قصد تعظيم و تكريم و در كلام عرب و غير آن رايج است.[5] نيز ممكن است حكمت آن تشويق مؤمنان به انفاق در راه خدا باشد، كه حتي در حال نماز نيز از آن غفلت نكنند.[6]


پرسش
چگونه امام علي ـ عليه السلام ـ متوجه فقير شد، با اين‎كه در حال خواندن نماز بود و آن حضرت در حال نماز جز به خدا به چيز ديگري توجه نمي‎كرد، چنان‎كه نقل شده است، تيري به پايش رفته بود و او طاقت تحمل درد جراحي آن را نداشت، تا اين كه در حال نماز آن را از پاي او بيرون آوردند؟!

پاسخ
توجه به فقير و صدقه دادن به او كاري پسنديده و عبادت است، و خود نوعي توجه به خدا است. بنابراين، ماية عيب و نقص نخواهد بود. آن چه شايسته مقام اولياي الهي نيست، منصرف شدن از خدا به غير خداوند است. و اصولاً ممكن است اين كار به خواست خداوند انجام شده تا هم اهميت انفاق نشان داده شود، و هم زمينه‎اي براي نزول آية ولايت فراهم گردد.


آية تبليغ

«يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرِينَ».[7]
اي پيامبر آن چه از سوي پروردگارت بر تو نازل شده است را ابلاغ كن، اگر اين كار را انجام ندهي، رسالت خدا را ابلاغ نكرده‎اي، و خدا تو را از خطر مردم حفظ مي‎كند، به درستي كه خدا كافران را هدايت نمي‎كند.

تفسير آيه

مفاد اين آيه شريفه آن است كه دستوري از جانب خدا بر پيامبر نازل شده بود، و پيامبر از ابلاغ آن بيمناك بود، ولي خداوند با تأكيد خاصي او را به ابلاغ آن فرمان داد و مطمئن ساخت كه در اين راه خطري متوجه او نخواهد بود. و اين‎كه اين دستور به قدري اهميت دارد كه تبليغ نكردن آن به منزلة تبليغ نكردن اصل رسالت است:

«وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ»
بديهي است پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ هيچ گاه به خاطر ترس از جان خود در تبليغ رسالت الهي كوتاهي نكرده است. بنابراين، ترس او از اين جهت نبوده است، آنچه در اين‎جا به نظر درست مي‎آيد اين است كه اين دستور در برگيرندة حكمي بوده كه ممكن بود به شأن و موقعيت پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ در اذهان عده‎اي از مسلمانان صدمه وارد كند، يعني مشتمل بر حكمي بوده است كه در ظاهر امر در برگيرنده نفع شخصي يا قومي براي آن حضرت بوده است.

اين حكم به قرينة روايات بسيار كه در شأن نزول آيه وارد شده است، همان ولايت و رهبري علي ـ عليه السلام ـ بوده است؛ زيرا در روايات شأن نزول آمده است كه اين آيه در جريان غديرخم نازل شده است. از اين‎رو، ابلاغ اين حكم مي‎توانست اين ذهنيت را براي برخي از مسلمانان ايجاد كند كه پيامبر نيز مانند فرمانروايان بشر است كه بستگان خود را به عنوآن‎جانشين خويش تعيين مي‎كنند، به ويژه آن‎كه در ميان مسلمانان عدة زيادي افراد منافق وجود داشتند كه از چنين فرصت‎هايي، بهترين بهره‎برداري را به نفع مقاصد خود مي‎نمودند.
از سوي ديگر، وجود يك رهبر لايق و با كفايت براي حفظ اسلام بسيار مهم و تعيين كننده، و عدم وجود آن براي اسلام خطرساز است، از اين‎رو، نفي ابلاغ رسالت به خاطر ابلاغ نكردن آن كاملاً استوار و حساب شده است.[8]

بنابراين، با توجه به قراين زير به دست مي‎آيد كه حكم مورد نظر در اين آيه، همان ولايت و امامت علي ـ عليه السلام ـ است:

1. پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ از ابلاغ اين حكم بيمناك بوده است، و ترس آن حضرت مربوط به مقام رسالت بوده است، نه خطر جاني و مانند آن.
2. علي ـ عليه السلام ـ پسر عمو و داماد پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ بود، و تعيين او به عنوان رهبر اسلامي پس از پيامبر مي‎توانست اين ذهنيت را ايجاد كند كه مقام نبوت همانند مقام سلطنت و فرمانروايي معهود در ميان بشر است.
3. در ميان مسلمانان افراد منافقي بودند كه از هر فرصتي براي رسيدن به مقاصد شوم خود استفاده مي‎كردند.
4. نقش رهبري لايق در حفظ اسلام، دستآورد رسالت پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ و بسيار تعيين كننده است. بنابراين، به جا است كه عدم ابلاغ آن با عدم ابلاغ اصل رسالت يكسان دانسته شود.
5. روايات بسياري وارد شده است كه آيه در جريان غديرخم و در رابطه با مسئله ولايت وامامت علي ـ عليه السلام ـ نازل گرديده است.[9]


آيه اكمال دين و يأس كافرين

«الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلاتَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً».[10]
امروز كافران از دين شما نااميد شدند پس از آنان نترسيد بلكه از من بترسيد، امروز دين شما را كامل و نعمت خود را بر شما تمام كردم و از اسلام به عنوان يك دين براي شما راضي شدم.

اين آية كريمه تصريح دارد بر اين كه در تاريخ اسلام و در عصر رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ روزي بوده كه در آن واقعه‎اي رخ داده است كه چند ويژگي داشته است:

1. كافران از اين‎كه بتوانند دين اسلام را از بين ببرند نااميد شدند.
2. در اين صورت، مسلمانان نبايد ازناحية خطر كافران بر دين اسلام بيمناك باشند، بلكه بايد از سنن و قوانين الهي بيمناك باشند، كه چه بسا رعايت نكردن آن‎ها به دين آنان صدمه وارد نمايد.
3. در آن روز دين، كامل گرديد.
4. نعمت الهي بر مسلمانان به مرحلة نهايي رسيد.
5. دين اسلام با آن قانون و دستور ويژه، مورد رضايت خداوند قرار گرفت.

اكنون بايد ديد آن روز چه روزي بوده؟ و دستوري كه در آن روز از جانب خدا بر پيامبر نازل گرديده و آن حضرت آن را به مسلمانان ابلاغ كرده چه بوده است كه اين همه آثار مهم را به دنبال داشته است؟
از مراجعه به قرآن كريم و تاريخ اسلام به دست مي‎آيد كه كافران با ترفندهاي مختلف با پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ مخالفت و مبارزه نمودند، ـ گاهي از راه تطميع، گاهي با طرح نقشة كشتن ناگهاني پيامبر، و بالاخره از راه جنگهاي مختلف ـ ولي نتيجه‎اي نگرفتند، و آخرين نقطه اميد آن‎ها اين بود كه چون پيامبر فرزند پسر ندارد. بنابراين، پس از آن‎كه وفات كرد كسي كه مطابق سنتهاي رايج بشري و نيز سنن جاهليت بتواند جانشين او شود، وجود ندارد.


پی نوشتها :
========
[1] . مائده/ 55.
[2] . تفسير كشاف، ج 1، ص 648.
[3] . توبه/ 72.
[4] . به تفسير الميزان، ج 6، ص 20ـ16 و المراجعات، ص 161ـ160 رجوع شود.
[5] . مجمع البيان، ج 4ـ3، ص 211.
[6] . الكشاف، ج 1، ص 649.
[7] . مائده/ 67.
[8] . الميزان، ج 6، ص 52ـ45.
[9] . جهت آگاهي از روايات وارد در شأن نزول آيه به الغدير، ج 1، ص 223ـ214 رجوع شود.
[10] . مائده/ 3.
[External Link Removed for Guests]
Administrator
Administrator
پست: 2244
تاریخ عضویت: یک‌شنبه ۱ بهمن ۱۳۸۵, ۱۱:۵۲ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 10691 بار
سپاس‌های دریافتی: 5476 بار
تماس:

پست توسط Mohsen1001 »

آیات ولایت در قرآن از نگاهی دیگر :

1. (انما وليكم الله و رسوله والذين آمنوا الذين يقيمون الصلوة‏ و يؤتون الزكوة و هم راكعون. و من يتول الله و رسوله و الذين آمنوا فان حزب الله هم‏الغالبون)[1] .

«ولي شما، خدا و پيامبر او و كساني هستند كه ايمان دارند ونماز مي‏گذارند، و درحال ركوع زكات مي‏دهند و هركس خدا و فرستاده او و افراد با ايمان را ولي خود اتخاذكند، به راستي(پيروان)حزب خدا پيروزند» .

مفسران مي‏نويسند: سائلي وارد مسجد شد و درخواست كمك كرد، كسي‏چيزي به او نداد، امام علي(ع)در حالي كه در ركوع بود، با انگشت‏خود كه انگشتري در آن بود، به فقير اشاره كرد تا انگشتري را ازدست او درآورد، او نيز انجام داد و مسجد را ترك گفت.

در اين موقع خبر به پيامبر(ص)رسيد، او رو به درگاه الهي نمود و گفت: خدايا همان‏طور كه براي موسي از خاندان خويش وزيري معين ‏نمودي، پروردگارا براي من نيز از اهل بيتم، وزيري معين بفرما، در اين لحظه فرشته وحي فرود آمد و آيه‌ي ياد شده را براي پيامبرخواند.

شان نزول آيه را به صورتي كه نقل گرديد، شخصيت‌هاي ‏برجسته‏اي ازصحابه مانند: امام علي (ع)، ابوذر غفاري, ابن عباس، عمار، جابر، ابورافع، انس بن‏مالك و عبدالله بن سلامه نقل كرده‏اند[2]. از جمله, ابوذرغفاري مي‌گويد: روزي نماز ظهر را با پيغمبر (ص) خوانديم, (پس از نماز) سائلي از مردم تقاضاي كمك كرد ولي كسي به او چيزي نداد. سائل دستش را به جانب آسمان بلند كرده و گفت: خدايا شاهد باش در مسجد پيغمبر كسي به من چيزي نداد. علي ‌بن ‌ابي‌طالب در حال ركوع بود, با انگشتش به سائل اشاره كرد. او انگشتر را از دست آن حضرت گرفته رفت. پيغمبر كه جريان را مشاهده مي‌فرمود, سرش را به جانب آسمان بلند كرده عرضه داشت: خدايا برادرم موسي به تو گفت: «خدايا شرح صدري به من عطا كن و كارهايم را آسان گردان و زبان گويايي به من بده تا سخنانم را بفهمند و برادرم هارون را وزير و كمك من قرار بده.» پس وحي نازل شد كه: ما بازوي تو را به واسطه‌ي برادرت محكم مي‌گردانيم و نفوذ و تسلطي به شما عطا خواهيم كرد. خدايا من هم پيغمبر تو هستم, شرح صدري برايم عطا كن و كارهايم را آسان گردان و علي را وزير و پشتيبانم قرار بده. ابوذر مي‌گويد: هنوز سخن پيغمبر تمام نشده بود كه آيه‌ي فوق نازل گشت[3].

شيوه‌ي استدلال با اين آيه بسيار روشن است، زيرا مقصود از ولي‏همان متصرف و سرپرست و آن كسي است كه برخود انسان اولويت دارد. گواه اين مطلب اين است كه اولا, ولايت را مقيد به فردي كرده‏است كه درحال ركوع صدقه مي‏دهد و اگر مقصود از ولايت، دوست‏بود, به فردي اختصاص نداشت، زيرا همه مومنان به حكم‏ آيه «والمومنون و المومنات بعضهم اولياء بعض...»[4] دوست يكديگرند.

ثانيا, از اين كه اين آيه ولايت را بر سه نفر منحصر مي‏كند: خدا وپيامبر و كساني كه در حال ركوع صدقه مي‏دهند، مي‌فهميم كه اين ولايت غير از اين ولايت عمومي همه مومنان نسبت‏ به يكديگراست و آن جز ولايت وحق تصرف در امور چيز ديگري نيست و گرنه ولايت به معناي دوستي, اختصاص به خدا و پيامبر و كساني كه در حال ركوع صدقه مي‌دهند ندارد.

به عبارت ديگر كلمه‌ي «انما» در آيه‌ي شريفه, حصر را مي‌رساند و ولايت را در سه نفر مذكور در آيه منحصر مي‌كند و بنابراين هيچ شخص يا گروه ديگري را نمي‌توان به آن اضافه يا كم كرد و به اين ترتيب, معنا ندارد كه بگوييم معناي آيه اين است كه «دوست شما تنها خدا و رسول خدا و كساني هستند كه در حال ركوع صدقه مي‌دهند» زيرا افراد بسيار ديگري را بر طبق آيات قرآن كريم مي‌توان نام برد كه دوست مؤمنين هستند.

از اين جهت‏براي ولي در آيه معنائي جز ولي و سرپرست‏نيست.

حديثي كه در مورد امير مومنان وارد شده است، مؤيد اين مطلب‏است پيامبر گرامي فرمود: «يا علي انت ولي كل مؤمن من بعدي‏»[5].

«اي علي، تو پس از من ولي هر فرد با ايماني هستي‏» .

از اين كه لفظ «من بعدي‏» در حديث آمده است، گواه بر اين‏است كه مقصود; زعامت و سرپرستي جامعه مسلمانان است و در حقيقت‏مقصود از ولي در آيه، همان اولي بودن است كه در آيه‏اي در حق‏پيامبر وارد شده است چنانكه مي‏فرمايد: (النبي اولي بالمؤمنين‏من انفسهم...)[6] .

«پيامبر به افراد با ايمان از جان آنها اولي و شايسته‏تراست‏» .

با توجه به اين اصل، ظاهر آيه اين است كه ولايت‏خدا و رسول او و ولايت مؤمني كه در حال نماز صدقه مي‏دهد، مفهوم واحدي‏دارند و اگر مقصود از ولي بودن خدا و رسول، اولويت آن دو برجان و مال مردم باشد، ولايت فرد سوم نيز به همان معني است.

شاهد بر يكسان بودن مفهوم ولايت در هر سه، آيه بعدي است كه‏مي‏فرمايد:(و من يتول الله و رسوله و الذين آمنوا فان حزب الله‏هم الغالبون) .

«هركس خدا و فرستاده او و افراد با ايمان را ولي خود اتخاذ كند، به راستي(پيروان) حزب خدا پيروزند».

از اين كه پذيرش ولايت آنها مايه دخول در حزب خدا و فسخ ولايت ‏آنان مايه‌ي خروج از حزب الهي است، خود گواه بر اين است كه اين ‏ولايت ‏به معني دوستي و ياوري نيست، بلكه پذيرش ولايت است كه درصورت فقدان، انسان از دايره‌ي حزب خدا بيرون مي‏رود. نتيجه اين مي‏شود: هركس اولويت ‏خدا و پيامبر و مؤمني كه در حال ركوع صدقه داده است, را نپذيرد، گوئي مسلمان نيست.

گاهي گفته مي‏شود هرگاه مقصود از ولي در آيه همان زعيم اسلامي ‏و متصرف در حقوق و اموال است و آيه نيز در حق علي(ع) نازل ‏گرديده، لازمه‌ي آن اين است كه علي(ع) نيز در حيات پيامبر(ص) داراي ‏چنين مقام و موقعيتي باشد، درحالي كه سرپرستي جامعه در اين بخش‏ از زمان از آن پيامبر بود.

پاسخ اين پرسش روشن است زيرا همچنان كه بين ولايت خدا و رسول‌خدا منافاتي نيست زيرا اين دو ولايت در طول يكديگرند نه در عرض يكديگر, بين ولايت علي‌(ع) و ولايت رسول‌خدا(ص) نيز منافاتي نيست. زيرا اين دو ولايت نيز در طول يكديگرند نه در عرض همديگر.



2. آيه‌ي دوم , آيه‌ 3 سوره‌ي مباركه‌ي مائده است

«اليوم يئس الذين كفروا من دينكم فلاتخشوهم واخشون اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتي و رضيت لكم الاسلام دينا»
«كفار امروز از برچيده شدن دستگاه اسلام نااميد شدند پس ديگر از آنان نهراسيد ولي از من بترسيد. امروز دين شما را كامل و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را براي شما برگزيدم.»

ظاهر اين آيه آن است كه پيش از نزول آيه كفار اميدوار بودند كه روزي خواهد آمد كه دستگاه اسلام برچيده شود ولي خداوند متعال به واسطه‌ي انجام كاري آنان را براي هميشه از نابودي اسلام مأيوس گردانيده و همان كار سبب كمال و استحكام اساس دين بوده است و لابد از امور جزيي مانند جعل حكمي از احكام نبوده بلكه موضوع قابل توجه و مهمي بوده كه بقاء اسلام مربوط به آن بوده است.

ظاهرا اين آيه با آيه‌اي كه در اواخر اين سوره نازل گشته بي‌ربط نباشد, «يا ايها الرسول بلغ ما أنزل اليك من ربك و ان لم‌تفعل فما بلغت رسالته والله يعصمك من الناس» (مائده 67) يعني «اي پيغمبر,‌موضوعي را كه به تو دستور داديم به مردم ابلاغ كن كه اگر بلاغ نكني رسالت خدا را انجام نداده‌اي و خدا تو را از هرگونه خطري كه متوجه تو باشد در امان خواهد داشت.»

اين آيه دلالت مي‌كند كه خدا موضوع قابل توجه و بسيار مهمي را كه اگر انجام نگيرد اساس اسلام و رسالت در خطر واقع مي‌شود به پيغمبر دستور داده ولي از بس با اهميت بوده پيغمبر از مخالفت و كارشكني مردم مي‌ترسيده و به انتظار موقعيت مناسب آن را به تأخير مي‌انداخته است. تا اين كه از جانب خدا امر مؤكد و فوري صادر شده كه بايد در انجام اين دستور تعلل نورزي و از هيچ كس نهراسي. اين موضوع هم لابد از قبيل احكام نبوده زيرا تبليغ يك يا چند قانون, نه آن اهميت را دارد كه از عدم تبليغش اساس اسلام واژگون گردد و نه پيغمبر اسلام از بيان قوانين ترسي داشته است. اين قراين وشواهد مؤيد اخباري هستند كه دلالت دارند كه آيه‌هاي مذكور در غديرخم درباره‌ي ولايت علي‌ بن ابي طالب نازل گشته است و بسياري از مفسران شيعه و سني نيز آن را تأييد نموده‌اند.

ابوسعيد خدري مي‌گويد: «پيغمبر در غدير خم مردم را به سوي علي دعوت كرده بازوهاي او را گرفته به طوري بلند كرد كه سفيدي زير بغل رسول خدا نمايان شد. سپس اين آيه نازل شد: «اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتي و رضيت لكم الاسلام دينا» پس پيغمبر فرمود: الله اكبر از كامل شدن دين و تمامي نعمت و رضايت خدا و ولايت علي بعد از من. سپس فرمود: هركس من صاحب اختيار و متصدي امور او هستم علي صاحب اختيارش مي‌باشد. خدايا با دوست علي دوست باش و با دشمنش دشمني كن. هركس او را ياري كرد تو ياري‌اش كن و هركس او را رها كرد تو نيز او را رها كن. بحراني در كتاب غايه‌المرام ص336 شش حديث از طرق عامه و 15 حديث از طرق خاصه در شأن نزول آيه نقل كرده است.

خلاصه‌ي سخن آن كه, دشمنان اسلام كه در راه نابودي آن از هيچ كاري خودداري نمي‌كردند و از همه جا مأيوس گشتند, فقط به يك جهت اميدوار بودند. آنها فكر مي‌كردند كه چون حافظ و نگهبان اسلام پيغمبر است وقتي از دنيا رفت اسلام بي‌قيم و سرپرست مي‌گردد و نابودي برايش حتمي خواهد بود. ولي در غديرخم انديشه‌ي آنان باطل گشت و پيغمبر علي را به عنوان سرپرست و متصدي اسلام به مردم معرفي كرد و پس از علي هم اين وظيفه‌ي سنگين و ضروري به عهده‌ي دودمان پيغمبر كه از نسل علي به وجود مي‌آيند، خواهد بود[7].


3. آيه انذار نزديكان

وحي الهي در غار حرا بر قلب پيامبر نازل گرديد و او را به‏مقام نبوت و رسالت مفتخر ساخت. رسالتي كه بايد در سطح جهاني‏ پياده گردد و تمام ملل روي زمين زير پرچم آئين اسلام درآيند. پيامبر به مدت سه سال از دعوت عمومي، خودداري نمود و تنها از رهگذر تماسهاي خصوصي با افراد قابل و شايسته توانست گروه ‏كمي را به آئين خويش هدايت كند.

پس از گذشت‏سه سال، پيك الهي فرا رسيد و فرمان داد كه‏ پيامبر دعوت همگاني خود را از طريق دعوت خويشاوندان و بستگان ‏آغاز نمايد و او را با آيه زير مورد خطاب قرار داد و گفت: (و انذر عشيرتك الاقربين واخفض جناحك لمن اتبعك من المؤمنين‏ فان عصوك فقل اني برئ مما تعملون)[8] .

«بستگان نزديك خود را از عذاب الهي بيم ده، پر و بال پر مهر و مودت خود را بر سر افراد با ايمان پائين بياور (و نسبت ‏به ‏آنان ابراز علاقه و محبت كن) و اگر با تو از در مخالفت واردشوند، بگو من از كارهاي (بد) شما بيزارم‏».

از اين جهت پيامبر به علي(ع) دستور داد كه چهل و پنج نفر ازشخصيتهاي بزرگ بني‏هاشم را براي ضيافت ناهار دعوت كند و غذائي‏از گوشت، همراه با شير آماده سازد. مهمانان همگي در وقت معين، به حضور پيامبر شتافتند و پس از صرف غذا «ابولهب‏» عموي پيامبر با سخنان سبك خود، مجلس را از آمادگي براي طرح سخن و تعقيب هدف برانداخت و مجلس بدون اخذنتيجه به پايان رسيد و مهمانان پس از صرف غذا و شير، خانه رسول‏خدا(ص) را ترك گفتند.

پيامبر تصميم گرفت كه فرداي آن روز ضيافت ديگري ترتيب دهد و همه‌ي آنان را جز «ابولهب‏»، به خانه‌ي خود دعوت نمايد. باز علي(ع) به دستور پيامبر، غذا و شير آماده نمود و از شخصيتهاي ‏برجسته و شناخته شده‌ي بني‏هاشم براي صرف ناهار و استماع سخنان ‏پيامبر، دعوت به عمل آورد. مهمانان همگي در موعد مقرر به خانه پيامبر آمدند. پس ازصرف غذا در مجمع بزرگي كه شخصيتهاي بني‏هاشم، در آنجا گرد آمده‏بودند، پيامبر(ص) براي دعوت خويشاوندان به آئين توحيد و رسالت‏خويش بپاخاست و سخنان خود را چنين آغاز نمود:

«به راستي هيچ‏گاه راهنماي مردم، به آنان دروغ نمي‏گويد: به خدائي كه جز او خدائي نيست، من فرستاده او به سوي شما وعموم جهانيان هستم. هان آگاه باشيد همانگونه كه مي‏خوابيد، مي‏ميريد و همچنان كه ‏بيدار مي‏شويد (روز رستاخيز) زنده خواهيد شد، نيكوكاران به پاداش‏اعمال و بدكاران به كيفر كردار خود مي‏رسند و بهشت جاويدان‏براي نيكوكاران و دوزخ هميشگي براي بدكاران آماده است. هيچ‏كس از مردم براي كسان خود، چيزي بهتر از آنچه من براي شماآورده‏ام، نياورده است من خير دنيا و آخرت براي شما آورده‏ام، خدايم به من فرمان داده كه شما را به توحيد و يگانگي وي و رسالت ‏خويش دعوت كنم‏».

آنگاه فرمود: «فايكم يوازرني علي هذا الامر، علي ان يكون اخي و وصيي وخليفتي فيكم‏؟» .

«چه كسي از شما مرا در اين راه كمك مي‏كند، تا برادر و وصي ونماينده‌ي من در ميان شما باشد؟».

او اين جمله را گفت و مقداري مكث نمود تا ببيند كدام‏يك ازآنان به نداي او پاسخ مثبت مي‏گويند. در اين موقع سكوت آميخته با بهت و تحير بر مجلس حكومت مي‏كرد و همگي سر به زير افكنده و درفكر فرو رفته بودند. ناگهان علي(ع) كه سن او در آن روز از 15سال تجاوز نمي‏كرد[9]، سكوت را درهم شكست و برخاست و رو به پيامبر كرد و گفت: اي‏ پيامبر خدا من تو را در اين راه ياري مي‏كنم، سپس دست ‏خود را به‏سوي پيامبر دراز كرد تا دست او را به عنوان پيمان فداكاري‏ بفشارد. در اين موقع پيامبر دستور داد كه علي(ع) بنشيند و بار ديگر گفتار خود را تكرار نمود. باز علي(ع) برخاست و آمادگي خود را اعلام كرد.

اين بار نيز پيامبر به وي دستور داد كه بنشيند، در مرتبه‌ي سوم ‏نيز بسان دو مرتبه پيشين جز علي(ع) كسي برنخاست و تنها او بود كه پشتيباني خود را از هدف مقدس پيامبر اعلام كرد، در اين موقع ‏پيامبر، دست ‏خود را بر دست علي(ع) زد و جمله‌ي تاريخي خود را درمجلس بزرگان بني‏هاشم درباره علي(ع) القاء نمود و فرمود: «ان هذا اخي و وصيي و خليفتي فيكم‏»[10].

«هان اي ‏خويشاوندان و بستگان من بدانيد كه علي برادر و وصي و خليفه‌ي من ‏در ميان شماست‏». بنا به نقل سيره‌ي حلبي، دو لفظ ديگر نيز افزود و گفت: «و وزيري و وارثي‏» يعني وزير و وارث من نيز مي‏باشد. از اين راه نخستين وصي اسلام به وسيله‌ي آخرين سفير الهي، در آغاز رسالت كه هنوز جز گروه كمي به آئين وي نگرويده بود، تعيين‏گرديد.

از اين كه پيامبر، نبوت خود و امامت علي(ع) را همزمان اعلام ‏كرد و روزي كه به بستگان خود گفت: مردم, من پيامبر خدا هستم، همان روز نيز فرمود: كه علي(ع) وصي و جانشين من است؛ مي‏توان ‏مقام و موقعيت امامت را به نحو روشن ارزيابي نمود و اين كه ‏اين دو مقام از يكديگر جدا نبوده و همواره دومي مكمل برنامه‌ي ‏رسالت است.

اين حديث در اصطلاح محدثان به حديث «بدء الدعوه‏» يا «حديث‏الدار» معروف است و دلالت آن بر ولايت و خلافت علي(ع) پس از رسول خدا(ص) روشن است و مي‏رساند كه از روز نخست، منصب امامت ‏بسان نبوت، مقام تنصيصي است نه اختياري و يا انتخابي. شگفت‏آور اين كه برخي از مورخان حديث رسول خدا(ص) را در تاريخ خود به نحو صحيح آورده ولي در بخش تفسير دست‏ به تحريف زده است. محمد بن جرير طبري(224-310) در تاريخ خود داستان گذشته رابه نحوي كه نگاشتيم، آورده است. ولي آنگاه كه در تفسير خود به آيه 314 سوره شعراء مي‏رسد و به نقل شأن نزول آيه مي‏پردازد، كلام پيامبر را تحريف مي‏كند و مي‏نويسد:

پيامبر رو به آنها كرد و چنين فرمود: «فأيكم يوازرني علي هذا الامر علي ان يكون اخي و كذا و كذا» و در حقيقت‏به جاي كلمه‏هاي «اخي و وصيي و خليفتي‏» الفاظ كنائي به كار مي‏برد. پس آنگاه كه علي(ع) پشتيباني خود را از دعوت پيامبر ابرازكرد، در نقل كلام پيامبر تصرف كرده و مي‏نويسد, پيامبر فرمود: «ان هذا اخي و كذا و كذا».

اين نوع تحريف در تاريخ فراوان است و روز به روز بر دامنه‌ي آن ‏افزوده مي‏شود خصوصاً كه الان كتابهاي بزرگان در دست نشر و تجديد چاپ است محققان مزدور آنچه كه مربوط به تشيع و ولاي اهل‏بيت(عليهم السلام)است، در حد امكان حذف و يا تحريف مي‏كنند. «ابن كثير» شامي نيز در تفسير خود به جاي پيروي از تاريخ ‏طبري، از تفسير طبري پيروي كرده و كلمات كنائي به كار برده ‏است. شگفت‏انگيزتر كار دكتر «هيكل‏» در كتاب «حيات محمد»(ص) است. او فقط به نقل جمله‌ي نخست اكتفاء كرده است و مي‏گويد:

پيامبر چنين گفت: «فأيكم يوازرني علي هذا الامر علي ان يكون‏ اخي و وصيي و خليفتي فيكم‏». ولي جمله‌ي دوم را كه پيامبر بعد از برخاستن علي(ع) گفت، به كلي نقل نكرده است. آنگاه كه آن كتاب در جامعه‌ي مصر منتشر شد، خرده‏گيران متعصب او را به خاطر نقل اين حديث ‏حتي به صورت ناقص انتقاد كرده او ناچار شده كه خشم خدا را برابر رضاي مردم بخرد از اين جهت‏ در چاپ دوم و چاپهاي بعدي هر دو جمله را حذف كرد، اين است معني ‏روشنفكري و آزادمنشي[11].


پی نوشتها :
========
[1] . مائده: 55 و56
[2] . كنزالعمال، ص 405، حديث‏شماره137 - تفسير فخر رازي، ج12،ص26 - تفسير نيشابوري، ج6، ص 154
[3] . طبري/دخائرالعقبي/چاپ قاهره/ص16- اين حديث با اندكي اختلاف در در‌المنثور/ج2 /ص293 نيز نقل شده است. بحراني در كتاب غايه‌المرام ص103, بيست و چهار حديث از كتابهاي اهل سنت و نوزده حديث از كتابهاي شيعه در شأن نزول آيه نقل كرده است.
[4] . توبه:71
[5] . مسند احمد، ج4، ص437 - مستدرك حاكم، ج3، ص 111.
[6] . احزاب:6
[7] . علامه طباطبايي/شيعه در اسلام/ص241-242
[8] . شعرا 214-216
[9] . بنا به قولي سيزده سال
[10] . تاريخ طبري، ج‏2، ص‏216؛ كامل ابن اثير، ج‏2، ص 24؛ سيره‏حلبي، ج1، ص321 شرح شفاي قاضي عياض، ج‏3، ص‏37 و غيره.
[11] . آيت‌الله شيخ جعفر سبحاني/مكتب اسلام/سال1378-شماره 12
Administrator
Administrator
پست: 2244
تاریخ عضویت: یک‌شنبه ۱ بهمن ۱۳۸۵, ۱۱:۵۲ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 10691 بار
سپاس‌های دریافتی: 5476 بار
تماس:

پست توسط Mohsen1001 »

آيه‌ي 59 سوره‌ي مباركه‌ي نساء مي‌فرمايد:

«اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي‌الامر منكم»
يعني: «خدا را اطاعت كنيد و رسول و صاحبان امر را (نيز) فرمان بريد»

در اين آيه‌ي شريفه, اطاعت از «اولي‌الامر» همانند اطاعت از رسول‌خدا, به طور مطلق و بي‌قيد و شرط واجب شده است. حال اگر رسول‌خدا و صاحبان امر, معصوم از خطا وگناه نباشد معناي اين آيه آن خواهد بود كه خداوند ما را به خطا و گناه دعوت كرده است. بنابراين رسول‌خدا و صاحبان امر (كه اطاعت بي‌قيد و شرط آنها واجب است) بايد معصوم باشند.

بنابراين مطابق اين آيه، گروهي (غير از خدا و رسول‌خدا) وجود دارند كه معصوم‌اند و اطاعت آنها به طور مطلق واجب است. اما اين گروه چه كساني هستند؟ روشن است كه شناخت آنها از عهده‌ي مردم و انسانهاي عادي خارج است و بايد توسط خداوند كه به همه‌ي امور آگاه است, به مردم معرفي گردند. در واقع اگر اين معرفي از جانب خداوند صورت نگيرد, ذكر «اولي‌الامر» در اين آيه, لغو خواهد بود. اما همان طور كه در بحثهاي پيشين دانسته شد اين كار بارها توسط پيامبراكرم (ص) انجام گرفته است و صاحب امر و ولي مردم مشخص گرديده است.


آيه‌ي امامت حضرت ابراهيم(ع) :

البته این ایه برای عصمت امامان استفاده میشه که به طریق اولی امامت را هم ثابت میکنه :


آيه‌ي124سوره‌ي مباركه‌ بقره :‌

«و اذ ابتلي ابراهيم ربه بكلمات فاتمهن قال اني جاعلك للناس اماما قال و من ذريتي قال لاينال عهدي الظالمين»
يعني: «و هنگامي كه پروردگار ابراهيم او را با كلماتي آزمود و آنها را تمام كرد, (پروردگار) گفت, من تو را امام مردم قرار دادم, (ابراهيم) گفت: از ذريه‌ي من نيز (امام شوند) (پروردگار) گفت: عهد من به ظالمان نمي‌رسد»

اين آيه‌ي شريفه مي‌رساند كه پيش از امتحانات الهي حضرت ابراهيم (علي‌نبينا‌و‌آله‌و‌عليه‌السلام‌), تنها پيامبر بود و هنوز به مقام امامت نرسيده بود اما پس از سربلندي در امتحانات الهي, به مقام منيع امامت كه به تعبير اين آيه‌ي شريفه, عهدي است الهي, نايل شد. پس از احراز مقام امامت, حضرت ابراهيم (ع) از خداوند درخواست مي‌كند كه اين مقام به نسل او نيز منتقل شود و خداوند در پاسخ مي‌فرمايد كه عهد امامت به ظالمان نخواهد رسيد. از همين فراز آخر مي‌توان استفاده كرد كه مقام امامت تنها به كساني مي‌رسد كه معصوم باشند.

با اين توضيح كه: بايد دانست هيچ‌يك از مقامهاي الهي مانند نبوت و امامت و ولايت, مقامهايي قراردادي واعتباري نيستند و نبايد آنها را با مقامات دنيوي مانند رياست و حكومت مقايسه كرد كه اموري قرادادي و اعتباري‌اند و به همين جهت براساس قرارداد و اعتبار, تعيين مي‌شوند. مقامهاي دنيايي خودشان ذاتا اعتباري‌اند يعني رييس و حاكم و ... اموري نظير آنها خود به خود اعتباري‌اند و اموري واقعي محسوب نمي‌شوند يعني مثلا اگر گفتيم كه زيد, رييس عمرو است پس از رياست، چيزي به زيد افزوده نمي‌شود بلكه از آن به بعد, تنها عمرو بايد در بعضي از اموري كه قرارداد تعيين مي‌كند،‌ مطيع زيد باشد. به همين دليل مقامهاي دنيوي بر اساس قرارداد تعيين شده و بر همان اساس نيز جابه‌جا مي‌شوند. اما مقامهاي الهي هرگز اين‌گونه نيستند بلكه اموري حقيقي و وجودي‌اند كه انسانها بر اساس مراتب و درجات وجودي‌شان (به اذن الهي) به آنها نايل مي‌شوند.

بنابراين با توجه به مطالب بالا, درخواست ابراهيم (ع) از خداوند متعال براي آن كه نسل‌اش به مقام امامت برسند, به اين معناست كه از خداوند متعال مي‌خواهد كه چنين آمادگي را در نسل او بوجود آورد كه بتوانند با هدايت الهي به مقام امامت برسند. از اين رو قطعا مراد حضرت ابراهيم(ع) اين نيست كه همه‌ي نسل او به اين مقام برسند (زيرا چنين چيزي امكان‌پذير نيست). در واقع مي‌توان نسل حضرت ابراهيم(ع) را به چهار گروه تقسيم كرد:

1. كساني كه همه‌ي عمر گناه مي‌كنند و بدون توبه از دنيا مي‌روند

2. كساني كه در ابتداي عمر گناهي مرتكب نمي‌شوند ولي در پايان عمر گناه‌كار از دنيا مي‌روند.

3. كساني كه در ابتداي عمر گناه كرده‌اند ولي سپس توبه مي‌كنند و تا آخر عمر گناهي مرتكب نمي‌شوند.

4. كساني كه در سراسر عمرشان گناهي از آنان سر نمي‌زند.

امكان ندارد بگوييم كه درخواست حضرت ابراهيم(ع) گروه اول و دوم را نيز شامل مي‌شود. زيرا محال است كه ايشان از خدا درخواست كنند انسانهايي را كه گناهكار از دنيا مي‌روند به مقام امامت برساند (مخصوصا با توجه به آنچه گفتيم اين امر ذاتا نيز محال است). بنابراين درخواست حضرت ابراهيم (ع) تنها مي‌تواند شامل دو گروه سوم و چهارم باشد. ولي خداوند متعال با اين جمله كه «لاينال عهدي الظالمين» گروه سوم را نيز خارج مي‌كند و مي‌فرمايد عهد امامت تنها به كساني مي‌رسد كه هرگز ظلمي مرتكب نشده‌اند و كاملا معصوم‌اند يعني امامت مخصوص گروه چهارم است. تذكر اين نكته نيز بي‌فايده نيست كه از نظر قرآن كريم اموري از قبيل: شرك (ان الشرك لظلم عظيم[1]) و تخلف از حدود الهي يا گناه (و من يتعد حدود الله فقد ظلم نفسه[2])؛ ظلم محسوب مي‌شوند.


پی نوشتها :
=========
[1] . لقمان/ 13.
[2] .طلاق/1
Silver
Silver
پست: 5
تاریخ عضویت: دوشنبه ۲۱ اسفند ۱۳۸۵, ۱۲:۵۸ ب.ظ
سپاس‌های دریافتی: 1 بار

پست توسط Modabber »

محسن اقا من حدود 300 آیه از قرآن که مورد امام علی (ع) هست رو دارم می خوایی یه تاپیک تخصصی برای اینها باز کنیم ؟؟
Administrator
Administrator
پست: 2244
تاریخ عضویت: یک‌شنبه ۱ بهمن ۱۳۸۵, ۱۱:۵۲ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 10691 بار
سپاس‌های دریافتی: 5476 بار
تماس:

پست توسط Mohsen1001 »

Modabber عزیز

حتماً این کار را انجام بدهید ، مطالب دیگری هم داشتید قرار دهید مشکلی نیست. :)

با تشکر :razz:
ارسال پست

بازگشت به “امام شناسی”