همنشينان پاك و ناپاك

مدیر انجمن: شورای نظارت

ارسال پست
-
پست: 1002
تاریخ عضویت: دوشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۸۵, ۷:۳۹ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 350 بار
سپاس‌های دریافتی: 389 بار

همنشينان پاك و ناپاك

پست توسط HRG »

همنشينان پاك و ناپاك
از مهمترین محورهای اثرگذار در زندگی انسان مسئله دوست و هم نشین است که نحوه عملکرد در انتخاب آن، هم می تواند ضامن آینده فرد و هم نابود کننده هستی او باشد. این نوشتار که برگرفته از کتاب ارزشمند «معاشرت» اثر اندیشمند فرزانه استاد حسین انصاریان است به این مهم می پردازد که هم نشینان شایسته کدامند و معاشرانی که باعث خسران دنیا و آخرت می شوند کدام.
مسؤوليت عظيم

از آيات قرآن مجيد و روايات با ارزش و معارف حقه اسلاميه استفاده مى شود كه مسأله رفاقت و همنشينى ، و معاشرت و دوستى و آثارش در زندگى ، مسأله اى است كه انسان در برابر آن تكليفش سنگين و مسؤوليتش عظيم است .

انسان اگر رفيق و دوستى را انتخاب كند كه سبك مغز و پست باشد و جز به شكم و شهوت اهتمام نورزد و نسبت به خدا و قيامت و دين و ديندارى و اخلاق و عمل صالح در غفلت و بى خبرى دست و پا بزند و از دوستى و معاشرتش با انسان هدفى جز امور مادى و لذّت برى و خوش گذرانى نداشته باشد ، بى ترديد با دست خود و با انتخاب خويش تيشه به ريشه خود زده ، بناى دنيا و آخرتش را در معرض خرابى قرار داده ، خدا را از خود ناراضى نموده ، به سعادت و خوشبختى اش پشت و پا زده ، مسؤوليت و تكليف الهى و انسانى خود را كه در اين زمينه بس بزرگ و با عظمت است ناديده گرفته و نهايتاً براى خود در قيامت محاكمه سختى را تدارك ديده است .

از سفارش هاى بسيار مهم حضرت حق و همه پيامبران و امامان و اولياء خدا (عليهم السلام) و نيكان و اخيار و دلسوزان اين است كه : « از معاشر ناباب احتراز كنيد » .

همنشينى با معاشر ناجنس از هر زهرى كشنده تر و از هر خطرى خطرناك تر و از هر كار زشتى زشت تر است زيرا معاشر ناباب دين و ايمان و اعتبار و آبروى انسان را بر باد مى دهد ، و آدمى را از فيوضات و عنايات حضرت حق محروم مى كند .

تا توانى مى گريز از يار بد*** يار بد بدتر بود از مار بد

مار بد تنها تو را بر جان زند *** يار بد بر جان و بر ايمان زند

راستى ، چه انسانى خطرناك تر و زيانبارتر از رفيقى كه وارد زندگى انسان شود و انسان را از خداى مهربان جدا كند و سراپاى فضاى حيات آدمى را آلوده نمايد و ريشه انسانيت انسان را بخشكاند و گُل وجود انسان را تبديل به خار كند و خانه آباد شخصيت آدمى را چون ويرانه اى پر از مار و مور رذائل اخلاقى نمايد و انسان را مورد نفرت حق و در معرض بى مهرى خانواده اش و ديگران قرار دهد ! !

اين چهره هاى ناباب و غولان رهزن و ديوان مفسد ، با كلام و قلم و اطوار و منش خود ، انسان را به آتش دوزخ و چاه ويل و عذاب ابد دعوت مى كنند و بايد گفت : واى بر كسانى كه دعوت اين سبك مغزان و سفيهان ديوانه و حيوانات آدم نما را مى پذيرند و داغ ننگ بردگى اينان را بر پيشانى زندگى مى زنند ،

. . . أُولئِكَ يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ . . . (1)

. . . اينان كه مشركند ، نه تنها مردم ، بلكه بى رحمانه زن و فرزند خود را به سوى آتش مى خوانند . . .
معاشران ناپاك

معاشر ناباب كه به قول قرآن كريم شيطانى خطرناك و راهزنى خسارت زننده است و پس از نابود كردن ارزش هاى انسان از انسان چشم مى پوشد و او را در وادى هلاكت وامى گذارد و به فرموده اميرالمؤمنين على (عليه السلام) ديوى انسان نماست كه چهره اش چهره انسان و قلبش قلب حيوان است اگر از طريق معاشرت و رفاقت در زندگى انسان وارد شود و مهار امور آدمى را به دست بگيرد ، دنيا و آخرت انسان را به باد مى دهد و باعث مى شود كه همه درهاى رحمت حق به روى انسان بسته شود و روزنه هاى خشم و عذاب به روى آدمى باز گردد .

اين نكته را نبايد فراموش كرد كه ورود معاشر ناجنس به فضاى زندگى معلول خواسته خود انسان و پذيرش بى چون و چراى اوست و انسان نمى تواند خود را در اين زمينه مسلوب الاختيار قلمداد كند و همه تقصير و جرم و جنايت را به عهده همنشين ناپاك اندازد . تنها كارى كه معاشر آلوده مى كند ، دعوت به زشتى و بدى و گناه و معصيت است و اين انسان است كه با اراده و عقلى كه دارد و با توجه به موج هدايت خدا كه از درون و برون به انسان مى رسد بايد دعوت اين قاتل شخصيت و غول خطرناك و ديو سياه باطن را با تمام وجود برگرداند و از پذيرشش امتناع ورزد و از قبولش سرپيچى نمايد كه خير دنيا و آخرت و سعادت امروز و فردا در طاعت خدا و سرپيچى از چهره هاى ضد خدا و به ويژه معاشر ناباب است .

معاشر ناباب موجودى است كه حاكم وجودش به جاى عقل ، جهل و به جاى قلب ، شهوت و به جاى حق ، هواى نفس است و هدفى جز عارى كردن انسان از حقايق و نابودى دنيا و آخرت و ريشه كن كردن ارزش ها و به پوچى رساندن او ندارد .

نشانه هاى دشمنىِ دوست نما

در هر دوره اى و در هر عصرى شيطان صفتانى خطرناك هستند كه افراد به ويژه جوانان را جذب نموده و با آنان طرح دوستى و رفاقت مى اندازند تا از مال و منال آنان به ناحق استفاده كنند و ارزش هاى انسانى شان را به غارت برند .

اينان با چهره اى خوش نما و لبخندهايى جذاب و سخنانى شيرين و دام هايى نامرئى و خدعه و فريب كارى ماهرانه و پشت هم اندازى عجيب و غريب ، خود را به انسان مى نمايانند و با اين ترفندها به انسان دست دوستى و رفاقت مى دهند و هنگامى كه آدمى را اسير محبت مكارانه خود كردند ، وسوسه هاى خود را شروع نموده ، به تدريج و در مدتى طولانى انسان را از خدا و حق و حقيقت و عبادت و خدمت و سلامت نفس و كرامت و شرافت و آغوش گرم خانواده و مجالس مفيد و دنبال كردن دانش و ... جدا مى سازند و آهسته آهسته انسان را بدون اينكه توجه عميق داشته باشد به اسارت شهوات و اميال و غرائز خود درمى آورند و او را عمله و خادم خيانت ها و جنايت هاى خود مى كنند و به خرمن خوبى ها و ارزش هاى انسان آتش مى اندازند و كارى مى كنند كه روز پشيمانى ، فرصت ها از دست رفته و اسباب نجات نابود شده باشد .

شناخت اين دشمنان خطرناك دوست نما با توجه به اين اوصاف ، كار دشوارى نيست .

هنگامى كه كسى را ديديد و يافتيد كه زمزمه جدا شدن از حق از او شنيده مى شود و درك كرديد كه مى خواهد از شما به عنوان ابزارى براى اميال خودش سوء استفاده كند و قطع رابطه با خوبى ها و ارزش ها را به شما پيشنهاد مى نمايد و خوبان جامعه را در نظر شما كوچك و ناپاكان را در نظر شما بزرگ جلوه مى دهد ، بدانيد كه ديو صفتى سفاك و شيطان مسلكى بى باك با خدعه و حيله و مكر و فريب ، خود را به شما دوست و رفيق مى نماياند ، در اين حال بر شماست كه هرگز با او طرح دوستى نريزيد و باب رفاقت باز نكنيد و زمينه معاشرت فراهم نياوريد و در اين زمينه از داستان اسفناك و عبرت آموز عقبة بن ابى معيط ـ كه در آيات 27 تا 29 سوره فرقان به آن اشارت شده است ـ پند گرفته ، خود را از چنگال آن گرگ بى رحم برهانيد .
-
پست: 1002
تاریخ عضویت: دوشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۸۵, ۷:۳۹ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 350 بار
سپاس‌های دریافتی: 389 بار

پست توسط HRG »

داستان تأسف بار
عقبة بن ابى معيط عقبه از مشركين و بت پرستان مكه بود و با هم كيشان خود رفاقت تنگاتنگ داشت . از دوستان نزديك او اُبىّ بن خلف بود كه در سفر و حضر و در هر رفت و آمد و در هر كوى و برزن و در هر مجلسى با يكديگر بودند ، رفيقى كه در شيطان مسلكى و ديو صفتى كم نظير بود !

عقبه از يك سفر تجارتى بازگشت و عده اى از بزرگان و اشراف مكه از جمله پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) را به مهمانى دعوت كرد كه در آن مهمانى به علتى دوستش ـ اُبىّ بن خلف ـ حاضر نبود .

هنگامى كه مهمانان سر سفره حاضر شدند و دست به غذا بردند عقبه ديد رسول خدا (صلى الله عليه وآله) از خوردن غذا امتناع دارد ، سبب را پرسيد ، حضرت فرمود : من از طعام تو نمى خورم مگر اينكه به وحدانيت خدا و رسالت من شهادت دهى و به دايره اسلام و مسلمانى درآيى تا درهاى رحمت حق و درهاى بهشت به رويت باز شود .

عقبه با كمال ميل شهادتين را به زبان جارى كرد و پيامبر (صلى الله عليه وآله) هم از غذاى او تناول فرمود .

عقبه هنگامى كه پس از پايان ميهمانى نزد رفيق شيطان مسلك و بت پرستش رفت ، با ملامت و سرزنش اُبىّ بن خلف روبه رو شد و از سوى اُبىّ مورد شماتت قرار گرفت كه چرا آيين خود را رها كرده ، به آيين محمد گرويدى ؟

عقبه داستانش را در اسلام آوردنش بيان كرد ، اُبىّ با كمال وقاحت به او گفت : من از تو خوشنود و دل خوش نمى شوم مگر اينكه به تكذيب محمد برخيزى ! !

عقبه بدبخت و تيره روز كه نخواست اين دشمن غدار دوست نما را از خود براند و سعادت به دست آورده را حفظ كند و ز راه جهنم به راه بهشت برود ، براى خوش آمد آن نابكار به سوى پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) رفته ، با كمال بى شرمى آب دهان به صورت پيامبر (صلى الله عليه وآله) انداخت كه آب دهانش با دو شقه شدن به صورت مبارك رسول حق (صلى الله عليه وآله) جارى شد و آن چهره ملكوتى را تحت تأثير قرار داد ، حضرت زنده بودن عقبه را تا پيش از هجرت خود خبر داد و به او گفت : چون از مكه بيرون آيى به شمشير انتقام حق به قتل مى رسى ، پيش بينى آن حضرت در جنگ بدر تحقق ياقت ، عقبه در جنگ بدر به جهنم واصل شد و اُبىّ بن خلف ـ دوست نابابش ـ در احد به قتل رسيد.

آيات 27 ـ 29 سوره فرقان جهت دلدارى و تسليت به پيامبر (صلى الله عليه وآله) بيان و سرنوشت شوم انسان پليدى كه در دنيا دچار دوست و رفيق گمراه و گمراه كننده و شيطان مسلك شد ، نازل گرديد .

وَيَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَى يَدَيْهِ يَقُولُ يَالَيْتَنِى اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلاً * يَا وَيْلَتَى لَيْتَنِى لَمْ أَتَّخِذْ فُلاَناً خَلِيلاً * لَقَدْ أَضَلَّنِى عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ إِذْ جَاءَنِى وَكَانَ الشَّيْطَانُ لِلاِْنسَانِ خَذُولاً (2)

و روزى كه ستمكار ، دو دست خود را از شدت اندوه و حسرت به دندان مى گزدو مى گويد : اى كاش همراه اين پيامبر راهى به سوى حق برمى گرفتم ، * اى واى ، كاش من فلانى را كه سبب بدبختى من شد به دوستى نمى گرفتم ، * بى ترديد مرا از قرآن پس از آنكه برايم آمد گمراه كرد . و شيطان همواره انسان را پس از گمراه كردنش تنها و غريب در وادى هلاكتوامى گذارد .

آرى ; همنشين بد به فرموده حق شيطان است و شيطان بى ترديد دشمن انسان است و پس از آن كه به انسان خسارت و زيان غير قابل جبران وارد ساخت ، او را در حيرت و سرگردانى و اسير دست انواع طوفان ها و بلاها در دنيا و به چنگال عذاب ابد در آخرت ، وامى گذارد .

وَكَانَ الشَّيْطَانُ لِلاِْنسَانِ خَذُولاً (3)

و شيطان همواره انسان را پس از گمراه كردنش تنها و غريب در وادى هلاكتوامى گذارد .

رفيق و همنشين آن نيست كه بر عيوب و نواقص و خلأهاى معنوى انسان بيفزايد و چون آتشى خطرناك به خرمن ارزش هاى انسان و كرامت و شرافتش بيفتد ، دوست حقيقى و رفيق واقعى كسى است كه از عيوب آدمى بكاهد و نقايص انسان را برطرف سازد و خلأهاى معنوى و روحى دوست خود را جبران كند .

امام صادق (عليه السلام) درباره محبوب ترين همنشين مى فرمايد :

« أحَبُّ إخوَانى إلَىَّ مَنْ أهْدى إلىَّ عُيُوبى » (4)

محبوب ترين برادرانم نسبت به من كسى است كه مرا به سوى عيوبم راهنمايى كند .

انسان با انصاف و خواهان خوشبختى هنگامى كه از طرف همنشينى دلسوز به عيوبش راهنمايى شود ، بى ترديد در مقام رفع عيوب خود برمى آيد و با كمك همنشين با كرامتش به مقامات انسانى عروج مى كند .

اى غزالى گريزم از يارى*** كه اگر بد كنم ، نكو گويد

مخلص آن شوم كه عيبم را *** هم چو آيينه رو برو گويد

نه كه چون شانه با هزار زبان *** پشت سر رفته مو به مو گويد

رفيق ومعاشرى كه از ايمان و اخلاق و عمل صالح تهى است و به همين سبب از فتوت و جوانمردى و فضيلت و كرامت بى بهره است ، آتشى است كه درخت وجود را با همه شاخ و برگش مى سوزاند و نهايتاً انسان را در دنيا از ارزش ها دور مى كند و او را به خوارى و ذلت مى نشاند و دريايى از اندوه و غصه و تأسف و پشيمانى را براى او بر جا مى نهد و دوستى و معاشرتش سبب مى شود كه انسان در آخرت هم به عذاب اليم دچار شود و در دوزخ كه براى بدكاران جايگاهى ابدى است ، با ديدن رفيق ناجنس و چهره اى كه او را به عذاب جاويد دچار كرده است عذاب مضاعف بچشد.



1ـ بقره(2): 233




2ـ فرقان: 29



3ـ فرقان: 29




4ـ کافی: 2/63
-
پست: 1002
تاریخ عضویت: دوشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۸۵, ۷:۳۹ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 350 بار
سپاس‌های دریافتی: 389 بار

پست توسط HRG »

روح را صحبت ناجنس عذابى است اليم

در كتاب ها در ضمن حكايات پندآموز آورده اند كه انوشيروان فرمان داد بوذرجمهر نخست وزير بلندمرتبه اش را كه مردى حكيم و دانشمند و آورنده كتاب « كليله و دمنه » از هند به ايران بود به زندان بيندازند .

روزى به زندانبان گفت : با بوذرجمهر ملاقات كن و از قول خودت احوال او را بپرس .

زندانبان از بوذرجمهر احوال پرسيد ، بوذرجمهر گفت : دارويى دارم كه براى آرامش خود از آن استفاده مى كنم و آن توكّل به خداست ، علاوه بر اين بر اين حال راضى و خوشنودم چه بسا كه حال ديگر حالى سخت و پر مشقّت باشد .

معلوم شد زندان در بوذرجمهر اثر منفى نگذاشته و دورى از مقام و زن و فرزند و مردم را با توكل به خدا و راضى بودن به حال فعلى جبران كرده است .

انوشيروان كه مى خواست زندان براى آن مرد بزرگ عذاب باشد ولى عذاب نشد ، ناراحت شد ، از بارگاه نشينان چاره خواست ، يكى از آنان گفت : اگر مى خواهى زندان براى او عذاب و شكنجه شود بى خرد احمق و سبك مغز نادانى را هم زندان او كن زيرا روح انسان دانا در كنار احمق نادان به شكنجه و عذاب دچار مى شود . احمقى را يافتند و در زندان كنار بوذرجمهر قرار دادند ، چند ساعتى گذشت ، احمق شروع به گريه كرد ، بوذرجمهر به او گفت : چرا گريه مى كنى ؟ ! سختى زندان و فراق زن و فرزند به پايان مى رسد و در آخر آزاد مى شوى ، احمق گفت : گريه ام براى اين امور نيست ، گريه ام براى بزغاله اى است كه به او علاقه دارم و تو هرگاه سخن مى گويى يا غذا مى خورى ، با جنبيدن ريشت ياد بزغاله ام مى افتم ! !

از آن روز بوذرجمهر در شكنجه و عذاب روحى قرار گرفت ، زيرا طبيعى است كه « روح را صحبت ناجنس عذابى است اليم » .
زدست ديده و دل هر دو فرياد

پس از مرگ يكى از حاكمان ايتاليا در صندوق مخصوصش نوشته اى را يافتند كه در آن نوشته بود : پس از مرگ من از مردم ايتاليا پوزش بخواهيد و درخواست كنيد كه براى من دعا كنند زيرا من به كشور و ملّتم خيانت كردم .

سپس خيانتش را به اين صورت شرح داده بود : اهل قريه اى بودم كه با پايتخت فاصله زيادى داشت ، در خانواده اى غير معروف با وضع اقتصادى ضعيف زندگى مى كردم ، از نظر رفتار و منش در آزادى بى قيد و شرط به سر مى بردم ، با نگاه هاى شهوت آلود دل به دختر همسايه كه از وجاهت و زيبايى بهره مند بود بستم ، به خواستگارى اش رفتم ولى پدر و مادرش مرا از رسيدن به وصال او محروم نمودند .

من با همه وجود علاقه مند به آن دختر بودم و قصد قطعى ام رسيدن به وصال او بود ، نزد خود تصميم گرفتم به هر صورت و به هر شكلى كه باشد به او برسم .

روزى شنيدم طلا فروشى معتبر از پايتخت به قريه ما آمد و با پولى فراوان كه به خانواده آن دختر داد ، آن دختر را از پدر و مادرش خريد و همراه خود به پايتخت انتقال داد !

اقامت در قريه برايم بسيار مشكل شد ، با رنج و مشقت به سوى پايتخت رفتم و هر چه از آن دختر جستجو كردم او را نيافتم .

پس از مدتى در كشور ، حزبى به نام حزب آزادى بردگان شكل گرفت ، من هم در آن حزب نام نوشتم و عضو حزب شدم ، اين حزب فعاليت چشم گيرى را در پايتخت شروع كرد و من هم پس از مدتى در آن حزب به خاطر سخت كوشى و زرنگى و خوش فكرى ، از چهره هاى معروف و مقامات بالاى حزب شدم .

چيزى نگذشت كه حزب ، برنده حكومت شد و من هم در حزب برنده حاكميت بر كشور !

پس از مدتى به حافظان اسرارم گفتم : از طلافروش هايى كه به خريد و فروش دختران هم اشتغال دارند جلسه اى براى صرف شام دعوت كنيد ، حدود چهل نفر كه سرمايه هاى سنگينى در اختيار داشتند و به خريد و فروش دختران هم تن مى دادند به مجلس صرف شام آمدند ، در خلوت شب فرمان كشتن همه آنان را صادر كردم و پس از كشته شدنشان جسدهايشان را در گوشه اى كه معلوم كسى نشود دفن كردند ، قصد من كشتن يك نفر بود و آن طلافروشى بود كه معشوقه مرا از خانواده اش خريد و با خود به پايتخت آورد ولى چون او را نمى شناختم گفتم رده هاى اول اين صنف را نابود كنم تا آن دختر را در ميان خانواده هايشان بيابم . از سوى چهل خانواده به من شكايت شد كه مردان ما ناپديد شده اند ، گفتم : همه خانواده ها را با غلامان و كنيزانشان حاضر كنند تا از آنان دلجويى شود ، همه حاضر شدند ولى مقصود خود را ميان آنان نيافتم .

پس از مدتى شنيدم دختران زيباروى ايتاليا را با قيمت گران به كشور همسايه مى فروشند ، حادثه اى به وجود آوردم تا ميان ايتاليا و كشور همسايه جنگى رخ دهد ، جنگ سختى در گرفت ، شبى در ايام جنگ كه نسبتاً جنگ آرام بود مشغول استراحت بودم ، در گوشه لشكرگاه سر و صدايى بلند شد كه مزاحم استراحتم بود ، به مأمورين دستور بررسى دادم ، گزارش دادند دو سه سرباز بر سر زن بدكاره اى به دعوا و جار و جنجال برخاسته اند ، گفتم : زن و سربازان را نزد من آوريد ، چون سربازان و زن را آوردند به دقت در چهره زن نگريستم ديدم همان دخترى بود كه من با نگاه هاى هوس آلود عاشقش شده بودم ! !

به خاطر دخترى هوس باز و بازيچه شهوات ، خريداران و فروشندگان ، دختران ، چهل طلافروش را بى گناه كشتم و بيت المال و نيروى مردمى كشورم را در آتش جنگى بى علت سوزاندم ، بنابراين از مردم پوزش بطلبيد و از جانب من عذرخواهى كنيد .

اين است حالت نفس كه چون چشم و ديده اى كه ابزار اوست نادرست ببيند و گوشى كه از وسائل اوست نادرست بشنود و . . . تبديل به نفس اماره و به عبارت ديگر اژدهايى خطرناك مى شود كه در يك لحظه دين و ايمان و اخلاق و كرامت انسان را مى بلعد و از هضم رابع مى گذراند.
هشدار آيات و روايات

خطر به اندازه اى در اين زمينه سنگين است كه پروردگار مهربان كه جز خوشبختى انسان و رشد و كمال او را نمى خواهد ، در قرآن مجيد به صراحت و كنايه هشدار مى دهد كه از معاشران ناپاك بپرهيزيد و با آنان دوستى مكنيد و دل از علاقه به آنان حفظ كنيد و هيچ نوع ولايتى را از آنان نپذيريد . حضرت حق دامن مؤمنان را در اين زمينه پاك دانسته و حريم زندگى آنان را به روى اين معاشران ناجنس بسته مى داند گرچه آنان از نزديك ترين افراد نسبى و حسبى انسان باشند .

لاَ تَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللهَ وَالْيَوْمِ الآخِرِ يُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ كَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ . . .. (1)

گروهى را كه به خدا و روز قيامت ايمان دارند ، نمى يابى كه با كسانى كه با خدا و پيامبرش دشمنى و مخالفت دارند ، دوستى برقرار كنند ، گرچه پدرانشان يا فرزاندانشان يا برادرانشان يا خويشانشان باشند . . .

آرى ; اگر پدران يا فرزندان يا برادران يا اقوام چهره شيطانى داشته باشند و انسان احساس يقينى كند كه مى خواهند وى را از خدا جدا كنند و ارزش هاى او را برباد دهند و شخصيت انسانى اش را لگدمال نمايند و دنيا و آخرتش را لجن مال كنند ; بايد از دوستى با آنان براساس خواست خدا بپرهيزد و تنها با والدين خود در حدّ رعايت احترام ، رابطه داشته باشد .

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَتَّخِذُوا عَدُوِّى وَعَدُوَّكُمْ أَوْلِيَاءَ تُلْقُونَ إِلَيْهِم بِالْمَوَدَّةِ وَقَدْ كَفَرُوْا بِمَا جَاءَكُم مِنَ الْحَقِّ . . .. (2)

اى اهل ايمان ! دشمنان من و دشمنان خودتان را دوستان خود مگيريد ، شما با آنان اظهار دوستى مى كنيد ، در حالى كه آنان به طور يقين به آنچه از حق براى شما آمده كافرند . . .

رسول خدا (صلى الله عليه وآله) در لزوم روى گردانى از اشرار و مفسدان و آنان كه براى دنيا و آخرت انسان زيان بارند و به ويژه براى دين و ديندارى خطرناك اند مى فرمايد :

« إذا رَأيْتُم أَهْلَ الرَّيْبِ وَالبِدَعِ مِنْ بَعْدِى فَأظْهِرُوا البَرَاءَةَ مِنْهُمْ وَأكْثِرُوا مِن سَبِّهِم وَالقَوْلِ فِيهِم والوقِيعَةِ وَبَاهِتُوهُم كَيلاَ يَطْمَعُوا فِى الفَسَادِ فِى الاسلاَمِ وَيَحذَرَهُمُ الناسُ وَلاَ يَتَعَلَّمُوا مِن بِدَعِهِمْ ، يَكْتُبُ اللهُ لَكُم بِذَلِكَ الحَسَنَاتِ وَيَرفَعُ لَكُم بِهِ الدَّرَجَاتِ فِى الاخِرَةِ ». (3)

هنگامى كه پس از من اهل بدعت را كه با نوآورى هاى فرهنگى ضد حق و نسبت دادنش به دين قصد دارند در آيين كامل و جامع اسلام اضافه و نقصان ايجاد كنند و نيز ترديداندازان در عقايد و احكام حقه را ديديد ، بيزارى از آنان را آشكار نماييد و فراوان به آنان طعنه بزنيد و آنان را با گفتار خود از اعتبار بيندازيد و متخصصانه با آنان بحث علمى كنيد تا جايى كه مبهوتشان نماييد و آنان به گفتار باطل دم بر نياورند براى اينكه اميد به فساد در اسلام نبندند و مردم را از آنان بر حذر بداريد و بدعت هايشان را نياموزيد كه با اين برخورد عاقلانه ، خدا در پرونده شما حسنات ثبت كند و به اين خاطر درجات آخرتتان را بالا ببرد .

رسول خدا (صلى الله عليه وآله) مى فرمايد :

« المَرْءُ عَلى دِينِ خَلِيلِهِ ، فَلْيَنْظُرْ أحَدُكُمْ مَن يُخَالِلُ ».(4)

انسان بر طريقه دين و آيين دوست خود است ، پس بايد هر يك از شما با ديد عقل بنگرد با چه كسى رفاقت و دوستى مى كند .

باز رسول خدا (صلى الله عليه وآله) مى فرمود :

« مَن كَانَ يُؤمِنُ بِاللهِ وَاليَوْمِ الآخِرِ فَلاَ يُواخِيَنَّ كَافِراً وَلاَ يُخالِطَنَّ فَاجِراً وَمَنْ آخى كَافِراً أوْ خَالَطَ فَاجِراً كَانَ كَافِراً فَاجِراً ». (5)

كسى كه به خدا و روز قيامت ايمان دارد ، رابطه برادرى و دوستى تنگاتنگ با كافر برقرار نكند و با بدكار آميزش و رفاقت نداشته باشد ; كسى كه با كافر دوستى تنگاتنگ برقرار كند يا با بدكار معاشرت نمايد كافر ، و بدكار است .

و نيز پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) فرمود :

« الوَحْدَةُ خَيْرٌ مِنْ قَرِينِ السَّوْءِ ». (6)

تنها زيستن بهتر از همنشين بد است .

از اميرالمؤمنين على (عليه السلام) روايت است كه در پاسخ پير مرد شامى هنگامى كه از حضرت پرسيد : همنشين شرّ و آلوده به بدى كيست ؟ فرمود :

« المُزَيِّنُ لَكَ مَعصِيَةَ اللهِ ». (7)

كسى است كه معصيت خدا را براى تو جلوه مى دهد و آن را در نظرت مى آرايد تا ارتكابش بر تو سهل و آسان گردد .

و نيز آن حضرت فرمود :

« ثَلاثٌ مَن حَفِظَهُنَّ كَانَ مَعصُوماً مِنَ الشَّيطَانِ الرَّجِيمِ وَمِن كُلِّ بَلِيَّة : مَنْ لَم يَخْلُ بِامرَأة لَيْسَ يَملِكُ مِنهَا شَيئاً وَلَمْ يَدخُل عَلى سُلطَان وَلَم يُعِن صَاحِبَ بِدعَة بِبِدْعَتِهِ ». (8)

سه چيز است كه هر كس خود را از آنها حفظ كند ، از شيطان رانده شده در امان مى ماند و از هر بلايى معصوم خواهد بود : كسى كه با زن نامحرم خلوت نكند و بر پادشاه وارد نشود و صاحب بدعتى را در بدعتش كمك ننمايد .

امام موسى بن جعفر (عليهما السلام) از حضرت عيسى (عليه السلام) روايت مى كند كه آن حضرت فرمود :

« إنَّ صَاحِبَ الشَّرِّ يُعْدِى وَقَرِينَ السَّوْءِ يُردِى فَانْظُر مَنْ تُقَارِنُ ». (9)

بى ترديد دارنده خطاها و لغزش ها ، دشمنى مىورزد و به حقوق انسان تجاوز مى كند و رفيق بد و ناجنس ، آدمى را هلاك مى كند و از اعتبار و آبرو مى اندازد ، پس با دقت بنگر كه با چه كسى همنشين مى شوى .

امام صادق (عليه السلام) به عمار بن موسى فرمود :

« يَا عَمّارُ ! إنْ كُنْتَ تُحِبُّ أن تَستَتِبَّ لَكَ النِّعْمَةُ وَتَكْمُلَ لَكَ المُرُؤَةُ وَتَصْلُحَ لَكَ المَعِيشَةُ فَلاَ تُشَارِكِ العَبِيدَ والسَّفِلَةَ فِى أمْرِكَ فِانَّكَ إن ائْتَمَنْتَهُمْ خَانُوكَ وَإنْ حَدَّثُوكَ كَذبُوكَ وَإنْ نُكِبْتَ خَذَلُوكَ وَإنْ وَعَدُوكَ أخْلَفُوكَ ». (10)

اى عمار ! اگر دوست دارى كه نعمت برايت آماده شود و پابرجا بماند و مروت و مردانگى ات كامل گردد و معيشت و زندگى ات اصلاح شود ، بردگان و مردم پست را در زندگى خود شريك مكن زيرا اگر آنان را امين خود قرار دهى به تو خيانت مىورزند و اگر با تو سخن گويند به تو دروغ مى گويند و اگر دچار مصيبت و بلايى شوى رهايت مى كنند و اگر وعده ات دهند از وعده خود تخلّف مىورزند .

امام صادق (عليه السلام) به داود رقّى فرمود :

« اُنظُر إلى كُلِّ مَنْ لا يُعْنِيكَ مَنفَعَةً فِى دِينِكَ ، فَلاَ تَعتَدَّنَّ بِهِ وَلاَ تَرغَبَنَّ فِى صُحبَتِهِ ، فَانَّ كُلَّ مَا سِوَى اللهِ تَبَارَكَ وَتَعَالى مُضمَحِلٌّ وَخيمٌ عَاقِبَتُهُ » . (11)

به كسى كه در دينت سودى به تو نمى رساند ، عاقلانه بنگر ، پس به او اعتماد مكن و در رفاقت و دوستى اش رغبت نشان نده زيرا هر چه غير خداى تبارك و تعالى است نابود و عاقبتش بد است .

امام جواد (عليه السلام) فرمود :

« إيّاكَ وَمُصَاحَبَةَ الشَّرِيرِ فَانَّهُ كَالسَّيفِ المَسْلُولِ يَحسُنُ مَنْظَرُهُ وَيَقْبُحُ أثَرُهُ ». (12)

از دوستى و رفاقت با مردم آزار و بدكار بپرهيز زيرا او مانند شمشير از نيام كشيده است ، منظرش زيبا و محصولش زشت است.
-
پست: 1002
تاریخ عضویت: دوشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۸۵, ۷:۳۹ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 350 بار
سپاس‌های دریافتی: 389 بار

پست توسط HRG »

نهى از معاشرت با روى گردانان از حق

آيات قرآن مجيد در اين زمينه راهنمايى هاى بسيار مهمى دارند كه اگر مردم به آن راهنمايى ها توجه كنند به سعادت دنيا و آخرتشان خواهد انجاميد .

وَإِذَا أَنْعَمْنَا عَلَى الاِْنسَانِ أَعْرَضَ وَنَأى بِجَانِبِهِ (13)

و زمانى كه به انسان نعمت مى بخشيم از ما روى بگرداند و خود را مغرورانه از ما دور كند . . .

هستند افرادى كه ثروت و مال و رفاه و خوشى ، آنها را از ياد خدا و توجه به دستوراتش غافل مى كند و تصور مى كنند كليد فتح هر چيزى و حلاّل هر مشكلى مال و ثروت است ; ثروتمندى خود را پايه و اصل به حساب مى آورند و گمان مى كنند بايد به همه كس و به هر چيزى حاكم باشند و همگان خواسته هاى آنان را به اجرا بگذارند و در هر موقعيتى به آنان احترام كنند ; باد غرور دماغشان را پر مى كند و حالت جهنمى استكبار ، از درونشان شعله مى كشد و به اعمال و رفتار و اخلاق و كردارى دچار مى شوند كه جز دورى از خدا و نافرمانى از فرمان هايش چيزى به آنان نمى افزايد .

از عالمان دين ، دورى مى كنند و از مسجد و محراب و وعظ و موعظه مى گريزند و براى دين و دينداران حسابى باز نمى كنند و راهى جز راه خدا و نظام هستى انتخاب مى كنند و به خوشى هاى بى اصل و اساس و لذت هاى حيوانى رو مى آورند و حاضر به شنيدن حقايق الهيه نيستند و هر كس در كنار آنان قرار گيرد ، مى خواهند او را نيز مانند خود بى بند و بار و سركش و ياغى از حق نمايند .

اينان در همه شهرها و در ميان همه اجتماعات و در هر كوچه و برزن ، چهره اى شناخته شده هستند ; قرآن مجيد روى گردانى از آنان و ترك رفاقت و معاشرت باآنان را به همه مردم سفارش و توصيه دارد ،

وَإِذَا رَأَيْتَ الَّذِينَ يَخُوضُونَ فِى آيَاتِنَا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ (14)

و هرگاه كسانى را ديدى كه در آيات ما به قصد شبهه اندازى به ياوه گويى و سخن بى منطق مى پردازند از آنان روى گردان و مجلسشان را ترك كن . . .

وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّن ذُكِّرَ بِآيَاتِ رَبِّهِ ثُمَّ أَعْرَضَ عَنْهَا إِنَّا مِنَ الُْمجْرِمِينَ مُنتَقِمُونَ . (15)

ستمكارتر از كسى كه به وسيله آيات پروردگارش تذكر داده شود سپس از آنها روى برگرداند ، كيست ؟ بى ترديد ما از مجرمان انتقام مى گيريم .

هستند مردمى كه لازم است به آنان به وسيله آيات قرآن هشدار داده شود و مورد امر به معروف و نهى از منكر قرار گيرند و به آنان اتمام حجت شود تا درهاى سعادت و خوشبختى به روى آنان باز گردد ولى با چنين محبت و لطفى كه به آنان مى شود ، از كوره در رفته و خشم آلود از آيات خدا روى مى گردانند و به دستگيره شقاوت و بدبختى چنگ مى زنند و نمى خواهند به اخلاق پاك و اعمال شايسته و عقايد نيك آراسته شوند .

اينان با اين حالتى كه دارند شايسته است مردم از آنان كناره گيرى كنند و از رفاقت و معاشرت با آنان بپرهيزند مبادا كه اطوار شيطانى آنان آدمى را به چاه گمراهى اندازد و درهاى رحمت حق را به رويش ببندد و از سعادت و خوشبختى دو جهان محروم سازد ،

فَأَعْرِضْ عَن مَن تَوَلَّى عَن ذِكْرِنَا وَلَمْ يُرِدْ إِلاَّ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا * ذلِكَ مَبْلَغُهُم مِنَ الْعِلْمِ (16)

بنابراين از كسانى كه از ياد ما روى گردانده اند و جز زندگى دنيا را نخواسته اند ، روى بگردان . اين دنيا خواهى آخرين مرز دانش و معرفت آنان است . . .

هستند كسانى كه از روى علم و عمد از ياد خدا و آيات قرآن و حلال و حرام حق و حقايق اصيل روى مى گردانند و جز به شهوت و ثروت و صندلى و رياست و هوا و هواپرستى نمى انديشند .

اينان همه امور حيات و زندگى و حتى كوشش انسان ها را در راه خدمت به شهوات و اميال و خواسته هاى بى مهار خود مى خواهند و هر چه و هر كس در مسير خواسته هاى آنان نباشد از خود دور مى كنند و با آن به دشمنى و كينهورزى برمى خيزند .

اينان هدايت خدا را نمى خواهند و علاقه اى به آخرت ندارند و زحمات پيامبران را ارج نمى نهند و به همين سبب خداى مهربان براى حفظ ارزش هاى انسان دستور اكيد مى دهد كه از اين گونه مردم روى بگردانيد و از همنشينى و رفاقت و معاشرت با آنان پرهيز كنيد و از معاشرت با اين گونه مردم غافل و بى خبر و جاهل مانده به حقايق بپرهيزيد .



1ـ مجادله: 22




2ـ ممتحنه: 6



3ـ وسائل الشیعه: 16/267


4ـ مستدرک: 8/327



5ـ وسائل الشیعه: 16/265


6ـ بحارالانوار: 71/199



7ـ امالی صدوق /478


8ـ بحارالانوار: 71/197



9ـ کافی: 1/640


10ـ وسائل الشیعه: 12/30



11ـ مستدرک الوسائل: 8/352


12ـ بحارالانوار: 71/198



13ـ اسراء: 83


14ـ انعام: 68



15ـ سجده: 22


16ـ نجم: 29ـ 30





منبع: كتاب معاشرت
ارسال پست

بازگشت به “اخـلاق”