« نكوهش از تظاهر به دينداري »
مدیر انجمن: شورای نظارت
-
- پست: 802
- تاریخ عضویت: جمعه ۲۸ دی ۱۳۸۶, ۴:۱۹ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 1712 بار
- سپاسهای دریافتی: 2245 بار
- تماس:
« نكوهش از تظاهر به دينداري »
«نكوهش از تظاهر به دينداري»
ومن خطبة له (عليه السلام)
[وفيها يصف زمانه بالجور، ويقسم الناس فيه خمسة أصناف، ثم يزهد في الدنيا]
[معنى جور الزمان] أَيُّهَا النَّاسُ، إِنَّا قَدْ أَصْبَحْنَا في دَهْر عَنُود، وَزَمَن كَنُود، يُعَدُّ فِيهِ الُمحْسِنُ مُسِيئاً، وَيَزْدَادُ الظَّالِمُ فِيهِ عُتُوّاً، لاَ نَنْتَفِعُ بِمَا عَلِمْنَا، وَلاَ نَسْأَلُ عَمَّا جَهِلْنَا، وَلاَ نَتَخَوَّفُ قَارِعَةً حَتَّى تَحُلَّ بِنَا.
[أصناف المسيئين] فَالنَّاسُ عَلَى أَرْبَعَةِ أَصْنَاف:
مِنْهُمْ مَنْ لاَ يَمْنَعُهُ الفَسَادَ في الاَْرْضِ إِلاَّ مَهَانَةُ نَفْسِهِ، وَكَلاَلَةُ حَدِّهِ، وَنَضِيضُ وَفْرِهِ.
وَمِنْهُمُ المُصْلِتُ لِسَيْفِهِ، وَالمُعْلِنُ بِشَرِّهِ، وَالُمجْلِبُ بِخَيْلِهِ وَرَجِلِهِ، قَدْ أَشْرَطَ نَفْسَهُ، وَأَوْبَقَ دِينَهُ لِحُطَام يَنْتَهِزُهُ، أَوْ مِقْنَب يَقُودُهُ، أَوْ مِنْبَر يَفْرَعُهُ. وَلَبِئْسَ المَتْجَرُ أَنْ تَرَى الدُّنْيَا لِنَفْسِكَ ثَمَناً، وَمِمَّا لَكَ عِنْدَ اللهِ عِوَضاً!
وَمِنْهُمْ مَنْ يَطلُبُ الدُّنْيَا بِعَمَلِ الاْخِرَةِ، وَلاَ يَطْلُبُ الاْخِرَةَ بِعَمَلِ الدُّنْيَا، قَدْ طَامَنَ مِنْ شَخْصِهِ، وَقَارَبَ مِنْ خَطْوِهِ، وَشَمَّرَ مِنْ ثَوْبِهِ، وَزَخْرَفَ مِنْ نَفْسِهِ لِلاَْمَانَةِ، وَاتَّخَذَ سِتْرَ اللهِ ذَرِيعَةً إِلَى المَعْصِيَةِ.
وَمِنْهُمْ مَنْ أقْعَدَهُ عَنْ طَلَبِ المُلْكِ ضُؤولَةُ نَفْسِهِ، وَانقِطاعُ سَبَبِهِ، فَقَصَرَتْهُ الحالُ عَلَى حَالِهِ، فَتَحَلَّى بِاسْمِ القَنَاعَةِ، وَتَزَيَّنَ بِلِبَاسِ أَهْلِ الزَّهَادَةِ، وَلَيْسَ مِنْ ذلِكَ في مَرَاح وَلاَ مَغْدىً.
«در اين خطبه از ستمگرى زمان،اصناف مردم و زهد در دنيا سخن به ميان آمدهاست»زير نقاب آخرت دنيا را مىطلبند!
اى مردم!ما در روزگارى كينهتوز و زمانى پركفران واقع شدهايم،نيكوكار را بد-كردار مىشمارد،و بر ستم و سركشى ظالمان مىافزايد،از دانش خود بهره نمىگيريم واز آنچه نمىدانيم پرسش نمىكنيم،از حوادث و فتنههاى آينده تا بر ما هجوم نياوردهاندوحشتى نداريم.
در چنين شرايطى مردم چهار گروهند:
عدهاى اگر دستبه فساد نمىزنند به خاطر اين است كه:روحشان ناتوان و شمشيرشان كند، و امكانات مالى در اختيار آنها نيست.گروه ديگر آنانند كه شمشير كشيدهاند و شر و فساد خويش را آشكار اعلام مىدارند،لشكرهاى خود از سواره و پياده گرد آورده،و خويشتن را آماده كردهاند،دينشان را براىاين تباه ساختهاند كه ثروتى بيندوزند،و يا فرماندهى جمعيتى را براى خود فراهم سازندو يا به منبرى صعود كرده براى مردم خطبه بخوانند،چه بد تجارتى است كه انسان دنيا رابهاى خويشتن ببيند،و به جاى نعمتها و رضايت پروردگار در آخرت، زندگى اين جهان رابرگزيند.
گروه سوم كسانى هستند كه:(از زير نقاب)كارهاى آخرتى دنيا را مىطلبند و آخرترا به وسيله كارهاى اين جهان نمىطلبند،خود را كوچك و متواضع جلوه مىدهند،گامهارا كوتاه برمىدارند،دامن لباس خويش را جمع مىنمايند،خويشتن را به زيور ايمان-داران مىآرايند(خود را به شعار مردان صالح آراستهاند)و پوشش خدائى را وسيلهمعصيت قرار دادهاند.
گروه چهارم آنانند كه پستى و بى وسيلهاى آنان را از رسيدن به جاه و مقام بازداشتهو دستشان از همه جا كوتاه شده و خود را به زيور قناعت آراستهاند و به لباس زاهدان زينتدادهاند(اما حقيقت اين است)كه در هيچ زمان نه بهنگام شب و نه بهنگام روز در سلكزاهدان راستين نبودهاند!.
ادامه دارد ...
[align=left]خطبه 32/ كتاب شريف نهج البلاغه
-
- پست: 802
- تاریخ عضویت: جمعه ۲۸ دی ۱۳۸۶, ۴:۱۹ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 1712 بار
- سپاسهای دریافتی: 2245 بار
- تماس:
[الراغبون في الله]
وَبَقِيَ رِجَالٌ غَضَّ أَبْصَارَهُمْ ذِكْرُ الْمَرْجِعِ، وَأَرَاقَ دُمُوعَهُمْ خَوْفُ الْـمَحْشَرِ، فَهُمْ بَيْنَ شَرِيد نَادٍّ، وَخَائِف مَقْمُوع، وَسَاكِت مَكْعُوم، وَدَاع.
مُخْلِص، وَثَكْلاَنَ مُوجَع، قَدْ أَخْمَلَتْهُمُ التَّقِيَّةُ، وَشَمِلَتْهُمُ الذِّلَّةُ، فَهُمْ في بَحْر أُجَاج، أَفْوَاهُهُمْ ضَامِزَةٌ، وَقُلُوبُهُمْ قَرِحَةٌ، قَدْ وَعَظُوا حَتَّى مَلُّوا، وَقُهِرُوا حَتَّى ذَلُّوا، وَقُتِلُوا حَتَّى قَلُّوا.
[التزهيد في الدنيا]
فَلْتَكُنِ الدُّنْيَا أَصْغَرَ في أَعْيُنِكُمْ مِنْ حُثَالَةِ الْقَرَظِ، وَقُرَاضَةِ)الْجَلَمِ، وَاتّعِظُوا بِمَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ قَبْلَ أَنْ يَتَّعِظَ بِكُمْ مَنْ بَعْدَكُمْ;
وَارْفُضُوهَا ذَمِيمَةً، فَإِنَّهَا قَد رَفَضَتْ مَنْ كَانَ أَشْغَفَ بِهَا مِنْكُمْ.
وهذه الخطبة ربما نسبها من لا علم له بها إلى معاوية، وهي من كلام
أميرالمؤمنين(عليه السلام) الذي لا يشك فيه، وأين الذهب من الرّغام! والعذب من الاجاج! وقد دلّ على ذلك الدليل الخِرِّيِت ونقده الناقد البصير عمروبن بحر الجاحظ; فإنه ذكر هذه الخطبة في كتابه «البيان والتبيين» وذكر من نسبها إلى معاوية، ثم تكلم من بعدها بكلام في معناها، جملته أنه قال: وهذا الكلام بكلام علي(عليه السلام)أشبه، وبمذهبه في تصنيف الناس وفي الاخبار عماهم عليه من القهر والاذلال ومن التقية والخوف أليق. قال: ومتى وجدنا معاوية في حال من الاحوال يسلك في كلامه مسلك الزهاد، ومذاهب العُبّاد!
راغبان به خدا(در اين ميان)گروهى باقى ماندهاند كه:
ياد قيامت چشمهاشان را فرو افكنده، وترس باز پسين اشكشان را جارى ساخته،اينان(به خاطر سخنان حقى كه مىگويند)يا ازجامعه رانده شدهاند و در خاموشى و
تنهائى فرو رفتهاند و يا ترسان و مقهور مانده،و يا لباز گفتار فرو بستهاند،و بعضى هم مخلصانه به كار دعوت بسوى خدا پرداختهاند،عدهاىهم گريان و دردناكند،كه
تقيه آنان را از چشم مردم انداخته است،و ناتوانى وجودشانرا فرا گرفته(اينان به كسانى مىمانند)كه در درياى نمك غوطهورند،دهانشان بسته،وقلبشان مجروح
است(آنقدر)نصيحت كردهاند كه خسته شدهاند،از بس مغلوب شدهاندناتوان گشتهاند و از بس كشته دادهاند به كمى گرائيدهاند.
بى اعتنائى و زهد در دنيا اى مردم!
دنيا در چشم شما بايد كم ارزشتر از پوست درخت و اضافيهاى مقراضهائىكه با آن پشم حيوانات را مىچينند بوده باشد،از پيشينيان پند بگيريد،پيش از آنكهآيندگان
از شما پند بگيرند،اين جهان پست و مذموم را رها كنيد زيرا كه افرادى را كه ازشما شيفتهتر نسبتبه آن بودهاند رها ساخت!
سيد رضى مىگويد:
بعضى از نادانان اين خطبه را به معاويه نسبت دادهاند،ولى بدون ترديد اين خطبهاز سخنان امير مؤمنان است:
طلا كجا و خاك كجا؟آب گوارا و شيرين كجا و آب نمك كجا؟
دليل بر اين مطلب سخن«عمرو بن بحر،جاحظ»است كه ماهر در ادب و نقاد بصير سخن مىباشد او اين خطبه را در كتاب«البيان و التبيين»آورده و گفته است:
آن را به معاويه نسبتدادهاند سپس اضافه كرده كه،اين خطبه به سخن امام(ع)و به روش او در تقسيم مردمشبيهتر است،
و اوست كه به بيان حال مردم از غلبه،ذلت،تقيه،و ترس واردتر است،
سپس مىگويد:تاكنون چه موقع ديدهايم كه معاويه در يكى از سخنانش مسير زهد پيش گيردو راه و رسم بندگان خدا را انتخاب كند؟!
[align=left]و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته
پايان خطبه 32/ نهج البلاغه
وَبَقِيَ رِجَالٌ غَضَّ أَبْصَارَهُمْ ذِكْرُ الْمَرْجِعِ، وَأَرَاقَ دُمُوعَهُمْ خَوْفُ الْـمَحْشَرِ، فَهُمْ بَيْنَ شَرِيد نَادٍّ، وَخَائِف مَقْمُوع، وَسَاكِت مَكْعُوم، وَدَاع.
مُخْلِص، وَثَكْلاَنَ مُوجَع، قَدْ أَخْمَلَتْهُمُ التَّقِيَّةُ، وَشَمِلَتْهُمُ الذِّلَّةُ، فَهُمْ في بَحْر أُجَاج، أَفْوَاهُهُمْ ضَامِزَةٌ، وَقُلُوبُهُمْ قَرِحَةٌ، قَدْ وَعَظُوا حَتَّى مَلُّوا، وَقُهِرُوا حَتَّى ذَلُّوا، وَقُتِلُوا حَتَّى قَلُّوا.
[التزهيد في الدنيا]
فَلْتَكُنِ الدُّنْيَا أَصْغَرَ في أَعْيُنِكُمْ مِنْ حُثَالَةِ الْقَرَظِ، وَقُرَاضَةِ)الْجَلَمِ، وَاتّعِظُوا بِمَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ قَبْلَ أَنْ يَتَّعِظَ بِكُمْ مَنْ بَعْدَكُمْ;
وَارْفُضُوهَا ذَمِيمَةً، فَإِنَّهَا قَد رَفَضَتْ مَنْ كَانَ أَشْغَفَ بِهَا مِنْكُمْ.
وهذه الخطبة ربما نسبها من لا علم له بها إلى معاوية، وهي من كلام
أميرالمؤمنين(عليه السلام) الذي لا يشك فيه، وأين الذهب من الرّغام! والعذب من الاجاج! وقد دلّ على ذلك الدليل الخِرِّيِت ونقده الناقد البصير عمروبن بحر الجاحظ; فإنه ذكر هذه الخطبة في كتابه «البيان والتبيين» وذكر من نسبها إلى معاوية، ثم تكلم من بعدها بكلام في معناها، جملته أنه قال: وهذا الكلام بكلام علي(عليه السلام)أشبه، وبمذهبه في تصنيف الناس وفي الاخبار عماهم عليه من القهر والاذلال ومن التقية والخوف أليق. قال: ومتى وجدنا معاوية في حال من الاحوال يسلك في كلامه مسلك الزهاد، ومذاهب العُبّاد!
راغبان به خدا(در اين ميان)گروهى باقى ماندهاند كه:
ياد قيامت چشمهاشان را فرو افكنده، وترس باز پسين اشكشان را جارى ساخته،اينان(به خاطر سخنان حقى كه مىگويند)يا ازجامعه رانده شدهاند و در خاموشى و
تنهائى فرو رفتهاند و يا ترسان و مقهور مانده،و يا لباز گفتار فرو بستهاند،و بعضى هم مخلصانه به كار دعوت بسوى خدا پرداختهاند،عدهاىهم گريان و دردناكند،كه
تقيه آنان را از چشم مردم انداخته است،و ناتوانى وجودشانرا فرا گرفته(اينان به كسانى مىمانند)كه در درياى نمك غوطهورند،دهانشان بسته،وقلبشان مجروح
است(آنقدر)نصيحت كردهاند كه خسته شدهاند،از بس مغلوب شدهاندناتوان گشتهاند و از بس كشته دادهاند به كمى گرائيدهاند.
بى اعتنائى و زهد در دنيا اى مردم!
دنيا در چشم شما بايد كم ارزشتر از پوست درخت و اضافيهاى مقراضهائىكه با آن پشم حيوانات را مىچينند بوده باشد،از پيشينيان پند بگيريد،پيش از آنكهآيندگان
از شما پند بگيرند،اين جهان پست و مذموم را رها كنيد زيرا كه افرادى را كه ازشما شيفتهتر نسبتبه آن بودهاند رها ساخت!
سيد رضى مىگويد:
بعضى از نادانان اين خطبه را به معاويه نسبت دادهاند،ولى بدون ترديد اين خطبهاز سخنان امير مؤمنان است:
طلا كجا و خاك كجا؟آب گوارا و شيرين كجا و آب نمك كجا؟
دليل بر اين مطلب سخن«عمرو بن بحر،جاحظ»است كه ماهر در ادب و نقاد بصير سخن مىباشد او اين خطبه را در كتاب«البيان و التبيين»آورده و گفته است:
آن را به معاويه نسبتدادهاند سپس اضافه كرده كه،اين خطبه به سخن امام(ع)و به روش او در تقسيم مردمشبيهتر است،
و اوست كه به بيان حال مردم از غلبه،ذلت،تقيه،و ترس واردتر است،
سپس مىگويد:تاكنون چه موقع ديدهايم كه معاويه در يكى از سخنانش مسير زهد پيش گيردو راه و رسم بندگان خدا را انتخاب كند؟!
[align=left]و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته
پايان خطبه 32/ نهج البلاغه