محسوب شدن گناه آدم براي همهي انسانها:
كتاب مقدس تعليم ميدهد كه گناه آدم و حوّا باعث گناهكار شدن تمام نسلهاي بعدي گرديد (روميان, 5: 19).
گناه آدم به منزلهي گناه تمام افراد نسلهاي بعدي محسوب شد.
در روميان چنين ميخوانيم:
از نافرماني يك شخص بسياري گناهكار شدند. به علت گناه آدم است كه با ذات فاسد و تحت محكوميت الهي به دنيا آمدهايم
(روميان, 5: 12؛ افسسيان,2: 3). ( تيسن ،ص 172 ).
بر اساس كتاب مقدس نجات الهي بوسيلهي شخصيت و كارهاي پسر يگانهي خدا (عيسي مسيح) صورت ميگيرد. عيسي مسيح
جسم انساني به خود ميگيرد و به جاي انسانها جان ميدهد. مطابق گفتههاي كتاب مقدس مسيحيت, نجات انسان با تصميم و
برنامهي از پيش تعيين شده از ناحيهي خداوند صورت گرفته است. به تعبير ديگر اين امر جزء قضاي الهي بوده است (افسسيان, 1: 10).
مقتضاي قضاي الهي سه چيز بوده است:
1. اختيار و تعيين نمودن هدفي كه قصد اتمام آن ميرود . 2. فراهم نمودن وسايط اين هدف. 3. به كارگيري وسايط اجراي آن به منظور دستيابي به هدف مورد نظر براساس كتاب مقدس. بنابراين تنها به ذكر اين كه خداوند از ازل به همه چيز واقف است اكتفا نشده است بلكه افزون بر آن خداوندي كه داراي مجد و عظمت
است هر كاري را بر اساس اراده و قصد ازلي خويش انجام ميدهد (انس الأميرکاني, سنة 1888 م، ج2, صص2-161).
نتايج و بركات نجات: از نگاه مسيحيت رايج نجات انسان كه از طريق مرگ مسيح صورت گرفته است، داراي نتايج و ثمرات بسيار زيادي است .
در ميان آنها ثمرات با ارزشي وجود دارد كه پايه و اساس زندگي يك فرد مسيحي ميباشند از جمله:
1. مسيح با مرگ خويش «رهايي»( Redemption) از گناه را فراهم نمود. مرگ او بهاي رهايي و نجات انسان از گناه ذاتي اوست.
(اول تيموتائوس، 2: 6 ؛ عبرانيان, 9: 12).
2. مرگ او باعث مصالحه و آشتي ميان انسان و خدا گرديد. انسان قادر خواهد بود از طريق ايمان نجات يابد. اكنون ديگر او يكي از اعضاي
خانوادهي الهي محسوب ميگردد (دوم قرنتيان، 5:19).
3. مرگ مسيح خشم و غضب خدا را فرو نشاند. زيرا خداوند به دليل گناهان بشر نسبت به آنان خشمگين است
(مرقس، 3: 29 و 14: 2 ؛ روميان، 1: 18 ؛ افسسيان، 5: 6).
4. مرگ او طبيعت گناه آلود را محكوم و نابود ساخت. گناه ذاتي كه در سرشت انسان بوده و حكومت ميكرد, از انسان جدا شده و ديگر
او از تسلط گناه در زندگي خويش رها و آزاد گرديد.(روميان، 6: 1-10).
5. مرگ او پايان شريعت را به همراه داشت. (روميان، 9: 4 و كولسيان، 1: 14). شريعت نميتوانست گناهكار را عادل كند بلكه شريعت
فقط باعث ميشود كه انسان گناهان خويش را ببيند و احتياج او را به او نشان دهد (اعمال، 13: 39 ؛ روميان، 3: 20 ؛ غلاطيان، 3: 23-25).
6. «عادل شمردگي»(Justification) يكي از نتايج و بركات مرگ مسيح است. آموزههايي همچون آزادي از گناه (روميان، 3: 24)، مصالحه
(دوم قرنتيان، 5: 19 – 21)، بخشايش (روميان ، 3 :25) و ... بيانگر عادلشمردگي ميباشند. بر اساس اين آموزه انسان از محكوميت
دايمي نجات يافته و تبرئه گرديده است.
7. فرزندخواندگي از ديگر مزاياي مرگ مسيح براي شخص ايماندار است. اين روحالقدس است كه ما را قادر ميسازد تا از مزاياي موقعيت
خويش به عنوان فرزندخوانده لذت ببريم (غلاطيان،4: 1-5 و روميان، 8: 14-17).
8. «تقديس» ( Santification) ايماندار كه بر اساس مرگ مسيح براي او به دست آمده است (عبرانيان، 10: 10). وقتي از ما خواسته
ميشود مقدس باشيم، اين به معناي تشبّه به مسيح و پاك شدن از ناپاكيهاست (عبرانيان، 12: 14؛ قرنتيان، 7: 1)
(محمديان, 1381, صص, 443-445 )
روحالقدس و امر تداوم نجات: رستگاري و نجات که به انسان شايستگي تدارک و جبران گناه را توسط عيسي مسيح ميبخشد, خاتمهي کار نميباشد.
مسيحيان معتقدند که غرض خداوند صرفاً اين نيست که نوعي رابطه با ما برقرار کند. او دوست دارد که ما در نتيجهي اين ارتباط, به فردي
متفاوت و يا به «آفريدههاي نو» تبديل شويم. ما بايد شخصيت و منش خود را به آن نوع شخصيتي دگرگون نماييم که خداوند در اصل ما را
براي آن ساخته است. اين فرايند را «تقديس» مينامند. تقديس و به عبارتي حفظ مقدسين, به اين معنا است که شخص ايماندار در
ايمان و عمل خود مداومت داشته و در طريق نجات باقي و حفظ گردد.
در سنت مسيحي اعتقاد بر اين است که براي تحقق اين امر به کمک شخص سوم تثليث يعني روح القدس نياز است.
روحالقدس از طريق مأوا گزيدن در درون انسان, امر نجات را تداوم ميبخشد. از نگاه مسيحيان حيات جاوداني در سايهي اطمينان به نجات
و تداوم آن صورت ميگيرد و اين اطمينان از طريق آگاهي از سکونت روحالقدس در درون انسان است (محمديان،همان, ص 446).
در عهد جديد چنين آمده است:
... و از اين ميشناسيم که در ما ساکن است يعني از آن روح که به ما داده است (اول يوحنا, 3: 24).
هر که اقرار ميکند که عيسي پسر خداست خدا در وي ساکن است و او در خدا و ما دانسته و باور کردهايم آن محبّتي را که که خدا به ما نموده است خدا محبت است و هر که در محبت خدا ساکن است در خدا ساکن است و خدا در وي (اول يوحنا, 4: 16و17).
از اين رو روحالقدس ونقش او در فرايند نجات نزد مسيحيان بسيار مهم است, زيرا پس از ماجراي مصلوب شدن مسيح, وظيفهي وي نيز به اتمام رسيده و کار روح القدس آغاز ميگردد.