«» ماهيت حيا«»
مدیر انجمن: شورای نظارت
-
- پست: 1668
- تاریخ عضویت: پنجشنبه ۱۹ مهر ۱۳۸۶, ۴:۰۶ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 3099 بار
- سپاسهای دریافتی: 5474 بار
«» ماهيت حيا«»
[FONT=Georgia] ؟؟ماهيت حيا؟؟
از ديدگاه اسلام، حيا در نظام تربيتى انسان از جايگاه والايى برخوردار است. در بحث انسانشناسى، اخلاق در درجه نخست اهمّيت قرار دارد كه در بردارنده عناصر بسيارى است.
در ميان اين مجموعه عناصر، برخى از عوامل، امتياز و برترى ويژهاى نسبت به ديگر عوامل دارند كه اصطلاحا «مكارم اخلاق» ناميده مىشوند.(1)
در اين مجموعه مكارم (شايستگىها)، عنصر يا عامل «حيا» در رأس همه قرار دارد.
امام صادق عليه¬السلام:
«المكارم عشر ....... و رأسهنّ الحياء؛(2)
مكارم اخلاق ده تاست .......... و در رأس آنان حيا قرار دارد.»
رسول گرامى اسلام، حيا را خُلق و خوى اسلام و همه دين معرّفى كرده است:
«إنّ لكلّ دين خُلقا وإن خُلق الإسلام الحياء؛(3)
هر دينى را خويى است، خوى اسلام، حيا است».
*****
«الحياءُ هُو الدِّينُ كلُّهُ؛(4)
حيا، همه دين است».
در روايات متعدّدى آمده است كه اگر حيا نباشد، همه چيز جايز مىشود.
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: «لم يَبْقَ مِن أمْثالِ الأنْبياءِ عليهم السلام إلاّ قَولُ النّاسِ: إذا لَم تَسْتَحيِ فاصْنَعْ ما شِئْتَ؛(5)
از مثل هاى پيامبران عليهم السلام، جز اين سخنِ مردم بر جاى نمانده است: وقتى حيا نداشتى، هر كارى مى خواهى بكن.»
اين موارد و موارد متعدّد ديگرى از اين دست، نشاندهنده جايگاه ممتاز اين صفت در ساختار روانى انسان، و حكايتگر اهمّيت فوقالعاده آن در موفّقيت انسان است. اين جايگاه ممتاز، به جهت ماهيت ويژهاى است كه حيا دارد.
[HR]
1ـ ر. ك: ميزان الحكمة، ج 4، ص 1528 ـ 1532 (ابواب 1108 ـ 1112).
2ـ ر. ك: الكافي، ج 2، ص 55، ح 1.
3ـ سنن ابن ماجة، ج 2، ص 1399.
4ـ كنز العمّال، ح 5761.
5ـ عيون أخبار الرِّضا: ٢/٥٦/٢٠٧.
زندگی بافتن یک قالی است
نه همان نقش و نگاری که خودت می خواهی
نقشه را اوست که تعیین کرده است
تو در این بین فقط میبافی
نقشه را خوب ببین !!!
نکند آخر کار قالی زندگیت را نخرند
نه همان نقش و نگاری که خودت می خواهی
نقشه را اوست که تعیین کرده است
تو در این بین فقط میبافی
نقشه را خوب ببین !!!
نکند آخر کار قالی زندگیت را نخرند
-
- پست: 1668
- تاریخ عضویت: پنجشنبه ۱۹ مهر ۱۳۸۶, ۴:۰۶ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 3099 بار
- سپاسهای دریافتی: 5474 بار
Re: «» ماهيت حيا«»
.: حيا چيست؟
، نيرويى است مهار كننده و نظمدهنده كه رفتار و افكار انسان را بر اساس «شرع» و «عُرف»، تنظيم مىكند.
براى روشن شدن اين تعريف بايد به اين نكته توجه كرد كه «مهار نمودن خود و تنظيم رفتارها، افكار و هيجانها»، از اركان بنيادين موفّقيت بشر، چه در بُعد شخصى و چه در بُعد اجتماعى است.
مهار كردن و تنظيم، از يك ديدگاه به دو بخش بيرونى و درونى تقسيم مىشود و بهترين و مؤثّرترين نوع آن، مهار كردن و تنظيم درونى است.
انسان به نيرويى درونى نياز دارد تا افكار، احساسات و رفتار او را مهار كند و به آنها نظم دهد كه در ادبيات دين به عنوان «تقوا» شناخته مىشود و مجموعهاى از عوامل مهاركننده و نظمدهنده را در خود جاى داده كه يكى از مهمترين و ارزشمندترين آنها «حيا»ست.
برترى اين عامل بر ديگر عوامل، بدين جهت است كه حيا، نه مبتنى بر ترس است، نه مبتنى بر طمع؛ بلكه مبتنى بر احترام به خود يا كرامت انسانى است كه بر اساس آن، وقتى فرد خود را در حضور شخصى كريم بيابد، از ارتكاب زشتىها خوددارى و رفتار خود را تنظيم مىكند. به همين جهت باشد كه خداوند متعال، پيش از آن كه مردم را به خوف (ترس) از خود فراخوانَد، به حيا فراخوانده و فرموده است:
«أَلَمْ يَعْلَم بِأَنَّ اللَّهَ يَرَى؛(6)
آيا [انسان] نمىداند كه خداوند، او را مىبيند؟»
عنصر محورى در حيا، همين نظارت ديگران و خود را در محضر آنان دانستن است. بدين معنا كه حضور يك ناظر محترم، حيا را در انسان بر مىانگيزد.(7)
به همين جهت امام صادق عليه السلام مىفرمايد:
«علمت أنّ اللّه عزّ و جلّ مطّلع عليّ فاستحييت؛(8)
دانستم كه خداوند عز و جل بر من مطّلع است. پس شرم كردم.»
از ديدگاه روايات، محور حيا و وجه تمايز آن از ديگر بازدارندهها، عنصر « نظارت » است؛ يعنى آنچه حيا را بر مىانگيزد، حضور و نظارت ناظر است. معمولاً رفتار ما در جمع، با رفتار ما در خلوت، تفاوت مىكند. تفاوت رفتار در خلوت و جلوت، به جهت تفاوت در حضور و عدم حضور است.
[HR]
6ـ علق، آيه 14.
7ـ از همين جا روشن مىشود كه حيا مترادف عفّت نيست. عفّت، ثمره نيروهاى مهاركننده و نظمدهندهاى است كه يكى از آنها حياست.
8ـ بحار الأنوار، ج 78، ص 228.
، نيرويى است مهار كننده و نظمدهنده كه رفتار و افكار انسان را بر اساس «شرع» و «عُرف»، تنظيم مىكند.
براى روشن شدن اين تعريف بايد به اين نكته توجه كرد كه «مهار نمودن خود و تنظيم رفتارها، افكار و هيجانها»، از اركان بنيادين موفّقيت بشر، چه در بُعد شخصى و چه در بُعد اجتماعى است.
مهار كردن و تنظيم، از يك ديدگاه به دو بخش بيرونى و درونى تقسيم مىشود و بهترين و مؤثّرترين نوع آن، مهار كردن و تنظيم درونى است.
انسان به نيرويى درونى نياز دارد تا افكار، احساسات و رفتار او را مهار كند و به آنها نظم دهد كه در ادبيات دين به عنوان «تقوا» شناخته مىشود و مجموعهاى از عوامل مهاركننده و نظمدهنده را در خود جاى داده كه يكى از مهمترين و ارزشمندترين آنها «حيا»ست.
برترى اين عامل بر ديگر عوامل، بدين جهت است كه حيا، نه مبتنى بر ترس است، نه مبتنى بر طمع؛ بلكه مبتنى بر احترام به خود يا كرامت انسانى است كه بر اساس آن، وقتى فرد خود را در حضور شخصى كريم بيابد، از ارتكاب زشتىها خوددارى و رفتار خود را تنظيم مىكند. به همين جهت باشد كه خداوند متعال، پيش از آن كه مردم را به خوف (ترس) از خود فراخوانَد، به حيا فراخوانده و فرموده است:
«أَلَمْ يَعْلَم بِأَنَّ اللَّهَ يَرَى؛(6)
آيا [انسان] نمىداند كه خداوند، او را مىبيند؟»
عنصر محورى در حيا، همين نظارت ديگران و خود را در محضر آنان دانستن است. بدين معنا كه حضور يك ناظر محترم، حيا را در انسان بر مىانگيزد.(7)
به همين جهت امام صادق عليه السلام مىفرمايد:
«علمت أنّ اللّه عزّ و جلّ مطّلع عليّ فاستحييت؛(8)
دانستم كه خداوند عز و جل بر من مطّلع است. پس شرم كردم.»
از ديدگاه روايات، محور حيا و وجه تمايز آن از ديگر بازدارندهها، عنصر « نظارت » است؛ يعنى آنچه حيا را بر مىانگيزد، حضور و نظارت ناظر است. معمولاً رفتار ما در جمع، با رفتار ما در خلوت، تفاوت مىكند. تفاوت رفتار در خلوت و جلوت، به جهت تفاوت در حضور و عدم حضور است.
[HR]
6ـ علق، آيه 14.
7ـ از همين جا روشن مىشود كه حيا مترادف عفّت نيست. عفّت، ثمره نيروهاى مهاركننده و نظمدهندهاى است كه يكى از آنها حياست.
8ـ بحار الأنوار، ج 78، ص 228.
زندگی بافتن یک قالی است
نه همان نقش و نگاری که خودت می خواهی
نقشه را اوست که تعیین کرده است
تو در این بین فقط میبافی
نقشه را خوب ببین !!!
نکند آخر کار قالی زندگیت را نخرند
نه همان نقش و نگاری که خودت می خواهی
نقشه را اوست که تعیین کرده است
تو در این بین فقط میبافی
نقشه را خوب ببین !!!
نکند آخر کار قالی زندگیت را نخرند
-
- پست: 1668
- تاریخ عضویت: پنجشنبه ۱۹ مهر ۱۳۸۶, ۴:۰۶ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 3099 بار
- سپاسهای دریافتی: 5474 بار
Re: «» ماهيت حيا«»
.: درك نظارت
البته صرف وجود نظارت به عنوان واقعيتى خارجى، براى برانگيختن حيا كافى نيست. حيا هنگامى برانگيخته مىشود كه نظارت موجود، از طرف شخص «درك» شود. پس « درك نظارت موجود »، مهمتر از وجود نظارت است. كسانى كه نظارت موجود را درك نمىكنند، حيا نيز نمىكنند.
بر همين اساس، مىتوان نتيجه گرفت كه راه برانگيختن حيا در افراد، «توجّه دادن» به نظارت است. به همين جهت، معصومان عليهم السلام پيوسته مردم را به نظارت خداوند و فرشتگان توجه مىدادهاند.
.: لايههاى نظارت
از آن جا كه نظارت، محورىترين عنصر احساس شرم است. شناسايى انواع ناظرها و نظارتها نيز لازم و ضرورى است كه عبارتاند از:
1. مردم
ملموسترين نظارت، نظارت انسانهاست. شايد بتوان گفت بيشترين درصد اوقات زندگى فرد، با همنوعان او مىگذرد.
تقريبا هميشه كسانى هستند كه حضور داشته باشند و اگر كارى از انسان سر بزند، شاهد آن باشند: دوست، همشاگردى، همسر، همسفر، همشهرى، همكار و....
2. خود
پديده «خجالت كشيدن از خود» كه انسانها آن را به خوبى شناختهاند و شايد بارها تجربه كرده باشند، به خوبى بر وجود ناظرى در درون، دلالت مىكند.
اين ناظر درونى، اگر مورد توجّه قرار گيرد و حضور و نظارتش «درك» شود و نزد فرد، داراى ارزش و منزلت باشد، شرم برانگيز خواهد شد.
البته صرف وجود نظارت به عنوان واقعيتى خارجى، براى برانگيختن حيا كافى نيست. حيا هنگامى برانگيخته مىشود كه نظارت موجود، از طرف شخص «درك» شود. پس « درك نظارت موجود »، مهمتر از وجود نظارت است. كسانى كه نظارت موجود را درك نمىكنند، حيا نيز نمىكنند.
بر همين اساس، مىتوان نتيجه گرفت كه راه برانگيختن حيا در افراد، «توجّه دادن» به نظارت است. به همين جهت، معصومان عليهم السلام پيوسته مردم را به نظارت خداوند و فرشتگان توجه مىدادهاند.
.: لايههاى نظارت
از آن جا كه نظارت، محورىترين عنصر احساس شرم است. شناسايى انواع ناظرها و نظارتها نيز لازم و ضرورى است كه عبارتاند از:
1. مردم
ملموسترين نظارت، نظارت انسانهاست. شايد بتوان گفت بيشترين درصد اوقات زندگى فرد، با همنوعان او مىگذرد.
تقريبا هميشه كسانى هستند كه حضور داشته باشند و اگر كارى از انسان سر بزند، شاهد آن باشند: دوست، همشاگردى، همسر، همسفر، همشهرى، همكار و....
2. خود
پديده «خجالت كشيدن از خود» كه انسانها آن را به خوبى شناختهاند و شايد بارها تجربه كرده باشند، به خوبى بر وجود ناظرى در درون، دلالت مىكند.
اين ناظر درونى، اگر مورد توجّه قرار گيرد و حضور و نظارتش «درك» شود و نزد فرد، داراى ارزش و منزلت باشد، شرم برانگيز خواهد شد.
زندگی بافتن یک قالی است
نه همان نقش و نگاری که خودت می خواهی
نقشه را اوست که تعیین کرده است
تو در این بین فقط میبافی
نقشه را خوب ببین !!!
نکند آخر کار قالی زندگیت را نخرند
نه همان نقش و نگاری که خودت می خواهی
نقشه را اوست که تعیین کرده است
تو در این بین فقط میبافی
نقشه را خوب ببین !!!
نکند آخر کار قالی زندگیت را نخرند
-
- پست: 1668
- تاریخ عضویت: پنجشنبه ۱۹ مهر ۱۳۸۶, ۴:۰۶ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 3099 بار
- سپاسهای دریافتی: 5474 بار
Re: «» ماهيت حيا«»
3. حجّتهاى خداوند
حجّتهاى خداوند از جنس بشرند؛ امّا اين انسانهاى ارزشمند، داراى دو حضور و دو نظارتاند.
نوع اوّل، حضور فيزيكى (جسمانى) است و از اين جهت، با لايه اوّل نظارت ـ كه مردم بودند ـ تفاوتى ندارد.
امّا نوع دوم حضور و نظارت آنان، حضورى است كه متوقّف بر وجود جسمانى آنان نيست و با عدم آن نيز پايان نمىيابد.
اين نوع نظارت، در چند حالت وجود دارد:
نظارت معصومان در زمان حيات و ظهورشان نسبت به كسانى است كه در كنار آنان نيستند؛ چراكه نظارت معصومان در زمان حيات و ظهورشان، محدود به كسانى نمىشود كه در محضر آنان بوده، در دايره ديد بصرى آنان قرار دارند؛ بلكه از حال ديگر بندگان نيز آگاهى دارند، هر چند در جاى ديگرى باشند.
حالت دوم، مربوط به دوران حيات و غيبت آن بزرگواران است. در اين حالت، حجّت خداوند، حيات و حضور دارد؛ امّا ظهور ندارد و در غيبت به سر مىبرد و لذا، مردم، ايشان را نمىبينند؛ ولى او مردم را مىبيند. از ديد مردم، اين نوع نظارت، نظارت محسوس و حضور فيزيكى نيست.
ابوبصير به يكى از زنان مسلمان، قرآن مىآموخت. روزى با وى شوخى كرد!
ابوبصير، خود مىگويد وقتى خدمت امام باقر عليه السلام رسيدم، به من فرمود: «هر كه خدا را در خلوت، مراقب خود نداند، خداوند، ارزشى براى وى قائل نيست. چه چيزى به آن زن گفتى؟!».
من از شرم، سرم را به زير انداختم و همان جا توبه كردم.(9)
در اين واقعه به خوبى روشن است كه امام عليه السلام بدون حضور فيزيكى در جلسه آنان، از كردار آنان مطّلع شده بود.
امام صادق عليه السلام، روزى بدون مقدّمه به داوود رقّى فرمود:
«اى داوود! روز پنج شنبه، اعمال شما بر من عرضه شد. در ميان كارهايى كه از تو به رؤيت من رسيد، كمكى بود كه به پسر عمويت فلانى كردى و من از اين كار، خوشحال شدم.
اين صله رحم و كمك تو، نابودى او و كوتاه شدن عمرش را سرعت بخشيد.
داوود رقّى مىگويد: پسر عمويى داشتم كه دشمن اهل بيت و فردى پليد بود. خبردار شدم كه او و خانوادهاش در وضع مالى بدى به سر مىبرند.
لذا پيش از آن كه راهى مكّه شوم، به قصد كمك به زندگىاش، مبلغى برايش حواله كردم. چون به مدينه رسيدم، امام صادق عليه السلام مرا از اين كار، خبر داد.»(10)
و امّا حالت سوم، نظارت معصومان عليهم السلام پس از حيات شريفشان است. نظارت حجّتهاى خداوند، نه محدود به حيات و ظهور آنان است، و نه محدود به حضور ناپيداى آنان؛ بلكه حتى پس از مرگ نيز بر رفتار مردم، نظارت داشته و از آن آگاهى دارند.
امام صادق عليه السلام بر اين رابطه تصريح دارد و مىفرمايد:
«إنَّ أعمالَ العِبادِ تُعرَضُ عَلى رَسولِ اللّهِ صلىاللهعليهوآله كُلَّ صَباحٍ أبرارَها و فُجّارَها، فَاحذَروا فَليَستَحيِ أحَدُكُم أن يَعرِضَ عَلى نَبِيِّهِ العَمَلَ القَبيحَ؛(11)
هر بامداد، كارهاى بندگان، از نيك و بد، به رؤيت رسول خدا مىرسد. بنا بر اين به هوش باشيد. هر يك از شما بايد شرم كند كه كار زشت بر پيامبرش عرضه كند.»
[HR]
9ـ الخرائج والجرائح، ج 2، ص 594؛ بحار الأنوار، ج 46، ص 247.
10ـ الأمالى، طوسى، ص 413، ح 929.
11ـ تفسير القمى، ج 1، ص 304؛ بحار الأنوار، ج 17، ص 149.
حجّتهاى خداوند از جنس بشرند؛ امّا اين انسانهاى ارزشمند، داراى دو حضور و دو نظارتاند.
نوع اوّل، حضور فيزيكى (جسمانى) است و از اين جهت، با لايه اوّل نظارت ـ كه مردم بودند ـ تفاوتى ندارد.
امّا نوع دوم حضور و نظارت آنان، حضورى است كه متوقّف بر وجود جسمانى آنان نيست و با عدم آن نيز پايان نمىيابد.
اين نوع نظارت، در چند حالت وجود دارد:
نظارت معصومان در زمان حيات و ظهورشان نسبت به كسانى است كه در كنار آنان نيستند؛ چراكه نظارت معصومان در زمان حيات و ظهورشان، محدود به كسانى نمىشود كه در محضر آنان بوده، در دايره ديد بصرى آنان قرار دارند؛ بلكه از حال ديگر بندگان نيز آگاهى دارند، هر چند در جاى ديگرى باشند.
حالت دوم، مربوط به دوران حيات و غيبت آن بزرگواران است. در اين حالت، حجّت خداوند، حيات و حضور دارد؛ امّا ظهور ندارد و در غيبت به سر مىبرد و لذا، مردم، ايشان را نمىبينند؛ ولى او مردم را مىبيند. از ديد مردم، اين نوع نظارت، نظارت محسوس و حضور فيزيكى نيست.
ابوبصير به يكى از زنان مسلمان، قرآن مىآموخت. روزى با وى شوخى كرد!
ابوبصير، خود مىگويد وقتى خدمت امام باقر عليه السلام رسيدم، به من فرمود: «هر كه خدا را در خلوت، مراقب خود نداند، خداوند، ارزشى براى وى قائل نيست. چه چيزى به آن زن گفتى؟!».
من از شرم، سرم را به زير انداختم و همان جا توبه كردم.(9)
در اين واقعه به خوبى روشن است كه امام عليه السلام بدون حضور فيزيكى در جلسه آنان، از كردار آنان مطّلع شده بود.
امام صادق عليه السلام، روزى بدون مقدّمه به داوود رقّى فرمود:
«اى داوود! روز پنج شنبه، اعمال شما بر من عرضه شد. در ميان كارهايى كه از تو به رؤيت من رسيد، كمكى بود كه به پسر عمويت فلانى كردى و من از اين كار، خوشحال شدم.
اين صله رحم و كمك تو، نابودى او و كوتاه شدن عمرش را سرعت بخشيد.
داوود رقّى مىگويد: پسر عمويى داشتم كه دشمن اهل بيت و فردى پليد بود. خبردار شدم كه او و خانوادهاش در وضع مالى بدى به سر مىبرند.
لذا پيش از آن كه راهى مكّه شوم، به قصد كمك به زندگىاش، مبلغى برايش حواله كردم. چون به مدينه رسيدم، امام صادق عليه السلام مرا از اين كار، خبر داد.»(10)
و امّا حالت سوم، نظارت معصومان عليهم السلام پس از حيات شريفشان است. نظارت حجّتهاى خداوند، نه محدود به حيات و ظهور آنان است، و نه محدود به حضور ناپيداى آنان؛ بلكه حتى پس از مرگ نيز بر رفتار مردم، نظارت داشته و از آن آگاهى دارند.
امام صادق عليه السلام بر اين رابطه تصريح دارد و مىفرمايد:
«إنَّ أعمالَ العِبادِ تُعرَضُ عَلى رَسولِ اللّهِ صلىاللهعليهوآله كُلَّ صَباحٍ أبرارَها و فُجّارَها، فَاحذَروا فَليَستَحيِ أحَدُكُم أن يَعرِضَ عَلى نَبِيِّهِ العَمَلَ القَبيحَ؛(11)
هر بامداد، كارهاى بندگان، از نيك و بد، به رؤيت رسول خدا مىرسد. بنا بر اين به هوش باشيد. هر يك از شما بايد شرم كند كه كار زشت بر پيامبرش عرضه كند.»
[HR]
9ـ الخرائج والجرائح، ج 2، ص 594؛ بحار الأنوار، ج 46، ص 247.
10ـ الأمالى، طوسى، ص 413، ح 929.
11ـ تفسير القمى، ج 1، ص 304؛ بحار الأنوار، ج 17، ص 149.
زندگی بافتن یک قالی است
نه همان نقش و نگاری که خودت می خواهی
نقشه را اوست که تعیین کرده است
تو در این بین فقط میبافی
نقشه را خوب ببین !!!
نکند آخر کار قالی زندگیت را نخرند
نه همان نقش و نگاری که خودت می خواهی
نقشه را اوست که تعیین کرده است
تو در این بین فقط میبافی
نقشه را خوب ببین !!!
نکند آخر کار قالی زندگیت را نخرند
-
- پست: 1668
- تاریخ عضویت: پنجشنبه ۱۹ مهر ۱۳۸۶, ۴:۰۶ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 3099 بار
- سپاسهای دریافتی: 5474 بار
Re: «» ماهيت حيا«»
4. فرشتگان
خداوند متعال، فرشتگانى دارد كه ناظر بر اعمال بشرند و هر آنچه را آنان انجام مىدهند، ثبت مىكنند. فلسفه وجودى اين فرشتگان، برانگيختگى حيا در انسان است، نه كمك به خداوند براى آگاهى از اعمال بندگان. خداوند از همه چيز، آگاه است.
كاركرد در نظر گرفته شده براى اين گروه از فرشتگان، آن است كه توجّه به حضور آنان، شرم را در انسان برانگيزد.
زنديقى از امام صادق عليه السلام مىپرسد: چرا فرشتگانى گماشته شدهاند تا نيك و بد اعمال مردم را بنويسند، در حالى كه مىگوييد خداوند، از سِر و آنچه مخفىتر از سِر است، آگاهى دارد؟
حضرت در پاسخ وى فرمود:
«اِستَعبَدَهُم بِذلِكَ وجَعَلَهُم شُهودا عَلى خَلقِهِ لِيَكونَ العِبادُ لِمُلازَمَتِهِم إيّاهُم أشَدَّ عَلى طاعَةِ اللّهِ مُواظَبَةً وعَن مَعصِيَتِهِ أشَدَّ انقِباضا؛(12)
خداوند، آنها را براى اين كار به بندگى گرفته است و آنان را شاهد بر خلق خود قرار داده، تا بندگان خدا به خاطر همراهى فرشتگان با آنان، مواظبت شديدترى بر طاعت خداوند و گريز شديدترى از معصيت او داشته باشند.»
امام عليه السلام، پس از ذكر فلسفه وجودى فرشتگانِ نويسنده، در توصيف واكنش برخى از مردم نسبت به اين پديده مىفرمايد:
«كَم مِن عَبدٍ يَهُمُّ بِمَعصِيَةٍ فَذَكَرَ مَكانَها فَارعَوى وكَفَّ، فَيَقولُ: رَبّى يَراني وحَفَظَتي بِذلِكَ تَشهَدُ؛(13)
چه بسا بندهاى كه قصد معصيت كرده، ولى يادآور مكانت و جايگاه فرشتگان مىشود و در نتيجه، مراعات كرده، دست مىكشد و مىگويد: پروردگارم مرا مىبيند و فرشتگان نگهبان من، شاهدند»
در اين روايت، به فرايندى اشاره شده كه داراى چند مرحله وابسته به هم است:
ّل قصد معصيت، دوم يادآورى نظارت فرشتگان، سوم به وجود آمدن حالت رعايت،
چهارم دست كشيدن و پنجم مرور جمله «پروردگارم مرا مىبيند وفرشتگان نگهبان من، شاهدند».
اين فرايند شرم به جهت يادآورى حضور فرشتگان به وجود مىآيد.
[HR]
12ـ الاحتجاج، ج 2، ص 95؛ بحار الأنوار، ج 5، ص 323 و ج 59، ص 179.
13ـ همان.
خداوند متعال، فرشتگانى دارد كه ناظر بر اعمال بشرند و هر آنچه را آنان انجام مىدهند، ثبت مىكنند. فلسفه وجودى اين فرشتگان، برانگيختگى حيا در انسان است، نه كمك به خداوند براى آگاهى از اعمال بندگان. خداوند از همه چيز، آگاه است.
كاركرد در نظر گرفته شده براى اين گروه از فرشتگان، آن است كه توجّه به حضور آنان، شرم را در انسان برانگيزد.
زنديقى از امام صادق عليه السلام مىپرسد: چرا فرشتگانى گماشته شدهاند تا نيك و بد اعمال مردم را بنويسند، در حالى كه مىگوييد خداوند، از سِر و آنچه مخفىتر از سِر است، آگاهى دارد؟
حضرت در پاسخ وى فرمود:
«اِستَعبَدَهُم بِذلِكَ وجَعَلَهُم شُهودا عَلى خَلقِهِ لِيَكونَ العِبادُ لِمُلازَمَتِهِم إيّاهُم أشَدَّ عَلى طاعَةِ اللّهِ مُواظَبَةً وعَن مَعصِيَتِهِ أشَدَّ انقِباضا؛(12)
خداوند، آنها را براى اين كار به بندگى گرفته است و آنان را شاهد بر خلق خود قرار داده، تا بندگان خدا به خاطر همراهى فرشتگان با آنان، مواظبت شديدترى بر طاعت خداوند و گريز شديدترى از معصيت او داشته باشند.»
امام عليه السلام، پس از ذكر فلسفه وجودى فرشتگانِ نويسنده، در توصيف واكنش برخى از مردم نسبت به اين پديده مىفرمايد:
«كَم مِن عَبدٍ يَهُمُّ بِمَعصِيَةٍ فَذَكَرَ مَكانَها فَارعَوى وكَفَّ، فَيَقولُ: رَبّى يَراني وحَفَظَتي بِذلِكَ تَشهَدُ؛(13)
چه بسا بندهاى كه قصد معصيت كرده، ولى يادآور مكانت و جايگاه فرشتگان مىشود و در نتيجه، مراعات كرده، دست مىكشد و مىگويد: پروردگارم مرا مىبيند و فرشتگان نگهبان من، شاهدند»
در اين روايت، به فرايندى اشاره شده كه داراى چند مرحله وابسته به هم است:
ّل قصد معصيت، دوم يادآورى نظارت فرشتگان، سوم به وجود آمدن حالت رعايت،
چهارم دست كشيدن و پنجم مرور جمله «پروردگارم مرا مىبيند وفرشتگان نگهبان من، شاهدند».
اين فرايند شرم به جهت يادآورى حضور فرشتگان به وجود مىآيد.
[HR]
12ـ الاحتجاج، ج 2، ص 95؛ بحار الأنوار، ج 5، ص 323 و ج 59، ص 179.
13ـ همان.
زندگی بافتن یک قالی است
نه همان نقش و نگاری که خودت می خواهی
نقشه را اوست که تعیین کرده است
تو در این بین فقط میبافی
نقشه را خوب ببین !!!
نکند آخر کار قالی زندگیت را نخرند
نه همان نقش و نگاری که خودت می خواهی
نقشه را اوست که تعیین کرده است
تو در این بین فقط میبافی
نقشه را خوب ببین !!!
نکند آخر کار قالی زندگیت را نخرند
-
- پست: 1668
- تاریخ عضویت: پنجشنبه ۱۹ مهر ۱۳۸۶, ۴:۰۶ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 3099 بار
- سپاسهای دریافتی: 5474 بار
Re: «» ماهيت حيا«»
5. خداوند
لايه پنجم نظارت، نظارت خداوند متعال است. خداوند متعال، عالىترين و فراگيرترين نظارت را دارد.
نظارت خداوند، نقصهاى نظارتهاى پيشين را ندارد. خداوند، در هر مكانى و هر زمانى وجود و حضور دارد. هيچ مكانى و هيچ زمانى بدون حضور خداوند نيست.
اين كه چه تصويرى از خداوند داشته باشيم، نقش بسيار مهمى در شكلگيرى حيا دارد. تصوير خداوند در ذهن ما چيست؟
خداى غايب يا خداى حاضر؟
ندانستن خدا، منحصر در كسانى كه به «خداى معدوم» (يا عدم وجود خدا) معتقدند، نيست.
ممكن است كسانى هم كه به «خداى موجود» معتقدند، به حضور و نظارت خداوند، باور عملى نداشته باشند.
اين گروه به «خداى غايب»، باور عملى دارند؛ يعنى خدا را در جايى غير از جايى كه آنان هستند، مىدانند، حال آن كه خداى موجود، «خداى حاضر و ناظر» است.
ابن ابى العوجا به امام صادق عليه السلام گفت: نام خدا را آوردى و ما را به چيزى كه «غايب» است، حواله كردى!؟
امام صادق عليه السلام در پاسخ وى فرمود:
«وَيلَكَ! كَيفَ يَكونُ غائِبا مَن هُوَ مَعَ خَلقِهِ شاهِدٌ، وإلَيهِم أقرَبُ مِن حَبلِ الوَريدِ، يَسمَعُ كَلامَهُم ويَرى أشخاصَهُم ويَعلَمُ أسرارَهُم؟(14)
واى بر تو! چگونه كسى كه همراه خلق خود و شاهد آنان است و از رگ گردن به آنان، نزديكتر است و سخن آنان را مىشنود و پيكر آنان را مىبيند و اسرار آنان را مىداند، مىتواند غايب باشد؟»
براى باورى كه خدا را «غايب» مىداند، برانگيختگىِ شرم بىمعناست؛ امّا باورى كه خدا را «حاضر و ناظر» مىداند، از او شرم مىكند.
[HR]
14ـ الكافى، ج 1، ص 125؛ من لايحضره الفقيه، ج 2، ص 250؛
الاحتجاج: ج 2، ص 208؛ بحار الأنوار، ج 3، ص 33.
لايه پنجم نظارت، نظارت خداوند متعال است. خداوند متعال، عالىترين و فراگيرترين نظارت را دارد.
نظارت خداوند، نقصهاى نظارتهاى پيشين را ندارد. خداوند، در هر مكانى و هر زمانى وجود و حضور دارد. هيچ مكانى و هيچ زمانى بدون حضور خداوند نيست.
اين كه چه تصويرى از خداوند داشته باشيم، نقش بسيار مهمى در شكلگيرى حيا دارد. تصوير خداوند در ذهن ما چيست؟
خداى غايب يا خداى حاضر؟
ندانستن خدا، منحصر در كسانى كه به «خداى معدوم» (يا عدم وجود خدا) معتقدند، نيست.
ممكن است كسانى هم كه به «خداى موجود» معتقدند، به حضور و نظارت خداوند، باور عملى نداشته باشند.
اين گروه به «خداى غايب»، باور عملى دارند؛ يعنى خدا را در جايى غير از جايى كه آنان هستند، مىدانند، حال آن كه خداى موجود، «خداى حاضر و ناظر» است.
ابن ابى العوجا به امام صادق عليه السلام گفت: نام خدا را آوردى و ما را به چيزى كه «غايب» است، حواله كردى!؟
امام صادق عليه السلام در پاسخ وى فرمود:
«وَيلَكَ! كَيفَ يَكونُ غائِبا مَن هُوَ مَعَ خَلقِهِ شاهِدٌ، وإلَيهِم أقرَبُ مِن حَبلِ الوَريدِ، يَسمَعُ كَلامَهُم ويَرى أشخاصَهُم ويَعلَمُ أسرارَهُم؟(14)
واى بر تو! چگونه كسى كه همراه خلق خود و شاهد آنان است و از رگ گردن به آنان، نزديكتر است و سخن آنان را مىشنود و پيكر آنان را مىبيند و اسرار آنان را مىداند، مىتواند غايب باشد؟»
براى باورى كه خدا را «غايب» مىداند، برانگيختگىِ شرم بىمعناست؛ امّا باورى كه خدا را «حاضر و ناظر» مىداند، از او شرم مىكند.
[HR]
14ـ الكافى، ج 1، ص 125؛ من لايحضره الفقيه، ج 2، ص 250؛
الاحتجاج: ج 2، ص 208؛ بحار الأنوار، ج 3، ص 33.
زندگی بافتن یک قالی است
نه همان نقش و نگاری که خودت می خواهی
نقشه را اوست که تعیین کرده است
تو در این بین فقط میبافی
نقشه را خوب ببین !!!
نکند آخر کار قالی زندگیت را نخرند
نه همان نقش و نگاری که خودت می خواهی
نقشه را اوست که تعیین کرده است
تو در این بین فقط میبافی
نقشه را خوب ببین !!!
نکند آخر کار قالی زندگیت را نخرند
-
- پست: 1668
- تاریخ عضویت: پنجشنبه ۱۹ مهر ۱۳۸۶, ۴:۰۶ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 3099 بار
- سپاسهای دریافتی: 5474 بار
Re: «» ماهيت حيا«»
.: حيا، باز دارنده است يا وا دارنده؟
سؤال اين است كه آيا حيا فقط انسان را از كار زشت باز مىدارد يا به كار نيك نيز وا مىدارد؟
اگر روايات معصومان عليهم السلام را با اين پرسش مورد مطالعه قرار دهيم، مىبينيم كه حيا، هم به عنوان عامل بازدارنده معرّفى شده و هم به عنوان عامل وا دارنده.
امام زين العابدين عليه السلام، در يكي از دعاهاي خود به اين نكته اشاره كرده¬اند:
«... و اصحب رغباتنا بحياء يقطعها عن الشهوات؛(15)
ميل ما را همراه با حيائى قرار ده كه آن را از شهوات جدا كند»
امام على عليه السلام نيز در جايى مىفرمايد:
«الحَياءُ يَصُدُّ عَن فِعلِ القَبيحِ؛(16)
حيا از كار بد، باز مىدارد.»
و اما در جاى ديگر مىفرمايد:
«الحَياءُ سَبَبٌ إلى كُلِّ جَميلٍ؛(17)
حيا، سبب همه زيبايىهاست.»
همچنين امام صادق عليه السلام در بيان نقش وادارندگى حيا، خطاب به مفضّل مىفرمايد:
«لَولاهُ لَم يُقرَ ضَيفٌ ولَم يوفَ بِالعِداتِ ولَم تُقضَ الحَوائِجُ؛
اگر حيا نباشد، هيچ ميهمانى احترام نمىشود و به هيچ وعدهاى وفا نمىشود و هيچ حاجتى برآورده نمىشود.»
وسپس در بيان نقش بازدارندگى حيا مىافزايد:
«ولَم يُتَحَرَّ الجَميلُ ولَم يُتَنَكَّبِ القَبيحُ في شَيءٍ مَنَ الأَشياءِ؛(18)
و [ اگر حيا نباشد،] هيچ كار زيبايى انجام نمىشود و هيچ كار زشتى ترك نمىشود.»
همان گونه كه مىبينيد حيا هم موجب انجام كارهاى نيك مىگردد و هم موجب ترك كارهاى زشت.
:عباس پسنديده
[HR]
15ـ بحار الأنوار، ج 94، ص 157.
16ـ غررالحكم ودررالكلم، ح 1393.
17ـ تحف العقول، ص 84؛ بحار الأنوار، ج 77، ص 211.
18ـ بحار الأنوار، ج 3، ص 81.
سؤال اين است كه آيا حيا فقط انسان را از كار زشت باز مىدارد يا به كار نيك نيز وا مىدارد؟
اگر روايات معصومان عليهم السلام را با اين پرسش مورد مطالعه قرار دهيم، مىبينيم كه حيا، هم به عنوان عامل بازدارنده معرّفى شده و هم به عنوان عامل وا دارنده.
امام زين العابدين عليه السلام، در يكي از دعاهاي خود به اين نكته اشاره كرده¬اند:
«... و اصحب رغباتنا بحياء يقطعها عن الشهوات؛(15)
ميل ما را همراه با حيائى قرار ده كه آن را از شهوات جدا كند»
امام على عليه السلام نيز در جايى مىفرمايد:
«الحَياءُ يَصُدُّ عَن فِعلِ القَبيحِ؛(16)
حيا از كار بد، باز مىدارد.»
و اما در جاى ديگر مىفرمايد:
«الحَياءُ سَبَبٌ إلى كُلِّ جَميلٍ؛(17)
حيا، سبب همه زيبايىهاست.»
همچنين امام صادق عليه السلام در بيان نقش وادارندگى حيا، خطاب به مفضّل مىفرمايد:
«لَولاهُ لَم يُقرَ ضَيفٌ ولَم يوفَ بِالعِداتِ ولَم تُقضَ الحَوائِجُ؛
اگر حيا نباشد، هيچ ميهمانى احترام نمىشود و به هيچ وعدهاى وفا نمىشود و هيچ حاجتى برآورده نمىشود.»
وسپس در بيان نقش بازدارندگى حيا مىافزايد:
«ولَم يُتَحَرَّ الجَميلُ ولَم يُتَنَكَّبِ القَبيحُ في شَيءٍ مَنَ الأَشياءِ؛(18)
و [ اگر حيا نباشد،] هيچ كار زيبايى انجام نمىشود و هيچ كار زشتى ترك نمىشود.»
همان گونه كه مىبينيد حيا هم موجب انجام كارهاى نيك مىگردد و هم موجب ترك كارهاى زشت.
:عباس پسنديده
[HR]
15ـ بحار الأنوار، ج 94، ص 157.
16ـ غررالحكم ودررالكلم، ح 1393.
17ـ تحف العقول، ص 84؛ بحار الأنوار، ج 77، ص 211.
18ـ بحار الأنوار، ج 3، ص 81.
زندگی بافتن یک قالی است
نه همان نقش و نگاری که خودت می خواهی
نقشه را اوست که تعیین کرده است
تو در این بین فقط میبافی
نقشه را خوب ببین !!!
نکند آخر کار قالی زندگیت را نخرند
نه همان نقش و نگاری که خودت می خواهی
نقشه را اوست که تعیین کرده است
تو در این بین فقط میبافی
نقشه را خوب ببین !!!
نکند آخر کار قالی زندگیت را نخرند