خطبه های حضرت علی (ع)

مدیر انجمن: شورای نظارت

ارسال پست
-
پست: 1002
تاریخ عضویت: دوشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۸۵, ۷:۳۹ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 350 بار
سپاس‌های دریافتی: 389 بار

پست توسط HRG »

خطبه 212
[5] از خطبه های امام ( ع ) امام همواره با اين سخنان اصحاب خويش را
برای جهاد با شاميان بسيج مي نمود . [6] بارپروردگارا هر کدام از
بندگانت که سخن عادلانه و اصلاح کننده و بدون مفسده ما را در دين و دنيا
بشنود [7] ولی پس از شنيدن از ياری آئين تو و اعزاز دينت سر باز زند و
پشت کند [8] ما تو را بر ضد او به شهادت مي طلبيم . [9] ای کسی که بزرگترين
شاهدانی و باز تمام آنها را که در آسمانها و زمين سکونت بخشيده ای به
عنوان گواه بر ضد او به شهادت دعوت مي کنيم [10] با اينکه مي دانيم تو از
ياری او بي نيازی و او را به گناهش خواهی گرفت
-
پست: 1002
تاریخ عضویت: دوشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۸۵, ۷:۳۹ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 350 بار
سپاس‌های دریافتی: 389 بار

پست توسط HRG »

خطبه 213
[11] از خطبه های امام ( ع ) در اين خطبه امام ( ع ) از مجد و عظمت خداوند
سخن به ميان آورد . [12] ستايش مخصوص خداوندی است که از شباهت به
مخلوقات والاتر است و از توصيف واصفان بالاتر [13] بر همه ناظران و
بينايان به وسيله تدبير شگفت آورش آشکار و با جلال و عزتش از فکر
متفکران پنهان دانا است [1] اما نه اينکه معلوماتش اکتسابی باشد و بر آن
افزوده گردد و نه اينکه از کسی فراگيرد [2] تقدير و اندازه جميع امور به
دست او است بدون اينکه نياز به تفکر و يا رجوع به ضمير و وجدان
داشته باشد خداوندی که تاريکی نمي تواند برايش ستر و پوششی گردد [ که
نتواند اشياء را ببيند ] [3] و برای ديدن موجودات نياز به استفاده از نور
ندارد شب وی را نمي پوشاند و روز بر او جريان ندارد . [4] نه اشياء را با
حسن بينائی درک مي کند و نه علم و دانشش از طريق اخبار و آگاهی به
دست مي آيد [5] قسمت ديگری از اين خطبه درباره پيامبر ( ص ) [6] او را با
نور و روشنائی فرستاد و از ميان مخلوقش برگزيد و بر همه مقدم داشت
پراکندگيها را به وسيله او از بين برد و اتحاد و الفت ايجاد فرمود
[مفاسد را ريشه کن و به جای آن مصالح گذاشت ] [7] شورشی بر ضد زورمندان به
دست آن حضرت به وجود آورد [ تا همه سر تسليم فرودآوردند ] مشکلات و
صعوبتها را بوسيله او خاضع و ناهمواريها را به دست وی هموار ساخت [8] تا
آنجا که ضلالت و گمراهی را از هر سو عقب راند .
-
پست: 1002
تاریخ عضویت: دوشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۸۵, ۷:۳۹ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 350 بار
سپاس‌های دریافتی: 389 بار

پست توسط HRG »

خطبه 214
[9] از خطبه های امام ( ع ) امام ( ع ) در اين خطبه از صفات اصيل پيامبر
( ص ) و اوصاف دانشمندان و پند و اندرز به تقوا سخن به ميان آورده .
[10] گواهی مي دهم که خداوند عادل است و دادگر و حاکمی است جداکننده حق از
باطل و نيز گواهی مي دهم که محمد ( ص ) بنده و فرستاده او [11] و سرور
مخلوقات است . هر زمان خدا انسانها را به دو بخش تقسيم کرد نور
وجود آن حضرت را در بهترين آن دو به وديعه نهاد [12] ناپاکدامنان در او
سهمی و فاجران و گناهکاران در او هيچ دخالتی نداشتند . [13] آگاه
باشيد خداوند برای خير و نيکی اهلی قرار داده و برای حق ستون و
پايه هائی [14] و برای اطاعت فرمانش نگهدارنده ای در هر گامی که در طريق
اطاعتش برمي داريد کمک و ياوری از جانب او تعيين شده : که اين
اعانت وکمک بر زبانها جاری [1] و قلبها را ثابت نگه مي دارد که برای کسی
که بخواهد به آن اکتفا نمايد کفايت و برای آنان که شفا بخواهند شفا
است [2] صفات دانشمندان [3] آگاه باشيد که بندگان خدا آنها که علم خدای
را حافظند به مصونيت او مصون هستند [4] آنها چشمه های علوم خداوند را جاری
مي سازند و با دوستی پيوستگی ايجاد می کنند با محبت يکديگر را
ملاقات [5] و با ظرفی سيراب سازنده يکديگر را سيراب مي کنند و با رفع
تشنگی خارج مي شوند شک و ترديد در آنها راه نمي يابد [6] و غيبت در آنها
به سرعت پيش نمي رود سرشت و اخلاقشان بر اين وضع پي ريزی شده [7] به خاطر
خدا با هم دوستند و برای او با هم پيوند رفاقت برقرار مي سازند اينها
نسبت به بقيه مردم همچون بذرهای انتخاب شده هستند [8] که دانه های خوب را
جهت کاشتن انتخاب و بقيه را رها مي کنند و اين امتياز در اثر
خالص ساختن و پاک کردن آنها [ و به خوبی از عهده امتحان برون آمدن است ]
[9] پند و اندرز به تقوا [10] اين نصيحت را به قيمت قبولش از من بپذيريد
[ که جز قبول آن پاداشی از شما نمي طلبم ] و از مرگ پيش از رسيدنش
بر حذر باشيد [11] انسان بايد در اين کوتاه مدت عمرش و اقامت اندکش را
در اين جايگاه نظر افکند تا آن را به منزلگاهی بهتر مبدل سازد [12] بايد
برای جائی که وی را مي برند و برای شناسائی خانه ديگرش کوشش کند .
خوشا به حال آن کس که قلبی سليم دارد : [13] از کسی که هدايتش مي کند
اطاعت و از آنکه وی را به پستی مي کشاند دوری جويد به راه امن و درست
با بينائی کسی که بينايش سازد برسد [14] به اطاعت آن کس که به هدايت
دعوتش کند گردن نهد و به سرای هدايت پيش از آنکه درهايش بسته شود
و اسبابش قطع گردد مبادرت ورزد [15] در توبه را بگشايد و گناه را از بين
ببرد [16] اگر چنين کند بر جاده حق قرار گرفته و به راه راست و وسيع حق
هدايت شده است .
-
پست: 1002
تاریخ عضویت: دوشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۸۵, ۷:۳۹ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 350 بار
سپاس‌های دریافتی: 389 بار

پست توسط HRG »

خطبه 215

1] از دعاهای امام عليه السلام که همواره خدای را با آن مي خوانده [2] ستايش
ويژه خداوندی است که مرا بيمار نساخته و مرگم را فرانرسانده است به
بيماريهای بد منظر و برص دچار نگردانده [3] و به کيفر بدترين اعمالم
نرسانده و مرا بلاعقب قرار نداده است مرتد از دين [4] و منکر پروردگارم
ننموده چنانم نساخته که از ايمانم وحشت داشته باشم و نيز ديوانه ام
نکرده [5] و به کيفر و عذاب ملتهای پيشين گرفتارم ننموده است . شب را
به روز آوردم در حالی که بنده ای مملوکم و در حالی که به نفس خود ستم
نموده ام . [6] خداوندا حجت تو بر من تمام و من حجت و دليلی در برابر
تو ندارم . جز آنچه تو مي بخشی نمي توانم چيزی تهيه کنم و جز اينکه تو
مرا نگه مي داری من قدرت ندارم خويش را از چيزی حفظ کنم . [7] پروردگارا
به تو پناه مي برم نکند بي نيازئی که به من بخشيده ای سلب گردد و
نيازمند گردم و در هدايتت گمراه شوم در سايه حکومتت بر من ستم شود و
با وجود اينکه همه چيز در دست تو است مقهور و مغلوب گردم . [8] خداوندا
نخستين نعمت گرانبها از نعمتهای خويش را که از من مي گيری جانم
قرار ده و نخستين وديعه ای که از من بازمي ستانی نعمت جانم از ميان
همه نعمتها گردان [ و تا آخر عمر ساير نعمتها را بر من ارزانی دار ]
[9] الها از اين به تو پناه مي بريم که از گفتارت روی گردانيم يا به
کناره گيری از آئينت فريفته شويم و يا اينکه هوا و هوسهای سرکش دل
نه هدايت تو برما چيره گردد
-
پست: 1002
تاریخ عضویت: دوشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۸۵, ۷:۳۹ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 350 بار
سپاس‌های دریافتی: 389 بار

پست توسط HRG »

خطبه 216
[10] از خطبه های امام ( ع ) که در صفين ايراد فرمود . [11] اما بعد
خداوند برای من بر شما به واسطه سرپرستی امورتان حقی قرار داده [12] و در
مقابل برای شما همانند آن حقی بر گردن من گذاشته است بنابراين دائره
حق در توصيف و در مرحله سخن از هر چيز وسيعتر است . [1] ولی به هنگام
عمل کم وسعت ترين دائره هاست . حق به نفع کسی جريان نمي يابد جز اينکه
در مقابل برايش مسک وليتی به وجود مي آورد . [2] و حق بر زيان کسی جاری
نمي شود جز اينکه به همان اندازه به سود او جريان مي يابد . و اگر قرار
بود حق به سود کسی جريان يابد و مسک وليت برايش ايجاد نکند [3] اين
مخصوص خداوند بود نه مخلوقش و اين بواسطه قدرتش بر بندگان [4] و
عدالتش در تمام چيزهائی که فرمانش بر آنها جريان دارد خواهد بود اما
[ در عين حال ] خداوند حق خود را بر بندگان اين قرار داده که اطاعتش
کنند [5] و در برابر پاداش آنان را حقی بر خود به طور تفضل چندين برابر
قرار داده و حتی بيشتر از آن برای کسانی که اهلش باشند مقرر فرموده
است . [6] حقوق زمامداران بر رعيت و به عکس [7] سپس خداوند از حقوقی که
قرار داده حق بعضی از مردم را بر بعضی ديگر است [8] و آن را از هر نظر
برای افراد مساوی قرار داده است . بعضی از اين حقوق بعضی ديگر را به
دنبال دارد و بعضی از اين حقوق حتما در پی حق ديگری است . [ چنانکه
اگر زمامدار مثلا عدالت نکند حق اطاعت ندارد ] [9] از ميان حقوق خداوند
بزرگترين حقی را که فرض شمرده است حق والی و زمامدار بر رعيت و حق
رعيت بر والی و حاکم است . [10] اين فريضه ای است که خداوند برای هر يک
از زمامداران و رعايا بر ديگری قرار داده است [11] و آن را نظام الفت و
پيوستگی آنان با يکديگر و عزت و نيرومندی دينشان گردانيده . [12] بنابراين
رعيت هرگز اصلاح نمي شود جز با اصلاح شدن واليان و زمامداران . و زمامداران
اصلاح نمي گردند جز با روبراه بودن رعايا [13] پس آنگاه که رعيت حق
حکومت را اداء کند و حکومت نيز حق رعايا را مراعات نمايد حق در
ميانشان قوی و نيرومند خواهد شد [14] و جاده های دين صاف و بی دست انداز
مي گردد نشانه و علامتهای عدالت اعتدال مي پذيرد [15] و راه و رسمها درست در
مجرای خويش به کار مي افتد بدين ترتيب زمان صالح مي شود [16] به بقاء
دولت اميدوار بايد بود و دشمنان مايوس خواهند شد . [17] اما آنگاه که
رعيت بر والی خويش چيره گردد و يا رئيس حکومت بر رعايا اجحاف
نمايد نظام بر هم مي خورد 000 [1] نشانه های ستم و جور آشکار خواهد گرديد
دستبرد در برنامه های دينی بسيار مي شود [2] و جاده های وسيع سنن و آداب
مذهبی متروک خواهد ماند بر طبق ميل و هوا عمل مي کنند و احکام خداوند
تعطيل مي گردد [3] و بيماريهای اخلاقی بسيار خواهد شد [ مردم ] از حقوق بزرگی
که تعطيل مي شود و باطلهای عظيمی که رواج مي يابد وحشتی نمي کنند [4] در چنين
وضعی نيکان خوار و ذليل گردند و اشرار و بدان عزيز و قدرتمند شوند و
مجازاتهای الهی بر بندگان بزرگ مي نمايد [ در حالی که اين کيفرها را
با اعمال خود به وجود آورده اند ] [5] در اين هنگام بر شما لازم است که
يکديگر را بر اداء اين حقوق نصيحت کنيد و به خوبی در انجام آن همکاری
نمائيد [6] [ اما در عين حال بدانيد ] هيچکس گرچه سخت در بدست آوردن
خشنودی خداوند حريص باشد و در اين راه آنچه مي تواند تلاش کند نمی
تواند اطاعتی که شايسته مقام خداوند است انجام دهد . [7] بلی از حقوق
واجب خداوند بر بندگان اين است که به اندازه توانائی خود در
خيرخواهی و نصيحت بندگانش کوشش کنند [8] و در راه برقراری حق در ميان
خود همکاری نمايند [ و نيز توجه داشته باشيد ] هيچگاه نمي توان کسی را
يافت هر چند در مقام و منزلت بزرگ باشد [9] و سابقه دار در دين در
انجام حقی که به عهده دارد نياز به کمک نداشته باشد . [10] و همچنين هرگز
کسی را نتوان پيدا نمود هر چند مردم او را کوچک شمارند و با چشم
حقارت وی را بنگرند که در کمک کردن به حق يا کمک به او در انجام
حق از او بي نياز بود . [11] اينجا يکی از ياران امام [ به پاخاست ] و با
سخنی طولانی که در آن فراوان آن حضرت را ستود به امام پاسخ مثبت داد
و اطاعت و شنوائی خويش را در همه حال از دستورات آن حضرت اعلام
کرد . امام ( ع ) در اينجا فرمود : [12] سزاوار است آن کس که جلال خداوند
در نظرش بزرگ و مقام او در قلبش پر عظمت است [13] همه چيز جز خداوند
در نظرش کوچک جلوه کند [14] و سزاوارترين کسی که چنين است آن کس است
که نعمت خداوند بر او بزرگ و مشمول لطف و احسان خاص او گرديده :
[15] زيرا هر قدر نعمت خدا بر کسی افزونتر گردد حق او [ به همان نسبت ]
بيشتر مي شود 000 [1] و [ بدانيد ] از بدترين حالات زمامداران در پيشگاه
صالحان اين است که گمان برده شود آنها فريفته تفاخر گشته [2] و کارشان
شکل برتري جوئی به خود گرفته من از اين ناراحتم که حتی در ذهن شما جولان
کند [3] که مدح و ستايش را دوست دارم از شنيدن آن لذت مي برم . من به
حمدالله چنين نيستم [4] و اگر [ فرضا ] دوست هم مي داشتم به خاطر خضوع
در اين ذات پر عظمت و کبريائی خدا که از همه کس به ثنا و ستايش
سزاوارتر است آن را ترک گفتم . [5] گاهی هست که مردم ستودن افراد را
به خاطر مجاهده ها و تلاشهايشان لازم مي شمرند [ و اين برای مردم بي عيب
است اما من از شما مي خواهم ] [6] مرا با سخنان جالب خود نستائيد [ و
اينکه مي بينيد در راه اجرای فرمان خداوند تلاش مي کنم ] برای اين است
که : مي خواهم خود را از مسک وليت حقوقی که بر گردنم هست خارج سازم
[7] حقوقی که خداوند و شما بر گردنم داريد و هنوز کاملا از انجام آنها
فراغت نيافته ام [8] و واجباتی که به جای نياورده و بايد به مرحله اجراء
گذارم بنابراين آنگونه که با زمامداران ستمگر سخن مي گوئيد با من سخن
مگوئيد [9] و آنچنانکه در پيشگاه حکام خشمگين و جبار خود را جمع و جور
مي کنيد در حضور من نباشيد [10] و به طور تصنعی [ و منافقانه ] با من رفتار
منمائيد و هرگز گمان مبريد در مورد حقی که به من پيشنهاد کرده ايد کندی
ورزم [ يا ناراحت شوم ] [11] و نه اينکه خيال کنيد من در پی بزرگ ساختن
خويشتنم زيرا کسی که شنيدن حق و يا عرضه داشتن عدالت به او برايش
مشکل باشد [12] عمل به آن برای وی مشکلتر است با توجه به اين از گفتن
سخن حق و يا مشورت عدالت آميز خودداری مکنيد [13] زيرا من [ شخصا به عنوان
يک انسان ] خويشتن را مافوق آنکه اشتباه کنم نمي دانم و از آن در
کارهايم ايمن نيستم [14] مگر اينکه خداوند مرا حفظ کند.[15] من و شما بندگان و
مملوک خداوندی هستيم که جز او خدائی نيست او آنچنان در وجود ما
تصرف دارد که ما بدانگونه قدرت تصرف در خويش را نداريم [16] خداوند ما
را از آنچه بوديم خارج ساخت و به صلاح و رستگاری آورد [17] به جای ضلالت
هدايت بخشيد و پس از نابينائی و کوردلی بصيرت و بينائی عطا کرد
-
پست: 1002
تاریخ عضویت: دوشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۸۵, ۷:۳۹ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 350 بار
سپاس‌های دریافتی: 389 بار

پست توسط HRG »

خطبه 217
[1] از سخنان امام ( ع ) که در شکايت از قريش فرموده است . [2] بارخداوندا
من در برابر قريش و همدستانشان از تو استمداد مي جويم [ و به تو
شکايت مي آورم ] آنها پيوند خويشاونديم را قطع کردند پيمانه حقم را
واژگونه ساختند [3] و همگی برای مبارزه با من در مورد حقی که از همه به آن
سزاوارتر بودم متفق گشتند [4] و گفتند : پاره ای از حقوق را بايد بگيری و
پاره ای را بايد صرف نظر کنی [ و حق خلافت از نوع دوم است ] [5] اکنون
يا با همين غم و اندوه شکيبائی کن ، يا با تاسف بمير من در امر خود
نظر افکندم نه ياوری ديدم و نه مدافع و همکاري ، [6] مگر اهلبيتم که مايل
نبودم جانشان به خطر بيفتد بنابراين چشمان پر از خاشاک را برهم گذاردم .
[7] و همچون کسی که استخوان در گلويش گير کرده باشد آب دهان فرو بردم ،[8] و
با خويشتن داری و فروخوردن خشم در امری که از حنظل تلختر و از تيزی دم
شمشير برای قلب دردناکتر بود شکيبائی ورزيدم . [9] سيدرضی
مي گويد : اين سخن در اثناء يکی از خطبه های پيشين [ خطبه 172 ] گذشت ،و
من به خاطر تفاوت بين دو روايت آن را تکرار کردم .
-
پست: 1002
تاریخ عضویت: دوشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۸۵, ۷:۳۹ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 350 بار
سپاس‌های دریافتی: 389 بار

پست توسط HRG »

خطبه 218
[10] از سخنان امام ( ع ) که درباره کسانی که برای مبارزه با وی به سوي
بصره حرکت کردند فرموده است [11] بر ماموران من و خزانه داران
بيت المال مسلمانان که در اختيار من است وارد شدند [12] و در شهری که همه
مردمش در اطاعت و بيعت من هستند قدم گذاردند وحدت آنها را بر هم
زدند و جمعيت آنها را 000 که همه با من بودند به شورش واداشتند [1] و بر
شيعيان من حمله بردند عده ای را از روی خدعه و ناجوانمردانه کشتند [2] و
گروهی هم با شهامت دست به شمشير برده استقامت ورزيدند و شديدا با
دشمن جنگيدند تا آنکه خداوند را صادقانه ملاقات کردند [ و شربت
شهادت را نوشيدند ]
-
پست: 1002
تاریخ عضویت: دوشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۸۵, ۷:۳۹ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 350 بار
سپاس‌های دریافتی: 389 بار

پست توسط HRG »

خطبه 219
[3] از سخنان امام ( ع ) و اين سخن را امام هنگامی فرمود که از کنار
کشته طلحه بن عبدالله و عبدالرحمان بن عتاب بن اسيد در روز جنگ
جمل عبور نمود [4] ابومحمد در اين مکان غريب مانده است [5] سوگند به
خدا من نمي خواستم قريش در زير اين آسمان کشته افتاده باشند [6] انتقام
خود را از بني عبدمناف گرفتم [ و قصاص خون شيعيان را نمودم ] و
اما رؤسای بني جمح از دست من فرار کردند . [7] آنها به سوی امری گردن
کشيده بودند که اهليت آن را نداشتند و پيش از آنکه به آن برسند
گردنهاشان شکسته شد
-
پست: 1002
تاریخ عضویت: دوشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۸۵, ۷:۳۹ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 350 بار
سپاس‌های دریافتی: 389 بار

پست توسط HRG »

خطبه 220
[8] از سخنان امام ( ع ) اين سخن در توصيف پوينده راه خدا است [9] عقلش را
زنده ساخته و شهواتش را ميرانده است تا آنجا که جسمش به لاغری
گرائيده [10] و خشونت و غلظت اخلاقش به لطافت تبديل شده برقی پر نور در
وجودش درخشيده و راه هدايت را برايش روشن ساخته [11] و در طريق الهی او
را به راه انداخته همواره در مسير تکامل از بابی به باب ديگر منتقل
شده تا به باب سلامت و سرای زندگی جاودانی راه يافته [12] و در قرار امن و
راحت با آرامش و اعتماد قرار گرفته است . [ اينها همه به خاطر ] آن
است که عقل و قلبش را به کار واداشته و پروردگارش را راضی ساخته
است .
-
پست: 1002
تاریخ عضویت: دوشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۸۵, ۷:۳۹ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 350 بار
سپاس‌های دریافتی: 389 بار

پست توسط HRG »

خطبه 221
[1] از سخنان امام ( ع ) اين سخن را پس از تلاوت اين آيات الهاکم
التکاثر حتی زرتم المقابر بيان فرمود . [2] شگفتا چه هدف بسيار
دوری و چه زيارت کنندگان غافلی و چه افتخار موهوم و رسوائی به
ياد استخوانهای پوسيده کسانی افتاده اند که سالها است خاک شده اند
آن هم چه يادآوری آنها با اين فاصله [3] به ياد تفاخر به کسانی افتاده اند
[که هيچگونه سودی به حالشان نخواهد داشت ] [4] آيا به خوابگاه ابدی پدران
خويش افتخار مي کنند ؟ و يا با شمارش تعداد مردگان و نابودشدگان خود
را بسيار مي شمرند ؟ [5] [ گوئی ] خواهان بازگشت اجسادی هستند که تار و
پودشان از هم گسيخته و حرکاتشان به سکون تبديل يافته [6] [ اين اجساد
پوسيده ] اگر مايه عبرت باشند سزاوارتر است تا باعث افتخار [7] اگر
با توجه به وضع آنان به آستانه تواضع فرود آيند عاقلانه تر است تا آنان
را وسيله سربلندی قرار دهند [8] [ اما ] به آنها با چشمان کم سو نگاه
انداختند و در اثر اين کوته بينی در دريای جهل و غرور فرورفتند . [9] اگر
شرح حال آنان را از عرصه های ويران آن ديار و خانه های خالی بپرسند [10] پاسخ
خواهند داد در زمين گم شدند [ و بدنهاشان خاک و خاک آنها معلوم
نيست در کجا پراکنده و جزء چه موجودی شده است ] شما نيز بعد از
آنان در غرور و جهل قرار گرفته ايد [11] بر جمجمه آنها قدم مي گذاريد و بر
اجساد آنها زراعت مي کنيد [12] و از آنچه باقی گذارده اند مي خوريد و در کهنه
خانه های آنها سکونت مي گزينيد [13] و زمان در فاصله بين شما و آنها بر شما
نوحه گری و زاری مي کند . [14] آنها پيش از شما به کام مرگ فرورفتند و برای
تعيين آب خورگاه از شما پيشی گرفتند [15] [ آری ] همانها که دارای مقامهای
عزت و درجات افتخار بودند سلاطين بودند و يا رعايای آنها 000 [1] [ پس
از مرگ ] در درون قبرها خزيدند و زمين بر آنها مسلط شد [2] از گوشتشان
خورد و از خونهايشان آشاميد [3] در حفره های گورستان به صورت جمادی بي رشد
و ناپيدا که اميد يافت شدن آن هرگز نيست قرار گرفتند . [4] ديگر وقوع
حوادث هراس انگيز آنها را به وحشت نمي اندازد و دگرگونيها آنها را
محزون نمي سازد به زلزله ها و اضطرابات اعتنائی ندارند [5] و به سر و
صداهای شديد گوش فرانمي دهند غائبانی هستند که انتظارشان کشيده نمي شود
و حاضرانی هستند که حضور نمي يابند جمع بودند و پراکنده شدند به
يکديگر الفت داشتند و جدا گرديدند [7] اگر اخبارشان به دست فراموشی
سپرده شده و ديارشان در سکوت فرورفته است براثر طول زمان و بعد محل
سکونت آنان نيست [8] بلکه جامی به آنها نوشانده اند که به جای سخن گفتن
گنگ و به جای شنوائی کر شدند [9] و حرکاتشان به سکون تبديل يافته است
و در ديد نخست پنداری که به خواب رفته اند [10] همسايگانی هستند که با
يکديگر انس نمي گيرند دوستانی هستند که به ديدار يکديگر نمي روند
[11] پيوندهای شناسائی در ميان آنها به کهنگی گرائيده و اسباب برادری قطع
گرديده [12] همه با اينکه جمعند تنهايند و با اينکه دوستند از يکديگر
دورند [13] نه برای شب صحبگاهی مي شناسند و نه برای روز شامگاهی [14] شب يا
روزی که رخت سفر مرگ در آن بسته اند برای آنها جاودان شده خطرات آن
جهان را وحشتناک تر از آنچه مي ترسيدند يافتند [15] و نشانه های آن را بزرگتر
از آنچه در نظر داشتند مشاهده کردند [16] برای وصول به هر يک از دو نتيجه
[ بهشت يا دوزخ ] تا محل قرارگاهشان مهلت داده شده و عالمی از بيم و
اميد برايشان فراهم ساخته [17] اگر مي خواستند آنچه را که در آنجا مشاهده
کرده اند و با چشم ديده اند توصيف کنند زبانشان عاجز مي ماند 000 [1] ولی
اگر آثارشان محو شده و اخبارشان منقطع گشته چشمهای عبرت گير آنها را
مي نگرد [2] و گوش دل اخبار آنان را مي شنود و با غير زبان خود حرف مي زنند
[3] و مي گويند : چهره های خرم و زيبا پژمرده شده و در حالت عبوسی فرو رفته
و اجسام و بدنهائی که در ناز و نعمت پرورش يافته بود از هم متلاشی
گرديده است [4] بر اندام خويش لباس کهنگی پوشيده ايم و تنگی قبر ما را
سخت در فشار قرار داده [5] وحشت و ترس را از يکديگر به ارث مي بريم و
خانه های خاموش [ قبر ] بر ما فروريخته [6] زيبائيهای اجساد ما را محو
کرده و نشانه های شناسائی چهرهای ما را دگرگون ساخته [7] اقامت ما در اين
خانه های وحشت زا طولانی شده نه از اين مشکلات فرجی يافته ايم و نه از
تنگی [ قبر ] گشايشی . [8] اگر آنها را در نظر خود مجسم کنيد و يا پرده ها
کنار رود آنان را ببينيد [9] در حالی که گوشهای آنان را حشرات خورده و کر
شده اند : [10] چشمهايشان به جای سرمه پر از خاک گرديده و فرو رفته اند و
زبانهائی که با سرعت و فصاحت سخن مي گفتند قطعه قطعه گرديده اند [11] قلبها
در سينه ها پس از بيداری به خاموشی گرائيده [12] و در هر يک از اعضای آنان
پوسيدگی تازه ای آشکار گشته و آنها را زشت ساخته [13] و راه آفات به سوی
اجسامشان به آسانی گشوده شده است همه تسليمند نه دستی برای دفاع
دارند و نه قلبی که با آن جزع کنند . [14] [ آری ] هنگامی که اينان را در
نظر مجسم سازی قلبهای پر غم و چشمانی پر خاشاک را مي بينی که از هر
نظر بيچاره اند همان بيچارگی که از آنها دور نمي شود [15] و شدت و اضطرابی
که جلا و روشنی را ندارد چقدر زمين اجساد عزيزان خوش سيما را که در
دنيا با غذاهای لذيذ و رنگين پرورش يافتند و در آغوش ناز و نعمت
بزرگ شدند به کام خود فروبرده [16] همانها که مي خواستند با سرور و خوشحالی
غمها را از دل بزدايند و به هنگام مصيبت برای از بين نرفتن طراوت
زندگی 000 با لهو و لعب خود را سرگرم مي ساختند [1] و در آن هنگام که در
سايه زندگی [ پر ناز و نعمت و ] غفلت زا آنها به دنيا و دنيا به
آنها مي خنديد [2] ناگهان روزگار با خارهای آلام و مصائب آنان را در هم
کوبيد، گذشت روزگار نيرويشان را در هم ريخت [3] مرگ از نزديک به آنان
نظر افکند و غم و اندوهی که از آن آگاهی نداشتند با آنها درآميخت
[4] غصه های پنهانی که حتی خيال آن را نمي کردند در وجودشان راه يافت و در
حالی که شديدا به سلامت و تندرستی انس داشتند بيماريها در پيکرشان
تولد يافت [5] در اين هنگام هراسان به آنچه پزشکان آنها را عادت داده
و آموخته بودند که حرارت را با برودت و برودت را با
حرارت تسکين بخشند روی آوردند [6] [ اما ] هيچ حرارتی را با برودت
خاموش نساختند جز اينکه حرارت شعله ورتر شد و هيچ برودتی را [ با
داروی حرارت ] تحريک نکردند جز اينکه برودت را تهييج نمود [7] و برای
اعتدال مزاج به وسيله هيچ داروئی نپرداختند جز اينکه آنها را آماده
بيماری ديگری نمود [8] تا آنجا که تسلي دهنده اش سست و پرستارش به غفلت
گرائيد و خاندانش از بيماريش خسته و ناتوان شدند [9] و از پاسخ سائلان در
مورد بيماری او عاجز ماندند و درباره همان خبر حزن آوری که از او کتمان
مي نمودند در پيش او به گفتگو پرداختند : [10] يکی مي گفت : تا هنگام مرگ
به همين وضع باقی است [ و با همين بيماری از دنيا مي رود ] ديگری
آرزوی بازگشت بهبوديش را داشت [11] سومی آنان را به شکيبائی در فقدانش
دعوت مي کرد و گذشتگان را به يادشان مي آورد [12] در همين حال که وی در شرف
سفر مفارقت دنيا و ترک دوستان بود [13] ناگهان عارضه ای گلوگير برايش
پيش آمد که فهم و درکش در حيرت افتاد و زبانش به خشکی گرائيد . [14] چه
وصايای لازم و مطالب مهمی که پاسخ آنها را مي دانست اما زبانش از
گفتن آنها بازمانده [15] و چه سخنان دردناکی که مي شنيد و خود را به کری
مي زد : [ اين زخم زبانها ] يا از شخص بزرگی بود که او را محترم
مي داشته و يا از کوچکی است که به او ترحم نموده است [16] [ خلاصه اينکه ]
مرگ دشواريهائی دارد که هراس انگيزتر از آن است که بتوان در قالب
الفاخ ريخت و يا انديشه های مردم دنيا بتوانند آنها را درک نمايند
ارسال پست

بازگشت به “نهج البلاغه”