خطبه های حضرت علی (ع)

مدیر انجمن: شورای نظارت

ارسال پست
-
پست: 1002
تاریخ عضویت: دوشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۸۵, ۷:۳۹ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 350 بار
سپاس‌های دریافتی: 389 بار

خطبه های حضرت علی (ع)

پست توسط HRG »

خدمت دوستان عزیز عرض کنم که در این تاپیک خطبه های حضرت علی (ع) ارایه می شود و منبع این خطبه ها سایت تبیان می باشد . :)
از دوستان گرامی خواهشمندم از ارسال هرگونه مطلب در این تاپیک خودداری نمایند . :-o
-
پست: 1002
تاریخ عضویت: دوشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۸۵, ۷:۳۹ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 350 بار
سپاس‌های دریافتی: 389 بار

پست توسط HRG »

خطبه 1
از سخنان امام ( ع ) در مورد آفرينش آسمان و زمين و آدم که در آن
ذکر حج نيز آمده است . در اين خطبه از ستايش خداوند آفرينش جهان
فرشتگان و گزينش انبياء بعثت پيامبر ( ص ) و از قرآن و احکام شرع
سخن به ميان آمده است . هرگز کنه ذاتش درک نشود : [1] ستايش
مخصوص خداوندی است که ستايشگران از مدحش عاجزند و حسابگران
زبردست نعمتهايش را احصاء نتوانند کرد [2] و کوشش کنندگان هر چند خويش
را خسته کنند حقش را ادا نتوانند نمود هم او است که افکار بلند
ژرف انديش کنه ذاتش را درک نکنند [3] و غواصان دريای علوم و دانشها
دستشان از پي بردن به کمال هستيش کوتاه است يعنی آنکس که برای
صفاتش حدی نيست و اوصاف کمالش را توصيف نتوان کرد [4] و برای ذاتش
وقتی معين و سرآمدی مشخص نتوان تعيين نمود مخلوقات را با قدرتش
آفريد[5] بادها را با رحمتش به حرکت آورد و اضطراب و لرزش زمين را به
وسيله کوهها آرامش بخشيد . ونخست شناسائی خدا : [6] سرآغاز دين
معرفت او است و کمال معرفتش تصديق ذات او و کمال تصديق ذاتش
توحيد و شهادت بر يگانگی او است [7] و کمال توحيد و شهادت بر يگانگيش
اخلاص است و کمال اخلاصش آن است که وی را از صفات ممکنات پيراسته
دارند [8] چه اينکه هر صفتی گواهی مي دهد که غير از موصوف است [9] و هر
موصوفی شهادت مي دهد که غير از صفت است آنکس که خدای را [ به صفات
ممکنات ] توصيف کند وی را به چيزی مقرون دانسته [10] و آن کس که وی را
مقرون به چيزی قرار دهد تعدد در ذات او قائل شده و هر کس تعدد در
ذات او قائل شود اجزائی برای او تصور کرده و هر کس اجزائی برای او
قائل شود وی را نشناخته است . [1] و کسی که او را نشناسد به سوی او
اشاره مي کند و هر کس به سويش اشاره کند برايش حدی تعيين کرده و آن
که او را محدود بداند وی را به شمارش آورده [2] و آن کس که بگويد خدا در
کجا است ؟ وی را در ضمن چيزی تصور کرده و هر کس بپرسد بر روی چه
قرار دارد ؟ جائی را از او خالی دانسته [3] همواره بوده است و از چيزی به
وجود نيامده و وجودی است که سابقه عدم برای او نيست با همه چيز هست
اما نه اينکه قرين آن باشد [4] و مغاير با همه چيز است اما نه اينکه از
آن بيگانه و جدا باشد انجام دهنده است اما نه به آن معنی که حرکات و
ابزاری داشته باشد [5] بينا است حتی در آن زمانی که موجود قابل رؤيتی
وجود نداشت تنها است زيرا کسی وجود نداشته تا به او انس گيرد[6] و از
فقدانش ترسان و ناراحت شود .[7] آفرينش جهان : [8] خلق را ايجاد نمود و
بدون نياز به انديشه و فکر و استفاده از تجربه آفرينش را آغاز کرد [9] و
بي آنکه حرکتی ايجاد کند و تصميم آميخته با اضطرابی در او راه داشته
باشد جهان را ايجاد نمود [10] پديدآمدن هر يک از موجودات را به وقت
مناسب خود موکول ساخت و در ميان موجودات با طبايع متضاد هماهنگی
برقرار نمود و در هر کدام طبيعت و غريزه مخصوص به خودشان آفريد و
آن غرائز را ملازم و همراه آنها گردانيد [11] او پيش از آنکه آنها را
بيافريند از تمام جزئيات و جوانب آنها آگاه بود و به حدود و پايان
آنها احاطه داشت [12] و به اسرار درون و برون آنها آشنا بود . پس از آن
خداوند طبقات جو را از هم گشود [13] و اطراف آن را باز کرد و فضاهای
خالی ايجاد نمود و درآن آبی که امواج متلاطم آن روی هم مي غلطيد جاري ساخت
[14] و آن را بر پشت بادی شديد و طوفانی کوبنده حمل نمود [15] پس از آن
باد را به بازگرداندن آن فرمان داد و بر نگهداريش آن را مسلط ساخت و
به حدی که بايد مقرون نمود فضای خالی در زير آن گشوده [16] و آب در بالای
آن در حرکت بود سپس خداوند طوفانی برانگيخت که جز متلاطم ساختن آن
آب کار ديگری نداشت [17] و بطور مداوم امواج آب را در هم ميکوبيد طوفان
به شدت مي وزيد و از نقطه ای دور سرچشمه ميگرفت [18] بعداز آن به آن فرمان
داد تا آبهای متراکم و امواج عظيم آب را بر هم زند و امواج اين
درياها را به هر سو بفرستد پس آن را همانند مشکی به هم زد . [1] و با
همان شدت که در فضا مي وزيد بر امواج آب نيز حمله ور شد از اولش بر
می داشت و به آخرش فرو مي ريخت [2] و قسمتهای ساکن آب را به امواج
متحرک مي پيوست آبها روی هم انباشته شدند و همچون قله کوه بالا آمدند
و امواج روی آب کفهائی بيرون فرستاد[3] و آن را در هوای باز و جوی وسيع
بالا برد و از آن هفت آسمان را پديد آورد [4] آسمان پائين را همچون موج
مهارشده و آسمان برترين را همچون سقفی محفوخ و بلند قرار داد [5] بدون
اينکه نياز به ستونی برای نگهداری آن باشد و نه ميخهائی که آن را
ببندد سپس آسمان پائين را به وسيله کواکب و نور ستارگان درخشان
زينت بخشيد [6] و در آن چراغی روشني بخش و ماهی نورافشان به جريان
انداخت [7] که در مداری متحرک و صفحه ای جنبنده بگردند . [8] آفرينش
فرشتگان : [9] پس آنگاه آسمانهای بالا را از هم گشود و مملو از فرشتگان
مختلف ساخت [10] گروهی از آنان هميشه به سجده اند و رکوع ندارند و يا به
رکوعند و قيام نمي کنند و يا در صفوفی که هرگز از هم پراکنده نمي گردد
قرار دارند [11] و يا همواره تسبيح می گويند و هرگز خسته نمي شوند هيچگاه
خواب چشمان آنها را نمي پوشاند [12] و عقول آنها گرفتار نسيان و سهو
نمي گردد بدن آنها به سستی نمي گرايد و غفلت و نسيان بر آنان عارض
نمي شود .و گروهی ديگر امينان وحی او [13] و زبان او به سوی پيامبرانند و
پيوسته برای رساندن حکم و فرمانش در رفت و آمدند .و جمعی ديگر
حافظان بندگان اويند [14] و دربانان بهشت او بعضی از آنها پايشان در
طبقات پائين زمين ثابت [15] و گردنهاشان از آسمان بالا گذشته و ارکان
وجودشان از اقطار جهان بيرون رفته [16] و کتفهای آنها برای حفظ پايه های
عرش خدا آماده است و در برابر عرش او سر را پائين افکنده اند[17] ودر
زير آن بالها را به خود پيچيده اند در ميان آنها با کسانی که در مراتب
پائينتر قرار دارند حجاب عزت [18] و پرده های قدرت فاصله انداخته هرگز
پروردگار خودرا با نيروی وهم تصوير نکنند[1] وصفات مخلوقان را برای او
قائل نشوند هرگز وی را در مکانی محدود نمي سازند[2] و با چشم به او اشاره
نمي کنند.[3] آفرينش آدم :[4] سپس خداوند مقداری خاک از قسمتهای سخت و
نرم زمين و خاکهای مستعد شيرين و شوره زار آن گرد آورد [5] و آب بر آن
افزود تا گلی خالص و آماده شد و با رطوبت آن را به هم آميخت تا به
صورت موجودی چسبناک در آمد [6] و از آن صورتی دارای اعضاء و جوارح
پيوستگيها و گسستگيها آفريد[7] آن را جامد کرد تا محکم شود و صاف و محکم
و خشک ساخت [8] تا وقتی معلوم و سرانجامی معين .و آنگاه از روح خود در
او دميد پس به صورت انسانی در آمد [9] دارای نيروی عقل که وی را به تکاپو
مي اندازد در آمد و دارای افکاری که به وسيله آن در موجودات تصرف
نمايد. به او جوارحی بخشيد که به خدمتش پردازد[10] و ابزاری عنايت کرد
که وی را به حرکت آورد نيروی انديشه به او بخشيد که حق را از باطل
بشناسد و همچنين ذائقه شامه [11] و وسيله تشخيص رنگها و اجناس مختلف را
در اختيار او قرار داد او را معجونی از رنگهای گوناگون و مواد موافق [12]
و نيروهای متضاد و اخلاط مختلف : حرارت و برودت [13] رطوبت و يبوست و
ناراحتی و شادمانی ساخت . سپس خداوند از فرشتگان خواست که وديعه
الهي [14] و عمل به پيمانی را که با او داشتند درمورد سجود دربرابر آدم و
خضوع به عنوان بزرگداشت او اداء نمايند[15] آنجا که فرموده است : برای
آدم سجده کنيد پس آنها همه سجده کردند مگر ابليس [16] و
همدستانش که کبر و نخوت آنان را فراگرفت و شقاوت و بدبختی بر آنان
غلبه نمود به آفرينش خود از آتش افتخار نمودند و به خلقت آدم از گل
و خاک توهين کردند[17] پس خداوند برای اينکه آزمايشش کامل شود و وعده ای
که به وی داده منجز گردد به او مهلت عطا کرد [18] و فرمود : تا روز
معلوم مهلت داده شدی [1] سپس خداوند آدم را در
خانه ای سکنی بخشيد که زندگيش را در آن گوا را و پر برکت قرار داد و
جايگاه او را امن و امان کرد [2] و او را از ابليس و عداوت وی برحذر
داشت اما دشمن بالاخره او را فريب داد به خاطر اينکه بر او حسادت
مي ورزيد و از اينکه او در سرای پايدار [3] و همنشين نيکان است ناراحت
بود آدم يقين خود را به شک و وسوسه او فروخت و تصميم راسخ را با
گفته سست او مبادله کرد [4] و به خاطر همين موضوع شادی خود را مبدل به
ترس و وحشت ساخت و فريب برايش پشيمانی به بار آورد . پس از آن
خداوند دامنه توبه را برايش گسترد[5] کلمات رحمتش را به او القاء نمود
بازگشت به بهشت را به وی وعده داد[6] و او را به سرای آزمايش و جايگاه
توالد و تناسل فرو فرستاد.[7] بعثت انبياء[8] از ميان فرزندان او پيامبرانی
برگزيد و پيمان وحی را از آنان گرفت [9] و از آنها خواست که امانت
رسالتش را به مردم برسانند در زمانی که اکثر مردم پيمان خدا را تبديل
کرده بودند و حق او را نمي شناختند .[10] و همتا و شريکانی برای او قرار
داده بودند و شياطين آنها را از معرفت خدا بازداشته [11] و از عبادت و
اطاعتش آنها را جدا نموده بودند پيامبرانش در ميان آنها مبعوث
ساخت [12] و پي درپی رسولان خودرا به سوي آنان فرستاد تا پيمان فطرت را از
آنان مطالبه نمايند و نعمتهای فراموش شده را به ياد آنها آورند[13] و با
ابلاغ دستورات خدا حجت را بر آنها تمام کنند گنجهای پنهانی عقلها را
آشکار سازند[14] و آيات قدرت خدای را به آنان نشان دهند : آن سقف
بلندپايه آسمان که بر فراز آنها قرار گرفته و اين گاهواره
زمين که در زير پای آنها گسترده [15] و وسائل معيشتی که آنها را زنده
نگهميدارد و اجلهائی که آنها را فانی مي سازد و مشکلات و رنجهائی که
آنها را پير مي کند و حوادثی که پي درپی بر آنان وارد مي گردد [ همه
اينها را به آنها گوشزد کنند ] .[16] خداوند هرگز بندگان خود را از
پيامبران مرسل و کتب آسماني [17] و يا دليلی قاطع و يا راهی صاف و مستقيم
خالی نگذارده پيامبرانی که با کمی نفراتشان [18] و فراوانی دشمنان و
تکذيب کنندگان هرگز در انجام وظائف خود کوتاهی نمي کردند پيامبرانی که
بعضی بشارت به ظهور پيغمبر آينده دادند[1] و بعضی به خاطر پيامبر پيشين
شناخته شده بودند . عصر بعثت محمد ( ص ) : به همين حال قرنها گذشت و
روزگاران سپری شد[2] پدران درگذشتند و فرزندان جانشين آنها گرديدند[3] تا
اينکه خداوند سبحان برای وفای به وعده خود و کامل گردانيدن نبوت محمد
( ص ) رسول خويش را مبعوث ساخت [4] کسی که از همه پيامبران برای بشارت
به آمدنش پيمان گرفته شده بود [5] نشانه هايش مشهور و ميلادش پسنديده بود
در آن روز [ که او قدم به جهان گذارد ] مردم زمين دارای مذاهب
پراکنده [6] و خواسته های ضد و نقيض و جمعيتهائی متشتت بودند عده ای خدای
را به مخلوقش تشبيه مي کردند گروهی ملحد بودند [7] و جمعی معبودهای ديگری
غير از خدای يگانه داشتند اما او آنها را از گمراهی نجات داد و
هدايت نمود و با موقعيت خود آنان را از جهالت نجات بخشيد . [8] سپس
خدای سبحان لقای خويش را برای محمد ( ص ) اختيار کرد [9] و آنچه را نزد
خود داشت برای او پسنديد او را با انتقال از دنيا گرامی داشت و از
گرفتاری با مشکلات نجات داد [10] وی را در نهايت احترام قبض روح کرد و
به سوی خويش فراخواند او هم آنچه را که انبيای پيشين برای امت خود
گذارده بودند در ميان امت خويش به جای گذاشت [کتاب خدا و اوصيای
خويش را ميان آنان قرار داد ] [11] زيرا آنها هرگز امت خود را مهمل و
بي سرپرست رها نساختند و بدون اينکه راهی روشن و دانشی پايدار به
آنها بدهند از ميان آنان بيرون نرفتند.[12] قرآن و احکام دينی : [13] هم اکنون
کتاب پروردگار شما در ميان شما است حلال و حرامش آشکار و فريضه ها و
مستحبات [14] و ناسخ و منسوخ و مباح و ممنوع خاص و عام [15] پندها و مثلها
مطلقها و محدودها محکمات و متشابهاتش همه معلوم است [16] مجملات آن به
برکت محکمات و آيات روشن تفسير شده نکات پيچيده آن [ در پرتو
آيات ديگر ] واضح است و آنچه را که پيمان معرفت آن از همه گرفته
شده معلوم است . [1] و نيز آنچه بندگان موظف به آگاهی از آن نيستند [
مانند کنه ذات خدا ] آشکار است قسمتی از احکام در کتاب خدا [ برای
مدتی محدود ] الزام شده و ناسخ آن در سنت پيامبر آمده [2] و بعضی در سنت
واجب شده در حاليکه قبلا در کتاب خدا [ برای مدت محدودی ] ترک آن
مجاز بوده [3] و بعضی در اوقات معينی واجب است و بعضی وجوب آن در
آينده از بين رفته است محرمات آن از هم جدا است : [4] يک قسمت گناهان
کبيره است که کيفرش را آتش قرار داده و قسمتی صغيره است که
غفرانش را برای آن مهيا ساخته [5] و برخی انجام کمش مقبول و مراحل
بيشترش در وسعت . [6] قسمتی از اين
خطبه است که در مورد حج بيان فرموده : [7] حج بيت الحرام را بر شما
واجب کرده و همان خانه ای که آن را قبله مردم قرار داده است : [8] که
همچون تشنه کامانی که به آبگاه مي روند به سوی آن رو مي آورند و همانند
کبوتران به آن پناه مي برند : [9] خداوند آن را مظهر تواضع مردم در برابر
عظمتش و تسليم آنان در مقابل عزتش قرار داده و از ميان مخلوقاتش
شنوندگانی را برگزيده [10] که دعوت او را به سوی اين خانه اجابت کنند و
سخنش را تصديق نمايند و در مواقف پيامبران قرار گيرند [11] همچون
فرشتگان که به گرد عرش مي گردند به گرد آن طواف کنند و سودهای
فراوان در اين تجارتخانه ی عبادت بدست آورند [12] و به سوی ميعادگاه
آمرزشش بشتابند خداوند متعال اين خانه ی خود را پرچمی برای اسلام قرار
داد [13] و حرم امنی برای پناهندگان به آن بجاآوردن حج آن را از فرائض
شمرده و ادای حق آن را واجب کرد و بر همه شما مقرر داشت که به
زيارت آن برويد [14] و فرمود : آن کس که استطاعت رفتن به خانه خدا
داشته باشد حج بر او فرض است [15] و آن کس که کفر ورزد خداوند از همه
جهانيان بي نياز است
-
پست: 1002
تاریخ عضویت: دوشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۸۵, ۷:۳۹ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 350 بار
سپاس‌های دریافتی: 389 بار

پست توسط HRG »

خطبه 2
[1] خطبه ای است که امام ( ع ) پس از مراجعت از صفين ايراد فرموده
است و در آن وضع مردم پيش از بعثت و اوصاف اهل بيت پيامبر ( ص ) و
سپس اوصاف مردم ديگر آمده است . [2] ستايش مي کنم خداوند را به
خاطر اتمام نعمتش و تسليم در برابر عزتش و حفظ و نگهداری از معصيتش
[3] در نيازها از او استعانت مي جويم چه اين که آنکس را که خدا هدايت
کند هيچگاه گمراه نمي شود و آن کسی که خدا او را دشمن دارد هرگز نجات
نمي يابد [4] و هر کس که خداوند او را کفايت کند نيازمند نخواهد شد .
ستايش او مي کنم زيرا ستايش خداوند در ترازوی حق از همه چيز سنگين تر
است و برترين گنجی است که مي توان ذخيره کرد [5] و گواهی مي دهم که به جز
خداوند يکتای بي شريک معبودی نيست گواهی که اخلاص آن را آزموده ايم [6] و
به خالص بودن آن معتقديم و مادامی که زنده ايم به آن پاي بند هستيم و
آن را برای صحنه های هولناکی که در رستاخيز با آن روبرو خواهيم شد
ذخيره مي کنيم [7] اين گواهی تصميم قطعی ايمان است و بازکننده درب نيکی و
احسان موجب خشنودی خداوند بخشنده است [8] و دورکننده شيطان و گواهی
مي دهم که محمد ( ص ) بنده و فرستاده او است وی را با دينی آشکار [9] و
با نشانه و آئينی راستين و کتابی نوشته شده و نوری درخشان [10] و روشنائی
تابنده و امری آشکار فرستاد تا شبهات را از بين ببرد و با دلائل روشن
در برابر همگان استدلال کند [11] و با آيات مردم را از مخالفت خدا برحذر
دارد و با کيفرها بترساند . [12] او را زمانی فرستاد که مردم در درون
فتنه ها قرار داشتند رشته های مذهب گسسته و ارکان ايمان و يقين متزلزل
شده [13] راههای اساسی برای شناخت حق مختلف و امور مردم پراکنده و
متشتت راه فرار از فتنه ها باريک مرجع و پناهگاه ناپيدا [14] هدايت
فراموش شده و گمراهی و نابينائی همه را فراگرفته بود خدای رحمان
معصيت مي شد و شيطان ياری مي گرديد [15] ايمان بدون ياور مانده ارکان آن
فروريخته و نشانه هايش دگرگون شده راههای آن ويران [1] و جاده های آن کهنه
و فرسوده گشته بود . شيطان را اطاعت مي کردند و به راههای او مي رفتند
و در آبخورگاه او وارد مي شدند [2] به وسيله مردم نشانه های شيطان آشکار شده
و پرچم او برافراشته گرديده فتنه ها با پای خويش آنان را لگدمال نموده
[3] و با سمهای خود آنان را له کرده بود فتنه بر روی پای خود ايستاده و
آنها در آن متحير و سرگردان بي خبر فريب خورده [4] در کنار بهترين خانه
[ کعبه ] و بدترين همسايگان [ بت پرستان ] قرار داشتند خوابشان بيداری [5] و
سرمه چشمهايشان اشک بود در سرزمينی که دانشمندش به حکم اجبار لب
فروبسته و جاهلش گرامی بود . [6] قسمتی از اين
خطبه که اشاره به اهلبيت پيامبر ( ص ) مي کند [7] آنها موضع اسرار
خدايند [8] و ملجا فرمانش ظرف علم اويند و مرجع احکامش پناهگاه کتابهای
او هستند و کوههای استوار دين او به وسيله آنان خميدگی پشت دين راست
نمود [9] و لرزش های وجود آن را از ميان برد .
[10] قسمت ديگری از خطبه که اشاره به جمعيت ديگری است [ جمعيتی از
دشمنان اسلام ] . [11] بذر فجور را افشاندند و با آب غرور و فريب آن را
آبياری کردند و محصول آن را که جز بدبختی و نابودی نبود درويدند :
[12] احدی از اين امت را با آل محمد ( ص ) مقايسه نتوان کرد آنان که
ريزه خوار خوان نعمت آل محمدند با آنها برابر نخواهند بود . [13] آنها
اساس دينند و ارکان يقين . [14] غلوکننده بايد به سوی آنان بازگردد و
عقب مانده بايد به آنان ملحق شود . ويژگيهای ولايت و حکومت از آن
آنها است [15] و وصيت پيغمبر ( ص ) و وراثت او در ميان آنان هم اکنون
حق به اهلش برگشته [16] و دوباره به جائی که از آنجا منتقل شده بود باز
گرديده است .
-
پست: 1002
تاریخ عضویت: دوشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۸۵, ۷:۳۹ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 350 بار
سپاس‌های دریافتی: 389 بار

پست توسط HRG »

خطبه 3
[1] اين خطبه مشتمل بر
شکايت در مورد خلافت و صبر امام در برابر از دست رفتن آن و سپس
بيعت مردم با او مي باشد [2] به خدا سوگند او [ ابوبکر ] ردای
خلافت را بر تن کرد در حاليکه خوب مي دانست من در گردش حکومت اسلامی
همچون محور سنگهای آسيابم [ که بدون آن آسيا نمي چرخد ] . [3] [ او
مي دانست ] سيلها و چشمه های [ علم و فضيلت ] از دامن کوهسار وجودم
جاری است و مرغان [ دورپرواز انديشه ها ] به افکار بلند من راه
نتوانند يافت [4] پس من ردای خلافت را رها ساختم و دامن خود را از آن
درپيچيدم [ و کنار گرفتم ] در حالی که در اين انديشه فرورفته بودم که
با دست تنها [ با بي ياوری ] به پا خيزم [ و حق خود و مردم را بگيرم ]
[5] و يا در اين محيط پر خفقان و ظلمتی که پديد آورده اند صبر کنم ؟
محيطی که : پيران را فرسوده جوانان را پير[6] و مردان باايمان را تا
واپسين دم زندگی به رنج وامي دارد . [7] [ عاقبت ] ديدم بردباری و صبر به
عقل و خرد نزديکتر است لذا شکيبائی ورزيدم ولی به کسی مي ماندم که :
خاشاک چشمش را پر کرده [8] و استخوان راه گلويش را گرفته با چشم خود
مي ديدم ميراثم را به غارت مي برند . تا اينکه اولی به راه خود رفت
[ و مرگ دامنش را گرفت ] [9] بعد از خودش خلافت را به پسر خطاب سپرد
[ در اينجا امام به قول اعشی شاعر متمثل شد که مضمونش اين است ] :
1 [10] که بس فرق است تا ديروزم امروز کنون مغموم و دی شادان و پيروز [11] شگفتا
او که در حيات خود از مردم مي خواست عذرش را بپذيرند [ و با وجود
من ] وی را از خلافت معذور دارند خود هنگام مرگ عروس خلافت را برای
ديگری کابين بست [12] و چه عجيب هر دو از خلافت به نوبت بهره گيری
کردند [ خلاصه ] آن را در اختيار کسی قرار داد [13] که جوی از خشونت
سختگيری اشتباه و پوزش طلبی بود [14] رئيس خلافت به شترسواری سرکش
مي ماند که اگر مهار را محکم کشد پرده های بينی شتر پاره شود و اگر آزاد
گذارد در پرتگاه سقوط مي کند . [1] به خدا سوگند مردم در ناراحتی و رنج
عجيبی گرفتار آمده بودند [2] و من در اين مدت طولانی با محنت و عذاب
چاره ای جز شکيبايی نداشتم . [3] سرانجام روزگار او [ عمر ] هم سپری شد و
آن [ خلافت ] را در گروهی به شورا گذاشت به پندارش مرا نيز از آنها
محسوب داشت پناه به خدا از اين شورا [4] [ راستی ] کدام زمان بود
که مرا با نخستين فرد آنان مقايسه کنند که اکنون کار من بجايی رسد که
مرا همسنگ اينان [ اعضای شورا ] قرار دهند ؟ [5] لکن باز هم کوتاه آمدم
و با آنان هم آهنگی ورزيدم [ و طبق مصالح مسلمين ] در شورای آنها حضور
يافتم [6] بعضی از آنان به خاطر کينه اش از من روی برتافت و ديگری
خويشاوندی را [ بر حقيقت ] مقدم داشت اعراض آن يکی هم جهاتی داشت
که ذکر آن خوشايند نيست . [7] بالاخره سومی بپاخاست او همانند شتر
پرخور و شکم برآمده همی جز جمع آوری و خوردن بيت المال نداشت
[8] بستگان پدريش به همکاريش برخاستند آنها همچون شتران گرسنه ای که
بهاران به علف زار بيفتند و با ولع عجيبی گياهان را ببلعند برای
خوردن اموال خدا دست از آستين برآوردند اما [9] عاقبت بافته هايش [
برای استحکام خلافت ] پنبه شد و کردار ناشايستش کارش را تباه ساخت
[10] و سرانجام شکم خوارگی و ثروت اندوزی برای ابد نابودش ساخت [11] ازدحام
فراوانی که همچون يالهای کفتار بود مرا به قبول خلافت واداشت آنان از
هر طرف مرا احاطه کردند [12] چيزی نمانده بود که دو نور چشمم دو يادگار
پيغمبر حسن و حسين زير پا له شوند آنچنان جمعيت به پهلوهايم فشار
آورد که سخت مرا به رنج انداخت و ردايم از دو جانب پاره شد [13] مردم
همانند گوسفندانی [گرگ زده که دور تا دور چوپان جمع شوند ] مرا در
ميان گرفتند : اما هنگامی که بپاخاستم و زمام خلافت را به دست گرفتم
جمعی پيمان خود را شکستند [14] گروهی [ به بهانه های واهی ] سر از اطاعتم
باز زدند و از دين بيرون رفتندو دسته ای ديگر برای رياست و مقام از
اطاعت حق سر پيچيدند [ و جنگ صفين را به راه انداختند ] گويا
نشنيده بودند که خداوند مي فرمايد : [15] سرزمين آخرت را برای کسانی
برگزيده ايم که خواهان فساد در روی زمين و سرکشی نباشند عاقبت نيک از
آن پرهيزکاران است [16] چرا خوب شنيده بودند و خوب
آن را حفظ داشتند [1] ولی زرق و برق دنيا چشمشان را خيره کرده و جواهراتش
آنها را فريفته بود [2] آگاه باشيد بخدا سوگند خدائی که دانه را
شکافت و انسان را آفريد اگر نه اين بود که جمعيت بسياری گرداگردم
را گرفته [3] و به ياريم قيام کرده اند و از اين جهت حجت تمام شده است و
اگر نبود عهد و مسک وليتی که خداوند از علماء و دانشمندان [ هر جامعه ]
گرفته که در برابر شکمخواری ستمگران [4] و گرسنگی ستمديدگان سکوت نکنند
من مهار شتر خلافت را رها مي ساختم و از آن صرف نظر مي نمودم [5] و آخر آن
را با جام آغازش سيراب مي کردم [ آن وقت ] خوب مي فهميديد که دنيای
شما [ با همه زينتهايش ] [6] در نظر من بي ارزش تر از آبی است که از بينی
گوسفند بيرون آيد . [7] هنگامی که اميرالمؤمنين ( ع ) به اينجای سخن
رسيد مردی از اهالی عراق برخاست [8] و نامه ای بدستش داد [9] او همچنان نامه
را نگاه مي کرد [ پس از فراغت از نامه ] ابن عباس گفت [10] ای امير
مؤمنان چه خوب بود سخن را از جائی که رها کردی ادامه ميدادی ؟ [11] ولی
امام ( ع ) در پاسخش فرمود : هيهات ای پسر عباس شعله ای از
آتش دل بود زبانه کشيد و فرونشست [12] ابن عباس مي گويد : بخدا سوگند
من هيچگاه بر سخنی همچون اين گفتار تاسف نخوردم [13] که امام ( ع )
نتوانست تا آنجا که خواسته بود ادامه دهد . [14] سيدرضی مي گويد : مقصود
امام ( ع ) از اينکه رئيس خلافت به شترسواری سرکش مي ماند اين
است که اگر زمام را محکم به طرف خود بکشد مرکب چموش مرتب سر را
اين طرف و آنطرف مي کشاند و بيني اش پاره مي شود و اگر مهارش را رها
کند با چموش ی خود را در پرتگاه قرار ميدهد و او قدرت حفظ آن را
ندارد: آنگاه گفته مي شود اشنق الناقه که به وسيله مهار سر شتر را
به طرف خود بکشد و بالا آورد و شنقها نيز گفته شده است اين را
ابن سکيت در اصلاح المنطق گفته است . و اينکه امام ( ع ) فرموده
است اشنق لها و نگفته است اشنقها برای اين است که آنرا در
مقابل اسلس لها قرار داده گويا امام فرموده است اگر سر مرکب را
بالا آورد يعنی با مهار آنرا نگاهدارد [ بينيش پاره مي شود ] .
-
پست: 1002
تاریخ عضویت: دوشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۸۵, ۷:۳۹ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 350 بار
سپاس‌های دریافتی: 389 بار

پست توسط HRG »

خطبه 4
[1] و از فصيحترين خطبه های امام است که در آن مردم را اندرز مي دهد و آنان را
از گمراهی به هدايت مي کشاند و گفته شده اين خطبه پس از قتل طلحه و زبير
ايراد گرديده است [2] [ ای مردم بصره ] از تاريکيهای
جهالت و گمراهی بوسيله ما هدايت شديد و به کمک ما به اوج ترقی
رسيديد [3] صبح سعادت شما در پرتو شعاع وجود ما درخشيدن گرفت کر باد
گوشی که ندای بلند پند و اندرز را درک نکند [4] مسلما گوشی که با صيحه
نادانی و جنايت کر شده است آهنگ ملايم [ حق ] را نشنود مطمک ن باد
قلبی که از خوف خدا جدائی نپذيرد [5] من همواره منتظر عواقب مکر و خدعه
شما بودم و نشانه های فريب خوردگان را در شما مشاهده مي کردم . [6] تنها به
خاطر استتار شما در پرده دين بود که من از شما چشم پوشيدم اما صفای دل
مرا از درون شما آگاهی مي داد . [7] آن هنگام که در جاده های ضلالت سرگردان
بوديد راهنماو دليلی نمي يافتيد شما را به جاده های حق رهبری کردم [8] تشنه
رهبر بوديد و او را نمي يافتيد من شما را به سرچشمه حقيقی رهنمون شدم .
[9] امروز مهر سکوت را مي شکنم سخنانی ايراد مي کنم که در عين فشردگی و
اجمال هزاران زبان گويا داشته باشد دور باد رايی که از دستوراتم تخلف
کند [10] من از زمانی که حق را يافته ام در آن ترديد نکرده ام [ و اگر مدتی
کناره گرفتم نه از اين جهت بود که در حقانيت خود ترديد کنم و يا
ترسيده باشم ترس من همچون ترس موسی بود ] موسی بر خود نترسيد [11] ترسش
از اين بود که [ در غوغای ساحران ] جاهلان پيروز گردند و مردم را به
گمراهی بکشانند [12] امروز ما بر سر دوراهی حق و باطل قرار گرفته ايم [
آنکه حق را يافته مطمک ن است هرگز ترديد نمي کند همانطور که ] اگر آب
همراه کسی باشد تشنه نگردد [ و تشنگيهای کاذب که معمولا به هنگام
وحشت از فقدان آب بر انسان مستولی مي شود بر او چيره نگردد ] .
-
پست: 1002
تاریخ عضویت: دوشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۸۵, ۷:۳۹ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 350 بار
سپاس‌های دریافتی: 389 بار

پست توسط HRG »

خطبه 5
[1] از اختلاف بپرهيزيد : پس از رحلت پيغمبر [ و پايان بيعت سقيفه ]
عمويش عباس و ابوسفيان پيشنهاد بيعت با امام را کردند امام ( ع )
که از سوءنيت ابوسفيان آگاه بود چنين فرمود:[2] ای مردم امواج
کوه پيکر فتنه ها را با کشتيهای نجات [ علم و ايمان و اتحاد ] در هم
بشکنيد از راه اختلاف و پراکندگی کنار آئيد [3] تاج تفاخر و برتري جوئی را
از سر بنهيد . [ دو کس راه صحيح را پيمودند ] آنکس که با داشتن يار
و ياور و نيروی کافی بپا خاست و پيروز شد [4] و آن کس که با نداشتن
نيروی کافی کناره گيری کرد و مردم را راحت ساخت زمامداری بر مردم
همچون آبی متعفن و يا همانند لقمه ای است که گلوگير مي شود [5] آنان که
ميوه را پيش از رسيدن چينند به کسی مانند که بذر را در کوير و
شوره زار پاشد [ هر قيامی وقت معينی دارد تا به ثمر برسد و اگر پيش
از موعد دست به آن زده شود بي حاصل و بي نتيجه خواهد ماند ] . [6] اخلاق و
علم امام ( ع ) [7] اگر سخن گويم [ و حقم را مطالبه کنم ] گويند : بر
رياست و حکومت حريص است و اگر دم فروبندم [ و ساکت نشينم ]
خواهند گفت [8] از مرگ مي ترسد [ اما ] هيهات پس از آنهمه جنگها و
حوادث [ اين گفته بس ناروا است ] . [9] بخدا سوگند علاقه فرزند
ابوطالب به مرگ از علاقه طفل شيرخوار به پستان مادر بيشتر است .
[10] اما من از علوم و حوادثی آگاهم که اگر گويم همانند طنابها در چاههای
عميق به لرزه در آئيد...
-
پست: 1002
تاریخ عضویت: دوشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۸۵, ۷:۳۹ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 350 بار
سپاس‌های دریافتی: 389 بار

پست توسط HRG »

خطبه 6
[1] هشدار به رهبران مذهبی هنگاميکه از امام ( ع ) خواستند که طلحه و
زبير را تعقيب نکند و با آنان نجنگد چنين فرمود : [2] به خدا سوگند
من همچون کفتار نيستم که با ضربات آرام و ملايم بر در لانه اش به خواب
رود [3] و ناگهان دستگيرش سازند نه [ من کاملا مراقب مخالفان هستم ] و
باشمشير برنده علاقه مندان به حق کار آنان را که به حق پشت کرده اند
خواهم ساخت [4] و با دستياری فرمانبرداران مطيع عاصيان و ترديدکنندگان در
حق را برای هميشه کنار خواهم زد . [5] من اين کار را تا واپسين روز عمرم
ادامه خواهم داد بخدا سوگند [6] از هنگام مرگ پيغمبر ( ص ) تا هم
اکنون از حق خويشتن محروم مانده ام و ديگران را به ناحق بر من مقدم
داشته اند .
-
پست: 1002
تاریخ عضویت: دوشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۸۵, ۷:۳۹ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 350 بار
سپاس‌های دریافتی: 389 بار

پست توسط HRG »

خطبه 7
[7] مذمت شيطانهای انسان نما [8] زشت سيرتان شيطان را ملاک کارشان قرار
داده اند او هم آنان را دام خويش برگزيده [9] و سپس تخم های پستی و رذالت
را در سينه هاشان گذارده و جوجه های آن را در دامنشان پرورش داده . با
چشم آنان مي نگرد . [10] و با زبان آنان سخن مي گويد . و با دستياريشان بر
مرکب گمراه کننده خويش سوار شده . و کردار ناپسند را به نظرشان جلوه
داده . [11] [ اينان به کسی مانند که ] اعمال آنها گواهی مي دهد که با
همکاری شيطان انجام شده است [12] و سخنان باطل را او به زبانشان نهاده
است
-
پست: 1002
تاریخ عضویت: دوشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۸۵, ۷:۳۹ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 350 بار
سپاس‌های دریافتی: 389 بار

پست توسط HRG »

خطبه 8
[1] بايد دليل روشنی اقامه کند سخنی است که امام درباره زبير فرموده
[2] زبير خيال مي کند که بيعتش تنها با دست بوده نه با دل پس او
اقرار به بيعت مي کند [3] ولی مدعی است که با قلب نبوده است بنابراين
بر او لازم است بر اين ادعا دليل روشنی بياورد و گرنه بايد به بيعت
خود بازگردد و به آن وفادار باشد .
-
پست: 1002
تاریخ عضویت: دوشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۸۵, ۷:۳۹ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 350 بار
سپاس‌های دریافتی: 389 بار

پست توسط HRG »

خطبه 9
[4] از جمله سخنان ديگر امام ( ع ) است : که در آن موقعيت خود و
دشمنان را توصيف کرده است که گفته مي شود منظور مخالفان جنگ جمل
هستند . اول کردار آنگه گفتار : [ طلحه و زبير و پيروان آنها ]
[5] در آغاز رعد و برقی نشان دادند اما پايانش چيزی جز سستی و ناتوانی
نبود [6] ولی روش ما بعکس آنها بود ما تا کاری انجام ندهيم رعد و برقی
نداريم و تا نباريم سيلابهای خروشان به راه نمي اندازيم برنامه ی ما عمل
است نه سخن
ارسال پست

بازگشت به “نهج البلاغه”