[FONT=Badr] الله الرحمن الرحيم <?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" /> [FONT=Times New Roman][FONT=Badr]الحمد لله رب العالمين وصلي الله علي سيدنا محمد وآله الطاهرين
.
[FONT=Badr]
پيرامون فلسفه و معارف<o:p>
محضر اساتيد: ...
:
[FONT=Times New Roman][FONT=Badr]بدون ترديد كلام شيعي در پيوستة زمان همچنان بر ستيغ بلند اتقان واستحكام جاي داشته و در ميدان مقابله و مناظره هيچ هماوردي را تاب مقاومت در مقابل كمترين استدلالات و حجتها و براهين آن نبوده است.
[FONT=Badr]اما
[FONT=Badr]آيا كلام شيعي با فلسفه متداول همسو و هم جهت است يا اينكه بين آن دو چه در مباني و چه در نتايج و اهداف و چه در حد و مرز پيوند با عقلانيت تباين و اختلاف بلكه تنافي و تناقض است؟!
[FONT=Badr][FONT=Times New Roman]نوشته حاضر كوتاه سخني است بين دو تن از اساتيد حوزه كه در فضايي كاملا دوستانه و محبتآميز در راستاي روشن شدن مكانت و ارزش علوم و معارف فلسفي به انجام آمده است. از آنجا كه نوار جلسه اول گرفته نشده است مباحث مطرح شده از حافظه برخي دوستان حاضر در جلسه تهيه و به رويت طرفين سخن رسيده و نوارها نيز پس از پياده شدن به نظر دو طرف مباحثه رسيده و با شرح و توضيحاتي كه احيانا از جانب ايشان داده شده در اختيار علاقمندان محترم قرار ميگيرد.
[FONT=Badr][FONT=Times New Roman]جلسه اول: سي ام ذيقعده 1424 برابر با سوم دي ماه 1382.
[FONT=Badr] بحث: فلسفه بخوانيم يا کلام؟ [FONT=Badr][FONT=Times New Roman]آقاي ... سخن را با ذكر مقدمهاي در مورد علم كلام شروع كرده و فرمودند: در بين علوم اسلام، علم كلام از اشرف و اهم علوم ميباشد به نحوي كه شكلگيري ساير علوم نيز به آن وابسته است.
[FONT=Badr][FONT=Times New Roman]ايشان از علم كلام بعنوان علمي كه با براهين عقلي و متقن به اثبات عقائد ميپردازد ياد كردند، و فارق بين يك متكلم و فيلسوف را در اين دانستند كه: يك متكلم اسلامي خود را موظف به دفاع از حريم اسلام ميداند ولي يك فيلسوف به بحث آزاد ميپردازد و هدف تعيين شدهاي ندارد.
[FONT=Badr][FONT=Times New Roman]در ادامه ايشان از متكلمين شيعي مانند: شيخ مفيد، سيد رضي، علامه حلي و ديگران ياد كردند و اين بزرگواران را استوانههاي كلام شيعي شمردند و دنباله اين رشته را به علامه طباطبايي و مرتضي مطهري پيوند زدند.
[FONT=Badr][FONT=Times New Roman]آقاي م نيز بيانات آقاي ... را در اهميت علم كلام تاييد نمودند و فرمودند:
[FONT=Badr][FONT=Batang]همانگونه كه ملاحظه نموديد، علم كلام، علمي است كه با برهان و استدلال عقلي به اثبات عقائد ميپردازد، بر خلاف تفکر بعضي كه ميپندارند علم كلام يكسري مسائل تعبدي بيش نيست و متكلمين كساني هستند كه با عقل و برهان سر و كار ندارند.
[FONT=Badr][FONT=Times New Roman]ايشان در ادامه فرمودند:
[FONT=Badr][FONT=Batang] معرف حقيقت هر آئيني فرهنگ كلامي ايشان است و چنانچه روشهاي ديگر كه اعم هستند جاي گزين فرهنگ كلامي ما شوند در واقع حقيقت تشيع را با مكتبهاي ديگر عوض كردهايم، لذا جويندگان حقيقت قبل از پرداختن به هر چيز ديگري بايد كلام را به طور استدلالي و اجتهادي فرا بگيرند و چنانچه بخواهند با روشهاي ديگر آشنا شوند البته پس از آن آزاد خواهند بود.
[FONT=Badr][FONT=Batang]و اين مطلب كه گفته شد: فيلسوف به طور آزاد به بحث ميپردازد ولي متكلم بر اساس هدفهاي از پيش تعيين شده به بحث ميپردازد خلاف واقع بوده و در حقيقت از مطالبي است كه توسط خود فلاسفه به افكار ديگران القا شده است تا اينكه خود را افرادي كاملا عقل گرا و آزاد انديش جلوه داده و مخالفان خود را افرادي ظاهربين و سطحي نگر معرفي كنند و حق مطلب اين است كه بديهي است حق يكي بيش نبوده و البته عقايد باطل (و صراطهاي غير مستقيم) در مقابل حق (صراط مستقيم) بسيارند و عقل گرايي محض و آزاد انديشي كامل همان چيزي است كه لا محاله انسان را به حق ميرساند و البته چنانچه قرار باشد قبول پيش فرضها و هدفهاي تعيين شدهاي در كار باشد قطعا اختصاص به كساني خواهد داشت كه از مذهب حق كه يكي بيش نيست روي گردانده و به نحلههاي ديگر گرويده باشند.
[FONT=Badr][FONT=Batang]از طرف ديگر همگي به طور قطعي ميدانيم بلكه اين مطلب را مذهب ما به روشني نشان داده است كه در ميان تمامي اديان و مذاهب و مسلكهاي مختلف اعتقادي حقانيت تنها از آن شيعيان و جمهور علما و فقها و پيروان اهل بيت عليهمالسلام ميباشد.
[FONT=Badr][FONT=Batang]از ضميمه كردن اين دو مطلب كاملا روشن ميشود كه اگر تعقل محض و آزاد انديشي كامل وجود داشته باشد قطعا از آن كساني خواهد بود كه حقانيت محض اختصاص به آنها دارد و ايشان به طور قطع جز جمهور علما و فقهاي مكتب ما كه همان متكلمين بزرگوار شيعي ميباشند كسي ديگر نخواهد بود.
[FONT=Badr][FONT=Batang]و در مقابل، چنانچه بحث جهت يافته و داراي پيش فرضها و هدفهاي از پيش تعيين شدهاي در كار باشد اختصاص به مخالفان فقها متكلمين ما دارد چه فيلسوف باشند (چنانكه نشان خواهيم داد) و چه عارف و چه سني باشند و چه يهودي يا مسيحي يا...
[FONT=Badr][FONT=Batang]نتيجه سخن اينكه عقل گرايي واقعي و آزاد انديشي كامل تنها از آن مذهب حق علما و فقها مكتب اهل بيت بود. و ديگر گروهها پيوسته تحت نفوذ سلطهها و حكومتهاي ظالم و يا جهالتها و تبليغات و حسن ظنهاي بي مورد و با توجه به هدفهاي از پيش تعيين شده به بحث و تحقيق ميپردازند.
[FONT=Badr][FONT=Batang]و اين بسيار دور از واقع است كه ما مثلا شيخ مفيد و طوسي و سيد مرتضي و... را افرادي سطحي نگر و ظاهر بين و متعبد به اهداف غير عقلي و از پيش تعيين شده بدانيم و در مقابل ايشان كساني را كه معتقد به جبر و تشبيه و وحدت وجود و سنخيت بين خالق و مخلوق و انكار معراج و معاد جسماني و دهها مطلب باطل ديگرند افرادي عقل گرا و آزاد انديش گمان كنيم.
[FONT=Badr][FONT=Batang]بنابراين معلوم ميشود كه تعريف فوق از طرف فلاسفه و به منظور متهم كردن مخالفان ايشان (و در صدر همه متكلمين بزرگوار شيعي) به افكار و انديشههاي ديگران القا شده است و واقع مطلب كاملا بر خلاف آن ميباشد.
[FONT=Badr][FONT=Batang]از طرف ديگر چنانكه مورد اتفاق جميع علما نيز ميباشد طالبان حقيقت بايد قبل از هر چيز بر اساس آزاد انديشي و عقل گرايي محض كه همان راه متكلمان شيعي است و نه غير - اعتقادات خود را به طور كامل و اجتهادي بياموزند و البته پس از آن قادر خواهند بود- بلكه در مواردي تكليف آنها نيز خواهد بود - كه در هر مذهب و مسلكي سير كرده و با مطالب ايشان دست و پنجه نرم كنند.
یک مناظره واقعی
مدیر انجمن: شورای نظارت
-
- پست: 199
- تاریخ عضویت: پنجشنبه ۲۱ آبان ۱۳۸۸, ۱۱:۵۴ ق.ظ
- محل اقامت: اصفهان
- سپاسهای ارسالی: 456 بار
- سپاسهای دریافتی: 371 بار
Re: یک مناظره واقعی
سلام
دوست عزیز چند سوال برای حقیر پیش آمده که امیدوارم پاسخگو باشید
متکلمین بر حق هستند یا خیر؟
از متأخرین چه کسانی را جزو متکلمین بر حق میدانید؟
چرا نام اساتید را نبردید؟
پیشاپیش سپاسگزارم
دوست عزیز چند سوال برای حقیر پیش آمده که امیدوارم پاسخگو باشید
متکلمین بر حق هستند یا خیر؟
از متأخرین چه کسانی را جزو متکلمین بر حق میدانید؟
چرا نام اساتید را نبردید؟
پیشاپیش سپاسگزارم
در کوچه های شهر و در انظار مردمان
دیوانه وار نعــــره زنــــم رو به آسمـــان
آن دم که خواست حب علی از دلم رود
ای خالق جهان به دمی جان من ستان
[External Link Removed for Guests]
-
- پست: 114
- تاریخ عضویت: یکشنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۸۸, ۳:۱۸ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 41 بار
- سپاسهای دریافتی: 72 بار
Re: یک مناظره واقعی
سلام بزرگوار
بله متکلمین کسانی هستند که عقاید انها به اهل بیت نزدیکتر است اما حق خود اهل بیت هستند که کلماتشان در اختیار ما می باشد
بزرگوار امروز محافل علمی و متاسفانه مذهبی ما به شدت شخص گرا هستند و به درستی یا نا درستی مطلب نگاه نمی کنند بلکه به مرعوب شخصیت گوینده هستند
از انجا که طرفین مناظره جزئ شخصیتهای مطرح هستند فکر کنم اسامی ایشان مخفی باشد بهتر است
مضافا اینکه این کار اجازه هم لازم دارد
بله متکلمین کسانی هستند که عقاید انها به اهل بیت نزدیکتر است اما حق خود اهل بیت هستند که کلماتشان در اختیار ما می باشد
بزرگوار امروز محافل علمی و متاسفانه مذهبی ما به شدت شخص گرا هستند و به درستی یا نا درستی مطلب نگاه نمی کنند بلکه به مرعوب شخصیت گوینده هستند
از انجا که طرفین مناظره جزئ شخصیتهای مطرح هستند فکر کنم اسامی ایشان مخفی باشد بهتر است
مضافا اینکه این کار اجازه هم لازم دارد
-
- پست: 114
- تاریخ عضویت: یکشنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۸۸, ۳:۱۸ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 41 بار
- سپاسهای دریافتی: 72 بار
Re: یک مناظره واقعی
يكي از شاگردان: به آقاي ... فرمودند كه:
آقاي م اصلا فلسفه را قبول ندارند و نظرشان اينست كه روش فلسفي انسان را گمراه كرده و به جاهاي باريك ميكشاند و لذا شاگردانشان را هم طبق اين عقيده از خواندن فلسفه منع ميكنند.
آقاي ... در جواب فرمودند:
هرگز! اينگونه نيست كه فلسفه انسان را به جاهاي باريك بكشاند و باعث انحراف شود، ما خودمان فلسفه خواندهايم و تمام راههاي فلسفي را هم رفتهايم و اصلا اينگونه نبوده كه در اعتقاداتمان دچار تزلزل شويم و يا به گمراهي برويم.
آقاي م:
حتما به آن ملتزم نيستيد.
آقاي ...:
يعني چه به آن ملتزم نيستيد؟ من خودم به شخصه تمام مسائل فلسفي را هضم كرده و به آنها ملتزم نيز ميباشم.
آقاي م:
اتفاقا بنده مدتهاست كه مترصد بودهام فرصتي پيش بيايد و در مورد كتاب تلخيص الهيات شما مواردي را تذكر دهم كه آنها را از فلسفه گرفتهايد و مطالب نادرستي بوده كه قطعا به آن ملتزم نيستيد و در اين باره ورقهاي مشتمل بر حدود بيست مورد فهرست وار تهيه كردهام.
يكي از دوستان بنده از آقاي شيخ محمد تقي جعفري بدون واسطه نقل كردند كه زماني كه ما پيش آقاي آشتياني فلسفه ميخوانديم روزي درس و بحثمان به جايي رسيد كه صريحا به جبر رسيديم. بعد از تمام شدن درس در داخل حياط مدرسه مروي كه محل درسمان بود به آقاي آشتياني كه شخص بسيار اهل عبادت و زحمت بود عرض كردم كه اگر حرف واقعا همان چيزي است كه امروز خوانديم و انسان در فعل خودش واقعا مجبور است پس اين زهد و تقوي و عبادت و زحمتها چه معنايي دارد؟!
آقاي آشتياني در پاسخ فرمودند: اينها يك فني است كه ما آنها را ميخوانيم نه اينكه واقعا به آن معتقد و ملتزم باشيم.
البته من اگر بخواهم موارد زيادي از سخنان اساتيد فلسفه و عرفان را كه اعتراف كردهاند كه به آنچه ميخوانند و ميگويند ملتزم نيستند براي شما بيان كنم مطلب بسيار طولاني ميشود.
حتي شما اگر به حواشي عروة الوثقي هم مراجعه كنيد ميبينيد كه آقايان در موارد وحدت وجود و جبر گفتهاند كه اگر كسي به لوازم اين حرفها هم معتقد باشد كافر و نجس است.
لذا شماهم يا به لوازم عقايد فلسفي متوجه نشدهايد و يا اينكه قطعا به آنها ملتزم نيستيد.
آقاي ر فرمودند:
در آن زمان كه فلسفه ميخوانديم اگر تواضع اساتيدمان در برابر روايات از متكلمين بيشتر نبود، كمتر هم نبوده وكساني فلسفه خواندهاند كه در تقوايشان و در ولايي بودنشان شكي نيست مثل مرحوم كمپاني كه ديوان اشعار ايشان نيز مويد اين مطلب ميباشد ومثل علامه طباطبايي كه اسوه تقوا و پرهيزگاري بودند، فلذا منع شاگردان از خواندن فلسفه وجهي ندارد.
اصلا فلسفه، يك روش عقلي است كه انسان با طي اين روش به انتخاب گزارههاي آن ميپردازد و اينگونه نيست كه كسي فلسفه خواند، حتما تمام مسائل آنرا بدون چون و چرا پذيرا باشد، به طور مثال خود علامه طباطبايي در بحث معاد، نظريه ملاصدرا را مطابق با شرع نميداند و قائل به معاد جسماني اي كه شرع گفته ميشود، متكلمين بزرگ نيز روش فلسفي داشتند، مثل خواجه نصير الدين طوسي كه در كتاب تجريد الاعتقاد بر منهج و روش فلاسفه به بحث ميپردازد، مثلا دو فصل اول اين كتاب پيرامون امور عامه ميباشد كه مباحثي فلسفي است و در همين مباحث هر نظري را كه ميپسندد انتخاب ميكند و اصلا اينگونه نيست كه كسي فلسفه را خواند، صد در صد به آن متلزم شود.
و به طور كلي فلسفه و ملاصدرا مباني و شاهكارهايي دارد كه بدون التزام به اين مباني، پاسخگويي به شبهات روز محال ميباشد.
آقاي م:
در مورد منع شاگردان از خواندن فلسفه يا عدم منع دو ديدگاه وجود دارد، اگر ما اختلاف بين متكلم و فيلسوف را مثل اختلاف فقهايمان در فقه بدانيم، حرف شما صحيح است و منع شاگردان وجهي ندارد، ولي اگر اختلاف بين آنها را مثل اختلاف ما بين شيعه و سني بدانيم، ديگر نميتوان به خواندن فلسفه سفارش كرد، به طور مثال آيا شما هيچگاه حاضر ميشويد، فرزندتان را ابتداء به قاهره بفرستيد تا با مباني اهل سنت آشنا شود، و بعد با مباني شيعه، هرگز، چون ميدانيد وقتي كسي قبل از اينكه اعتقادات شيعي اش را با استدلال ياد بگيرد با مباني اهل سنت خو گرفت، برگشتش از آن مباني بسيار دشوار يا بلكه محال ميباشد مگر اينكه عنايتي از طرف خداوند تبارك و تعالي شامل حالش شود.
حال بايد تك تك مسائل را بررسي كنيم، تا معلوم شود اختلاف بين متكلم و فيلسوف چگونه اختلافي است؛ بنابراين كساني كه عقيده شان بر اينست كه اختلاف بين آنها مثل اختلاف ما بين شيعه و سني است شاگردانشان را از خواندن فلسفه منع ميكنند.
اما اينكه فرموديد:
فلسفه يك روش است كه انسان ميتواند با خواندن آن به انتخاب گزارههاي آن بپردازد، بنظر بنده حرف صحيحي نميباشد، بلكه بر عكس، فلسفه ما يك سري مطالبي خاص و از پيش تعيين شده است كه اگر كسي آنها را پذيرفت فيلسوف است و اگر نپذيرفت قطعا ديگر فيلسوف نخواهد بود.
به طور مثال اگر شخصي، روش فلسفي را طي كرد و به قدم عالم قائل نشد و يا جبر علي و معلولي را قبول نكرد و يا سنخيت بين علت و معلول را در همه جا نپذيرفت كه فلسفه هر سه اينها را قبول دارد، آيا در عرف و اصطلاح ما در مورد او ميگويند فيلسوفي است كه به آن نتايج رسيده است، يا او متكلم ميدانند؟ قطعا او يك متكلم است و فيلسوف و فلسفه يعني قائل شدن به قدم عالم و پذيرفتن وجوب سنخيت بين علت و معلول و غيره فلذا تعريف فلسفه به روش عقلي تعريف صحيح نميباشد بلكه فلسفه يك سري اصول تعيين شده ميباشد. اما در مورد كتاب شرح تجريد و اينكه فرموديد بر منهج فلاسفه مشي كرده، من حاضرم با همان دو فصل اول شرح تجريد براي شما اثبات كنم كه خواجه يك متكلم بوده و روش كلامي داشته و در همان دو مقصد به طور جدي به ابطال مباني مهم فلسفي پرداخته است، البته بايد اين نكته را هم متذكر شوم كه متكلمين از زمان خواجه و خود خواجه به بعد، مقدار كمي از مطالب فلسفه در لابلاي كتبشان ديده ميشود، ولي قدما از متكلمين مثل شيخ مفيد، سيد رضي و غيره اصلا اصطلاحات فلسفي نداشتند؛ و متاسفانه كلام امروز هم چيزي غير از فلسفه نميباشد. اصولا شما خيال ميكنيد كه هر كس كه مباحث امور عامه را مطرح كرد و يا در ابتداي كتابش آنها را آورد ديگر يك فيلسوف است در حالي كه اين نظريه كاملا باطل است چه اينكه فرق فيلسوف و متكلم در اين نيست كه از چه مسأله و موضوعي شروع كنند و به كجا ختم نمايند بلكه فرق آن دو در اين است كه هر كدام در هر مسألهاي ديدگاهي خاص دارد مثلا فلسفه مطلق وجود و موجود را منحصر به نوعي خاص ميبيند(متناهي و نامتناهي) ولي متكلم اين انحصار را قبول ندارد، فيلسوف رابطه علت و معلول را منحصر به جبر ميبينند ولي متكلم قائل به اختيار نيز هست، فيلسوف رابطه دو شيء را منحصر به توليد ميشمارد لذا قائل به سنخيت بين علت و معلول است ولي متكلم علاوه بر آن رابطه خلقت و آفرينش و فعل اختياري را نيز قبول دارد، فيلسوف وجود را يك حقيقت محض در متناهي ازلي و ابدي و غير قابل جعل ميداند و ماهيت را حدود همان وجود كذايي ولي متكلم همه اشيا را آفريده خداوند و همه چيز را به اصل هويت و ماهيت آن مخلوق و مجعول خداوند ميداند. فيلسوف خلق لا من شي را محال ميشمارد ولي متكلم آن را اساس هر مسأله اعتقادي ميداند، فيلسوف قائل به صدور اشياء يا تجلي و ظهور ذات خداوند به صورت اشياء است ولي متكلم صدور و ظهور را باطل ميداند و اشياء را مخلوقات و آفريدههاي خداوند ميداند و...
فيلسوف علت و معلول را عينا يكي دانسته معلول را مرتبهاي يا حصهاي از ذات علت ميشمارد ولي متكلم علت و معلول را واقعا دو چيز ميداند...
اما اينكه ملاصدرا شاهكارهايي دارد كه بدون آنها نميتوان شبهات روز را پاسخ گفت، مرادتان از اين شاهكارها چيست آيا وحدت وجود و يكي دانستن خدا و خلق است كه ميگويد: كل ما ندركه فهو وجود الحق في اعيان الممكنات...فالعالم متوهم ماله وجود حقيقي، فهذا حكايه ما ذهب اليه العرفاء الالهيون و الاولياء المحققون يا قاعده الواحد لا يصدر منه الا الواحد، كه قائل شدن به هر كدام از اين ها بر اساس بديهيترين قواعد عقلي باطل و نادرست است و علما و فقها سر جايش آنها را ذكر كردند.
بالاترين شاهكار فلسفي ملاصدرا كه بسياري را شيفته خود كرده است اين است كه علت و معلول را عينا يكي دانسته و مراتب وجودي شيء را معلول آن ميشمارد در حالي كه بطلان اين مسأله از نظر عقلي و برهان و كتاب و سنت قطعي نيازي به توضيح ندارد.
آقاي م اصلا فلسفه را قبول ندارند و نظرشان اينست كه روش فلسفي انسان را گمراه كرده و به جاهاي باريك ميكشاند و لذا شاگردانشان را هم طبق اين عقيده از خواندن فلسفه منع ميكنند.
آقاي ... در جواب فرمودند:
هرگز! اينگونه نيست كه فلسفه انسان را به جاهاي باريك بكشاند و باعث انحراف شود، ما خودمان فلسفه خواندهايم و تمام راههاي فلسفي را هم رفتهايم و اصلا اينگونه نبوده كه در اعتقاداتمان دچار تزلزل شويم و يا به گمراهي برويم.
آقاي م:
حتما به آن ملتزم نيستيد.
آقاي ...:
يعني چه به آن ملتزم نيستيد؟ من خودم به شخصه تمام مسائل فلسفي را هضم كرده و به آنها ملتزم نيز ميباشم.
آقاي م:
اتفاقا بنده مدتهاست كه مترصد بودهام فرصتي پيش بيايد و در مورد كتاب تلخيص الهيات شما مواردي را تذكر دهم كه آنها را از فلسفه گرفتهايد و مطالب نادرستي بوده كه قطعا به آن ملتزم نيستيد و در اين باره ورقهاي مشتمل بر حدود بيست مورد فهرست وار تهيه كردهام.
يكي از دوستان بنده از آقاي شيخ محمد تقي جعفري بدون واسطه نقل كردند كه زماني كه ما پيش آقاي آشتياني فلسفه ميخوانديم روزي درس و بحثمان به جايي رسيد كه صريحا به جبر رسيديم. بعد از تمام شدن درس در داخل حياط مدرسه مروي كه محل درسمان بود به آقاي آشتياني كه شخص بسيار اهل عبادت و زحمت بود عرض كردم كه اگر حرف واقعا همان چيزي است كه امروز خوانديم و انسان در فعل خودش واقعا مجبور است پس اين زهد و تقوي و عبادت و زحمتها چه معنايي دارد؟!
آقاي آشتياني در پاسخ فرمودند: اينها يك فني است كه ما آنها را ميخوانيم نه اينكه واقعا به آن معتقد و ملتزم باشيم.
البته من اگر بخواهم موارد زيادي از سخنان اساتيد فلسفه و عرفان را كه اعتراف كردهاند كه به آنچه ميخوانند و ميگويند ملتزم نيستند براي شما بيان كنم مطلب بسيار طولاني ميشود.
حتي شما اگر به حواشي عروة الوثقي هم مراجعه كنيد ميبينيد كه آقايان در موارد وحدت وجود و جبر گفتهاند كه اگر كسي به لوازم اين حرفها هم معتقد باشد كافر و نجس است.
لذا شماهم يا به لوازم عقايد فلسفي متوجه نشدهايد و يا اينكه قطعا به آنها ملتزم نيستيد.
آقاي ر فرمودند:
در آن زمان كه فلسفه ميخوانديم اگر تواضع اساتيدمان در برابر روايات از متكلمين بيشتر نبود، كمتر هم نبوده وكساني فلسفه خواندهاند كه در تقوايشان و در ولايي بودنشان شكي نيست مثل مرحوم كمپاني كه ديوان اشعار ايشان نيز مويد اين مطلب ميباشد ومثل علامه طباطبايي كه اسوه تقوا و پرهيزگاري بودند، فلذا منع شاگردان از خواندن فلسفه وجهي ندارد.
اصلا فلسفه، يك روش عقلي است كه انسان با طي اين روش به انتخاب گزارههاي آن ميپردازد و اينگونه نيست كه كسي فلسفه خواند، حتما تمام مسائل آنرا بدون چون و چرا پذيرا باشد، به طور مثال خود علامه طباطبايي در بحث معاد، نظريه ملاصدرا را مطابق با شرع نميداند و قائل به معاد جسماني اي كه شرع گفته ميشود، متكلمين بزرگ نيز روش فلسفي داشتند، مثل خواجه نصير الدين طوسي كه در كتاب تجريد الاعتقاد بر منهج و روش فلاسفه به بحث ميپردازد، مثلا دو فصل اول اين كتاب پيرامون امور عامه ميباشد كه مباحثي فلسفي است و در همين مباحث هر نظري را كه ميپسندد انتخاب ميكند و اصلا اينگونه نيست كه كسي فلسفه را خواند، صد در صد به آن متلزم شود.
و به طور كلي فلسفه و ملاصدرا مباني و شاهكارهايي دارد كه بدون التزام به اين مباني، پاسخگويي به شبهات روز محال ميباشد.
آقاي م:
در مورد منع شاگردان از خواندن فلسفه يا عدم منع دو ديدگاه وجود دارد، اگر ما اختلاف بين متكلم و فيلسوف را مثل اختلاف فقهايمان در فقه بدانيم، حرف شما صحيح است و منع شاگردان وجهي ندارد، ولي اگر اختلاف بين آنها را مثل اختلاف ما بين شيعه و سني بدانيم، ديگر نميتوان به خواندن فلسفه سفارش كرد، به طور مثال آيا شما هيچگاه حاضر ميشويد، فرزندتان را ابتداء به قاهره بفرستيد تا با مباني اهل سنت آشنا شود، و بعد با مباني شيعه، هرگز، چون ميدانيد وقتي كسي قبل از اينكه اعتقادات شيعي اش را با استدلال ياد بگيرد با مباني اهل سنت خو گرفت، برگشتش از آن مباني بسيار دشوار يا بلكه محال ميباشد مگر اينكه عنايتي از طرف خداوند تبارك و تعالي شامل حالش شود.
حال بايد تك تك مسائل را بررسي كنيم، تا معلوم شود اختلاف بين متكلم و فيلسوف چگونه اختلافي است؛ بنابراين كساني كه عقيده شان بر اينست كه اختلاف بين آنها مثل اختلاف ما بين شيعه و سني است شاگردانشان را از خواندن فلسفه منع ميكنند.
اما اينكه فرموديد:
فلسفه يك روش است كه انسان ميتواند با خواندن آن به انتخاب گزارههاي آن بپردازد، بنظر بنده حرف صحيحي نميباشد، بلكه بر عكس، فلسفه ما يك سري مطالبي خاص و از پيش تعيين شده است كه اگر كسي آنها را پذيرفت فيلسوف است و اگر نپذيرفت قطعا ديگر فيلسوف نخواهد بود.
به طور مثال اگر شخصي، روش فلسفي را طي كرد و به قدم عالم قائل نشد و يا جبر علي و معلولي را قبول نكرد و يا سنخيت بين علت و معلول را در همه جا نپذيرفت كه فلسفه هر سه اينها را قبول دارد، آيا در عرف و اصطلاح ما در مورد او ميگويند فيلسوفي است كه به آن نتايج رسيده است، يا او متكلم ميدانند؟ قطعا او يك متكلم است و فيلسوف و فلسفه يعني قائل شدن به قدم عالم و پذيرفتن وجوب سنخيت بين علت و معلول و غيره فلذا تعريف فلسفه به روش عقلي تعريف صحيح نميباشد بلكه فلسفه يك سري اصول تعيين شده ميباشد. اما در مورد كتاب شرح تجريد و اينكه فرموديد بر منهج فلاسفه مشي كرده، من حاضرم با همان دو فصل اول شرح تجريد براي شما اثبات كنم كه خواجه يك متكلم بوده و روش كلامي داشته و در همان دو مقصد به طور جدي به ابطال مباني مهم فلسفي پرداخته است، البته بايد اين نكته را هم متذكر شوم كه متكلمين از زمان خواجه و خود خواجه به بعد، مقدار كمي از مطالب فلسفه در لابلاي كتبشان ديده ميشود، ولي قدما از متكلمين مثل شيخ مفيد، سيد رضي و غيره اصلا اصطلاحات فلسفي نداشتند؛ و متاسفانه كلام امروز هم چيزي غير از فلسفه نميباشد. اصولا شما خيال ميكنيد كه هر كس كه مباحث امور عامه را مطرح كرد و يا در ابتداي كتابش آنها را آورد ديگر يك فيلسوف است در حالي كه اين نظريه كاملا باطل است چه اينكه فرق فيلسوف و متكلم در اين نيست كه از چه مسأله و موضوعي شروع كنند و به كجا ختم نمايند بلكه فرق آن دو در اين است كه هر كدام در هر مسألهاي ديدگاهي خاص دارد مثلا فلسفه مطلق وجود و موجود را منحصر به نوعي خاص ميبيند(متناهي و نامتناهي) ولي متكلم اين انحصار را قبول ندارد، فيلسوف رابطه علت و معلول را منحصر به جبر ميبينند ولي متكلم قائل به اختيار نيز هست، فيلسوف رابطه دو شيء را منحصر به توليد ميشمارد لذا قائل به سنخيت بين علت و معلول است ولي متكلم علاوه بر آن رابطه خلقت و آفرينش و فعل اختياري را نيز قبول دارد، فيلسوف وجود را يك حقيقت محض در متناهي ازلي و ابدي و غير قابل جعل ميداند و ماهيت را حدود همان وجود كذايي ولي متكلم همه اشيا را آفريده خداوند و همه چيز را به اصل هويت و ماهيت آن مخلوق و مجعول خداوند ميداند. فيلسوف خلق لا من شي را محال ميشمارد ولي متكلم آن را اساس هر مسأله اعتقادي ميداند، فيلسوف قائل به صدور اشياء يا تجلي و ظهور ذات خداوند به صورت اشياء است ولي متكلم صدور و ظهور را باطل ميداند و اشياء را مخلوقات و آفريدههاي خداوند ميداند و...
فيلسوف علت و معلول را عينا يكي دانسته معلول را مرتبهاي يا حصهاي از ذات علت ميشمارد ولي متكلم علت و معلول را واقعا دو چيز ميداند...
اما اينكه ملاصدرا شاهكارهايي دارد كه بدون آنها نميتوان شبهات روز را پاسخ گفت، مرادتان از اين شاهكارها چيست آيا وحدت وجود و يكي دانستن خدا و خلق است كه ميگويد: كل ما ندركه فهو وجود الحق في اعيان الممكنات...فالعالم متوهم ماله وجود حقيقي، فهذا حكايه ما ذهب اليه العرفاء الالهيون و الاولياء المحققون يا قاعده الواحد لا يصدر منه الا الواحد، كه قائل شدن به هر كدام از اين ها بر اساس بديهيترين قواعد عقلي باطل و نادرست است و علما و فقها سر جايش آنها را ذكر كردند.
بالاترين شاهكار فلسفي ملاصدرا كه بسياري را شيفته خود كرده است اين است كه علت و معلول را عينا يكي دانسته و مراتب وجودي شيء را معلول آن ميشمارد در حالي كه بطلان اين مسأله از نظر عقلي و برهان و كتاب و سنت قطعي نيازي به توضيح ندارد.
-
- پست: 199
- تاریخ عضویت: پنجشنبه ۲۱ آبان ۱۳۸۸, ۱۱:۵۴ ق.ظ
- محل اقامت: اصفهان
- سپاسهای ارسالی: 456 بار
- سپاسهای دریافتی: 371 بار
Re: یک مناظره واقعی
چرا شخص گرا؟
دست من علامه طباطبائی متکلم است یا نه؟شهید مطهری چه؟خواجه نصیر چه؟
دست من علامه طباطبائی متکلم است یا نه؟شهید مطهری چه؟خواجه نصیر چه؟
در کوچه های شهر و در انظار مردمان
دیوانه وار نعــــره زنــــم رو به آسمـــان
آن دم که خواست حب علی از دلم رود
ای خالق جهان به دمی جان من ستان
[External Link Removed for Guests]
-
- پست: 114
- تاریخ عضویت: یکشنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۸۸, ۳:۱۸ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 41 بار
- سپاسهای دریافتی: 72 بار
Re: یک مناظره واقعی
دوست عزیز قرار نیست اینجا من و شما مناظره کنیم (شوخی بود نارا حت نشی)
در مورد سئوالت تا تعریف متکلم و فیلسوف چه باشد ؟؟؟؟
طبق تعریفی که در مناظره است دو نفر اول فیلسوف و آخری متکلم
التماس دعا
در مورد سئوالت تا تعریف متکلم و فیلسوف چه باشد ؟؟؟؟
طبق تعریفی که در مناظره است دو نفر اول فیلسوف و آخری متکلم
التماس دعا
-
- پست: 114
- تاریخ عضویت: یکشنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۸۸, ۳:۱۸ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 41 بار
- سپاسهای دریافتی: 72 بار
Re: یک مناظره واقعی
بالاترين شاهكار فلسفي ملاصدرا كه بسياري را شيفته خود كرده است اين است كه علت و معلول را عينا يكي دانسته و مراتب وجودي شيء را معلول آن ميشمارد در حالي كه بطلان اين آقاي ...:
مسأله از نظر عقلي و برهان و كتاب و سنت قطعي نيازي به توضيح نداردوحدت وجود معاني مختلفي دارد بايد ديد وحدت وجود به كدام معني درست و به كدام معني غلط است.
آقايم:
اما اينكه فرموديد تواضع اساتيدتان در مقابل روايات خيلي بوده و اكثر ايشان افرادي بسيار ولايي و مخلص اهل بيت بودهاند مطلبي است كه اصلا نيازي به بيان ندارد و ما هيچ گونه شكي در خلوص و ولايي بودن اين بزرگواران نداشتهايم ولكن العمة لاهله و اين تواضع و خلوص هم در بين موافقان و هم مخالفان فلسفه يافت ميشود و دليلي بر حقيقت يا باطل بودن هيچ كدامشان نيست بايد مسائل را از نظر برهان و عقل و استدلال بررسي كرد و مسائل جنبي را نبايد به جاي مسائل اصلي نشاند. بلكه جالب اين است كه تا صدها سال پس از دوران ائمه عليهمالسلام شما حتي يك عالم شيعي پيدا نميكنيد كه در تبيين معارف و اصول اعتقادات به طور بسيار جدي و سر سخت به ابطال مباني فلسفي نپرداخته باشد و آن بزرگواران نيز نه تنها در خلوص و ولايتشان شكي نيست بلكه اركان مكتب و مذهب ما ميباشند و باز هم جالبتر اينكه حتي پس تا صدها سال پس از ملاصدرا هم شما اكثريت قريب به اتفاق اعلام و اركان علم و مرجعيت را مخالف سرسخت و جدي عقايد فلسفي مييابيد.
يكي از شاگردان: از آقاي م پرسيدند كه آيا اختلاف بين فلاسفه و متكلمين در موضوعات ميباشد يا در مباني؟
آقاي م:
اختلاف در مباني ميباشد مثلا فلاسفه «خلق لا من شي» را قبول ندارند و محال ميشمارند، ولي متكلمين اساس اعتقادشان بر اينست كه خداوند تبارك و تعالي لا من شي خلق كرد يا اينكه علت و معلول (خالق و مخلوق) را عينا يكي ميدانند و از اين قبيل مباني.
يكي از شاگردان: از آقاي ... پرسيدند كه ما تا به حال نه فلسفه خواندهايم و نه كلام ولي يك سري رواياتي در مذمت فلسفه ديدهايم مثل روايتي كه از امام حسن عسكري عليهالسلام وارد شده كه: علماءهم شرار خلق الله علي وجه الارض، لانهم يميلون الي الفلسفه و التصوف، و ايم الله انهم من اهل العدول و التحرف -الخ نظر شما در مورد اين روايات چيست؟
آقاي ...:
اولا روايت در مذمت كلام هم داريم.
آقاي م:
روايات كلامي را مذمت ميكند كه فلسفه باشد يعني مثل فلاسفه بخواهند از پيش خودشان حرف بزنند. علم كلام در جهت اثبات نياز انسان ها به پيامبر و امام معصوم و معجزات و اثبات پيامبري نبي خاتم صلي الله عليه آله و سلم و امامت امامان عليهم السلام و اثبات معاد و قيامت و توحيد و صفات و افعال الهي و... آن هم بر اساس ادله عقلي اي که خود خداوند و اولياي او به بندگان آموخته اند بحث مي کند بنابر اين چگونه مي توان پذيرفت كه مورد مذمت و نهي واقع شده باشد؟! اتفاقا رواياتي كه شما خيال مي كنيد در مذمت علم كلام است در واقع درمذمت فلسفه است نه كلام ! توضيح مطلب اين است كه كساني كه در پي اثبات مسائل اعتقادي مي روند دو گونه اند: اول آنان كه مانند ارسطو در گوشه اي مي نشينند و بر اساس انديشه هاي خود در مورد عرش و فرش و خدا و ملك و ملكوت و دنيا و آخرت و زمين وآسمان و غيت و شهود از سخن مي رانند. گروه دوم كساني اند كه مي روند نزد معلماني كه وجود و علم و قدرت آن ها اثبات كننده تفوق و برتري آنها بر تمامي انسان ها است و دليل حجيت سخنانشان در كف دستشان مي باشد، و براهين توحيد و نبوت و امامت و معاد و معرفت حقايق غيب و شهود و ... را از ايشان مي آموزند . گروه اول غالبا گرفتار وحدت وجود و جبر و تشبيه و عقيده به ازليت عالم و ... مي شوند ولي گروه دوم موحد حقيقي و امام شناس واقعي مي شوند . لذا در روايات مذمت كلام تصريح شده است كه كلامي مذموم است كه گوينده از طرف خود حرف بزند نه از طرف كساني كه دليل تفوقشان كف دستشان مي باشد ( لذا اشكال دور هم پيش نمي آيد) ولي چون در زمان صدور روايات مورد اشاره، فلسفه و كلام ( فيلسوف و متكلم ) را با يك عنوان مي شناخته اند، و فلاسفه عنوان و اسمي جدا و مخصوص خود نداشته اند روايات مذكور وصف آن ها را بيان داشته، و به اين صورت آن ها را از متكلمين واقعي جدا كرده است.
خلاصه بايد دانست كه تدوين كنندگان مطالب اعتقادي به دو گروه اصلي تقسيم ميشوند يكي كساني كه از پيش خود مباني و مسائلي مانند اعتقاد به صدرو اشياء از ذات خداوند، وجوب سنخيت و شباهت علت و معلول و خالق و مخلوق، وحدت وجود، جبر، قدم عالم و... را تدوين كرده و پيوسته مدافع آن بودهاند كه البته غالب اين مباني و مطالب از نظر عقلي و برهاني باطل و بي اساس بوده و با مباني قطعي كتاب و سنت نيز در تباين آشكارند. گروه دوم كساني كه مسائل عقلي و اعتقادي را در كلاس معلماني الهي آموختهاند و در اين آموختن اصلا جنبه تعبد در كار نبوده است بلكه مانند مسائل رياضي كه شاگرد آنها را از استاد با دليل و برهان ميآموزد اينان نيز هرگز بر اساس اوهام و خيالات و گمانهاي خود مسائل عرش و فرش را به هم نياميختهاند بلكه در علوم عقلي به جاي اينكه خيال بافي كنند يا در كلام تعليم ارسطو و امثال او زانو بزنند از كلاس تعليم و تدريس معلميني استفاده نمودهاند كه علم ايشان الهي بوده و هرگز در آن جهل و خطا راه ندارد و البته روشن است كه اين روش هرگز مطالب ايشان را از عقلي بودن خارج نكرده و داخل در مسائل تعبدي نميكند، كما اينكه خود آقايان هم علوم شاگردان ارسطو و اساتيد ديگر فلسفه را تعبدي نميشمارند و اين تهمت بي مورد را تنها مخصوص شاگردان علوم عقلي معلمان بي نظيري كه شاهد خلقت آسمان و زمين بودهاند ميدانند!!
نكته ديگر اين است كه در اوايل ورود فلسفه به اسلام، فلاسفه نيز با نام متكلم شناخته ميشدند نه فيلسوف لذا تمامي شما ميبينيد كه سليمان مروزي و عمران صابي با اينكه از نظر اعتقادي دو فيلسوف تمام عيار بودند كه با امام رضا عليهالسلام در مجلس مامون بحث ميكردند و امام عليهالسلام مطالب ايشان را هباء منثورا نمودند با عنوان متكلم شناخته ميشدند.
آقاي ...:
در رويات اين دو نفر را با عنوان متكلم ياد كردهاند نه فيلسوف.
آقايم:
بله اين عينا همان چيزي است كه من ميگويم.......................ادامه دارد
مسأله از نظر عقلي و برهان و كتاب و سنت قطعي نيازي به توضيح نداردوحدت وجود معاني مختلفي دارد بايد ديد وحدت وجود به كدام معني درست و به كدام معني غلط است.
آقايم:
اما اينكه فرموديد تواضع اساتيدتان در مقابل روايات خيلي بوده و اكثر ايشان افرادي بسيار ولايي و مخلص اهل بيت بودهاند مطلبي است كه اصلا نيازي به بيان ندارد و ما هيچ گونه شكي در خلوص و ولايي بودن اين بزرگواران نداشتهايم ولكن العمة لاهله و اين تواضع و خلوص هم در بين موافقان و هم مخالفان فلسفه يافت ميشود و دليلي بر حقيقت يا باطل بودن هيچ كدامشان نيست بايد مسائل را از نظر برهان و عقل و استدلال بررسي كرد و مسائل جنبي را نبايد به جاي مسائل اصلي نشاند. بلكه جالب اين است كه تا صدها سال پس از دوران ائمه عليهمالسلام شما حتي يك عالم شيعي پيدا نميكنيد كه در تبيين معارف و اصول اعتقادات به طور بسيار جدي و سر سخت به ابطال مباني فلسفي نپرداخته باشد و آن بزرگواران نيز نه تنها در خلوص و ولايتشان شكي نيست بلكه اركان مكتب و مذهب ما ميباشند و باز هم جالبتر اينكه حتي پس تا صدها سال پس از ملاصدرا هم شما اكثريت قريب به اتفاق اعلام و اركان علم و مرجعيت را مخالف سرسخت و جدي عقايد فلسفي مييابيد.
يكي از شاگردان: از آقاي م پرسيدند كه آيا اختلاف بين فلاسفه و متكلمين در موضوعات ميباشد يا در مباني؟
آقاي م:
اختلاف در مباني ميباشد مثلا فلاسفه «خلق لا من شي» را قبول ندارند و محال ميشمارند، ولي متكلمين اساس اعتقادشان بر اينست كه خداوند تبارك و تعالي لا من شي خلق كرد يا اينكه علت و معلول (خالق و مخلوق) را عينا يكي ميدانند و از اين قبيل مباني.
يكي از شاگردان: از آقاي ... پرسيدند كه ما تا به حال نه فلسفه خواندهايم و نه كلام ولي يك سري رواياتي در مذمت فلسفه ديدهايم مثل روايتي كه از امام حسن عسكري عليهالسلام وارد شده كه: علماءهم شرار خلق الله علي وجه الارض، لانهم يميلون الي الفلسفه و التصوف، و ايم الله انهم من اهل العدول و التحرف -الخ نظر شما در مورد اين روايات چيست؟
آقاي ...:
اولا روايت در مذمت كلام هم داريم.
آقاي م:
روايات كلامي را مذمت ميكند كه فلسفه باشد يعني مثل فلاسفه بخواهند از پيش خودشان حرف بزنند. علم كلام در جهت اثبات نياز انسان ها به پيامبر و امام معصوم و معجزات و اثبات پيامبري نبي خاتم صلي الله عليه آله و سلم و امامت امامان عليهم السلام و اثبات معاد و قيامت و توحيد و صفات و افعال الهي و... آن هم بر اساس ادله عقلي اي که خود خداوند و اولياي او به بندگان آموخته اند بحث مي کند بنابر اين چگونه مي توان پذيرفت كه مورد مذمت و نهي واقع شده باشد؟! اتفاقا رواياتي كه شما خيال مي كنيد در مذمت علم كلام است در واقع درمذمت فلسفه است نه كلام ! توضيح مطلب اين است كه كساني كه در پي اثبات مسائل اعتقادي مي روند دو گونه اند: اول آنان كه مانند ارسطو در گوشه اي مي نشينند و بر اساس انديشه هاي خود در مورد عرش و فرش و خدا و ملك و ملكوت و دنيا و آخرت و زمين وآسمان و غيت و شهود از سخن مي رانند. گروه دوم كساني اند كه مي روند نزد معلماني كه وجود و علم و قدرت آن ها اثبات كننده تفوق و برتري آنها بر تمامي انسان ها است و دليل حجيت سخنانشان در كف دستشان مي باشد، و براهين توحيد و نبوت و امامت و معاد و معرفت حقايق غيب و شهود و ... را از ايشان مي آموزند . گروه اول غالبا گرفتار وحدت وجود و جبر و تشبيه و عقيده به ازليت عالم و ... مي شوند ولي گروه دوم موحد حقيقي و امام شناس واقعي مي شوند . لذا در روايات مذمت كلام تصريح شده است كه كلامي مذموم است كه گوينده از طرف خود حرف بزند نه از طرف كساني كه دليل تفوقشان كف دستشان مي باشد ( لذا اشكال دور هم پيش نمي آيد) ولي چون در زمان صدور روايات مورد اشاره، فلسفه و كلام ( فيلسوف و متكلم ) را با يك عنوان مي شناخته اند، و فلاسفه عنوان و اسمي جدا و مخصوص خود نداشته اند روايات مذكور وصف آن ها را بيان داشته، و به اين صورت آن ها را از متكلمين واقعي جدا كرده است.
خلاصه بايد دانست كه تدوين كنندگان مطالب اعتقادي به دو گروه اصلي تقسيم ميشوند يكي كساني كه از پيش خود مباني و مسائلي مانند اعتقاد به صدرو اشياء از ذات خداوند، وجوب سنخيت و شباهت علت و معلول و خالق و مخلوق، وحدت وجود، جبر، قدم عالم و... را تدوين كرده و پيوسته مدافع آن بودهاند كه البته غالب اين مباني و مطالب از نظر عقلي و برهاني باطل و بي اساس بوده و با مباني قطعي كتاب و سنت نيز در تباين آشكارند. گروه دوم كساني كه مسائل عقلي و اعتقادي را در كلاس معلماني الهي آموختهاند و در اين آموختن اصلا جنبه تعبد در كار نبوده است بلكه مانند مسائل رياضي كه شاگرد آنها را از استاد با دليل و برهان ميآموزد اينان نيز هرگز بر اساس اوهام و خيالات و گمانهاي خود مسائل عرش و فرش را به هم نياميختهاند بلكه در علوم عقلي به جاي اينكه خيال بافي كنند يا در كلام تعليم ارسطو و امثال او زانو بزنند از كلاس تعليم و تدريس معلميني استفاده نمودهاند كه علم ايشان الهي بوده و هرگز در آن جهل و خطا راه ندارد و البته روشن است كه اين روش هرگز مطالب ايشان را از عقلي بودن خارج نكرده و داخل در مسائل تعبدي نميكند، كما اينكه خود آقايان هم علوم شاگردان ارسطو و اساتيد ديگر فلسفه را تعبدي نميشمارند و اين تهمت بي مورد را تنها مخصوص شاگردان علوم عقلي معلمان بي نظيري كه شاهد خلقت آسمان و زمين بودهاند ميدانند!!
نكته ديگر اين است كه در اوايل ورود فلسفه به اسلام، فلاسفه نيز با نام متكلم شناخته ميشدند نه فيلسوف لذا تمامي شما ميبينيد كه سليمان مروزي و عمران صابي با اينكه از نظر اعتقادي دو فيلسوف تمام عيار بودند كه با امام رضا عليهالسلام در مجلس مامون بحث ميكردند و امام عليهالسلام مطالب ايشان را هباء منثورا نمودند با عنوان متكلم شناخته ميشدند.
آقاي ...:
در رويات اين دو نفر را با عنوان متكلم ياد كردهاند نه فيلسوف.
آقايم:
بله اين عينا همان چيزي است كه من ميگويم.......................ادامه دارد
-
- پست: 100
- تاریخ عضویت: دوشنبه ۹ فروردین ۱۳۸۹, ۹:۴۲ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 23 بار
- سپاسهای دریافتی: 71 بار
- تماس:
Re: یک مناظره واقعی
باسمه تعالی
آقای/خانم سارا/سینا،
اگر خواجه نصیر طوسی متکلم است به قول شما چرا بهترین شرح کتاب فلسفی بر مبنای فلسفه مشاء ابن سینا یعنی کتاب اشارات و تنبیهات را همین خواجه نصیر شرح کرده است؟
آقای/خانم سارا/سینا،
اگر خواجه نصیر طوسی متکلم است به قول شما چرا بهترین شرح کتاب فلسفی بر مبنای فلسفه مشاء ابن سینا یعنی کتاب اشارات و تنبیهات را همین خواجه نصیر شرح کرده است؟
قسم به جان خودم آن کس که فهم مطالب تمهید القواعد و شرح قیصری بر فصوص الحکم و فتوحات مکیه (اثر محی الدین ابن عربی) و مصباح الانس و اشارات و تنبیهات و شفاء (اثر ابن سینا) و اسفار (اثر ملاصدرا) روزیاش نشده فهم تفسیر انفسی آیات قرانی و جوامع روایی روزیاش نشده است.
فرازی از فرمایشات استاد علامه حسن زادهٔ آملی
فرازی از فرمایشات استاد علامه حسن زادهٔ آملی
-
- پست: 65
- تاریخ عضویت: دوشنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۳۸۸, ۳:۵۹ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 26 بار
- سپاسهای دریافتی: 76 بار
Re: یک مناظره واقعی
سلام
با تشکر از سارا/سینا که این مناظره رو آوردن...
سید علی عزیز اینکه چه کسی متکلم بوده یا فیلسوف به گمانم زیاد مهم نباشه... مهم اینه که اقوال این بزرگواران(متکلم و فیلسوف) مورد نقد و بررسی قرار بگیره و با پیمانه کتاب و عترت سنجیده بشه... کمااینکه فرمودند: کسی که به واسطه شخصی وارد دین بشه بواسطه ی شخص دیگری هم از دین خارج میشه... یا فرمودند: حق رو بشناس و اشخاص رو با حق بسنج نه اینکه حق رو با اشخاص بسنجیم...
اینکه خواجه فیلسوف بوده یا علامه متکلم بوده یا برعکس به نظر من زیاد مهم نیست... اینها که معصوم نیستند...مهم مطالب نقل شده و اعتبار سنجی اون کلام با کتاب و عترته...
آقای سید علی داشتم مطالب شما رو میخوندم که ناگهان چشمم به امضای شما( نقل قول آقای حسن زاده ) افتاد....
گل پسر ...رسول خدا فرموده کتاب الله و عترتی .... رو بگیرید و گمراه نشوید ولی ظاهرا علاوه بر فرمایش رسول خدا بایستی کتابهایی دیگری رو هم خوند که کفر مطالب بعضی از آنها بر کسی پوشیده نیست... این موضوع رو در خلال این مناظره به وضوح قابل مشاهده است و خواهد بود...
با تشکر از سارا/سینا که این مناظره رو آوردن...
سید علی عزیز اینکه چه کسی متکلم بوده یا فیلسوف به گمانم زیاد مهم نباشه... مهم اینه که اقوال این بزرگواران(متکلم و فیلسوف) مورد نقد و بررسی قرار بگیره و با پیمانه کتاب و عترت سنجیده بشه... کمااینکه فرمودند: کسی که به واسطه شخصی وارد دین بشه بواسطه ی شخص دیگری هم از دین خارج میشه... یا فرمودند: حق رو بشناس و اشخاص رو با حق بسنج نه اینکه حق رو با اشخاص بسنجیم...
اینکه خواجه فیلسوف بوده یا علامه متکلم بوده یا برعکس به نظر من زیاد مهم نیست... اینها که معصوم نیستند...مهم مطالب نقل شده و اعتبار سنجی اون کلام با کتاب و عترته...
آقای سید علی داشتم مطالب شما رو میخوندم که ناگهان چشمم به امضای شما( نقل قول آقای حسن زاده ) افتاد....
گل پسر ...رسول خدا فرموده کتاب الله و عترتی .... رو بگیرید و گمراه نشوید ولی ظاهرا علاوه بر فرمایش رسول خدا بایستی کتابهایی دیگری رو هم خوند که کفر مطالب بعضی از آنها بر کسی پوشیده نیست... این موضوع رو در خلال این مناظره به وضوح قابل مشاهده است و خواهد بود...
-
- پست: 114
- تاریخ عضویت: یکشنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۸۸, ۳:۱۸ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 41 بار
- سپاسهای دریافتی: 72 بار
Re: یک مناظره واقعی
دوست گرامی سید علی
عرض شد تا تعریف از متکلم و فیلسوف چه باشد
معلوم است ابدا به خود زحمت نداده اید تا مناظره را بخوانید زیرا این مطلب هم از موضوعات مناظره می باشد
عرض شد تا تعریف از متکلم و فیلسوف چه باشد
معلوم است ابدا به خود زحمت نداده اید تا مناظره را بخوانید زیرا این مطلب هم از موضوعات مناظره می باشد