حکاياتي از اولياءالله

مدیر انجمن: شورای نظارت

ارسال پست
Iron
Iron
پست: 199
تاریخ عضویت: پنج‌شنبه ۲۱ آبان ۱۳۸۸, ۱۱:۵۴ ق.ظ
محل اقامت: اصفهان
سپاس‌های ارسالی: 456 بار
سپاس‌های دریافتی: 371 بار

حکاياتي از اولياءالله

پست توسط divoone110 »

  
  سيره علماي سلف پيروي از سيره و سنت معصومين عليهم السلام بوده است.هر چند اين سنت حجت شرعي نيست اما حيات بخش و انسان ساز است و آگاهي از آن، سبب لطافت قلوب ميگردد بعلاوه ذکر خيري از انصارالله ميشود. اعمال آنها الصالحات الباقيات است.هم ما را ميسازد و هم خيري به انها مي رسد ان شاءالله تعالي. 
  است از اين حکايات و خاطرات پند بگيريم. 

در کوچه های شهر و در انظار مردمان

دیوانه وار نعــــره زنــــم رو به آسمـــان

آن دم که خواست حب علی از دلم رود

ای خالق جهان به دمی جان من ستان

[External Link Removed for Guests]
Iron
Iron
پست: 199
تاریخ عضویت: پنج‌شنبه ۲۱ آبان ۱۳۸۸, ۱۱:۵۴ ق.ظ
محل اقامت: اصفهان
سپاس‌های ارسالی: 456 بار
سپاس‌های دریافتی: 371 بار

Re: حکاياتي از اولياءالله

پست توسط divoone110 »

   
 نذر آيت اللّه العظمى بروجردى
 
   
  حضرت آية اللّه العظمى آقاى بروجردى مرجع وقت جهان تشيع (رض ) در آن زمانى كه در شهرستان بروجرد بودند نذر كردند كه اگر خشم و عصبانيت خود را كنترل نكنند و به افراد تندى نمايند يكسال روزه بگيرند.
يك روز هنگام مباحثه علمى با يكى از شاگردان خود بخاطر اينكه آن شاگرد مطالب غيرمنطقى و بى ارتباط با موضوع بحث مى گفت طاقت نياوردند و نسبت به او تندى نمودند.
و در اينجا بود كه نذر آقاى بروجردى شكسته شد. بعد يكسال روزه گرفتند تا نذر خود را اداء كنند. در اينجا به ياد اين سخن حضرت امام زين العابدين عليه السلام افتادم ، كه در مقام دعا خطاب به پروردگار متعال مى فرمايد:
پروردگار! مقام مرا در ميان مردم بالا مبر مگر آنكه به همان اندازه ، مقامم را نزد خودم پايين آورى.(صحيفه سجاديه دعاى مكارم الاخلاق ) 
   
   
 : داستانهائي از علماء،عليرضا  
   
   

در کوچه های شهر و در انظار مردمان

دیوانه وار نعــــره زنــــم رو به آسمـــان

آن دم که خواست حب علی از دلم رود

ای خالق جهان به دمی جان من ستان

[External Link Removed for Guests]
Iron
Iron
پست: 199
تاریخ عضویت: پنج‌شنبه ۲۱ آبان ۱۳۸۸, ۱۱:۵۴ ق.ظ
محل اقامت: اصفهان
سپاس‌های ارسالی: 456 بار
سپاس‌های دریافتی: 371 بار

Re: حکاياتي از اولياءالله

پست توسط divoone110 »

 امام و گريه هاى ماه رمضان 

 سرّ اينكه امام خمينى (رض ) ملاقاتهاى خودشان را در ماه مبارك رمضان تعطيل مى كردند اين بود كه بيشتر به دعا و قرآن و خلاصه به خودشان برسند. مى فرمودند: خود ماه رمضان كارى است .
در هر كار و هر حالى به ياد خدا بودند. ذكر و دعا و مناجات و گريه هاى نيمه شبشان هرگز قطع نشد.
از لحظه هاى آخر عمرشان اگر چه فيلمبردارى شده است ولى هنوز بخشى از آن را نشان نداده اند. چنانچه اين فيلمها بطور كامل نشان داده شوند مى بينيد كه چگونه محاسن مباركشان را در دست گرفته اند و زار زار گريه مى كنند.
آخرين ماه رمضان دوران حياتشان به گفته ساكنان بيت، متفاوت از ديگر ماه رمضانها بود. به اين صورت كه امام (ره ) هميشه براى خشك كردن اشك چشمشان دستمالى را همراه داشتند ولى در آن ماه رمضان ، حوله اى را نيز همراه برمى داشتند تا در هنگام نمازهاى نيمه شبشان از آن هم استفاده كنند.(امام در سنگر نماز: ص 77)
 
 بدرستيكه براى هر چيزى اساس و بنيادى است و اساس و بنياد اين دين (اسلام ) علم است و يك عالم فقيه براى شيطان از هزار عابد بدتر [COLOR=#000000]است .(نهج الفصاحه )  

 منبع: داستانهائي از علماء،عليرضا خاتمي 

در کوچه های شهر و در انظار مردمان

دیوانه وار نعــــره زنــــم رو به آسمـــان

آن دم که خواست حب علی از دلم رود

ای خالق جهان به دمی جان من ستان

[External Link Removed for Guests]
Iron
Iron
پست: 199
تاریخ عضویت: پنج‌شنبه ۲۱ آبان ۱۳۸۸, ۱۱:۵۴ ق.ظ
محل اقامت: اصفهان
سپاس‌های ارسالی: 456 بار
سپاس‌های دریافتی: 371 بار

Re: حکاياتي از اولياءالله

پست توسط divoone110 »

   
 عظمت نفس محقق طوسی 
   
  احوال خوجه نصیر الدین طوسی آورده اند:  
 
روزی شخصی به خدمت خواجه آمد و نوشته ای از دیگری تقدیم وی کرد که در آن، به خواجه بسیار ناسزا گفته و دشنام داده شده بود و نویسنده نامه خواجه را «کلب بن کلب» (یعنی سگ پسر سگ) خوانده بود.
خواجه در برابر ناسزاهای وی با زبان ملاطفت آمیزی اینگونه پاسخ داد:
اینکه او مرا سگ خوانده است درست نیست زیرا که سگ از جمله چهارپایان و عوعو کننده و پوستش پوشیده از پشم است و ناخنهای دراز دارد.این خصوصیات در من نیست.قامت من راست است و تنم بی پشم و ناخنم پهن است و ناطق و خندانم و فصول (خصوصیات ویژه) و خواص من غیر از فصول و خواص سگ است. و آنچه در من است با آنچه صاحب نامه درباره من گفته تناقض دارد.
یدینگونه او را پاسخ گفت ، با این زبان نرم ، بی آنکه کلمه درشتی بر زبان راند یا فرستاده او را برنجاند.

 
 : سیمای فرزانگان ، ص 332 به نقل از بیدارگران اقالیم قبله و فوائد  
   
   

در کوچه های شهر و در انظار مردمان

دیوانه وار نعــــره زنــــم رو به آسمـــان

آن دم که خواست حب علی از دلم رود

ای خالق جهان به دمی جان من ستان

[External Link Removed for Guests]
Iron
Iron
پست: 199
تاریخ عضویت: پنج‌شنبه ۲۱ آبان ۱۳۸۸, ۱۱:۵۴ ق.ظ
محل اقامت: اصفهان
سپاس‌های ارسالی: 456 بار
سپاس‌های دریافتی: 371 بار

Re: حکاياتي از اولياءالله

پست توسط divoone110 »

 لذت علم نزد خواجه نصیرالدین طوسی 

  نصيرالدين طوسى آنچنان به تحصيل علوم عقلى و دينى علاقه داشت كه شبها كمتر به خواب ميرفت و كتب متنوّع وگوناگون در نزد خود مى گذاشت و اگر از يكى خسته مى شد به ديگرى مى پرداخت و براى آنكه كسالت را از خود دورسازد، هميشه شبها نزد خود آب داشت و با آن رفع كسالت وخواب مى كرد. و در اين شبها و در اين مواقع بود كه به كشف معضلات و مشكلات علمى نائل مى آمد و از شدّت فرح و انبساطى كه در آن حالت وى را رخ مى داد فرياد ميزد: (اين ابناء الملوك من هذه اللّذه ) كجايند فرزندان پادشاهان كه ببينند چه لذتى در اين علم هست وشايد خواجه نصير در دو بيت شعر مشهور خود اشاره به همين دوران شيرين زندگانى خود نموده كه در خصوص اعتزال از لذائذ زندگى وبى اعتنائى به وجود وعدم آن و تمركز افكار در يك نقطه و هدف عالى و يعنى مطالعه و درس ، مى فرمايد:  

 ّات دنيوى همه هيچ است نزد من
در خاطر از تغيّر آن هيچ ترس نيست

روز تنعّم و شب عيش و طرب مرا
غير از شب مطالعه و روز درس  

منبع: داستانهايي از علاقه مندان و شيفتگان علم،علی میر خلف زاده ( بنقل از شخصيت وزندگانى خواجه نصير الدين نوشته سيد كاظم روان بخش . ص 14)

در کوچه های شهر و در انظار مردمان

دیوانه وار نعــــره زنــــم رو به آسمـــان

آن دم که خواست حب علی از دلم رود

ای خالق جهان به دمی جان من ستان

[External Link Removed for Guests]
Junior Member
Junior Member
پست: 47
تاریخ عضویت: جمعه ۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۰, ۹:۳۴ ق.ظ
سپاس‌های ارسالی: 42 بار
سپاس‌های دریافتی: 60 بار

Re: حکاياتي از اولياءالله

پست توسط nazanin_m »

طناب شیطان، فقط یک ریال

یکی از شاگردان مرحوم شیخ انصاری می‌گوید:

در زمانی که در نجف در محضر شیخ به تحصیل علوم اسلامی اشتغال داشتم یک شب شیطان را در خواب دیدم که بندها و طناب‌های متعددی در دست داشت.
از شیطان پرسیدم: این بندها برای چیست؟
پاسخ داد: این‌ها را به گردن مردم می‌افکنم و آن‌ها را به سوی خویش می کشانم و به دام می‌اندازم. روز گذشته یکی از این طناب‌های محکم را به گردن شیخ مرتضی انصاری انداختم و او را از اتاقش تا اواسط کوچه‌ای که منزل شیخ در آنجا قرار دارد کشیدم ولی افسوس که علیرغم تلاش‌های زیادم شیخ از قید رها شد و رفت.
وقتی از خواب بیدار شدم در تعبیر آن به فکر فرو رفتم. پیش خود گفتم: خوب است تعبیر این رؤیا را از خود شیخ بپرسم. از این رو به حضور معظم له مشرف شده و ماجرای خواب خود را تعریف کردم.
شیخ فرمود: آن ملعون ( شیطان) دیروز می‌خواست مرا فریب دهد ولی به لطف پروردگار از دامش گریختم.
جریان از این قرار بود که دیروز من پولی نداشتم و اتفاقا چیزی در منزل لازم شد که باید آنرا تهیه می‌کردم. با خود گفتم: یک ریال از مال امام زمان (علیه السلام) در نزدم موجود است و هنوز وقت مصرفش فرا نرسیده است. آنرا به عنوان قرض برمی دارم و انشاء الله بعدا" ادا می‌کنم. یک ریال را برداشتم و از منزل خارج شدم. همین که خواستم جنس مورد احتیاج را خریداری کنم با خود گفتم: از کجا معلوم که من بتوانم این قرض را بعدا ادا کنم؟
در همین اندیشه و تردید بودم که ناگهان تصمیم قطعی گرفته و از خرید آن جنس صرف نظر نمودم و به منزل بازگشتم و آن یک ریال را سرجای خود گذاشتم.

منبع سايت تبيان _ [External Link Removed for Guests]
الهي
هر شادي كه بي توست , اندوه است .
هر منزل كه نه در راه توست , زندان است .
هر دل كه نه در طلب توست , ويران است .
تصویر
الهي ! ديده اي ده كه جز تماشاي ربوبيتت نبيند و دلي كه غير از مهر عبوديتت.
تصویر
الهي ! پايي ده كه با آن كوي مهر تو پوييم و زباني كه با آن شكر آلاي تو گوييم .
ارسال پست

بازگشت به “داستان”