بازگشت از بيراهه
مدیران انجمن: قهرمان علقمه, شورای نظارت
-
- پست: 2025
- تاریخ عضویت: دوشنبه ۲ شهریور ۱۳۸۸, ۲:۲۳ ب.ظ
- محل اقامت: آذربایجان
- سپاسهای ارسالی: 2903 بار
- سپاسهای دریافتی: 3754 بار
Re: بازگشت از بيراهه
يا قديم الإحسان
ابو جعفر نيشابوري نقل كرده كه جواني را ديدند كه همه وقت مشغول اين ذكر است:
«يا قَديمَ الإحسان، أحِسن إِليَّ بِاِحْسانكَ القديم؛ اي خدايي كه احسان تو قديم است، احسان كن به من با آن احسان قديم خود».
از وي سؤال كردند: سبب اشتغال شما به اين ذكر چيست؟ گفت: عادت من اين بود كه لباس زنانه در بر كرده و در مجالس و عروسيها حاضر ميشدم و
به صورت زنهاي زيبا تماشا ميكردم؛ تا اين كه يك روز به عروسي امير شهر حاضر شدم و مشغول تماشاي آن مجلس جشن و آن گلهاي ارغوان كه به
هزار نوع از رنگ و بو، جلوه گر بودند، بودم؛ ناگاه ناله و گريه عروسي كه مثل طاووس در جمال و زيبايي، دل ناظرين و حاضرين را ميبرد،
بلند شد كه گوهر گرانماية من مفقود شده است. چون خادمان امير اين را شنيدند، فرياد زدند: در خانه را ببنديد كه مبادا كسي از خانه بيرون رود تا گوهر
پيدا شود و مشغول تفتيش شدند.
من از مشاهدة اين منظره بسيار مضطرب شدم كه رسواي جهان خواهم بود و با من چنين و چنان خواهند كرد؛ ناگهان به اين عبارت ملهم شدم كه بگويم:
«يا قديم الإحسان، احسن اليّ باحسنانك القديم»،
و با خدا عهد ميكردم كه ديگر به اين امر قبيح و كار ناپسند اقدام نكنم و چون به طرف من آمدند و هنوز به من دست نزده بودند،
ناگاه منادي ندا كرد كه دست از اين كنيز برداريد، گوهر پيدا شد.
من از شدت شادي نزديك بود كه هلاك شوم، از آن خانه بيرون آمدم و گفتم: «يا قديم الإحسان ...» و توبه نموده و هرگز دنبال اين كار زشت نرفتم.[1]
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . علي اكبر عماد، رنگارنگ، ج 2. ص 55.