شعله های محبت

مدیر انجمن: شورای نظارت

ارسال پست
Member
Member
پست: 63
تاریخ عضویت: چهارشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۸۹, ۵:۱۱ ب.ظ
محل اقامت: تهروون
سپاس‌های ارسالی: 105 بار
سپاس‌های دریافتی: 119 بار

شعله های محبت

پست توسط Baharnoor »

 شعله‏هاى محبت  
 
ابوطفيل ، عامر بن واثله، با آن كه صحابى رسول خدا (ص) نبود و سخنان و توصيف‏هاى آن حضرت را درباره مولاى متقيان على (ع) نشنيده بود، پس از رحلت آن حضرت با مشاهده رفتار و گفتار حضرت على (ع) به مقام و منزلت او واقف گرديد و در بزم محبت آن حضرت جايگاهى شايسته يافت.

سال‏ها پس از شهادت مظلومانه حضرت على (ع)، معاويه مى‏خواست بداند كه آيا با گذشت زمان هنوز هم ابوطفيل بر عشق و علاقه خود به مولايش پا برجاست يا نه. به همين خاطر در مجلسى از ابوطفيل پرسيد:

- ابوطفيل! روزگار چه اندازه از محبت و علاقه تو را به على، باقى گذارده است؟

ابوطفيل پاسخ داد:

- به اندازه محبت مادر موسى به موسى .

باز معاويه پرسيد:

- گريه تو بر او چه اندازه است؟

و ابوطفيل پاسخ داد:

- هماننده گريه زن و مردى سالخورده كه همه فرزندان خود از دست بدهند (و اميدى به فرزنددار شدن نيز نداشته باشند)، و من از كوتاهى خود در اين باره به خدا شكايت مى‏كنم.

بنابر نقلى، معاويه از او پرسيد:

- غم تو در سوگ على چگونه است؟

و ابوطفيل پاسخ داد:

- به اندازها هشتاد زن جوان از دست داده.

معاويه لبخند زنان به اطرافيان خود (عمروعاص، مروان حكم، سعيد بن عاص، و عبدالرحمن بن حكم) اشاره كرد و گفت:

- ولى اگر از اين‏ها كه اين جا هستند درباره من بپرسى، چنين پاسخى نمى‏دهند.

مروان حكم، بى‏درنگ گفت:

- درست است، چون ما سخن باطل نمى‏گوييم.

او مى‏خواست به معاويه بفهماند كه ابوطفيل گزافه مى‏گويد، ولى معاويه اطرافيان خود را خوب مى‏شناخت و به علاقه شيعيانى چون ابوطفيل به حضرت على (ع) نيز واقف بود چنين بود كه معاويه در پاسخ مروان گفت:

- نه، به خدا سوگند، راست نيز نمى‏گوييد.

 
بگفت از دل شدی عاشق به کنکور
بگفت از دل تو گویی و من از زور
بگفتا عشق کنکور بر تو چون است
بگفت از جان شیرینم فزون است
بگفتا گر کند مغز تو را ریش
بگفت مغزم بود این گونه از پیش
بگفت ار من بیارم رتبه ای ناب
بگفتا وه چه می بینی تو در خواب


التماس دعا تصویر
ارسال پست

بازگشت به “داستان”