نزدیکترین نقطه به خدا هیچ جای دوری نیست

مدیر انجمن: شورای نظارت

ارسال پست
Member
Member
پست: 91
تاریخ عضویت: چهارشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۸۸, ۹:۲۷ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 78 بار
سپاس‌های دریافتی: 166 بار

نزدیکترین نقطه به خدا هیچ جای دوری نیست

پست توسط paria »

  نزدیکترین نقطه به خدا هیچ جای دوری نیست  

  نزدیکترین نقطه به خدا نزدیکترین لحظه به اوست"وقتی  

  حضورش را درست توی قلبت حس میکنی"اونقدر نزدیک  

  که نفست از شوق التهاب بند می اید.انقدر هیجان انگیز که با  

  هیجان هیچ تجربه ای قابل قیاس نیست.تجربه ای که باید طعمش را چشید.  

  اغلب درست همان لحظه که گمان میکنی در برهوت تنها ماندی،درست   

  همان جا که دلت سخت میخواهداو با تو حرف بزند،همان لحظه که آرزو داری  

  دستان پرمهرش را بر سرت بکشد،همان لحظه نورانی که از شوق این معجزه  

  دلت میخواهدتا آخر دنیااز ته دل و تا کل وجودت اشک شوق بریزی وتا آخرین  

  لخظه وجودت بباری.  

  نزدیکترین نقطه به خدا میتواند در دل تاریکترین شب عمر ناخواسته توویا در   

  اوج بزرگترین شادی دلخواسته تورخ دهد؛میتواند درست همین حالاباشد  

  و زیباترین وقتی که میتواند پیش بیاید,همان دمی است که برایش هیچ بهانه ای   

  نداری.جایی که دلت برای او تنگ است.  

  زیباترین لحظه ی عمرو هیجان انگیزترین دم حیات همان لحظه باشکوهی است  

  که با چشم خودت خدا را می بینی.درست همان لحظه که می بینی او با همه   

  عظمت بیکرانش در قلب کوچک توجا شده است.همان لحظه که گام گذاشتن او  

  را در دلت حس،و نورانی و متعالی شدن حست را درک میکنی.  

  آن لحظه که می بینی آنقدر این قلب حقیر ارزشمند شده است که خدا با همه عظمت  

  بیکرانش ان را لایق شمرده و برگزیده.وتو هنوز متعجب و مبهوتی که این افتخار   

  و سعادت آسمانی چگونه و از چه رواز آن تو شده است،و این را همیشه به یاد   

  داشته باش...  

  "هرگاه با دیگرانی خود را خط بزن و هر گاه با خدایید دیگران را"  

  بودن را باور کن و تا زمانی که زنده هستی با عشق زندگی کن.لازمه عشق یک   

  ارتباط عارفانه است پس به نیت قربت آماده شو،وضو بگیروبا تن پوشی از دعا  

  و نیایش در محلی آرام،دلبستگی دنیوی را قطع کن و به هیچ چیزجزاونیندیش.  

  شماره بگیرو از ته قلب صدایش کن و او را به بزرگی ویکتا بودن یاد کن.  

  می خواهی آسمان دلت آبی و خورشید،روشنگر زندگی ات باشد؟می خواهی زبان  

  گلها را بدانی و راز خلقت را دریابی؟پس به او توکل کن،دستهایت را بالا ببر  

  ،وجودت را سرشار از عشق و تمنا کن و به او بگو دوستش داری و فقط  

  او را می ستایی، ازاو کمک می جویی،بخواه که راه راست را به تو نشان   

  دهد.  

  خودت را گم کن و نگذار نقشی از تو بر روی زمین بماند،بالهایت را باز کن  

  ،به سوی معبود حقیقی پرواز کن.از او بخواه گاهی مواقع اختیاررا از دست تو   

  گرفته و به جایت تصمیم بگیرد،وقتی او   

  به بزرگی یاد کردی و در برابرش سر بر سجده نهادی  

  وقتی صدای ناله هایت به عرش کبریا رفت و قلبت تپید،قطرات اشک در چشمان  

  زیبایت حلقه زده و گرمی اش را به گونه هایت حس کردی،آن هنگام که در گفتن  

  ایاک نعبدوایاک نستعین(خاص تورا میپرستم و خاص از تو یاری می جویم)  

  ،دلت شکست وصدایت لرزید،بدان که گوشی را برداشته اشت و بشارت میدهد  

  بنده به من بگو چه میخواهی تا دعایت را اجابت نمایم.  

  در این لحظه فرشته ها ناظراین همه شکوه و عظمت هستند،بدان اگر صلاح تو   

  باشد همه چیز به تو عنایت میکند.  

  دوست من دعا کن همیشه با تو در تماس باشد و اگر روزی یادت رفت زنگ بزنی  

  ،تو را بیدار کند و عبادت را در تو بپروراند.هر لحظه منتظر باش تا تو را در مسیر  

  زندگی هدایت کند.تنها سعی کن برای چند لحظه جز اوهمه چیز را فراموش کنی....  
ارسال پست

بازگشت به “قطعه ادبي”