ولايت يا قطبيت

مدیر انجمن: شورای نظارت

ارسال پست
Commander
Commander
پست: 2503
تاریخ عضویت: جمعه ۱۱ آبان ۱۳۸۶, ۳:۰۶ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 7581 بار
سپاس‌های دریافتی: 6236 بار
تماس:

ولايت يا قطبيت

پست توسط مائده آسمانی »

 تصویر  

 [SIZE=150]ولايت يا قطبيت   


هر يک از فرق صوفيه و احکام خاصي دارند که شايد بعضي از آنها در ساير فرقه ها ديدنه نشود. به دليل اينکه منشا و مبدا اين احکام در

تصوف قطب به عنوان رهبر صوفيان است لذا آداب و عقايد متفاوتي شکل گرفت .

ولايت از مختصات شيعه است و اين ولايت مصطلح شيعه در غير شيعه جايگاهي ندارد. در سقيفه ...

هر يک از فرق صوفيه و احکام خاصي دارند که شايد بعضي از آنها در ساير فرقه ها ديدنه نشود. به دليل اينکه منشا و مبدا اين احکام در

تصوف قطب به عنوان رهبر صوفيان است لذا آداب و عقايد متفاوتي شکل گرفت .

ولايت از مختصات شيعه است و اين ولايت مصطلح شيعه در غير شيعه جايگاهي ندارد. در سقيفه پي بردند که از معنويت خالي است چرا

که ولايت زعامتي و امامتي و تصرف تکويني ندارد پس در زمان امام صادق عليه السلام اينها را در مقابل اهل بيت قرار دادند و مسائل

معنوي را در قالب بزرگان و بعدها اقطاب صوفيه مطرح کردند تا ولايت و علم ائمه عليهم السلام را تحت الشعاع اين جريان قرار دهند.

ولايت شيعي

1. ولايت محبت و مودت که واجب است و محبت ذوي القربي است که هم شيعه و هم اهل سنت آنرا قبول دارند.

  2. ولايت امامت و يا ولاء امامت که ولايت تشريعي است که اين ولايت را بر عده اي خاص از بنده گان عطا کرده و بر ديگران واجب  

است در امور ديني پيروي کنند. اين نوع ولايت را نه اهل تسنن و نه تصوف ، هيچکدام قبول ندارند.

  3. ولايت : زعامت ، يعني رهبري سياسي جامعه اسلامي که از طرف خداوند براي عده اي اعطاء شده که اين ولايت و وصايت از آن  

علي عليه السلام 11 امام بعد از ايشان است و غير اينها جايز است .

 4. ولايت تصرف: که در خارج تاثير گذار است که مخصوص دوازده امام است در زند شيعه که اهل تسنن قبول ندارد ولي شبيه همين  

در صوفيه است .

 تعريف ولايت در نزد تصوف :  


مقام ولايت عبارت است از رتبه فناي في الله ، ولي در اين مرحله در تجلي خداوند محو و مستهلک شده و به

علت شکر و استغراقي که بر

او عارض مي شود تابعيت و عبوديت به حسب صورت(نماز و روزه) از او مرتفع مي شود اما از نظر معنا او

[COLOR=#7030a0]عين تابع و عابد است .
 

مسئله اي که با شيعه منافات دارد اقسامي است که براي ولي قائل شدند :

قطب : مثل امام در نزد شيعه هميشه و در هر زمان يک نفر است. فناء في الله و بقاء بالله دو قيدي است که براي قطب قائلند.

بالاترين مراحل سير و سلوک هم مال اينهاست .

افراد: سه نفر و گمانام هستند که کسي آنها را نمي شناسد.

 : جهار نفرند

بدلاء(ابدال): 7 نفرند

نجباء : 40 نفرند

نقباء: 300 نفرند
 
اين مراتب در هيچ جاي معارف شيعي به اين سبک وجود ندارد . مسئله ديگر اينکه ولايت را اکتسابي مي دانند که هر کس مي تواند

خودش را به قطبيت برساند در حاليکه در نزد شيعه فقط از طرف خدا منصوب مي شود .

تصوف مي گويد:

پس به هر دوري ولي قائم است

تا قيامت آزمايش دائم است

و

دست زن در دامن هر کو ولي است

خواه از نسل عمر خواه از علي است (مولوي)

ولايت در نزد تصوف بدعتي بيش نيست . در مورد ولايت دست به توجيه زدند و ذهبه به اين قائل شدند که :

امامان ولايت کليه شمسيه و اولياي صوفي ولايت جزئيه قمريه دارند . شايد مهمترين مسئله در تقابل تشيع و تصوف را بتوان در مساله

ولايت ديد.

  با توجه به اينکه سران صوفيه در آغاز سني مسلک بوده اند طبيعي مي نمايد که تن به ولايت اهل بيت ندهند. لذا براي انصراف از اهل   

 بيت و جذب مردم تعريفي از ولايت ارائه دادند که با اعتقادات تشيع و مباني روايي و حتي آيات قرآن در تعارض است .  

هر چند بعدها در فرقه هاي شيعي تصوف سعي شد بين اين دو تفکر جمع شود اما سران بسياري از فرقه ها براي حفظ جايگاه خود به

انديشه اين سران دامن زدند .

مهتمترين انديشه سران اين جريان مطرح کردن خود بجاي ائمه عليهم السلام و نفي روايات و آيات بود. نمونه هاي بارز اين جريان را در

کلام حلاج، جنيد، شمس و مولوي مي توان ديد.

شمس تبريزي با فرياد بر سر علماي عصر خود که غرق فنون و علوم روزند مي گويد : تا کي بر زين بي اسب سوار گشته و در ميدان

مردان مي تازند؟... و تا کي به عصاي ديگران به پا رويد؟! اين سخنان که مي گوييد از حديث و تفسير و حکمت و غيره سخنان مردم آن

زمان است .

که هر يکي در عهد خود به مسند مردي نشسته بودند و از خود معاني مي گفتن و چون مردان اين عهد شماييد اسرار و سخنان شما

کو. بعضي کاتب و حي بودند و برخي محل وحي ، اکنون جهد کن که هر دو باشي ، هم محل وحي و هم کاتب وحي ، خود باشي

(مناقب العارفين افلاکي ص 52)

در هيمن زمينه بايزيد بسطامي مي گويد : شما دانش خود را از سلسله مردگان فرا ميگيريد در حاليکه ما معارف خود را از حضرت حق فرا

مي گيريم که هميشه زنده است و نخواهد مرد.(فتوحات مکيه ابن عربي ج1ص31)

البته در فرقه هاي فعلي نيز اين جريان ادامه دارد شهرام پازوکي صوفي گنابادي مي گويد : ولايت در تصوف با ولايت در تشيع شباهت

فراواني دارد .(عرفان ايران)

سپس فصلنامه عرفان ايران ارگان رسمي فرقه گنابادي مي نويسد : اعتقاد به وجود امام به عنوان قطب عالم امکان با مفهوم قطب در

تصوف تقريبا يکسان است (عرفان ايران ش7 ص33)

و يا مي نويسد : قطب و امام هر دو مظهر يک حقيقت و داراي يک معنا و اشاره به يک شخص است(عرفان ايران ش 7 ص34)

البته اين انديشه ولايت چهارچوب خاصي ندارد و در هر زمان براي هر کس ممکن است . البته برخي از صوفيان معتقدند حکم ولايت از

روايت امام زمان در مورد ولايت در زمان غيبت ناشي مي شود که مي توان گفت حداکثر به ولايت فقه يا فقيه مي شود تعبير کرد که آنهم

در طول ولايت ائمه است و يقينا ولي فقيه شاگرد اين مکتب و عامل اجراي فرامين فقهي است نه در عرض ائمه و به عنوان قطب عالم

امکان.
تصویر
ارسال پست

بازگشت به “صوفیه”