خدا و آرایشگر!!

مدیر انجمن: شورای نظارت

ارسال پست
Member
Member
پست: 63
تاریخ عضویت: چهارشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۸۹, ۵:۱۱ ب.ظ
محل اقامت: تهروون
سپاس‌های ارسالی: 105 بار
سپاس‌های دریافتی: 119 بار

خدا و آرایشگر!!

پست توسط Baharnoor »

مردي براي اصلاح سر و صورتش به     رفت در بين    گفت و گوي جالبي بين آنها در   

    در مورد       صحبت کردندوقتي به موضوع خدا      


  : من باور نمي کنم که        

   پرسيد: چرا باور نمي کني؟  

   جواب داد: کافيست     بروي تا ببيني چرا خدا وجود ندارد؟ شما به من بگو اگر خدا وجود داشت اين     مي شدند؟ بچه هاي بي سرپرست پيدا ميشد؟ اگر خدا وجود داشت درد و رنجي      ؟ نمي توانم خداي مهرباني را تصور کنم که اجازه دهد اين همه درد و رنج و           لحظه اي فکر کرد اما جوابي نداد چون نمي خواست جر و بحث  
    کارش را تمام کرد و مشتري از مغازه بيرون رفت به محض اينکه از مغازه     مردي را ديد با موهاي بلند و کثيف و به هم تابيده و ريش اصلاح نکرده ظاهرش     به هم ريخته     برگشت و دوباره وارد آرايشگاه شد و به      :ميدوني چيه! به نظر من آرايشگرها هم وجود     گفت: چرا     ميزني؟ من اينجا هستم. من آرايشگرم. همين الان موهاي تو را          با اعتراض گفت: نه آرايشگرها وجود ندارند چون اگر وجود داشتند     مردي که بيرون است با موهاي بلند و کثيفو ريش اصلاح نکرده پيدا     
   
 
    گفت: نه بابا! آرايشگرها وجود دارند موضوع اين است که مردم به  

   
  
    تاکيد کرد: دقيقا نکته همين است. خدا وجود دارد. فقط     او مراجعه نميکنند و دنبالش نمي     همين است که اين همه درد و     دنيا وجود   
بگفت از دل شدی عاشق به کنکور
بگفت از دل تو گویی و من از زور
بگفتا عشق کنکور بر تو چون است
بگفت از جان شیرینم فزون است
بگفتا گر کند مغز تو را ریش
بگفت مغزم بود این گونه از پیش
بگفت ار من بیارم رتبه ای ناب
بگفتا وه چه می بینی تو در خواب


التماس دعا تصویر
New Member
New Member
پست: 11
تاریخ عضویت: شنبه ۲۱ فروردین ۱۳۸۹, ۵:۳۰ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 17 بار
سپاس‌های دریافتی: 14 بار

Re: خدا و آرایشگر!!

پست توسط r1e1z1a »

واقعا داستان قشنگی بود !
بسیار ممنون
ارسال پست

بازگشت به “داستان”