فلسفه اسلامي،‌خوب يا بد؟؟

مدیر انجمن: شورای نظارت

قفل شده
New Member
New Member
پست: 6
تاریخ عضویت: پنج‌شنبه ۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۹, ۳:۳۱ ب.ظ
سپاس‌های دریافتی: 7 بار

فلسفه اسلامي،‌خوب يا بد؟؟

پست توسط Hekmat »

نظر شما در مورد فلسفه اسلامي چيه‌؟: آيا چيز خوبيه يا بد؟؟ آيا اصلا فلسفه اسلامي داريم يا همه اش وارداتي هست؟؟
Senior Member
Senior Member
پست: 100
تاریخ عضویت: دوشنبه ۹ فروردین ۱۳۸۹, ۹:۴۲ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 23 بار
سپاس‌های دریافتی: 71 بار
تماس:

Re: فلسفه اسلامي،‌خوب يا بد؟؟

پست توسط Seyyed Ali »

باسمه تعالی
درود بر دوستان

قبل از تعریف فلسفه باید ابزار شناخت انسان بررسی شود. ابزار شناخت یا حسی و تجربی است که کمترین برد و شناخت را نصیب انسان می‌کند یا عقلی و فلسفی است و یا شهودی و قلبی است.

تعریف فلسفه: علمی است که کل عالم هستی و عینی را به صورت عالم عقلی تبیین می‌کند یعنی فیلسوف الهی می‌شود عالم عقلی معادل عالم هستی.

در مورد فلسفه و علوم عقلی خوب مسلما ابزار شناخت انسان است و هر شناخت و آگاهی موجب تکامل و تقرب انسان می‌شود و مسائلی که در علوم تجربی و حسی اعم از تکنولوژی بشری مطرح است موجب شناخت سطحی انسان نسبت به جهان می‌شود بلکه شناخت تمام هستی را در بر نمی‌گیرد فقط محسوسات را مثلا علم فیزیک با کمیت اشیاء سر و کار دارد علم شیمی با خواص آنها و ریاضیات با مقدار آنها یا زیست شناسی با حیات موجودات و ... لذا شناخت حسی و تجربی مذموم نیست اما ضعیفترین ابزار شناخت است که بشر بنابر طبیعتش بیشتر مبتلا به این نوع شناخت سطحی است. کمی بالاتر شناخت عقلی است یعنی پرداختن به هر آنچه که وجود است و اما عقل و علوم عقلی مثل فلسفه شرط لازم برای تکامل انسان هسند اما شرط کافی نیستند چون شهود قلبی و عرفانی بالاتر از علوم عقلی و فلسفه است.

فلسفه وقتی از یونان وارد اسلام و ایران شد اگر ده اصل داشت صدها اصل شد و مسلمانان به الهام از قرآن و عترت اصول فلسفه و حکمت اسلامی را بنا نهادند البته یک مطلب را اگر با زبان مختلف بگویند همان مطلب است مثلا لسان آیه یا روایت یا لسان فلاسفه و اهل عرفان متفاوت است اما همه یک مطلب را می‌گویند. نوابغی مثل فارابی و ابن سینا و سهروردی و ملاصدار و علامه طباطبایی ... خود در فلسفه صاحب نظر بودند مثلا کتاب اسفار ملاصدرا بر اساس شهودات عرفانی اوست یعنی شهودات عرفانی با میزان قرآن و عترت به لسان معقولات بیان شده است خلاصه اینکه فلسفه موجب تکامل انسان می‌شود گرچه شرط کافی برای تکامل نباشد و اسلام هم همیشه مسلمانان را به عقل گرایی و دوری از جهل و سطحی نگری تشویق کرده و می‌کند.
قسم به جان خودم آن کس که فهم مطالب تمهید القواعد و شرح قیصری بر فصوص الحکم و فتوحات مکیه (اثر محی الدین ابن عربی) و مصباح الانس و اشارات و تنبیهات و شفاء (اثر ابن سینا) و اسفار (اثر ملاصدرا) روزی​اش نشده فهم تفسیر انفسی آیات قرانی و جوامع روایی روزی​اش نشده است.


فرازی از فرمایشات استاد علامه حسن زادهٔ آملی
Bronze
Bronze
پست: 280
تاریخ عضویت: سه‌شنبه ۲۸ اسفند ۱۳۸۶, ۳:۴۷ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 303 بار
سپاس‌های دریافتی: 794 بار

Re: فلسفه اسلامي،‌خوب يا بد؟؟

پست توسط amoonaser »

 بسم رب الحسین علیه السلام


سلام بر شما   تصویر


اصل فلسفه مذموم است و مورد عنایت اهل بیت ( علیهم السلام ) نمی باشد .



بنی امیه و بنی العباس برای مبارزه با فرهنگ اهل بیت علیهم السلام ، فلسفه یونان و پهلوی و هند را به عربی ترجمه کرده و در میان مردم رواج دادند تا آنها را از اهل بیت علیهم السلام دور نمایند .



برای همین هم می باشد که سران فلسفه و عرفان آن دوران اصلا از شیعیان نیستند و اصحاب اهل بیت علیهم السلام همچون هشام ، با سخنان فلاسفه مبارزه می کردند .



شاید بد نباشد به اشاره ای به یکی از اعتقادات غلط آنان داشته باشیم .


* مرحوم شهید ثانی چنین می گویند :



" حقائق الإيمان - الشهيد الثاني - ص 159
الأصل الخامس ( المعاد الجسماني ): اتفق المسلمون قاطبة على إثباته ، [HIGHLIGHT=#ffff00]وذهب الفلاسفة إلى نفيه وقالوا بالروحاني  "

( قاطبه مسلمانان بر اثبات معاد جسمانی اتفاق دارند [HIGHLIGHT=#ffff00]و فلاسفه آن را نفی کرده و قائل به معاد روحانی  )



* مرحوم شهید ثانی به نقل از محقق طوسی چنین می گوید :

" حقائق الإيمان - الشهيد الثاني - ص 160
الثالث : أن المعاد الجسماني من ضروريات دين محمد صلى الله عليه وآله مع كونه أمرا ممكنا ، وقد أخبر الصادق بوقوعه ، فلا بد من ذلك . "

( اعتقاد به معا جسمانی از ضروریات دین محمد ( صلی الله علیه و آله و سلم ) می باشد و انجام آن ممکن است و صادق ( پیامبر اکرم ) به وقع آن خبر داده و راهی جز اعتقاد به آن نیست )




* مرحوم مظفر نیز چنین می گویند :

" عقائد الإمامية - الشيخ محمد رضا المظفر - ص 128
نعم إن تلك العقيدة في البعث والمعاد على بساطتها هي التي جاء بها الدين الاسلامي ، فإذا أراد الانسان أن يتجاوزها إلى تفصيلها بأكثر مما جاء في القرآن ، ليقنع نفسه دفعا للشبه التي يثيرها الباحثون والمشككون بالتماس البرهان العقلي أو التجربة الحسية - فإنه إنما يجني على نفسه ويقع في مشكلات ومنازعات لا نهاية لها . وليس في الدين ما يدعو إلى مثل هذه التفصيلات التي حشدت بها كتب المتكلمين والمتفلسفين "

( آری ! این عقیده در مورد حشر و معاد ( یعنی عقیده به معاد جسمانی ) به همین اندازه است که در دین اسلام در مورد آن آمده است . پس اگر انسان بخواهد بیشتر از حدی که در قرآن در مورد آن امده است تجاوز نماید ، خود را شبهه می اندازد . یعنی همان شبهاتی که تشکیک کنندگان بخاطر ادله عقلی یا تجارب حسی در آن افتاده اند . پس اگر خود را در این مشکلات و منازعات بیندازد ، برای آن حدی نیست . و هرگز در دین اینگونه تفصیلاتی که متکلمین و فلاسفه بیان کرده اند ، وجود ندارد . )



*************************************************************************************
مرحوم نمازی در " مستدرک سفینه الیحار " ج 8 ص 299 ذیل کلمه " فلسفه " چنین می گویند:

"ذم الفلسفة قال مولانا الصادق صلوات الله عليه في رواية توحيد المفضل : فتبا وتعسا وخيبة لمنتحلي الفلسفة .... "

( مولای ما، حضرت امام جعفر صادق علیه السلام در روایت توحید مفضل فرمودند: ننگ و نفرين و مرگ باد بر كسانى كه مدّعى فلسفه اند ...)



ایشان ادامه می دهند :

" وقال مولانا الحسن العسكري صلوات لله عليه لأبي هاشم الجعفري في رواية شريفة : علماؤهم شرار خلق الله على وجه الأرض ، [HIGHLIGHT=#ffff00]لأنهم يميلون إلى الفلسفة   . وأيم الله إنهم من أهل العدول والتحرف ... "

( علماء آنها بدترین خلائق خداوند بر روی زمین می باشند، زیرا آنها به فلسفه و تصوف (عرفان اصطلاحی) مایل می شوند و بخدا قسم آنها از اهل سرپیچی و تحریف می باشند ... )


ان شاء الله برخی مطالب را در پستهای بعدی بیان خواهم کرد


[SIZE=200]یا علی ع
  
جدا شده از خدا

جدا شده از رسول

جدا شده از کتاب

[COLOR=Blue]هر که ز حیدر جداست
 
Bronze
Bronze
پست: 280
تاریخ عضویت: سه‌شنبه ۲۸ اسفند ۱۳۸۶, ۳:۴۷ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 303 بار
سپاس‌های دریافتی: 794 بار

Re: فلسفه اسلامي،‌خوب يا بد؟؟

پست توسط amoonaser »

 بسم رب الحسین علیه السلام  
  
 سلام بر شما 
  
 از بین اصحاب ائمه صلوات الله علیهم که علوم الاهیه را از امامانشان، اقتباس کرده اند و به تبع امامانشان در رد بر فلسفه بشری ، اقدام کرده اند. 
 

1-[SIZE=150]جناب هشام بن حکم
:   
  
ثقه و مورد اطمینان و بزگوار، بر فلاسفه طعن زننده بود، همانطور که کشّی در کتابش نقل کرده و در بحار ذکر شده است ( بحار ج 48 ص 189 ) و او از بزرگان اصحاب امام صادق و امام کاظم علیهما السلام بوده است و برای او کتب زیادی می باشد که از آنها کتاب دلالات علی حدوث الاجسام (دلالت بر وجود آمدن اجسام) و کتاب الردّ علی الزنادقه (ردی بر منکرین خداوند) و کتاب الارد علی اصحاب الطبائع (ردیه بر پیروان طبیعت ها) و [HIGHLIGHT=#ffff00]کتاب الرد علی ارسطاطالیس (رد بر ارسطو)  را می توان نام برد، همانطوری که نجاشی در کتاب رجالش ( رجال نجاشی ص 304 ) و شیخ طوسی در کتاب فهرستش ( فهرست شیخ ص 204 ) و غیر ایشان ، ذکر کرده اند.

  
 


2-[SIZE=150]جناب فضل بن شاذان نیشابوری
:
  ثقه، بزرگوار و فقیه متکلم کامل شریف، 180 کتاب تصنیف نموده، از آنها: [HIGHLIGHT=#ffff00]کتاب ردّ علی الفلاسفه ( ردیه بر فلاسفه)  بوده همانگونه که نجاشی ( رجال نجاشی ص 217 )   در رجالش و در نیز شیخ در فهرست ص 150 نقل کرده است، و او از بزرگان اصحاب امام رضا و امام جواد و امام هادی علیهم السلام بوده است و در سال 260 وفات یافته یافت.
  
 


3-[SIZE=150]علی بن احمد کوفی
:
  متوفی سال 352 ، کتاب هایی دارد، از جمله کتاب الردّ علی ارسطاطالیس (رد بر ارسطو) و[HIGHLIGHT=#ffff00] کتاب الردّ علی من یقول أنَّ المعرفه من قِبَلِ الموجود ( رد بر کسی که اعتقاد دارد معرفت از جانب مخلوق می باشد)  همانطور که نجاشی ذکر کرده است ( رجال نجاشی ص 189 )
  .

  
 


4-[SIZE=150]علی بن محمد بن العباس
:
 نجاشی کتابهایش    را ذکر کرده است ( رجال نجاشی ص 191 ) و از جمله آنها کتاب الردّ علی اهل المنطق (ردیّه بر اهل منطق ) و کتاب الردّ علی الفلاسفه (رد بر فلاسفه) [HIGHLIGHT=#ffff00]کتاب الردّ علی العروض (رد بر عرضها که از مطالب مورد بحث در فلسفه در بحث هر عرض) 

 


5-[SIZE=150]هلال بن ابراهیم
:
  ثقه، و برای اوست [HIGHLIGHT=#ffff00]کتاب الرد علی من ردّ آثار الرسول و اعتمد نتائج العقول (رد بر کسانی که آثار رسول الله را رد می کنند و به نتایج عقول اعتماد می کنند)  همانطور که نجاشی ذکر کرده است ( رجال نجاشی ص 308 )  





 به مدد مولا ادامه دارد
 
  
 یا علی ع 
جدا شده از خدا

جدا شده از رسول

جدا شده از کتاب

[COLOR=Blue]هر که ز حیدر جداست
 
Bronze
Bronze
پست: 280
تاریخ عضویت: سه‌شنبه ۲۸ اسفند ۱۳۸۶, ۳:۴۷ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 303 بار
سپاس‌های دریافتی: 794 بار

Re: فلسفه اسلامي،‌خوب يا بد؟؟

پست توسط amoonaser »

 بسم رب الحسین علیه السلام  
  
 سلام بر شما 
  
 بعد از بیان برخی جملات بزرگان روایان حدیث در ذم فلسفه به کلام برخی از بزرگان علماء می پردازیم. 
  

 حسن بن موسی نوبختی [FONT=&quot]:  
[FONT=&quot]صاحب روضات می گوید: او صاحب بحث های وارده ی زیادی بر علیه حکماء یونان بوده است. 




 شیخ صدوق علیه الرحمة  [FONT=&quot]: 
[FONT=&quot]در مقدمه کمال الدین، جایی که بر فلاسفه اشکال وارد و ایراد می گیرد. 




[FONT=&quot] قطب الدین راوندی  : 
[FONT=&quot]در کتاب تهافت الفلاسفه (تناقضات فلاسفه) از او می باشد، همانطور که فهرست منتجب الدین آنرا نقل کرده است. 




[FONT=&quot]   
[FONT=&quot]که کتابهایی دارد، از آنها کتاب جوابات الفیلسوف فی الاتحاد (جواب های فیلسوف در امر اتحاد) و کتاب الردّ علی اصحاب الحلاج (ردیه بر پیروان حلاج) 





 حمزه بن علی بن زهره الحسینی [FONT=&quot] : 
[FONT=&quot]که برای اوست کتابی در ابطال شبهات فلاسفه، همانطور که علامه مامقانی از علامه شیخ حر عاملی، نقل کرده است (بحار الانوار ج 1 ص 104 ) 




[FONT=&quot] مولی محمد طاهر قمی 
[FONT=&quot]علامه ی محقق می باشد که کتاب هایی دارد، از آنها، کتاب جلیل القدر و المرتبه در "رد بر حکمة فلاسفه" و غیر آن از کتب دیگر و رساله ای در ردّ بر صوفیه، همانطوری که در جامع الرواه ذکر کرده است[External Link Removed for Guests] جامع الروات ج 2 ص 133 ) 




[FONT=&quot] حسن بن محمد بن عبدالله الطیبی 
[FONT=&quot]به شدت رد کننده فلاسفه و فاش کننده رسوایی های آنها بوده در حالیکه در آن زمان، فلاسفه تسلط داشته اند. همانطور که در روضات ذکر شده است[External Link Removed for Guests] روضات الجنان ط 2 ص 223 ) 





[FONT=&quot]علامه کامل و عالم عامل جامع منوقل و معقول مولی  محمد باقر بن محمد باقر هزار جریبی غروی،  که در اجازة فصلش به علامه بحر العلوم می فرماید: و او را توصیه می کنم به تلاش و کوشش در بدست آوردن مقامات عالیة اخروی مخصوصا کوشش شدید در نشر احادیث اهل بیت نبوت و عصمت صلوات الله و سلامه علیهم و دور ساختن دلبستگی های پست دنیایی، و بر حذر می دارم او را، از صرف کردن نقد عمر عزیز در علوم موهومة فلسفی، که آن مانند سراب در زمین هموار، می ماند که تشنه گمان می کند، آب است ... 




[FONT=&quot] علامه نوری در مستدرک الوسائل   [FONT=&quot]: 
[FONT=&quot]( مستدرک الوسائل ج 3 ص 486 ) بعد از نقل آن از اجازة موجود در نزدش – سید بحر العلوم می باشد که کلامی در دوری کردن از فلاسفه و گروه دیگری که برادر ایشانند، در اجازه اش به علام عامل سید عبدالکریم، سبط محدث جزایری، بعد از کلامی برای او در توجه گذشتگان به احادیث و رعایت آن از جنبه درایت و روایت و حفظ می فرماید: 
[FONT=&quot]پس بعد از آن ها، گروه هایی آمدند که نمازها را ضایع کردند و دنبال شهوات رفتند و از علم و علماء دروی کردند و از فضل و فضلاء جدا شدند- تا اینکه می گوید: پس یک گروه، کسانی بودند که علم را پشت سر انداختند و علماء را مسخره کردند و آنها همان عوام بودند- تا اینکه می گوید: و گروهی دیگر کسانی بودند که جهالت هایی را که از رؤسای کفر و گمراهی و منکرین نبوت و رسالت، کسب کرده بودند، حکمت و علم نامیدند و سابقین به سوی آن جهالت ها را امامان و رهبران، گرفتند. پیروی آثارشان کردند و اتباع نشانه های ایشان نمودند، داخل می شدند در جایی که آنها داخل شده بودند، هر چند با صریح کتاب خداوند مخالف بود و خارج می شدند از آنچه ایشان خارج شده بودند، هر چند آن حق و صواب بود. پس این از دشمنان دین و سعی کنندگاندر نابودی شریعت سید المرسلین بود... 




 علامه کامل رکن الفقها صاحب جواهر [FONT=&quot] : 
[FONT=&quot]در فقه می باشد، که همانطوری که در کتاب سلسبیل ( سلسبیل ص 386 ) نوشته علامه جلیل میرزا ابوالحسن اصطهباناتی آمده، که می گوید: از بعضی از شاگردان صاحب جواهر شنیدم که در مجلس درس ایشان، یکی از اهل علم آمد و در دستش کتابی از فلسفه بود، پس ایشان از او در مورد آن سوال کرد، [HIGHLIGHT=#ffff00]پس وقتی که صاحب جواهر آنرا دید، فرمود: بخدا قسم محمد صلی الله علیه و آله از جانب خداوند نیامد مگر برای باطل ساختن این خرافات و  . 



[FONT=&quot] علامه مجلسی  :  
[FONT=&quot]که در مواضع زیادی در بحار الانوار در ردّ آنها مطلب نوشته است که به بیان برخی از آنه اشاره خواهیم نمود. در اول مراة العقول بعد از ذکر آراء متشتت و نظرات مختلف می فرماید: پس عده ای از آنه، جهالت هایی را که از زباله های اهل کفر و ضلالت منکرین شرایع نبوت و قواعد رسالت گرفته اند، حکمت می نامند و هر کسی هم که در آن حیرت و کوری سبقت گرفته، ائمه می دانند، پس با هر کس که با ائمه شان دوستی کند، دوستی کنند و با هر کس با آنها دشمنی کند، عداوت نمایند و جانفشانی نمایند در راه کسی که پیروی آثار انها کند و جانشان را در خوار کردن کنکرین آراء و افکراشان فدا کنند تا آ خر. 



[FONT=&quot] فیض کاشانی :  
[FONT=&quot]صاحب وافی و غیره می باشد که در کتاب قرة العین مطبوعه در سال 1378 می فرماید: بدانید ای برادران من که خدا هدایتتان کند همانطور که مرا هدایت کرد، من هدایت نشدم مگرا با نور ثقلین و اقتدا ننمودم مگر به ائمه برگزیده و بیزاری می جویم بسوی خدا، از آنچه غیر از هدایت او باشد، پس همانا هدایت فقط هدایت خداست. نه متکلم و نه متفلسف و نه متصوف و نه متکلف ، بلکه مقلد قرآن و حدیث پیغمبر و تابع اهل بیت آن سرور از سخنان حیرت افزای طوایف اربع ملول و کرانه و از ما سوای قرآن مجید و حدیث اهل بیت و آنچه به این دو آشنا نباشند، بیگانه. من هرچه خوانده ام همه از یاد برفت الا حدیث دوست که تکرار می کنم – الخ – و به مفاد این کلمات در رساله انصاف نیز فرموده است. 



[FONT=&quot] علامه جلیل مرجع دینی سید ابوالحسن اصفهانی  : 
[FONT=&quot]در کتاب وسیله در کتاب وقف می فرماید: اگر برای علما (چیزی یا زمینی) وقف شود، به علمای شریعت بر میگردد و مشمول غیر از آنها عقل علماء طب و نجوم و حکمت، نگردد. از این کلام ظاهر می گردد که در نظر ایشان علماء حکمت مثل علماء نجوم، از علماء شریعت نیستند و کتب ایشان، کتب شریعت مقدسه نمی باشد. 



 علامه جلیل حاج شیخ مجتبی قزوینی [FONT=&quot]:  
[FONT=&quot]در کتابش ، بیان الفرقان مخصوصا در جلد چهارم از آن در خاتمه(بیان الفرقان ج 4 ص 154 ) کلمات علماء را در مذمت فلاسفه و عرفاء صوفی و کتاب هایی که در ردّ و مذمت آنها تألیف کرده اند را نقل کرده است. 


[FONT=&quot] مرحوم طبرسی   
[FONT=&quot]در تفسیر سوره فیل می باشد همانگونه که کلامش در " مستدرک سفینه البحار " ذیل واژه (طبع) آمده است. 



 آیت الله العظمی سید ابوالقاسم خوئی [FONT=&quot]:  
[FONT=&quot]در مقدمه ایشان در تفسیر قرآن بنام «البیان» چاپ دوم ( البیان ص 431 ) می باشد. پس به آن مراجعه کنید و به کتاب «خاطرات و زندگانی آقای حکیم» مراجعه نمایید .( بحار الانوار ج 108 ص 1-16 ) 

[HIGHLIGHT=#ffff00][FONT=&quot]اعلامیه آیت الله خوئی فرمودند : حزب توده مثل عقیده فلسفه که ضد اصول اسلام است، می باشد. پس این عقیده کفر و شرکت است.   




[FONT=&quot] در بحار الانوار  ( بحار الانوار ج 108 ص 185 و الذریعه ج1 ص 250 در رقم 1315 )در مذمت تصوف و فلسفه ، آمده است : بدرستیکه هر کس راهی به غیر از مسیر آل محمد علیهم السلام را بپیماید، ملحد گردد و هر کس بغیر از طریقه ایشان بندگی کند، زندیق گردد... 




 یا علی ع 
جدا شده از خدا

جدا شده از رسول

جدا شده از کتاب

[COLOR=Blue]هر که ز حیدر جداست
 
Iron
Iron
پست: 199
تاریخ عضویت: پنج‌شنبه ۲۱ آبان ۱۳۸۸, ۱۱:۵۴ ق.ظ
محل اقامت: اصفهان
سپاس‌های ارسالی: 456 بار
سپاس‌های دریافتی: 371 بار

Re: فلسفه اسلامي،‌خوب يا بد؟؟

پست توسط divoone110 »

 

خدا را شاكرم كه فهميدم چه كافراني را بزرگ ميدونستم.هيچ وقت فكر نميكردم افرادي مثل ملا صدرا، بو علي ،خواجه نصير،شيخ حسنعلي نخودكي ، علامه طباطبائي، مرتضي مطهري ، امام خميني ، جوادي آملي ، جعفر سبحاني ، ... كافر ومشرك باشند.از دوست عزيزم جناب عمو ناصر ممنونم كه اين مطلب رو روشن كردند. با اينحسابتكليف ماها ديگه روشنه جامون كجاست.
با اين حساب الميزان ، تجريد الاعتقاد ، تسنيم ، ... همه بي اعتبارند چون مولفين اونا فلسفه خونده بودند.
فقط يك سوال:مطالب حقه را چطوري از قران سنت استخراج كنيم؟از كجا بفهميم مطابق حق هستند؟هر كسي يك برداشتي از متون داره،از كجا بفهميم كدوم برداشت صحيحه؟
راستي من در رد فقهاي آخرالزمان هم رواياتي ديدم.تكليف ما با فقها چيه؟
با اين حرفا كلي سوال ت ذهنم اومده، كاش بتونيد جواب بديد وگرنه ديوونه ميشم.


 

در کوچه های شهر و در انظار مردمان

دیوانه وار نعــــره زنــــم رو به آسمـــان

آن دم که خواست حب علی از دلم رود

ای خالق جهان به دمی جان من ستان

[External Link Removed for Guests]
Bronze
Bronze
پست: 280
تاریخ عضویت: سه‌شنبه ۲۸ اسفند ۱۳۸۶, ۳:۴۷ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 303 بار
سپاس‌های دریافتی: 794 بار

Re: فلسفه اسلامي،‌خوب يا بد؟؟

پست توسط amoonaser »

 بسم رب الحسین علیه السلام

سلام بر شما

جناب دیوانه 110 عزیز :
 تصویر
  
 یادم می آید که از استاد خودم در مورد یکی از شخصیتهای عرفانی معاصر سوال کردم ... 
  
 ایشان به بنده پاسخ دادند : خودتان را درگیر اسامی نکنید ! هر کس کلامش با کلام اهل بیت ( علیهم السلام ) یکی بود ، مقبول است و هر کس کلامش فرق داشت ، مردود است . 
  
  
 شاید کسی مانند بوعلی سینا برای شما خیلی بزرگ باشد ولی برای بنده حقیر خیلی بزرگ نیست ....  
  
 وی عالمی از تبار اسماعیلیه بوده است و بیان می کند که عقلا معاد جسمانی قابل اثبات نیست ولی در مقابل کلام صادق مصدق ( پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ) کرنش می کند ! 
  
 وی در آخر عمر برای تجربه پزشکی خود ، روی می آورد به جماع ( صیغه نمودن زنان ) و نوشیدن مشروب !!! ( عالم مسلمان شما ، شرابخوار می شود ) !!! 
  
  
 ******************************************* 
  
 بحث خواندن فلسفه به منظور درک اغلاط آنان و روشنگری مردم ( برای اینکه با کلام ملحدین یونانی ، منحرف نشوند ) یک مطلب است ! و اینکه کسی فلسفه بخواند و آن را ترویج کند و حتی اعتقادات خود را مبتنی بر آن سازد و آنها را تایید کند ، مطلب دیگری است !!!!! 
  
  
 مخالفان فلسفه ، تماما خودشان از اساتید فلسفه هستند !!! ولی فلسفه را قبول ندارند بلکه آن را بوسیله قرآن و کلام اهل بیت علیهم السلام نقد می کنند !!! 


  برخی از این افراد و بزرگانی که نام بردید ، خدمات ویژه ای به شیعه کرده اند ، ولی بحث ما بر سر خود فلسفه می باشد !!! 
  
  
 گرفتن عقاید از فلسفه غلط است !!! 
  
 منهج فلسفه در اثبات مطالب ، علی الخصوص عقیدتی ، نیز غلط است ( مگر در معدود امور ) ! 


  
  
 ******************************************* 
  
 برای استخراج احکام و معارف حقه از قرآن و سنت ، اصلا نیازی به فلسفه نداریم ( دقیقا بر عکس تفکر حاکم بر اذهان برخی دوستان ) ! 
  
  
 اگر قرار بود که فلسفه ، تالی تلو قرآن و سنت باشند ، صحابه کرام اهل بیت علیهم السلام ( همچنان که نام بردم ) هرگز به مقابله با فلسفه نمی پرداختند !!!! 
  
  
  
[HIGHLIGHT=#ffff00] شما از همین توحید شروع بفرمایید ....   
  
  
 فلسفه در مورد خداوند طوری صحبت می کند که گویا خداوند با مخلوقش هم سنخ می باشد !! 
  
 ولی بر اساس معارف اهل بیت علیهم السلام ، خداوند نه تنها با مخلوق هم سنخ نیست بلکه متباین از مخلوقات می باشد !!! 
  
 (( توجه بفرمایید : متباین می باشد و نه حتی متفاوت )) 
  
  
  
 ملاصدرا در تعریف فلسفه چنین می گوید : 
  
 الحكمة المتعالية في الأسفار العقلية الأربعة - صدر الدين محمد الشيرازي - ج 2 - ص 20 
 نظم العالم نظما عقليا على حسب الطاقة البشرية ليحصل التشبه بالباري تعالى  
  
 ( فلسفه ) عالم را نظمی عقلی ، به قدر توان بشری ، می بخشد تا تشبه به باری تعالی حاصل آید ( ترجمه اسفار - محمد خواجوی - ص 21 - 22 )  
  
  
 می گویم : به عبارت ساده تر ، فلسفه یعنی مثل خدا شدن ! 
  
  
 آیا این کلام با آیات و روایات یکسان است ؟؟؟ 
  
 عَنْ أَبِي الْحَسَنِ ع قَالَ سَأَلْتُهُ عَنْ أَدْنَى الْمَعْرِفَةِ فَقَالَ الْإِقْرَارُ بِأَنَّهُ لَا إِلَهَ غَيْرُهُ وَ  لَا شِبْهَ لَهُ وَ لَا نَظِيرَ وَ أَنَّهُ قَدِيمٌ مُثْبَتٌ مَوْجُودٌ غَيْرُ فَقِيدٍ وَ أَنَّهُ لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ‏ء  
  
 از حضرت كاظم (ع) كه گفت او را سؤال كردم از پست‏ترين معرفت خدا كه كمتر از آن شناختن آن جناب بعمل نميآيد فرمود كه اقرار كردن به اينكه غير از او خدائى نيست و   را مانند و نظيرى نیست‏ و آنكه محتاج نيست به علت كه او را از عدم بسوى وجود آورده باشد بلكه هميشه ثبوت داشته و بخودى خود موجود بوده و مفقود نخواهد شد و آنكه چيزى مانند او نيست نه در ذات و نه در صفات و نه در غير اينها.  
  
  
 ****** 
  
  
 [HIGHLIGHT=#ffff00]یا در مورد عقل  : 
  
  
 فلاسفه در مورد عقل چنین می گویند : 
  
 عقل جوهری است مجرد،ذاتا و اثرا.جوهر مجرد لا فی موضوع عقل آنست که ادراک کلیات کند. 
  
  
 ولی تعریف عقل در مکتب اهل بیت علیهم السلام چگونه است : 
  
 بِكَ آخُذُ وَ بِكَ أُعْطِي وَ بِكَ أُثِيبُ وَ بِكَ أُعَاقِب‏ 
  
 من بسبب تو ميگيرم و مى‏بخشم، و بسبب تو پاداش ميدهم و بكيفر ميرسانم. 
  
  
 یعنی اگر عقل نبود تکلیف هم نبود. ولی آیا این تعاریف فلاسفه با کلام وحی یکسان و شبیه است ؟ 
  
  
  
  
 از فیلسوف بپرسید این چیست ؟ 
  
 میگوید جسم است !!! 
  
  
 جسم چیست ؟ 
  
 الجسم هو الجوهر القابل الابعاد الثلثة 
  
  
  
 حالا جوهر چیست ؟ 
  
 الموجود لا فی الموضوع 
  
  
  
 حالا موضوع چیست ؟ 
  
 المحل المستغنی عن الحال 
  
  
  
 بیشتر از این هم نمیدانند. 
  
 بزرگانشان نمیدانند ها !!!! 
  
 شیخ اشراق (سهروردی) در منطق حکمه الاشراق میگوید: 
  
 فصل فی بیان ان الوفاء با عطاء الحدود الحقیقه حقوقها صعب جدا لجواز الاخلال بذاتی لم یطلع علیه ولکثره ما ... 
  
  
 قطب الدین شیرازی در منطق حکمته الاشراق در مقاله اول میگوید: 
  
 ما اگر بخواهیم حد حقیقی اشیاء را وفا کنیم؛جدا صعب است،به این دلیل که ذاتیات اشیاء را نمیتوانیم بدست آوریم 
  
  
 نتیجه کلی این که : 
  
[HIGHLIGHT=#ffff00] علم به حقایق اشیاء در قدرت بشر نیست !  
  
  
  
 دو استوانه بزرگ فلسفه،گفته اند که ما حقیقت اشیاء را نمیفهمیم ، وقتی خودشان گفته اند نمیفهمیم دیگر کاسه داغ تر از آش میخواهیم چه کار ؟ 
  
  
  
 اختلاف منطق ارسطو و ابن سینا در علم منطق بیش از صد مورد است 
  
 وقتی در میزانشان اختلاف است،چه انتظار از بقیه مطالب است ؟؟؟ 
  
  
  
 دوستان گرامی ! 
  
 بین ابوعلی سینا و فرفریوس(از شاگردان مهم افلوطین است ) و ملاصدرا در علم خدا 11 قول است !!!! 
  
  
 علم خدا که 11 جور نیست، 10 تا هم غلط است !!!! 
  
 به شما 11 لیوان شربت بدهند و بگویند 10 تا سم مهلک است و یکی گوارا ، چه میکنید ؟ 
  
 راهی را که فلاسفه رفته اند،به حکم عقل نباید رفت ، یعنی عقلا خطر فلسفه از نجات آن بیشتر است !!!!

 
  
 قصد بررسی عقاید فلاسفه را ندارم .... همین ناچیز ، برای پژوهشگر منصف سبب تحقیق است ! 
  
  
 **************************************************** 
  
 از آنجا که برخی دوستان همواره خود را تابع اسامی می کنند و نه تحقیق ، بد نیست که نقل قولی از یکی از اساطین فلسفه داشته باشم .... این نقل قول را استاد کم " یار مهدی " در یکی از تالارها بیان نمود : 



  رب    تصویر
   علیکم

   بهائی که از اساتید و بزرگان فلسفه به شمار می آید، در هنگامه ی تضاد فلسفه با دین، حکم دین و سخنان وحی را ارجح می شمارد، و از تاویلات بیجا پرهیز دارد.
ایشان در کتاب کشکول می نویسد:

  يكى از حكماى اسلام ، كوشيده است ، تا ميان سخنان فيلسوفان و گفته هاى پيامبران سازگارى دهد. و او گرچه در برخى از موارد، توفيق يافته است . اما بناچار، به برخى از تكلّفات دور متوسل شده و به تفسير سخنان پيامبران پرداخته است ، تا كار خود را كامل كند. و درست ، آنست كه سخن پيامبران را ميزان قرار دهند. چه ، آن ، به وحى متكى ست و بايد توجهى به اين كه برخى از گفته هاى فيلسوفان با آن سازگارى ندارد، نداشته باشند.

   با آن که خود از اساطین فلسفه محسوب می شود،    در ذم فلسفه دارد!
در " کشکول" می نویسد:

  [COLOR=navy]فراياد: آن كه از مطالعه علوم دينى روى بگرداند، و اوقات خويش ، در رشته هاى فلسفه مصروف دارد، هنگامى كه غروب عمرش فرا رسد، زبان حالش اين خواهد بود:
تمام عمر با اسلام در داد و ستد بودم
كنون مى ميرم و از من ، تب زنار مى ماند
   

و در "شیر و شکر" چنین می سراید:

ای کرده به علم مجازی خوی
نشنیده ز علم حقیقی بوی
سرگرم به حکمت یونانی
دلسرد ز حکمت ایمانی

...
تا کی ز شفاش، شفا طلبی
وز کاسهٔ زهر، دوا طلبی؟
تا چند چون نکبتیان مانی
بر سفرهٔ چرکن یونانی
تا کی به هزار شعف لیسی
ته ماندهٔ کاسهٔ ابلیسی؟

سؤرالمؤمن، فرموده نبی
از سؤر ارسطو چه می طلبی؟
سؤر آن جو که به روز نشور
خواهی که شوی با او محشور
سؤر آن جو که در عرصات
ز شفاعت او یابی درجات
در راه طریقت او رو کن
با نان شریعت او خو کن

کان راه نه ریب در او نه شک است
و آن نان نه شور و نه بی نمک است
تا چند ز فلسفه ات لافی
وین یابس و رطب به هم بافی؟

رسوا کردت به میان بشر
برهان ثبوت «عقل عشر»
در سر ننهاده، بجز بادت
برهان «تناهی ابعادت»
تا کی لافی ز «طبیعی دون»
تا کی باشی به رهش مفتون؟
و آن فکر که شد به هیولا صرف
صورت نگرفت از آن یک حرف
تصدیق چگونه به این بتوان
کاندر ظلمت، برود الوان
علمی که مسائل او این است
بی شبهه، فریب شیاطین است
تا چند دو اسبه پی اش تازی
تا کی به مطالعه اش نازی؟
وین علم دنی که تو را جان است
فضلات فضایل یونان است
خود گو تا چند چو خرمگسان
نازی به سر فضلات کسان!

تا چند ز غایت بی دینی
خشت کتبش بر هم چینی؟
اندر پی آن کتب افتاده
پشتی به کتاب خداداده
نی رو به شریعت مصطفوی
نی دل به طریقت مرتضوی

نه بهره ز علم فروع و اصول
شرمت بادا ز خدا و رسول


 
   *************    نکته ای که در این کلمات و اشعار مشهود است، همان مطلب قبلی است و آن این که فلسفه با شریعت همخوانی ندارد (مگر در مواردی معدود)، و بلکه با پرداختن به فلسفه، فرد نامسلمان از دنیا می رود!! 
<!-- / message --><!-- sig -->







***************************************************************************


 در باب فقه و تقلید از احکام هم بروید به سوی مراجع عظام شیعه ! 
  
  
 طبعا انتخاب مرجع تقلید وابسته به تبلیغات نیست بلکه باید رفت پیش اهل فن و از آنان طلب کمک کرد .... 
  
  
 جالب است که یکی از مراجع عظام فرموده اند : اول تا آخر فلسفه را خواندیم ، چیزی جز گمراهی نبود ! 
  
  
  
  
 یا علی ع 
جدا شده از خدا

جدا شده از رسول

جدا شده از کتاب

[COLOR=Blue]هر که ز حیدر جداست
 
Iron
Iron
پست: 199
تاریخ عضویت: پنج‌شنبه ۲۱ آبان ۱۳۸۸, ۱۱:۵۴ ق.ظ
محل اقامت: اصفهان
سپاس‌های ارسالی: 456 بار
سپاس‌های دریافتی: 371 بار

Re: فلسفه اسلامي،‌خوب يا بد؟؟

پست توسط divoone110 »

 
سلام دوست عزيز
ممنون كه جواب كاملي داديد. اولا ذكر كنم كه بنده با جناب بو علي نسبتي ندارم و با ديگران هم همين طور.اگر سوالي مي پرسم محض اطلاع است ولا غير.
قبل از پرسيدن سوالهاي جديد ، از مطالبي كه گفته ايد چند سوال دارم كه خواهشمندم روشن كنيد:
اول اين نكته را عرض كنم كه اصلا در مورد احوال شخصي هيچ شخصيتي حرف نميزنم و روي اين جور مطالب بحث نمي كنم چون كلا علم تاريخ را در حد اظهار نظر در مورد اشخاص قبول ندارم. هر كسي با توجه به نظر خودش اظهار نظر كرده و نظر هيچ آدمي ( غير از معصومين) براي من اهميتي ندارد. پس اينكه مثلا فلان نفر گفته كه فلاني مشروب ميخورده و ... دليل نميشود براي حقير. بله همانطور كه قول هست مبني بر شرب خمر بو علي قولي هم هست مبني بر فقيه بودنش قولي هست مبني بر اينكه براي حل مسائل مشكله در مسجد نماز ميخواند تا جواب برايش روشن شود. اما هيچ كدام از اين اقوال دليل بر رد يا اثبات فلسفه نيست.(پس از احوال شخصيه بگذريم ).
اما اينكه بو علي تصريح ميكند به خاطر قول صادق مصدق معاد جسماني را ميپذيرد فكر كنم دليلي باشد بر اينكه او هر چيزي را كه با عقلش نتوانسته ثابت كند رد هم نميكرده و به آيات و احاديث و روايات هم نظر داشته.
و البته فلاسفه اسلامي معاد جسماني رو قبول داشتند و انرا از ضروريات دين دانسته اند هرچند غزالي اين اتهام را متوجه بو علي و ... ميكند و يكي از دلايل تكفير انها ذكر ميكند.(پس فلاسفه معاد جسماني را رد نميكنند لكن به طرق مختلف توجيه ميكنند.)
برگرديم به جواب شما.من اسمهائي رو بردم كه واقعا نميشود از انها به آساني گذشت چه قدما و چه متاخرين. گفتيد برخي از انها خدماتي داشته اند.ميخواهم يك نفرشان را نام ببريد كه خدمتي نداشته باشد خيلي حرف سنگيني است كه به هر كدامشان بگوئيم ملعون ، كافر ، ...
گفتيد گرفتن عقايد از فلسفه غلط است.من ميگويم بر منكرش لعنت. چه فيلسوفي ادعا كرده عقايد رو بايد از فلسفه گرفت؟(همينطور گفتيد برای استخراج احکام و معارف حقه از قرآن و سنت ، اصلا نیازی به فلسفه نداریم) انچه در فلسفه اسلامي از قديم باب شده اينست كه عقايد رو از كتاب و سنت ميگيرند و براي ان مقدمات عقلي مياورند.بعبارتي نقل را به كمك عقل اثبات ميكنند (نه براي اينكه عقل را در عرض نقل قرار بدهند بلكه براي اثبات صدق عقلاني عقايد اسلام مخصوصا در مقايسه با عقايد ديگر اديان). در عمل هم واضح و بديهي است كه عقل صرف به قهقهرا ميرود.عقل بما هو عقل اگر 1001 سال هم تفلسف كند به معاد و توحيد و نبوت و ... نميرسد.
پس علاوه بر اينكه با حرف شما در اين مورد همراهي ميكنم اضافه ميكنم كه بزرگان فلسفه اسلامي هم ادعائي بر خلاف اين نداشتند و در عمل هم قاطبه انها همينطور بودند.
به اختلافات فلاسفه اشاره كرده ايد.يك علم را نام ببريد كه علماي آن متفق القول يك حرف بزنند.به اختلاف بو علي و ارسطو در منطق اشاره كرده ايد.بوعلي بيشتر به اكمال منطق پرداخت و تنها در معدود مواردي نظري را اصلاح كرده.منطق امروزه هم ان منطق ارسطوست. شيخ صدوق اعتقادات را نوشت . شيخ مفيد تصحيح الاعتقادات را نوشت و در آن حداقل در 95 مورد نظرات شيخ صدوق را اصلاح كرد(نه تكميل).اين طبيعت علوم است كه علماي موخر نظرات متقدمين را اصلاح و تكميل كنند. در مورد علم خدا هم شما نظر صحيح را بيان كنيد تا اختلافات تمام شود.
در مورد ادامه سخنان شما هم چند جمله ميگويم:
فلسفه راهزن است و اگر راه بزند، بد ميزند اما كسي كه فلسفه خواند و فهميد و انرا بر شريعت عرضه كرد و راه يافت، با اثبات عقلاني عقايد ميتواند به اعلي درجات ايمان برسد چون قطعا ايمان مسبوق به معرفت است و هر چه معرفت محكمتر .... .از اين جهت هر كس نميتواند فلسفه بخواند و فلسفه يك علم عمومي نيست. بزرگان فلسفه هم هرگز هر كس را به شاگردي نميپذيرفتند و معمولا شاگردان كمي داشتند.ميرداماد فقط 3 شاگرد داشت ، ملا صدرا دو شاگرد اصلي داشت كه يكي ملا محسن فيض كاشاني و ديگري فياض لاهيجي بود. حتي علامه طباطبائي مباحث پيچيده(مثل مبحث نفس) را فقط به چند شاگرد خود بصورت خصوصي درس داده اند و هيچ نوشته اي در مورد اين مباحث ندارند.
فلسفه راهزن است.فلسفه به تنهائي موضوعيت ندارد و تنها زماني علم ينفع هست كه به خدمت دين در ايد و زمينه ساز تجريد الاعتقادها ، الميزان ها ، ... شود و انسانهائي چون خواجه نصير ، علامه طباطبائي، مطهري بسازد كه نه تنها فلسفه بلكه جان خود را هم برعقايد دين و شريعت ترجيح نمي دادند. اثبات فلسفي(عقلاني) عقايد نزد دينداران شايد ارج نداشته باشد(چون نقل براي آنها حجت است) اما در اثبات حقانيت دين به ديگر اديان كاربرد دارد، صد البته مشروط بر اينكه مطابق دين باشند. امروز فلاسفه اسلامي كه به شبهات كلام جديد، الهيات مسيحي و مكاتب ماترياليستي و الحادي به زبان قابل پذيرش براي همه(زبان عقل) پاسخ مي دهد.
در مورد مباحثي كه از متن فلسفه بيان كرديد فعلا جواب نميدهم.در عوض چند سوال دارم كه انتظار دارم كما في السابق دوستانه جواب دهيد.
- مشكل فلسفه چيست كه بدينگونه اصحاب آن تكفير ميشوند؟موضوع آن غلط است؟روش آن؟مسائل آن؟نتايج آن؟اهالي آن ؟ آيا فلسفه بذاته باطل است يا چيزي بر آن عارض شده كه موجب اين اظهار نظرها شده؟
- آيا اشتباهات فلسفي فلاسفه قابل اصلاح نيستند؟ آيا نميتوان عقايد ديني را در قالب مسائل عقلي بيان كرد؟
هر چند بر فلسفه تعصبي ندارم و تاكيد ميكنم فلسفه موضوعيت ندارد اما بطور مطلق هم رد نميكنم(البته به هيچ وجه تفكر ازاد در دين را نميپذيرم بلكه نقل را خط قرمز تفكر ميدانم). بايد علمي باشد كه سبب ارتباط اعتقادات با هم و انسجام آنها شود.ما در همه موارد نقل نداريم ضمن اينكه در مناظرات اعتقادي هميشه نقل براي طرف حجت نميشود و اقناع نميكند اما استدلال عقلي بر هر مسئله نزد ارباب عقول شكي باقي نميگذارد.

 

در کوچه های شهر و در انظار مردمان

دیوانه وار نعــــره زنــــم رو به آسمـــان

آن دم که خواست حب علی از دلم رود

ای خالق جهان به دمی جان من ستان

[External Link Removed for Guests]
Administrator
Administrator
پست: 2244
تاریخ عضویت: یک‌شنبه ۱ بهمن ۱۳۸۵, ۱۱:۵۲ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 10691 بار
سپاس‌های دریافتی: 5476 بار
تماس:

Re: فلسفه اسلامي،‌خوب يا بد؟؟

پست توسط Mohsen1001 »

باسمه تعالی

ایت الله قاضی استاد امام (ره) : در فلسفه از دین خبری نیست ! (عرفان متعالی صفحه 34)

:razz:
Bronze
Bronze
پست: 280
تاریخ عضویت: سه‌شنبه ۲۸ اسفند ۱۳۸۶, ۳:۴۷ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 303 بار
سپاس‌های دریافتی: 794 بار

Re: فلسفه اسلامي،‌خوب يا بد؟؟

پست توسط amoonaser »

 بسم رب الحسین علیه السلام  
  
 سلام بر شما 
  
 جناب دیوانه 110 عزیز : تصویر 
  
 ضمن تشکر از مطالب شما  
  
  
 اول : 
 اگر عقیده من و شما در این است که تنها راه فلاح و نجات دنیوی و اخروی در اطاعت مطلق از فرامین اهل بیت ( علیهم السلام ) است و در تضاد میان کلام عرفا و فلاسفه و غیره یا کلام اهل بیت ( علیهم السلام ) فقط و فقط کلام اهل بیت ( علیهم السلام ) را ارجح دانسته و ما بقی را به دیوار می کوبیم ، پس هیچ بحثی میان من و شما نیست ! 
  
 (( [HIGHLIGHT=#ffff00]البته بنده ، خودم و شما را مثال زدم زیرا طرفین بحث ، بنده و شما هستم و همچنین برای اینکه بحث برای همه خوانندگان روشن شود . وگرنه در صحت اعتقاد شما بنده به هیچ وجه شک ندارم و جسارت نمی کنم  )) 
  
  
 دوم : 
 اینکه ابن سینا نماز می خواند و دعا می کرد و غیره خیلی چیز عجیبی نیست زیرا بنده اول بیان کردم که وی از تبار اسماعیلیه بود . یعنی نماز و روزه و دعا و غیره را قبول داشت .  
 ولی همین ابن سینا در اواخر عمر برای بدست آوردن نتایج تجربی ، روی آورد به جماع ( صیغه کردن --- البته بسیار زیاد ) و همچنین شرب خمر !!! 
  
 چنین کسی که داعیه فلسفه اسلامی دارد در اواخر عمر خود ( بعد از این همه تتبع و مطالعه و فقاهت ( البته نقل قول از شما ) ) می شود شارب خمر !!! آنهم برای فهمیدن اثرات پزشکی آن !!! 
  
 (( [HIGHLIGHT=#ffc000]این مطلب را برای سینه چاکان وی بیان کردم . زیرا در نظر برخی ، تنها اسامی بزرگ مهم هستند و نه اعمال و اعتقادات افراد  )) 
  
  
 سوم : 
 ما در ابتدا تعریف فلسفه را از قول ملاصدرا ( ملاّی مورد علاقه فلاسفه و عرفان ) بیان کردیم و ترجمه فارسی آن را از قول محمد خواجوی ( که بنده در چند جلسه در خدمت ایشان بوده ام ) . 
  
[HIGHLIGHT=#ffff00] دیدیم که وی فلسفه را همان تشبّه به خداوند متعال بیان می کند !!!  
  
 آیا اصلا چنین علمی می تواند اسلامی باشد ؟؟ (( [HIGHLIGHT=#ffff00]این پیش فرض را بدانید که ملاصدار نیز مسلمان بود و این مسلمان چنین تعریفی دارد  )) 
  
  
 چهارم : 
 تعریف عقل در معیار فلاسفه را بیان کردیم و تعریف عقل در مکتب اهل بیت ( علیهم السلام ) را نیز گفتیم !! 
  
 آیا شما اشتراکی در میان آنها می بینید که حال بیاییم و " فلسفه اسلامی " تعریف نماییم ؟؟!!!! 
  
 در ابتدایی ترین فاکتور و اصلی ترین فاکتور فلسفه که همان " عقل " است ، تفاوت در کلام میان آنان و اهل بیت ( علیهم السلام) است . چگونه ما وارد چنین ورطه ای شویم !!! 
  
  
 در مکتب اهل بیت ( علیهم السلام ) عقل دارای تکلیف است ولی در مکتب فلاسفه ، عقل تنها کارش ادراک کلیات است !!! 
  
  
 پنجم : 
 درک مفاهیم دینی از طریق عقل ( البته عقل تعریف شده در مکتب اهل بیت علیهم السلام ) امری است که ممدوح شارع مقدس ( جل و علا ) می باشد ! 
  
 ولی مشکل اینجاست که مریدان فلسفه و به تبع آنان عوام مردم ، می خواهند احکام الهی و مفاهیم عمیق ربانی را با عقل فلسفی ( دقت بفرمایید ) غقل فلسفی ، درک نمایند !!! برای همین است که بعد از چند وقت غور در ممطالب فلاسفه ، تضاد میان دین و فلسفه رخ می دهد .... 
  
 برای همین است که برخی می آیند و منکر برخی داستانهای قرآنی می شوند و انها را استعاره می دانند و نه واقعیت !!!! 
  
  
 ششم : 
 شابد بد نباشد که برخی اعتقادات فلاسفه را بیان کنیم و تضاد میان آنها و کلام اهل بیت ( علیهم السلام ) را ببینیم ، تا متوجه شویم که مشکل این امر بسیار بنیادی است !!!! 
  
  
  
  
 توحید : در مورد آن قبلا عرایضی داشتم که در نزد فلاسفه ، سنخ میان خالق و مخلوق یکی است ولی در مکتب اهل بیت ( علیهم السلام ) میان خالق و مخلوق اصلا هیچ سنخیتی وجود ندارد !!!! 
  
  
  
 عالم وجود : فلاسفه عالم را همانند پیازی می دانند که لایه لایه است و هرگز نمی توان از یک لایه به لایه دیگر رفت !!!! حال این تعاریف را از کجا آورده اند ، معلوم نیست ! 
  
 ولی در مکتب اهل بیت ( علیهم السلام ) از این حرفها وجود ندارد !! 
  
 شاید برای همین بوده است که وقتی اولین فضانوردان وارد کره ماه شدند ، بسیاری از فلاسفه اصل ماجرا را منکر شدند و گفتند چنین چیزی امکان ندارد !! (( مطلبی را که عرض کردم ، استاد حقیر از یکی از فلاسفه قبل از انقلاب ، تعریف نمودند )) 
  
  
  
 بد نیست برخی از عقاید فلاسفه را از ترجمه فارسی بحارالانوار ( آسمان و جهان-ترجمه كتاب السماء و العالم بحار، ج‏1، ص: 179 ) بیان کنم . 
  
  علامه ( حلّی ) در شرح آن ( در مورد حدوث جهان ) گفته: اين مسأله از بزرگترين مسائل اين علم است و همه مسائل آن بر او بچرخد، و مورد اختلاف شديد است ميان مسلمانان و دشمنان آنها، و مردم در باره آن سخت اختلاف دارند و خلاصه اقوال اينست:
1- جهان در ذات و صفات هر دو حادث است، و اين عقيده همه مسلمانها و نصارى و يهود و مجوس است.
2- در ذات و صفات قديم است، و اين عقيده ارسطو، و ثاوفرطيس، و ثاميطوس و ابى نصر، و[HIGHLIGHT=#ffff00][SIZE=150] ابى على بن سينا
  كه آسمانها را بذات و صفات قديم دانند؛ و حركات و اوضاع آنها را بحسب نوع قديم شمارند، يعنى هر پديده بدنبال ديگريست بى‏نهايت.
3- در ذات قديم باشند و در صفات حادث و اين عقيده انكساغورس، و فيثاغورس و سقراط، و ثنويه است و در اين باره اختلافات بسيارى دارند كه در اين مختصر نگنجد.
4- ذات آنها حادث باشد و صفاتشان قديم و كسى بدان معتقد نيست زيرا محال است، و جالينوس در همه متوقف است.
  
  
 *********************************************************************************** 
  
 در كتاب نهاية المرام در علم كلام گفته: همه مسلمانان اتفاق دارند كه جز خدا و صفاتش قديم نيست، و اماميه معتقدند كه قديم همان خدا است و بس و باز در آن گفته: از نظر عقل چهار قسم پيش نيست.
1- جهان در ذات و صفات حادث است، و اين عقيده مسلمانها و سائر ملّيين و برخى حكماى قديم است.
2- در ذات و صفات قديم است و اين عقيده ارسطو و جمعى از حكماى قديم است و برخى متاخرين چون ابى نصر و [SIZE=150][HIGHLIGHT=#ffff00]شيخ الرئيس  
گفته‏اند: آسمانها در ذات‏ و صفات قديمند جز حركات و اوضاعشان كه در نوع خود قديمند، نه در شخص خود و عناصر و هيولا شخصا قديمند و صور جسميه آنها و صور نوعيه بنوع قديمند نه بشخص. 
 
 3- در ذات قديمند و در صفات حادث و اين عقيده حكماى پيش از ارسطو است چون ثاليس ملطى؛ انكساغورس، فيثاغورس، سقراط و همه ثنويه چون مانويه، ديصانيّه، مرقوبيه و ماهانيه، سپس اينان دو گروه شدند، برخى گفتند اين ذات قديم جسم بوده و اينان هم اختلاف كردند، ثاليس گفت: آبست، چون قابل هر صورتيست، و پندارد كه خشك شده و زمين شده، و لطيف شده و هوا گرديده، و جوش زده و آتش برآورده و از آتش دود برخاسته و از دود آسمان پديد شده، و گفته‏اند اين عقيده را از تورات گرفته كه در سفر نخست گويد: خدا گوهرى آفريد و بنظر هيبت بدان نگريد و اجزائش وارفتند و آب شد، و از آن بخارى چون دود برخاست و از آن آسمانها را آفريد، و بر روى آب كفى پديد شد و از آن زمين را آفريد، و آن را با كوهها لنگر بست. 
  
  
  
 مرحوم مجلسی بعد از بیان بسیاری از این اعتقادات ، چنین می گویند : 
 و همانا اين عقائد پست را آورديم تا دانسته شود كه حكماء بدين خرافتها چسبيده و آنها را بزبان آوردند و پيروانشان بدنبال آنها رفتند و آنها را بزرگداشتند و چون از دينداران مطلبى كه از قرآن يا كلام پيغمبر و امام است بشنوند منكر شوند و بباد مسخره گيرند، خدا آنها را بكشد از كجا دروغ بافند . 
  
  
  
 در پاورقی این قسمت ( در شرح کلامه علامه مجلسی ) چنین آمده است : 
  
 " ملا صدرا در پايان رساله حدوث عالم خود كلمات جمعى از فيلسوفان كهن را آورده و آنها را رمز و اشارت دانسته چون به آنها خوشبين بوده او معتقد بوده كه حكمت را از پيغمبرانى و اوليائى چون ادريس و داود و سليمان و لقمان گرفته‏اند، ،..... " 
  
  
  
  
 سوال ما این است که این همه تعاریف و حدس و غیره از کجا آمده است ؟؟؟؟؟ آیا عقل آنان ( با تعاریف خودشان ) که اصلا چنین چیزهایی را ندیده است ، توانسته پی به این مطالب ببرد ؟؟؟ 
  
 یا فقط چون با عقل فلسفی سازگار است ( آنهم در عین تجاهل ) باید این حرفها را قبول کرد !!! 
  
 (( در ضمن نظرات ابن سینا را نیز در میان مطالب ببینند )) 
  
  
  
 محقّق دوانى در انموذج خود گفته: فلاسفه با اهل سه ملت در حدوث جهان مخالفند ....... و جمهور فلاسفه معتقدند كه عقول و اجرام فلك و نفوسشان قديمند، و مطلق حركت و وضع و تخيل آنها نيز قديمند . 
  
  
 توجه بفرمایید که چگونه مطالبی را بیان می کنند که با کلام وحی در تضاد است !!!! 
  
  
  
 هفتم : 
 در راه مطالعه فلسفه و تبیین حرفهای آنان ، بسیاری بوده اند که حال یا زنده هستند و یا از دنیا رفته اند ! 
  
 اینکه فلان اسم بزرگ است دلیل توجیه عملکرد آنان نمی شود !!! 
  
 زیرا اگر قرار به بزرگ بودن اسامی باشد ، چه بسا بهتر باشد ما نام " هشام بن حکم " را ببریم که از شاگردان طراز اول امام ضادق ( علیه السلام ) بودند و امام ( علیه السلام ) به ایشان عنایت خاص داشتند . (( احتجاجات ایشان با مخالفان دین و مذهب ، شهره عام و خاص است )) 
  
 یک چنین شخصبت بزرگی ، کتاب می نویسد در رد فلسفه !!! 
  
  
 یا شخصی مانند " فضل بن شاذان " که ایشان ( در عین اینکه از مفاخر شیعه و از اعاظم است ) کتاب می نویسد در رد فلسفه !!! 
  
  
 یا بزرگانی که همچون شیخ مفید و شیخ صدوق و قطب الدین راوندی و غیره ، که بسیاری از همین بزرگانی که نام بردید ، در علم دین از شاگردان اینان هستند !!! 
  
  
 یا سخن کسی همچون مرحوم صاحب جواهر ( که فقها برای فقاهت و فقیه شدن حتما باید 1 بار این کتاب را مطالعه نمایند ) که به صراحت می گوید : 
  
 " [HIGHLIGHT=#ffff00]بخدا قسم محمد صلی الله علیه و آله از جانب خداوند نیامد مگر برای باطل ساختن این خرافات و   " 
  
  
 اگر صرفا بردن اسامی افراد سبب توجیه صحت عمل می شود ، قطعا اسامی بزرگانی که بر علیه فلسفه عمل کرده اند بسیار بیشتر و سنگین تر است از موافقین فلسفه !!! 
  
  
 ولی بنده اصلا چنین مطلبی را مطلق نمی دانم !! 
  
 مطلق برای من کلام اهل بیت ( علیهم السلام ) است و بس ! 
  
 وقتی کلامی با کلام اهل بیت ( علیهم السلام ) در تضاد باشد و یا کوچکترین اختلافی هم داشته باشد ، به راحتی آن را رد می کنم ولو اینکه گویند آن از بزرگان باشد !!! 
  
  
  
  
 هشتم :  
 فلسفه امری است که از پایه و در اصول با کلام وحی در تضاد است ( همچنان که برخی از نمونه های آن بیان شد ) و لذا موضوعیتی ندارد که این چنین بر روی آن تبلیغ شود مگر برای رد شبهات آن .... 
  
 زیرا شبهات آنان با ظاهری آراسته می باشد و بر اساس عقل ( البته عقل فلسفی ) به نظر می رسد و لذا باید افرادی باشند و این شبهات را مردود نمایند !!! 
  
 هستند اساتیدی که در نزد اساطین فلسفه شاگردی کرده اند ، تنها و تنها برای رفع شبهات آنها !! 
  
  
 اگر واقعا قائل به این امر باشیم که نباید از خودمان حرف بزنیم و بنابر آیه شریفه " و لا تقف ما لیس لک به علم " از وجود عالم و نحوه خلقت و صفات باری تعالی و غیره نباید بر اساس تکفرات شخصی سخن بگوییم ، همانا عقل ( در معنای فطری و اهل بیتی ) ما را رهنمون می کند به سوی فرد یا افرادی که عالم به این امور هستند !! و نه به سوی افرادی که تنها برای خودشان خواب و خیال تفسیر می کنند و برای منطقی جلوه دادن آنها ، نام " عقلانی " را بر چسب می کنند !!!! 
  
  
  
 نهم : 
 بحث کلام جدید شد .  
  
 حواسمان باشد که در بحث با مخالفان دین ( که نقل ما را قبول ندارند ) نباید پا را فراتر نهاده و مطالبی را بعنوان عقیده اسلامی مطرح نماییم که اقوال اهل بیت ( علیهم السلام ) آنها را رد نموده است . 
  
 یکی از مشکلات علمای کلام این بوده است که برای جواب دادن به شبهات فلاسفه ، از سلاح فلسفه استفاده نموده اند تا پاسخ شبهه بدهند ، ولی عقاید فلسفی وارد کلام آنان شده و این مطالب را بعنوان دین بیان کرده اند و عملا فلسفه را وارد دین نموده اند !!!! 
  
  
 اهل بیت ( علیهم السلام ) در مناظره با بیخدایان ( امثال ابن ابی العوجاء و غیره ) هرگز از مفاهیم فلسفی یونان و غیره استفاده نکردند و اصلا از اصول آنان پیروی نمی نمودند . 
  
  
  
 دهم : 
  
 شاید اگر در احادیث اهل بیت ( علیهم السلام ) غور نماییم خواهیم فهمید که برای کسب علم نباید در خانه هر کس و ناکس رفت ( مانند یونانیان مشرک و غیره )  
  
  
 نقل قولی می کنم از استادم : یار مهدی عزیز  



بحارالأنوار، ج 2 ص 82-105

كتاب العقل و العلم و الجهل - تتمة أبواب العلم
باب 14- من يجوز أخذ العلم منه و من لا يجوز و ذم التقليد و النهي عن متابعة غير المعصوم في كل ما يقول و وجوب التمسك بعروة اتباعهم عليهم السلام و جواز الرجوع إلى رواة الأخبار و الفقهاء الصالحين


« أَ فَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدى‏ فَما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ » (يونس)

قَالَ الصَّادِقُ ع كَذَبَ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ يَعْرِفُنَا وَ هُوَ مُسْتَمْسِكٌ بِعُرْوَةِ غَيْرِنَا.
معاني الأخبار

عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سُلَيْمَانَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع ... وَ هُوَ يَقُولُ‏ ... فَلْيَذْهَبِ الْحَسَنُ يَمِيناً وَ شِمَالًا فَوَ اللَّهِ مَا يُوجَدُ الْعِلْمُ إِلَّا هَاهُنَا.

بصائر الدرجات‏

عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ خَالِدٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع يَقُولُ ... فَلْيَذْهَبِ الْحَسَنُ يَمِيناً وَ شِمَالًا لَا يُوجَدُ الْعِلْمُ إِلَّا عِنْدَ أَهْلِ بَيْتٍ نَزَلَ عَلَيْهِمْ جَبْرَئِيلُ.

بصائر الدرجات‏

عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ ... فَلْيُشَرِّقِ الْحَكَمُ وَ لْيُغَرِّبْ أَمَا وَ اللَّهِ لَا يُصِيبُ الْعِلْمَ إِلَّا مِنْ أَهْلِ بَيْتٍ نَزَلَ عَلَيْهِمْ جَبْرَئِيلُ.

بصائر الدرجات‏

عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ أَبو جَعْفَرٍ ع ... فَلْيَذْهَبِ الْحَكَمُ يَمِيناً وَ شِمَالًا فَوَ اللَّهِ لَا يُوجَدُ الْعِلْمُ إِلَّا مِنْ أَهْلِ بَيْتٍ نَزَلَ عَلَيْهِمْ جَبْرَئِيلُ.

بصائر الدرجات‏
رجال الكشي‏

عَنْ أَبِي مَرْيَمَ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع لِسَلَمَةَ بْنِ كُهَيْلٍ وَ الْحَكَمِ بْنِ عُتَيْبَةَ شَرِّقَا وَ غَرِّبَا لَنْ تَجِدَا عِلْماً صَحِيحاً إِلَّا شَيْئاً يَخْرُجُ مِنْ عِنْدِنَا أَهْلَ الْبَيْتِ.
بصائر الدرجات
رجال الكشي

عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ أَمَا إِنَّهُ لَيْسَ عِنْدَ أَحَدٍ مِنَ النَّاسِ حَقٌّ وَ لَا صَوَابٌ إِلَّا شَيْ‏ءٌ أَخَذُوهُ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ.
المحاسن‏

عَنْ فُضَيْلٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع يَقُولُ كُلُّ مَا لَمْ يَخْرُجْ مِنْ هَذَا الْبَيْتِ فَهُوَ بَاطِلٌ.

بصائر الدرجات

عَنِ الثُّمَالِيِّ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ [COLOR=darkgreen]وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَواهُ بِغَيْرِ هُدىً مِنَ اللَّهِ قَالَ عَنَى اللَّهُ بِهَا مَنِ اتَّخَذَ دِينَهُ رَأْيَهُ مِنْ غَيْرِ إِمَامٍ مِنْ أَئِمَّةِ الْهُدَى
بصائر الدرجات

عَنْ عَلِيِّ بْنِ سُوَيْدٍ السَّائِيِّ قَالَ كَتَبَ إِلَيَّ أَبُو الْحَسَنِ الْأَوَّلُ وَ هُوَ فِي السِّجْنِ وَ أَمَّا مَا ذَكَرْتَ يَا عَلِيُّ مِمَّنْ تَأْخُذُ مَعَالِمَ دِينِكَ لَا تَأْخُذَنَّ مَعَالِمَ دِينِكَ عَنْ غَيْرِ شِيعَتِنَا.
رجال الكشي‏

عَنْ جَابِرٍ الْجُعْفِيِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ اطْلُبُوا الْعِلْمَ مِنْ مَعْدِنِ الْعِلْمِ وَ إِيَّاكُمْ وَ الْوَلَائِجَ فِيهِمُ الصَّدَّادُونَ عَنِ اللَّهِ.

کتاب زید الزّرّاد
<!-- / message --><!-- sig -->





 در پایان عرض می کنم : 
  
 تا زمانی که معارف حقه اهل بیت ( علیهم السلام ) در نزد ما می باشد ، نیازی به مشتی خیالبافی های اساطیر یونانی که در آخر سر از زبان مسلمانان خارج می شود ، نداریم !!! 
  
  
 جالب است بدانید که از همین طریق خطا می باشد که بسیاری سر از عرفان در می آورند و می شوند محب امثال ابن عربی و بایزید بسطامی و مولوی و غیره !!! 
  
  
 موفق باشید 
  
  
 یا علی ع 
جدا شده از خدا

جدا شده از رسول

جدا شده از کتاب

[COLOR=Blue]هر که ز حیدر جداست
 
قفل شده

بازگشت به “نقد سایر اندیشه ها”