راز گريه اش چه بود؟ .
آنچه به اين همه عزادارى عجيب و طولانى فاطمه معنا ميبخشيد و او را در رديف بسيار گريه كنندگان قرار داد،چه ميتوانست باشد، غير از اين كه فاطمه عليهاالسلام به عيان ميديد نفاق رخ نموده و بعد از رحلت رسول خدا صلياللهعليهوآله اسلام و دين محمّد صلياللهعليهوآله در معرض آسيب فراوان قرار گرفته است.
آرى گريه فاطمه براى انحراف اسلام بعد از پيامبر صلياللهعليهوآله توسط مردمانى بود كه نقاب دين بر چهره زده و به نابودى نسل محمد صلياللهعليهوآله كمر همّت بسته بودند و مهمترين جلوه اين انحراف همانا غصب مقام خلافت اميرمؤمنان عليهالسلام بود كه بلافاصله بعد از وفات رسول خدا صلياللهعليهوآله روى داد و فاطمه بخش اعظم عمر مختصرش را براى تصحيح اين انحراف صرف كرد. اين دوره از حيات مظلوم دو عالم را ميتوان بدين صورت بيان كرد.
یاس محمد(ص) چه شد؟
مدیر انجمن: شورای نظارت
-
- پست: 705
- تاریخ عضویت: یکشنبه ۱ مهر ۱۳۸۶, ۲:۱۳ ب.ظ
- محل اقامت: Tehran
- سپاسهای ارسالی: 2377 بار
- سپاسهای دریافتی: 1893 بار
Re: یاس محمد(ص) چه شد؟
غصب خلافت از پايان مراسم حجة الوداع، به دستور فرشتهى وحى، پيامبر صلي الله عليه وآله در منطقهى غدير فرود آمد و او را با آيهى «بلغ ما انزل اليك من ربّك وان لم تفعل فما بلغت رسالته» مخاطب ساخت. لحن آيه از خطير بودن آن حكايت ميكرد. پيامبر صلياللهعليهوآله نماز ظهر را خواند، بر بالاى جهاز شتران رفت و فرمود:... هان اى مردم بر قرآن و عترت من پيشى نگيريد و در عمل به هر دو كوتاهى نورزيد كه هلاك ميشويد. در اين لحظه دست على را بلند كرد آن قدر كه سفيدى زير بغل هر دو ديده شد. او را به مردم معرفى كرد و فرمود:
«سزاوارتر از مؤمنان بر خودشان كيست؟ همه گفتند: خدا و رسولش داناتر هستند.، پيامبر فرمود:
خداى مولاى من و من مولاى مؤمنان هستم و بر آنها از خودشان اوليتر هستم. هان اى مردم! «من كنت مولاه فهذا على مولاه سه بار تكرار كرد اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و احبّ مَن احبّه وابغض من ابغضه وانصر من نصره واخذل من خذله و ادر الحق معه حيث دار»
پيرامون اين واقعه دو آيه نيز (مائده 7 و 3) نازل شده و موجب جاودانى آن شد.
اما به زودى موعد وفات پيامبر صلي الله عليه وآله نزديك ميشد و منافقان سر از لاك خود بيرون ميآوردند يكى از راههايى كه شخص پيامبر صلياللهعليهوآله جهت جلوگيرى از ايجاد فتنه توسط اين عده به كار برد اين بود كه دستور اعزام به سپاه اسامه را صادر كرد و بر آن تأكيد ورزيد امّا گروه و سران منافقان كه قبل از وفات پيامبر صلي الله عليه وآله نقشه ربودن خلافت بعد از رسول را كشيده بودند و پيامبر صلي الله عليه وآله آن را افشا كرده بود، با اين حربه نيز از ميدان به در نرفتند، آنان حتّى مانع نوشتن وصيتنامهى پيامبر صلياللهعليهوآله شدند چرا كه ميدانستند پيامبر صلي الله عليه وآله چه ميخواهد بنويسد.
پيامبر صلي الله عليه وآله از نرفتن اين عده به شدّت برآشفت و فرمود:
«ايها النّاس سعرت النّار واقبلت الفتن كقطع الليل المظلم و انى واللّه ما تمسكون على بشيءٍ انى لم احل الا ما احل القرآن ولم احرم الا ما حرم القرآن؛ اى مردم آتش (فتنه) برافروخته شده و فتنهها مانند پارههاى شب تاريك روى آورده و شما هيچ نوع دستاويزى بر ضد من نداريد. من حلال نكردم مگر آنچه را كه قرآن حلال كرده و تحريم نكردم مگر آنچه را كه قرآن حرام كرده است.»
پيامبر از اين كه مانع نوشتن نامه شدند به شدت ناراحت بود او چارهاى انديشيد و با وجود بيمارى سخت، خود را به پاى منبر رساند و به طور شفاهى و علنى فرمود: «ميان شما دو چيز گرانبها ميگذارم. در اين لحظه مردى برخاست و گفت: منظورتان چيست؟، پيامبر صلي الله عليه وآله برافروخت و فرمود: خود ميگويم، يكى قرآن و ديگرى همان عترت من است.»
ابن حجر نيز مينويسد پيامبر صلي الله عليه وآله در يكى از اين روزها دست على را گرفت و فرمود: «هذا على مع القرآن و القرآن مع على لايفترقان.»
«سزاوارتر از مؤمنان بر خودشان كيست؟ همه گفتند: خدا و رسولش داناتر هستند.، پيامبر فرمود:
خداى مولاى من و من مولاى مؤمنان هستم و بر آنها از خودشان اوليتر هستم. هان اى مردم! «من كنت مولاه فهذا على مولاه سه بار تكرار كرد اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و احبّ مَن احبّه وابغض من ابغضه وانصر من نصره واخذل من خذله و ادر الحق معه حيث دار»
پيرامون اين واقعه دو آيه نيز (مائده 7 و 3) نازل شده و موجب جاودانى آن شد.
اما به زودى موعد وفات پيامبر صلي الله عليه وآله نزديك ميشد و منافقان سر از لاك خود بيرون ميآوردند يكى از راههايى كه شخص پيامبر صلياللهعليهوآله جهت جلوگيرى از ايجاد فتنه توسط اين عده به كار برد اين بود كه دستور اعزام به سپاه اسامه را صادر كرد و بر آن تأكيد ورزيد امّا گروه و سران منافقان كه قبل از وفات پيامبر صلي الله عليه وآله نقشه ربودن خلافت بعد از رسول را كشيده بودند و پيامبر صلي الله عليه وآله آن را افشا كرده بود، با اين حربه نيز از ميدان به در نرفتند، آنان حتّى مانع نوشتن وصيتنامهى پيامبر صلياللهعليهوآله شدند چرا كه ميدانستند پيامبر صلي الله عليه وآله چه ميخواهد بنويسد.
پيامبر صلي الله عليه وآله از نرفتن اين عده به شدّت برآشفت و فرمود:
«ايها النّاس سعرت النّار واقبلت الفتن كقطع الليل المظلم و انى واللّه ما تمسكون على بشيءٍ انى لم احل الا ما احل القرآن ولم احرم الا ما حرم القرآن؛ اى مردم آتش (فتنه) برافروخته شده و فتنهها مانند پارههاى شب تاريك روى آورده و شما هيچ نوع دستاويزى بر ضد من نداريد. من حلال نكردم مگر آنچه را كه قرآن حلال كرده و تحريم نكردم مگر آنچه را كه قرآن حرام كرده است.»
پيامبر از اين كه مانع نوشتن نامه شدند به شدت ناراحت بود او چارهاى انديشيد و با وجود بيمارى سخت، خود را به پاى منبر رساند و به طور شفاهى و علنى فرمود: «ميان شما دو چيز گرانبها ميگذارم. در اين لحظه مردى برخاست و گفت: منظورتان چيست؟، پيامبر صلي الله عليه وآله برافروخت و فرمود: خود ميگويم، يكى قرآن و ديگرى همان عترت من است.»
ابن حجر نيز مينويسد پيامبر صلي الله عليه وآله در يكى از اين روزها دست على را گرفت و فرمود: «هذا على مع القرآن و القرآن مع على لايفترقان.»
نابرده رنچ گنج بدست نمیاد
-
- پست: 705
- تاریخ عضویت: یکشنبه ۱ مهر ۱۳۸۶, ۲:۱۳ ب.ظ
- محل اقامت: Tehran
- سپاسهای ارسالی: 2377 بار
- سپاسهای دریافتی: 1893 بار
Re: یاس محمد(ص) چه شد؟
شگفت آور اين كه با اين همه تأكيد و بلافاصله بعد از رحلت پيامبر گروه نفاق به سوى سقيفه شتافتند و در آن جا با تشريفات و حقههايى خاص ابوبكر را خليفه كردند و به زور از مردم براى او بيعت گرفتند آرى اين بود راز آن همه نالههاى فاطمه زيرا بعد از اين انحراف آشكار بود كه تمام فتنهها رخ نمود و فاطمه از همه ى آنها مطلع بود.
فاطمه عليهاالسلام كه علاوه بر ملاحظه تأكيدهاى فراوان رسول خدا صلياللهعليهوآله دربارهى ولايت على، بنا بر تحقيق در حجة الوداع و به تبع آن غدير حضور داشت، در اين برهه وظيفهى حمايت از ولايت على را بر دوش ميكشد و سعى در افشاى حقايق مينمايد. برخى از اين حمايتهاى تبليغى عبارتند از:
ـ حضرت زهرا عليهاالسلام روايات پيامبر صلي الله عليه وآله پيرامون على عليهالسلام را براى مردم بازگو ميكرد. از جمله فرمود:
«از پدرم رسول خدا صلياللهعليهوآله ـ در مرضى كه منجر به وفاتش شد، در حالى كه حجره او مملو از اصحاب بود ـ شنيدم كه فرمود:
اى مردم! نزديك است كه به زودى از ميان شما رخت بربندم. آگاه باشيد كه در ميان شما كتاب پروردگار عزّوجلّ و اهل بيتم را به يادگار ميگذارم.، آن گاه دست على را گرفت و فرمود: اين على با قرآن است و قرآن با على است. اين دو از هم جدا نميگردند تا در كنار حوض بر من وارد شوند. آن گاه است كه از شما سؤال خواهم كرد چرا از آن دو سرپيچى كرديد؟»
ـ ابن قتيبه در كتاب الامامة والسياسة مينويسد: «على بن ابيطالب عليهالسلام شبها فاطمه عليهاالسلام را سوار بر مركبى ميكرد و به مجالس مدينه ميبرد و فاطمه آنها را به يارى شوهرش ميخواند ولى آنها در پاسخ فاطمه ميگفتند: اى دختر رسول خدا! بيعت ما با اين مرد (ابوبكر) پايان يافته و اگر شوهر تو پيش از ابوبكر به نزد ما ميآمد، ما كسى را به او ترجيح نميداديم و با او بيعت ميكرديم.،
على عليهالسلام كه اين گفتار را ميشنيد، ميفرمود:آيا جايز بود من جنازهى پيامبر صلياللهعليهوآله را در خانهاش بگذارم و براى منازعه بر سر خلافت بيرون آيم؟ سخن كه به اين جا ميرسيد، فاطمه ميگفت:
ابوالحسن كارى را كه شايسته بود، انجام داد و آنها نيز كارى كردند كه مورد بازخواست خداى تعالى قرار خواهند گرفت.»
ـ حضرت در ملاقات زنان كه براى عيادت وى آمده بودند فرمود: ... به خدا سوگند اگر زمام مركب خلافت را كه رسول خدا صلي الله عليه وآله به دست او سپرده بود، در دست او ميگذاردند و از وى دفاع و پيروى ميكردند، به خوبى آن را مهار ميكرد، آن گاه به نرمى و راحتى آنان را به راهشان ميبرد و هدايت ميكرد كه او پايگاه اشرار و اساس محكم نبوت و مهبط روح الامين و در كار دنيا و آخرت خبير بود... .
اينك روزگار آبستن است پس بنگريد تا چه ميزايد! آن گاه قدحهاى بزرگ بياوريد و آنها را از خون تازه و زهر كشنده پر كنيد.»
ـ محمود بن لبيد ـ كه حضرت زهرا عليهاالسلام را در قبرستان شهداى احد ملاقات كرد ـ از وى پرسيد: «آيا رسول خدا كسى را براى خلافت و رهبرى
تعيين كرد؟
فرمود: عجب آيا روز غدير را فراموش كرديد؟، گفت نه ولى ميخواهم سخنى ويژه از شما بشنوم.، فاطمه عليهاالسلام فرمود: خدا را گواه ميگيرم كه پيامبر صلي الله عليه وآله فرمود:
على خير من اخلّفه فيكم و هو الامام بعدى و سبطاى و تسعة من صلب الحسين ائمه...؛ على بهترين انسانى است كه من او را در ميان شما جانشين خود كردم. او امام بعد از من است و دو سبط من و نه نفر از صلب حسين امامان به حق هستند.»
فاطمه عليهاالسلام كه علاوه بر ملاحظه تأكيدهاى فراوان رسول خدا صلياللهعليهوآله دربارهى ولايت على، بنا بر تحقيق در حجة الوداع و به تبع آن غدير حضور داشت، در اين برهه وظيفهى حمايت از ولايت على را بر دوش ميكشد و سعى در افشاى حقايق مينمايد. برخى از اين حمايتهاى تبليغى عبارتند از:
ـ حضرت زهرا عليهاالسلام روايات پيامبر صلي الله عليه وآله پيرامون على عليهالسلام را براى مردم بازگو ميكرد. از جمله فرمود:
«از پدرم رسول خدا صلياللهعليهوآله ـ در مرضى كه منجر به وفاتش شد، در حالى كه حجره او مملو از اصحاب بود ـ شنيدم كه فرمود:
اى مردم! نزديك است كه به زودى از ميان شما رخت بربندم. آگاه باشيد كه در ميان شما كتاب پروردگار عزّوجلّ و اهل بيتم را به يادگار ميگذارم.، آن گاه دست على را گرفت و فرمود: اين على با قرآن است و قرآن با على است. اين دو از هم جدا نميگردند تا در كنار حوض بر من وارد شوند. آن گاه است كه از شما سؤال خواهم كرد چرا از آن دو سرپيچى كرديد؟»
ـ ابن قتيبه در كتاب الامامة والسياسة مينويسد: «على بن ابيطالب عليهالسلام شبها فاطمه عليهاالسلام را سوار بر مركبى ميكرد و به مجالس مدينه ميبرد و فاطمه آنها را به يارى شوهرش ميخواند ولى آنها در پاسخ فاطمه ميگفتند: اى دختر رسول خدا! بيعت ما با اين مرد (ابوبكر) پايان يافته و اگر شوهر تو پيش از ابوبكر به نزد ما ميآمد، ما كسى را به او ترجيح نميداديم و با او بيعت ميكرديم.،
على عليهالسلام كه اين گفتار را ميشنيد، ميفرمود:آيا جايز بود من جنازهى پيامبر صلياللهعليهوآله را در خانهاش بگذارم و براى منازعه بر سر خلافت بيرون آيم؟ سخن كه به اين جا ميرسيد، فاطمه ميگفت:
ابوالحسن كارى را كه شايسته بود، انجام داد و آنها نيز كارى كردند كه مورد بازخواست خداى تعالى قرار خواهند گرفت.»
ـ حضرت در ملاقات زنان كه براى عيادت وى آمده بودند فرمود: ... به خدا سوگند اگر زمام مركب خلافت را كه رسول خدا صلي الله عليه وآله به دست او سپرده بود، در دست او ميگذاردند و از وى دفاع و پيروى ميكردند، به خوبى آن را مهار ميكرد، آن گاه به نرمى و راحتى آنان را به راهشان ميبرد و هدايت ميكرد كه او پايگاه اشرار و اساس محكم نبوت و مهبط روح الامين و در كار دنيا و آخرت خبير بود... .
اينك روزگار آبستن است پس بنگريد تا چه ميزايد! آن گاه قدحهاى بزرگ بياوريد و آنها را از خون تازه و زهر كشنده پر كنيد.»
ـ محمود بن لبيد ـ كه حضرت زهرا عليهاالسلام را در قبرستان شهداى احد ملاقات كرد ـ از وى پرسيد: «آيا رسول خدا كسى را براى خلافت و رهبرى
تعيين كرد؟
فرمود: عجب آيا روز غدير را فراموش كرديد؟، گفت نه ولى ميخواهم سخنى ويژه از شما بشنوم.، فاطمه عليهاالسلام فرمود: خدا را گواه ميگيرم كه پيامبر صلي الله عليه وآله فرمود:
على خير من اخلّفه فيكم و هو الامام بعدى و سبطاى و تسعة من صلب الحسين ائمه...؛ على بهترين انسانى است كه من او را در ميان شما جانشين خود كردم. او امام بعد از من است و دو سبط من و نه نفر از صلب حسين امامان به حق هستند.»
نابرده رنچ گنج بدست نمیاد
-
- پست: 705
- تاریخ عضویت: یکشنبه ۱ مهر ۱۳۸۶, ۲:۱۳ ب.ظ
- محل اقامت: Tehran
- سپاسهای ارسالی: 2377 بار
- سپاسهای دریافتی: 1893 بار
Re: یاس محمد(ص) چه شد؟
اقدامات جبهه نفاق ّا اقدامات جبهه نفاق نيز خود قابل مطالعه است در اين بخش به خلاصهاى از اين اقدامات ميپردازيم.
ـ تلاش براى مجبور ساختن على عليه السلام به بيعت:
در پس اقدامات متعدد على عليه السلام از جمله حضور شبانه او و همسرش فاطمه عليهاالسلام در خانههاى مردم جهت دعوت آنان به بيعت با على تنها چهل و چهار يا بيست و چهار نفر حاضر به بيعت شدند. حضرت فرمود:
«اگر راست ميگوييد، سرهاى خود را بتراشيد و اسلحه خود را برداريد و بامداد نزد من بياييد كه به مرگ با من بيعت كنيد امّا فردا صبح تنها سلمان، ابوذر، مقداد و عمار (يا زبير) آمدند.
سه شب متوالى چنين برنامهاى اجرا شد ولى كسى غير از چهار نفر حاضر نشد. على عليهالسلام كه به اين ترتيب با مردم خدعهگر و دروغگو اتمام حجت نمود، رفت و درون خانهاش نشست و مشغول جمع آورى قرآن شد.
در همين ايام بود كه ابوبكر شخصى را فرستاد تا على را دعوت به بيعت كند، امّا حضرت فرمود:
سوگند ياد كرده ام ردا بر دوش نگيرم مگر براى نماز تا قرآن را جمع كنم. چند روز بعد كه قرآن جمع شد، آن را به مسجد آورد و گفت:
اى مردم! وقتى رسول خدا از دنيا رفت مشغول غسل و تجهيز و تكفين او شدم. بعد از آن مجموع قرآن را در اين جامه جمع كردم و هيچ آيه اى نازل نشد مگر اين كه حضرت بر من خوانده و تأويلش را به من گفته است در قيامت نگوييد كه ما از اين غافل بوديم و نگوييد كه من شما را به يارى خود نخواندم و حق خود را به ياد شما نياوردم و شما را به كتاب خدا دعوت نكردم.،
حضرت بعد از اين به خانه برگشت ولى عمر به خليفه گفت:
على را بخواه تا بيعت كند وگرنه ايمن نيستم، و به اين ترتيب بود كه ابوبكر شخصى را فرستاد كه بگويد خليفه رسول خدا را اجابت كن.
على عليه السلام در پاسخ گفت:
چه زود دروغ بر پيامبر بستيد. ابوبكر و جماعت دور او همه ميدانند كه خدا و رسول غير مرا خليفه نكردهاند... .، آن شب نيز حضرت همسر و فرزندانش را براى اتمام حجت به در خانه اصحاب رسول برد كه باز فقط چهار نفر حاضر به حمايت شدند.»
ـ تلاش براى مجبور ساختن على عليه السلام به بيعت:
در پس اقدامات متعدد على عليه السلام از جمله حضور شبانه او و همسرش فاطمه عليهاالسلام در خانههاى مردم جهت دعوت آنان به بيعت با على تنها چهل و چهار يا بيست و چهار نفر حاضر به بيعت شدند. حضرت فرمود:
«اگر راست ميگوييد، سرهاى خود را بتراشيد و اسلحه خود را برداريد و بامداد نزد من بياييد كه به مرگ با من بيعت كنيد امّا فردا صبح تنها سلمان، ابوذر، مقداد و عمار (يا زبير) آمدند.
سه شب متوالى چنين برنامهاى اجرا شد ولى كسى غير از چهار نفر حاضر نشد. على عليهالسلام كه به اين ترتيب با مردم خدعهگر و دروغگو اتمام حجت نمود، رفت و درون خانهاش نشست و مشغول جمع آورى قرآن شد.
در همين ايام بود كه ابوبكر شخصى را فرستاد تا على را دعوت به بيعت كند، امّا حضرت فرمود:
سوگند ياد كرده ام ردا بر دوش نگيرم مگر براى نماز تا قرآن را جمع كنم. چند روز بعد كه قرآن جمع شد، آن را به مسجد آورد و گفت:
اى مردم! وقتى رسول خدا از دنيا رفت مشغول غسل و تجهيز و تكفين او شدم. بعد از آن مجموع قرآن را در اين جامه جمع كردم و هيچ آيه اى نازل نشد مگر اين كه حضرت بر من خوانده و تأويلش را به من گفته است در قيامت نگوييد كه ما از اين غافل بوديم و نگوييد كه من شما را به يارى خود نخواندم و حق خود را به ياد شما نياوردم و شما را به كتاب خدا دعوت نكردم.،
حضرت بعد از اين به خانه برگشت ولى عمر به خليفه گفت:
على را بخواه تا بيعت كند وگرنه ايمن نيستم، و به اين ترتيب بود كه ابوبكر شخصى را فرستاد كه بگويد خليفه رسول خدا را اجابت كن.
على عليه السلام در پاسخ گفت:
چه زود دروغ بر پيامبر بستيد. ابوبكر و جماعت دور او همه ميدانند كه خدا و رسول غير مرا خليفه نكردهاند... .، آن شب نيز حضرت همسر و فرزندانش را براى اتمام حجت به در خانه اصحاب رسول برد كه باز فقط چهار نفر حاضر به حمايت شدند.»
نابرده رنچ گنج بدست نمیاد
-
- پست: 705
- تاریخ عضویت: یکشنبه ۱ مهر ۱۳۸۶, ۲:۱۳ ب.ظ
- محل اقامت: Tehran
- سپاسهای ارسالی: 2377 بار
- سپاسهای دریافتی: 1893 بار
Re: یاس محمد(ص) چه شد؟
ورود بي اجازه به خانه فاطمه سلام الله علیها
پى نپذيرفتن پيشنهاد فرستاده خليفه، مشاورش به او گفت: «چرا نميفرستى على را براى بيعت بياورند.»
خليفه پرسيد: چه كسى را بفرستم، او پاسخ داد قنفذ را بفرست كه مردى درشت، غليظ و بيشرم از قبيله بنيعدى است.، به اين ترتيب قنفذ همراه عدهاى به درب منزل على آمد ولى على عليهالسلام اجازه ورود نداد و او بازگشت و گزارش عمليات ناموفق خود را به خليفه داد. عمر از آنان خواست بي اجازه داخل شوند. اين بار كه آنان به خانه على آمدند فاطمه عليهاالسلام آنان را سوگند داد كه بياجازه به خانهاش وارد نشوند.
قنفذ ماند و بقيه به مشاور خليفه خبر بردند. او خشمگين شد و دستور داد هيزم جمع كنند و به سوى خانه رفتند. او فرياد زد: يا على بيرون بيا و با خليفه رسول خدا بيعت كن وگرنه خانه ات را آتش ميزنم.، سپس حضرت فاطمه عليهاالسلام برخاست و گفت: چه ميخواهى از ما، گفت: در را باز كن وگرنه خانه را با شما ميسوزانم.، فاطمه فرمود: از خدا نميترسى و ميخواهى بياجازه به خانه من وارد شوي.
فاطمه زهرا عليهاالسلام خود ميفرمايد: «هيزم بسيار به خانه ميآوردند تا خانه و اهلش را بسوزانند. من پشت در ايستاده بودم و آن قوم مهاجم را به خدا و رسولش سوگند دادم كه دست از ما بردارند و ما را يارى نمايند.
او تازيانه را از دست قنفذ غلام آزاد شده ابوبكر گرفت و با آن به بازويم زد و اثر آن چون رگههاى بازوبند در بازويم باقى ماند. آن گاه لگدى به در زد و در را به طرف من فشار داد. در اين هنگام به صورت بر زمين افتادم. در حالى كه فرزند در رحم داشتم. آتش زبانه ميكشيد و صورتم را ميسوزانيد او با دستش مرا ميزد، گوشواره ام قطع و پراكنده شد. درد مخاض مرا فرا گرفت. محسن من بيگناه سقط و كشته شد.»
پى نپذيرفتن پيشنهاد فرستاده خليفه، مشاورش به او گفت: «چرا نميفرستى على را براى بيعت بياورند.»
خليفه پرسيد: چه كسى را بفرستم، او پاسخ داد قنفذ را بفرست كه مردى درشت، غليظ و بيشرم از قبيله بنيعدى است.، به اين ترتيب قنفذ همراه عدهاى به درب منزل على آمد ولى على عليهالسلام اجازه ورود نداد و او بازگشت و گزارش عمليات ناموفق خود را به خليفه داد. عمر از آنان خواست بي اجازه داخل شوند. اين بار كه آنان به خانه على آمدند فاطمه عليهاالسلام آنان را سوگند داد كه بياجازه به خانهاش وارد نشوند.
قنفذ ماند و بقيه به مشاور خليفه خبر بردند. او خشمگين شد و دستور داد هيزم جمع كنند و به سوى خانه رفتند. او فرياد زد: يا على بيرون بيا و با خليفه رسول خدا بيعت كن وگرنه خانه ات را آتش ميزنم.، سپس حضرت فاطمه عليهاالسلام برخاست و گفت: چه ميخواهى از ما، گفت: در را باز كن وگرنه خانه را با شما ميسوزانم.، فاطمه فرمود: از خدا نميترسى و ميخواهى بياجازه به خانه من وارد شوي.
فاطمه زهرا عليهاالسلام خود ميفرمايد: «هيزم بسيار به خانه ميآوردند تا خانه و اهلش را بسوزانند. من پشت در ايستاده بودم و آن قوم مهاجم را به خدا و رسولش سوگند دادم كه دست از ما بردارند و ما را يارى نمايند.
او تازيانه را از دست قنفذ غلام آزاد شده ابوبكر گرفت و با آن به بازويم زد و اثر آن چون رگههاى بازوبند در بازويم باقى ماند. آن گاه لگدى به در زد و در را به طرف من فشار داد. در اين هنگام به صورت بر زمين افتادم. در حالى كه فرزند در رحم داشتم. آتش زبانه ميكشيد و صورتم را ميسوزانيد او با دستش مرا ميزد، گوشواره ام قطع و پراكنده شد. درد مخاض مرا فرا گرفت. محسن من بيگناه سقط و كشته شد.»
نابرده رنچ گنج بدست نمیاد
-
- پست: 705
- تاریخ عضویت: یکشنبه ۱ مهر ۱۳۸۶, ۲:۱۳ ب.ظ
- محل اقامت: Tehran
- سپاسهای ارسالی: 2377 بار
- سپاسهای دریافتی: 1893 بار
Re: یاس محمد(ص) چه شد؟
خارج كردن حضرت با اهانت از منزل، سقط فرزند فاطمه (سلام الله علیها)
ديگرى كه جبهه نفاق حاكم انجام داد اين بود كه به خانه حضرت ريختند و بعد از مقاومت على عليهالسلام او را گرفتند و كشان كشان به سوى مسجد حركت دادند. فاطمه عليهاالسلام بار ديگر مانع شد و گفت:
«به خدا قسم نميگذارم على را به زور به مسجد ببريد...» جمعيت كه ديدند، چنين است امام را رها كردند. عمر به قنفذ دستور داد كه در صورت مقاومت فاطمه او را بزند. او فاطمه را به تازيانه گرفت تا آن جا كه اثرش در جسم او باقى ماند و فرزندش نيز سقط شد.
سليم بن قيس ميگويد:
«عمر در يك سال نصف حقوق همه كارگزارانش را به عنوان غرامت و كمبود بيتالمال كم كرد امّا از حقوق قنفذ چيزى نكاست. و نيز ميگويد: به مسجد رسول خدا رفتم، گروهى را ديدم كه در گوشهاى نشستهاند، همهى آنها از بنى هاشم بودند جز سلمان، ابوذر، مقداد و محمد بن ابى بكر و عمر بن ابى سلمه و قيس بن سعد بن عباده ... عباس عموى پيامبر به على گفت:
چرا عمر مانند همه كارگزاران از حقوق قنفذ نكاست؟ على به اطراف نگاه كرد. قطرات اشك از چشمانش سرازير شد. و فرمود:
شكر له ضربة ضربها فاطمه بالسوط فماتت و فى عضدها اثره كانّه الدّملج؛ حقوق قنفذ را كم نكرد تا از او تشكر كند به خاطر ضربت تازيانهاى كه بر فاطمه نواخت كه وقتى فاطمه وفات يافت، اثر آن همانند بازوبند بر بازوى او بود.»
ديگرى كه جبهه نفاق حاكم انجام داد اين بود كه به خانه حضرت ريختند و بعد از مقاومت على عليهالسلام او را گرفتند و كشان كشان به سوى مسجد حركت دادند. فاطمه عليهاالسلام بار ديگر مانع شد و گفت:
«به خدا قسم نميگذارم على را به زور به مسجد ببريد...» جمعيت كه ديدند، چنين است امام را رها كردند. عمر به قنفذ دستور داد كه در صورت مقاومت فاطمه او را بزند. او فاطمه را به تازيانه گرفت تا آن جا كه اثرش در جسم او باقى ماند و فرزندش نيز سقط شد.
سليم بن قيس ميگويد:
«عمر در يك سال نصف حقوق همه كارگزارانش را به عنوان غرامت و كمبود بيتالمال كم كرد امّا از حقوق قنفذ چيزى نكاست. و نيز ميگويد: به مسجد رسول خدا رفتم، گروهى را ديدم كه در گوشهاى نشستهاند، همهى آنها از بنى هاشم بودند جز سلمان، ابوذر، مقداد و محمد بن ابى بكر و عمر بن ابى سلمه و قيس بن سعد بن عباده ... عباس عموى پيامبر به على گفت:
چرا عمر مانند همه كارگزاران از حقوق قنفذ نكاست؟ على به اطراف نگاه كرد. قطرات اشك از چشمانش سرازير شد. و فرمود:
شكر له ضربة ضربها فاطمه بالسوط فماتت و فى عضدها اثره كانّه الدّملج؛ حقوق قنفذ را كم نكرد تا از او تشكر كند به خاطر ضربت تازيانهاى كه بر فاطمه نواخت كه وقتى فاطمه وفات يافت، اثر آن همانند بازوبند بر بازوى او بود.»
نابرده رنچ گنج بدست نمیاد
-
- پست: 705
- تاریخ عضویت: یکشنبه ۱ مهر ۱۳۸۶, ۲:۱۳ ب.ظ
- محل اقامت: Tehran
- سپاسهای ارسالی: 2377 بار
- سپاسهای دریافتی: 1893 بار
Re: یاس محمد(ص) چه شد؟
هتك حجاب
موسى بن جعفر عليهماالسلام به نقل از امام صادق فرمود:
«پيامبر اكرم هنگام رحلت فرمود: آگاه باشيد كه درِ خانه فاطمه، درِ خانه من و خانهاش خانه من است هر كس از او هتك حرمت كند، حجاب خدا را دريده است.»
عيسى كه راوى اين حديث است ميگويد: حضرت موسى بن جعفر عليهماالسلام مدتى طولانى گريست و بقيهى سخن حضرت رسول را قطع كرد و فرمود:
به خدا سوگند كه حجاب خداوند هتك شد به خدا سوگند حجاب خدا هتك شد به خدا سوگند حجاب خدا هتك شد. اى مادر درود خدا بر تو باد.»
امام حسن عليهالسلام در مجلس معاويه به مغيرة بن شعبه فرمود: «تو بودى كه فاطمه دختر رسول خدا را زدى تا خون از بدن او جارى شد و آنچه كه در شكم داشت، سقط نمود و تو چيزى به جز خار كردن رسول الله، مخالفت با دستورات وى و هتك حرمت او در نظر نداشتى،
مگر رسول خدا به او نفرمود:
تو سرور زنان اهل بهشتي.،به خدا سوگند سرنوشت تو در آتش جهنم است.»
موسى بن جعفر عليهماالسلام به نقل از امام صادق فرمود:
«پيامبر اكرم هنگام رحلت فرمود: آگاه باشيد كه درِ خانه فاطمه، درِ خانه من و خانهاش خانه من است هر كس از او هتك حرمت كند، حجاب خدا را دريده است.»
عيسى كه راوى اين حديث است ميگويد: حضرت موسى بن جعفر عليهماالسلام مدتى طولانى گريست و بقيهى سخن حضرت رسول را قطع كرد و فرمود:
به خدا سوگند كه حجاب خداوند هتك شد به خدا سوگند حجاب خدا هتك شد به خدا سوگند حجاب خدا هتك شد. اى مادر درود خدا بر تو باد.»
امام حسن عليهالسلام در مجلس معاويه به مغيرة بن شعبه فرمود: «تو بودى كه فاطمه دختر رسول خدا را زدى تا خون از بدن او جارى شد و آنچه كه در شكم داشت، سقط نمود و تو چيزى به جز خار كردن رسول الله، مخالفت با دستورات وى و هتك حرمت او در نظر نداشتى،
مگر رسول خدا به او نفرمود:
تو سرور زنان اهل بهشتي.،به خدا سوگند سرنوشت تو در آتش جهنم است.»
نابرده رنچ گنج بدست نمیاد
-
- پست: 705
- تاریخ عضویت: یکشنبه ۱ مهر ۱۳۸۶, ۲:۱۳ ب.ظ
- محل اقامت: Tehran
- سپاسهای ارسالی: 2377 بار
- سپاسهای دریافتی: 1893 بار
Re: یاس محمد(ص) چه شد؟
حربهاى ديگر ، غصب فدك
بعد از غصب خلافت در صدد بودند فدك را نيز از فاطمه(س) بگيرند. فدك چند قلعه بود كه پيامبر آنها را بدون جنگ گرفته بود و حق تعالى آيهى «و آت ذاالقربى حقّه» را نازل كرد و جبرييل گفت: «خداوند ميفرمايد: فدك را به فاطمه بده كه از براى او و فرزندان او باشد تا روز قيامت.، پيامبر صلي الله عليه وآله به امر الهى آن را به فاطمه عليهاالسلام داد و در تصرّف وكلاى آن حضرت بود تا وقتى پيامبر صلي الله عليه و آله درگذشت.
خليفه و مشاورش فكر كردند چون حاصل بلاد فدك مبلغ عظيمى است، اگر اين مبلغ نزد اهل بيت باشد، مردم به طرف آنها متمايل خواهند شد لذا اتفاق كردند كه حديثى جعل كنند كه پيامبر فرمود: «ما پيامبران ميراث از خود بر جاى نميگذاريم و هرچه از ما بماند تصدّق است براى همهى مسلمانان.» و با اين بهانه تراشى فدك را گرفتند.
بعد از غصب خلافت در صدد بودند فدك را نيز از فاطمه(س) بگيرند. فدك چند قلعه بود كه پيامبر آنها را بدون جنگ گرفته بود و حق تعالى آيهى «و آت ذاالقربى حقّه» را نازل كرد و جبرييل گفت: «خداوند ميفرمايد: فدك را به فاطمه بده كه از براى او و فرزندان او باشد تا روز قيامت.، پيامبر صلي الله عليه وآله به امر الهى آن را به فاطمه عليهاالسلام داد و در تصرّف وكلاى آن حضرت بود تا وقتى پيامبر صلي الله عليه و آله درگذشت.
خليفه و مشاورش فكر كردند چون حاصل بلاد فدك مبلغ عظيمى است، اگر اين مبلغ نزد اهل بيت باشد، مردم به طرف آنها متمايل خواهند شد لذا اتفاق كردند كه حديثى جعل كنند كه پيامبر فرمود: «ما پيامبران ميراث از خود بر جاى نميگذاريم و هرچه از ما بماند تصدّق است براى همهى مسلمانان.» و با اين بهانه تراشى فدك را گرفتند.
نابرده رنچ گنج بدست نمیاد
-
- پست: 705
- تاریخ عضویت: یکشنبه ۱ مهر ۱۳۸۶, ۲:۱۳ ب.ظ
- محل اقامت: Tehran
- سپاسهای ارسالی: 2377 بار
- سپاسهای دریافتی: 1893 بار
Re: یاس محمد(ص) چه شد؟
طلب گواهى براى رد فدك
وقتى خبر به فاطمه عليهاالسلام رسيد با گروهى از زنان بني هاشم نزد خليفه آمد و فرمود: «ميخواهى زمينى را كه پيامبر به امر خدا به من داد و حضرت غير از آن، چيزى براى فرزندان خود نگذاشت، از من بگيري؟ مگر نشنيدى كه رسول خدا فرمود: حرمت هر كس را بايد در باب فرزندان او رعايت كرد؟، خليفه از ترس تحريك مردم دوات خواست كه نامهاى مبنى بر برگرداندن فدك بنويسد.
ولى عمر مانع شد و گفت: تا گواه نياورد ننويس.،
فاطمه عليهاالسلام فرمود: آيا حكمى كه دربارهى همهى مسلمانان است دربارهى من جارى ميكنى كه بينه را از مدّعى ميخواهند، تو از من بينه و گواه ميخواهى با اين كه فدك در تصرّف من است. تو كه ميخواهى فدك را از من بگيرى بايد گواه بياوري.
در هر صورت عمر مانع شد و گفت: بيگواه نميدهم.،
حضرت رفت و على، حسن، حسين، ام ايمن را گواه آورد. عمر گفت:
شهادت على نفعى ندارد چون ذى نفع است، حسن و حسين كودكاند و ام ايمن اعجمى است و گواهيش اعتبار ندارد.،
به روايت ديگر ابوبكر نامهاى براى فاطمه نوشت و فدك را رد كرد امّا در راه به عمر برخورد و او نامه را گرفت و پاره كرد و به حضرت نيز اهانت نمود.
فاطمه عليهاالسلام نيز به عمر نفرين كرد.
وقتى خبر به فاطمه عليهاالسلام رسيد با گروهى از زنان بني هاشم نزد خليفه آمد و فرمود: «ميخواهى زمينى را كه پيامبر به امر خدا به من داد و حضرت غير از آن، چيزى براى فرزندان خود نگذاشت، از من بگيري؟ مگر نشنيدى كه رسول خدا فرمود: حرمت هر كس را بايد در باب فرزندان او رعايت كرد؟، خليفه از ترس تحريك مردم دوات خواست كه نامهاى مبنى بر برگرداندن فدك بنويسد.
ولى عمر مانع شد و گفت: تا گواه نياورد ننويس.،
فاطمه عليهاالسلام فرمود: آيا حكمى كه دربارهى همهى مسلمانان است دربارهى من جارى ميكنى كه بينه را از مدّعى ميخواهند، تو از من بينه و گواه ميخواهى با اين كه فدك در تصرّف من است. تو كه ميخواهى فدك را از من بگيرى بايد گواه بياوري.
در هر صورت عمر مانع شد و گفت: بيگواه نميدهم.،
حضرت رفت و على، حسن، حسين، ام ايمن را گواه آورد. عمر گفت:
شهادت على نفعى ندارد چون ذى نفع است، حسن و حسين كودكاند و ام ايمن اعجمى است و گواهيش اعتبار ندارد.،
به روايت ديگر ابوبكر نامهاى براى فاطمه نوشت و فدك را رد كرد امّا در راه به عمر برخورد و او نامه را گرفت و پاره كرد و به حضرت نيز اهانت نمود.
فاطمه عليهاالسلام نيز به عمر نفرين كرد.
نابرده رنچ گنج بدست نمیاد
-
- پست: 705
- تاریخ عضویت: یکشنبه ۱ مهر ۱۳۸۶, ۲:۱۳ ب.ظ
- محل اقامت: Tehran
- سپاسهای ارسالی: 2377 بار
- سپاسهای دریافتی: 1893 بار
Re: یاس محمد(ص) چه شد؟
على(ع) درباره
حضرت على (ع) به مسجد نزد ابوبكرآمد. ديد مهاجران و انصار در اطراف ابوبكر حلقه زدهاند. به ابوبكر فرمود: «چرا فاطمه را از ملك مورثياش منع كردى، با اين كه پيامبر در زمان حياتش آن را به فاطمه داد؟
او گفت: فدك فييء است و به همهى مسلمانان تعلق دارد. اگر فاطمه شاهد دارد بياورد.،
على فرمود: تو دربارهى ما بر خلاف حكم خدا در حق مسلمانان حكم ميكنى، هرگاه مُلكى در دست مسلمانى باشد و در اختيار او قرار گرفته باشد و من ادعا كنم كه آن ملك مال من است از چه كسى بينه ميطلبي؟ گفت: از تو،
على عليهالسلام فرمود: پس چرا از فاطمه كه ملك در دست اوست بينه و گواه ميخواهي؟
ابوبكر ساكت ماند و عمر گفت: اين سخنان را رها كن گواه دارى بياور!!!
على عليهالسلام به خليفه فرمود: به من خبر بده اين آيه (3سوره احزاب) در شأن چه كسى نازل شد.
«انّما يريد اللّه ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهّركم تطهيرا»
خليفه گفت: در حق شما.، على عليهالسلام سؤال كرد: اگر چند شاهد گواهى دهند كه فاطمه (خداى ناكرده) كار بدى كرده تو چه ميكني؟، گفت: حد الهى به او جارى ميكنم.، على عليهالسلام فرمود: در اين صورت از كافران شدهاي.،
ابوبكر گفت: چرا، على عليهالسلام فرمود:
گواهى خدا را در مورد پاكى فاطمه رد كرده و گواهى مردم را پذيرفتهاى همان طور كه حكم خدا و رسول را رد كردى آن جا كه رسول خدا به امر خدا فدك را به فاطمه داد و فاطمه در زمان حيات رسول خدا آن را تصرّف نموده است.
اين قرارداد را رد ميكنى امّا گواهى يك نفر اعرابى كه روى پاشنه اش بول ميكند (اوس بن حدثان كه گواهى داد پيامبر ارث نميگذارد) را ميپذيرى با اين كه رسول خدا فرمود:گواهى بر مدعى و سوگند بر منكر است.،
در اين لحظه مردم با قيافه هاى خشمگين به هم نگاه ميكردند و گاه زمزمه ميكردند كه حق با على است.»
حضرت على (ع) به مسجد نزد ابوبكرآمد. ديد مهاجران و انصار در اطراف ابوبكر حلقه زدهاند. به ابوبكر فرمود: «چرا فاطمه را از ملك مورثياش منع كردى، با اين كه پيامبر در زمان حياتش آن را به فاطمه داد؟
او گفت: فدك فييء است و به همهى مسلمانان تعلق دارد. اگر فاطمه شاهد دارد بياورد.،
على فرمود: تو دربارهى ما بر خلاف حكم خدا در حق مسلمانان حكم ميكنى، هرگاه مُلكى در دست مسلمانى باشد و در اختيار او قرار گرفته باشد و من ادعا كنم كه آن ملك مال من است از چه كسى بينه ميطلبي؟ گفت: از تو،
على عليهالسلام فرمود: پس چرا از فاطمه كه ملك در دست اوست بينه و گواه ميخواهي؟
ابوبكر ساكت ماند و عمر گفت: اين سخنان را رها كن گواه دارى بياور!!!
على عليهالسلام به خليفه فرمود: به من خبر بده اين آيه (3سوره احزاب) در شأن چه كسى نازل شد.
«انّما يريد اللّه ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهّركم تطهيرا»
خليفه گفت: در حق شما.، على عليهالسلام سؤال كرد: اگر چند شاهد گواهى دهند كه فاطمه (خداى ناكرده) كار بدى كرده تو چه ميكني؟، گفت: حد الهى به او جارى ميكنم.، على عليهالسلام فرمود: در اين صورت از كافران شدهاي.،
ابوبكر گفت: چرا، على عليهالسلام فرمود:
گواهى خدا را در مورد پاكى فاطمه رد كرده و گواهى مردم را پذيرفتهاى همان طور كه حكم خدا و رسول را رد كردى آن جا كه رسول خدا به امر خدا فدك را به فاطمه داد و فاطمه در زمان حيات رسول خدا آن را تصرّف نموده است.
اين قرارداد را رد ميكنى امّا گواهى يك نفر اعرابى كه روى پاشنه اش بول ميكند (اوس بن حدثان كه گواهى داد پيامبر ارث نميگذارد) را ميپذيرى با اين كه رسول خدا فرمود:گواهى بر مدعى و سوگند بر منكر است.،
در اين لحظه مردم با قيافه هاى خشمگين به هم نگاه ميكردند و گاه زمزمه ميكردند كه حق با على است.»
نابرده رنچ گنج بدست نمیاد