«هام» شيطاني كه از گناه خويش توبه كرد!

مدیر انجمن: شورای نظارت

ارسال پست
Commander
Commander
پست: 2503
تاریخ عضویت: جمعه ۱۱ آبان ۱۳۸۶, ۳:۰۶ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 7581 بار
سپاس‌های دریافتی: 6236 بار
تماس:

«هام» شيطاني كه از گناه خويش توبه كرد!

پست توسط مائده آسمانی »

 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم  


 [FONT=Book Antiqua]«هام» شيطاني كه از گناه خويش توبه كرد!   


 تصویر 


درميان بازماندگان ابليس لعين هيچ كدان توبه نكردند و ايمان نياوردند، مگر يكي ازآن ها به نام «هام» كه در زمان حضرت نوح(عليه السلام) به دست آن حضرت توبه نمود.

از حضرت امام جعفر صادق (عليه السلام) نقل شده:


روزي حضرت رسول (عليه السلام) نشسته بودند. ناگهان مردي بلند قامت و چهار شانه مانند نخل خرما وارد شد و سلام كرد.

آن حضرت جوابش را داد و فرمود: اي بنده خدا! قيافه و صحبت تو مانند جن است. چه كسي هستي؟ گفت من «هام» پسر «لاقيس» پسر ابليس است هستم.

حضرت رسول (عليه السلام) به او فرمود: پس از تو تا ابليس دو پدر بيشتر فاصله نيست؟

جواب داد: بلي يارسول الله.

فرمود: چه قدر از عمر تو گذشته است؟

گفت: من در زماني كه قابيل برادر خود هابيل را كشت، پسر بچه اي بودم كه حرف ها را متوجه مي شدم و مردم را از وحدت و يك پارچگي باز مي داشتم. دور نيزارها مي گشتم و مردم را به قطع رحم وجدايي مي خواندم و طعام را فاسد مي كردم.

حضرت فرمود: چه قدر روش تو به بد بوده و چه پسر بدي بودي .

گفت: يا رسول الله (عليه السلام) از اين حرف ها بگذر؛ چون   توبه كرم توبه من به دست حضرت نوح انجام شد. در كشتي با او بودم او را به خاطر امت خود سرزنش كردم، تا جايي كه نوح گريه كرد و مرا هم گريانيد. از آن روز تاكنون بر توبه خدا هستم و پناه به خدا مي برم از اين كه توبه خود را بشكنم و از جاهلان باشم.

بعد از آن، با حضرت ابراهيم(عليه السلام) بودم وقتي كه او را به آتش انداختند و خداوند آتش را بر او سرد گردانيد!

سپس با حضرت هود (عليه السلام) بودم. در مسجدي كه مردم به او ايمان آوردند و زماني كه قوم خود را نفرين كرد او را سرزنش نمودم، تا ان جا كه هود گريه كرد و مرا گريانيد.

آن گاه با حضرت يوسف (عليه السلام) بودم وقتي كه برادرانش بر او رشك بردند و او را در چاه انداختند، جلوتر به چاه رفته و او را گرفتم به آرامي در ته چاه گذاشتم. در زندان با او هم نشين بودم، تا اين كه او را از زندان آزاد كردند.

با حضرت صالح (عليه السلام) بودم، وقتي قوم خود را تفرين كرد او را نكوهش كردم.

از همراهان زمان حضرت موسي (عليه السلام) بودم بخشي از تورات را به من آمو خت و فرمود:

اگر حضرت عيسي (عليه السلام) را درك نمودي از طرف من به او سلام برسان، من هم وقتي حضرت عيسي را درك كردم از طرف موسي (عليه السلام) هم بخشي از انجيل را به من آموخت و فرمود:

از حضرت محمد (عليه السلام) را درك كردي از جانب من به ايشان سلام برسان. و اينك سلام عيسي(عليه السلام) را به شما ميرسانم.  

حضرت رسول(عليه السلام) فرمود: و بر عيسي روح الله و جميع انبياي خدا و رسولان الهي، تا زماني كه آسمان ها و زمين برقرار است سلام و تحيت باد و بر تو هم اي «هام» سلام باد كه سلام عيسي (عليه السلام) را به من رساندي.

«هام»گفت: يا رسول الله (عليه السلام) من همه كتاب هاي آسماني را خوانده ام همگي بشارت آمدن تو را مي دادند و انبيا همه به تو سلام رساندند و گفتند: تو از همه آنان برتر و بالاتري.

آن حضرت فرمود: حاجات خود را بخواه.

گفت: اولين حاجت من اين است كه خدا شما را براي امتتان باقي و سالم بدارد و امت تو ر اصلاح كند. اطاعت و فرمان برداري از خليفه و وصي بعد از تو را نصيب آنان بگرداند؛ زيرا امتان پيش كه نابود شدند به علت مخالفت با اوصيا بود. حاجت ديگر من اين كه قرآن را به من ياد دهي.

حضرت رسول (عليه السلام) به امير المومنين (عليه السلام) فرمود: يا علي! قرآن را به «هام» بياموز و با او مدارا كن.

«هام» از جاي خود بلند شد و گفت: يا رسول الله (عليه السلام)! اين شخص كيست كه مي فرمايي قرآن را به من بياموزد؟ (ما جمعيت جن مامور هستيم كه به غير پيامبر و وصي او از كسي اطاعت نكنيم.)

حضرت فرمود: شما در كتاب ها چه كسي را وصي آدم يافتيد؟

گفت: شش پسر آدم را.

فرمود: چه كسي را وصي نوح يافتيد؟

گفت: «سام» پسر نوح را.

فرمود: وصي هود چه كسي بود؟

گفت: «يوخا» پسرعموي هود- يا فانغ فرزند خود هود.

پرسيد: وصي ابراهيم كه بود؟

گفت: اسحاق فرزند او.

بعد پرسيد: وصي موسي كدام است؟

گفت: يوشع بن نون.

فرمود: وصي عيسي كيست؟

گفت: شمعون پسر«حمون الصفا» پسر عموي مريم.

بعد از آن فرمود: در كتاب ها چه كسي را وصي محمد (عليه السلام) يافتيد؟

«هام» گفت: درتورات نام او را «ایليا» ذكر كرده.

حضرت فرمود: اين همان «ایليا» است كه اسم او علي و وصي من مي باشد.

«هام» عرض كرد: يا رسول الله! آيا اسم ديگري هم دارد؟

فرمود: بلي اوحيدر است.چرا اين سوال را كردي؟

جواب داد چون در انجيل او را «هيدارا» يافتم.

فرمود: اين همان است.

بعد از اين سوال وجواب ها، حضرت علي (عليه السلام) چند سوره از قرآن به او آموخت.

«هام» گفت: يا علي! همين قدر كافي است.

فرمود: بلي چون كم قرآن زياد است.

[HIGHLIGHT=#ebf1dd]«هام» با حضرت رسول (عليه السلام) وداع كرد: و تا آن حضرت زنده بود، ديگر نيامد. وقتي كه جنگ صفين شروع شد در «ليلة الهرير» پيش حضرت علي آمد.  [۱]



[1] . بحار، ج۶۳، ص۸۳و۹۹
تصویر
ارسال پست

بازگشت به “شیطان پرستی”