افکار ابن تیمیّه در بوته نقد

مدیر انجمن: شورای نظارت

ارسال پست
Moderator
Moderator
پست: 2025
تاریخ عضویت: دوشنبه ۲ شهریور ۱۳۸۸, ۲:۲۳ ب.ظ
محل اقامت: آذربایجان
سپاس‌های ارسالی: 2903 بار
سپاس‌های دریافتی: 3754 بار

Re: افکار ابن تیمیّه در بوته نقد

پست توسط قهرمان علقمه »

على و پيامبران

پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله در حديثى فرمودند:

[COLOR=#76923c]  أراد أن ينظر إلى آدم في علمه، وإلى نوح في تقواه، وإلى إبراهيم في حلمه، وإلى موسى في هيبته، وإلى عيسى في عبادته فلينظر إلى علي بن أبي طالب;


هر كس مى خواهد به علم آدم، تقواى نوح، بردبارى ابراهيم، هيبت موسى و عبادت عيسى بنگرد، به علىّ بن ابى طالب بنگرد.

اين حديث به «حديث الأشباه» معروف است و در كتاب هاى شيعه و سنّى با متون گوناگون نقل شده و ما در كتابى مستقل پيرامون آن سخن گفته ايم.

ابن تيميّه در مورد اين حديث چنين مى گويد:

اين حديث، جعلى است و آن را به دروغ به پيامبر صلى اللّه عليه وآله نسبت داده اند و هيچ كدام از اهل حديث در اين موضوع شك ندارند.1

ولى اين حديث را عبدالرزّاق صنعانى، احمد بن حنبل شيبانى، ابوحاتِم محمّد بن ادريس رازى، حاكم نيشابورى، ابوبكر بيهقى، ابوبكر بن مردويه اصفهانى، ابونعيم اصفهانى و... نقل كرده اند. يكى از بهترين و صحيح ترين سندهاى اين حديث، روايت عبدالرزّاق، از معمر، از زُهْرى، از سعيد بن مسيب، از ابوهريره است كه وى، اين حديث را از پيامبر صلى اللّه عليه وآله روايت مى كند.  

1 . منهاج السنّه: 5 / 510.
2 . معجم الأدباء: 5 / 137. ر.ك: دراسات في منهاج السنّه: 290 ـ 292.
Moderator
Moderator
پست: 2025
تاریخ عضویت: دوشنبه ۲ شهریور ۱۳۸۸, ۲:۲۳ ب.ظ
محل اقامت: آذربایجان
سپاس‌های ارسالی: 2903 بار
سپاس‌های دریافتی: 3754 بار

Re: افکار ابن تیمیّه در بوته نقد

پست توسط قهرمان علقمه »

على ولى مؤمنان

دگربار در حديثى آمده است كه پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله درباره امير مؤمنان على عليه السلام فرمود:

[COLOR=#76923c]  وليّ كلّ مؤمن بعدي;


او پس از من ولى و صاحب اختيار هر مؤمن است.

ابن تيميّه درباره اين حديث مى گويد:

اين حديث، حديثى است كه به دروغ به پيامبر صلى اللّه عليه وآله نسبت داده اند.1

و حال آن كه بسيارى از صحابه، حافظان و محدثان، آن را از پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله روايت كرده اند.

صحابه اى كه به نقل آن پرداخته اند عبارتند از:

اميرالمؤمنين عليه السلام، امام حسن مجتبى عليه السلام، ابوذر غفارى، عبداللّه بن عباس، ابوسعيد خُدرى، براء بن عازب، ابوليلى انصارى، عمران بن حصين، بريدة بن حصيب، عبداللّه بن عمر، عمرو بن عاص و وهب بن حمزه.

اسامى ذيل نيز در زمره بزرگان حديث و حفّاظى هستند كه اين حديث را در كتاب هاى خود آورده اند:

ابوداوود طيالسى، ابن ابى شِيبه، احمد بن حنبل، تِرمذى، نَسائى، ابويعلى موصلى، محمّد بن جرير طبرى، طبرانى، حاكم نيشابورى، ابوبكر بن مُردويه اصفهانى، ابونعيم اصفهانى، ابن عبدالبرّ، ابن اثير، ضياء مَقْدِسى، ابن حجر عسقلانى، جلال الدين سيوطى و... .

حافظ ابن عبدالبرّ درباره اين حديث مى گويد:

سند اين حديث به علت صحّت و مورد اعتماد بودن رجالش، جاى هيچ گونه اشكال و ايرادى را براى كسى باقى نمى گذارد. هم چنين ابن ابى شِيبه سند اين حديث را صحيح مى داند.2

محمّد بن جرير طبرى و سيوطى نيز آن را تصحيح كرده اند و احمد بن حنبل نيز هم در مسندش آن را به سند صحيح نقل كرده است.

تِرمذى پس از نقل، آن را «حديثِ حسن»3 دانسته است. نَسائى آن را به سند صحيح نقل كرده است و ابن حبّان نيز اين حديث را در صحيح خود آورده است. هم چنين حاكم نيشابورى اين حديث را آورده و آن را طبق شرايط مسلم صحيح مى داند.

حافظ ابن حجر عسقلانى در شرح حال اميرالمؤمنين عليه السلام گويد: اين حديث را تِرمذى با سند قوى از عمران بن حصين روايت كرده است.  


1 . منهاج السنّه: 7 / 391.
2 . المصنّف ابن ابى شيبه: 7 / 504، الاستيعاب: 3 / 1091 و 1092.
3 . ر.ك پاورقى صفحه 46 از همين كتاب.
4 . مسند احمد: 1 / 331، 4 / 437، سنن ترمذى: 5 / 297، خصائص اميرالمؤمنين: حديث 88، صحيح ابن حبان: 15 / 374، المستدرك على الصحيحين: 3 / 119، الاصابه: 4 / 467.
Moderator
Moderator
پست: 2025
تاریخ عضویت: دوشنبه ۲ شهریور ۱۳۸۸, ۲:۲۳ ب.ظ
محل اقامت: آذربایجان
سپاس‌های ارسالی: 2903 بار
سپاس‌های دریافتی: 3754 بار

Re: افکار ابن تیمیّه در بوته نقد

پست توسط قهرمان علقمه »

على و حديث غدير

در حديث معروف و متواتر غدير خم پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله پس از خطبه پيرامون ولايت و مناقب اميرالمؤمنين على عليه السلام به خدا چنين عرضه داشتند:

اللهمّ وال من والاه وعاد من عاداه;

خدايا! با ياورانش يار و با دشمنانش دشمن باش.

ابن تيميّه درباره اين حديث مى گويد:

اين حديث به اتفاق حديث شناسان دروغ است.1

با اين حال اين حديث را محدّثان ذيل در منابع حديثى خود آورده اند:

احمد بن حنبل با سندهاى صحيح، ابن ابى شِيبه، ابن راهويه، ابن جرير، سعيد بن منصور، طبرانى، ابونعيم اصفهانى، ابن حِبّان، حاكم نيشابورى، خطيب بغدادى، نَسائى با سند صحيح، بزّار با سندهاى صحيح، ابويعلى با دو سند صحيح.

هيثمى نيز در مجمع الزوائد آن را نقل كرده و گويد: تمامى راويان سند اين حديث، ثقه و مورد اعتماد هستند.2



1 . منهاج السنّه: 7 / 55.
2 . مسند احمد: 1 / 118، 4 / 281، 368، 5 / 370، المستدرك على الصحيحين: 3 / 109، 116، 371، مجمع الزوائد: 7 / 17، 9 / 114، المعجم الكبير: 2 / 357، 3 / 180، 4 / 17، 174، 5 / 166، 192، 12 / 95، المعجم الصغير: 1 / 65، المعجم الأوسط: 2 / 24، 369، 6 / 18، صحيح ابن حبان: 15 / 376، مسند ابى يعلى: 1 / 429، 11 / 307، المصنف ابن أبى شيبه: 7 / 499، السنن الكبرى: 5 / 45، 130، 155.
Moderator
Moderator
پست: 2025
تاریخ عضویت: دوشنبه ۲ شهریور ۱۳۸۸, ۲:۲۳ ب.ظ
محل اقامت: آذربایجان
سپاس‌های ارسالی: 2903 بار
سپاس‌های دریافتی: 3754 بار

Re: افکار ابن تیمیّه در بوته نقد

پست توسط قهرمان علقمه »

على و حديث يوم الدار

آن گاه كه آيه ([COLOR=#76923c]وَأَنْذِرْ عَشيرَتَكَ اْلأَقْرَبينَ)1 نازل شد و پيامبر مأمور به اعلان رسمى دعوت شدند، خويشاوندان خود را در خانه حضرت ابوطالب عليه السلام جمع نموده، آنان را به اسلام دعوت كرده و فرمودند:

فأيّكم يبايعني على أن يكون أخي ووزيري؟

كدام يك از شما با من بيعت مى كند تا برادر، وزير و خليفه و جانشين من بشود؟

هيچ كس به جز اميرالمؤمنين على عليه السلام پاسخ نداد.

تا اين كه پيامبر در حضور همه در خطاب به حضرت امير فرمود: تو برادر، وزير، وصى و جانشين من هستى.

اين واقعه در بين محدّثان به حديث «يوم الدار» معروف است و بسيارى از بزرگان حديث آن را نقل كرده اند; اما ابن تيميّه در اين باره مى گويد:

اين حديث در نزد حديث شناسان دروغى بيش نيست و هيچ عالم حديث شناسى نيست مگر اين كه مى داند كه آن دروغ و جعلى است.2

بنابراين، يا تمام علماى اهل سنّت كه مى دانسته اند اين حديث دروغ و جعلى است و در عين حال آن را در كتاب هاى خود نقل كرده اند فاسق مى باشند و يا اين كه تمامى آنان عالم و حديث شناس نبوده اند(!!)

يكى از راويان آن احمد بن حنبل (پيشواى حنبلى ها) است كه در مسند خود آن را روايت كرده است و علاوه بر وى، عالمان بسيارى اين حديث را در كتاب هاى خود آورده اند.3

در اين ميان حافظ ابوبكر هيثمى پس از نقل روايت مى گويد: رجال روايتى كه احمد بن حنبل نقل كرده، و يكى از دو روايتى كه بزّار نقل نموده همگى رجال صحيح هستند غير از شريك كه او ثقه مى باشد.4

ابن اسحاق، طبرى، طَحاوى، ابن ابى حاتِم، ابوبكر بن مردويه اصفهانى، ابونعيم اصفهانى، ضياء مَقْدِسى و متّقى هندى نيز از جمله راويان اين حديث هستند.

سيوطى اين حديث را از گروهى نقل مى كند. بيهقى در دلائل النبوّة و ابونعيم اصفهانى نيز در دلائل النبوّة متن كامل ماجرا را آورده اند و در كتاب هاى زيادى تصريح شده كه اين حديث صحيح است.5
 


1 . سوره شعراء: آيه 214.
2 . منهاج السنّه: 7 / 302.
3 . مسند احمد: 1 / 159.
4 . مجمع الزوائد: 8 / 302.
5 . السنن الكبرى: 5 / 126، تاريخ مدينة دمشق: 42 / 50، خصائص اميرالمؤمنين عليه السلام: 86، نظم درر السمطين: 83 ، كنز العمّال: 13 / 149، شواهد التنزيل: 1 / 545، تفسير ابن كثير: 3 / 363، تاريخ طبرى: 2 / 64، ر.ك: دراسات في منهاج السنّه: 298 ـ 303.
Moderator
Moderator
پست: 2025
تاریخ عضویت: دوشنبه ۲ شهریور ۱۳۸۸, ۲:۲۳ ب.ظ
محل اقامت: آذربایجان
سپاس‌های ارسالی: 2903 بار
سپاس‌های دریافتی: 3754 بار

Re: افکار ابن تیمیّه در بوته نقد

پست توسط قهرمان علقمه »

فاروق امّت كيست؟

ابن تيميّه با بغض و كينه اى كه نسبت به اميرالمؤمنين عليه السلام دارد براى تكذيب فضايل و مناقب آن حضرت به راحتى دروغ مى گويد و احياناً در اين ميدان، مبارز نيز مى طلبد; به اين نمونه توجّه كنيد:

دو حديث نقل شده است كه در نخستين حديث، پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله با اشاره به اميرالمؤمنين عليه السلام فرمودند:


هذا فاروق اُمّتي;

اين (على)، جداكننده حقّ و باطل در ميان امّت من است.

حديث دوم: اين كه بسيارى از صحابه پيرو فرمايش پيامبر مى گفتند:

ما كنّا نعرف المنافقين إلاّ ببغضهم علياً;

ما، منافقان را جز با اين علامت كه با على دشمن بودند، نمى شناختيم.

ابن تيميّه در مورد اين دو حديث چنين مى گويد:

حديث شناسان و كسانى كه اندك آگاهى از حديث دارند، شك ندارند كه اين دو حديث جعلى است و به دروغ آن ها را به پيامبر صلى اللّه عليه وآله نسبت داده اند. هيچ يك از اين دو حديث در هيچ كدام از كتاب هاى قابل اعتمادى نيامده است; بلكه هيچ كدام اصلاً سند شناخته شده اى ندارد(!)1

شگفتا كه در ادامه مى افزايد:

هر كس بتواند اين دو حديث را با سند صحيح از افرادى كه معروف به راستگويى هستند بياورد، ما قانع مى شويم و آن را از هر طايفه و مذهبى كه باشد مى پذيريم.
معناى اين سخن آن است كه حتّى اگر شيعيان هم آن را نقل كرده باشند، او مى پذيرد.

آن گاه مى گويد:


ما دليل داريم كه هر دو حديث دروغ است و جايز نيست آن ها را به پيامبر صلى اللّه عليه وآله نسبت دهيم.

اكنون به سراغ راويان اين دو حديث مى رويم.

حديث «هذا فاروق اُمّتي» را 5 نفر از صحابه نقل كرده اند:

سلمان فارسى، ابن عباس، ابوذر، حذيفه و ابوليلى.

محدّثان و حافظان اهل سنّت نيز به روايت آن پرداخته اند:

طبرانى، بزّار، بيهقى، ابونعيم اصفهانى، ابن عبدالبر، ابن عساكر، ابن اثير، ابن حجر، محبّ طبرى، مناوى، متّقى هندى و... .


ابن تيميّه ادّعا كرد كه اين حديث در هيچ يك از كتاب هاى مورد اعتماد نيامده است; در حالى كه اين حديث در: مسند بزّار، المعجم طبرانى، تاريخ مدينة دمشق، الإستيعاب، أُسد الغابه، الإصابه، مجمع الزوائد، كنز العمّال، فيض القدير، الرياض النضره، ذخائر العقبى فى مناقب ذوى القربى2 موجود است.

اين حديث با سند صحيح در روايت طبرانى در المعجم الكبير و غير آن آمده است.

روايت دوم را كه اصحاب پيامبر مى گفتند: «ما، منافقان را تنها با دشمنى و بغض على مى شناختيم»، اين افراد نقل كرده اند:

ابوذر، عبداللّه بن مسعود، عبداللّه بن عباس، جابر بن عبداللّه انصارى، ابوسعيد خُدرى، انس بن مالك و عبداللّه بن عمر.

از جمله راويان اين روايت عبارتند از:


احمد بن حنبل، تِرمذى، بزّار، طبرانى، حاكم نيشابورى، خطيب بغدادى، ابونعيم اصفهانى، ابن عساكر، ابن عبدالبرّ، ابن اثير، نَوَوى، هيثمى، محبّ طبرى، ذهبى، جلال الدين سيوطى، ابن حجر مكى، متّقى هندى و آلوسى.3

از سندهاى صحيح اين روايت كه در مسند احمد آمده اين گونه است:

احمد بن حنبل گويد: اسود بن عامر، از اسرائيل، از اعمش، از ابوصالح، از ابوسعيد خُدرى براى من نقل كرد كه ابوسعيد مى گفت:


كنّا نعرف منافقي الأنصار ببغضهم عليّاً;

ما، منافقان انصار را از دشمنى با على مى شناختيم.

احمد بن حنبل اين روايت در مناقب الصحابه نيز آورده است.4


1 . منهاج السنّه: 4 / 286 ـ 290.
2 . المعجم الكبير: 6 / 269، كنز العمّال: 11 / 611، فيض القدير: 4 / 358، مجمع الزوائد: 9 / 102، ر.ك: دراسات في منهاج السنّه: 304 ـ 306.
3 . مناقب علىّ بن ابى طالب از كتاب مناقب الصحابه: شماره 979، سنن ترمذى: 5 / 593، المستدرك على الصحيحين: 3 / 129، الإستيعاب: 3 / 1110، ذخائر العقبى: 92، مجمع الزوائد: 9 / 132، المعجم الأوسط: 2 / 328، 4 / 264، تاريخ مدينة دمشق: 42 / 285، 374.
4 . اين كتاب با تحقيقات تازه در اين اواخر از انتشارات دانشگاه امّ القرى مكه منتشر شده است. محقّق آن ـ كه خود از اهل سنّت است ـ بعد از ذكر اين حديث مى گويد: سند حديث صحيح است; مناقب الصحابه: شماره 979. ر.ك: دراسات في منهاج السنّه: 310 ـ 312.
Moderator
Moderator
پست: 2025
تاریخ عضویت: دوشنبه ۲ شهریور ۱۳۸۸, ۲:۲۳ ب.ظ
محل اقامت: آذربایجان
سپاس‌های ارسالی: 2903 بار
سپاس‌های دریافتی: 3754 بار

Re: افکار ابن تیمیّه در بوته نقد

پست توسط قهرمان علقمه »

اهل بيت كشتى نجات اُمّت

آن گاه كه سخن از فضايل و مناقب اميرالمؤمنين عليه السلام به ميان مى آيد، ابن تيميّه با تمام توان مى كوشد تا شايد بتواند آن فضيلت و منقبت را انكار نمايد، هر چند به قيمت بستن چشم خود به روى واقعيّات، بى اعتبار كردن كتاب هاى معتبر حديثى اهل سنّت، گشودن زبان ناسزا به بزرگان و رؤساى مذهب اهل سنّت و انگشت اتهام به سوى آن ها نشانه بردن باشد; چرا كه او نمى تواند فضيلتى را براى مولاى متقيان امير مؤمنان على عليه السلام ببيند. به اين نمونه توجّه كنيد!

در حديث معروف و مشهور; بلكه متواتر بين فريقين آمده كه پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله فرمود:


إنّما مثل أهل بيتي فيكم كمثل سفينة نوح من ركبها نجا ومن تخلف عنها غرق;

اهل بيت من همانند كشتى نوح هستند، هر كس بر آن سوار شود نجات مى يابد و هر كه از آن روى گردان شود، غرق خواهد شد.

ابن تيميّه درباره آن مى گويد:

اين حديث هيچ سندى ندارد; نه سند صحيحى دارد و نه در هيچ كدام از كتاب هاى معتبر حديثى آمده است. اگر هيزم كشان شب ـ كه نمى فهمند در توبره خود چه چيزى مى ريزند به نقل روايات جعلى مى پردازند ـ آن را نقل مى كنند، اين كار بر سستى آن مى افزايد.1

به راستى منظور ابن تيميّه از هيزم كشان شب كه نمى فهمند چه چيزى جمع مى كنند چه كسانى هستند؟

به گمان شما چه كسانى اين حديث را نقل كرده اند كه ابن تيميّه اين گونه بر آن ها مى تازد؟

گويا نقل فضايل امير مؤمنان على عليه السلام نزد او چنان گناه بزرگى است كه اگر رؤساى مذهب و بزرگان هم كيش خود نيز به چنين گناه نابخشودنى گرفتار شوند! از اعتبار ساقط شده و نقل آن ها نه تنها اعتبارى به حديث نمى دهد; بلكه حديث را بى اعتبارتر مى كند.

اكنون به برخى از راويان و ناقلان اين حديث اشاره مى كنيم:

از اصحاب پيامبر صلى اللّه عليه وآله:


اميرالمؤمنين عليه السلام، ابوذر، عبداللّه بن عباس، ابوسعيد خُدرى، ابوالطفيل، انس بن مالك، عبداللّه بن زبير و سلمة بن أكوع.

علمايى كه در كتاب هاى معتبر خود به نقل آن پرداخته اند:

احمد بن حنبل، بزّار، ابويعلى موصلى، ابن جرير طبرى، نَسائى، طبرانى، دارقُطْنى، حاكم نيشابورى، ابوبكر بن مردويه اصفهانى، ابونعيم اصفهانى، خطيب بغدادى، ابوالمظفّر بغدادى، مجدالدين بن الأثير، محبّ طبرى، ذهبى، ابن حجر عسقلانى، سخاوى، جلال الدين سيوطى، ابن حجر مكّى، متّقى هندى، قارى، مناوى و ديگران.

اگر اينان هيزم كشان شب هستند، بسيار خوب، براى ما مهم نيست كه اين ها جزء دروغ نويسان و هيزم كشان كور باشند; امّا آيا روشنفكران اهل سنّت با اين ادعاى ابن تيميّه موافقند؟


حاكم نيشابورى پس از نقل اين حديث مى گويد: شرايطى كه مسلم براى صحّت يك حديث گذارده، در اين حديث موجود است و از نظر او، حديثِ صحيحى است.

هم چنين خطيب تبريزى اين حديث را در مشكاة المصابيح آورده است. كتابى كه در آن به پيروى از كتاب مصابيح السنّه، فقط به احاديث صحيح و حسن پرداخته و هيچ حديث جعلى را در آن ذكر نكرده است.

البته اين حديث به جز اين سند، سندهاى صحيح ديگرى نيز دارد.2



1 . منهاج السنّه: 7 / 395.
2 . المعجم الصغير: 2 / 22، مشكاة المصابيح: 3 / 1742، المستدرك على الصحيحين: 2 / 343، مجمع الزوائد: 9 / 168، تاريخ بغداد: 12 / 91، المطالب العاليه: 4 / 75، فيض القدير: 2 / 519 و 5 / 517، كنز العمّال: 13 / 82 ، 85 ; الصواعق المحرقه: 152، جواهر العقدين: 2 / 120، مرقاة المفاتيح: 5 / 610.
Moderator
Moderator
پست: 2025
تاریخ عضویت: دوشنبه ۲ شهریور ۱۳۸۸, ۲:۲۳ ب.ظ
محل اقامت: آذربایجان
سپاس‌های ارسالی: 2903 بار
سپاس‌های دریافتی: 3754 بار

Re: افکار ابن تیمیّه در بوته نقد

پست توسط قهرمان علقمه »

على و حديث طير

يكى ديگر از احاديث مناقب و فضايل اميرالمؤمنين عليه السلام حديث طير است. بنابرآن حديث روزى براى پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله مرغ بريانى آوردند. آن حضرت به خدا عرضه داشت:

اللهم ائتني بأحبّ خلقك إليك وإليّ يأكل معي من هذا الطائر;
بارالها! آن كسى را كه از همه بيشتر دوست مى دارى بفرست تا با من از اين مرغ ميل كند.


پس از اين دعا امير مؤمنان على عليه السلام آمدند و با پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله از آن غذا خوردند.

ابن تيميّه در اين باره چنين اظهار نظر مى كند:

اهل علم و معرفت مى دانند كه حديث طير از احاديث دروغ بوده و جعلى است.1

اكنون بايد ديد كه آيا همان گونه كه او ادعا مى كند اهل علم و معرفت اين حديث را دروغ مى دانند؟!

بنابر تحقيقات انجام يافته، دوازده نفر از اصحاب پيامبر صلى اللّه عليه وآله اين حديث را نقل كرده اند:


1 . اميرالمؤمنين عليه السلام. حاكم نيشابورى اين حديث را از آن حضرت نقل كرده است.
2 . عبداللّه بن عباس. ابن سعد و جماعتى از او نقل كرده اند.
3 . ابوسعيد خُدرى. حاكم نيشابورى حديث او را آورده است.
4 . سفينه. حاكم نيشابورى و احمد بن حنبل حديث او را نقل كرده اند.
5 . ابوالطفيل. حاكم نيشابورى از او نقل كرده است.
6 . انس بن مالك. تِرمذى، بزّار، نَسائى، حاكم نيشابورى، بيهقى و ابن حجر حديث او را آورده اند.
7 . سعد بن ابى وَقّاص. ابونعيم اصفهانى حديث او را آورده است.
8 . عمرو بن عاص. حديث او در نامه اى كه به معاويه نوشته موجود است. اين نامه را خوارزمى در المناقب آورده است.
9 . يعلى بن مرّة. عدّه اى حديث او را آورده اند; از جمله حافظ ابوعبداللّه گنجى.
10 . جابر بن عبداللّه انصارى. ابن عساكر حديث او را نقل كرده است.
11 . ابورافع. حديث او را ابن كثير نقل مى كند.
12 . حبشى بن جناده. حديث او را نيز ابن كثير آورده است.


و اسامى جمعى از بزرگان و پيشوايان اهل سنّت كه اين حديث را در كتاب هاى خود روايت كرده اند به شرح زير مى باشد:

ابوحنيفه پيشواى حنفى ها، احمد بن حنبل، ابوحاتِم رازى، تِرمذى، بزّار، نَسائى، ابويعلى موصلى، محمّد بن جرير طبرى، طبرانى، دارقُطْنى، ابن بطّه عكبرى، حاكم نيشابورى، ابوبكر بن مردويه اصفهانى، بيهقى، ابن عبدالبرّ، خطيب، ابوالمظفر سمعانى، بغوى، ابن عساكر، ابن اثير، مزّى، ذهبى، ابن حجر عسقلانى، جلال الدين سيوطى و ديگران.
اين حديث آن گونه معروف و مشهور و كثرت طرق آن به طورى است كه برخى از بزرگان اهل سنّت براى جمع آورى سندهاى آن، كتابى مستقل نوشته اند كه از جمله مى توان به اين بزرگان اشاره نمود:

ابن جرير طبرى، ابن عُقده، ابن مردويه، ابونعيم اصفهانى، ابوطاهر بن حمدان، ذهبى.

ذهبى در تذكرة الحفّاظ و ديگر كتاب هايش تصريح كرده كه كتابى مستقل در سندهاى «حديث طير» تأليف كرده است.

بسيارى از علما تصريح كرده اند كه پاره اى از سندهاى اين حديث صحيح است. از جمله آن ها ابن كثير است كه در تاريخ خود به اين مطلب تصريح كرده است كه ذكر تمامى آن ها سخن را به درازا مى كشد و از حوصله كتاب ما خارج است.2



1 . منهاج السنّه: 7 / 371.
2 . المعجم الكبير: 1 / 253، 7 / 82 ، 10 / 282، المستدرك على الصحيحين: 3 / 130، البداية والنهايه: 7 / 352، مجمع الزوائد: 9 / 125، سنن ترمذى: 5 / 300، السنن الكبرى: 5 / 107، خصائص اميرالمؤمنين عليه السلام: 51، مسند ابى يعلى: 7 / 105، المعجم الأوسط: 2 / 207، 6 / 90 و 36، 7 / 267، 9 / 146، تاريخ مدينة دمشق: 37 / 406، 42 / 432، ميزان الاعتدال: 1 / 102، 2 / 14، 3 / 580، 4 / 107، لسان الميزان: 1 / 37، 2 / 354، 5 / 199، كنز العمّال: 13 / 166.
Moderator
Moderator
پست: 2025
تاریخ عضویت: دوشنبه ۲ شهریور ۱۳۸۸, ۲:۲۳ ب.ظ
محل اقامت: آذربایجان
سپاس‌های ارسالی: 2903 بار
سپاس‌های دریافتی: 3754 بار

Re: افکار ابن تیمیّه در بوته نقد

پست توسط قهرمان علقمه »

 بسم الله الرحمن ارحیم  


  سوم: ابن تیمیّه و خلافت امیر مؤمنان علی علیه  


اتفاق نظر مسلمانان بر خلافت على

آيا ابن تيميّه مى پذيرد كه امير مؤمنان على عليه السلام خليفه و جانشين پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله باشد؟

آيا ابن تيميّه حضرت مولى الموحّدين را به عنوان خليفه رسول خدا قبول دارد يا نه؟

بر همگان روشن است كه هيچ مسلمانى در خلافت و جانشينى آن حضرت ترديدى ندارد و همه مسلمانان متفقند كه او خليفه و جانشين پيامبر خداست; امّا آن چه مورد اختلاف شيعه و سنّى است اين است كه شيعيان، آن حضرت را خليفه بلافصل و نخستين امام و جانشين پس از رسول خدا صلى اللّه عليه وآله مى دانند، البتّه حق نيز همين است و ديگران آن وجود مقدس را در مرتبه چهارم مى دانند.

شما نمى توانيد مسلمانى را پيدا كنيد كه به طور كلّى منكر خلافت حضرت على عليه السلام باشد.


آرى، تنها گروهى از خوارج و ناصبى ها كه با بغض، كينه و دشمنى آن حضرت بزرگ شده اند و دشمنى و ناسزا گفتن به آن بزرگوار را مايه تقرّب به پروردگار مى دانند، خلافت آن حضرت را نمى پذيرند و تمامى مسلمانان، چه شيعه و چه سنّى، اين عده را كه به نام هاى ناصبى، خارجى و دشمن اهل بيت عليهم السلام معروفند، از اسلام خارج مى دانند.

پرسش ما اين است كه چرا ابن تيميّه با تمامى مسلمانان مخالفت كرده و با نواصب و خوارج هم صدا شده است؟ آيا در حقيقت، او يك ناصبى است؟

اكنون به بعضى از عبارت هاى او در اين زمينه دقّت كنيد. او مى گويد:


مردم در مورد خلافت و جانشينى على چند دسته اند:

بعضى مى گويند: هم او امام بود و هم معاويه...
برخى مى گويند: در آن زمان امام وجود نداشت; بلكه دوران فتنه بود...


گروه سومى بر آنند كه على، امام است و او به درستى با كسانى كه به جنگ او آمدند جنگيد. هم چنين صحابه اى كه با او جنگيدند هم چون طلحه و زبير مجتهد بوده و كار درستى انجام داده اند(!!)...

طايفه چهارمى على را امام مى دانند و مى گويند: او مجتهد بود و به درستى دست به شمشير برد و جنگيد و آن هايى كه به جنگ او آمدند نيز همگى مجتهد بودند; امّا در اجتهادشان اشتباه كرده اند...


پنجمين گروه مى گويند: على با آن كه خليفه بود و او از معاويه به حقّ نزديك تر بود; اما بهتر بود كه دست به شمشير نمى برد.1

ابن تيميّه در اين ديدگاه تنها به همين 5 قول اكتفا كرده و قول ششمى را ذكر نمى كند. در جاى ديگر قدم را فراتر گذاشته و به راحتى تاريخ مسلّم را انكار نموده مى گويد:
بسيارى از نخستين سابقين در اسلام از على پيروى نكردند و با او بيعت ننمودند و بسيارى از صحابه و تابعين با او جنگيدند.2

دقت كنيد! او ادعا مى كند بسيارى از كسانى كه در اسلام آوردن و هجرت از ديگر صحابه سبقت گرفته اند، نه با آن حضرت بيعت كردند و نه از او پيروى نمودند.


اى كاش ابن تيميّه دست كم نام سه نفر از اين سبقت گيرندگان را براى ما ذكر مى كرد، يا يكى از منابع تاريخى كه آن را گفته است، براى ما بازگو مى كرد.
شايد منظور وى از گروه بسيار، پيشوايش معاويه است، همو كه در فتح مكّه به زور شمشيرِ مسلمانان، به اسلام تظاهر كرد و همين گونه در اسلام سبقت گرفت و با رفتن به شام و فرمان روايى بر آن سامان نيز هجرت كرد(!!)

به نظر ما آن چه كه ابن تيميّه را وادار كرده است چنين بنويسد و تاريخ مسلّم را انكار كند، تنها بغض و كينه اى است كه در درونش شعلهور است. او حتى نمى تواند كوچك ترين فضيلتى را براى حضرت على عليه السلام ببيند و از اين كه آن امام انس و جان خليفه پيامبر باشد ـ حتى در مرتبه چهارم ـ تحمّل نكرده و رنج مى برد. به نظر شما سبب اين همه كينه چيست؟

ابن تيميّه در جاى ديگر چنين مى نويسد:

ما مى دانيم زمانى كه على زمام امور را به دست گرفت بسيارى از مردم، معاويه و ديگران را خليفه خود مى دانستند.3


در يك مقايسه روشن، زمانى كه گروهى بسيار اندك در سقيفه بنى ساعده با ابوبكر بيعت مى كنند، آن گاه بر همگان لازم و واجب مى شود كه با آن ها هم صدا شده و هر كه با او بيعت نكند، فرمان قتلش صادر گردد و يا با زدن برچسب ارتداد به آنان، جنگ با آن ها واجب و اموال و زنانشان به يغما مى رود، حتى اگر مخالف با آن بيعت دختر پيامبر باشد، خانه اش به آتش كشيده مى شود، جنينش سقط شده و شهيد مى گردد.

اما زمانى كه تمامى مهاجر و انصار پس از قتل عثمان با امير مؤمنان على عليه السلام بيعت مى كنند و براى بيعت آن گونه هجوم مى آورند كه مجالى براى حضرت باقى نمانده و فشار جمعيت برايش دشوار مى شود، حكم ارتداد و قتل مخالفان اين بيعت صادر نمى شود، نه تنها آن ها را مرتد نمى دانند; بلكه حاضر نيستند به گمراهى آنان رضايت دهند. نه تنها آن ها را گمراه نمى دانند، كار آن ها را عين صواب دانسته و شخصى چون ابن تيميّه بى شرمى را به حد اعلا رسانده و مخالفت آن ها را ـ كه در ابتدا خود با حضرت بيعت كرده بودند ـ دليل بر بطلان بيعت امير مؤمنان على عليه السلام مى داند(!!)


ابن تيميّه آن چنان در خلافت اميرالمؤمنين عليه السلام امّا و اگر كرده تا خواننده را قانع سازد كه مولاى متقيان على عليه السلام هم چون خلفاى قبلى و بعدى، بهره اى از خلافت و جانشينى پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله نبرده است. او مى گويد:

كسانى كه جايز مى دانند در يك زمان دو خليفه باشد، بر اين عقيده اند كه هر دوى آن ها (منظورش اميرالمؤمنين عليه السلام و معاويه) جانشين پيامبر بوده اند...


اگر گفته شود كه خلافت على با بيعت اهل قوّت و شوكتِ اسلام ثابت شده; همان طور كه خلافت پيشينيان نيز با بيعت آن ها ثابت شده است; در جواب مى گويند: طلحه و زبير به زور با او بيعت كردند. همان ها كه با او بيعت كردند به جنگ با او برخاستند; بنابراين اهل قوّت و شوكتِ اسلام بر بيعت با او جمع نشدند. هم چنين زمانى بيعت با او همانند قبلى ها واجب است كه به سان خلفاى پيشين رفتار كند.4

ابن تيميّه در اين عبارت، رفتار سه خليفه پيشين را ملاك سنجش امير مؤمنان على عليه السلام و بيعت با او مى داند; يعنى تنها در صورتى بيعت با او واجب و پيروى از او لازم است كه چون آن ها عمل كند. گويا كردار آن ها وحى مسلّم و آن ها ميزان سنجش حق و باطل هستند و آن حضرت هيچ بهره اى از آن ندارد. اين در حالى است كه پيامبر گرامى اسلام صلى اللّه عليه وآله امير مؤمنان على عليه السلام را ملاك تشخيص حق و باطل قرار داد و فرمود:


علي مع الحق والحق مع علي يدور معه حيثما دار.5

على با حق است و حق با على; و هر جا على باشد، حق همان جاست.

در حديث ديگرى پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله فرمود:

من ناصب عليّاً الخلافة من بعدي فهو كافر;6

هر كه با خلافت على پس از من مخالفت كند و با او دشمنى داشته باشد، كافر است.

ابن تيميّه در جواب از اين حديث مى گويد:

اين گونه احاديث، على نيز را مى گيرند و لازمه اش آن است كه او، خدا و رسولش را تكذيب كرده باشد(!!) پس اگر اين احاديث صحيح باشند تمامى صحابه كافر خواهند بود; چه او و چه غير او. اما آن هايى كه با خلافت او مخالفت كرده و به جنگش آمدند; در اين حديثِ دروغين، كافر معرفى شده اند و على نيز به اين روايات عمل نكرده است.

از طرفى بسيارى از نخستين پيشينيان از على پيروى نكرده و با او بيعت نكردند و بسيارى از صحابه و تابعان با او جنگيدند.

آن گاه مى گويد:

نيمى از امت اسلام يا كمتر و يا بيشتر با او بيعت نكردند; بلكه بسيارى از آن ها با او جنگيدند و او نيز با آن ها جنگيد و بسيارى از آن ها، نه به جنگ او آمدند و نه او را در جنگ همراهى كردند.7



1 . منهاج السنّه: 1 / 537 ـ 539.
2 . همان: 8 / 234.
3 . منهاج السنّه: 4 / 89 .
4 . منهاج السنّه: 4 / 465.
5 . اين حديث در منابع شيعه و سنّى نقل شده است. براى نمونه ر.ك: الخصال: 496، الامالى، شيخ صدوق: 150، كفاية الاثر: 20، الاحتجاج: 1 / 97، بحار الانوار: 10 / 432، شرح الاخبار: 2 / 60، الفصول المختاره: 97 و 135، مجمع الزوائد: 7 / 235، تاريخ بغداد: 14 / 322، تاريخ مدينة دمشق: 42 / 449، ينابيع المودة: 1 / 173، المعيار والموازنة: 119، شرح نهج البلاغة ابن ابى الحديد: 2 / 297.
6 . كشف اليقين: 293 به نقل از المناقب ابن مغازلى: 41، حديث 64.
7 . منهاج السنّه: 4 / 105.
Moderator
Moderator
پست: 2025
تاریخ عضویت: دوشنبه ۲ شهریور ۱۳۸۸, ۲:۲۳ ب.ظ
محل اقامت: آذربایجان
سپاس‌های ارسالی: 2903 بار
سپاس‌های دریافتی: 3754 بار

Re: افکار ابن تیمیّه در بوته نقد

پست توسط قهرمان علقمه »

خلافت به دست خداست

بنابر عقيده راستين شيعه ـ كه ادلّه و شواهد بسيارى از قرآن و احاديث ثابت و مسلّم نزد شيعه و سنى دارد ـ

خلافت و امامت امير مؤمنان على عليه السلام پس از رسول خدا صلى اللّه عليه وآله به طور مستقيم از جانب خداوند معيّن شده و انتخاب مردم هيچ نقشى در آن ندارد،

همان طور كه انتخاب و رأى مردم در تعيين پيامبر اثرى ندارد; چه مردم بخواهند يا نخواهند، بيايند يا نيايند او خليفه رسول خدا و امام و امين خدا در زمين است.

اما بنابر عقيده اهل سنّت ـ

كه سخنى بر خلاف خرد و نادرست است كه در جاى خود مفصل بيان كرده ايم ـ هر گاه مردم با شخصى بيعت كردند و او را خليفه خود و زمامدار مسلمانان دانستند بر همگان لازم و واجب مى شود كه با او بيعت كرده و مخالفت با او حرام و گاهى در حد كفر است.

زمانى كه اهل حلّ و عقد (يعنى بزرگان اسلام) با كسى بيعت كردند، خلافت او ثابت شده و نه تنها خود آن ها حق ندارند با او مخالفت كنند;

بلكه آن هايى هم كه نبوده اند و بيعت نكرده اند نيز حق مخالفت ندارند و بيعت گردن آن ها را نيز مى گيرد.
Moderator
Moderator
پست: 2025
تاریخ عضویت: دوشنبه ۲ شهریور ۱۳۸۸, ۲:۲۳ ب.ظ
محل اقامت: آذربایجان
سپاس‌های ارسالی: 2903 بار
سپاس‌های دریافتی: 3754 بار

Re: افکار ابن تیمیّه در بوته نقد

پست توسط قهرمان علقمه »

بيعت با امير مؤمنان على

به اتفاق تواريخ بعد از آن كه مسلمانان از بى عدالتى هاى عثمان به ستوه آمدند، از شهرهاى مختلف جمع شده و او را به قتل رساندند. آن گاه همگى هجوم آوردند تا با امير مؤمنان على عليه السلام بيعت كنند. آن حضرت وضعيت آن روز و حال مردم را چنين توصيف مى كند:

إلى أن انتكث عليه فتله، وأجهز عليه عمله، وكبت به بطنته، فما راعني إلاّ والناس كعرف الضبع إليّ ينثالون عليّ من كلّ جانب، حتى لقد وطئ الحسنان، وشقّ عطفاي مجتمعين حولي كربيضة الغنم;1

عثمان آن قدر اسراف كرد كه ريسمان بافته او باز شد و اعمال او مردم را برانگيخت و شكم بارگى او نابودش ساخت. پس مردم به من مهلت ندادند مگر آن كه هم چون يال هاى پُرپشت كفتار به سمت من آمده و از هر طرف مرا احاطه كردند تا آن كه نزديك بود حسن و حسين لگدمال گردند و رداى من از دو طرف پاره شد، مردم چون گلّه هاى گوسفند مرا در ميان گرفتند.

به راستى ابن تيميّه بر چه مبنايى نوشته كه بعضى با اكراه و زور با آن حضرت بيعت كرده اند؟

چه كسى بر سر آن ها شمشير بلند كرده بوده كه بايد بيعت كنيد؟ همان كارى كه در سقيفه بنى ساعده و بعد آن انجام دادند.2

چه كسى براى مخالفان بيعت فرمان قتل صادر كرده بوده؟ همان طور كه عمر در سقيفه (پيش از آن كه مردم در مسجد بيعت كنند) فرمان قتل سعد بن عُباده را صادر كرد.
گذشته از اين ها، آيا از نظر ابن تيميّه نكث عهد و شكستن پيمان و بيعت، هيچ گناهى ندارد؟

آيا پيمان شكنى كسانى كه بعد از بيعت كردن با اميرالمؤمنين عليه السلام پيمان شكسته و دست به شورش و قتل و غارت زدند و با آن حضرت جنگيدند ـ كه از آن ها به عنوان ناكثين «پيمان شكنان» ياد مى شود ـ سبب سستى خلافت آن حضرت و بى اعتبارى بيعت عمومى مردم نمى گردد؟!



1 . نهج البلاغه: خطبه 3.
2 . ر.ك: شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد: 1 / 219.
ارسال پست

بازگشت به “وهابیت”