افکار ابن تیمیّه در بوته نقد

مدیر انجمن: شورای نظارت

ارسال پست
Moderator
Moderator
پست: 2025
تاریخ عضویت: دوشنبه ۲ شهریور ۱۳۸۸, ۲:۲۳ ب.ظ
محل اقامت: آذربایجان
سپاس‌های ارسالی: 2903 بار
سپاس‌های دریافتی: 3754 بار

Re: افکار ابن تیمیّه در بوته نقد

پست توسط قهرمان علقمه »

 نارضايتى از عدالت 


گاهى ابن تيميّه آن چنان آتش خشم و كينه خود به اميرالمؤمنين عليه السلام را آشكار مى سازد كه شنيدن سخنانش انسان را مى آزارد چه رسد به خواندن و تأمّل و تدبّر در آن.

او مى گويد:

نيمى از مردم آن زمان او را عادل نمى دانند. خوارج او را تكفير مى كنند و غير خوارج نيز چه از خاندانش يا ديگران مى گويند:

او با آن ها منصفانه رفتار نكرده است. پيروان عثمان مى گويند: او از كسانى است كه به عثمان ستم كرده است و در كل، آن عدالتى كه از عمر ظاهر شد(!!)

از على سر نزد; با اين كه مردمانش بيشتر و گستره آن ها فراگيرتر بود، حتى نزديك به عدالت عمر نيز از او ظاهر نشده است(!!)1

بسيار طبيعى است مردمى كه در طول چند دوره به چپاول گرى و بى عدالتى عادت كرده اند، از عدل اميرالمؤمنين عليه السلام آزرده خاطر شوند.

نظام طبقاتى كه عمر بنيان آن را نهاد و عرب را از غير عرب برتر و قريش را تافته جدا بافته قرار داد، نظام سرمايه دارى كه عثمان آن را به راه انداخت

و بيت المال مسلمانان را سخاوتمندانه در بين اقوام خود تقسيم كرد، مردمى را تربيت كرد كه به بى عدالتى و چپاول ثروت ها و قدرت ها عادت كرده بودند،

به خاطر نژاد، قبيله و عشيره به پست هاى حساس مى رسيدند، سهمشان از بيت المال بسيار متفاوت از ديگران بود.

اكنون مظهر عدل الهى امير مؤمنان على عليه السلام و ذليل كننده كافران و منافقان آمده، دست آن ها را از بيت المال كوتاه كرده، به همه با يك ديد نگاه مى كند،

بين عرب و عجم فرق نمى گذارد، سهم قريشى بودن را انكار مى كند و پست ها و ولايت ها را بر اساس لياقت و شايستگى افراد تعيين مى كند، نه بر اساس نژاد و عشيره.



1 . منهاج السنّه: 6 / 18.
Moderator
Moderator
پست: 2025
تاریخ عضویت: دوشنبه ۲ شهریور ۱۳۸۸, ۲:۲۳ ب.ظ
محل اقامت: آذربایجان
سپاس‌های ارسالی: 2903 بار
سپاس‌های دریافتی: 3754 بار

Re: افکار ابن تیمیّه در بوته نقد

پست توسط قهرمان علقمه »

نمونه اى از عدالت عمر و عثمان


طبيعى است در چنين شرايطى عده اى از رفتار حضرت على عليه السلام برآشفته گردند و بگويند كه او هم چون عمر رفتار نمى كند، به هيچ وجه دور از انتظار نيست كه با آن حضرت به جنگ و ستيز برخيزند. اكنون به يك نمونه از عدالت عمر توجه كنيد!

مالك پيشواى مالكيان از شخص مورد اعتمادى كه او از سعيد بن مسيّب شنيده چنين نقل مى كند:


أبى عمر بن الخطّاب أن يورّث أحداً من الأعاجم إلاّ أحداً ولد في العرب.

قال مالك: وإن جائت امرأة من أرض العدوّ فوضعته في أرض العرب فهو ولدها يرثها إن ماتت ميراثها من كتاب اللّه;1

عمر بن خطاب اجازه نمى داد غير عرب (از عرب) ارث ببرد مگر آن كه در سرزمين عرب ها به دنيا آمده باشد.

مالك گويد: هر گاه زن باردارى از سرزمين دشمن مى آمد تنها در صورتى آن فرزند پس از مرگ مادرش طبق كتاب خدا ارث مى برد كه در زمين عرب ها به دنيا آمده باشد.

اين هم گوشه اى از عدالت عثمان:

زمانى كه شمال افريقا ـ از طرابلس غرب تا طنجه ـ فتح شد و به دست مسلمانان افتاد، عثمان تمامى ثروت هاى آن سامان را يكجا به عبداللّه بن ابى سرح بخشيد،

بدون آن كه احدى از مسلمانان را در آن شريك سازد.2

آن روز كه به مروان بن حكم، صد هزار از بيت المال داد و دخترش را به حباله نكاح او درآورد، دستور داد به ابوسُفيان دويست هزار از بيت المال بدهند.

زيد بن ارقم خزانه دار عثمان، كليدهاى بيت المال را نزد عثمان آورد و گريست.

عثمان گفت: از اين كه من به خويشاوندانم رسيدگى مى كنم ناراحتى و به خاطر اين كه صله رحم مى كنم گريه مى كنى؟!

گفت: نه، گريه من به اين جهت است كه گمان مى كنم تو به خاطر آن چه در زمان رسول خدا صلى اللّه عليه وآله در راه خدا خرج كردى امروز اين اموال را از

بيت المال مسلمانان برمى دارى. به خدا سوگند! اگر به مروان صد درهم بدهى زياد به او داده اى.

به ناگاه عثمان گفت: (تو شايستگى خزينه دارى را ندارى) كليدها را بينداز، ما شخص ديگرى را به اين كار مى گماريم.3

جاى تعجب نيست مردمى كه با اين دست و دل بازى هاى عثمان خو گرفته اند از عدل امير مؤمنان على عليه السلام برنجند و نسبت ظلم و ستم به آن جناب بدهند.


1 . موطأ مالك: 2 / 520 ح 14.
2 . شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد: 1 / 199.
3 . همان: 1 / 199.
Moderator
Moderator
پست: 2025
تاریخ عضویت: دوشنبه ۲ شهریور ۱۳۸۸, ۲:۲۳ ب.ظ
محل اقامت: آذربایجان
سپاس‌های ارسالی: 2903 بار
سپاس‌های دریافتی: 3754 بار

Re: افکار ابن تیمیّه در بوته نقد

پست توسط قهرمان علقمه »

نگاهى به عدالت حضرت على (ع)




عده اى به حضرت على عليه السلام اعتراض كردند كه چرا بيت المال را به طور مساوى تقسيم مى كنى؟

در ابتداى كار به رؤسا و اشراف بيشتر بده تا پايه هاى حكومتت استوار گردد.

آن حضرت از اين سخن برآشفت و فرمود:


أتأمروني ـ ويحكم ـ أن أطلب النصر بالظلم والجور فيمن ولّيت عليه من أهل الإسلام؟ لا واللّه، لا يكون ذلك ما سمر السمير، وما رأيت في السماء نجماً. واللّه لو كانت أموالهم مالي لساويت بينهم فكيف وإنّما هي أموالهم.1

واى بر شما! به من مى گوييد با ظلم و ستم بر مسلمانانى كه به آن ها مسلّط شده ام، پايه هاى حكومتم را استوار سازم و بر دشمنانم پيروز شوم؟ نه، به خدا سوگند! هرگز چنين نخواهد شد تا روزگار باقى است و تا وقتى كه ستاره اى در آسمان مى بينم.

به خدا سوگند! اگر اين ها مال من بود در ميان آن ها به تساوى تقسيم مى كردم، چه رسد به اين كه اموال خودشان است.

ابن تيميّه به دفاع از ناكثين و پيمان شكنان با حضرت على عليه السلام برخاسته و مى گويد:

عذر كسانى كه از بيعت با او سرباز زدند از عذر سعد بن عُباده و غير او آشكارتر است كه از بيعت ابوبكر سرپيچى كردند.2

او در پايان، سخن اول خود را مى گويد كه اصلاً خلفاى پيامبر تنها سه نفرند و اميرالمؤمنين عليه السلام جزو آن ها نيست. او مى گويد:

از شافعى و ديگران نقل شده كه گفته اند: خلفا سه نفرند: ابوبكر، عمر و عثمان.3



1 . الكافى: 4 / 31 حديث 3.
2 . منهاج السنّه: 4 / 388.
3 . همان: 4 / 404.
Moderator
Moderator
پست: 2025
تاریخ عضویت: دوشنبه ۲ شهریور ۱۳۸۸, ۲:۲۳ ب.ظ
محل اقامت: آذربایجان
سپاس‌های ارسالی: 2903 بار
سپاس‌های دریافتی: 3754 بار

Re: افکار ابن تیمیّه در بوته نقد

پست توسط قهرمان علقمه »

 بخش چهارم: ابن تیمیّه و مقایسه ای بین خلفای سه گانه و حضرت علی علیه السلام 




آرمان ها و انديشه ها


هر مكتب و مذهبى و هر آرمانى آرزو دارد كه روزى فراگير شده و تمامى مردم به آن بگروند;

آرمان الهى باشد يا مادّى، بر اساس عقل و خرد باشد، يا بر اساس شهوت و غريزه قدرت طلبى.

همه فرمانروايان دوست دارند قلمرو فرمانرواييشان افزوده شود و گستره حكومتشان گسترده تر گردد.

در اين ميان امتياز فرمانروايان الهى از مادى، در گسترش قلمرو حكومتى براى فرهنگ توحيد و اخلاق غنى اسلام;

نه براى اشباع غريزه قدرت طلبى و نشر جهل و فرهنگ هواپرستى، توجه و دقّت در چند مطلب است.


1 . خداوند مالك حقيقى است. آيا به او اذن چنين كارى داده يا نه؟!

2 . اگر خدا به او اذن داده، آيا او بر طبق همان معيارها و موازينى كه خدا معيّن نموده رفتار كرده يا در اين نبردها و پيكارها از محدوده موازين شرع خارج شده است؟

3 . آثار و پيامدهاى اين جنگ ها براى مردم و جامعه اسلامى چه بوده؟ و آيا به نفع مسلمانان بوده يا به ضرر آنان؟


با توجه به اين سه مورد مهم مى توانيم درباره يك پيكار داورى كنيم. اما اگر كسى بدون اذن خدا به نبرد و جنگ پرداخت و در اين ميدان، نه موازين الهى را رعايت نمود

و نه بر راه و روش خداپسندانه حركت كرد; بلكه روش مستكبران، زورگويان و فرعون ها را پيش گرفت و از آن طرف هم نتايج بسيار نامطلوبى عايد مسلمانان كرد

و جلوى انتشار فرهنگ اسلام را گرفت، هيچ گاه نمى توان آن نبرد و پيكار را جنگى الهى و قابل تقدير دانست.
Moderator
Moderator
پست: 2025
تاریخ عضویت: دوشنبه ۲ شهریور ۱۳۸۸, ۲:۲۳ ب.ظ
محل اقامت: آذربایجان
سپاس‌های ارسالی: 2903 بار
سپاس‌های دریافتی: 3754 بار

Re: افکار ابن تیمیّه در بوته نقد

پست توسط قهرمان علقمه »

ابن تيميّه و فتوحات خلفا


ابن تيميّه از فتوحات و كشورگشايى هاى زمامداران بعد از پيامبر دم مى زند و آن را به عنوان برگ زرّينى در زندگى آن ها مى داند.

از طرفى اين جنگ هاى خارجى را با جنگ هاى داخلى امير مؤمنان على عليه السلام مقايسه نموده و در

نتيجه گيرى كاملاً غير منصفانه اى با تمام توان به آن حضرت جسارت مى نمايد. وى در اين باره مى نويسد:

خلفاى سه گانه شهرها را فتح كردند و در شرق و غرب عالم دين را آشكار ساختند، و يك رافضى هم همراه آن ها نبود;

بلكه پس از آن ها امويان دست به اين كار زدند، در حالى كه بسيارى از آن ها دشمن على بوده و برخى به او دشنام مى دادند.

آن ها بر تمامى مناطق اسلامى از شرق تا غرب حكمران شدند و در زمان آن ها اسلام بسيار عزيزتر از زمان هاى بعدى بود(!!)...

آن ها در آن ممالك، اسلام را آشكار ساخته و قوانينش را برپا ساختند(!!)... .

گاه گفته مى شود: برخى از آن ها درباره على خاموش شده و وى را چهارمين خليفه نمى دانست; زيرا امت اسلامى همگى بر او اجتماع نكردند... .

بعضى از علماى غرب كتاب بزرگى در فتوحات نوشته و در آن، فتوحات پيامبر و جانشينانش يعنى ابوبكر، عمر و عثمان را آورده;

ولى از على يك فتح هم ذكر نكرده با اين كه او را دوست داشته و ولايتش را به دل دارد; چرا كه در زمان او هيچ سرزمينى فتح نشد.1

در اندلس بسيارى از بنى اميه بودند... آن ها مى گفتند: على، خليفه نبوده، خليفه كسى است كه مردم بر او اجتماع كنند در حالى كه مردم بر على اجتماع ننمودند

و بعضى از آن ها در خطبه نماز جمعه، معاويه را به عنوان چهارمين خليفه ذكر مى كرد. يعنى ابتدا نام سه خليفه اول را مى آورده سپس معاويه را به عنوان

خليفه چهارم مى گفته، نه على را... .2



1 . منهاج السنّه: 6 / 419 و 420.
2 . منهاج السنّه: 4 / 401 و 402.
Moderator
Moderator
پست: 2025
تاریخ عضویت: دوشنبه ۲ شهریور ۱۳۸۸, ۲:۲۳ ب.ظ
محل اقامت: آذربایجان
سپاس‌های ارسالی: 2903 بار
سپاس‌های دریافتی: 3754 بار

Re: افکار ابن تیمیّه در بوته نقد

پست توسط قهرمان علقمه »

فتوحات يا سدودات؟


خداوند متعال در چندين سوره از قرآن وعده فرموده كه دين اسلام سراسر كره خاكى را فرا خواهد گرفت. در سوره نصر مى فرمايد:

(إِذا جاءَ نَصْرُ اللّهِ وَالْفَتْحُ * وَرَأَيْتَ النّاسَ يَدْخُلُونَ في دينِ اللّهِ أَفْواجًا);1

آن گاه كه فتح و پيروزى خدا فرا رسد مردم فوج فوج و دسته دسته داخل دين خدا مى شوند.

به راستى چرا اين وعده تا كنون ناكام مانده است؟

چرا مردم نه تنها فوج فوج داخل اسلام نشدند; بلكه دسته دسته از آن خارج شده و در هر گوشه مملكت پهناور اسلامى يك گروه دست به شورش زدند؟

آيا جز اين است كه چهره اسلام، خون ريز، بى رحم، نسل كش، ثروت اندوز و غارت گر نشان داده شده كه محصول همين فتوحات برق آسا و كشورگشايى هاى بى ضابطه بوده است؟

حقيقت اين است كه شيوه هشتاد جنگ پيامبر صلى اللّه عليه وآله با اين كشورگشايى ها كاملاً متفاوت بوده است.

جاذبه اسلام به حدّى بود كه آن گاه كه فتح و پيروزى خدا فرا مى رسيد، مردم گروه گروه وارد اين دين الهى مى شدند.

چرا اين جاذبه به تدريج خاموش گشت و جاى آن را ترس و وحشت و تنفّر فرا گرفت؟

روشن است كه انتشار اسلام، از راه عطوفت الهى و هدايت و فطرت بود، نه از راه زور و شمشير و غارت و چپاول.

از اين رو امير مؤمنان، امام حسن و امام حسين عليهم السلام تمام تدبير خود را به اصلاح درون جامعه اسلامى منعطف كرده بودند تا الگوهاى نامناسب از بين رفته

و الگوهاى مناسبى از اسلام ارائه دهند.

نگاهى كوتاه به ثروت هاى هنگفت و بادآورده برخى از صحابه صدر اسلام از اين فتوحات كافى است كه ما را در نيّت هاى آن ها دچار ترديد و دو دلى كند.

آيا نبايد احتمال دهيم كه ارائه الگوهاى ناصالحى هم چون خالدها و معاويه ها در سرزمين هاى تازه فتح شده به جهت خاموش كردن نور دين اسلام و به فراموشى

سپردن الگوهاى واقعى يعنى خاندان پيامبر بوده است؟

بنابراين، ما كشورگشايى هاى خلفا را نه تنها مفيد و خيرخواهانه نمى دانيم; بلكه آن ها را به خاطر نتايج منفى، در حقيقت سدّ راه و مانع پيشرفت اسلام در قلب ها مى دانيم.



1 . سوره نصر: آيه هاى 1 و 2.
Moderator
Moderator
پست: 2025
تاریخ عضویت: دوشنبه ۲ شهریور ۱۳۸۸, ۲:۲۳ ب.ظ
محل اقامت: آذربایجان
سپاس‌های ارسالی: 2903 بار
سپاس‌های دریافتی: 3754 بار

Re: افکار ابن تیمیّه در بوته نقد

پست توسط قهرمان علقمه »

فتح دل ها يا فتح اقليم ها؟!


ابن تيميّه در سخن ديگر به دوران خلافت امير مؤمنان على عليه السلام اشاره مى كند و مى گويد:

اصلاً در زمان خلافت او اسلام ظهورى پيدا نكرد; بلكه بين اهل اسلام فتنه برپا شد و دشمنانشان ـ يعنى كفار، مسيحيان و مجوسيان ـ در آن ها طمع كردند.1

بايد به ابن تيميّه گفت: اگر امروز كسى بخواهد از اسلام چيزى بداند آيا به جنگ افروزى هاى خلفا مى نگرد يا به نهج البلاغه اميرالمؤمنين عليه السلام؟!

كدام يك اسلام را ظاهر مى كند: خطبه ها، نامه ها و كلمات پربار آن حضرت كه هر عاقلى را بى مهابا شيفته خود مى كند، يا قتل ها، غارت ها و بى رحمى هاى آنان؟

اشتباه ابن تيميّه اين است كه گمان كرده كه اسلام همانند سلطنت مستكبران جهان با زور منتشر و ظهور مى يابد، نه با نشر علم و فرهنگ.

او گمان كرده كه هدف اسلام مانند پادشاهان ستمگر فتح سرزمين هاست، غافل از آن كه هدف اسلام فتح دل ها، نشر علم و توحيد است.

ابن تيميّه در ادامه مى افزايد:

مسلمانان بر بيعت على متفق نشدند; بلكه در آن زمان فتنه برپا شد و به روى مسلمانان شمشير كشيده مى شد; به جاى آن كه به روى كفّار در آيد.

دليل كسانى كه معاويه ـ نه على ـ را خليفه چهارم مى دانند، همين است.2

آن گاه مى نويسد:

در ايام خلافت او آن رحمتى كه در زمان عمر و عثمان بين مسلمانان بود، وجود نداشت; بلكه مسلمانان يك ديگر را مى كشتند و هم ديگر را نفرين مى كردند و

هيچ شمشيرى از آن ها به سمت كفار حواله نرفت تا كار به جايى رسيد كه كفرورزان در آن ها طمع كردند و شهرها و ثروت هايى را از آن ها گرفتند.3

به راستى چگونه امير مؤمنان على عليه السلام با كفّار بجنگد در حالى كه هنوز چند روز از بيعت مردم با آن حضرت نگذشته بود كه عدّه اى پيمان شكن همسر پيامبر

را بر شتر سوار كرده و به بصره رفتند، والى آن حضرت را كشتند و به قتل و غارت پرداختند؟ آن گاه معاويه سر نافرمانى برداشت و عليه حاكمِ مسلمانان شورش كرد

و يك سال و نيم مسلمانان را به جنگ واداشت، سپس گروهى بى دينِ رياكار جنگ نهروان را به راه انداختند!

آيا در چنين شرايطى صحيح است كه آن حضرت، شورشيان داخلى را رها كند تا حكومت اسلامى را از داخل نابود كنند و خود به افزودن قلمرو حكومت مشغول شود؟!

مقايسه اى كه ابن تيميّه بين ايام خلافت امير مؤمنان على عليه السلام و خلفاى پيشين كرده دقيقاً مانند اين است كه كسى بگويد:

مردم مكّه و قبايل اطراف در صلح و صفا بودند تا اين كه شخصى آمد و اسلام را منتشر ساخت و به سبب آن، بين مردم تفرقه افتاده و دو دسته گى ايجاد شد.

مردم به جان يك ديگر افتادند; برادر بر روى برادر شمشير كشيد و در مدت 13 سال بيش از هشتاد جنگ در بين آن ها رخ داد. آيا اين مقايسه صحيح است؟



1 . منهاج السنّه: 4 / 117.
2 . همان: 4 / 161 و 162.
3 . همان: 4 / 485.
Moderator
Moderator
پست: 2025
تاریخ عضویت: دوشنبه ۲ شهریور ۱۳۸۸, ۲:۲۳ ب.ظ
محل اقامت: آذربایجان
سپاس‌های ارسالی: 2903 بار
سپاس‌های دریافتی: 3754 بار

Re: افکار ابن تیمیّه در بوته نقد

پست توسط قهرمان علقمه »

امير مؤمنان كَننده چشم فتنه


در چنين شرايطى بهترين كار همان است كه اين غدّه هاى سرطانى كه بر جاى جاى بلاد اسلامى حاكم شده و ريشه دوانده اند و سدّ راه پيشرفت اسلام هستند،

ريشه كن شده و تا دگربار مردم فوج فوج داخل در اسلام گردند.

از اين رو امير مؤمنان على عليه السلام به جاى كشورگشايى به اصلاح داخلى پرداخت.

افراد ناشايست را عزل و كسانى كه به خاطر ارزش هاى جاهلى به پست و مقام و مال و منال رسيده بودند بركنار كرد.

طبيعى است كه اين غدّه هاى خطرناك آن قدر در پيكره اسلام ريشه دوانده اند كه ريشه كن كردن آن ها مستلزم هزينه هاى زياد و گاه جنگ و جهاد است.

البته بايد توجه داشت كه امير مؤمنان على عليه السلام پيش از آن كه به تصفيه آن ها بپردازد دو مرحله را پشت سر گذاشت.



 1 . هرگز به جنگ نپرداخت 


امير مؤمنان على عليه السلام ابتدا به جنگ نكرد، بلكه عدّه اى بعد از بيعت با آن حضرت پيمان شكسته و در گوشه اى از مملكت اسلامى آشوب به پا مى كردند.

هنوز فجايعى كه طلحه و زبير با همراهى عايشه در بصره انجام دادند از ياد تاريخ نرفته است، تا آن جا كه نوشته اند: اولين بارى كه در تاريخ مسلمانان (نه اسلام) اسير

در بند را كشتند، همان واقعه بوده است.

آنان با مكر و حيله وارد شهر شدند، والى حضرت را بركنار و بيت المال را غارت و شروع به كشتن مردم بى گناه كردند و از فرط خوشحالى اشعار كفرآميز مى خواندند.

در اين هنگام به امير مؤمنان على عليه السلام گزارش دادند. آن حضرت از مدينه حركت كرده و به سرعت خود را به بصره رساندند و آتش فتنه آن ها را خاموش نموده،

عايشه را با احترامى (نه در خور او) به مكه برگرداندند.

همين طور در جنگ صفين و نهروان آغازگرِ پيكار، آن ها بوده اند.

آن ها دست به قتل و غارت مى زدند، فتنه برپا مى كردند، مردم را عليه حاكم مسلمانان ـ كه حتى بر مبناى خودشان حق مخالفت با او را نداشتند ـ

مى شوراندند و باغى و سركش بودند. در اين جا وظيفه آن حضرت است كه اين آتش فتنه را خاموش نمايد.



 2 . ارشاد و نصيحت 


امير مؤمنان على عليه السلام ابتدا با آشوب گران گفت و گو كرده و ايشان را نصيحت مى كردند و آن ها را متوجه اشتباهشان مى نمودند و از آن ها مى خواستند

كه از سركشى و عناد دست بردارند.
Moderator
Moderator
پست: 2025
تاریخ عضویت: دوشنبه ۲ شهریور ۱۳۸۸, ۲:۲۳ ب.ظ
محل اقامت: آذربایجان
سپاس‌های ارسالی: 2903 بار
سپاس‌های دریافتی: 3754 بار

Re: افکار ابن تیمیّه در بوته نقد

پست توسط قهرمان علقمه »

دو راه نصيحت مخالف


اين گفت و گوها و موعظه ها ـ كه تاريخ برخى از آن ها را براى ما بازگو مى كند ـ به چند صورت انجام مى گرفت:

 1 . ارسال نامه 


امير مؤمنان على عليه السلام نامه هايى به معاويه مى فرستاد. اين نامه ها و پاسخ آن ها حجم بسيارى از كتاب هاى تاريخى را به خود اختصاص داده است.

آن حضرت در اين نامه ها حقانيت خود و سركشى و طغيان معاويه را به طور آشكار بيان نمود تا آن جا كه به او مى نويسد:

وقتى مردم مدينه با عثمان بيعت مى كنند و تو در شام از طرف عمر والى آن خطّه شده اى هيچ اعتراضى نمى كنى; بلكه خود را والى عثمان مى دانى در حالى كه

اهل شام با عثمان بيعت نكرده اند، اما تو آن ها را به بيعت با عثمان وادار مى كنى به اين دليل كه آن گاه كه مردم مدينه و اهل حلّ و عقد با كسى بيعت كردند

همه مسلمانان در تمامى نقاط مملكت اسلامى موظفند او را به عنوان خليفه بپذيرند.

اكنون همان مردمى كه با عثمان بيعت كرده اند با من بيعت نموده اند، ولى تو بر سركشى خود ادامه مى دهى.1

امير مؤمنان على عليه السلام در اين احتجاج ـ كه مضمون چند نامه آن حضرت عليه السلام به معاويه است ـ او را با مطالب مورد پذيرش در نزد وى محكوم مى كند

و هيچ راه فرارى براى او باقى نمى گذارد و تمامى دست آويزهاى او را ابطال مى نمايد و از او مى خواهد كه از عناد و سركشى خود دست بردارد.

اما معاويه هم چنان بر طغيان خود پافشارى مى نمود و مرتّب در نامه هايش به آن حضرت تهمت هاى ناروا مى زد و او را به مبارزه مى طلبيد.


 2 . ارسال پيك 


دومين راهى كه امير مؤمنان على عليه السلام براى گفت و گو با سركشان برگزيدند، فرستادن كسانى بود كه با آن ها به بحث و مناظره بنشينند

و آن ها را متوجه اشتباهشان سازند.

وقتى خوارج پس از جنگ صفين و مكر عمروعاص دست به فتنه زدند و در نهروان جمع شدند، امير مؤمنان على عليه السلام چند نفر را براى بحث با آن ها

و آگاه ساختن ايشان فرستاد. يكى از آن ها ابن عباس بود كه با بحث هاى منطقى گمراهى آن ها را آشكار نمود.

وقتى اين نصايح، موعظه ها و روشنگرى ها آن ها را بيدار نساخت خود آن حضرت شخصاً و بدون واسطه با آن ها صحبت كرد.

آن حضرت حتى در ميدان نبرد نيز از اين روشنگرى هاى خود دست برنداشته و تا جايى كه ممكن بود سعى داشتند آن ها را از جنگ منصرف سازند.


1 . رك. وقعة صفين: 29 و العقد الفريد: 3 / 229.
Moderator
Moderator
پست: 2025
تاریخ عضویت: دوشنبه ۲ شهریور ۱۳۸۸, ۲:۲۳ ب.ظ
محل اقامت: آذربایجان
سپاس‌های ارسالی: 2903 بار
سپاس‌های دریافتی: 3754 بار

Re: افکار ابن تیمیّه در بوته نقد

پست توسط قهرمان علقمه »

معاويه و جنگ ستيزى


آن گاه كه در صفين سپاهيان امير مؤمنان على عليه السلام و شاميان در مقابل هم صف آرايى كردند پيش از آن كه تيرى و يا شمشيرى از طرفى به طرف ديگر

حواله شود آن حضرت سه نفر را مأمور كردند كه به نزد معاويه بروند و با او به گفت و گو بپردازند،

شايد بپذيرد و از سركشى و ايجاد تفرقه ميان مسلمانان دست بردارد.

آن ها صحبت هاى زيادى با معاويه و عمروعاص نمودند و درخواست كردند كه از اين جنگ دست برداريد و بين جماعت مسلمانان تفرقه نيندازيد،

هنگامى كه يكى از آن ها سخن ديگران را قطع كرد و معاويه را از آتش دوزخ ترساند و از او خواست كه از طغيان دست بردارد، اين پاسخ را از معاويه دريافت كرد:

نخستين چيزى كه از تو فهميدم حماقت و نفهمى تو بود كه سخن دوستت را قطع كردى، در حالى كه او خداى سخن بود، بعد حرف هايى مى زدى كه خودت

نمى فهميدى چه مى گفتى، دروغ گفتى و پست شدى اى عرب بيابانگرد خشن درشتخوى نادان! هر چه گفتى دروغ بود. از نزد من برويد،

هيچ چيز بين من و شما قضاوت نخواهد كرد مگر شمشير.1



1 . تاريخ طبرى: 4 / 573، الكامل في التاريخ: 2 / 365، مروج الذهب: 2 / 388.
ارسال پست

بازگشت به “وهابیت”