خاتون آفتاب

مدیر انجمن: شورای نظارت

ارسال پست
Moderator
Moderator
پست: 2025
تاریخ عضویت: دوشنبه ۲ شهریور ۱۳۸۸, ۲:۲۳ ب.ظ
محل اقامت: آذربایجان
سپاس‌های ارسالی: 2903 بار
سپاس‌های دریافتی: 3754 بار

خاتون آفتاب

پست توسط قهرمان علقمه »

  ! برخيز که هنوز، کاروان کربلا چشم به دستان نوازشگر تو دوخته است .   


برخيز! که هنوز اين خاک سوخته، خنکاي نسيم نگاه تو را فرياد مي‏زند ... و اين صحراي تشنه، محتاج شبنمي از چشمان‏توست که به گل نشيند .


هنوز بر فراز بلنداي نيزه‏ها، نام مقدس تو، فرياد مي‏شود و پيکرهاي خون آلود، قيام تو را چشم انتظارند ...


هنوز گهواره کودکان، تلنگر دستان تو را مي‏طلبد و گلدسته‏ها اذان ياد تو را زمزمه مي‏کند .


هنوز پشت همه پندارهاي سرخ، پشت همه زمان‏هاي کبود، پشت همه پيشاني‏هاي شکسته، پشت همه زخم‏هاي شکوفا، خيال تو مي‏وزد و هنوز زمين پس از سال‏ها، معجزه‏ي پيامبر گونه‏ات را در شام فراموش نکرده است ...


  آفتاب! کودکان را به که مي‏سپاري؟ شام را بيش از اين در تيرگي زنجيرها، فرو مگذار و دل‏هاي ويران از عشق را بيش‏از اين خراب مکن!  


در خرابه‏هاي شام هنوز طفلي، سرگرداني لحظات را خون مي‏گريد و در ني‏نواترين لحظات، اسبي تکيده، رد پاي مهربان تورا مبهوت است .


برخيز! تنهاترين پيام رسان زن! که آنچه در خون به تماشا نشستي جز زيبايي نبود و آنچه در زخم‏ها و تشنگي‏ها، ديدي، جز روشني،


برخيز!   خاتون شرقي‏ترين!  


بس است جان سوزي دل‏ها در کربلا و دلتنگي روزهاي بي‏برادري بس است، پريشاني خيمه‏ها در عاشورا و غريبي شام در مرثيه تشنگي .


بس است، دل مردگي زمين در ني‏نوا و خاموشي لب‏هاي عطشان!


بس است، جانگدازي سرها بر فراز نيزه‏ها و تلاوت زخم آگين حنجره‏هاي سوخته، اي مفهوم مجسم (ما رايت الا جميلا) اي پر افتخارترين تاريخ مظلوميت! افشا کننده پرونده سياه خاندان يزيد! خون   (عليه‌السلام) و فاطمه (س) در رگ‏هاي تو جاري‏بود که عظمت دروغين بت‏ها را در هم شکستي و فرياد خون‏خواهي را در ذهن وجدان‏هاي خفته بيدار نمودي!  


  نفس مطمئنه! پيامبر کاروان کربلا! اسطوره پرستاري! در سوزناکي فريادها! تاريخ، بهترين گواه صبوري توست، درتجلي‏گاه خونين تن‏هاي پاره پاره، به راستي، کدام جانفشاني بالاتر از اينکه: (او کشته نمي‏شود، مگر من هم با او کشته شوم) کدام عشق زيباتر از اينکه مصيبت‏ها را هديه خدا بداني، اي مصيبت کشيده بزرگترين مصايب عالم! نام تو، برابر همه گذشت‏از خويشتن است; کانون مهر و عشق است، فرهنگ پايداري است .  


اي تاريخ گوياي نهضت عاشورا!  !
 
ارسال پست

بازگشت به “قطعه ادبي”