جمعه ها برای تو می نویسم

مدیر انجمن: شورای نظارت

ارسال پست
Moderator
Moderator
پست: 2025
تاریخ عضویت: دوشنبه ۲ شهریور ۱۳۸۸, ۲:۲۳ ب.ظ
محل اقامت: آذربایجان
سپاس‌های ارسالی: 2903 بار
سپاس‌های دریافتی: 3754 بار

Re: جمعه ها برای تو می نویسم

پست توسط قهرمان علقمه »

 تصویر 



 تصویر 





سلام مولاي مهربان

بازم دلتنگم ، مثل همه جمعه ها ، نه ، بهتره بگم مثل همه غروبهاي ادينه

که خورشيد پشت کوه ها پنهان مي شه از خجالت اينکه بازهم بجاي تو او در آسمان درخشيده

مثل غروب که با شرم رخ مي نمايد ، چرا که ميداند حال مشتاقاني که اميدشان نا اميده شده

دلم تنگه آقا ، حس مي کنم غم عالم رو دلم سنگيني مي کنه

احساس غربت مي کنم

من اينجا بي تو غريبم

بي تو تنهام

دلم بهانه ترا مي گيره

دلم تو را مي خواد آقا جان

من اينو چطوري بايد بگم آخه ؟؟؟؟؟؟

دلم تنگه آفا ...................


 اللهم عجل لولیک الفرج  
Member
Member
پست: 91
تاریخ عضویت: چهارشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۸۸, ۹:۲۷ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 78 بار
سپاس‌های دریافتی: 166 بار

نجوایی با امام زمان

پست توسط paria »

 [COLOR=#33ff00] تصویر                              هوای عاطفه دنیا ابری است !  
 دلم گرفتار تنگ غروب است ! همواره به چشم هایم التماس میکنم که تا تو را ندیده ،کم سو نشود ! خودم را پیوسته به دامان خواهش دست هایم می اندازم که روزی هزار بار نام تو را در مرکز قلبم با خط درشت بنویسد . 

 همه روزه منّت زبانم را می کشم که همواره تو را زمزمه کند . 

 هیچ شاعری نیست که بتواند خوبی های تو را در غزل ، جاودانه کند یا عشق خودش را به تو ، در غالب قصیده ای رسیده و ناب ، به بازار عاشقان روانه کند . 

 ای محبوب روزهای آفتابین دنیا ! ای معشوق همۀ ما ای زیبا ترین چهره آفرینش ! بگو گیسوان شبهای تار فراق ، سر شاخه های بلندِ باغ وجود تو را رها کند ! بگو آفتاب در برابرت زانو بزند . 

 بگو آسمان ، جبهه سای همه آدینه هایی شود که گمان می برد تو آنها را آبی تر و نورانی تر خواهی کرد ! 

 نازنین ! نیاز ما را ببین ! قلب های مجروح گنجشک های زمین ، فریادرس زمان را می طلبد و همۀ آسمانی ها ، روی ماه تو را از دور می بوسند  

 .پیراهن اندیشه من به یمن و برکت نام تو ،سپید مانده است . 

 دلم هوای پریدن به سوی کوی تو را دارد .دست های انتظارم به آسمان رسیده . 

 همه مردم دیار من ، سینه چاک رؤیت خورشیدند . 

 همه از جان و دل تو را می جویند . همه نام مقدس تو را زمزمه می کنند . 
 همه خویشتن را فدایِ گام های تو می دانند . 

 ای گل اندام ! دامان حوصله من چقدر کوتاه است ! 
 ردای گلباران نوازشِ کلام تو را بر دوش گوش و هوش خویش ببینم !  
 ای کاش سروشی در گوش جانم نغمه پردازی کند که : «هان و هان ! خود را به گام های محبوب برسان !» 

 ای معشوق عارفان ! ای یوسف عاشقان ! ای امیدِ دارودیارمان ! شکوفه های انتظار ما را بشکفان و در این دنیای پُر طوفان ، ساحل دست های مهربانت را به ما برسان ! 
 الهی آمین 

[COLOR=#33ff00] ّهم العجل لویک   
  
Member
Member
پست: 91
تاریخ عضویت: چهارشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۸۸, ۹:۲۷ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 78 بار
سپاس‌های دریافتی: 166 بار

شاید این جمعه بیاید...

پست توسط paria »

شنیده ام وقتی بیایی

رنگ دلتنگی از جمعه ها گرفته می شود ....


پس بیا و جلوه بخش جمعه های بی رنگمان باش....



قلبم به غربت روزهای انتظار که از طلوع تا غروب خورشید های

هر جمعه را چشم به راهت خواهم ماند....
تا عطر تمامی نرگسیها را پیش کش نگاه آبی ات کنم ....
وقتی بیایی به شقایقهای عالم می گویم از عاشقی کم کنید که....

آخرین عاشق خدایی می آید....


Iron
Iron
پست: 186
تاریخ عضویت: سه‌شنبه ۳ دی ۱۳۸۷, ۱:۲۹ ق.ظ
سپاس‌های ارسالی: 563 بار
سپاس‌های دریافتی: 541 بار

Re: جمعه ها برای تو می نویسم

پست توسط هیچ »

این جمعه اومدم برای صاحبمون بنویسم
سلام آقا
آقا پس کی می آیی ؟؟؟ تا کی انتظار ؟؟؟ چقدر بدبختیم که خدا ما رو از شما محروم کرده، این چوب کدوم گناهه؟؟؟

اي اف به اين زمانه و اي اف به روزگار
تا كي شكست ، خرد شدن ، بغض ، انتظار
تقويمها نبود تو را ناله ميكنند
در سالهاي ساكت و بي روح و مرگبار
تقويم ، بي تو هر چه كه باشد قشنگ نيست
...فرقي نميكند چه زمستان و چه بهار
حتي تمام فلسفه ها بي تو مبهم اند
مرزي نمانده بين جهان ، جبر ، اختيار
دنيا پر است از همه چيزهاي شوم
از هر چه اتفاق عبث ، تلخ ، ناگوار
از زندگي به شيوه حيوان ولي مدرن
يعني كه : كار ، پول ، هوس ، كار ، كار ، كار ...

اللهم عجل لولیک الفرج
الفرج
الفرج
همانا دنیا مانند آب شور است
هر چه بیشتر بنوشی تشنه تر شوی

(امام علی علیه السلام)
New Member
New Member
پست: 15
تاریخ عضویت: جمعه ۱۸ تیر ۱۳۸۹, ۷:۰۸ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 18 بار
سپاس‌های دریافتی: 34 بار

كى ز ماذن مى‏رسد فرياد تو واى بر ما گر نباشد ياد تو

پست توسط ترنم سكوت »

 

   تصویر   
اى به دستت تيغ تيز ذوالفقار سبز پوش سرزمين انتظار

وارث محراب و خون صبحگاه انعكاس ناله‏هاى قعر چاه

وارث دروازه‏هاى نيم سوز گريه‏هاى صبح و شام و نيم روز

وارث خون دل و تابوت و تير كيسه‏هاى نان و رطب را باز گير

زخم دار نيم روز كربلا نوحه خوان غربت‏خون خدا

وارث مشك و فرات و دستها ره گشاى راه در بن بستها

وارث تشت طلا و چوب و لب صوت قرآن و تنور و نيمه شب

با غل و زنجير و زندان آشنا هم قفس در بند با موسى الرضا

آشناى قبرهاى بى نشان هم نوا با گريه‏هاى مادران

كى ز ماذن مى‏رسد فرياد تو واى بر ما گر نباشد ياد تو

واى بر ما خستگان بى شكيب گر نمى‏جوشيم با «امن يجيب‏»

واى بر ما رهروان نيمه راه گر نمى‏آيد ز سينه سوز و آه

باقى حق در زمين و آسمان آيه‏هاى لن ترانى را مخوان

بى لهيب سينه‏هامان طور نیست شاممان را تا طلوعت نور نيست

بى فروغت روزهامان تيره ماند چشمها بر آستانت خيره ماند

زخمهاى شيعيان سر باز كرد غربتى ديرينه را آغاز كرد

عشق راآغازو انجامى نماند ازمسلمانى بجزنامى نماند

در غروب روشنايي مانده‏ايم از رواق سامرا جا مانده‏ايم

قلب ما در سينه پرپر مى‏زند نيمه شبها حلقه بر در مى‏زند

ما و دستى كوته و دامان تو جان بكف آماده فرمان تو

با حسين از كربلا آغاز كن عقده‏هاى شيعيان را باز كن

چشمها را رخصت پرواز ده بار ديگر عشق را آواز ده

تيغ قهر و انتقام كبریا از نيام غيبتت‏بيرون بیآ

بعد عمرى انتظار و انتظار در بقيع سينه‏هامان پا گذار


 
تصویر
هر شب يتيم توست دل جمكراني ام

جانم به لب رسيده بيا يار جاني ام


سيدي غيبتك نفت رقادي وضيقت علي مهادي وابتزت راحة فوادي...

آقاي من!غيبت وپنهاني تو خواب ازديدگانم ربوده وبسترراحت ازمن برده وآسايش دل ازمن بريده...

يا مولاي يا صاحب الزمان! حاجتي رؤيتك و صحبتك... واستجب حاجتي
Moderator
Moderator
پست: 2025
تاریخ عضویت: دوشنبه ۲ شهریور ۱۳۸۸, ۲:۲۳ ب.ظ
محل اقامت: آذربایجان
سپاس‌های ارسالی: 2903 بار
سپاس‌های دریافتی: 3754 بار

Re: جمعه ها برای تو می نویسم

پست توسط قهرمان علقمه »

 تصویر 


 یوسف آخرالزّمانی‌ام!  



پناهگاه تنهاییم!

سایه‌ات بر سرم مستدام باشد. این هوای دوری تو، خیلی آلوده است.

با هجوم بی‌رحمانه شهوات چه کنم؟ با کدام جان و قوّه از پس دسیسه نفس برآیم؟

کجا می‌توانم پشت شیطان شیّاد را به خاک بمالم؟

تو باید بالای سرم باشی! من آقا بالاسر می‌خواهم، وگرنه همه چیز خراب می‌شود! روزگار بی‌تو زیستن، آخرالزّمان است.

رمق و تاب و توان من هم به آخر رسیده، عمر منتظران هم به خطّ پایان نزدیک می‌شود، قطحی آمده، آبِ چشم‌ها هم ته کشیده است.

نهر حیا هم دیگر خشک شده، باغ غیرت همه‌اش آفت زده، ذخیره اخلاق هم دیگر دارد تمام می‌شود… می‌بینی انگار آخرالزّمانی، آخر همه چیز است؛ ولی فدایت شوم!

تو که آخرِ سخاوتی، تو که نهایت حیایی، تو که غایت غیرتی، تو که دفینه فتوّتی، نمی‌شود به همین زودی این «آخرالزّمان» شقاوت را به «اوّل الزّمان» سعادت پیوند بزنی؟

نمی‌شود این نکبت غیبت را به سرور ظهور پایان دهی؟ نمی‌شود آغازی بر این پایان بنویسی؟ نمی‌شود؟…

سایه‌ات بر سرم مستدام باشد. این هوای دوری تو، خیلی آلوده است. با هجوم بی‌رحمانه شهوات چه کنم؟ با کدام جان و قوّه از پس دسیسة نفس برآیم؟

کجا می‌توانم پشت شیطان شیّاد را به خاک بمالم؟ تو باید بالای سرم باشی! من آقا بالاسر می‌خواهم، وگرنه همه چیز خراب می‌شود! روزگار بی‌تو زیستن، آخرالزّمان است

امام زمان

نمک به زخمت نپاشم، می‌دانم که خودت هم در حیرتی؛ از یک طرف شیعه را می‌بینی که زیر پای خیل رنج‌ها له می‌شوند و از یک طرف دستت و راهت

باز نیست تا کاری کنی، فریادی زنی و همه چیز را زیر و رو کنی… انگار این استخوان صبر که در گلو داری،

همان است که راه گلوی پدرت را بسته بود! گویی این خارِ چشم خراش خموشی همان است که اشک مرتضایت را در آورده بود!

باید سکوت کنی. به خاطر خدا باید تحمّل کنی و نباید ببری! و تو هرگز نبریده‌ای، زمینگیر نشده‌ای، کم نیاورده‌ای.

ایستاده‌ای چون کوه و مایه استواری زمین شده‌ای تا زمینیان را فرو نبلعد!

نازنین پرده نشینم!

پلک‌هایم پوک شده‌اند، پاهایم آبله زده‌اند!

پای چشمم گود افتاده، موهام سفید شده‌اند!

آب رفته‌ام از بس در این سلول انفرادی ـ دنیا را می‌گویم ـ بی‌نور و هوا نفس کشیده‌ام. هوای ابری خیلی دلگیر است، خودت می‌دانی!

آدم احساس خفگی می‌کند، دوست دارد سقف آسمان را بشکافد تا طرحِ نوِ آفتاب نمایان شود.

خودت دعا کن این ابرها بروند کنار، تا چشم روشنی هستی آشکار شود.

عزیز مصر وجود من!

مملکت باطنم آشفته، مرزهایش بی‌پاسبان مانده، اوضاع فرهنگی‌اش به هم ریخته، درش آشوب شده !

وقتست که بیایی این محاصره را بشکنی و مرا آزاد کنی، آزاد در بندگی خودت!




تصویر
Moderator
Moderator
پست: 2025
تاریخ عضویت: دوشنبه ۲ شهریور ۱۳۸۸, ۲:۲۳ ب.ظ
محل اقامت: آذربایجان
سپاس‌های ارسالی: 2903 بار
سپاس‌های دریافتی: 3754 بار

Re: جمعه ها برای تو می نویسم

پست توسط قهرمان علقمه »

 بسم رب المهدی(عج)... 
 بی تو بغضی به میان سینه ها جا مانده

درد ، باری ست که بر گرده ی دلها مانده




از سر مرحمت و لطف بخوان در این شب


چند بیتـــی ز غــــزل های دل وا مانده




فرهاد زمانیم و جدا از نگه شیـــریـــــنـت

دل ِ مجنون شده ، در حسرت لیلا مانده




یک بار گذر کرده ای از دشت نگاه مجنون

ردّ پای غم تـــو ، بر دل صــحــــــــرا مانده




کی وزی باد موافق! ز سر لطـــف به ما؟

کَشتی حاجـــــت ما بر لـــب دریا مانده




دو قدم مانده که شب را به تمسخر گیریم

دو قدم؟..نه!....نگهی تا خود مولا مانده




عاقبت می رسد آن روز که رویت بینم؟

تو و این دست پر از عجز و تمنا مانده




درد هایم همه از جنس غریبی شده اند

تو خودت دانی و این عاشق تنها مانده
 


 
اللهم عجل لولیک الفرج....
 
ارسال پست

بازگشت به “قطعه ادبي”