غديرآخرين جايگاه اعلام عمومى

مدیر انجمن: شورای نظارت

ارسال پست
Commander
Commander
پست: 2503
تاریخ عضویت: جمعه ۱۱ آبان ۱۳۸۶, ۳:۰۶ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 7581 بار
سپاس‌های دریافتی: 6236 بار
تماس:

غديرآخرين جايگاه اعلام عمومى

پست توسط مائده آسمانی »

 تصویر
 
   
 غديرآخرين جايگاه اعلام عمومى 


آيت اللّه سيد على حسينى ميلانى


بسم اللّه الرحمن الرحيم


سرآغاز

. . . آخرين و كامل ترين دين الهى با بعثت خاتم الانبياء، حضرت محمّد مصطفى صلّى اللّه عليه وآله به جهانيان عرضه شد و آئين و رسالت


پيام رسانان الهى با نبوّت آن حضرت پايان پذيرفت.


دين اسلام در شهر مكّه شكوفا شد و پس از بيست و سه سال زحمات طاقت فرساى رسول خدا صلّى اللّه عليه وآله و جمعى از ياران


باوفايش، تمامى جزيرة العرب را فرا گرفت.

ادامه اين راه الهى در هجدهم ذى الحجّه، در غدير خم و به صورت علنى، از جانب خداى منّان به نخستين رادمرد عالم اسلام پس از پيامبر


خدا صلّى اللّه عليه وآله يعنى امير مؤمنان على عليه السلام سپرده شد.

در اين روز، با اعلان ولايت و جانشينى حضرت على عليه السلام، نعمت الهى تمام و دين اسلام تكميل و سپس به عنوان تنها دينِ مورد


پسند حضرت حق اعلام گرديد. اين چنين شد كه كفرورزان و مشركان از نابودى دين اسلام مأيوس گشتند.

ديرى نپاييد كه برخى اطرافيان پيامبر صلّى اللّه عليه وآله، ـ با توطئه هايى از پيش مهيّا شده ـ مسير هدايت و راهبرى را پس از رحلت


پيامبر خدا صلّى اللّه عليه وآله منحرف ساختند، دروازه مدينه علم را بستند و مسلمانان را در تحيّر و سردرگمى قرار دادند.


آنان از همان آغازين روزهاى حكومتشان، با منع كتابت احاديث نبوى، جعل احاديث، القاى شبهات و تدليس و تلبيس هاى شيطانى،


حقايق اسلام را ـ كه همچون آفتاب جهان تاب بود ـ پشت ابرهاى سياه شكّ و ترديد قرار دادند.

بديهى است كه على رغم همه توطئه ها، حقايق اسلام و سخنان دُرَرْبار پيامبر خدا صلّى اللّه عليه وآله، توسّط امير مؤمنان على عليه -


السلام، اوصياى آن بزرگوار عليهم السلام و جمعى از اصحاب و ياران باوفا، در طول تاريخ جارى شده و در هر برهه اى از زمان، به نوعى


جلوه نموده است. آنان با بيان حقايق، دودلى ها، شبهه ها و پندارهاى واهى شياطين و دشمنان اسلام را پاسخ داده و حقيقت را براى


همگان آشكار ساخته اند.

در اين راستا، نام سپيده باورانى همچون شيخ مفيد، سيّد مرتضى، شيخ طوسى، خواجه نصير، علاّمه حلّى، قاضى نوراللّه، مير حامد


حسين، سيّد شرف الدين، امينى و... همچون ستارگانى پرفروز مى درخشد; چرا كه اينان در مسير دفاع از حقايق اسلامى و تبيين


واقعيّات مكتب اهل بيت عليهم السلام، با زبان و قلم، به بررسى و پاسخ گويى شبهات پرداخته اند... .

و در دوران ما، يكى از دانشمندان و انديشمندانى كه با قلمى شيوا و بيانى رَسا به تبيين حقايق تابناك دين مبين اسلام و دفاع عالمانه از


حريم امامت و ولايت امير مؤمنان على عليه السلام پرداخته است، پژوهشگر والامقام حضرت آيت اللّه سيّد على حسينى ميلانى،


مى باشد.

مركز حقايق اسلامى، افتخار دارد كه احياى آثار پُربار و گران سنگ آن محقّق نستوه را در دستور كار خود قرار داده و با تحقيق، ترجمه و


نشر آثار معظّمٌ له، آن ها را در اختيار دانش پژوهان، فرهيختگان و تشنگان حقايق اسلامى قرار دهد.

كتابى كه در پيش رو داريد، ترجمه يكى از آثار معظّمٌ له است كه اينك "فارسى زبانان" را با حقايق اسلامى آشنا مى سازد.

اميد است كه اين تلاش مورد خشنودى و پسند بقيّة اللّه الأعظم، حضرت ولىّ عصر، امام زمان عجل اللّه تعالى فرجه الشريف قرار گيرد.



 مركز حقايق اسلامى 
تصویر
Commander
Commander
پست: 2503
تاریخ عضویت: جمعه ۱۱ آبان ۱۳۸۶, ۳:۰۶ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 7581 بار
سپاس‌های دریافتی: 6236 بار
تماس:

Re: غديرآخرين جايگاه اعلام عمومى

پست توسط مائده آسمانی »

 بسم اللّه الرحمن الرحيم
 
 
الحمد للّه ربّ العالمين، والصّلاة والسّلام على سيّدنا ونبيّنا محمّد  

 
الطيّبين الطّاهرين، ولعنة اللّه على أعدائهم أجمعين من الأوّلين والآخرين. 




پيش گفتار

در سال 1410 هجرى قمرى برابر با 1369 هجرى شمسى، به مناسبت هزار و چهارصدمين سال برپايى واقعه غدير به همّت برخى


مؤسّسات شيعى خارج از ايران، همايش بين المللى بزرگى در لندن برگزار شد.


در آن همايش انديشمندان و صاحب نظران نامور بسيارى از كشورهاى جهان حضور داشتند.


نوشتارى كه اكنون پيش روى شماست; يعنى غدير آخرين جايگاه اعلام عمومى به همين مناسبت و به منظور قرائت در اين همايش


جهانى نگارش يافته است.

البته متن حاضر به عنوان پيش گفتار آن پس از برگزارى همايش و خطاب به شركت كنندگان و دست اندركاران برپايى آن نگاشته شده


است:

توفيقى حاصل شد كه ما نيز در همايش بزرگ داشت غدير حضور يابيم و پاى سخن برخى از بزرگان دانش و انديشه نشسته و بهره اى


گيريم و استفاده ببريم; از اين رو لازم مى دانم پيش از هر سخن از تمام زحمات و تلاش هاى مادى و معنوى به عمل آمده در راه برگزارى


اين محفل فرهنگى و از استقبال و پذيرايى نيكوى برگزار كنندگان آن تقدير و تشكر نمايم.

با اين حال احساس مسئوليت مرا بر آن مى دارد كه نكاتى چند را نيز پيرامون اين همايش و مقالات و سخنان ارائه شده در آن متذكر


شوم و اميد آن دارم كه به اين وسيله، بارى را كه بر دوش خود احساس مى كنم به مقصد رسانده و وظيفه خويش را به انجام رسانم.

چنان كه نيك مى دانيم اين همايش به نام «همايش امام على عليه السلام و بزرگ داشت چهاردهمين قرن برپايى غدير» و به


همين مناسبت فرخنده برگزار شد. ما نيز به اين محفل دعوت شده بوديم و مقالات و سخنان خويش را نيز به همين مناسبت آماده كرده


بوديم.

پرواضح است كه مقصد و مقصود نهايى از برپايى چنين گفتمانى بيان و تبيين حقايق و واقعيت هايى مرتبط با واقعه عظيم غدير خم خواهد


بود.

اما متأسفانه تريبون همايش به صحنه طرح آرا و نظرياتى كه جايگاه طرح آن ها زمان و مكان ديگرى بود تبديل گشت، گرچه اين نظرات نيز از


حس دينى برخاسته بود; آن چنان كه جناب مستطاب آقاى سيد مرتضى عسگرى نيز بدان اشاره نمودند.

امّا اگر برگزار كنندگان اين همايش بين المللى از تحوّل موضوع گفتمان از «غدير خم» به «وحدت بين فرق اسلامى» آگاهى


داشته اند، چگونه است كه به اطلاع ميهمانان و دعوت شدگان نرسانده اند تا همگى موضوع سخن و نوشتار خويش را بر اساس آن


تنظيم كنند، نه آن كه فقط برخى چنين كنند و اگر برگزار كنندگان نيز از اين تغيير آگاه نبوده اند، چگونه و چرا چنين تغييرى صورت گرفته


است؟

اينك نكاتى را پيرامون سخنان برخى فضلا و اساتيد گرامى بيان مى كنيم.

در اين همايش، جمعى از آقايان محترم كه در سخنان خويش به مسأله وحدت بين فرقه هاى اسلامى پرداختند.


برخى فقط به دعوت ديگران به اين امر اكتفا نموده و راهكارى براى ارائه نداشتند و برخى نيز راهكارهايى را مطرح فرمودند كه البته آن چه


را كه هر يك از اين آقايان ارائه نمود ـ آقاى سيد مرتضى عسگرى، شيخ محمّد مهدى شمس الدين و شيخ بوطى ـ با ديگرى تفاوت


اساسى و مبنايى داشت.

در اين ميان طرح ديگرى نيز وجود دارد كه اى كاش قبلاً آماده كرده و اجازه قرائت در همايش را مى يافت.


اين طرح را نگارنده، از جدّ عظيم الشأن مرجع بزرگ شيعه، آيت اللّه العظمى سيد محمّد هادى ميلانى رحمه اللّه اخذ كرده ام و اكنون در


منظر ديد و انديشه شما قرار مى دهم و بر شماست كه آن چه را نيكوتر است برگزينيد كه اين فرمان خدا در كتاب عزيزش است كه


فرمود:

(فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ);1

پس بندگان مرا مژده ده; همان كسانى كه سخنان را مى شنوند و از نيكوترين آن ها پيروى مى كنند.

همگى نيك مى دانيم كه قرآن كريم مسلمانان را به وحدت فراخوانده و از اختلاف و جدايى بر حذر داشته است، آن جا كه خداى متعال


فرموده است:

(وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَميعًا وَلا تَفَرَّقُوا);2

همگى به ريسمان الهى چنگ زنيد و از تفرقه بپرهيزيد.

و پيامبر گرامى اسلام صلى اللّه عليه وآله ـ كه به تعبير قرآن (بِالْمُؤْمِنينَ رَؤُفٌ رَحيمٌ)3 بر مراعات حال مؤمنان حريص و شفقت


مهربانيش بر آنان زبانزد و آشكار بود و به خوبى مى دانست پس از وفاتش چه خواهد شد ـ فرموده:

ستفترق اُمّتي على ثلاث وسبعين فرقة... ;4

پس از من به زودى امتم 73 گروه خواهند شد... .

همگان را به وحدت و يكپارچگى امر فرموده و از جدايى و تفرقه بر حذر داشته اند.

حال با توجّه به اين كه آن حضرت مى دانستند كه پس خود چه خواهد شد و نسبت به امت كمال شفقت را داشتند و همگان را از تفرقه


و جدايى بر حذر داشته اند، آيا مى شود باور كرد كه خودشان راهكارى پيش روى امت قرار نداده و آنان را براى رسيدن به مقصد كه همانا


هدايت و رستگارى و نجات در آخرت است، راهنمايى نكرده باشند؟


آيا مى شود باور كرد كه آيه مباركه (وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَميعًا وَلا تَفَرَّقُوا)5 را تفسير نكرده و مصداق «حبل اللّه» را كه مراد


خداوند متعال است معيّن نكرده باشند؟

اگر آن حضرت راه را ارائه فرموده و آيه مباركه را تفسير نموده باشند كه تفسير ايشان نيز وحى الهى است كه فرمود:


(وَما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى * إِنْ هُوَ إِلاّ وَحْيٌ يُوحى).6

آيا درست است كه به گفته ديگران گوش دهيم و يا دور خود جمع شده و براى اسلام و مسلمانان از خودمان فكر كنيم؟



حال اگر ما اهميّت و ضرورت وحدت اسلامى را از سخن گفتن درباره حديث غدير و دلالت آن بر امامت و ولايت برتر مى انگاريم و معتقديم


كه علم كلام موجب تفرقه بين مسلمانان است ـ آن گونه كه آقاى شيخ محمّد مهدى شمس الدين بيان كرد ـ و گويا كه بزرگان شيعه و


اهل سنّت، زندگى خود را در مباحثى كه هيچ ثمرى نداشته گذرانده و هم چنان مى گذرانند; چرا به خدا و رسولش مراجعه نمى كنيم تا


راه وحدت ميان مسلمانان را از كتاب و سنت اخذ كنيم با آن كه خداى سبحان در هر امر مورد اختلافى به رجوع به اين دو فرمان داده و


فرموده است كه:

(فَإِنْ تَنازَعْتُمْ في شَيْء فَرُدُّوهُ إِلَى اللّهِ وَ الرَّسُولِ);7

پس هر گاه در امرى نزاع داشتيد، آن را به خدا و پيامبر او باز گردانيد.

و آن گاه درباره آن چه از آن حضرت رسيده فرموده:

(وَما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا);8

و آن چه را پيامبر براى شما آورده بگيريد و از آن چه شما را باز داشته، خوددارى كنيد.

آرى، رسول اللّه راه را نشان داده اند و به امت وصيت فرموده اند.

حديثى داريم كه همگى آن را روايت مى كنيم; امّا چه خوب است بياييم همگى به آن عمل كنيم! رسول خدا صلى اللّه عليه وآله فرمودند:

إنّي تارك فيكم الثقلين: كتاب اللّه وعترتي أهل بيتي ما إن تمسّكتم بهما لن تضلّوا بعدي وقد نبّأني اللطيف الخبير أنّهما


لن يفترقا حتّى يردا عليّ الحوض، فانظروا كيف تخلفوني فيهما;

من دو چيز گران بها در ميان شما مى گذارم: كتاب خدا و عترت و خاندانم; مادامى كه به آن ها تمسك كنيد، هرگز پس از


من گمراه نخواهيد شد. به راستى كه خداوند آگاه و داناى رازها به من خبر داد كه اين دو از يك ديگر جدا نمى شوند تا


اين كه كنار حوض كوثر بر من وارد شوند. پس بنگريد كه پس از من چگونه با آن ها رفتار مى كنيد.

حديث ثقلين را مسلم نيشابورى، احمد بن حنبل، ترمذى، و بسيارى ديگر نقل كرده اند.9 با كمى تأمّل مى يابيم كه اين حديث به روشنى


تفسير «حبل اللّه» را براى ما بيان مى دارد، به خصوص كه در برخى از عبارت هاى ديگر اين روايت آمده است كه حضرت فرمودند:

ما إن اعتصمتم بهما;

مادامى كه به آن دو تمسّك كنيد.

افزون بر اين، از پيشواى ششم امام صادق عليه السلام نيز در ذيل اين آيه روايت شده كه فرمودند:

نحن حبل اللّه; 10

ما همان حبل الهى هستيم.

اگر نيك بنگريم مى يابيم كه به يقين اين حديث بهترين نقطه اشتراك و قدر جامع تمام امت اسلام است و از اين روست كه به پيروان


فرقه هاى ديگر مى گوييم ـ چنان كه آقاى سيّد مصطفى جمال الدين در قصيده خود گفتند ـ قدم در طرف نزديك شدن با ما بگذاريد،


ما به شما نزديك خواهيم شد.

اينك نكاتى درباره طرح وحدت شيخ بوطى لازم است به عرض برسانم:

ايشان در سخنان خود، بر حديث غدير هيچ اشكالى نداشت، نه در سند و نه در دلالت آن; ما بدين جهت از او متشكريم; زيرا برخى از


علماى فرقه او حاضر نشده اند حديث را روايت كنند و بعضى نيز عبارات آن را تحريف نموده و جمعى دلالت آن را انكار كرده اند;


بلكه يكى از آنان حتى حضور حضرت امير عليه السلام را روز غدير خم منكر شده است!

هم چنين جناب شيخ بوطى بر وجوب محبت اهل بيت عليهم السلام تأكيد نمود كه البته اين موضوع به دليل و برهان نيازى ندارد و نشانه


اسلام به شمار مى آيد.

هم چنين جناب شيخ بوطى اقتدا به اهل بيت عليهم السلام را لازم و ضرورى دانست و گفت لازمه هر محبتى اطاعت از محبوب است كه


«إنّ المحب لمن يحبّ مطيع».

سپس معلوم شد كه اين مطالب خوب را به جهت زمينه سازى براى كلام بعدى خود مطرح نموده، وى گفت:

واللّه، لو خالف علي أبا بكر لتابعناه ولكنّه بايع أبا بكر;

به خدا سوگند، اگر على با ابوبكر مخالفت مى كرد ما نيز از او پيروى مى كرديم، ولى او با ابوبكر بيعت كرد.

پس شما كه شيعيان على هستيد نيز بايد تبعيّت كنيد و اين است معناى وحدت.

پاسخ ما اين است كه درست است كه امير مؤمنان على عليه السلام در مقابل آن چه سقيفه از او ستاند، سكوت اختيار كرد; اما آيا


گمان مى بريد سكوت آن حضرت به معناى بيعت و رضايت اوست؟

چنان كه مى دانيد و در مباحث فقهى نيز به اثبات رسيده كه سكوت اعم از رضايت و عدم رضايت است، جز در يك يا دو مورد خاص.

جناب شيخ بوطى در ادامه تلاش نمود بر تئورى سكوت اميرالمؤمنين عليه السلام در قبال ماجراى سقيفه، شواهدى نيز ارائه نمايد و در


اين راستا به موضع خيرخواهانه حضرت على عليه السلام به هنگام اقدام ابوبكر و عمر براى جنگ و خيرخواهى آن بزرگوار براى عثمان


هنگامى كه در محاصره مسلمانان قرار گرفته بود اشاره نمود.

اما جناب شيخ بوطى از اين نكته غافل شده اند كه خيرخواهى و نصيحت كسى كه مشورت در كارى را مى طلبد شأن هر مسلمان;


بلكه هر انسان خردمند است و اين نيز به معناى رضايت از اشخاص و پيروى و موافقت با آنان نيست.

البته جنابِ شيخ از خوددارى امير مؤمنان على عليه السلام از بيعت با ابوبكر كه تاريخ نگاران بر آن هم نظرند، هيچ سخنى به ميان نياورد،


همان گونه كه در خطبه شقشقيه گوشه هايى از اين ماجرا به روشنى توسط خود اميرالمؤمنين عليه السلام بيان شده است.

علاوه بر اين جا دارد كه به جناب شيخ بگوييم: درباره فاطمه زهرا عليها السلام چه مى گوييد؟ همو كه رسول خدا صلى اللّه عليه وآله


وى را پاره تن خويش معرفى كرد ـ كه به سبب صحّت اين روايت و متفق بودن راويان بر آن، برخى بزرگانِ حديث هم چون سهيلى و


قرطبى با استناد به اين حديث آن بانو را از تمامى اصحاب پيامبر برتر و افضل دانسته اند ـ آيا آن عزيزِ رسول خدا صلى اللّه عليه وآله


به خلافت ابوبكر رضايت داشته است؟

مگر در حديث صحيحى نيامده كه

من مات ولم يعرف إمام زمانه مات ميتة جاهلية;11

هر كه بميرد و امام زمان خويش را نشناسد به مرگ جاهليت از دنيا رفته است.

پس امام آن بانو كه بوده است؟

مگر مدعاى شيخ اين نيست كه به خدا سوگند! اگر على عليه السلام با ابوبكر مخالفت مى كرد به يقين ما هم به او اقتدا مى كرديم؟

خوب ما هم مى گوييم:


به خدا سوگند! نظر على عليه السلام همان نظر فاطمه عليها السلام بوده، اگر فاطمه عليها السلام با ابوبكر بيعت مى كرد ما نيز به


يقين به او اقتدا مى كرديم.

وى در تكميل طرح خويش گفت:

وإنّ عليّاً حارب معاوية ونحن مع علي في حربه مع معاوية;

و به راستى على با معاويه جنگيد و ما نيز با على هستيم در جنگ او با معاويه.

پس اختلاف در كجا است كه نياز به وحدت و ترك اختلاف داريم؟

وى گفت:

منطقة الخلاف من الحسن المجتبى إلى الحسن العسكري، وهذا الاختلاف اجتهادي;

محل خلاف بين ما و شما از حسن مجتبى تا حسن عسكرى است و اين اختلاف اجتهادى است و نبايد باعث تفرقه


مسلمانان شود.

عجب(!!) ائمّه ما باعث اختلاف هستند؟!

بايد گفت كه حديث «إنّي تارك فيكم الثقلين...» به همراه حديث «الأئمة من بعدي اثناعشر...»12 ـ با آن كه همگى بر صحت آن


هم نظرند و باز هم عده اى از اهل سنّت پس از نقل آن، خود را به زحمت انداخته و سعى نموده اند معناى آن را به تحريف بكشانند ـ


دليلى است روشن و استوار بر امامت دوازده امام از ذريه رسول خدا صلى اللّه عليه وآله.

البته احاديث بسيار ديگرى نيز وجود دارد كه جناب مستطاب آقاى عسگرى در سخنانشان به برخى از آن ها اشاره فرمودند.

پيروى از دوازده امام و اقتداى به ايشان در تمام امور دينى و دنيوى وصيت و سفارش رسول خدا صلى اللّه عليه وآله است و يگانه راهى


است كه رسول خدا براى رستگارى و نجات امت ارائه فرموده و اين سخن كه «امامت اينان مسأله اى اجتهادى است و به همين سبب


مورد اختلاف قرار گرفته» سخنى به دور از انصاف و عدل است.

آقاى بوطى در ادامه طرح وحدت خود گفت:

ولو أنّ المهدي الّذي تقولون به ظهر وأسّس الدولة الإسلامية لبايعناه مثلكم;

اگر آن مهدى كه به او عقيده داريد آشكار شود و دولت اسلامى تأسيس كند البته ما نيز مانند شما با او بيعت خواهيم


كرد.

جا دارد گفته شود كه امام مهدى عليه السلام دوازدهمين امام از امامان اهل بيت عليهم السلام است كه رسول خدا صلى اللّه عليه -


وآله آنان را قرين قرآن قرار داده و تصريح فرموده كه آنان و كتاب خدا از يك ديگر جدايى ندارند تا روز حشر كه اين موضوع نيز از جمع بين دو


حديث فوق ـ حديث «إنّي تارك فيكم الثقلين...» و حديث «الأئمّة من بعدي اثناعشر...» ـ به دست مى آيد.

البته حضرت مهدى، امام دوازدهم ما عجل اللّه تعالى فرجه الشريف زنده است و هم اكنون بر روى زمين زندگى مى كند كه اعتقاد به


زنده بودن او نيز به شيعيان امامى اختصاص ندارد و گروه بسيارى از بزرگان اهل سنّت به اين موضوع اعتراف نموده و درباره آن بزرگوار


كتاب ها نگاشته اند.

اكنون، بايد از شيخ بوطى سؤال شود كه: اگر امامت ائمه از حسن مجتبى تا حسن عسكرى عليهم السلام را قبول ندارد، آيا بنى اميه،


بنى مروان و بنى العباس را به امامت مى پذيرد؟

آيا به امامت يزيد كه جمعى از اهل بيت رسول خدا صلى اللّه عليه وآله را به خاك و خون كشيد و ديگر دشمنان اهل بيت عليهم السلام


كه پس از وى بر مسند حكومت نشسته اند معتقد است و باز هم سخن از وجوب محبت اهل بيت و اقتدا به آنان را زمزمه مى كند؟

در پايان، آن چه بيان شد نكاتى نسبت به اين همايش است و اين چند صفحه، راهكارى براى وحدت بود كه خدمت برادران فاضل و


دانشمند تقديم گرديد تا كسى نگويد در حالى كه مسلمانان در مواجهه با دشمن و در خطر هستند، نگارنده سخن از تفرقه و اختلاف به


ميان مى آورم; بلكه معتقدم وحدت ميان مسلمانان امرى لازم و ضرورى است; اما بايد چگونگى آن مورد بحث و بررسى قرار گيرد و


نمى توان در چنين مسأله مهمى بر پايه آرا و نظرات غير علمى عده اى سخن گفت ـ كه بنابر آن چه در تاريخ مى بينيم ـ به ويژه تاريخ


معاصر ـ مسلمانان در همه جوانب و در برابر هر دشمن مشتركى، اتحاد و يگانگى خود را حفظ مى كنند ـ بلكه بايد اين موضوع به طور


دقيق و علمى مورد كنكاش قرار گيرد و تمام جوانب آن به گفت و گو گذاشته شود تا راهكارى كه از آن به دست مى آيد بر اساس مبانى


همگان، مورد قبول واقع شود و پس از مطرح شدن در جامعه پايدار بماند.


در پايان براى برگزاركنندگان اين همايش موفقيت و براى شركت كنندگان آن توفيق خدمت را اميد دارم.

22 ذى حجه 1410 هـ


على حسينى ميلانى

پاورقی :

1 . سوره زمر: آيه 17 و 18.
2 . سوره آل عمران: آيه 103.
3 . سوره توبه: آيه 128.
4 . ر.ك: فيض القدير: 5 / 490، مناقب آل ابى طالب: 2 / 270.
5 . سوره آل عمران: آيه 103.
6 . سوره نجم: آيات 3 و 4.
7 . سوره نساء: آيه 59.
8 . سوره حشر: آيه 7.
9 . صحيح مسلم: 7 / 122 و 123، مسند احمد: 3 / 14، 5 / 182 و 189، سنن ترمذى: 5 / 329، المستدرك على الصحيحين: 3 / 110 و 148، مجمع الزوائد: 9 / 162 و 163، المصنّف ابن ابى شيبه: 7 / 176.
10 . المحتضر: 327، تفسير فرات: 90، حديث 73، تفسير ثعلبى: 3 / 163، شواهد التنزيل: 1 / 169.
11 . الملل والنحل: 1 / 192، شرح المقاصد: 2 / 275.
12 . حديث «الائمة من بعدي» يا «الخلفاء من بعدي اثنا عشر» از احاديث قطعى است.
تصویر
Commander
Commander
پست: 2503
تاریخ عضویت: جمعه ۱۱ آبان ۱۳۸۶, ۳:۰۶ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 7581 بار
سپاس‌های دریافتی: 6236 بار
تماس:

Re: غديرآخرين جايگاه اعلام عمومى

پست توسط مائده آسمانی »

به نام خدا


امامت به دست خداوند است

پيش از ورود به اصل بحث، بيان اين نكته ضرورى به نظر مى رسد كه امامت عهد و پيمانى به سان نبوت است.


پس به دست خداى متعال بوده و هيچ كس بدان مقام رفيع نائل نمى گردد، مگر آن را كه او اراده فرموده باشد و خداوند سبحان نيز


تعيين اين امر را حتى به پيامبر خود صلى اللّه عليه وآله وامگذارده تا چه رسد به امت او.

بر اين نكته برهان هاى محكم و دليل هاى متقن بسيارى از كتاب الهى و سنت نبوى دلالت دارند.


در روايتى نقل شده، نبى اكرم صلى اللّه عليه وآله حتى در سخت ترين اوضاع و احوال و در هنگامه اى كه بيش از هر زمان به يارى و


نصرت نياز داشت، باز هم براين امر تصريح مى فرمود.

تاريخ نگاران و سيره نويسان آورده اند:

هنگامى كه پيامبر خدا شريعت خود را بر قبايل عرب عرضه داشت، بعضى از آنان گفتند:


«اگر ما بر آن چه مى گويى با تو بيعت كرده و هم پيمان شويم و خدا تو را بر مخالفانت پيروز كند، آيا پس از تو رهبرى اين امر به دست ما


خواهد بود؟»

آن حضرت پاسخ داد:

الأمر إلى اللّه يضعه حيث شاء ;1

اين امر به دست خداست و او به هر كه بخواهد واگذار مى كند.

پس چه كسى است كه خداوند خواست امر امامت براى او باشد؟ و چه وقت درخواست كرد؟


1 . انسان العيون: 2 / 154
تصویر
Commander
Commander
پست: 2503
تاریخ عضویت: جمعه ۱۱ آبان ۱۳۸۶, ۳:۰۶ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 7581 بار
سپاس‌های دریافتی: 6236 بار
تماس:

Re: غديرآخرين جايگاه اعلام عمومى

پست توسط مائده آسمانی »

به نام خدا


از عالم نور تا روز انذار


خداوند متعال در همان گاه كه نبى اكرم صلى اللّه عليه وآله را آفريد، امير مؤمنان على عليه السلام را نيز خلق فرمود.


آن دو بزرگوار در عالم نور يك نور و با هم آفريده شدند. سپس پروردگار سبحان اراده فرمود كه محمّد بن عبداللّه صلى اللّه عليه وآله پيامبر


باشد و على بن ابى طالب عليهما السلام جانشين او و اين امر از همان ابتداى آفرينش آن دو بزرگوار بود.

از اين رو جانشينى و خلافت امير مؤمنان على عليه السلام در همان زمان تثبيت شد كه نبوت و پيامبرى خاتم الانبياء صلى اللّه عليه وآله


تعيين گشت.

اين موضوع را نبى اكرم صلى اللّه عليه وآله، همان راستگوى امين براى ما چنين بيان فرموده اند:

كنت أنا وعليّ نوراً بين يدي اللّه عزّ وجلّ، يسبّح اللّه ذلك النور ويقدّسه، قبل أن يُخلق آدم بألف عام، فلَمّا خلق اللّه آدم


ركّب ذلك النور في صلبه، فلم يزل في شيء واحد حتّى افترقنا في صلب عبدالمطّلب، ففيَّ النبوّة وفي عليّ الخلافة;

هزار سال پيش از آفرينش آدم، من و على در نزد خداى عزّ وجلّ يك نور بوديم. آن نور خداوند را تسبيح و تقديس مى


كرد تا هنگامى كه پروردگار سبحان آدم را آفريد. آن گاه اين نور را در صلب وى قرار داد. پس از آن نيز پيوسته اين نور


يكى بود تا سرانجام ما را در صلب عبدالمطلب به دو شاخه تقسيم فرمود و از اين رو نبوت در من و جانشينى و خلافت


در على است.

هم چنين پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله مى فرمايد:

إنّ اللّه عزّ وجل أنزل قطعةً من نور، فأسكنها في صلب آدم، فساقها حتى قسّمها جزءين، جزء في صلب عبداللّه،


وجزء في صلب أبي طالب، فأخرجني نبيّاً وأخرج عليّاً وصيّاً;1


خداوند عزّوجلّ نورى فرو فرستاده و در صلب آدم جاى داد و آن را به همان شكل سير داده تا سرانجام به دو بخش


تقسيم نمود. بخشى را در صلب عبداللّه و بخش ديگر را در صلب ابوطالب به وديعت نهاد. سپس مرا نبى و على را


وصى من از صلب پدرانمان خارج نمود.


و بدين گونه همان زمان كه سرور ما محمد مصطفى صلى اللّه عليه وآله به نبوت برگزيده شد، مولاى ما على مرتضى عليه السلام نيز به


جانشينى و امامت بعد او انتخاب گرديد... .

سپس آن بزرگوار، پيامبر، زاده شد و اين بزرگوار امام پس از او... و چون آن حضرت مبعوث گشت اين عزيز اول مسلمان شد.2

و هنگامى كه آن حضرت خويشان و نزديكان خود را هشدار داده و به يارى دعوت نمود،3 فقط اين گرامى با او بيعت كرده و هم پيمان شد;


همان زمان كه فرمود:

يا بني عبدالمطلب! إنّي بعثت لكم خاصّة وإلى الناس عامّة فأيّكم يبايعني على أن يكون خليفتي؟

اى فرزندان عبدالمطلب! من براى شما به طور خاص و براى همه مردم به طور عمومى مبعوث شده ام;


پس كدام يك از شما با من بيعت مى كند تا جانشين من گردد؟

والبته تنها كسى كه به آن حضرت پاسخ داد اميرالمؤمنين عليه السلام بود.4

گويا آن بزرگوار كه اين گونه پرسيد و اعلام فرمود، مأمور شده بود تا از اراده الهى و تقدير وى در عالم ذر پرده افكند و بدين طريق سنگ


زيرين امامت اين عالم را در آن روز بنا نهد.



1 . اين حديث را كه به «حديث نور» معروف است احمد بن حنبل شيبانى، ابوحاتم، عبداللّه بن احمد، ابن مردويه، ابونعيم اصفهانى، ابن
عبدالبرّ، خطيب بغدادى، ابن مغازلى، ديلمى، ابن عساكر، رافعى، محبّ طبرى، ابن حجر عسقلانى و ديگران نقل كرده اند. ب
راى آگاهى بيشتر از اين موضوع به جلد پنجم از موسوعه ما نفحات الازهار في خلاصة عبقات الانوار كه از نظر سند و دلالت بحث شده، مراجعه شود.
2 . پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله و اصحاب به اين امر شهادت داده اند، و شخص امير مؤمنان على عليه السلام در موارد متعدّدى آن را بيان فرموده اند. ر.ك: المستدرك على الصحيحين: 3 / 136، سنن ابن ماجه: 1 / 57، الخصائص نسائى: 3، الاستيعاب: 2 / 457، اسد الغابه: 4 / 18، حلية الاولياء: 1 / 66، تاريخ طبرى: 2 / 213، مجمع الزوائد: 9 / 102، تاريخ بغداد: 4 / 233، سنن ترمذى: 2 / 214 و ديگر منابع. البته اگر كسى بحث ما را ملاحظه كند خواهد ديد كه منظور از نخستين مسلمان همان معناى گفتار خداوند متعال است كه مى فرمايد: (قُلْ إِنّي أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ ); «بگو من مأمورم كه نخستين مسلمان باشم»; (سوره انعام: آيه 14).
3 . سوره شعراء: آيه 214.
4 . اين حديث را كه به «حديث الدار» معروف است محدّثان، تاريخ نگاران و سيره نويسان نقل كرده اند: از جمله احمد بن حنبل در مسند: 1 / 111، نسائى در الخصائص: 18، طبرى در تاريخ: 2 / 216، ابن اثير جزرى: 2 / 24، متقى هندى در كنز العمّال: 6 / 392، 397، حلبى در سيره: 1 / 304، هيثمى و ديگر عالمان.
تصویر
Commander
Commander
پست: 2503
تاریخ عضویت: جمعه ۱۱ آبان ۱۳۸۶, ۳:۰۶ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 7581 بار
سپاس‌های دریافتی: 6236 بار
تماس:

Re: غديرآخرين جايگاه اعلام عمومى

پست توسط مائده آسمانی »

به نام خدا


از روز انذار تا غدير
از آن روز به بعد، نبى اكرم صلى اللّه عليه وآله در هر فرصت و موقعيت و در ميان هر گروه و جماعت و در هر جنگ و نبرد از اين حقيقت


پرده برمى داشت و با عبارات و كلمات مختلف آن را به ديگران مى رساند... .

گاه او را به پيامبران تشبيه مى كرد و مى فرمود:

من أراد أن ينظر إلى آدم في علمه، وإلى نوح في فهمه، وإلى موسى في مناجاته، وإلى عيسى في سمته،


وإلى محمّد في تمامه وكماله وجماله، فلينظر إلى هذا الرجل المقبل;


هر كه مى خواهد به علم آدم و فهم و درايت نوح و راز و نياز موسى و سكينه و وقار عيسى و كمال و جمال محمّد


بنگرد، به اين مرد كه نزد من مى آيد نگاه كند.


هنگامى كه حاضران سرهايشان را بلند كردند وبراى ديدن اين شخص گردن هايشان را كشيدند، تنها على عليه السلام




را ديدند
.1

در جاى ديگر مقام ومنزلت او را نسبت به خويش مانند منزلت هارون نسبت به موسى بر مى شمرد و مى فرمود:

أنت منّي بمنزلة هارون من موسى إلاّ أنّه لا نبي بعدي;2

تو براى من مانند هارون براى موسى هستى جز آن كه پس از من پيامبرى نخواهد بود.

در زمانى ديگر برترى وى را به سبب داشتن مهم ترين صفت و خصوصيت امام ـ يعنى اعلميت ـ اعلام نموده و مى فرمود:

أنا مدينة العلم وعلي بابها، فمن أراد المدينة فليأتها من بابها;3


من شهر علم هستم و على دروازه آن است. هر كس كه مى خواهد وارد اين شهر شود بايد از دروازه آن وارد شود.


در مرتبه چهارم به محبوب ترين فرد در نزد خود و پروردگارش اشاره مى فرمود; همان خصوصيتى كه بى ترديد برترى وى را از همگان و در


نتيجه امامت او را بر ديگران به اثبات مى رساند.

زمانى كه مرغ بريان شده اى به نزد آن حضرت آوردند تا ايشان تناول فرمايد، آن عزيز فرمود:

اللهمَّ إئتني بأحبّ خلقك إليك وإلي يأكل معي من هذا الطائر;



پروردگارا! محبوب ترين فرد در نزد تو و من را به نزد من آور تا از اين غذا ميل كند.


ابوبكر پيش آمد; اما حضرت او را نپذيرفتند و دعاى خويش را تكرار فرمودند.


عمر آمد و حضرت او را نيز نپذيرفتند.

سرانجام على بن ابى طالب عليهما السلام به نزد ايشان آمد و حضرت نيز بى درنگ آن عزيز را دعوت نموده وبه همراه وى غذا را تناول


فرمود.4

در بار پنجم و در هنگامه نبرد خيبر، پس از آن كه آن دو نفر ـ ابوبكر و عمر ـ شكست خوردند و باز گشتند، پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله


فرمود:

لاُعطين الراية غداً رجلاً يفتح اللّه على يديه يحبّ اللّه ورسوله ويحبّه اللّه ورسوله;

فردا پرچم سپاه مسلمانان را به مردى مى دهم كه خداوند پيروزى را به دست او قرار خواهد داد.


او خدا و پيامبرش را دوست دارد و خدا و پيامبر نيز او را دوست دارند.

شب را همگى به انتظار گذرانده و اميد گرفتن پرچم را از دستان پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله در دل مى پروراندند; ولى صبح دمان


حضرت فرمود:

أين علي؟

على كجاست؟

گفتند: چشم درد دارد.

با اين حال حضرت او را طلبيدند و از آب دهان مبارك خويش بر چشم او نهادند و برايش دعا فرمودند و چنان شد كه گويا هيچ دردى در


ميان نبوده است. سپس پرچم را به او دادند تا آن كه پيروزى و فتح به دست او جارى شد.5

در دفعه ششم كه ابوبكر را براى ابلاغ سوره برائت به اهل مكه مأمور كرده بودند، از ميانه راه وى را عزل نموده و حضرت على عليه السلام


را براى اين امر مهم فرستاده و فرمودند:

لا ينبغي لأحد أن يبلّغ هذا إلاّ رجل من أهلي;6

شايسته نيست كسى تبليغ اين امر را به دست گرفته و پيام الهى را به ديگران رساند، مگر آن كس كه از اهل من باشد.

اين موارد يكى پس از ديگرى ادامه يافت تا آن كه روز غدير فرا رسيد. آن هنگام كه پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله واپسين روزهاى عمر


شريف خود را سپرى مى نمود، فرمان يافت آن چه را از ابتداى دعوتش بارها و بارها فرموده بود بار ديگر بر همگان اعلام نمايد.


بدين سان ماجراى غدير و حديث آن واقع شد; همان واقعه عظيمى كه دانشمندان مسلمان بر ثبوتش اذعان، بر تواترش تصريح و پيرامونش


كتاب ها نگاشته اند تا آن جا كه از مسلّمات تاريخ گشته است; به گونه اى كه شك و ترديد در وقوع آن را به مثابه شك و ترديد در وجود


نبى اكرم صلى اللّه عليه وآله و نبوّت آن بزرگوار مى توان شمرد.



1 . اين حديث را كه به «حديث الأشباه» معروف است، عبدالرزّاق بن همام، احمد بن حنبل، ابوحاتم رازى، ابن شاهين، حاكم نيشابورى، ابن مردويه، ابونعيم اصفهانى، بيهقى، ابن مغازلى، ديلمى، محبّ طبرى، و گروه ديگرى نقل كرده اند و ما درباره سند و متن آن در موسوعه نفحات الازهار في خلاصة عبقات الانوار بحث كرده ايم.
2 . حديث منزلت را عدّه اى از دانشمندان اهل سنّت از جمله بُخارى، مسلم نيشابورى، احمد بن حنبل، ابوداوود طيالسى، ابن سعد، ابن ماجه، ابن حبّان، ترمذى، طبرى، حاكم نيشابورى، ابن مردويه، ابونعيم اصفهانى، خطيب بغدادى، ابن عبدالبرّ، ابن حجر عسقلانى و ديگران نقل كرده اند. ما در موسوعه نفحات الازهار في خلاصة عبقات الانوار از نظر سند و دلالت درباره آن بحث كرده ايم.
3 . اين حديث را عبدالرزّاق بن همام، يحيى بن معين، احمد بن حنبل، ترمذى، بزّار، طبرى، طبرانى، حاكم نيشابورى، ابن مردويه، ابونعيم اصفهانى، ماوردى، خطيب بغدادى، ابن عبدالبرّ، بيهقى، ديلمى، ابن عساكر، ابن اثير، نووى، مزّى، علائى، ابن حجر عسقلانى و ديگران نقل كرده اند. اين موضوع در جلد دهم و يازدهم موسوعه ما نفحات الازهار في خلاصة عبقات الانوار بيان شده است.
4 . اين حديث را ابوحنيفه، احمد بن حنبل، ابوحاتم رازى، ترمذى، بزّار، نعمانى، ابويعلى، طبرى، بغوى، طبرانى، دارقطنى، حاكم نيشابورى، ابن مردويه، ابونعيم اصفهانى، بيهقى، خطيب بغدادى، ابن عبدالبرّ، ابن عساكر، ابن اثير، مزّى، ذهبى، ابن حجر عسقلانى، و ديگران نقل كرده اند. اين حديث نيز يكى از احاديث بحث شده از نظر سندى و دلالتى در جلد سيزدهم موسوعه ما نفحات الازهار في خلاصة عبقات الانوار است.
5 . «حديث رايت» را بخارى و مسلم در موارد متعددى در صحيح خود از جمله در بخش فضائل اميرالمؤمنين عليه السلام نقل كرده اند و احمد بن حنبل در مسند: 5 / 322، و نسائى در الخصائص: 6، ابن سعد در الطبقات الكبرى: 2 / 80، ابن عبدالبرّ در الاستيعاب: 2 / 450، بيهقى در السنن الكبرى: 6 / 362، متّقى هندى در كنز العمّال: 5 / 284، خطيب بغدادى در تاريخ بغداد: 8 / 5، ابن ماجه، حاكم نيشابورى، هيثمى و ديگران نقل كرده اند. ما در اين باره نوشتار جداگانه اى داريم كه در سلسله نوشتارهاى اعتقادى چاپ شده است.
6 . اين حديث را ترمذى در سنن: 2 / 183، نسائى در الخصائص: 20، حاكم نيشابورى در المستدرك على الصحيحين: 3 / 51، احمد بن حنبل در مسند: 1 / 3 و 151، هيثمى در مجمع الزوائد: 9 / 119، متّقى هندى در كنز العمّال: 1 / 246، جلال الدين سيوطى در الدرّ المنثور: 3 / 209 و عدّه اى از حافظان اهل سنّت نقل كرده اند.
تصویر
Commander
Commander
پست: 2503
تاریخ عضویت: جمعه ۱۱ آبان ۱۳۸۶, ۳:۰۶ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 7581 بار
سپاس‌های دریافتی: 6236 بار
تماس:

Re: غديرآخرين جايگاه اعلام عمومى

پست توسط مائده آسمانی »

به نام خدا

حديث غدير


پس از آن كه آواى برپايى نماز جماعت به امامت خاتم پيامبران حضرت محمّد مصطفى صلى اللّه عليه وآله در صحراى جحفه طنين افكند و


تمام آن جمعِ بسيار صف بستند، حضرت نماز ظهر را با آنان اقامه فرمود. سپس از جا برخاسته و در مقابل آنان ايستاد و فرمود:


أيّها الناس! قد نبّأني اللطيف الخبير أنّه لم يعمّر نبي إلاّ نصف عمر الّذي قبله، وإنّي أُوشك أنْ أُدعى فأُجيب، وإنّي مسؤول وأنتم مسؤولون.


فماذا أنتم قائلون؟


اى مردم! پروردگار لطيف و دانا مرا آگاه نموده كه هر پيامبرى نصف عمر پيامبر پيش از خودش زندگى خواهد كرد. پس زمان دعوت من نيز


نزديك گشته و من به زودى آن را خواهم پذيرفت. پس بدانيد ـ درباره آن چه انجام داده ام ـ از من سؤال خواهند كرد و شما نيز بازخواست


مى شويد. آن هنگام شما چه خواهيد گفت؟


قالوا: نشهد أنّك قد بلّغت ونصحت وجهدت. فجزاك اللّه خيراً;


پاسخ دادند: همگى شهادت مى دهيم كه تو پيام الهى را بر ما رسانده و ما را نصيحت نمودى و در اين راه تلاش بسيار كردى.



خدا تو را جزاى نيك دهد.

حضرت فرمود:


ألستم تشهدون أنْ لا إله إلاّ اللّه، وأنّ محمداً عبده ورسوله، وأنّ جنّته حقّ، وناره حقّ، وأنّ الموت حقّ، وأنّ الساعة آتية لا ريب فيها، وأنّ


اللّه يبعث من في القبور؟


آيا شهادت مى دهيد كه هيچ معبودى جز خدا نيست و محمد بنده و پيامبر اوست و بهشت و دوزخ و مرگ حق است و شكى در قيامت


نيست و خدا تمام مردگان را برخواهد انگيخت؟

پاسخ دادند: بر همه اين ها شهادت مى دهيم.

حضرت فرمود:

اللهمّ! اشهد; خدايا! تو بر سخن اينان گواه باش.

سپس فرمود:


أيّها الناس! ألا تسمعون؟ اى مردم! آيا سخنان مرا خوب مى شنويد؟

پاسخ گفتند: آرى.

فرمود:

فإنّي فرط على الحوض، وأنتم واردون عَلَيَّ الحوض، وإنَّ عرضه ما بين صنعاء وبصرى، فيه أقداح عدد النجوم من فضّة، فانظروا كيف تخلفوني


في الثقلين;

بدانيد كه من در كنار حوض خواهم بود كه شما بر من وارد مى شويد. وسعت اين حوض هم چون فاصله شهر صنعاى يمن تا بصراى


دمشق است و جام هايى از نقره به عدد ستارگان آسمان بر آن شناور است. پس نيك بنگريد كه پس از من چگونه از اين دو شىء


گران بها (كه پس از خود بر جاى مى گذارم) پيروى مى كنيد؟

برخى پرسيدند : كدام دو شىء اى رسول خدا؟!


حضرت فرمود:

الثقل الأكبر كتاب اللّه، طرف بيد اللّه عزّ وجلّ وطرف بأيديكم، فتمسّكوا به لا تضلّوا، والآخر الأصغر عترتي، وإنّ اللطيف الخبير نبّأني أنّهما لن


يتفرقا حتى يردا عَلَيَّ الحوض. فسألت ذلك لهما ربّي، فلا تقدموهما فتهلكوا، ولا تقصروا عنهما فتهلكوا;


ثقل اكبر همان كتاب خدا كه يك سوى آن در نزد پروردگار و سوى ديگرش در دست شماست; و ثقل كوچك تر كه عترت من است.


به اين دو تمسّك كنيد تا گمراه نگرديد. خداوند لطيف خبير مرا آگاه نموده كه اين دو هرگز از هم جدا نمى گردند تا آن كه در كنار حوض بر


من وارد آيند. من نيز همين را در مورد آن دو از پروردگارم مسئلت نمودم. پس، از آن دو پيشى نگيريد كه هلاك مى گرديد و عقب نيز نمانيد


كه نابود مى شويد.

سپس آن حضرت دست على عليه السلام را گرفته بلند نمود تا تمام آن جماعت ايشان را ديدند و ادامه داد و فرمود:

أيّها الناس! من أوْلى الناس بالمؤمنين من أنفسهم؟

اى مردم! چه كسى بر مؤمنان از خودشان صاحب اختيارتر است؟

پاسخ دادند: خدا و پيامبرش بهتر مى دانند.

حضرت فرمود:


إنّ اللّه مولاي، وأنا مولى المؤمنين، وأنا أولى بهم من أنفسهم. فمن كنت مولاه فعليٌّ مولاه;

خداى متعال مولاى من و من مولاى مؤمنان هستم و از خودشان بر ايشان شايسته ترم.


پس هر كه را من مولاى او هستم، على مولاى اوست.



و اين جمله را سه بار تكرار فرمود و ادامه داد:



اللّهمّ والِ من والاه، وعادِ من عاداه، وأحبّ من أحبّه، وأبغض من أبغضه، وانصر من نصره، واخذل من خذله، وأدر الحقّ معه حيث دار.



ألا فليبلّغ الشاهدُ الغائبَ;1


پروردگارا! بر هر كس ولايتش را پذيرفت ولى باش و با آن كس كه با او عداوت نمود دشمن باش و هركه او را دوست داشت دوست بدار و


بر هر كه به او بغض نمود خشم گير.




ياورش را يار باش و هر كس كه او را رها نمود رهايش كن.


و حق را هرگونه كه او بود به دورش قرار ده.


آگاه باشيد كه شاهدان اين سخن را بايد به غائبان برسانند.



1 . از جمله راويان «حديث غدير» عبارتند از: محمّد بن إسحاق، عبدالرزّاق، شافعى، احمد بن حنبل، بخارى در تاريخ خود، ترمذى، ابن ماجه، بزّار، نسائى، ابويعلى، طبرى، بغوى، ابن حبّان، طبرانى، دارقطنى، حاكم نيشابورى، ابن مردويه، ابونعيم اصفهانى، بيهقى، ابن عبدالبرّ، خطيب بغدادى، زمخشرى، ابن عساكر، ابن اثير، ضياء مقدسى، محبّ طبرى، مزّى، ذهبى، ابن كثير، ابن حجر عسقلانى، جلال الدين سيوطى و عالمانى ديگر. ما درباره اين حديث از نظر سند و دلالت در جلدهاى 6 ـ 9 در موسوعه نفحات الازهار في خلاصة عبقات الانوار بحث نموده ايم.
آخرین ويرايش توسط 1 on مائده آسمانی, ويرايش شده در 0.
تصویر
Commander
Commander
پست: 2503
تاریخ عضویت: جمعه ۱۱ آبان ۱۳۸۶, ۳:۰۶ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 7581 بار
سپاس‌های دریافتی: 6236 بار
تماس:

Re: غديرآخرين جايگاه اعلام عمومى

پست توسط مائده آسمانی »

به نام خدا


ويژگى ها و امتيازات غدير


در غدير آن چه را كه رسول خدا صلى اللّه عليه وآله از ابتداى بعثتش به صورت پراكنده درباره حضرت على عليه السلام فرموده بود جمع


كرده و يك جا بيان نمود.


افزون بر آن، غدير ويژگى هايى را درخود جاى داد كه پيش از آن در تبليغ هاى ديگر پيامبر نبود. و بدين سان از اهميت فوق العاده اى


برخوردار گرديد كه اهتمام و عنايتى خاص را در تمام جوانب مى طلبيد.

ـ از جمله اين ويژگى ها صراحت كلام پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله و روشنى مقصود ايشان بود، تا آن جا كه حضرت به كلام تنها اكتفا


نفرموده و عملاً نيز مقصود خود را معرفى نمودند.



ـ ايشان در همان حال كه سخن خود را مى فرمودند، دست على عليه السلام را كه در جانب راستش ايستاده بود گرفته و بالا بردند و با


اين عمل نيز شخص مورد نظر خود را به همگان نشان دادند.


ـ از ديگر خصوصيات اين تبليغ نزديك بودن زمان آن به وفات پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله و اطلاع خود حضرت از اين امر بود.


آن بزرگوار در ضمن خطبه اش فرمود:


يوشك أن ادعى فاجيب...;


من به زودى به سوى پروردگارم دعوت مى شوم كه آن را خواهم پذيرفت... .


پوشيده نيست كه اين گونه سخن در چنين موقعيتى، تأثير عميقى بر حاضران گذاشته و حجت را بر همگان تمام و هر عذر و بهانه اى را از


آنان مى ستاند.

ـ هم چنين از ديگر امتيازات ماجراى غدير، وقوع آن در ميان جمعيت بى نظيرى از مسلمانان بود. پيامبر صلى اللّه عليه وآله از مدتى قبل اين


حج را آخرين حجشان اعلام فرموده بودند; در نتيجه گروه هاى بسيارى از مسلمانان به مدينه آمده تا براى آخرين بار همراه پيامبرشان به


حج مشرف شوند و عده زيادى نيز در هنگام مناسك به ايشان پيوستند تا از فيض همراهى با رسول خدا صلى اللّه عليه وآله بهره برند و


در نهايت جمعيتى را رقم زدند كه جز خداى متعال شمارشان را نمى دانست.


پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله به همراه اين خيل عظيم مناسك حج را به پايان رسانده و راه بازگشت پيش گرفتند و چون به منطقه


غدير خم كه محل جدايى راه هاى اهل مدينه از مصريان و عراقيان بود رسيدند، توقف نموده و به انتظار نشستند تا آنان كه عقب مانده


بودند برسند. هم چنين امر فرمودند تا آنان كه جلو رفته اند نيز بازگردند. پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله پس از اقامه نماز برخاستند و


خطبه مفصلى خواندند و بدين سان سخن خود را به گوش تمامى آنان رساندند.




ـ از ديگر ويژگى هاى تبليغ غدير، نزول كلام خداوند متعال است كه پيش از خطبه آن حضرت اين آيه نازل شد:1


(يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَاللّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ);2


اى پيامبر! آن چه از جانب پروردگارت بر تو نازل شده است به مردم برسان و اگر چنين نكنى، رسالت او را انجام نداده اى و خداوند تو را از


خطرات مردم حفظ مى كند.



بعد از خطبه آن بزرگوار اين آيه نازل شد:3


(الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي وَرَضيتُ لَكُمُ اْلإِسْلامَ دينًا);4


امروز دين شما را برايتان كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را آيين شما پذيرفتم.


ـ هم چنين از ديگر نكات ممتاز اين تبليغ تبريك و تهنيت گفتن آن جماعت بر اميرالمؤمنين عليه السلام است.


البته از نخستين كسانى كه براى اين امر، قدم پيش گذاشتند ابوبكر و عمر بودند!... در حالى كه مى گفتند:


بخ بخ لك يابن أبي طالب، أصبحت وأمسيت مولاي ومولى كلّ مؤمن ومؤمنة;5


خوشا به حال تو اى پسر ابوطالب كه مولاى ما و مولاى هر مرد و زن مؤمن شدى.


ـ و نيز از نكات خاص اين تبليغ پيامبر صلى اللّه عليه وآله شعرى بود كه حسّان بن ثابت با اجازه خواستن از آن حضرت سرود.


وى پس از اتمام سخنان پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله گفت:


اى رسول خدا! به من اجازه فرماييد از سخنان شما درباره على عليه السلام چند بيتى بسرايم.


حضرت فرمودند:


قل على بركة اللّه;


به لطف و بركت خدا، بگو.


حسّان برخاست و چنين سرود:


يناديهم يوم الغدير نبيّهم *** بخمّ فأسمع بالرسول مناديا

وقد جاءه جبريل عن أمر ربّه *** بأنّك معصوم فلا تك وانيا

وبلّغهم ما أنزل اللّه ربّهم *** إليك ولا تخش هناك الأعاديا

فقام به إذ ذاك رافع كفّه *** بكفّ عليّ معلن الصوت عاليا

فقال: فمن مولاكم ووليّكم *** فقالوا ولم يبدوا هناك تعاميا

إلهك مولانا وأنت وليّنا *** ولن تجدن فينا لك اليوم عاصيا

فقال له: قم يا عليّ فإنّني *** رضيتك من بعدي إماماً وهاديا

فمن كنت مولاه فهذا وليّه *** فكونوا له أنصار صدق مواليا

هناك دعا اللّهمّ والِ وليّه *** وكن للّذي عادى عليّاً معاديا

فياربّ انصر ناصريه لنصرهم *** إمام هدى كالبدر يجلوا الدياجيا;6


پيامبرشان در روز غدير در كنار غدير خم به آنان خطاب نمود. پس تو نيز بر سخن پبامبر گوش فرا ده.

جبرئيل نيز از جانب پروردگارش به نزد او آمده و پيغام آورده بود كه تو از گزند ديگران در امان هستى.

پس آن چه را خدا; پروردگار آن ها بر تو نازل نموده به اينان ابلاغ كن و از دشمنى ها نهراس.

پس او نيز برخاست و در حالى كه دست على را بالا برده بود با صدايى رسا اعلام كرد و گفت:

مولا و ولىّ شما كيست؟ آنان در حالى كه هيچ كدامشان نمى توانستند به كورى تظاهر كنند، گفتند:

خداى تو مولاى ما و تو نيز ولىّ ما هستى و امروز هيچ كدام از ما را از اين امر روى گردان نمى يابى.

و پيامبرشان فرمود: اى على! برخيز كه من خشنودم كه تو امام و هدايت گر پس از من هستى.

پس هر كه من مولاى او هستم اين على مولاى اوست. اى مردم موالى و ياران راستين او باشيد.

سپس پيامبرشان دست به دعا برداشت و گفت: خدايا! بر هر كس ولايتش را پذيرفت تو ولى باش و با آن كه به او دشمنى نمود دشمن

باش.

پروردگارا! ياورش را بر ياريش يار باش. يار همان امام هدايت گرى كه به سان ماه شب چهارده تاريكى ها را مى زدايد.



پر واضح است كه سراينده اين شعر از نامداران اصحاب پيامبر بوده و اين ابيات را در حضور آنان و با اجازه آن حضرت سروده است و در پايان


نيز پيامبر آن را تأييد نموده و نيكو شمردند.



1 . نزول اين آيه را در غدير: طبرى، ابن ابى حاتم، ابن مردويه، ثعلبى، ابونعيم اصفهانى، واحدى، ابوسعيد سجستانى، حسكانى، ابن عساكر، فخر رازى، نيشابورى، عينى، جلال الدين سيوطى، و ديگران نقل كرده اند; ر.ك: نفحات الازهار في خلاصة عبقات الانوار.
2 . سوره مائده: آيه 67.
3 . نزول اين آيه را در غدير: طبرى، ابن مردويه، ابونعيم اصفهانى، خطيب بغدادى، ابن مغازلى، خوارزمى، حموينى، ابن عساكر، ابن كثير، جلال الدين سيوطى، و ديگران نقل كرده اند; ر.ك: نفحات الازهار في خلاصة عبقات الانوار.
4 . سوره مائده: آيه 3.
5 . اين روايت را ابوبكر بن ابي شيبه، احمد، ابوسعد خرگوشى، ثعلبى، ابوسعد سمعانى، خطيب تبريزى، ابن كثير، مقريزى، محبّ طبرى نقل كرده اند; ر.ك: نفحات الأزهار في خلاصة عبقات الأنوار: 7 / 133.
6 . اين اشعار را حافظان اهل سنّت از جمله: ابوسعد خرگوشى، ابن مردويه، ابونعيم اصفهانى، ابوسعيد سجستانى، موفّق بن احمد مكّى خوارزمى، ابوالفتح نطنزى، سبط ابن جوزى، حافظ گنجى، صدر حمّوئى، جمال زرندى، جلال الدين سيوطى و ديگران نقل كرده اند. براى آگاهى بيشتر در اين زمينه: ر.ك نفحات الازهار في خلاصة عبقات الانوار: 8 و جلد دوم الغدير.
تصویر
Commander
Commander
پست: 2503
تاریخ عضویت: جمعه ۱۱ آبان ۱۳۸۶, ۳:۰۶ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 7581 بار
سپاس‌های دریافتی: 6236 بار
تماس:

Re: غديرآخرين جايگاه اعلام عمومى

پست توسط مائده آسمانی »

به نام خدا


عنايت و اهتمام به حديث غدير


به سبب نكاتى كه يادآور شديم، غدير و حديث آن از اهميت و برترى خاصى نسبت به ديگر روزها و احاديثى كه پيامبر خدا صلى اللّه عليه


وآله در آن ها اين خبر عظيم را بيان كرده اند برخوردار گرديد.


از اين رو اهل بيت عليهم السلام و پيروانشان در راه اثبات و نشر آن در ميان امت پيامبر از هر فرصتى بهره جسته و براى باقى نگه


داشتن آن در اذهان و بر سر زبان ها در طول تاريخ و نيز براى حفاظت وصيانت از شأن نبى اكرم و دور نمودن هر نصبتى به آن بزرگوار


همّتى والا بكار بسته اند.

البته آن چه موجب گشت تا بعد از وفات پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله اختلاف و نزاع برخيزد نيز همين امر بود; يعنى اعلام حق اهل بيت


در امامت بعد از پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله به فرمان خداى متعال و آن كه هيچ سخنى از جانب خداوند و پيامبرش بر خلافت آنان كه


بر مسندش تكيه زدند يافت نمى شد.

به همين سبب نيز امير مؤمنان على عليه السلام بارها و بارها اصحاب پيامبر را در مناسبت هاى مختلف بر اين حديث سوگند مى دادند


كه تاريخ نيز برخى از آن ها را براى ما نقل نموده است:

1 .  در روز شورا   آن جماعت خواست تا بر سخنانش شهادت دهند و همگى آنان بدان اقرار نمودند;1

2 .  در جنگ  ;2

3 .   جنگ  ;3

4 .    . حاضران را بر اين موضوع سوگند داد كه عده اى اقرار كرده و برخى هم اظهار فراموشى نمودند كه به آن اشاره اى خواهيم داشت;4

5 . هم چنين   صديقه كبرى عليها السلام در سخنان خود   غدير احتجاج نمود;5

6 .   امامان اهل بيت عليهم السلام و بزرگان خاندان پيامبر صلى اللّه عليه وآله نيز در   خود به غدير احتجاج كردند.6


هم چنين جمعى از انصار كه در ميان آن ها ابوايوب انصارى، خزيمة بن ثابت، عمار بن ياسر و پسر تيهان بودند، آن هنگام كه در كوفه به نزد


اميرالمؤمنين عليه السلام آمده و گفتند: سلام بر تو اى مولاى ما.

حضرت فرمود: چگونه من مولاى شما هستم در حالى كه شما از عرب هاى آزاد هستيد و بنده كسى نيستيد؟

آنان پاسخ دادند: ما خودمان در روز غدير از پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله شنيديم كه فرمود:

من كنت مولا فعلي مولاه;7

هر كه من مولاى او هستم على مولاى اوست.

فراتر اين كه برخى از صحابه نيز در مقابل مخالفان خود به اين حديث احتجاج نموده اند.


هنگامى كه معاويه از سعد بن ابى وقاص خواست تا اميرالمؤمنين عليه السلام را سب نموده و دشنام دهد، سعد در پاسخ او به همين


حديث شريف احتجاج كرد.8

عمروبن عاص نيز در يكى از نامه هايش براى معاويه با همين حديث به او پاسخ گفته است.9


1 . الغدير: 1 / 159.


2 . همان: 1 / 186.
3 . همان: 1 / 195.
4 . ر.ك نفحات الازهار: 9 / 9 ـ 27.
5 . اسنى المطالب: 49.
6 . الغدير: 1 / 197 ـ 200.
7 . اين روايت را احمد بن حنبل، طبرانى، ابن مردويه، ابن اثير، ابن كثير، محبّ طبرى، هيثمى، قارى و ديگران نقل كرده اند; ر.ك: نفحات الازهار في خلاصة عبقات الأنوار: 9 / 139.
8 . اين روايت را بخارى، مسلم، احمد بن حنبل، ترمذى، ابن ماجه و ديگران نقل كرده اند. البته آنان براى كاستن از شناعت آن سخنان و پوشاندن ننگ هاى پيشوايشان معاويه با واژگان گوناگون در آن دخل و تصرّف كرده اند; چرا كه در حديث آمده است:
«روزى معاوية بن ابوسفيان به سعد گفت: چرا به ابوتراب (على عليه السلام) دشنام نمى دهى؟
سعد گفت: وقتى سه فضيلت از او را كه پيامبر درباره او گفته به ياد مى آورم نمى توانم به او دشنام دهم...».



ولى اين جريان در برخى از كتاب ها چنين آمده است: معاويه در يكى از سفرهاى خود به حج، نزد سعد رفت و سخن از على عليه السلام به ميان آمد. معاويه از آن حضرت بدگويى كرد. سعد از اين امر خشمگين شد; آن گاه ويژگى هاى چندى از على عليه السلام را يادآور شد كه حديث غدير از آن جمله بود.


در البداية والنهايه ابن كثير جمله «معاويه از آن حضرت بدگويى كرد و سعد خشمگين شد» حذف شده است.
احمد بن حنبل نيز اين جريان را چنين نقل كرده است: در نزد شخصى سخن از على عليه السلام به ميان آمد، سعد بن ابى وقاص نيز كه در آن جا حضور داشت گفت: آيا درباره على بدگويى مى كنيد...؟



و در كتاب الخصائص از سعد چنين نقل شده كه گويد: روزى در جايى نشسته بودم كه از على بن ابى طالب بدگويى كردند.
من گفتم: به راستى كه از پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله شنيده ام... .



و برخى از نگارندگان حديث، اصل داستان را حذف كرده و مى نويسند:
سعد بن ابى وقاص گويد: پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله درباره على سه ويژگى بيان فرمود:... .
براى آگاهى بيشتر در اين زمينه ر.ك: نفحات الأزهار في خلاصة عبقات الأنوار: 6 / 34.ناقب خوارزمى: 130.



تصویر
Commander
Commander
پست: 2503
تاریخ عضویت: جمعه ۱۱ آبان ۱۳۸۶, ۳:۰۶ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 7581 بار
سپاس‌های دریافتی: 6236 بار
تماس:

Re: غديرآخرين جايگاه اعلام عمومى

پست توسط مائده آسمانی »

به نام خدا

شواهد حديث غدير


موارد بسيارى بر اثبات حديث غدير و دلالت آن بر امامت حضرت امير عليه السلام گواه است كه برخى از آن ها را به اختصار يادآور


مى شويم:

1 . شخصى كه مرتد شده بود به نزد پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله آمد و گفت: اى محمّد! از طرف خدا به ما دستور دادى كه گواهى


بدهيم خدايى جز او نيست و تو هم پيامبر او هستى و گفتى نماز و روزه و حج به جاى آوريم و زكات بپردازيم ما هم همه را قبول كرديم.


اما تو به اين ها راضى نشدى تا اين كه دست پسرعمويت را گرفتى و بالا بردى و او را بر ما برتر قرار دادى و گفتى: «هر كه من مولاى


او هستم، على نيز مولاى اوست». آيا اين مطلب از جانب خود توست يا از طرف خدا؟

رسول خدا صلى اللّه عليه وآله فرمود:

واللّه الّذي لا إله إلاّ هو! إنّ هذا من اللّه;

سوگند به خدايى كه معبودى جز او نيست، اين مطلب از طرف خداوند است.

آن مرد نيز به پيامبر پشت كرده و همان طور كه به سوى مركب خود مى رفت گفت:


خدايا! اگر آن چه محمّد مى گويد راست است، سنگى از آسمان بر ما فرود آور و يا به عذابى سخت ما را مبتلا كن.

و پيش از آن كه به مركب خود برسد خداوند متعال سنگى بر او نازل فرمود كه بر سرش فرود آمده و از نشيمنگاهش خارج شد و در همان


لحظه هلاك گشت.

سپس خداوند متعال اين آيه هاى شريفه را بر پيامبرش وحى فرمود كه اين ها آخرين آيه هاى نازل شده در مورد غدير بودند:

(سَأَلَ سائِلٌ بِعَذاب واقِع * لِلْكافِرينَ لَيْسَ لَهُ دافِعٌ * مِنَ اللّهِ ذِي الْمَعارِجِ);1

تقاضا كننده اى درخواست واقع شدن عذابى كرد كه براى كافران فرود آيد كه هيچ دفع كننده اى بر آن نيست.


از سوى خداوندى كه صاحب معارج است.2

2 . هم چنين از جمله شواهد بر معناى حديث غدير، حديثى است كه با اين عبارت نقل شده:

من كنت أولى به من نفسه فعلي وليّه;

هر كس كه من بر او از خودش اولويت دارم على نيز بر او اولويت دارد.

3 . هم چنين روايت ديگرى كه اهل سنّت نقل كرده اند تأييد ديگرى بر اين معناست:


برخى به عمر بن خطاب گفتند: تو با على به گونه اى هستى كه با هيچ يك از صحابه پيامبر نيستى؟!

او پاسخ داد: زيرا او مولاى من است.3

4 . از ديگر شواهد بر معناى حديث غدير، كلام دانشمند بزرگ اهل سنّت ابن حجر مكّى است كه در مقام جواب به اين حديث شريف


مى گويد:

«پذيرفتيم كه او (اميرالمؤمنين عليه السلام) اولى و پيش تر است; اما نمى پذيريم كه در امامت اولويت داشته باشد;


بلكه وى فقط در اطاعت و تقرب، اولويت دارد; مثل اين آيه قرآن كه مى فرمايد:


(إِنَّ أَوْلَى النّاسِ بِإِبْراهيمَ لَلَّذينَ اتَّبَعُوهُ);4

به راستى سزاوارترين مردم به ابراهيم كسانى هستند كه از او پيروى كردند.

بر اين ادعا نه تنها پاسخ محكمى در ردّ آن وجود ندارد; بلكه پاسخ ظاهرى نيز بر رد آن يافت نمى شود; فراتر اين كه همين معنا واقع


شده; زيرا ابوبكر و عمر نيز همين معنا را فهميده اند.


به همين سبب وقتى آن سخن پيامبر را شنيدند به او (اميرالمؤمنين عليه السلام) گفتند:


اى پسر ابوطالب! مولاى هر مرد و زن مؤمن شدى.

و اين روايت را دانشمند اهل سنّت، دارقطنى نقل كرده و هم چنين روايت كرده كه به عمر گفته شد:


تو با على به گونه اى هستى كه با هيچ يك از صحابه پيامبر نيستى؟


و او پاسخ داد: زيرا او مولاى من است.5


در پاسخ ابن حجر مى گوييم كه اگر بپذيريم مقصود پيامبر از اولى بودن، اولى و شايستگى در پيروى است;


با اين وجود آيا كسى جز امام، اولويت و شايستگى در پيروى و اطاعت دارد؟
1 . سوره معارج: آيه 1 ـ 3.
2 . نزول اين آيه در اين واقعه را ابوعبيد هروى، ابوبكر نقّاش، ثعلبى، قرطبى، سبط بن جوزى، حموينى، زرندى، سمهودى، ابوسعود، شربينى، حلبى، منّاوى و ديگران نقل كرده اند. ر.ك: نفحات الازهار في خلاصة عبقات الأنوار: 8 / 340 ـ 400.
3 . ر.ك: نفحات الازهار في خلاصة عبقات الانوار: 9 / 141 ـ 144.
4 . سوره آل عمران: آيه 68.
5 . الصواعق المحرقه: 26.
تصویر
Commander
Commander
پست: 2503
تاریخ عضویت: جمعه ۱۱ آبان ۱۳۸۶, ۳:۰۶ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 7581 بار
سپاس‌های دریافتی: 6236 بار
تماس:

Re: غديرآخرين جايگاه اعلام عمومى

پست توسط مائده آسمانی »

به نام خدا


موضع گيرى هاى ضد و نقيض
موضع صحابه و تابعين آن ها در جريان غدير و پس از آن و به هنگام روبه رو شدن با حديث غدير تناقضى آشكار دارد; به گونه اى كه در ابتدا


ابوبكر و عمر تبريك گفتند و حسان شعر سرود.


پس از وفات رسول خدا صلى اللّه عليه وآله گروهى بر آن شهادت دادند و جمع ديگرى بر آن احتجاج كردند.

در مقابل نيز فهرى به نبوت پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله شك و ترديد وارد نمود.

ابوطفيل چنان وانمود كرد كه گويا ماجرايى در كار نبوده و هيچ نمى داند، آن جا كه مى گويد:


از نزد او (اميرالمؤمنين عليه السلام) در حالى كه سخنانش برايم ناخوشايند بود، خارج شدم. با زيد بن ارقم برخورد كردم و به او گفتم:


از على شنيدم كه چنين و چنان ادعا مى كند!

زيد گفت: مگر تو نمى دانى؟ من خودم از رسول خدا صلى اللّه عليه وآله شنيدم كه در مورد او چنين مى فرمود.1

گروهى نيز همه را كتمان كردند و امام عليه السلام آنان را نفرين كرد كه از جمله آن ها عبدالرحمان بن مدلج، جرير بن عبداللّه بجلى،


يزيد بن وديعه، زيد بن ارقم، انس بن مالك و براء بن عازب هستند.

احمد بن حنبل از عبدالرحمان بن ابى ليلى نقل مى كند كه او در محل رحبه حضور داشت. امير مؤمنان على عليه السلام فرمود:

انشد اللّه رجلاً سمع رسول اللّه صلى اللّه عليه وآله وشهد يوم غدير خم إلاّ قام;

هر كس را كه در روز غدير شاهد سخن پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله بوده سوگند مى دهم كه برخيزد.

دوازده نفر برخاستند و گفتند:


هنگامى كه پيامبر دست او (اميرالمؤمنين عليه السلام) را گرفته بود ما وى را ديديم و شنيديم كه رسول خدا صلى اللّه عليه وآله فرمود:

اللهمّ وال من والاه وعاد من عاداه، وانصر من نصره واخذل من خذله;

خدايا! بر هر كه او را ولى خود مى داند، ولى باش و هر كس را كه با او دشمنى مى كند دشمن بدار و ياورش را يار


باش و آن كس كه او را خوار كند ذليل نما.

اما سه نفر از جا برنخاستند. پس حضرت (اميرالمؤمنين عليه السلام) آن ها را نفرين كرد و هر سه به آن نفرين مبتلا شدند.2

و در روايتى كه ابن اثير نقل نموده اين گونه آمده است: عدّه اى اين مطلب را كتمان كردند. پس هيچ يك از دنيا نرفتند مگر آن كه كور شده


يا به بلايى سخت مبتلا گشتند.3

و در روايت متقى هندى نيز چنين آمده است: گروهى اين مطلب را كتمان كردند و همگى پيش از مردن كور شده و پيسى گرفتند.4

راوى ديگرى مى گويد: نزد زيد بن ارقم رفتم و به او گفتم: خويشاوندى دارم كه از تو حديثى درباره على عليه السلام در روز غدير براى من


نقل كرده است. دوست دارم اين حديث را از خود تو بشنوم.

زيد گفت: شما اهل عراق هستيد و مسائلى بين شما هست (كه من نمى توانم مطلبى بگويم).

به او گفتم: از جانب من نگران نباش (و بگو).

او بعد از آن كه مطمئن شد، گفت: آرى، درست است . ما در منطقه جحفه بوديم كه... .5

ديگرى نقل مى كند كه به سعد بن ابىوقّاص گفتم: مى خواهم مطلبى بپرسم، اما از تو بيم دارم.

سعد گفت: من كه عموى تو هستم! پس هر چه مى خواهى بپرس.

راوى گويد: به او گفتم: تو موقعيت رسول خدا صلى اللّه عليه وآله را در روز غدير و در ميان خودتان گفتى كه... .6

شخص ديگرى گويد كه به زهرى گفتم: از اين ماجرا ـ غدير ـ در شام سخن مگو كه دو گوش تو، از دشنام به على پر خواهد شد.

او در پاسخ گفت: سوگند به خدا! من فضايل و مناقبى از على مى دانم كه اگر بازگو مى كردم مرا مى كشتند.7


1 . مسند احمد: 4 / 370، الخصائص: 100، البداية والنهايه: 7 / 346، الرياض النضره: 2 / 223.
2 . مسند احمد: 1 / 119.
3 . اسد الغابه: 4 / 321.
4 . كنز العمّال: 15 / 115.
5 . مسند احمد: 4 / 368.
6 . كفاية الطالب: 62.
7 . أسد الغابه: 1 / 8 .
تصویر
ارسال پست

بازگشت به “خطابه غدیر”