به نام يار
!!داستان ساختگى نذر عبدالمطلب !!
در تمامى تواريخ اسلامى و كتب مربوطه سنى و شيعى نوشتهاند كه عبدالمطلب نذر كرده بود كه اگر خداوند ده پسر به او داد، يكى از آنها را در راه خدا قربانى كند و چون داراى ده پسر شد و قرعه زد، به نام عبدالله آمد، سپس او را با صد شتر به قرعه گذاشت و قرعه به نام شتران آمد، و شتران را به جاى عبدالله قربانى كرد!
در بعضى از تواريخ و روايات اهل تسنن نوشتهاند كه اين راى زنى جادوگر بود كه گفت: او را با قربانى كردن شتران معاوظه كنيد. در صورتى كه اين موضوع افسانه است و اصلى ندارد. و از عقل و درايت و ديانت عبدالمطلب كاملا به دور است.
ثقة الاسلام كلينى در «كافى» رواياتي نقل كرده كه دلالت بر عظمت و جلالت و كمال ايمان و عقل و بينش روشن او دارد. از جمله امام صادق (عليه السلام) مىفرمايد: «عبدالمطلب روز قيامت تنها و به سيماى پيغمبران وارد صحراى محشر مىشود» كه مىرساند نظر به شخصيت نافذ وعقيده و ايمان خاصى كه در عصر جاهليت داشته به طور شاخص محشور مىگردد.
دليل بر مجعول بودن اين داستان امورى است كه ذيلا به آن اشاره مىكنيم:
1- داستان برخورد عبدالمطلب با ابرهه فرمانده حبشى بهترين گواه بر كمال عقل و درايت عبدالمطلب است كه مىرساند چنين كار و نذر مضحكى از وى بعيد بوده است.
2- يعقوبى مورخ مشهور مىنويسد: عبدالمطلب در زمان جاهليتسنتهائى داشت كه در اسلام نيز تثبيتشد; مانند حرام دانستن شراب، و زنا و حد زدن زناكار، و بريدن دست دزد و تبعيد زنان بدنام از مكه، و جلوگيرى از زنده به گور كردن دختران و ازدواج با محارم، و سرزده وارد خانه شدن، و عريان طواف كردن، و حكم به وجوب وفاى بنذر، و احترام چهار ماه محترم(رجب، ذىالقعده، ذىالحجه و محرم) و مباهله كردن (يعنى براى اثبات حقانيت نفرين كردن و حق يكديگر)(تاريخ يعقوبى ج 2 ص 6)بنابر اين شخصى اين چنين، هرگز نذرى آن چنان نمىكند.
3- پيغمبر در حديث معتبر افتخار مىكرد كه فرزند عبدالمطلب است و مىفرمود: «من پيغمبرم دروغ نيست، من فرزند عبدالمطلب هستم»(انا النبى لا كذب، انا ابن عبدالمطلب)
4- چطور ممكن است مردى با اين بزرگوارى نذر به چيزى كند كه در اكثر شرايع آسمانى نهى شده بود و در نزد عقل بسيار زشت و از بزرگترين جنايات به شمار مىرفته است؟
5- نذر كردن و كشتن فرزندان به عنوان نذر براى معبود از سنن بتپرستان و ستارهپرستان (صابئين) بوده، و خداوند در قرآن مجيد آن را ازجمله اعمال شنيع آنها شمرده و فرموده است: بدين گونه بسيارى از مشركين خوش داشتند كه اولاد خود را بكشند. (كذلك زين لكثير من المشركين قبل اولادهم شركائهم - سوره نعام آيه 137چ)
اين غير از زنده بگور كردن دختران بوده كه قبيله بنى تميم معمول مىداشتند. زيرا كه «اولاد»درآيه شريفه اعم از پسر و دختر است، و نيز غير از كشتن اولاد به واسطه فقر و بيم از گرسنگى است، بلكه اين قتلها اولاد كه مشركين معمول مىداشتند براى تقرب به خدا بوده است.
6- اگر بگويند شايد عبدالمطلب مانند ابراهيم مامور بوده فرزندش را در راه خدا فدا كند، مىگوئيم اين درست نيست، چون در اين روايات صريحا مىگويد عبدالمطلب نذر كرده بود، مضافا به اين كه اگر مامور بود مىبايد آن را عملى سازد و ديگر قرعه انداختن معنا نداشت، و اصولا چرا نگفت: من مامور به اين كارم؟
7- در سلسله راويان اين داستان ساختگى و امثال آن مانند «انا ابن الذبيحين» افرادى ضعيف و مجهول و مهمل كه بعضى هم شيعه اماميه نبودهاند، قرار دارند، و به همين جهت روايات آن ضعيف و مغشوش و بيشتر از طريق عامه روايتشده و از آنها به شيعه سرايت كرده است.
8- علامه مجلسى مىگويد: شيعه اعتقاد دارد كه پدران پيغمبر تا آدم، خداپرست بودند،و ازفخررازى نقل مىكند كه گفته است: «شيعه عقيده دارد كه هيچ يك از پدران پيغمبر كافر نبودهاند» (نگاه كنيد به پاورقى فاضل محترم آقاى على اكبر غفارى بر، ج 3 كتاب «من لا يحضره الفقيه» شيخ صدوق چاپ مكتبه صدوق ص 89)
ادامه دارد...
.:. داستان ساختگى نذر عبدالمطلب!!
مدیر انجمن: شورای نظارت
-
- پست: 1668
- تاریخ عضویت: پنجشنبه ۱۹ مهر ۱۳۸۶, ۴:۰۶ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 3099 بار
- سپاسهای دریافتی: 5474 بار
.:. داستان ساختگى نذر عبدالمطلب!!
زندگی بافتن یک قالی است
نه همان نقش و نگاری که خودت می خواهی
نقشه را اوست که تعیین کرده است
تو در این بین فقط میبافی
نقشه را خوب ببین !!!
نکند آخر کار قالی زندگیت را نخرند
نه همان نقش و نگاری که خودت می خواهی
نقشه را اوست که تعیین کرده است
تو در این بین فقط میبافی
نقشه را خوب ببین !!!
نکند آخر کار قالی زندگیت را نخرند
-
- پست: 1668
- تاریخ عضویت: پنجشنبه ۱۹ مهر ۱۳۸۶, ۴:۰۶ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 3099 بار
- سپاسهای دریافتی: 5474 بار
Re: .:. داستان ساختگى نذر عبدالمطلب!!
بنابر آنچه ذكر شد ماجراى نذر عبدالمطلب از اختراعات قصه گويان عامه بوده كه خواستهاند على رغم شيعه اماميه،عبدالمطلب را مانند ديگر مشركان قلمداد كنند، و كسانى امثال زمخشرى و فخر رازى و نيشابورى ازقدماي علماى عامه و بعضى از متاخرين آنها همچون مراغى و سيد قطب و بسيارى ديگر از مفسران آنها اين داستان ساختگى را در تفسير آيه; «كذلك لكثير من المشركين قبل اولادهم شركائهم» نقل كرده و مصداق آن را عبدالملطلب دانستهاند!! تا از اين راه اعتقاد خود را در مشرك دانستن پدران پيغمبر (صلى الله عليه و آله) تثبيت كنند و عقيده پاك شيعه اماميه را در اين خصوص تخطئه نمايند.
شايد هم در زمان بنى اميه براى لكه دار ساختن عبدالمطلب جد اميرالمومنين على (عليه السلام) اين افسانه را رايجساختهاند، همان طور كه فرزندش ابوطالب را مسلمان ندانسته و سعى كردهاند او را مشرك قلمداد كنند تا از آن راه به شخصيت امير المومنين على (عليه السلام) لطمه وارد سازند.
ماجراى داستان ساختگى نذر عبدالمطلب مانند برخى ديگر از مباحث اين كتاب، بحمدالله براى نخستين بار توسط نويسنده وارد بحث «تاريخ اسلام» شده است، تا در آينده رهگشاى كسانى باشد كه مىخواهند در اسلام كار كنند و بدون تقليد از پيشينيان و حسن ظن به آنان، تحقيق و بررسى نمايند، و مانند بعضىها بدون تحقيق كافى آنرا تكرار نكنند، و بعد ناگزير به «توجيه مالا يرضى صاحبه» نشوند، و آنرا نشانه عظمت روح عبدالمطلب ندانند!
نذر و قربانى اولاد مطابق صريح قرآن از عادات ناپسند بسيارى از مشركين بوده است، و اين عمل شنيع، با هيچ توجيه و ملاكى زيبنده مقام با عظمت عبدالمطلب نبوده و نيست.
داستان نذر عبدالمطلب در منابع و ماخذ عامه توام با خرافات زياد و حكميت زنى جادوگر و كاهن از قبيله «بنى سعد» كه عبدالمطلب با هشتصد نفر مرد براى كسب تكليف نزد وى رفته بود، آمد، و بعضى از آن هم به كتب شيعه رخنه كرده است، ولى ما همه را ديدهايم، و به طور قطع مىگوئيم به افسانه بيشتر شبيه است تا به واقعيت.
علامه مجلسى در «بحار الانوار» به تفصيل روايات آنرا نقل كرده كه افسانه بودن همه آنها در يك نتيجهگيرى، به خوبى آشكار است. ما از مجموع مطالعات خود به خصوص «تاريخ اسلام» به روشنى دريافتهايم كه يا افسانه سرايان صدر اسلام ويا مغرضان بنى اميه و مخالفان حكومت الهى على (عليه السلام)، اين افسانه را ساختهاند، تا مانند موارد ديگر مقام آنها را نزد مسلمين پايين آورند، و زمينه را براى حكومت افراد معمولى هموار سازند، براى بنى هاشم باقى نماند.
( نويسنده اين سطور چند سال پيش، روزى ضمن گفتگو با دوست فاضل آقاى على اكبر غفارى، اظهار داشتم من در مطالعات خود در تاريخ اسلام و رجال و تراجم و حديث و تفسير و غيره به بسيارى از اشتباهات قدما پى بردهام كه در مجلدات «مفاخر اسلام» و «تاريخ اسلام» و ساير آثارم برخى از آنها را يادآور شدهام.
ايشان هم گفتند من نيز در بسيارى از موارد كه كتب حديث از قبيل كافى، معانى الاخبار، من لا يحضر و غيره را تحقيق و بررسى مىنمودم، به مطالبى برخورد كردهام كه هيچكس متعرض آن نشده است. از جمله موضوع نذر كذائى عبدالمطلب است كه در پاورق حديثى كه شيخ صدوق در «باب قرعه» كتاب «من لا يحضره الفقيه» نقل كرده، ساختگى بودن آنرا شرح دادهام.
چند سال بعد كه خواستم «تاريخ اسلام» را منتشر سازم، با مرجعه به توضيحات ايشان كه در گوشهاى از پاورقى من لايحضر بود، و كسى توجه نداشت، و در جائى ديگر بازگو نكرده بودند، براى اداى حق ايشان (برخلاف عادت ناپسند بعضى از افراد بىمروت) طى 8 مطلب كه مسطور گشت ترجمه نمودم، و براينخستين بار به عنوان داستان ساختگى نذر عبدالمطلب وارد بحث «تارخ اسلام» كردم، و توضيح هود را بر آن افزودم.
پس از انتشار اين كتاب، در گوشه و كنار، بعضى آنرا بدون ذكر ماخذ گرفته و با شاخ و برگ طى سخنزانيها و نوشتهها بعنوان اظهارنظر شخصى مطرح ساختند كه آرى عبدالمطلب چنين نذرى نكرده، ولى بدون تحقيق پيرامون آن، و بعضى ديگر آنراتخطئه كرده و نتيجه گرفتهاند كه خير عبدالمطلب چنين نذرى كرده و قبلا موحد نبوده بدليل اينكه نام پسرش عبدالعزى بوده و بعدها با ايمان و خدا پرستشده است، و به دليل چند روايت و اشعار كه در كتابها آمده است.
در صورتى كه عبدالعزى به نقل حديثى نام ابولهب بوده و معلوم نيست توسط قبدالمطلب نامگذارى گرديده و چه بسا كه ازخود ابولهب ناشى شده باشد، بعلاوه اين قبيل اسامى در زمان جاهليتسابقه داشته و به منظور مماشات با قوم بوده، مانند اسامى خلفا كه بعضى ار ائمه روز اولاد خود مىنهادند!
همانطور كه در متن آمده به انظمام شواهد ديگر، به عقيده جامعه شيعه اماميه، عبدالمطلب از اول خداپرست و موحد ناب بوده است.
«زيارت وارث» خطاب به حضرت امام حسين سيدالشهداء عليه السلام مىخوانيم كه: «اشهد انك كنت نورا فى الاصلاب الشامخه و الارحام المطهره لم تنجسك الجاهلية بانجاسها» كه مىرساند در اعتقاد شيعه پدران و مادران پيغمبر و على عليهما السلام هيچگونه آلودگى به شرك و اوهام و خرافات و پليديهاى زمان جاهليت را نداشتهاند، و نور حقيقت آنها در صلبهاى شامخ پدران و رحمهاى پاك ماردان موحد و خداپرست قرار داشته است.
و از پيغمبر صلى الله عليه و آله هم روايتشده است كه فرمود: «فلم ازل خيارا بعد خيار» يعنى: من درتمام نسلها موحد و پاكسرشت بودهام.
جا دارد كه فضلاى محقق راجع به احاديث نذر عبدالمطلب از نظر متن و سند در متون سنى و شيعه تحقيق و بررسى نموده و آنرا به صورت كتابى در آورند.
آنچه نويسنده تحقيق نموده داستان همانطور كه آقاى غفارى اشاره كرده است، بىاصل و ساختگى و دون شان شخصيتى همچون عبدالمطلب سيد بطحاء است.
برگرفته از كتاب تاريخ اسلام از آغاز تا هجرت؛على دوانى
الله عليك يا رسول الله(ص)
شايد هم در زمان بنى اميه براى لكه دار ساختن عبدالمطلب جد اميرالمومنين على (عليه السلام) اين افسانه را رايجساختهاند، همان طور كه فرزندش ابوطالب را مسلمان ندانسته و سعى كردهاند او را مشرك قلمداد كنند تا از آن راه به شخصيت امير المومنين على (عليه السلام) لطمه وارد سازند.
ماجراى داستان ساختگى نذر عبدالمطلب مانند برخى ديگر از مباحث اين كتاب، بحمدالله براى نخستين بار توسط نويسنده وارد بحث «تاريخ اسلام» شده است، تا در آينده رهگشاى كسانى باشد كه مىخواهند در اسلام كار كنند و بدون تقليد از پيشينيان و حسن ظن به آنان، تحقيق و بررسى نمايند، و مانند بعضىها بدون تحقيق كافى آنرا تكرار نكنند، و بعد ناگزير به «توجيه مالا يرضى صاحبه» نشوند، و آنرا نشانه عظمت روح عبدالمطلب ندانند!
نذر و قربانى اولاد مطابق صريح قرآن از عادات ناپسند بسيارى از مشركين بوده است، و اين عمل شنيع، با هيچ توجيه و ملاكى زيبنده مقام با عظمت عبدالمطلب نبوده و نيست.
داستان نذر عبدالمطلب در منابع و ماخذ عامه توام با خرافات زياد و حكميت زنى جادوگر و كاهن از قبيله «بنى سعد» كه عبدالمطلب با هشتصد نفر مرد براى كسب تكليف نزد وى رفته بود، آمد، و بعضى از آن هم به كتب شيعه رخنه كرده است، ولى ما همه را ديدهايم، و به طور قطع مىگوئيم به افسانه بيشتر شبيه است تا به واقعيت.
علامه مجلسى در «بحار الانوار» به تفصيل روايات آنرا نقل كرده كه افسانه بودن همه آنها در يك نتيجهگيرى، به خوبى آشكار است. ما از مجموع مطالعات خود به خصوص «تاريخ اسلام» به روشنى دريافتهايم كه يا افسانه سرايان صدر اسلام ويا مغرضان بنى اميه و مخالفان حكومت الهى على (عليه السلام)، اين افسانه را ساختهاند، تا مانند موارد ديگر مقام آنها را نزد مسلمين پايين آورند، و زمينه را براى حكومت افراد معمولى هموار سازند، براى بنى هاشم باقى نماند.
( نويسنده اين سطور چند سال پيش، روزى ضمن گفتگو با دوست فاضل آقاى على اكبر غفارى، اظهار داشتم من در مطالعات خود در تاريخ اسلام و رجال و تراجم و حديث و تفسير و غيره به بسيارى از اشتباهات قدما پى بردهام كه در مجلدات «مفاخر اسلام» و «تاريخ اسلام» و ساير آثارم برخى از آنها را يادآور شدهام.
ايشان هم گفتند من نيز در بسيارى از موارد كه كتب حديث از قبيل كافى، معانى الاخبار، من لا يحضر و غيره را تحقيق و بررسى مىنمودم، به مطالبى برخورد كردهام كه هيچكس متعرض آن نشده است. از جمله موضوع نذر كذائى عبدالمطلب است كه در پاورق حديثى كه شيخ صدوق در «باب قرعه» كتاب «من لا يحضره الفقيه» نقل كرده، ساختگى بودن آنرا شرح دادهام.
چند سال بعد كه خواستم «تاريخ اسلام» را منتشر سازم، با مرجعه به توضيحات ايشان كه در گوشهاى از پاورقى من لايحضر بود، و كسى توجه نداشت، و در جائى ديگر بازگو نكرده بودند، براى اداى حق ايشان (برخلاف عادت ناپسند بعضى از افراد بىمروت) طى 8 مطلب كه مسطور گشت ترجمه نمودم، و براينخستين بار به عنوان داستان ساختگى نذر عبدالمطلب وارد بحث «تارخ اسلام» كردم، و توضيح هود را بر آن افزودم.
پس از انتشار اين كتاب، در گوشه و كنار، بعضى آنرا بدون ذكر ماخذ گرفته و با شاخ و برگ طى سخنزانيها و نوشتهها بعنوان اظهارنظر شخصى مطرح ساختند كه آرى عبدالمطلب چنين نذرى نكرده، ولى بدون تحقيق پيرامون آن، و بعضى ديگر آنراتخطئه كرده و نتيجه گرفتهاند كه خير عبدالمطلب چنين نذرى كرده و قبلا موحد نبوده بدليل اينكه نام پسرش عبدالعزى بوده و بعدها با ايمان و خدا پرستشده است، و به دليل چند روايت و اشعار كه در كتابها آمده است.
در صورتى كه عبدالعزى به نقل حديثى نام ابولهب بوده و معلوم نيست توسط قبدالمطلب نامگذارى گرديده و چه بسا كه ازخود ابولهب ناشى شده باشد، بعلاوه اين قبيل اسامى در زمان جاهليتسابقه داشته و به منظور مماشات با قوم بوده، مانند اسامى خلفا كه بعضى ار ائمه روز اولاد خود مىنهادند!
همانطور كه در متن آمده به انظمام شواهد ديگر، به عقيده جامعه شيعه اماميه، عبدالمطلب از اول خداپرست و موحد ناب بوده است.
«زيارت وارث» خطاب به حضرت امام حسين سيدالشهداء عليه السلام مىخوانيم كه: «اشهد انك كنت نورا فى الاصلاب الشامخه و الارحام المطهره لم تنجسك الجاهلية بانجاسها» كه مىرساند در اعتقاد شيعه پدران و مادران پيغمبر و على عليهما السلام هيچگونه آلودگى به شرك و اوهام و خرافات و پليديهاى زمان جاهليت را نداشتهاند، و نور حقيقت آنها در صلبهاى شامخ پدران و رحمهاى پاك ماردان موحد و خداپرست قرار داشته است.
و از پيغمبر صلى الله عليه و آله هم روايتشده است كه فرمود: «فلم ازل خيارا بعد خيار» يعنى: من درتمام نسلها موحد و پاكسرشت بودهام.
جا دارد كه فضلاى محقق راجع به احاديث نذر عبدالمطلب از نظر متن و سند در متون سنى و شيعه تحقيق و بررسى نموده و آنرا به صورت كتابى در آورند.
آنچه نويسنده تحقيق نموده داستان همانطور كه آقاى غفارى اشاره كرده است، بىاصل و ساختگى و دون شان شخصيتى همچون عبدالمطلب سيد بطحاء است.
برگرفته از كتاب تاريخ اسلام از آغاز تا هجرت؛على دوانى
الله عليك يا رسول الله(ص)
زندگی بافتن یک قالی است
نه همان نقش و نگاری که خودت می خواهی
نقشه را اوست که تعیین کرده است
تو در این بین فقط میبافی
نقشه را خوب ببین !!!
نکند آخر کار قالی زندگیت را نخرند
نه همان نقش و نگاری که خودت می خواهی
نقشه را اوست که تعیین کرده است
تو در این بین فقط میبافی
نقشه را خوب ببین !!!
نکند آخر کار قالی زندگیت را نخرند