بررسي تطبيقي شبهات آيه ولايت

مدیر انجمن: شورای نظارت

ارسال پست
Commander
Commander
پست: 2503
تاریخ عضویت: جمعه ۱۱ آبان ۱۳۸۶, ۳:۰۶ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 7581 بار
سپاس‌های دریافتی: 6236 بار
تماس:

Re: بررسي تطبيقي شبهات آيه ولايت

پست توسط مائده آسمانی »

 تصویر 



د : شرف الدين عاملي‏رحمه الله مي‏نويسد:


عندي في ذلك نكتة ألطف وأدق ، وهي أنه إنما أتى بعبارة الجمع دون عبارة المفرد بقيا منه تعالى على كثير من الناس ، فإن شانئي علي


وأعداء بني هاشم وسائر المنافقين وأهل الحسد والتنافس ، لا يطيقون أن يسمعوها بصيغة المفرد ، إذ لا يبقى لهم حينئذ مطمع في


تمويه ، ولا ملتمس في التضليل فيكون منهم - بسبب يأسهم - حينئذ ما تخشى عواقبه على الاسلام ، فجاءت الآية بصيغة الجمع مع كونها


للمفرد اتقاء من معرتهم .


نزد من در مورد تعبير به جمع نکته‏اي لطيف‏تر و دقيق‏تر است ، و آن اين‏که : خداوند تعبير به جمع آورد نه مفرد به جهت ملاحظه حال


بسياري از مردم ؛ زيرا دشمنان علي‏عليه السلام و بني هاشم از منافقين و اهل حسد هرگز طاقت ندارند که فضيلت حضرت را به صورت


مفرد بشنوند ؛ زيرا در اين صورت در آن طمع کرده و دست به اقدامي خواهند زد که عواقب خطرناکي بر اسلام خواهد داشت . آري بعد از


آن، نصوص يکي پس از ديگري و به عبارات مختلف و در مقامات گوناگون از جانب رسول خداصلي الله عليه وآله رسيد و با آن‏ها امر ولايت


امير المؤمنين‏عليه السلام را تدريجاً گسترش داد، تا آن‏که دين را کامل کرده و نعمت را بر مردم تمام نمود، و اين برنامه مطابق با عادت


حکما در تبليغ مردم به چيزي است که براي آن‏ها مشقّت دارد . 1


حاصل آنكه استعمال جمع و اراده مفرد از نظرلغت و اصطلاح هيج محذوري ندارد ؛ بلكه در اين آيه اراده همه مؤمنان ممکن نيست اراده


شده باشند ؛ زيرا در آن صورت مفاد آيه چنين خواهد شد :

‌اى کسانى که ايمان آورده ايد ، ولي شما خدا و رسول و کسانى هستند که ايمان آورده‌اند


بنابراين همان کسانى ولي خواهند بود که ولي براى ايشان تعيين شده است و به اصطلاح اتّحاد مولي و مولي عليه پيش خواهد آمد که


اين ممکن نيست . به عبارت ديگر ، لازم خواهد آمد که هر کس ولي خويش باشد و اين محال است .


پاورقی :

1. شرف الدين الموسوي عاملي ، عبدالحسين (1290-1377ه) ،المراجعات ، ص 263، الناشر : مركز الطباعةوالنشر للمجمع العالمي لأهل البيت عليهم السلام ‌‍‌، الطبعة الثانية :1426هق
تصویر
Commander
Commander
پست: 2503
تاریخ عضویت: جمعه ۱۱ آبان ۱۳۸۶, ۳:۰۶ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 7581 بار
سپاس‌های دریافتی: 6236 بار
تماس:

Re: بررسي تطبيقي شبهات آيه ولايت

پست توسط مائده آسمانی »

 تصویر 




شبهه سوم : استعمال لفظ جمع و اراده مفرد مجاز، خلاف اصل است .


فخر رازي مي‏گويد :


وحمل ألفاظ الجمع وإن جاز على الواحد على سبيل التعظيم لكنه مجاز لا حقيقة ، والأصل حمل الكلام على الحقيقة .


هر چند حمل لفظ جمع بر واحد ، براي تعظيم روا است ؛ ولي مجاز است و نياز به دليل دارد. 1


آلوسي نيز مي‏گويد:


والعبرة لعموم اللفظ لالخصوص السبب كما اتفق عليه الفريقان فمفاد الآية حينئذ حصر الولاية العامة لرجال متعددين يدخل فيهم الأمير كرم


الله تعالى وجهه وحمل العام على الخاص خلاف الأصل لايصح ارتكابه بغير ضرورة ولاضرورة .


لفظ جمع براي عموم است... و فريقين بر اين که بايد عموم لفظ را پيروي کرد نه خصوص سبب را، اتفاق نظر دارند . و حمل عام بر خاص


خلاف اصل است و در غير ضرورت به کار نمي‏رود . ... 2


نقد و بررسي


اوّلاً : در جايي که به كار برده شدن جمع در معناي مفرد استعمال مجازي است كه استعمال لفظ جمع در مفهوم واحد باشد ؛ ولي در


موردي که لفظ جمع در معناي خودش به کار مي‏‌رود ؛ ولي در خارج فقط بر يک مصداق تطبيق مي‏شود ، اين استعمال مجازي نخواهد بود .


به تعبير ديگر : ميان مصداق خارجي مفهوم لفظ با معناي آن تفاوت است و حقيقت و مجاز در محور استعمال لفظ در مفهوم و معنا است نه


در تطبيق با مصداق خارج . و مورد بحث ما از نوع دوم است و قرآن کريم در موارد متعدّدي - براي تشويق يا تنبيه - آن را به کار برده است.


[COLOR=#7030a0]ثانياً :   گرفتن شأن نزول آيات و توجه نمودن به ظاهر لفظ ؛ همان گونه كه آلوسي در روح المعاني مطرح کرده ، از دو حال خارج


نيست :


1. يا بايد به هيچ شأن نزولي از آيات توجه و ترتيب اثر داده نشود ، اين بر خلاف قواعد تفسير بوده و با مبناي فرقين سازگاري ندارد ؛


2 . يا در اين مورد از سبب و شأن نزول دست بر داريم كه ترجيح بدون مرجح است .



پاورقی :

1. الرازي الشافعي ، فخر الدين محمد بن عمر التميمي (متوفاي604هـ) ، التفسير الكبير أو مفاتيح الغيب ، ج 12، ص5 2، ناشر : دار الكتب العلمية - بيروت ، الطبعة : الأولى ، 1421هـ 2000م .


2. الآ لوسي البغدادي ، العلامة أبي الفضل شهاب الدين السيد محمود (متوفاي1270هـ ، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم والسبع المثاني ، ج 6، ص 168،دار النشر : دار إحياء التراث العربي - بيروت
تصویر
Commander
Commander
پست: 2503
تاریخ عضویت: جمعه ۱۱ آبان ۱۳۸۶, ۳:۰۶ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 7581 بار
سپاس‌های دریافتی: 6236 بار
تماس:

Re: بررسي تطبيقي شبهات آيه ولايت

پست توسط مائده آسمانی »

 تصویر 




شبهه چهارم : دادن انگشتر در نماز با حضور قلب منافات دارد


طرح شبهه


يكي از شبهات كه همواره راجع به آيه ولايت و امامت علي (عليه السلام) مطرح گريده اين است كه دادن ذكات مستحبي در هنگام نماز


با خشوع و عبادت نمي‌سازد ؛‌ آن هم در حق كسي مثل امام علي عليه السلام كه در هنگام نماز غرق در ذكر و ياد خدا و از همه چيز


بريده و رهاشده بوده است . فخر رازي مي‌نويسد :


أن اللائق بعلي عليه السلام أن يكون مستغرق القلب بذكر الله حال ما يكون في الصلاة ، والظاهر أن من كان كذلك فإنه لا يتفرغ لاستماع


كلام الغير ولفهمه ، ولهذا قال تعالى : «الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِيَاماً وَقُعُوداً وَعَلَى جُنُوبِهِمْ الْعَالِمُونَ خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَالاْرْضَ».1


ومن كان قبله مستغرقاً في الفكر كيف يتفرغ لاستماع كلام الغير.


سزاوار به شأن علي عليه السلام اين است كه هنگام نماز ، غرق به يا د خدا باشد ، ظاهر ا هر كه اين وضعيت را داشته باشد فرصت


براي گوش كردن كلام ديگري وفهماندن او راندارد . لذا خداوند متعال فرمودند :


همانان كه خدا را [در همه احوال‏] ايستاده و نشسته، و به پهلو آرميده ياد مى‏كنند، و در آفرينش آسمان‌ها و زمين مى‏انديشند


نقد وبررسي شبهه


امام علي عليه السلام داراى آنچنان توانمندى روحى و معنوى هست كه به آسانى مى‏تواند دو عبادت نماز و زكات را همراه با يكديگر و


بدون كاستى در حضور قلب و اخلاص انجام دهد و آنجا كه امور شخصى و مادى مطرح است ، همان مقام معنوى خويش را حفظ كند و


درد جسمى ، آنان را از حالت « وصال » و « مقام فناء» خارج نگرداند.


برخي گفته‌اند كه وقتي ( اگر سند اين روايت درست باشد ) تير را از پاي حضرت خارج ساختند، حضرت متوجه نشد .


اين معنا درست نيست. خارج نمودن تير و تكان نخوردن حضرت به اين معنا نيست كه حضرت متوجه خروج تير و درد حاصل از آن نبود .


اگر اينطور باشد كه دلالت بر نقص علم و آگاهي حضرت مي‌كند . ايشان متوجه بود ؛ ولي با توجه به خداوند و ارتباط معنوي با مبدا


هستي آنچنان قدرتي در خويش احساس مي نمود كه مي‌ توانست به راحتي درد تير را تحمل كند و آنچنان لذتي مي‌برد كه رنج و درد


حاصل از تير برايش آسان مي نمود و اين باز حاصل همان مقام جمعي و اقتدار ولايي حضرت عليه السلام مي ‌باشد .


شنيدن صداي سائل و به کمک او پرداختن ، توجه به خويشتن نيست ؛ بلکه عين توجه به خداست . علي عليه السلام در حال نماز از


خود بيگانه بود نه از خدا و مي‌دانيم بيگا نگي از خلق خدا بيگانگي از خداست .


پرداختن زکات در حال نماز انجام عبادت در ضمن عبادت است نه انجام يک عمل مباح در ضمن عبادت . آنچه با روح عبادت سازگار نيست ،


توجه به مسائل مربوط به زندگي مادي و شخصي است ؛ اما توجه به آنچه در مسير رضاي خداست کاملا با روح عبادت سازگار است .


علاوه بر اين، معناي غرق شدن در توجه به خدا اين نيست که انسان بي اختيار احساس خود را از دست بدهد ؛ بلکه با اراده خويش


توجه خود را از آنچه در راه خدا و براي خدا نيست برمي‌گيرد .


آلوسى در اين مورد مى ‌نويسد : همين سؤال را از ابن جوزى پرسيدند ، او در پاسخ ، اين دو بيت شعر را خواند :


يسقى ويشرب لاتلهيه سكرته

عن النديم ولايلهو عن الناس

أطاعه سكره حتى تمكن من

فعل الصحاة فهذا واحد الناس


نوشيد و مى‌نوشاند و مستى ، او را از توجّه به ساقى باز نمى‌دارد و از مردم غافل نمى‌سازد . مستى او در اختيار اوست تا جايى كه


توانسته همانند انسان هاى هوشيار عمل كند ؛ پس او يگانه و منحصر به فرد از اين مردم است . 2


اگر دادن زكات در ركوع مصداق فعل كثير بود ، چرا خداوند در اين آيه از زكات دادن درحال ركوع تكريم و تمجيد نموده است ، و اگر اين عمل


نشانه غفلت و بى خبرى از ذكر خدا بود نبايد به عنوان يك رفتار وسلوك الهي تلقي شده و امتيازات مهمي الهي را كه مقام ولايت و


امامت باشد ، در قبال آن بدهد .


رسول خدا (ص) در حال نماز از عائشه منگوش گرفت :


اگر اشاره كردن به سائل براي گرفتن انگشتر ،‌ منافي با حالت خشوع و ذكر در نماز باشد ، بايد گفت كه در بعضي از نماز‌هاي ، رسول


خدا صلي الله عليه وآله خشوع و انقطاع كامل وجود نداشته است ؛ زيرا مطابق برخي روايات صحيح السند كه در منابع اهل سنت وجود


دارد ، پيامبر صلي الله عليه وآله در حال نماز ، مشغول كار هاي ديگر هم بوده است كه به برخي از ين روايات اشاره مي گردد .


حدثنا إِسْمَاعِيلُ قال حدثني مَالِكٌ عن أبي النَّضْرِ مولى عُمَرَ بن عُبَيْدِ اللَّهِ عن أبي سَلَمَةَ بن عبد الرحمن عن عَائِشَةَ زَوْجِ النبي صلى الله


عليه وسلم أنها قالت كنت أَنَامُ بين يَدَيْ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم وَرِجْلَايَ في قِبْلَتِهِ فإذا سَجَدَ غَمَزَنِي فَقَبَضْتُ رِجْلَيَّ فإذا قام


بَسَطْتُهُمَا


عائشه گفته است من بين دو دست رسول خدا بودم و هر دو پاي من به سوي قبله رسول خدا بود ؛ وقتي پيامبر سجده مي كرد پايم را


منگوش مي گرفت وقتي بلند مي‌شد پايم را دوباره دراز مي‌كردم . 3


و در روايت يدرگ مي‌نويسد :


والله لقد رأيت النبي يُصَلِّي وَإِنِّي على السَّرِيرِ بَيْنَهُ وَبَيْنَ الْقِبْلَةِ مُضْطَجِعَةً فَتَبْدُو لي الْحَاجَةُ فَأَكْرَهُ أَنْ أَجْلِسَ فَأُوذِيَ النبي فَأَنْسَلُّ من عِنْدِ


رِجْلَيْهِ .


عائشه نقل مي كند كه كه رسول خدا نماز مي خوند ومن نزديك پيامبر وقبله او خابيده بودم از براي من حاجتي پيش آمد ، مايل به


نشستن نبودم ، رسول خدا مرا اذيت مي كرد ومن از نزديك پاهاي حضرت فرار كردم 4


ابن رجب حنبلي در شرح صحيح بخاري مي ‌نويسد ‌:


حدثنا سوار بن عبد الله ثنا المعتمر يعني ابن سليمان سمعت عبيد الله ذكر عن أبي النضر سالم عن أبي سلمة بن عبد الحي عن عائشة


قالت : كنت أكون نائمة ورجلاي بين يدي رسول الله وهو يصلي من الليل ، فإذا أراد أن يسجد ضرب رجلي فقبضتها فيسجد .


واستدل بالحديث على أن مس النساء بغير شهوة لا ينقض الطهارة ، كما هو قول مالك وأحمد في ظاهر مذهبه . ومن يقول : إن المس لا


ينقض بكل حال ، كما يقول أبو حنيفة وأحمد في رواية عنه. 5


رسول خدا (ص) أُمامة بنت ابوالعاص را در حال نماز روي شانه خود سوار كرد :


همچنين مسلم نيشابوري نقل مي‌كند كه رسول خدا امامة بنت أبي العاص را در حال نماز روي شانه‌هاي خود سوار مي‌كرد :


عَنْ أَبِي قَتَادَةَ الأَنْصَارِيِّ، قَالَ رَأَيْتُ النَّبِيَّ صلى الله عليه وسلم يَؤُمُّ النَّاسَ وَأُمَامَةُ بِنْتُ أَبِي الْعَاصِ وَهْىَ ابْنَةُ زَيْنَبَ بِنْتِ النَّبِيِّ صلى الله عليه


وسلم عَلَى عَاتِقِهِ فَإِذَا رَكَعَ وَضَعَهَا وَإِذَا رَفَعَ مِنَ السُّجُودِ أَعَادَهَا .


ابي قتاده گفته است كه رسول خدارا ديدم كه مردم را امامت مي كرد ، اُمامه دختر ابي عاص كه فرزند زينب دختر رسول خدا صلي الله


عليه وآله بود، بر شانه رسول خدا بود وقتي ركوع مي كرد به زمين مي گذاشت ووقتي بلند مي شد دوباره بلند مي كرد 6


و بخاري در صحيح خود مي‌نويسد :


أن رسول الله صلي الله عليه و سلم كان يصلي و هو حامل أمامة بنت زينب بنت رسول الله (صلي الله عليه و سلم) و لأبي العاص بن


الربيع فإذا قام حملها و إذا سجد وضعها.


رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم در حال نماز بود و أمامة، نوه خودش را از دخترش زينب از داماش أبي العاص بن ربيع، خيلي


دوست داشت و روي شانه خود مي ‌گرفت و مي‌ايستاد و وقتي سجده مي‌كرد، آن دختر را روي زمين مي‌گذاشت و سجده مي‌كرد و باز


هنگام بلند شدن، بچه را بغل مي‌ كرد و مي‌ايستاد. 7


در سنن ابي داود نيز آمده است :


عن أبي قتادة صاحب رسول الله صلى الله عليه و سلم قال: بينما نحن ننتظر رسول الله صلى الله عليه و سلم للصلاة، في الظهر أو العصر،


و قد دعاه بلال للصلاة، إذ خرج إلينا و أمامة بنت أبي العاص بنت ابنته على عنقه، فقام رسول الله صلى الله عليه و سلم في مصلاه،


و قمنا خلفه، و هي في مكانها الذي هي فيه، قال: فكبر فكبرنا، قال: حتى إذا أراد رسول الله صلى الله عليه و سلم أن يركع أخذها


فوضعها، ثم ركع و سجد، حتى إذا فرغ من سجوده ثم قام أخذها فردها في مكانها، فما زال رسول الله صلى الله عليه و سلم يصنع بها


ذلك في كل ركعة حتى فرغ من صلاته .


منتظر بوديم كه رسول اكرم صلي عليه وآله بيايد و نماز ظهر و عصر را بخوانيم ، بلا آن حضرت را براي اقامه نماز صدا زد ، آن حضرت در


حالي به سوي ما آمد كه امامه دختر ابي العاص را روي گردن خود گذاشته بود و بر مصلاي خود ايستاد و ما هم پشت سر او ايستاديم و


آن دختر نيز هنوز پشت گردن پيامبر صلي عليه وآله بود. رسول اكرم صلي عليه وآله‌ تكبير گفت و ما هم تكبير گفتيم؛ تا آنجا كه وقتي


رسول اكرم صلي عليه وآله‌ خواست ركوع كند، دختر را گرفت و پائين گذاشت و سپس ركوع و سجود را انجام داد، وقتي سجده‌اش تمام


شد، دختر را برداشت و روي گردن خود گذاشت . رسول رسول خدا صلي عليه وآله‌ در تمام ركعات نماز خود اينكار را انجام مي‌داد. 8


الباني اين روايت را داراي سند خوب مي داند :


و إسناده جيد


بهترين اسناد را دارد. 9


حال اين پرسش مطرح مي گردد كه آيا اين كار رسول خدا مصداق عمل كثير نيست ؟ و با اصل حضور و خشوع در نماز منافات ندارد ؟


در حالي كه نماز ، اميرالمؤمنين عليه السلام نماز مستحبي بوده ؛ ولي نماز رسول رسول خدا صلي الله عليه وآله نماز واجب بود .


نماز مستحبي را در حال حركت هم مي‌توان خواند . اگر حمل كودك در نماز واجب ايرادي ندارد ، قطعا اشاره كه كمتر از حمل است در


نماز مستحبي هم ايرادي ندارد .


رسول خدا (ص) امام حسين و امام حسين (ع) را در حال سجده بر پشت خود سوار مي‌كرد :


احمد بن حنبل حديثي را نقل مي كند كه رسول خدا امام حسن وحسين را در نماز حمل مي كرد :


حدثنا عبد اللَّهِ حدثني أبي ثنا أَسْوَدُ بن عَامِرٍ ثنا كَامِلٌ وأبو الْمُنْذِرِ ثنا كامل أبو كَامِلٌ قال أَسْوَدُ قال أنا المعني عن أبي صَالِحٍ عن أبي هُرَيْرَةَ


قال كنا نصلي مع رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم الْعِشَاءَ فإذا سَجَدَ وَثَبَ الْحَسَنُ وَالْحُسَيْنُ على ظَهْرِهِ فإذا رَفَعَ رَأْسَهُ أَخَذَهُمَا بيده من


خَلْفِهِ أَخْذاً رَفِيقاً وَيَضَعُهُمَا على الأَرْضِ فإذا عَادَ عَادَا حتى قَضَى صَلاَتَهُ أَقْعَدَهُمَا على فَخِذَيْهِ قال فَقُمْتُ إليه فقلت يا رَسُولَ اللَّهِ أَرُدُّهُمَا


فَبَرَقَتْ بَرْقَةٌ فقال لَهُمَا الْحَقَا بِأُمِّكُمَا قال فَمَكَثَ ضَوْءُهَا حتى دَخَلاَ


وقتي با رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم نماز عشاء مي‌خوانديم ، هنگامي كه رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم به سجده


مي‌رفت ، امام حسن عليه السلام و امام حسين عليه السلام مي‌آمدند و پشت رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم سوار


مي‌شدند ، وقتي پيامبر صلي الله عليه و سلم از سجده بلند مي‌شد ، آن دو را آرام مي‌گرفت و روي زمين مي‌گذاشت و وقتي پيامبر


صلي الله عليه و سلم دوباره به سجده بر مي‌گشت ،‌ آن دو نيز پشت پيامبر صلي الله عليه و سلم سوار مي‌شدند ؛ تا اينكه نماز رسول


اكرم صلي الله عليه و آله و سلم تمام شد و آن دو را روي زانويش نشاند و سپس دستور داد كه آن دو را به مادرشان تحويل دهند . 10


حاكم نيشابوري با نقل اين حديث ، مي‌گويد :


هذا حديث صحيح الإسناد . 11


در آوردن كفش در حال نماز :


ابوبكر جصاص در احكام القران مي‌نويسد :


وقد روي عن النبي صلى الله عليه وسلم أخبار في إباحة العمل اليسير فيها فمنها أنه خلع نعليه في الصلاة ومنها أنه مس لحيته وأنه


أشار بيده ...


از رسول خدا صلي الله عليه وآله روايت شده در مباح بودن عمل كم در نماز ؛


1- پيامبر صلي عليه وآله در نماز نعلين را در مي آورد ؛

2- لحيه اش را مسح مي كرد ؛

3- با دستش اشاره مي كرد . 12


رسول خدا (ص) و صحابه در حال نماز انگشترش را درآوردند :


جصاص در اين باره روايتي را نيز نقل مي‌كند :


أن النبى خلع خاتمه ، فخلعوا خواتيمهم وأنه خلع نعليه في الصلاة ، فخلعوا نعالهم.


رسول خدا صلي عليه وآله‌ انگشترش را در مي آورد پس اصحاب انگشترهايش را در مي آوردند ، رسول خدا نعلينش را در نماز در مي آورد


پس اصحاب نعلينايش را در مي آوردند . 13


نتيجه :


دادن انگشتر به سائل در حال نماز ، هيچ ايرادي ندارد و مخالف خضوع و خشوع در نماز نيست .



پاورقی :

1. آل عمران /191.

2. الآلوسي البغدادي ، العلامة أبي الفضل شهاب الدين السيد محمود ( متوفاي1270هـ ) ، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم والسبع المثاني ، ج6 ، 169، ناشر : دار إحياء التراث العربي – بيروت .

3. البخارى الجعفي، محمد بن إسماعيل ابوعبدالله (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج 1 ص 150 ،‌ ح375 ، تحقيق د. مصطفى ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.

4. البخاري الجعفي ، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي256هـ) ، صحيح البخاري ، ج 1 ص 192، ح 514 ، ،كتاب الصلاة، ب 105 باب مَنْ قَالَ لاَ يَقْطَعُ الصَّلاَةَ شَىْءٌ ، تحقيق د. مصطفى ديب البغا ، ناشر : دار ابن كثير ، اليمامة - بيروت ، الطبعة : الثالثة ، 1407 - 1987 .

5. ابن رجب البغدادي ، زين الدين أبي الفرج عبد الرحمن ابن شهاب الدين (متوفاي795هـ) ، فتح الباري في شرح صحيح البخاري ، ج 2 ص 729 ، تحقيق : أبو معاذ طارق بن عوض الله بن محمد ، ناشر : دار ابن الجوزي - السعودية / الدمام ، الطبعة : الثانية ، 1422هـ .

6. النيسابوري ، مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري ( متوفاي261هـ ) ، صحيح مسلم ، ج 2 ص73، ح 1100، محمد فؤاد عبد الباقي ، ناشر : دار إحياء التراث العربي - بيروت .

7. البخاري الجعفي ، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي256هـ) ، صحيح البخاري ، ج1، ص131، ح516، كتاب الصلاة ، تحقيق د. مصطفى ديب البغا ، ناشر : دار ابن كثير ، اليمامة - بيروت ، الطبعة : الثالثة ، 1407 – 1987؛

النيسابوري ، مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري (متوفاي261هـ) ، صحيح مسلم ، ج1، ص73، ح1099، كتاب المساجد و مواضع الصلاة، تحقيق : محمد فؤاد عبد الباقي ، ناشر : دار إحياء التراث العربي - بيروت .

8. السجستاني الأزدي ، سليمان بن الأشعث أبو داود (متوفاي 275هـ) ، سنن أبي داود ، ج1، ص209، تحقيق : محمد محيي الدين عبد الحميد ، ناشر : دار الفكر .

9. ألباني ، محمد ناصر (متوفاي1420هـ) ، إرواء الغليل ، ج2، ص108، تحقيق : إشراف : زهير الشاويش ، ناشر : المكتب الإسلامي - بيروت - لبنان ، الطبعة : الثانية ، 1405 - 1985 م .

10. الشيباني ، أحمد بن حنبل أبو عبدالله ( متوفاي241هـ ) ، مسند أحمد بن حنبل ، ج2، ص513 ، ح10669 ، ناشر : مؤسسة قرطبة – مصر .

11. النيسابوري ، محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاكم (متوفاي405 هـ) ، المستدرك على الصحيحين ، ج3، ص167، تحقيق : مصطفى عبد القادر عطا ، ناشر : دار الكتب العلمية - بيروت ، الطبعة : الأولى ، 1411هـ - 1990م .

12. الجصاص ، أحمد بن علي الرازي أبو بكر (متوفاي370هـ) ، أحكام القرآن ، ج 4 ص 102 ، تحقيق : محمد الصادق قمحاوي ، ناشر : دار إحياء التراث العربي - بيروت – 1405هـ.

13. إبن بطال البكرى القرطبي، ابوالحسن علي بن خلف بن عبد الملك (متوفاي449هـ)، شرح صحيح البخاري، ج 10 ص 346 ، تحقيق: ابوتميم ياسر بن إبراهيم، ناشر: مكتبة الرشد - السعودية / الرياض، الطبعة: الثانية، 1423هـ - 2003م.
تصویر
Commander
Commander
پست: 2503
تاریخ عضویت: جمعه ۱۱ آبان ۱۳۸۶, ۳:۰۶ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 7581 بار
سپاس‌های دریافتی: 6236 بار
تماس:

Re: بررسي تطبيقي شبهات آيه ولايت

پست توسط مائده آسمانی »

 تصویر 



شبهه پنجم : عدم ولايت امام علي (ع) در حال نزول آيه


طرح شبهه


اگر ايمان به خلافت بلا فصل على عليه السلام داشته باشيم ، بايد قبول كنيم كه مربوط به زمان بعد از پيامبر صلي الله عليه وآله بوده ؛


بنابراين علي عليه السلام در آن روز « ولى » نبود .


به عبارت ديگر ولايت در آن روز براى او« بالقوه » بود نه « بالفعل » ؛ در حالى كه ظاهر آيه ولايت « بالفعل » را مى رساند .


فخر رازي در اين باره مي نويسد:


هب أنها دالة على إمامة علي ، لكنا توافقنا على أنها عند نزولها ما دلت على حصول الإمامة في الحال : لأن علياً ما كان نافذ التصرف في


الأمة حال حياة الرسول عليه الصلاة والسلام ، فلم يبق إلا أن تحمل الآية على أنها تدل على أن علياً سيصير إماماً بعد ذلك ، ومتى قالوا


ذلك فنحن نقول بموجبه ونحمله على إمامته بعد أبي بكر وعمر وعثمان ، إذ ليس في الآية ما يدل على تعيين الوقت .


امام علي عليه السلام در حال امامت رسول خدا صلي الله عليه وآله نافذ تصرف وداراي ولايت نبوه است ؛ پس آيه دلالت مي كند كه امام


علي عليه السلام در آيند ه امام مي‌شود . طبق اين دلالت ، امامت علي عليه السلام را بعد از ابو بكر ، عمر وعثمان قرار مي دهيم ؛


زيرا ‌قرآن بر زمان دقيق امامت امام در آينده دلالت ندارد . 1


ايجي در اين باره مي نويسد :


وكونه أولى بالتصرف حال حياة الرسول لا شبهة في بطلانه .


در اين كه امام علي عليه السلام در حال حيات رسول خدا صلي الله عليه وآله اولي به تصرف بود ترديدي در بطلان آن نيست . 2


نقد وبررسي


الف : آيه ولايت دلالت بر ولايت و سرپرستي امام علي‏ عليه السلام دارد و اين ولايت فعلي است ؛ اما ولايت او در طول ولايت رسول خدا


صلي الله عليه وآله است ؛ از اين رو در زمان حيات رسول خدا صلي الله عليه وآله تصرفات حضرت علي‏عليه السلام در طول تصرفات


رسول خدا صلي الله عليه وآله است .


بنابراين محذوري در اجتماع دو ولايت نيست ، و اگر محذوري باشد در اجتماع دو تصرف است ، و محذور اجتماع دو متصرّف در صورتي است


که هر يک از تصرفات با يکديگر مخالف و در عرض يك ديگر بوده باشد ؛ در حالي ولايت امام علي‏عليه السلام در طول ولايت رسول خدا


بوده است .


ب : به مقتضاى عموميتي كه پيامبر اسلام در حديث منزلت فرمودند :


حدثنا مُسَدَّدٌ حدثنا يحيى عن شُعْبَةَ عن الْحَكَمِ عن مُصْعَبِ بن سَعْدٍ عن أبيه أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم خَرَجَ إلى تَبُوكَ وَاسْتَخْلَفَ


عَلِيًّا فقال أَتُخَلِّفُنِي في الصِّبْيَانِ وَالنِّسَاءِ قال ألا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ من مُوسَى إلا أَنَّهُ ليس نَبِيٌّ بَعْدِي 3


« أفلا ترضى يا علي أن تكون مني بمنزلة هارون من موسى إلا أنه لا نبي بعدي » 4


در روايت ديگري پيامبر ص‌‌‌‌‌‌‌‌‌ فرمود :


« أما ترضى أن تكون مني بمنزلة هارون من موسى ... فإن المدينة لا تصلح إلا بي أو بك» قال الحاكم: «هذا حديث صحيح الإسناد ولم


يخرجاه » 5


واستمتع به أنت وفاطمة حتى يأتيكم الله من فضله ، فإن المدينة لا تصلح إلا بي وبك 6


اين روايت صراحت دارد كه در مدينه يا بايد وجود مقدس پيامبر گرامي باشد و يا وجود حضرت امير (ع) و اين دلالت مي كند كه ولايت


علي در غيبت پيامبر اكرم عين ولايت آن حضرت است همانند ولايت حضرت هارون در غياب حضرت موسي(ع).


هر مقامى را كه هارون نسبت به موسى داشته ، براى امير المؤمنين عليه السلام نسبت به پيغمبر صلى الله عليه وآله ثابت مى‌كند ؛


بديهي است كه همان گونه كه مقام هارون و ولايت او در عصر موسي بالفعل بود و تصرفات او با اذن و در طول تصرفات حضرت موسي


بوده، امير المؤمنين عليه سلام نيز مطابق حديث ثقلين بالفعل داراي ولايت بوده است . مقام و منزلت‌هاي كه حضرت هارون داشته ذيلا


بررسي مي‌گردد .


منزلت‌هاي هارون :


آنچه از آيات قرآن كريم استفاده مي‌شود ، منزلت‌هاي هارون نسبت به حضرت موسي ، به پنج امر خلاصه مي‌شود


الف : مقام وزارت :


وزير كسى است كه امير را در انجام امور ياري مي‌كند و بار سنگين مسؤوليتى را كه امير دارد بر دوش مى‌كشد ، و متصدى انجام آن


مى‌شود . و هارون در زمان حضرت موسي همين مقام را داشته است ؛ چنانچه در آيه 29 سوره طه از قول حضرت موسي عليه السلام


آمده است :


وَ اجْعَل لىّ‏ِ وَزِيرًا مِّنْ أَهْلىِ هَارُونَ أَخِى‏ .


و وزيرى از خاندانم براى من قرار ده ، برادرم هارون را .


و در آيه 35 فرقان آمده است :


وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ وَ جَعَلْنا مَعَهُ أَخاهُ هارُونَ وَزيراً .


و ما به موسى كتاب (آسمانى) داديم و برادرش هارون را ياور او قرار داديم‏ .


ب : مقام خلافت :


وَ وَاعَدْنَا مُوسىَ‏ ثَلَاثِينَ لَيْلَةً وَ أَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِيقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً وَ قَالَ مُوسىَ‏ لِأَخِيهِ هَرُونَ اخْلُفْنىِ فىِ قَوْمِى وَ أَصْلِحْ وَ لَا تَتَّبِعْ


سَبِيلَ الْمُفْسِدِين‏ .7


و ما با موسى ، سى شب وعده گذاشتيم سپس آن را با ده شب ( ديگر ) تكميل نموديم به اين ترتيب ، ميعاد پروردگارش ( با او ) ، چهل


شب تمام شد . و موسى به برادرش هارون گفت : « جانشين من در ميان قومم باش و (آنها) را اصلاح كن! و از روش مفسدان، پيروى


منما » .


ج : اخوت و برادرى :


هارُونَ أَخي‏ .


از آن جايي كه برادرى هارون با موسى نسبى بود و پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله وسلم مي‌خواست تمامي مقامات هارون نسبت به


حضرت موسي در حق امير المؤمنين عليه السلام تحقق يابد ، با امير المؤمنين عليه السلام عقد اخوت بست و او را برادر خود در دنيا و


آخرت خطاب كرد ؛ چنانچه حاكم نيشابوري و بسياري ديگر از علماي اهل سنت نقل كرده‌اند:


عن ابن عمر رضي الله عنهما قال لما ورد رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم المدينة آخى بين أصحابه فجاء علي رضي الله عنه تدمع


عيناه فقال يا رسول الله آخيت بين أصحابك ولم تواخ بيني وبين أحد فقال رسول الله صلى الله عليه وآله يا علي أنت أخي في الدنيا


والآخرة .


عبد الله بن عمر گفت : چون پيغمبر به مدينه وارد شد ، بين اصحاب اخوت و برادرى بر قرار كرد ، پس على (عليه السلام) با چشم گريان


آمد ، گفت يا رسول الله اصحابت را برادر كردى ، و مرا با كسى برادر نكردى ، فرمود : «‌ يا على ، تو در دنيا و آخرت برادر منى »


د : مقام پشتيباني :


اشْدُدْ بِهِ أَزْري‏ .


همان طوري كه حضرت موسى از خداوند درخواست كرد كه پشت او را به هارون محكم كند ، به مقتضاي اين حديث مقام پشتيبانى از


حضرت خاتم براى امير المؤمنين عليهما السلام ثابت مي‌شود .


هـ : شراكت در امر :



وَأَشْرِكْهُ فىِ أَمْرِى‏ .


همان طوري كه هارون شريك كار موسى بود ، اين مقام به مقتضاى اين حديث و به نص صريح قرآن ؛ به جز در نبوت براى على ( عليه


السلام ) ثابت مي‌شود .


و : وجوب اطاعت و پيروي


قران مي فرمايد :


« وَلَقَدْ قَالَ لَهُمْ هَارُونُ مِن قَبْلُ يَا قَوْمِ إِنَّمَا فُتِنتُم بِهِ وَإِنَّ رَبَّكُمُ الرَّحْمَنُ فَاتَّبِعُونِي وَأَطِيعُوا أَمْرِي. » 8


«‌ و در حقيقت ، هارون قبلا به آنان گفته بود: « اى قوم من، شما به وسيله اين [گوساله‏] مورد آزمايش قرار گرفته‏ايد، و پروردگار شما


[خداى‏] رحمان است، پس مرا پيروى كنيد و فرمان مرا پذيرا باشيد .»



اين آيه ، وجوب اطاعت هارون در زمان حضرت موسي و در غياب او براي هارون را ثابت مي كند و اين وجوب پيروي از هارون منافات با


وجوب پيروي حضرت موسي ندارد بلكه در طول آن است .


در رابطه با امام علي عليه السلام نيزاين چنين است يعني تمام ولايتي كه پيامبر گرامي صلي الله عليه وآله وسلم است دارد براي حضرت


علي عليه السلام در غياب آن حضرت ثابت است.


در نتيجه با اين حديث تمامي مقامات حضرت هارون ؛ جز مقام نبوت بالفعل ، براي امير المؤمنين عليه السلام نيز ثابت مي شود و امير


المؤمنين ؛ وزير ، خليفه ، برادر ، پشتيبان و شريك در امر رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم است اما تصرفات آن حضرت در طول


تصرفات رسولا خدا بوده وبا اذن آن حضرت بوده است .


پاورقی :


1. الرازي ، فخر الدين محمد بن عمر التميمي الشافعي (متوفاي604هـ) ، التفسير الكبير أو مفاتيح الغيب ، ج 12 ص 23، ناشر : دار الكتب العلمية - بيروت ، الطبعة : الأولى ، 1421هـ - 2000م .

2. الإيجي ،‌عضد الدين عبد الرحمن بن أحمد الوفاة: 756هـ ، كتاب المواقف ، ، ج 3 ص 614، دار النشر : دار الجيل - لبنان - بيروت - 1417هـ - 1997م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : عبدالرحمن عميرة

3. البخاري الجعفي ، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي256هـ) ، صحيح البخاري ، ج 4 ص 1602 ، بَاب غَزْوَةِ تَبُوكَ وَهِيَ غَزْوَةُ الْعُسْرَةِ، ح 4153،تحقيق د. مصطفى ديب البغا ، ناشر : دار ابن كثير ، اليمامة - بيروت ، الطبعة : الثالثة ، 1407 - 1987 .

النيسابوري ، مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري (متوفاي261هـ) ، صحيح مسلم ، ج 4 ص 1870، ح 2404، بَاب من فَضَائِلِ عَلِيِّ بن أبي طَالِبٍ رضي الله عنه ، تحقيق : محمد فؤاد عبد الباقي ، ناشر : دار إحياء التراث العربي - بيروت .


4. الحميري المعافري ، عبد الملك بن هشام بن أيوب أبو محمد (متوفاي213هـ) ، السيرة النبوية ، ج 5 ص 199، تحقيق طه عبد الرءوف سعد ، ناشر : دار الجيل ، الطبعة : الأولى ، بيروت – 1411ه .

5. الحاكم النيسابوري، محمد بن عبدالله ابوعبدالله (متوفاي 405 هـ)، المستدرك علي الصحيحين، ج2 ص337.،تحقيق: مصطفي عبد القادر عطا، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت الطبعة: الأولى، 1411هـ - 1990م.

6. الهندي، علاء الدين علي المتقي بن حسام الدين (متوفاي975هـ)، كنز العمال في سنن الأقوال والأفعال،ج 11 ص 278،تحقيق: محمود عمر الدمياطي، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1419هـ - 1998م.

7. الأعراف / 142 .

8. طه: 90.
تصویر
Commander
Commander
پست: 2503
تاریخ عضویت: جمعه ۱۱ آبان ۱۳۸۶, ۳:۰۶ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 7581 بار
سپاس‌های دریافتی: 6236 بار
تماس:

Re: بررسي تطبيقي شبهات آيه ولايت

پست توسط مائده آسمانی »

 تصویر 





شبهه ششم : عدم احتجاج امام علي به نزول آيه


طرح شبهه



امام على (عليه السلام) در بسيارى از خطبه ها و سخنان خود به آياتى که درباره او نازل شده بود ، عليه مخالفان و معارضان خويش


استناد جسته و احتجاج مى‌فرمود و اگر اين آيه نيز درباره ايشان نازل شده و بر امامت ايشان دلالت مى داشت ، بدان استدلال مى‌کرد


و توسل مى‌جست و چنين چيزى ديده نشده است.


فخر رازي در باره اين شبهه مي نويسد :


أن علي بن أبي طالب كان أعرف بتفسير القرآن من هؤلاء الروافض ،فلو كانت هذه الآية دالة على إمامته لاحتج بها في محفل من المحافل،


وليس للقوم أن يقولوا : إنه تركه للتقية لإنهم ينقلون عنه أنه تمسك يوم الشورى بخبر الغدير ، وخبر المباهلة ، وجميع فضائله ومناقبه ،


ولم يتمسك ألبتة بهذه الآية في إثبات إمامته ، وذلك يوجب القطع بسقوط قول هؤلاء الروافض لعنهم الله .


علي ابن ابي طالب عليه السلام نسبت به تفسير قران از ديگر روافض آ گاه تر ودانا تر بوده است اگر چنانچه آيه دلالت ير امامت مي كرد


بايستي در محافل ومجالس به آن استدلال واحتجاج مي كرد. كسي نمي توان بگويد كه ترك اين كار به خاطرتقيه نبوده است ، زيرا كه از


ايشان نقل شده است كه در روز شورا به خبر غدير وخبر مباهله و همينطور ديگر فضائل ومناقبش استدلال كرده است در حال كه نسبت


به اين آيه استدلال نكرده است واين باحث قطع سقوط ديد گاه روافض مي گردد . 1


نقد وبررسي شبهه


استدلال امام علي به آيه ولايت در منابع فرقين وجود دارد ؛ كه به طور خلاصه به آن اشاره مي كنيم .


الف : منابع شيعه


1.استدلال در ‌شوري‌:



در جلسه‌ شوراي‌ رهبري كه از ناحيه عمر انتخات شده بود هر يك‌ از اعضاي آن كه‌ ادعاي‌ صلاحيت‌ خليفه شدن را ‌ داشتند در صدد


معرفي‌ و بيان‌ شايستگيهاي‌ خود برآمدند . طبيعي است اين‌ مسئله‌ وقتي‌ با وظيفه‌ ديني‌ همراه‌ شود انگيزه‌ آن‌ دو چندان‌ مي‌شود .


از اين‌ رو امام‌ علي‌عليه السلام در صدد بيان‌ شايستگيها و امتيازات‌ ديني و‌ سياسي‌، فردي‌... خود برآمد كه‌ در منابع‌ شيعه‌ و اهل‌ سنت‌


آمده است ‌. در اين‌ روايت امام علي عليه السلام‌ به‌ نزول‌ آيه‌ « انّما » دربار‌ه خود استدلال‌ نموده و‌ ‌ خطاب‌ به‌ اهل‌ شورا مي‌فرمايد :


فهل‌ فيكم‌ احد آتي‌ الزكاة‌ و هو راكع‌ و نزلت‌ فيه‌ إنّما وليّكم‌ الله و رسوله‌ والذين‌ آمنو الذين‌ يقيمون‌ الصلوة‌ و يؤتون‌ الزكوة‌ و هم‌ راكعون‌ غيري‌؟


قالوا: أللّهمّ لا.


آيا در ميان‌ شما به‌ جز من‌ كسي‌ هست‌ كه‌ در حال‌ ركوع‌ زكات‌ داده‌ باشد و خداوند آية‌ «إنّما وليكم‌ الله...» را دربارة‌ او نازل‌ كرده‌ باشد؟


گفتند: به‌ خدا سوگند نه 2


2. احتجاج ‌ با ابوبكر


وقتي ابويكر به منظور عذر خواهي خدمت امام علي عليه السلام رسيد امام با بيان‌ جايگاه ‌خود به‌ نزول‌ آيه‌ « انّما » درباره‌ خود با ابوبكر


استدلال‌ كرده فرمود :


أنشدك‌ بالله إلي‌ الولاية‌ من‌ الله مع‌ ولاية‌ رسول ‌الله صلّي‌ الله ‌عليه ‌وآله‌ في‌ آية‌ زكاة‌ الخاتم‌ أم‌ لك‌ ؟ قال ‌: بل‌ لك ‌.


تو را به‌ خدا سوگند مي‌دهم‌ آيا در آيه‌ پرداخت‌ انگشتري‌ به‌ عنوان‌ زكات ‌، ولايت‌ من‌ همراه‌ با ولايت‌ رسول‌ خدا صلي الله عليه وآله‌‌‌‌‌‌ از طرف‌


خداوند مطرح‌ شده‌ است‌ يا ولايت‌ تو؟ ابوبكر گفت ‌: بلكه‌ولايت تو. 3


3. مناشده با مهاجر و انصار


از جمله‌ مواردي‌ كه‌ امام علي عليه السلام به‌ نزول‌ آيه‌ « إنّما » دربارة‌ خود احتجاج‌ نموده ‌، با مهاجرين‌ و انصار است . حضرت‌ در اين


احتجاج فرمود : فانشدكم‌ بالله أتعلمون‌ حيث‌ نزلت‌ « إنّما وليّكم‌ الله و رسوله‌ والذين‌ آمنوا الذين‌ يقيمون‌ الصلوة‌ و يؤتون‌ الزكوة‌ و هم‌ راكعون‌


» قال‌ الناس ‌: يا رسول‌الله أخاصة‌ في‌ بعض‌ المؤمنين‌ أم‌ عامة‌ لجميعهم‌، فأمر الله عزّوجلّ نبيّه‌ أن‌ يعلمهم‌ ولاة‌ أمرهم‌ و أن‌ يفسّر لهم‌ من‌


الولاية‌ ما فسّر لهم‌ من‌ صلاتهم‌ و زكاتهم‌ و صومهم‌ و حجّهم‌ فنصبني‌ للناس‌ علماً بغدير خم ‌.


شما را به‌ خدا سوگند آيا مي‌دانيد هنگامي‌ كه‌ آية‌ « انّما وليّكم‌الله و...» نازل‌ شد، مردم‌ از رسول‌ خدا صلي الله عليه وآله پرسيدند :


آيا اين‌ آيه‌ به‌ عده‌اي‌ از مؤمنان‌ اختصاص‌ دارد، يا شامل‌ همة‌ مؤمنان‌ مي‌شود؟ پس‌ خداوند پيامبر را مأمور كرد كه‌ متوليان‌ امور مؤمنان‌ را به‌


آنان‌ بشناساند و همان‌طور كه‌ نماز، زكات‌ و حج‌ آنان‌ را براي‌ ايشان‌ بيان‌ كرده‌ است‌ ولايت‌ را نيز شرح‌ دهد. در پي‌ اين‌ مسائل‌ پيامبر مرا در


غدير خم‌ به‌ عنوان‌ راهنما براي‌ مردم‌ منصوب كرد . 4


ب‌ : منابع‌ اهل‌ سنت‌


سليمان‌ ‌ قندوزي در باره جريان استدلال امام علي عليه السلام به آيه ولايت مي نويسد :‌


در دوران‌ خلافت‌ عثمان‌ روزي‌ جمعي‌ از مهاجر‌ و انصار در مسجد نشسته‌ بودند و اميرالمؤمنين عليه السلام در ميان‌ آنان‌ بود .


هركس‌ درباره فضائل‌ خود سخن‌ مي‌گفت‌ و امام علي عليه السلام ساكت‌ بود . مردم به‌ امام‌ عرض نموده اند :


« يا أباالحسن‌ تكلّم ‌. فقال ‌: يا معشر قريش‌ والانصار أسئلكم‌ ممّن‌ أعطاكم‌ الله هذا الفضل‌، أبأنفسكم‌ أو بغيركم‌؟ قالوا: أعطانا الله و منّ


علينا بمحمد صلّي‌الله عليه‌وآله‌...»


اي‌ ابوالحسن‌ سخن‌ بگو! امام‌ ‌فرمود : اي‌ گروه‌ قريش‌ و انصار، از شما مي‌پرسم‌ اين‌ فضائل‌ را خداوند به‌ سبب‌ خودتان‌ به‌ شما داده‌ است


‌ يا به‌ واسطة‌ ديگري‌ ؟ گفتند : خداوند به‌ واسطة‌ محمد صلي الله عليه وآله بر ما منت‌ نهاد و اين‌ فضائل‌ را به‌ ما عطا كرد. سپس‌ حضرت‌


بخشي‌ از آياتي‌ را كه‌ دربارة‌ خودش‌ نازل‌ شده‌ بود بيان‌ كرد و از آنان‌ اقرار مي‌گيرد كه‌ اين‌ آيات‌ درباره‌ او نازل‌ شده‌ است ‌. آنگاه‌ فرمود :


« أنشدكم‌ بالله أتعلمون‌ حيث‌ نزلت‌ « إنّما وليّكم‌ الله...» أمر الله عزّوجلّ نبيّه‌ أن‌ يعلمهم‌ ولاة‌ أمرهم‌ و أن‌ يفسّر لهم‌ من‌ الولاية‌ كما فسّر


لهم‌ من‌ صلاتهم‌ و زكاتهم‌ و حجّهم‌ فنصبني‌ للناس‌ بغدير خم‌. »


شما را به‌ خدا سوگند مي‌دهم‌ آيا مي‌دانيد هنگامي‌ كه‌ آية‌ « انّما وليكم‌ الله و...» و آيات‌ ديگر نازل‌ شد خداوند پيامبرش‌ را مأمور كرد كه‌


متوليان‌ امور امت‌ را به‌ آنان‌ معرفي‌ كند و ولايت‌ براي‌ آنان‌ شرح‌ داده‌ است‌. به‌ دنبال‌ اين‌ مسائل‌ رسول‌ خدا صلي الله عليه وآله در غدير خم‌


مرا به‌ امامت‌ مردم‌ نصب‌ كرد. 5


جويني‌ در باره ماجراي استدلال امام علي مي‌نويسد : در عصر‌خلافت‌ عثمان‌ روزي‌ در مسجد ميان‌ انصار و مهاجر‌ دربار فضائل‌ و جايگاه هر


كدام‌ بحث‌ صورت گرفت ‌. در اين‌ مناظره‌ تعدادي زيادي از سران مهاجر وانصار حضور داشتند كه‌ هركدام نقش‌ خود را در گسترش‌ اسلام‌ و


حمايت‌ از مسلمانان‌ بيان‌ مي كردند. پس‌ از پايان‌ گفت‌وگو آنان‌ از امام‌ تقاضا كردند كه در اين باره سخن‌ بگويد . امام‌ نيز پس‌ از ذكر آياتي


‌ از قرآن‌ از جمله‌ آية‌ «انّما وليكم‌الله...» مي‌فرمايد : قال‌ الناس ‌: يا رسول‌الله خاصة‌ في‌ بعض‌ المؤمنين‌ أم‌ عامة‌ لجميعهم‌. «‌ فأمر الله


عزّوجلّ نبيّه‌ صلّي‌الله عليه‌وآله‌ أن‌ يعلّمهم‌ ولاة‌ أمرهم‌ و أن‌ يفسّر لهم‌ من‌ الولاية‌ ما فسّر لهم‌ من‌ صلاتهم‌ و زكاتهم‌ و حجّهم‌ فنصبني‌ للناس‌


بغدير خم‌.


مردم‌ پرسيدند : اي‌ رسول‌ خدا صلي الله عليه وآله ‌‌‌‌‌‌‌‌‌آيا اين‌ آيات‌ دربارة‌ بعضي‌ از مؤمنان‌ نازل‌ شده‌ است ‌، يا اين‌كه‌ شامل‌ همه‌ مي‌شود .


آنگاه‌ خداوند رسولش‌ را مأمور كرد تا متوليان‌ امور امت‌ را به‌ آنان‌ بشناساند و ولايت‌ را براي‌ آنان‌ شرح‌ دهد ، همان‌طور كه‌ نماز و زكات‌ و حج‌


آنان‌ را شرح‌ داده است‌ ؛ پس‌ رسول‌ خدا صلي الله عليه وآله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ مرا در غدير خم‌ به‌ عنوان‌ امام‌ مردم‌ منصوب‌ كرد. 6


چنان‌كه‌ ملاحظه‌ شد ، در منابع ‌ اهل‌ سنت‌ نيز احتجاج‌ امام‌ علي‌عليه السلام به‌ نزول‌‌ آيه ولايت ‌ درباره خودش وجود دادرد ‌و بعنوان


‌شواهد اين‌ حقيقت‌ را اثبات‌ مي كند كه‌ امام‌ علي ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌به‌ نزول‌ آيه‌ احتجاج‌ كرده‌ است‌ .


پاورقی :

1. الرازى الشافعي، فخر الدين محمد بن عمر التميمى (متوفاي604هـ)، التفسير الكبير أو مفاتيح الغيب ، ج 12 ص 23 ، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1421هـ - 2000م.

2. الطوسي ، محمد بن‌ الحسن‌ ‌، ألامالي‌، ج‌2، ص‌162؛ الاحتجاج‌، ج‌1، ص‌197؛ الشافي ، جمال‌الدين‌ يوسف‌ بن‌ حاتم‌ ‌، الدررالنظيم‌، ص‌332؛‌ البحراني ، السيد هاشم‌، غاية‌ المرام‌، ج‌2، ص‌20؛ إرشاد القلوب‌، ج‌2، ص‌89؛ بحارالانوار، ج‌31، ص‌332؛ ميرزا حبيب‌الله الهاشمي‌ الخوئي‌، منهاج‌ البراعه‌ في‌ شرح‌ نهج‌البلاغه‌، ج‌2، ص‌363، ج‌3، ص‌89.

3. ابوجعفر محمدبن‌ علي‌ بن‌ بابويه‌ (شيخ‌ صدوق‌)، الخصال‌، باب‌ الاربعين‌ و مافوق‌، ج‌2، ص‌327؛ بحارالانوار، ج‌29، ص‌7؛ الاحتجاج‌، ج‌1، ص‌161.

4. الاحتجاج‌، ج‌1، ص‌213؛ بحارالانوار، ج‌1، ص‌410.

5. قندوزي‌ حنفي‌، حافظ‌ سليمان‌ بن‌ ابراهيم‌ (1220 - 1294 ه‍،) ينابيع المودة لذوي القربى ، ج 1 ص 346 ، باب‌ 38 ، الناشر: دار الاسوة للطباعة والنشر المطبعة : اسوه الطبعة: الاولى تاريخ النشر: 1416 ه‍. ق ،تحقيق سيد علي جمال اشرف الحسيني .

6. الجويني، ابراهيم‌ بن‌ محمد بن‌ المؤيد ‌، فرائد السمطين‌، ج‌1، باب‌ 58، ص‌312.
تصویر
Commander
Commander
پست: 2503
تاریخ عضویت: جمعه ۱۱ آبان ۱۳۸۶, ۳:۰۶ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 7581 بار
سپاس‌های دریافتی: 6236 بار
تماس:

Re: بررسي تطبيقي شبهات آيه ولايت

پست توسط مائده آسمانی »

 تصویر 



شبهه هفتم : «انما» دلالت بر حصر ندارد


طرح شبهه



فخر رازي مي‏گويد :


ولا نسلم أن كلمة ( إِنَّمَا ) للحصر ، والدليل عليه قوله « إِنَّمَا مَثَلُ الْحَيَواةِ الدُّنْيَا كَمَاء أَنزَلْنَاهُ مِنَ السَّمَاء »1 ولا شك أن الحياة الدنيا لها


أمثال أخرى سوى هذا المثل ، وقال : « إِنَّمَا الْحَيَواةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ » 2 ولا شك أن اللعب واللهو قد يحصل في غيرها .


« کلمه « انّما » براي حصر نيست به اين دليل که قرآن مي‏فرمايدِ : انَّما مَثَلُ الْحَياةِ الدُّنْيا... و ترديدي نيست که در قرآن مثل‏هاي ديگري


غير از اين براي حيات دنيا هست ؛ مانند اين که قرآن مي‏فرمايد: « إِنَّمَا الْحَياةُ ٌ... » چه اين که لهو و لعب در غير از زندگاني دنيا وجود


دارد. » 3


نقد وبررسي


1. بين مَثَل حيات دنيا و خود حيات دنيا نزد فخر رازي خلط و مشتبه گرديده است . قرآن تنها يک مَثَل با دو بيان در باره حيات دنيا زده و


انحصار آن در اين مثل باقي است .


2. خود فخر رازي در جاي ديگر از تفسيرش كلمه «انّما» را دالّ بر حصر دانسته است . وي در ذيل آيه 108 سوره انبيا مي‌نويسد :


وَإِنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ واحِدٌ (بمنزلة إنما زيد قائم،وفائدة اجتماعهما الدلالة على أن الوحي إلى رسول الله مقصور على إثبات وحدانية الله تعالى. 4


نسفي در باره معناي «انّما» مي‌نويسد :


إنما يفيد اختصاصهم بالموالاة


از كلمه « انما » استفاده مي‌شود كه فقط افراد نامبرده شده‌ ، ولايت دارند . 5


وي در اين آيات، بر انحصار «انّما» تأکيد مي‏کند و اشکال وارد بر آن‏ ها را پاسخ مي‏دهد .


3 . اگر در جايي يافت شود که « انّما » براي حصر اضافي و قياسي به کار رفته است ، به طور قطع قرينه‏اي آن را همراهي مي‏کند،


لکن در آيه ولايت ، قرينه‏اي بر حصر اضافي وجود ندارد ؛ بلکه ذکر اوصاف در آيه که اين انحصار را تأکيد کرده ، نشان مي‏دهد تنها ولايت


براي کسي است که در حال رکوع به شرف اعطاي زکات نايل شده و خداوند عمل او را پذيرفته است .


پاورقی :

1. يونس/24

2. محمد / 36

3. الرازي الشافعي ، فخر الدين محمد بن عمر التميمي(متوفاي604هـ) ، التفسير الكبير أو مفاتيح الغيب ، ج12 ص26 ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت - 1421هـ - 2000م ، الطبعة : الأولى

4. الرازي الشافعي ، فخر الدين محمد بن عمر التميمي (متوفاي604هـ) ، التفسير الكبير أو مفاتيح الغيب ، ج22 ص201، ناشر : دار الكتب العلمية - بيروت ، الطبعة : الأولى ، 1421هـ - 2000م


5. النسفي ، أبي البركات عبد الله ابن أحمد بن محمود ، تفسير النسفي ، ج1 ص288 .
تصویر
Member
Member
پست: 81
تاریخ عضویت: پنج‌شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۷, ۱:۰۲ ب.ظ
محل اقامت: مشهد
سپاس‌های ارسالی: 22 بار
سپاس‌های دریافتی: 101 بار

Re: بررسي تطبيقي شبهات آيه ولايت

پست توسط hamid1635 »

یکی از شبهاتی که در این زمینه هست و من جواب خیلی خوبی براش پیدا نکردم اشکال آلوسی است
اونم اینکه اگر انما دال بر حصر باشد و حصر یا حقیقی است یا اضافی اگر اضافی باشد که مشکل نیست یعنی حضرت علی هم خلیفه است و در این صورت سایر خلفا را نفی نمی کند چون اضافی است.
و اگر حقیقی باشد ضررش برای شیعیان بیشتر از اهل سنت است به این معنا که از اهل سنت فقط سه خلیفه نفی می شود و از شیعیان 11 امام نفی می شود
زیرا در آیه می گوید فقط و فقط حضرت علی امام شما ست نه شخص دیگر.
اگر بفرمایید که سایر ائمه به دستور حضرت امام شده اند آنهم مورد پذیرش نیست زیرا هر حدیثی که مورد استناد شما باشد می شود خلاف قرآن و اهل بیت طبق کلام خودشان فرموده اند ما حرفی مخالف قرآن نمی زنیم.


جوابی که من پیدا کردم این بود: (این جواب خوبه اما خیلی خوب نیست)
در آیه اگر انما دال بر حضر اضافی باشد خلافت سایر خلفا زیر سوال می رود زیرا اهل سنت معتقدند که هیچ حدیثی و نقلی در کتاب و سنت بر خلافت ابوبکر ندارند، حالا اگر اینرا بپذیرند که آیه دال بر ولایت هست اما حصر آن اضافی است فقط خلافت حضرت امیر ثابت می شود زیرا درقرآن به آن اشاره شده است
اما خلافت آنها دلیلی ندارد که بخواهد آیه را شامل شود و این حصر را به آنان نیز اختصاص دهد.


اگر دوستان جواب بهتری داشتند بسیار خوشحال خواهم شد من رو مستفیض کنند.
Commander
Commander
پست: 2503
تاریخ عضویت: جمعه ۱۱ آبان ۱۳۸۶, ۳:۰۶ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 7581 بار
سپاس‌های دریافتی: 6236 بار
تماس:

Re: بررسي تطبيقي شبهات آيه ولايت

پست توسط مائده آسمانی »

 تصویر 


شبهه هشتم : زکات بر صدقه مستحب اطلاق نمي گردد


طرح شبهه




يكي از شبهات آيه ولايت كه در منابع اهل سنت مطرح گرديده است اين است كه کلمه «زکات» در اصطلاح، بر زکات واجب اطلاق


مي‏شود ، نه صدقه مستحب و از آنجا که قضيه‏اي که در شأن نزول آيه ذکر شده ، موردش صدقه مستحب است علاوه بر اين اطلاق


زكات بر انگشتر جاي تأمل است ، قرطبي در اين باره مي نويسد :


وحمل لفظ الزكاة على التصدق بالخاتم فيه بعيد لأن الزكاة لا تأتي إلا بلفظها المختص بها وهو الزكاة المفروضة على ما تقدم . 1


نقد وبررسي


معناى اصطلاحى زکات در نزد متشرعين ، معناى مستحدثى است ؛ ولى زکات در اصطلاح قرآن به هر انفاقى که در راه خدا باشد ،


اطلاق شده است ؛ مال باشد يا تلاش و کردار و عمل ؛ واجب باشد يا مستحب .


قرآن مجيد در مواردى زکات را در مواردي غير از زكات واجب به کار برده است.


وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاةِ وَ إيتاءَ الزَّكاةِ وَ كانُوا لَنا عابِدين‏ 2


و آنان را پيشوايانى قرار داديم كه به فرمان ما هدايت مى‏كردند، و به ايشان انجام دادن كارهاى نيك و برپاداشتن نماز و دادن زكات را


وحى كرديم و آنان پرستنده ما بودند .


پس بدون شک مراد از زکات ، انفاق در راه خدا و به خاطر اوست و صدقه دادن على عليه السلام در داستان نزول آيه ، از بارزترين


مصاديق آن است.


قرطبي در تفسير خود در جواب اشکال مي‏گويد :


يدل على أن صدقة التطوع تسمى زكاة فإن عليا عليه السلام تصدق بخاتمه في الركوع وهو نظير قوله تعالى :


وَمَا آتَيْتُمْ مِنْ زَكَاة تُرِيدُونَ وَجْهَ اللهِ فَأُوْلَئِكَ هُمْ الْمُضْعِفُونَ .3


از اين آيه استفاده مي‏شود که بر صدقه مستحب نيز کلمه زکات اطلاق مي‏گردد ؛ زيرا علي عليه السلام انگشتر خود را در حال رکوع


صدقه داد .


ابو بكر جصاص در باره اين مطلب كه به صدقه مستحبي نيز زكات گفته مي‌شود ، مي‌نويسد:


هذا يدل على أن صدقة التطوع تسمى زكاة لأن علياً تصدق بخاتمه تطوعا . 4


در لغت ، زكات به رشد و نمو نيز آمده است ، ابن ادريس در اين باره مي‌نويسد :


زَكاةُ المالِ : تَطْهِيْرُه ،... وزَكا الزَّرْعُ يَزْكو زَكَاءً : إذا ازْدَادَ ونَمَا ... زَكَأتِ الناقَةُ بوَلَدِها ...


وزَكَأْتُ الرَّجُلَ مالَهُ زُكْاةً وزُكُوْءاً : أي قَضَيْتَه إيّاه ...


زكات مال به معناي پاك كردن آن است ، زكات زرع ، به معناي ازدياد و رشد است ؛ زكات ناقه به آمدن فرزندش است ،


زكات مال انسان آن است كه آن را ادا نمايد . 5


حاصل آنكه : واژه زکات در لغت به معناي نمو و طهارت است ، و اگر آنچه را که انسان از مال خود به نيازمندان مي‏دهد ، زکات گفته


مي‏شود به اين دليل است که اين کار مايه برکت و نمو مال و نيز پالايش نفس و يا مايه نمو مال و پالايش نفس هر دو مي‏باشد .


بنابراين بر هر دو نوع صدقه ؛ چه واجب و چه مستحب ، زکات اطلاق مي‏شود .


اطلاق زكات بر زكات مستحبّ در قرآن مجيد فراوان است ، در بسيارى از سوره هاى مكى كلمه «زكات» آمده كه منظور از آن همان زكات


مستحبّ است ؛ زيرا وجوب زكات مسلما بعد از هجرت پيامبر صلي الله عليه وآله به مدينه ، بوده است .


آيات : ( 3 سوره نمل و آيه 39 سوره روم و 4 سوره لقمان و 7 سوره فصلت ) مكي است زكات در اين آيات مستحبي است .


پاورقی :

1. الأنصاري القرطبي ، أبو عبد الله محمد بن أحمد (متوفاي671هـ) ، الجامع لأحكام القرآن ، ج 6، ص 222 ، ناشر : دار الشعب – القاهرة ؛

2. انبياء/ 73

3. الروم: 30/39

4. الجصاص ، أحمد بن علي الرازي أبو بكر (متوفاي370هـ) ، أحكام القرآن ، ج 4 ص 102 ، تحقيق : محمد الصادق قمحاوي ، ناشر : دار إحياء التراث العربي - بيروت – 1405هـ.

5. الطالقاني ، الصاحب أبو القاسم إسماعيل ابن عباد بن العباس (متوفاي385هـ) ، المحيط في اللغة ، ج 6 ص 300 ، تحقيق : الشيخ محمد حسن آل ياسين ، دار النشر : عالم الكتب - بيروت / لبنان ، الطبعة : الأولى ، 1414هـ-1994م .
تصویر
Commander
Commander
پست: 2503
تاریخ عضویت: جمعه ۱۱ آبان ۱۳۸۶, ۳:۰۶ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 7581 بار
سپاس‌های دریافتی: 6236 بار
تماس:

Re: بررسي تطبيقي شبهات آيه ولايت

پست توسط مائده آسمانی »

 تصویر 


شبهه نهم : ركوع ، به معناي «خضوع» است


طرح شبهه



برخي علما و مفسرين اهل سنت گفته‌اند كه جمله «وَهُمْ راکِعُونَ» را هم مي‏توان حال‏گرفت و هم وصفي مستقل براي «الَّذِينَ آمَنُوا» .


به عبارت ديگر کلمه « واو» در اينجا بيان‏گر عطف است نه حاليّت .


بر اين اساس ، مقصود از رکوع ، فعل و حالت خاصي که از ارکان نماز به شمار نمي‏رود ؛ بلکه به معناي خضوع است ؛ يعني مؤمناني که


داراي ولايتند سه ويژگي دارند :


1. نماز برپا مي‏دارند ؛ 2 . زکات مي‏پردازند ؛ 3 . خاضع و فروتن مي‏باشند .


اين ويژگي‏ها همه مؤمنان راستين را شامل مي‏شود و وجه تمايز آن‌ها از منافقان است ؛ از اين رو اختصاص به يك عده و افراد خاصي


ندارد تا موجب امتياز و برتري آن‌ها گردد .


فخر رازي در اين باره چند معنا را براي « وَهُمْ راکِعُونَ » مطرح نموده و مي‌نويسد :


بنابر اين نظر نسبت به معناي « هم راكعون » چند وجه است :


ففيه على هذا القول وجوه : الأول : قال أبو مسلم : المراد من الركوع الخضوع ، يعني ( أنهم يصلون ويزكون وهم منقادون خاضعون لجميع


أوامر الله ونواهيه


والثاني : أن يكون المراد : من شأنهم إقامة الصلاة ، وخص الركوع بالذكر تشريفاً له كما في قوله «وَارْكَعُواْ مَعَ الرَّاكِعِينَ» (البقرة:43)


والثالث : قال بعضهم : إن أصحابه كانوا عند نزول هذه الآية مختلفون في هذه الصفات ، منهم من قد أتم الصلاة ، ومنهم من دفع المال إلى


الفقير ، ومنهم من كان بعد في الصلاة وكان راكعاً ، فلما كانوا مختلفين في هذه الصفات لا جرم ذكر الله تعالى كل هذه الصفات .


1. ابو مسلم گفته است كه مراد از ركوع خضوع است ؛ يعني آنها نماز مي‌خوانند ،زكات ميدهند و انسان‌هاي فرمان پذير و خاضع هستند؛


2. از شأن آن‌ها برپا كردن نماز است ، اختصاص ركوع به نماز از باب شرافت است ؛


3 . مراد اين است كه در حال نزول آيه ، مردم چند دسته بودند ، برخي نماز را تمام نموده بودند ، برخي در حال قيام بودند ، برخي در حال


ركوع به فقير مال مي‌دادند ، و برخي بعد از نماز در حال ركوع هستند . و چون مردم در حالت‌هاي مختلف بودند ، خداوند همه آن‌ها را ذكر


كرده است .1


و آلوسي مي‌نويسد :


ليست الآية نصا فى كون التصدق واقعا حال ركوع الصلاة لجواز أن يكون لركوع بمعنى التخشع والتذلل لا بالمعنى المعروف في عرف أهل


الشرع... .2


نقد وبررسي


1 . در اين‏که واژه « رکوع » در معناي خضوع به کار رفته است ، سخني نيست ، سخن در اين است که «خضوع» معناي مجازي رکوع


است نه معناي حقيقي آن . معناي حقيقي رکوع، همان حالت انحناء است که نوع خاصي از آن به عنوان يکي از ارکان نماز شناخته شده


است .


خليل بن احمد فراهيدي در باره معناي « ركوع » مي‏نويسد :


وكل شيء ينكب لوجهه فتمس ركبته الأرض أو لا تمسها بعد أن يطأطئ رأسه فهو راكع .


هر چيزي که با صورت به سوي زمين روي آورد، خواه زانوهايش به زمين برسد يا نرسد در حالي که سر را به زير انداخته است راکع خوانده


مي‏شود .3


ابن دريد در اين باره مي نويسد :


والرّاكع : الذي يكبو على وجهه ، ومنه الركوع في الصلاة.


راکع کسي است که با صورت به جانب زمين روي آورد ، و رکوع در نماز گونه‏اي از اين حالت است.4


ابن فارس مي‏نويسد :


(ركع) الراء والكاف والعين أصل واحد يدل على انحناء في الإنسان وغيره يقال ركع الرجل إذا انحنى ژوكل منحن راكع.


رکوع ، يک اصل است و بر انحناء در انسان و غير انسان دلالت دارد .5


رواياتي كه اهل سنت در ذيل آيه نقل نموده‌اند ركوع به معناي آن عمل كه از اركان نماز محسوب مي‌گردد به كار رفته است .


سيوطي در در الدرُّ المنثور آورده است :


أنّ النبي صلى اللّه عليه وآله سأل السائل ، سأل ذلك المسكين الّذي أعطاه الإمام خاتمه، سأله قائلاً : «على أيّ حال أعطاكه» ـ


أى الخاتم ـ ؟ قال : أعطاني وهو راكع.


پيامبر صلي الله عليه وآله از فقيرى كه امام انگشترش را به او بخشيده بود ، پرسيد : « در چه حالى انگشتر را به تو داد ؟» گفت :


در حال ركوع آن را به من داد . 6


اگر ركوع به معناي خضوع باشد . اين امر نياز به سوال ند اشت ؛ زيرا در نماز دو حال وجود ندارد يك حالت خضوع و يك حالت غير خضوع .


حا صل آنكه : جمله « وَهُمْ راکِعُونَ » در آيه ولايت به معناي خضوع ، و نماز خواندن و گروه ديگري غير از نمازگزاران ـ زكات دهنده‌گان ـ


نيست ؛ بلكه جمله حاليه است .


[COLOR=#974806]پاورقی :

1. الرازي الشافعي ، فخر الدين محمد بن عمر التميمي (متوفاي604هـ) ، التفسير الكبير أو مفاتيح الغيب ، ج12 ص23 ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت - 1421هـ - 2000م ، الطبعة : الأولى.

2. الآلوسي البغدادي ، العلامة أبي الفضل شهاب الدين السيد محمود (متوفاي1270هـ) ، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم والسبع المثاني ، ج 6، ص168 ، ناشر : دار إحياء التراث العربي – بيروت.

3. الفراهيدي ، الخليل بن أحمد (متوفاي170هـ) ، كتاب العين ، ج 1 ص 200، تحقيق : د مهدي المخزومي / د إبراهيم السامرائي ، ناشر : دار ومكتبة الهلال .

4. ابن دريد ، جمهرة اللغة، ج 2 ص 770 ، تحقيق : رمزي منير بعلبكي ، الطبعة : الأولى .

5. إبن فارس، أبي الحسين أحمد بن فارس بن زكريا (متوفاي395هـ)، معجم مقاييس اللغة ، ج 2 ص 434 ، تحقيق : عبد السلام محمد هارون ، ناشر : دار الجيل - بيروت - لبنان ، الطبعة : الثانية ، 1420هـ - 1999م .

6. السيوطي ، عبد الرحمن بن الكمال جلال الدين (متوفاي911هـ) ، الدر المنثور ، ج3، ص105 ناشر : دار الفكر - بيروت – 1993 . 
تصویر
Commander
Commander
پست: 2503
تاریخ عضویت: جمعه ۱۱ آبان ۱۳۸۶, ۳:۰۶ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 7581 بار
سپاس‌های دریافتی: 6236 بار
تماس:

Re: بررسي تطبيقي شبهات آيه ولايت

پست توسط مائده آسمانی »

 تصویر 



شبهه دهم : تعارض بين آيه (55 - 54)


فخر رازي در باره آيه ولايت شبهه اي ديگري را مطرح نموده است كه با اين شبهه شأن نزول آيه را در باره علي عليه سلام‌ زير سوأل قرار


مي دهد . شبهه اي كه ايشان طرح نموده است اين است كه اگر آيه ولايت دلالت بر ولايت علي عليه سلام‌ نمايد تعارض بين آيه مزبور


وآيه 54 مائده واقع مي شود زيرا آيه مائده دلالت بر امامت ابو بكر مي كند ؛ اگر بنا شود كه اين آيه دلالت بر امامت علي عليه سلام‌ نمايد


تعارض بر قرار مي گردد .


أنا قد بينا بالبرهان البين أن الآية المتقدمة ... من أقوى الدلائل على صحة إمامة أبي بكر ، فلو دلّت هذه الآية على صحة إمامة علي بعد


الرسول لزم التناقض بين الآيتين ، وذلك باطل ، فوجب القطع بأن هذه الآية لا دلالة فيها على أن علياً هو الإمام بعد الرسول .


ما ثابت كرديم كه آيه 54 سوره مائده از قوي ترين دلايل بر صحت ابي بكر است . اگر چنانچه آيه ولايت دلالت بر امامت علي نمايد تناقض


بين دو آيه بوجود مي آيد اين تناقض باطل است پس بطور قطع اين آيه دلالت بر امامت علي عليه السلام بعد از پيامبر نمي كند .1


نفد وبررسي


از نظر علماي اهل سنت، امامت مقام الهي نيست ؛ بلكه مقام عرفي است كه از طريق مراجعه به آراءمردم انتخاب و گزنيش مي شود،


اعتقاد اهل سنت بر اين است كه هيچ نصي نه در قرآن و نه در لسان رسول خدا در باره خلافت بعد از خودش وارد نشده است .


عمر منكر نص بر خلافت ابوبكر است .


روى البخاري ومسلم عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا قَالَ : قِيلَ لِعُمَرَ أَلا تَسْتَخْلِفُ قَالَ إِنْ أَسْتَخْلِفْ فَقَدْ اسْتَخْلَفَ مَنْ هُوَ خَيْرٌ مِنِّي أَبُو


بَكْرٍ وَإِنْ أَتْرُكْ فَقَدْ تَرَكَ مَنْ هُوَ خَيْرٌ مِنِّي رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ .


بخاري ازعبدالله بن عمرنقل مي كند كه عمر درباره جانشين سوأل شد كه آيا براي خود جانشين قرار مي دهي ؟ گفت : اگر جانشين


انتخاب كنم كاري كردم كه كسي كه از من بهتر بود يعني ابو بكر انجام داد ه است . واگر ترك كنم بدرستي كاري كردم كه كسي كه بهتر


از من بود يعني رسول خدا صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ ترك كرده نموده است .2


قال الترمذي : وهذا حديث صحيح، صححّه الألباني في صحيح


نووي در شرح اين حديث گفته است : اين حديث دلالت دارد بر اين كه پيامبر نص بر جانيشين نكرده است .


قال النووي في شرح الحديث الآتي عن عمر: وفي هذا الحديث دليل على أنّ النبي صلى اللّه عليه وسلم لم ينصّ على خليفة ، وهو


إجماع أهل السنّة وغيرهم.3


علماي اهل سنت منكر نص بر خلافت هستند


عبد القاهر بغدادي مي نويسد : علما گفتند : از رسول خدا نصي بر امامة فرد معين وجود ندارد بر خلاف نظر كسي مثل رافضة كه معتقد


به نص قطعي وصحيح بر امامة امام علي هستند .


وقالوا بأن طريق عقد الامامة للامام فى هذه الامة الاختيار بالاجتهاد وقالوا ليس من النبى صلى الله عليه وسلم نص على امامة واحد


بعينه خلاف قول من زعم من الرافضة انه نص على امامة على رضى الله عنه نصا مقطوعا بصحته 4


غزالي در اين باره مي نويسد :


رضي الله عنهم ولم يكن نص رسول الله صلى الله عليه وسلم على إمام أصلا إذ لو كان لكان أولى بالظهور من نصبه أحاد الولاة والأمراء


على الجنود في البلاد ولم يخف ذلك فكيف خفى هذا وإن ظهر فكيف إندرس حتى لم ينتقل إلينا فلم يكن أبو بكر إماما إلا بالإختيار والبيعة .


اصلا نصي از پيامبر بر امام وجود ندارد ، زيرا اگر نص وجود د اشت لازم بود كه ظاهر گردد از نصب فردي ولي وأمراي بر لشكر درشهر ها ،


هر گز مخفي نمي ماند چه گونه پوشيده مانده است واگر ظاهر بوده چه گونه از بين رفته است حتي به ما نرسيده است ، ابو بكر فقد با


اختيار وبيعة اما شده است .5


ايجي مي گويد : دراين باره يابيده نشد .


... أمّا النص فلم يوجد لما سيأتي.6


تفتازانى مي گويد : نص نسبت به ابي بكر منتفي است با اين كه ايشان بالاجماع امام است. والنص منتف في حق أبي بكر، مع كونه


إماما بالإجماع.7


قال ابن كثير : إنّ رسول اللّه صلى اللّه عليه وسلم لم ينصّ على الخلافة عينا لأحد من الناس ، لا لأبي بكر كما قد زعمه طائفة من أهل


السنّة، ولا لعليّ كما يقوله طائفة من الرافضة


ابن كثير مي نويسد : پيامبر نصي بر خلافت احدي مشخصا ندارد نه براي ابوبكر كما اين كه برخي اهل سنت پنداشتند نه نه براي امام


علي كما اين كه رافضه مي گويند. 8


وقال النووي: إنّ المسلمين أجمعوا على أنّ الخليفة إذا حضرته مقدمات الموت وقبل ذلك يجوز له الاستخلاف ، ويجوز له تركه ، فإن تركه فقد


اقتدى بالنبي صلى اللّه عليه وسلم في هذا ، وإلاّ فقد اقتدى بأبي بكر.


نووي مي گويد : مسلمانان اجماع دارند بر اين كه خليفه وقتي مقدمات فوتش فرارسد ، قبل ازاين براي او جائز است كه جانشين قرار


دهد ويا ترك نمايد اگر ترك نمايد پيروي از پيامبر نموده است اگر جانشين انتخاب نمايد اقتداي به ابوبكر كرده است. 9


بنابراين استدلال به آيه قرآن براي اثبات امامت ابوبكر با مبناي اهل سنت سازگاري ندارد و اصل مبناي آن‌ها و در نتيجه اصل مشروعيت


خلافت خلفاي سه گانه را زير سؤال مي‌برد .


عائشه منكر نزول آيه بر خاندان خويش است .


ادعاي نزول آيه 54 سوره مائده در حق ابوبكر ، با روايت صحيح بخاري كه عائشه اعتراف مي‌كند هيچ آيه‌اي در قرآن كريم در باره خاندان او


نازل نشده است‌ ، در تعارض است .


بخاري در صحيح خود به نقل از عائشه مي‌نويسد :


ما أَنْزَلَ الله فِينَا شيئا من الْقُرْآنِ إلا أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ عُذْرِي.


هيچ آيه‌اي در قرآن كريم در حق ما نازل نشده است ؛ مگر آيه برائت مرا از تهمت . 10


البته ما اين آيه را در مقاله ادله خلافت ابوبكر به صورت مفصل بررسي كرده‌ايم كه دوستان عزيز مي‌تواند به آن مقاله مراجعه بفرمايند .


پاورقی :

1. الرازي الشافعي ، فخر الدين محمد بن عمر التميمي ، التفسير الكبير أو مفاتيح الغيب ، ج12 ص18، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت - 1421هـ - 2000م ، الطبعة : الأولى.

2. البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل ابوعبدالله (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج4، ص 2256 ح 7218، كتاب الأحكام، باب الاستخلاف ،تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ،ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.

النيسابوري، مسلم بن الحجاج ابوالحسين القشيري (متوفاي261هـ)، صحيح مسلم، ج 3، ص 1454 ح 1823، كتاب الإمارة، باب الاستخلاف وتركه، ،تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت.

الترمذي السلمي، محمد بن عيسي ابوعيسي (متوفاي 279هـ)، سنن الترمذي، ج 4، ص 502 ح 2225 ،تحقيق: أحمد محمد شاكر وآخرون، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت.

3. النووي، ابوزكريا يحيي بن شرف بن مري، (متوفاي676 هـ) ، شرح النووي علي صحيح مسلم، ج12، ص250،ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت، الطبعة الثانية، 1392 هـ.

4. أبو منصور البغدادي ، عبد القاهر بن طاهر بن محمد (الوفاة: 429) ، الفرق بين الفرق وبيان الفرقة الناجية ، ج 1 ص 340،دار النشر : دار الآفاق الجديدة - بيروت - 1977 ، الطبعة : الثانية

5. أبو حامد الغزالي (الوفاة: 505هـ) ، قواعد العقائد، ج 1 ص 226 ق : 226،دار النشر : عالم الكتب - لبنان - 1405هـ - 1985م ، الطبعة : الثانية ، تحقيق : موسى محمد علي

6. الإيجي، عضد الدين (متوفاي756هـ)، كتاب المواقف، صلي عليه وآله 400،تحقيق: عبد الرحمن عميرة، ناشر: دار الجيل، لبنان، بيروت، الطبعة: الأولى، 1417هـ، 1997م.

7. التفتازاني ،سعد الدين مسعود بن عمر بن عبد الله ( الوفاة: 791هـ) ، شرح المقاصد في علم الكلام ، ج 2 ص 281 ،دار النشر : دار المعارف النعمانية - باكستان - 1401هـ - 1981م ، الطبعة : الأولى

8. القرشي الدمشقي، إسماعيل بن عمر بن كثير ابوالفداء (متوفاي774هـ)، البداية والنهاية، ، ج5 ، ص219، ناشر: مكتبة المعارف – بيروت

9. النووي، ابوزكريا يحيي بن شرف بن مري، (متوفاي676 هـ) ، شرح النووي علي صحيح مسلم، ج12، ص250،ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت، الطبعة الثانية، 1392 هـ.

10. البخارى الجعفي، محمد بن إسماعيل ابوعبدالله (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج 4 ص 1827 ، ح4550‌، كتاب التفسير ، بَاب وَالَّذِي قال لِوَالِدَيْهِ أُفٍّ لَكُمَا ، تحقيق د. مصطفى ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.
تصویر
ارسال پست

بازگشت به “امام شناسی”