[External Link Removed for Guests] [External Link Removed for Guests] [External Link Removed for Guests]
مقدمه
به نظر ميرسد كه بحث از اخلاق كاربردي براي نسل نو و قشر جوان جامعه، در دنياي متجدّد امروز كه ارزشهاي اخلاقي، علناً زيرپا گذاشته و بدان بياعتنايي ميشود، از ضروريترين مباحث باشد. آشنايي اين نسل با ارزشهاي اخلاقي، خصوصاً مباحثي كه جنبهي عملي و كاربردي در جوامع انساني داشته باشد، در زماني كه اصول ثابت و ارزشمند اخلاق مذهبي مسلمانان مورد هجمهي كساني قرار گرفته كه اخلاق آرماني را مطرح كردهاند ـ در حالي كه خود هيچ اصل ثابت، حتّي مبدأ هستي، را معتقد نبوده، به اصالت انسان (اومانيسم) ميانديشند ـ امري ضروري و لازم ميباشد.
امروزه جوانان مسلمان در جوامع اسلامي به شدّت مورد حملات و تهديدات دشمنان قرار گرفته و بنگاههاي وسيع تبليغاتي غرب در صدد به انحراف كشاندن آنها برآمدهاند و همهي تلاش و كوشش خود را به كار گرفتهاند تا از يك جوان مسلمان، فردي بيهويّت و پوچ و بياصالت ساخته، او را در حد جوانان غربي تنزّل دهند.
اعتياد، ابتذال، اختلال رواني و افراط در امور مادّي ورفاهي كه مورد مسابقهي جوانان غربي است، امروزه به واسطهي رسانهها و مطبوعات در ميان جوانان مسلمان شرقي به شدّت تبليغ ميگردد.
بر نسل جوان مسلمان، فرض و لازم است كه با روي آوردن به دين، بر معرفت و شناخت خويش افزوده، در مقام عمل، خود را به آداب و رفتار ديني و مذهبي، مزيّن و آراسته سازد. آنچه كه بسيار با اهمّيّت به نظر ميرسد و بر فرد فرد جوانان مسلمان، توجّه به آن لازم است اين است كه: در مقام تحقيق مسائل ديني، اعتقادات و اخلاق را از كساني بگيرند كه همهي حيات و عمر خويش را در قلمرو فهم قرآن و روايات مصروف داشته، آثار وجوديشان هدايتگر نسلهاي متمادي شده است.
زمان معاصر، آنان كه خوف گمراهي و انحرافات اعتقادي و اخلاقي را دارند، بايد بر عالمان وارستهاي چون امام خميني(ره) و علامه طباطبائي(ره) اقتدا نمايند؛ چون عقيده و عمل آنان كه به واسطهي آثارشان بر جاي مانده است، راهگشاي همهي معضلات علمي و عملي ميباشد. اين نه تنها ادّعاي ماست، بلكه اقرار و اعتراف استوانههاي علمي است كه در باب آثار ايشان بيان داشتهاند.
استاد شهيد مطهري «قدس سره» با آن همه علوم و معارفي كه داشت در باب تفسير «الميزان» ميگويد: «تفسير الميزان همهاش با فكر نوشته نشده، من معتقدم كه بسياري از اين مطالب از الهامات غيبي است. كمتر مشكلي از مسائل علمي اسلامي برايم پيش آمده كه كليد حلّ آن را در تفسير الميزان پيدا نكرده باشم.»[1]
و نيز نويسندهي معروف لبناني، شيخ محمد جواد مغنيه گفته است: «از وقتي كه الميزان به دست من رسيده است، كتابخانهي من تعطيل شده و پيوسته در روي ميز مطالعهام الميزان است.»[2]
در اين نوشتار مختصر، سعي شده است كه مباني تفكّرات آن عالم فرزانه را تحقيق و براي نسل جوان جامعه كه حافظان و نگهبانان خون پاك مقدسترين جوانان اين مرز و بوم ميباشند به صورت سوال و جواب ارائه نماييم، تا شايد از آن فكر الهي و قرآني، توشهاي عملي و علمي برگيريم.
منابع:
[1] . مجلهي رشد، آبان ماه 76.
[2] . يادها و يادگارها، علي تاجديني، ص 6.
جوان و اخلاق فردي و اجتماعي
مدیران انجمن: قهرمان علقمه, شورای نظارت
-
- پست: 1139
- تاریخ عضویت: پنجشنبه ۲۵ تیر ۱۳۸۸, ۹:۵۴ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 458 بار
- سپاسهای دریافتی: 1612 بار
جوان و اخلاق فردي و اجتماعي
كسي كه طعم زبان عسل نمي فهمد
توهرچه هم بخواني غزل ؛ نمي فهمد
حكايت نرود ميخ اهني درسنگ ؛
مخوان كه سنگ ضرب المثل نمي فهمد
حديث عاشقي به پايان نمي رسد اما...
دريغ ودرد كه اين را اجل نمي فهمد
-
- پست: 1139
- تاریخ عضویت: پنجشنبه ۲۵ تیر ۱۳۸۸, ۹:۵۴ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 458 بار
- سپاسهای دریافتی: 1612 بار
Re: جوان و اخلاق فردي و اجتماعي
بخش اول : جوان و اخلاق فردي
سوال : جوان چگونه ميتواند اخلاق خود رااصلاح كند؟
جواب : يكي از پرسشهاي مهم در زمينهي اخلاق كه براي بيشتر جوانان مطرح است، اين است كه چگونه ميتوان از رذايل اخلاقي فاصله گرفت و به فضايل اخلاقي نزديك شد؟ چگونه ميتوان خود را از اخلاق رذيله دور كرد و به صفات حميده آراسته نمود؟
اصلاح اخلاق هر چند براي قشر جوان، امري دشوار مينمايد، ولي با بروز و ظهور برخي حوادث تلخ و مصايب زندگي، از مهمترين دغدغههاي ذهني آنان است؛ چرا كه جوان، طالب كمال و سعادت خويش است و نيك ميداند كه با فساد اخلاقي و رفتار ناشايست، به اين مطلوب نخواهد رسيد و اگر با تبعيت و پيروي از هواي نفس، به ناهنجاريهاي اخلاقي دست ميزند، يا به خاطر جهالت و غفلت است و يا به جهت ضعف اراده؛ اما به هر حال اين پرسش در ذهن او مطرح است و در باطن و درون خود، خواهان اصلاح رفتار و اخلاق خويش است.
حلي كه بزرگان دين در اين مقام ارائه دادهاند، ميتواند عامل مؤثري براي اصلاح و بازسازي اخلاق به حساب آيد. علاّمه طباطبايي(ره) ميفرمايند:
اصلاح اخلاق و هواي نفس و تحصيل ملكات فاضله، تنها و تنها يك راه دارد، آن هم عبارت است از: تكرار عمل صالح و مداومت بر آن؛ البته عملي كه مناسب با آن خوي پسنديده است، بايد آن عمل را آن قدر تكرار كند و در موارد جزئي كه پيش ميآيد آن را انجام دهد تا رفته رفته اثرش در نفس روي هم قرار گيرد و در صفحهي دل نقش بندد و زوال نپذيرد. اين تكرار عمل از دو طريق دست ميدهد.
1. لحاظ كردن فوايد دنيايي، فضايل و فوايد علوم و آرايي كه مردم آن را ميستايند؛ مثلاً ميگويند: عفت نفس و قناعت (كنترل شهوات نفساني و اكتفا به آنچه خود دارد) دو وصف پسنديده است؛ چون فوايد خوبي دارد، آدمي را در دنيا عزت ميدهد و در چشم همگان، بزرگ جلوه نموده و نزد عموم محترم ميسازد. اين طريقه همان طريقهاي است كه علم اخلاق قديم، يعني اخلاق يونان بر آن اساس، بنا شده و قرآن، اخلاق را از اين طريق استعمال نكرده و زيربناي آن را مدح و ذم مردم قرار نداده و ملاك را مدح و ذم اجتماعي نميداند.
2. اصلاح اخلاق بدين صورت است كه آدمي فوايد آخرتي را در نظر بگيرد و اين طريقه، روش قرآن است كه ذكرش در قرآن مكرر آمده است؛ به عنوان نمونه، ميتوان به آيه 10 سورهي زمر، آيهي 22 سورهي ابراهيم، آيهي 257 سورهي بقره و آيهي 22 سورهي حديد اشاره كرد.[1]
از مفاد آيات مزبور چنين برميآيد كه انسان نتايج و آثار اعمال و ملكات روحي خود را به صورت مجسم، فرداي قيامت خواهد ديد؛ يعني همين ملكات دروني و اعمال ظاهري، تجسم عيني و خارجي پيدا ميكند و او را متنعّم يا معذّب خواهد كرد؛ به عنوان مثال آيهي 10 سورهي زمر ميفرمايد:
اي پيامبر، بگو اي بندگاني كه به خدا ايمان آوردهايد، خدا ترس و پرهيزكار باشيد. براي كساني كه در اين دنيا خوبي كنند، خوبي هست و زمين خدا بسيار پهناور است؛ همانا صابران به حد كامل و بدون حساب پاداش داده خواهند شد.
و يا در آيهي 22 سورهي ابراهيم آمده است:
و چون حكم به پايان رسد، در آن حال شيطان گويد: خدا شما را به حق و راستي وعده داد و من شما را وعده دادم؛ پس خلف وعده كردم و براي من عليه شما هيچ حجت و دليلي نبود؛ مگر اين كه شما را به باطل دعوت كردم و شما مرا اجابت كرديد، پس امروز شما ابلهان كه سخن بيدليل مرا پذيرفتيد مرا ملامت نكنيد؛ بلكه نفس پر طمع خود را ملامت كنيد كه امروز نه شما فريادرس من توانيد بود و نه من فريادرس شما. من به شركي كه شما به اغواي من آورديد، معتقد نيستم.
در اين روز، ستمكاران عالم را عذاب دردناك خواهد بود.
فردي كه ميخواهد در مقام اصلاح آداب و رفتار خويش برآيد، توجه به آثار و نتايج اخروي ميتواند تأثير به سزايي در او داشته باشد؛ چون وقتي كه خداوند اخلاق زشت را مذمت ميكند و دارندگان چنين اخلاقي را تهديد به آتش دوزخ مينمايد، قطعاً هر عاقلي عزم بر ترك و دوري آن را اختيار ميكند و يا وقتي كه ذات حق، اخلاق پسنديده و نيكو را ميستايد، شخص بر انجام آن تحريص و تشويق ميشود؛ البته اين شيوه اختصاص به مكتب انسانساز اسلام ندارد؛ بلكه در ساير اديان الهي و كتب آسماني از قبيل تورات و انجيل، بدان تأكيد شده است.
منبع:
[1]1. تفسير الميزان، ج 1، ص 369 380 .
سوال : جوان چگونه ميتواند اخلاق خود رااصلاح كند؟
جواب : يكي از پرسشهاي مهم در زمينهي اخلاق كه براي بيشتر جوانان مطرح است، اين است كه چگونه ميتوان از رذايل اخلاقي فاصله گرفت و به فضايل اخلاقي نزديك شد؟ چگونه ميتوان خود را از اخلاق رذيله دور كرد و به صفات حميده آراسته نمود؟
اصلاح اخلاق هر چند براي قشر جوان، امري دشوار مينمايد، ولي با بروز و ظهور برخي حوادث تلخ و مصايب زندگي، از مهمترين دغدغههاي ذهني آنان است؛ چرا كه جوان، طالب كمال و سعادت خويش است و نيك ميداند كه با فساد اخلاقي و رفتار ناشايست، به اين مطلوب نخواهد رسيد و اگر با تبعيت و پيروي از هواي نفس، به ناهنجاريهاي اخلاقي دست ميزند، يا به خاطر جهالت و غفلت است و يا به جهت ضعف اراده؛ اما به هر حال اين پرسش در ذهن او مطرح است و در باطن و درون خود، خواهان اصلاح رفتار و اخلاق خويش است.
حلي كه بزرگان دين در اين مقام ارائه دادهاند، ميتواند عامل مؤثري براي اصلاح و بازسازي اخلاق به حساب آيد. علاّمه طباطبايي(ره) ميفرمايند:
اصلاح اخلاق و هواي نفس و تحصيل ملكات فاضله، تنها و تنها يك راه دارد، آن هم عبارت است از: تكرار عمل صالح و مداومت بر آن؛ البته عملي كه مناسب با آن خوي پسنديده است، بايد آن عمل را آن قدر تكرار كند و در موارد جزئي كه پيش ميآيد آن را انجام دهد تا رفته رفته اثرش در نفس روي هم قرار گيرد و در صفحهي دل نقش بندد و زوال نپذيرد. اين تكرار عمل از دو طريق دست ميدهد.
1. لحاظ كردن فوايد دنيايي، فضايل و فوايد علوم و آرايي كه مردم آن را ميستايند؛ مثلاً ميگويند: عفت نفس و قناعت (كنترل شهوات نفساني و اكتفا به آنچه خود دارد) دو وصف پسنديده است؛ چون فوايد خوبي دارد، آدمي را در دنيا عزت ميدهد و در چشم همگان، بزرگ جلوه نموده و نزد عموم محترم ميسازد. اين طريقه همان طريقهاي است كه علم اخلاق قديم، يعني اخلاق يونان بر آن اساس، بنا شده و قرآن، اخلاق را از اين طريق استعمال نكرده و زيربناي آن را مدح و ذم مردم قرار نداده و ملاك را مدح و ذم اجتماعي نميداند.
2. اصلاح اخلاق بدين صورت است كه آدمي فوايد آخرتي را در نظر بگيرد و اين طريقه، روش قرآن است كه ذكرش در قرآن مكرر آمده است؛ به عنوان نمونه، ميتوان به آيه 10 سورهي زمر، آيهي 22 سورهي ابراهيم، آيهي 257 سورهي بقره و آيهي 22 سورهي حديد اشاره كرد.[1]
از مفاد آيات مزبور چنين برميآيد كه انسان نتايج و آثار اعمال و ملكات روحي خود را به صورت مجسم، فرداي قيامت خواهد ديد؛ يعني همين ملكات دروني و اعمال ظاهري، تجسم عيني و خارجي پيدا ميكند و او را متنعّم يا معذّب خواهد كرد؛ به عنوان مثال آيهي 10 سورهي زمر ميفرمايد:
اي پيامبر، بگو اي بندگاني كه به خدا ايمان آوردهايد، خدا ترس و پرهيزكار باشيد. براي كساني كه در اين دنيا خوبي كنند، خوبي هست و زمين خدا بسيار پهناور است؛ همانا صابران به حد كامل و بدون حساب پاداش داده خواهند شد.
و يا در آيهي 22 سورهي ابراهيم آمده است:
و چون حكم به پايان رسد، در آن حال شيطان گويد: خدا شما را به حق و راستي وعده داد و من شما را وعده دادم؛ پس خلف وعده كردم و براي من عليه شما هيچ حجت و دليلي نبود؛ مگر اين كه شما را به باطل دعوت كردم و شما مرا اجابت كرديد، پس امروز شما ابلهان كه سخن بيدليل مرا پذيرفتيد مرا ملامت نكنيد؛ بلكه نفس پر طمع خود را ملامت كنيد كه امروز نه شما فريادرس من توانيد بود و نه من فريادرس شما. من به شركي كه شما به اغواي من آورديد، معتقد نيستم.
در اين روز، ستمكاران عالم را عذاب دردناك خواهد بود.
فردي كه ميخواهد در مقام اصلاح آداب و رفتار خويش برآيد، توجه به آثار و نتايج اخروي ميتواند تأثير به سزايي در او داشته باشد؛ چون وقتي كه خداوند اخلاق زشت را مذمت ميكند و دارندگان چنين اخلاقي را تهديد به آتش دوزخ مينمايد، قطعاً هر عاقلي عزم بر ترك و دوري آن را اختيار ميكند و يا وقتي كه ذات حق، اخلاق پسنديده و نيكو را ميستايد، شخص بر انجام آن تحريص و تشويق ميشود؛ البته اين شيوه اختصاص به مكتب انسانساز اسلام ندارد؛ بلكه در ساير اديان الهي و كتب آسماني از قبيل تورات و انجيل، بدان تأكيد شده است.
منبع:
[1]1. تفسير الميزان، ج 1، ص 369 380 .
آخرین ويرايش توسط 1 on طهورا, ويرايش شده در 0.
كسي كه طعم زبان عسل نمي فهمد
توهرچه هم بخواني غزل ؛ نمي فهمد
حكايت نرود ميخ اهني درسنگ ؛
مخوان كه سنگ ضرب المثل نمي فهمد
حديث عاشقي به پايان نمي رسد اما...
دريغ ودرد كه اين را اجل نمي فهمد
-
- پست: 1139
- تاریخ عضویت: پنجشنبه ۲۵ تیر ۱۳۸۸, ۹:۵۴ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 458 بار
- سپاسهای دریافتی: 1612 بار
Re: جوان و اخلاق فردي و اجتماعي
سوال : چگونه ميتوان اخلاق پسنديده را درخود تداوم بخشيد؟
جواب : بسياري از آداب و رفتاري كه از ما صادر ميشود، ناشي از خُلقياتي است كه در باطن ما وجود دارد. در واقع خُلقيات باطني موجب بروز و ظهور آن آداب است. به تعبير زيباي عرفا، صادرات انسان، هماهنگ با واردات او است و هر آنچه را در باطن خويش وارد كرده و جزء ملكات نفساني او شده است، غالباً از او ظاهر ميشود.
پرسشي كه در اين بين مطرح است، اين است كه چه بايد كرد تا اين صفات اخلاقي در ما دوام و قوام يابد و از حالت مقطعي و گذرا بيرون آيد؟
پيشنهاد علماي علم اخلاق اين است كه بايد خُلقيات، در نفس انساني به صورت ملكه درآيد و از حالت حال بودن خارج گردد؛ يعني آن قدر بايد به رفتارهاي پسنديده و اوصاف كماليه توجه داشت تا آن رفتارها و اوصاف، جزء جان و نفس انسان گردد و اين مقام به دست نميآيد، مگر با تكرار عمل. با تكرار عمل ميتوان اخلاق پسنديده را در شخصيت خويش متجلي ساخت و آن را جزئي از صفات ذات خود قرار دارد؛ چنان كه علاّمه طباطبايي(ره) ميفرمايند:
طريقهي آن اين است كه آن قدر آن عمل را تكرار كني تا در نفس تو رسوخ يابد و چون نقشي كه در سنگ ميكنند ثابت گردد و راه علمياش اين است كه به خوبيهاي آن اذعان و ايمان پيدا كني و اين طرز فكر را در خود تكرار كني؛ يعني راهش، تلقين علمي و عملي است.[1]
علماي علم اخلاق، رعايت سه اصل كلي را در اين زمينه توصيه مينمايند و هرگاه كسي بخواهد متخلّق به اخلاق الهي گردد و آن را در خويشتن خويش دوام و قوام بخشد، لازمهاش مراعات اين سه اصل است:[2]
1. مشارطه: در هنگام صبح، وقت برخاستن از خواب و شروع به كار، با نفس خويش شرط كند كه از حدود و احكام الهي تخطّي نكند و گناه و معصيتي را مرتكب نشود و در حد توان خود خدمت به خلق نمايد.
2. مراقبه: يعني از شرطي كه در ابتداي صبح با نفس خود بسته، محافظت و مراقبت نمايد. او بايد در طول روز با همان شرط ابتدايي زندگي كند؛ چون هر عقل سليمي حكم ميكند كه تخلّف از شرط حرام است، پس همواره بايد كشيك نفس بكشد و مراقب باشد كه از مسير حق منحرف نشود.
3. محاسبه: در وقت خواب بايد آنچه را كه در روز انجام داده، محاسبهي كامل نمايد و اگر خيانتي از نفس او سرزده، فوراً توبه نمود، و نفس را تأديب نمايد كه اصطلاحاً به اين اصل، معاقبه و معاتبه هم گفته ميشود؛ يعني تعقيب نمودن و مورد عتاب قرار دادن نفس؛ و اگر خطايي از او سر نزده است خداي تعالي را شكر كند و مواظب باشد و توجه و عنايت داشته باشد كه شايد در اين خواب به او موهبت و عنايتي از جانب حق بشود؛ چون براي بسياري از انبيا و اوليا، اولين بار در عالم خواب مكاشفاتي دست داده است.
آنان كه متخلق شده، و اين مسير را طي كردهاند و به كمالاتي دست يافتهاند، بر اين اصول تأكيد بسيار دارند و عرفا هم گفتهاند كه مواظب اعمال روزانهتان باشيد تا شب چيزي نصيب شما شود. پيامبر(ص) خطاب به اصحابش فرمود:
آيا همان طور كه حيواناتِ خود را در شب علوفه ميدهيد و آنها را در جايي ميبنديد كه خوردند و سپس شبي را به روز آوردند و شبي حيواني داشتهاند، شما هم آنچنان شب را به روز آوردهايد؟
يا شبي انساني داشتهايد كه شكارهايي كردهايد و مبشّراتي داريد؟ خداوند فرمود:
وَ مِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَكَ عَسى أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقاماً مَحْمُوداً.[3]
و نيز در دقت و توجه به اعمال و رفتار و نيّات باطني فرمود:
حاسِبُوا اَنْفُسَكُمْ قَبْلَ اَنْ تُحاسَبُوا وَ زِنُوها قَبْلَ اَنْ تُوزَنُوا؛
قبل از اين كه به حساب اعمال شما برسند و آن را مورد سنجش و ارزيابي قرار دهند، خود به آن بپردازيد.[4]
و يا امام كاظم(ع) فرمودند:
لَيْسَ مِنّا مَنْ لَمْ يُحاسَبْ نَفْسَهُ في كُلِّ يَوْمٍ فَاِنْ عَمَلَ حَسَنَةً اسْتَزادَ اللهَ تَعالي وَ اِنْ عَمَلَ سَيِئَةً اِسْتَغْفَرَ اللهَ مِنْها و تابَ اِلَيْهِ؛
از ما (اهلبيت) نيست كسي كه هر روز از خويشتن حساب پس نگيرد، پس اگر عملش نيك و پسنديده بود، از خداوند متعال بخواهد كه آن را زياد نمايد و اگر عمل زشت انجام داد، از خداوند طلب استغفار نموده، توبه كند.[5]
باشد كه بتوانيم با توجه به نيات و اعمال فردي و اجتماعي به كمالات انساني دست يابيم.
منابع:
[1]1. الميزان، ج 1، ص 369.
[2]2. رك: حسيني تهراني، رسالهي لب اللباب، ص 31؛ و ميرزا جواد ملكي تبريزي، رسالهي لقاء الله، ص 65 به بعد.
[3]. علامه حسنزادهي آملي، مجموعهي مقالات، ص21.
[4]2. بحار الانوار، ج 15، ص 40؛ امالي شيخ طوسي، ج 1، ص 34.
[5]. اصول كافي، ج 2، ص 453.
كسي كه طعم زبان عسل نمي فهمد
توهرچه هم بخواني غزل ؛ نمي فهمد
حكايت نرود ميخ اهني درسنگ ؛
مخوان كه سنگ ضرب المثل نمي فهمد
حديث عاشقي به پايان نمي رسد اما...
دريغ ودرد كه اين را اجل نمي فهمد
-
- پست: 1139
- تاریخ عضویت: پنجشنبه ۲۵ تیر ۱۳۸۸, ۹:۵۴ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 458 بار
- سپاسهای دریافتی: 1612 بار
Re: جوان و اخلاق فردي و اجتماعي
سوال : شرايط پذيرش توبه چيست؟
جواب : بسياري از نوجوانان، بر اثر ارتكاب گناه يا جرمي، به نفس خويش تلقين مينمايند كه خداوند با ديدهي غضب آلود به آنها نگاه ميكند و هيچ اعتباري در درگاه او ندارند و با نا اميدي و يأس كامل و اضطراب، نه تنها كار خيري انجام نميدهند، بلكه به گناه و جرم خود ادامه ميدهند؛
اما بايد گفت كه اين حالت يأس از رحمت حق نيز خود گناهي جداگانه به حساب ميآيد؛ چون او ميتواند و قادر است با قدرت و نيروي جواني تصميم بگيرد كه بر تمام اعمال و كارهاي گذشتهي خويش پوشش گذارد و به درگاه خدا روي آورد؛ يعني با همان قدرتي كه مرتكب جرم و گناه ميشد، مرتكب عمل خير گردد و بهترين عمل خير براي او رويآوردن به درگاه الهي است.
كه اعمال زشت آدمي و رفتار ضد اخلاقي و انساني، معصيتي بزرگ به شمار ميآيد، ولي نااميدي از بخشش و عفو و رحمت الهي، گناهي بسيار بزرگتر از گناهي است كه انجام داده است؛ چون هيچ كس جز كفار از رحمت الهي مأيوس و نا اميد نيستند.
پس اميد به رحمت الهي، خود بزرگترين توفيق الهي است؛ البته اميدي كه همراه با عمل باشد و همين اميدواري به رحمت حق، بزرگترين انگيزه براي بازگشت به سوي خداست و نوعي توجه و عنايت الهي به اوست؛ چون توبه بذر حسنه است و حسنه نيازمند به نيرو است و نيروي انجام حسنه از خداست. اوست كه توفيق ميدهد؛ يعني اسباب فراهم مينمايد تا بنده موفق به توبه شود، و بتواند از لجنزار گناه بيرون آيد و به سوي پروردگارش برگردد.[1]
اما اينكه چگونه بفهمد توبهي او پذيرفته شده يا نه، بايد به اين نكتهي مهم توجه داشته باشد كه خداوند رحمان، تنها هنگامي توبهي گنهكار را ميپذيرد كه معصيت او ناشي از استكبار و يا نوعي تمسخر نسبت به خدا نباشد؛[2] يعني با عناد و لجاجت گناه نكرده باشد؛ بلكه از روي جهالت و ناداني مرتكب معصيت شده باشد و هنگامي كه توبه ميكند، بدين صورت نباشد كه بلا فاصله مرتكب گناه گردد.
يك جوان مسلمان بايد بداند كه توبه از مختصات دين اسلام است؛ چون در شريعت مسيح و يهود، اگر چه بحث توبه آمده، اما حقيقت توبه كه در دين اسلام آمده، با آنچه در ساير اديان الهي آمده، متفاوت است.
و نيز بايد بداند كه اگر توبه صرفاً در حد گفتار و زبان خلاصه نشود و با عمل همراه باشد، قطعاً پذيرفته است. و همچنين به اين نكته بايد علم داشته باشد كه خداوند توبهي جوان گنهكار را بسيار آسانتر از گناه فرد سالخورده پذيرا است؛ چون او جوان توبه كننده را بسيار دوست دارد. و به همين جهت توبهي جوان را بهتر و آسانتر ميپذيرد.
و ديگر اينكه، بايد بداند توبهي حقيقي در نفس و قلب آدميان اثر اصلاحي دارد و جان آدميان را ميسازد و او را در مسير سعادت دنيا و آخرت قرار ميدهد؛ زيرا توبه در واقع از بين بردن پليديها است.
سيوطي در تفسير الدر المنثور از پيامبر اسلام(ص) روايت ميكند كه فرمود:
خداي عزّوجلّ توبهي بندهاش را ميپذيرد و يا گناهانش را ميآمرزد، مادامي كه پرده را نينداخته باشند. شخصي پرسيد: انداختن پرده يعني چه؟ فرمود: بيرون شدن جان در حال شرك.
از امام باقر(ع) در همان تفسير روايت شده كه فرمودند:
گناهان مؤمن اگر موفق به توبه شود، آمرزيده ميشود؛ پس بر مؤمن است كه مراقب خود باشد كه بعد از توبه و آمرزش، خود را به هيچ گناهي آلوده نسازد.[3]
به نظر ميرسد كه يك جوان همانگونه كه با اراده و اختيارش به سمت معصيت و گناه روي ميآورد، با همان نيرو و اراده ميتواند عزم خود را جزم نموده و به سمت پليديها نرود و يا اگر نا آگاهانه به آن سوي كشيده شد، باز گردد.
به همان راحتي كه مرتكب معصيت شده، به همان آساني و حتي راحتتر از آن، عمل خير و نيك انجام دهد؛ اما آن چه جوان را به اين كار سوق نميدهد، عدم توجه است؛ چون آن قدر احساسات و شور و هيجانات جواني، او را محاصره كرده است كه اجازهي هرگونه تفكر و تأمّل را از او سلب نموده است. پس هرگاه توجه و تنبّه باشد، توبه به دنبال آن خواهد آمد و چون تأمّل نيست توبه كمتر است.
منابع :
[1]1. الميزان، ج 4، ص 244.
[2]. الميزان، ج 4، ص 247.
[3] . الميزان، ج 4، بحث روايي، ص 258.
[COLOR=#7030a0]
كسي كه طعم زبان عسل نمي فهمد
توهرچه هم بخواني غزل ؛ نمي فهمد
حكايت نرود ميخ اهني درسنگ ؛
مخوان كه سنگ ضرب المثل نمي فهمد
حديث عاشقي به پايان نمي رسد اما...
دريغ ودرد كه اين را اجل نمي فهمد
-
- پست: 1139
- تاریخ عضویت: پنجشنبه ۲۵ تیر ۱۳۸۸, ۹:۵۴ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 458 بار
- سپاسهای دریافتی: 1612 بار
Re: جوان و اخلاق فردي و اجتماعي
سوال : چرا نگاه به نامحرم در اسلام تحريم شده است؟
جواب : اسلام براي اين كه با تعاليم و دستوراتش، انسان را به كمال و سعادت انسانياش برساند، تمام مقدمات طريق كمال را براي او هموار كرده و همهي موانع را از سر راهش برداشته است؛ به همين جهت ميتوان گفت كه بهترين راه رسيدن به كمالات انساني، عمل به تعاليم آسماني اسلام است.
مطلب آن قدر آشكار و روشن است كه بسياري از مفسران مسلمان گفتهاند كه: اگر كسي مسلمان نباشد ولي به تعاليم اسلام عمل نمايد، در حيات و زندگي مادي به كمال و سربلندي ميرسد. اين نكته را علامه(ره) در موارد متعددي ادعا كردهاند. يكي از موانع اصلي رسيدن به كمال انساني براي زنان، عدم رعايت حجاب، و براي مردان رها كردن چشم در مقابل نواميس ديگران است. اين دستور صريح قرآن است كه:
مسلمانان چشم خود را از نامحرمان بپوشانند و عورت خود را حفظ نمايند كه اين كار، ايشان را پاكتر ميكند.[1]
در شأن نزول آيهي مزبور از امام صادق(ع) روايت شده كه فرمودند: جواني از انصار در كوچههاي مدينه زني را ديد. در آن ايام زنان مقنعهي خود را پشت گردن ميانداختند؛ وقتي زن از او گذشت، او را تعقيب كرد، و از پشت او را مينگريست تا داخل كوچهي تنگي شد. در آن جا استخوان و يا شيشهاي كه در ديوار بود، به صورت مرد گير كرد و آن را شكافت. همين كه زن از نظرش غايب شد، متوجه گرديد كه خون به سينه و لباسش ميريزد.
خود گفت: به خدا سوگند، نزد رسول خدا(ص) ميروم و جريان را به او خبر ميدهم. جوان نزد آن بزرگوار رسيد. حضرت چون او را ديد، پرسيد چه شده؟
جوان جريان را گفت، جبرييل نازل شد و اين آيه را آورد:
«قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ يَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ».[2]
علاّمه طباطبايي(ره) ميفرمايند:
شبيه همين روايت از حضرت علي(ع) نيز نقل شده است و ظاهر آن اين است كه مراد از امر به چشمپوشي در آيهي شريفه، نهي از مطلق نگاه به زن اجنبي است و مطابق روايات وارده، آنچه كه از نگاه به زن نامحرم حلال است، صورت و كفين ميباشد.[3]
و اگر آن هم با لذت همراه باشد بدون اشكال نيست. پس حفظ و حراست از چشم سر براي باز شدن چشم دل (بصيرت) بر جوانان لازم است. و همين طور حجاب براي زنان آن قدر در اسلام حايز اهميت است كه امام صادق(ع) فرمودهاند:
سزاوار نيست براي زن كه در برابر زنان يهود و نصارا برهنه شود؛ چون ميروند و نزد شوهران خود تعريف ميكنند.[4]
اين كه نگاه به نامحرم براي زن و مرد در اسلام حرام شمرده شده، به خاطر اين است كه نگاه حرام خلاف فلسفهي وجودي چشم در انسان است. و كسي كه اين نعمت بزرگ الهي را در راه خدا به كار نگيرد، حق آن را انجام نداده است، ضايع نمودن اين حق، ظلم بزرگي است و هر ظلمي نيز معصيت به شمار ميآيد. به همين دليل است كه در روايات بر مواظبت از چشم تأكيد شده است.
صادق (ع) فرمودهاند:
و فُرِضَ عَليَ الْبَصَرِ اَنْ لا يَنْظُرَ اِلي ما حَرَّمَ اللهُ عَلَيْهِ؛
و بر چشم واجب است كه به چيزي كه خداوند نظر كردن بر آن را حرام كرده است نظر ننمايد.[5]
و نيز حضرت علي(ع) عفت چشم را موجب دوري از هلاكت دانسته و فرمودهاند:
هر كه چشمپوشي كند تأسفش كم و از هلاكت بركنار است. هيچ جوانمرديي مانند چشمپوشي نيست.[6]
در روايتي ديگر آمده است:
چه بسا نگاه حرامي كه حسرت طولاني را به دنبال داشته باشد.[7]
همهي اين تأكيدها در محافظت از چشم، براي اين است كه نگاه حرام، علاوه بر اين كه نوعي ظلم به آن است، موجب آلودگي قلب و پليدي باطن نيز ميگردد.
پس براي اين كه بتوانيم در مسير عدالت گام برداشته، از طهارت باطن برخوردار باشيم، بايد بتوانيم از اين عضو، همانند ساير اعضا محافظت نموده، آن را در همان طريقي به كار گيريم كه خداوند براي آن هدف خلق كرده است.
منابع:
[1]1. سورهي نور، آيهي 31 ـ 30.
[2]. سورهي نور، آيهي 30.
[3]. الميزان، ج 15، ص 117.
[4]. نور الثقلين، ج 3، ص 593.
[5]. تفسير صافي، ج 2، ص 165.
[6]. غررالحكم، لفظ «بصر».
[7]. وسايل الشيعه، ج 7، ص 138.
[COLOR=#7030a0][COLOR=#7030a0]
[COLOR=#7030a0]
كسي كه طعم زبان عسل نمي فهمد
توهرچه هم بخواني غزل ؛ نمي فهمد
حكايت نرود ميخ اهني درسنگ ؛
مخوان كه سنگ ضرب المثل نمي فهمد
حديث عاشقي به پايان نمي رسد اما...
دريغ ودرد كه اين را اجل نمي فهمد
-
- پست: 1139
- تاریخ عضویت: پنجشنبه ۲۵ تیر ۱۳۸۸, ۹:۵۴ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 458 بار
- سپاسهای دریافتی: 1612 بار
Re: جوان و اخلاق فردي و اجتماعي
[SIZE=150]بخش دوم - جوان و اخلاق اجتماعي
سوال : نظر اسلام دربارهي اخلاق جنسي دختران و پسران چيست؟
جواب : اسلام برخلاف ساير اديان و مكاتب، چون به كمال و سعادت تمام افراد جامعه و به تبع آن به تكامل و رشد اجتماعي نظر دارد، همهي احكام و تعاليم آن بر پايه و اساسي تدوين يافته است كه بتواند همان هدف را تأمين نمايد.
بنابراين هيچ حكمي از احكام و تعليمات در شرع مقدس اسلام، بدون حكمت و مصلحت نيست. كمال دين اسلام در دقيق بودن اصول و پايههاي آن است؛ يعني اگر با دقت هر چه بيشتر در تعاليم و احكام اسلام تحقيق شود كمترين نقص را در آن نميتوان يافت.
با توجه به اين كه اسلام بر روابط خانوادگي ميان اعضاي خانواده بسيار تأكيد دارد؛ بنابراين به شدت پيروان خود را از روابط ميان دو جنس مخالف (پسر و دختر) برحذر داشته و فقط آن را در قلمرو شرع تجويز نموده است. شايد حكمت اين مسئله آن باشد كه اسلام، ازدواج و تشكيل خانواده را عامل اصلي پيدايش جامعه و بقاي اجتماع بشري تشخيص ميدهد، نه اين كه نوعي محدوديت و سلب آزادي اجتماعي را قائل شده باشد.
روابط عاشقانه اعم از آميزش يا مقدمات آن، در غير محيط ازدواج در اسلام ممنوع و حرام است و اصولاً بايد دانست كه حكمت تحريم در اسلام، مسئلهي سلب آزادي طبقات يا مزاحمت و تعدي به حقوق ديگران نيست تا طرفين با رغبت خود و بدون مزاحمت و تعدي به حقوق ديگران بتوانند آزادانه به عمل اقدام كنند؛ بلكه به خاطر محاسبهاي است كه اسلام براي حفظ خانواده و اجتماع مد نظر داشته است.[1]
اگر ميل غريزي ميان دو جنس مخالف، محدود به ازدواج شرعي نشود و جوانان تا ميتوانند شهوات جنسي و اميال غريزي خود را از طريق غير رسمي اقناع نمايند، هرگز كسي زير بار رنج و سختي تشكيل خانواده نخواهد رفت و در نتيجه، پايهي زندگي خانوادگي سست و متزلزل شده، عواطف انساني رو به ضعف خواهد رفت، علاوه بر اين رواج و شيوع روابط نامشروع، مفاسد اجتماعي، بهداشتي و اخلاقيِ بسياري را دربرخواهد داشت؛ چنانچه امروزه در غرب اين امر مشهود است.
گزارش اين گونه از مسائل در غرب بسيار وحشتناك است. بنابر نقل جرايد و مطبوعات، سالانه در امريكا در اثر آميزش زن و مرد به طور توافق، سيصد هزار نوزاد بي پدر متولد ميشود و بدين ترتيب تكليف جامعهي بشري در صد سال ديگر روشن است. از اين نظر، اسلام آميزش زن و مرد را بدون ازدواج به كلي ممنوع كرده و هزينهي زندگي بچه را به عهدهي پدر گذاشته، او را مسئول زندگي فرزند شناخته است.[2]
[COLOR=#7030a0][COLOR=#7030a0]
سوال : نظر اسلام دربارهي اخلاق جنسي دختران و پسران چيست؟
جواب : اسلام برخلاف ساير اديان و مكاتب، چون به كمال و سعادت تمام افراد جامعه و به تبع آن به تكامل و رشد اجتماعي نظر دارد، همهي احكام و تعاليم آن بر پايه و اساسي تدوين يافته است كه بتواند همان هدف را تأمين نمايد.
بنابراين هيچ حكمي از احكام و تعليمات در شرع مقدس اسلام، بدون حكمت و مصلحت نيست. كمال دين اسلام در دقيق بودن اصول و پايههاي آن است؛ يعني اگر با دقت هر چه بيشتر در تعاليم و احكام اسلام تحقيق شود كمترين نقص را در آن نميتوان يافت.
با توجه به اين كه اسلام بر روابط خانوادگي ميان اعضاي خانواده بسيار تأكيد دارد؛ بنابراين به شدت پيروان خود را از روابط ميان دو جنس مخالف (پسر و دختر) برحذر داشته و فقط آن را در قلمرو شرع تجويز نموده است. شايد حكمت اين مسئله آن باشد كه اسلام، ازدواج و تشكيل خانواده را عامل اصلي پيدايش جامعه و بقاي اجتماع بشري تشخيص ميدهد، نه اين كه نوعي محدوديت و سلب آزادي اجتماعي را قائل شده باشد.
روابط عاشقانه اعم از آميزش يا مقدمات آن، در غير محيط ازدواج در اسلام ممنوع و حرام است و اصولاً بايد دانست كه حكمت تحريم در اسلام، مسئلهي سلب آزادي طبقات يا مزاحمت و تعدي به حقوق ديگران نيست تا طرفين با رغبت خود و بدون مزاحمت و تعدي به حقوق ديگران بتوانند آزادانه به عمل اقدام كنند؛ بلكه به خاطر محاسبهاي است كه اسلام براي حفظ خانواده و اجتماع مد نظر داشته است.[1]
اگر ميل غريزي ميان دو جنس مخالف، محدود به ازدواج شرعي نشود و جوانان تا ميتوانند شهوات جنسي و اميال غريزي خود را از طريق غير رسمي اقناع نمايند، هرگز كسي زير بار رنج و سختي تشكيل خانواده نخواهد رفت و در نتيجه، پايهي زندگي خانوادگي سست و متزلزل شده، عواطف انساني رو به ضعف خواهد رفت، علاوه بر اين رواج و شيوع روابط نامشروع، مفاسد اجتماعي، بهداشتي و اخلاقيِ بسياري را دربرخواهد داشت؛ چنانچه امروزه در غرب اين امر مشهود است.
گزارش اين گونه از مسائل در غرب بسيار وحشتناك است. بنابر نقل جرايد و مطبوعات، سالانه در امريكا در اثر آميزش زن و مرد به طور توافق، سيصد هزار نوزاد بي پدر متولد ميشود و بدين ترتيب تكليف جامعهي بشري در صد سال ديگر روشن است. از اين نظر، اسلام آميزش زن و مرد را بدون ازدواج به كلي ممنوع كرده و هزينهي زندگي بچه را به عهدهي پدر گذاشته، او را مسئول زندگي فرزند شناخته است.[2]
[COLOR=#7030a0][COLOR=#7030a0]
كسي كه طعم زبان عسل نمي فهمد
توهرچه هم بخواني غزل ؛ نمي فهمد
حكايت نرود ميخ اهني درسنگ ؛
مخوان كه سنگ ضرب المثل نمي فهمد
حديث عاشقي به پايان نمي رسد اما...
دريغ ودرد كه اين را اجل نمي فهمد
-
- پست: 1139
- تاریخ عضویت: پنجشنبه ۲۵ تیر ۱۳۸۸, ۹:۵۴ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 458 بار
- سپاسهای دریافتی: 1612 بار
Re: جوان و اخلاق فردي و اجتماعي
[SIZE=150]پاسخ به يك شبهه
برخي شبهه كردهاند كه چرا اسلام اين محدوديت را ايجاد كرده است؛ در حالي كه از طريق روابط جنسي و عاشقانه ميتوان به خدا نزديك شد، يا از طريق فوق بهتر ميتوان خدا را شناخت؟
عبارت ديگر، اگر بخواهيم به عشق حقيقي برسيم، بايد از طريق عشق مجازي وارد شويم و بدون عشق مجازي، وصول به عشق حقيقي محال است.
پاسخ شبهه اين است كه مفهوم عشق در فرهنگ اسلام، از هواپرستي و ارضاي غرايز حيواني انسان كاملاً جداست.
نسل جوان جامعهي اسلامي بايد اين مسئله روشن و معرفت به اين نكته حاصل باشد كه عشق در فرهنگ دين، يك اصطلاح عرفاني است كه بار معرفتي زيادي بر آن مترتب است و هرگز اديبان و عارفان و حكيمان مسلمان، اين واژه را در بُعد حيواني و غرايز شهواني انسان، محدود نكردهاند و با دقت و توجه در آثار منثور و منظوم ادباي مسلمان، اين نكته به دست ميآيد كه آنان هرگز ميل به شهوات و هواهاي نفساني و زنبارگي را تعبير به عشق نكردهاند؛ البته گروهي شاعرنما عباراتي را تحت عنوان شعر در اين زمينه رديف كردهاند كه آن دسته، نه شأن و شخصيت شاعري داشتهاند و نه بار معرفتي.
البته برخي از ايشان به تبعيت از شاعران اعراب جاهلي، معناي عشق را در روابط جنسي و بُعد حيواني محدود نمودهاند؛ چنان كه يكي از مورخان ميگويد:
عرب جاهلي در سه چيز خلاصه ميشد: شعر و شراب و جنگ.[3]
براي روشن شدن مطلب و رفع هرگونه ابهام در اين كه عشق مجازي به معناي هوسراني نبوده و آنچه كه در آثار و عبارات حكما و ادبا و عرفا آمده، غير از آن چيزي است كه برخي از منحرفان براي اغواي جوانان مطرح مينمايند، به نمونههايي از نثر و نظم آن بزرگان به طور اجمال اشاره ميشود:
عشق، ميل مفرط و شدت در دوستي را گويند. اين لفظ مشتق از (عشقه) است كه در ميان عرب، گياهي را گويند كه به دور درخت ميپيچد و آب آن را ميخورد و رنگ آن را زرد ميكند و برگ آن ميريزد و بعد از مدتي درخت خشك ميگردد. عشق هم، چون به كمال برسد، قواي انساني را ساقط كند و حواس را از كار بيندازد و طبع را از غذا باز دارد و عاشق از صحبت غير دوست ملول و رنجيده شود.[4]
[COLOR=#7030a0][COLOR=#7030a0]
كسي كه طعم زبان عسل نمي فهمد
توهرچه هم بخواني غزل ؛ نمي فهمد
حكايت نرود ميخ اهني درسنگ ؛
مخوان كه سنگ ضرب المثل نمي فهمد
حديث عاشقي به پايان نمي رسد اما...
دريغ ودرد كه اين را اجل نمي فهمد
-
- پست: 1139
- تاریخ عضویت: پنجشنبه ۲۵ تیر ۱۳۸۸, ۹:۵۴ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 458 بار
- سپاسهای دریافتی: 1612 بار
Re: جوان و اخلاق فردي و اجتماعي
[COLOR=#7030a0]
چنان كه قرآن اين حالت را وصف مؤمنان واقعي قرار داده و ميفرمايد:
وَالَّذينَ آمَنُوا اَشَدُّ حُبّاً لِلّهِ؛ و آنان كه ايمان به خدا آوردهاند عشق و علاقهي بيشتري به او دارند.
چون كه ميدانند جز ذات پاك او هيچ منبعي براي كمال وجود ندارد، بنابراين غير او را لايق عشق و محبت نميدانند.[5]
نظامي در تأييد همين معنا ميگويد:
عشق آيينهي بلند نور است
شهوتزحسابعشق دور است.
و يا در جايي ديگر گفته است:
عاشقي پيدا است در زاري دل نيست
بـــيماري چو بيماري دل نيست
علت عاشق زعلتها جداست
عشق اسطرلاب اسرار خدا است
عطار گويد:
تا جهان باشد نخواهم در جهان هجران عشق
عاشقم بر عشق و هرگز نشكنم پيمان عشق
تا حديث عاشقي و عشق باشد در جهان
نام من بادا نوشته بر سر ديوان عشق
حافظ ميگويد:
زعشق ناتمام ما جمال يار مستغني است
به آب و رنگ و خط چه حاجت روي زيبا را؟
ملا احمد جامي ميگويد:
عشق بازي كار هر ديوانه نيست
شمع سوزي كار هر پروانه نيست.
امام خميني ميفرمايند:
عاشقم عاشق و جز وصل تو درمانش نيست
كيست زين آتش افروخته در جانش نيست.
جز تو در محفل دلسوختگان ذكري نيست
اين حديثي است كه آغازش و پايانش نيست.
و در جاي ديگر چنين سرودهاند:
عاشق روي توام دست بدار از دل من
به خدا جز رُخ تو حل نكند مشكل من.[6]
ملا عبد الرزاق كاشاني در شرح منازل السائرين خواجه عبد الله انصاري گويد:
سرّ تفاوت ظاهري كلام حكما و عرفا در مدح يا ذم عشقِ صوريِ ظاهري در اين است كه عشق صوري، گاه، منبعث از شهوت و گاه، توأم با عفت و پاكدامني است.[7]
آنچه از عبارات و بيانات عرفا و حكما ميتوان به دست آورد، اين است كه آنها هرگز از مفهوم عشق، معناي هوسراني و شهوتراني را منظور نداشتهاند و مقصودشان از عشق زميني و مجازي كه پلي است براي دست يافتن به حقيقت اين معنا نميباشد؛ بلكه مرادشان از عشق مجازي و زميني، عشق و حب به انبيا و اوليا و اهل بيت(ع) است كه مَعبري است براي عشق حقيقي كه عشق به ذات ربوبي است؛
چنان كه آن عارف وارسته فرمودهاند:
عشق دلدار چنان كرد كه منصور منش
از ديارم به در آورد و سر دارم كرد.[8]
منابع:
[1]1 . علامه طباطبايي، پرسش و پاسخ، ص 28.
[2]. علامه طباطبايي، پرسش و پاسخ، ص 12، (اين آمار مربوط به چندين سال قبل از انقلاب است).
[3]. تفسير نمونه، ج 5، ص 70.
[4]. دكتر سجادي، فرهنگ معارف اسلامي، ص 1258.
[5]. براي بحث ذيل از كتب فرهنگ معارف، آشنايي با مولوي (دكتر سليم) و فلسفه و عرفان (دكتر يثربي) استفاده شد.
[6]. ديوان امام خميني، ص 174.
[7]. كاشاني، شرح منازل السائرين، ص 171.
[8]. ديوان امام خميني، ص 82.
[COLOR=#7030a0][COLOR=#7030a0]
چنان كه قرآن اين حالت را وصف مؤمنان واقعي قرار داده و ميفرمايد:
وَالَّذينَ آمَنُوا اَشَدُّ حُبّاً لِلّهِ؛ و آنان كه ايمان به خدا آوردهاند عشق و علاقهي بيشتري به او دارند.
چون كه ميدانند جز ذات پاك او هيچ منبعي براي كمال وجود ندارد، بنابراين غير او را لايق عشق و محبت نميدانند.[5]
نظامي در تأييد همين معنا ميگويد:
عشق آيينهي بلند نور است
شهوتزحسابعشق دور است.
و يا در جايي ديگر گفته است:
عاشقي پيدا است در زاري دل نيست
بـــيماري چو بيماري دل نيست
علت عاشق زعلتها جداست
عشق اسطرلاب اسرار خدا است
عطار گويد:
تا جهان باشد نخواهم در جهان هجران عشق
عاشقم بر عشق و هرگز نشكنم پيمان عشق
تا حديث عاشقي و عشق باشد در جهان
نام من بادا نوشته بر سر ديوان عشق
حافظ ميگويد:
زعشق ناتمام ما جمال يار مستغني است
به آب و رنگ و خط چه حاجت روي زيبا را؟
ملا احمد جامي ميگويد:
عشق بازي كار هر ديوانه نيست
شمع سوزي كار هر پروانه نيست.
امام خميني ميفرمايند:
عاشقم عاشق و جز وصل تو درمانش نيست
كيست زين آتش افروخته در جانش نيست.
جز تو در محفل دلسوختگان ذكري نيست
اين حديثي است كه آغازش و پايانش نيست.
و در جاي ديگر چنين سرودهاند:
عاشق روي توام دست بدار از دل من
به خدا جز رُخ تو حل نكند مشكل من.[6]
ملا عبد الرزاق كاشاني در شرح منازل السائرين خواجه عبد الله انصاري گويد:
سرّ تفاوت ظاهري كلام حكما و عرفا در مدح يا ذم عشقِ صوريِ ظاهري در اين است كه عشق صوري، گاه، منبعث از شهوت و گاه، توأم با عفت و پاكدامني است.[7]
آنچه از عبارات و بيانات عرفا و حكما ميتوان به دست آورد، اين است كه آنها هرگز از مفهوم عشق، معناي هوسراني و شهوتراني را منظور نداشتهاند و مقصودشان از عشق زميني و مجازي كه پلي است براي دست يافتن به حقيقت اين معنا نميباشد؛ بلكه مرادشان از عشق مجازي و زميني، عشق و حب به انبيا و اوليا و اهل بيت(ع) است كه مَعبري است براي عشق حقيقي كه عشق به ذات ربوبي است؛
چنان كه آن عارف وارسته فرمودهاند:
عشق دلدار چنان كرد كه منصور منش
از ديارم به در آورد و سر دارم كرد.[8]
منابع:
[1]1 . علامه طباطبايي، پرسش و پاسخ، ص 28.
[2]. علامه طباطبايي، پرسش و پاسخ، ص 12، (اين آمار مربوط به چندين سال قبل از انقلاب است).
[3]. تفسير نمونه، ج 5، ص 70.
[4]. دكتر سجادي، فرهنگ معارف اسلامي، ص 1258.
[5]. براي بحث ذيل از كتب فرهنگ معارف، آشنايي با مولوي (دكتر سليم) و فلسفه و عرفان (دكتر يثربي) استفاده شد.
[6]. ديوان امام خميني، ص 174.
[7]. كاشاني، شرح منازل السائرين، ص 171.
[8]. ديوان امام خميني، ص 82.
[COLOR=#7030a0][COLOR=#7030a0]
كسي كه طعم زبان عسل نمي فهمد
توهرچه هم بخواني غزل ؛ نمي فهمد
حكايت نرود ميخ اهني درسنگ ؛
مخوان كه سنگ ضرب المثل نمي فهمد
حديث عاشقي به پايان نمي رسد اما...
دريغ ودرد كه اين را اجل نمي فهمد
-
- پست: 1139
- تاریخ عضویت: پنجشنبه ۲۵ تیر ۱۳۸۸, ۹:۵۴ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 458 بار
- سپاسهای دریافتی: 1612 بار
Re: جوان و اخلاق فردي و اجتماعي
سوال : چگونه شيطان بر انسان مسلّط ميشود؟
جواب : قبل از پرداختن به پاسخ اين پرسش، لازم است كه معناي شيطان و ابليس روشن گردد. واژهي شيطان از مادهي «شطن، شطونا» است؛ و او را از اين جهت شيطان گويند كه از درگاه خداوند، رانده شد و دور گرديد. و برخي گفتهاند از مادهي «شاط، شيطاً» ميباشد كه به معناي هلاك شدن است؛ بنابراين وزن آن فعلان است و وجه تسميهي آن روشن است.[1]
علما در تفسير لفظ «شياطين الجن و الانس»[2] از آيهي مباركه اختلاف دارند و دو نظر را مطرح كردهاند. نظر اول اين است كه شياطين همگي فرزند ابليسند؛ جز آن كه فرزندان خود را دو قسمت كرد: قسمتي را مأمور وسوسهي نوع بشر ساخت و قسم ديگر را مأمور وسوسهي جن. پس قسم اول، شياطين انس و دستهي دوم، شياطين جن ميباشند.
قول دوم آن است كه هر مُتمرّد نافرماني، از نوع جن و انس را شيطان نامند؛ فخر رازي در تفسير خود از قول ابن عباس ميگويد:
پيغمبر(ص) به ابوذر فرمود:
هَلْ تَعُوذُنَّ بِاللهِ مِنْ شَرِّ شَيْطانِ الاِنْسِ وَ الْجِنِّ؟
از شر شيطان انس و جن به خدا پناه ميبريد؟
ابوذر گفت: براي بني آدم نيز شيطان وجود دارد؟
: بلي شياطين انس شريرتر از شياطين جن هستند.
و اما ابليس در واقع همان شيطان را گويند. اين همان موجود منحصر به فردي است كه در مقابل امر الهي سرپيچي نمود و به حضرت آدم سجده نكرد. اين موجود، بنابر قول صحيح از نسل جن بوده و شرور و بديها را به او نسبت ميدهند.[3]
در قرآن كريم و احاديث، او براي گمراهي و اغواي بشر به خدا سوگند ياد كرده است.
فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ إِلاَّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الُْمخْلَصِينَ؛
به عزت تو سوگند كه به جز بندگان با اخلاص تو، همه را گمراه خواهم كرد.[4]
خداوند فرمود: (تو از مهلت يافتگاني).
شيطان گفت: (پس به سبب آن كه مرا به بيراهه افكندي من نيز براي گمراهي آنان حتماً بر سر راه راست توخواهم نشست، آنگاه از جلو و عقب و راست و چپشان بر آنها ميتازم و بيشترشان را شكرگزار نخواهي يافت).[5]
و نيز در قرآن، از شيطان به عنوان موجودي كه انسانها را به فقر و غرور و صفات زشت وعده ميدهد، ياد شده است.
الشَّيْطانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ؛
شيطان شما را به فقر وعده ميدهد.[6]
و ما يَعِدُهُمْ الشَّيْطانُ اِلاّ غُرُوراً؛
و شيطان به آنان وعده نميدهد مگر به غرور و تكبر.[7]
بنابراين، شيطان نام تمام موجودات گمراه كننده است و اين اسم، شامل ابليس نيز ميشود و به نفس انساني هم اطلاق شده است؛ چنان كه حضرت علي(ع) فرمودند:
شيطان كل انسان نفسه؛
شيطان هر انساني نفس اوست.[8]
ملاصدرا(ره) در اين باره ميگويد:
نفس رذيلهي هر انساني، شيطان او است و به عبارت ديگر در مقام متابعت هوي و جحود و استكبار، اول كسي كه راه ضلالت و گمراهي را پيش گرفت و طغيان كرد، خداوند او را شيطان ناميد كه شأن او گمراه كردن است.[9]
و اما اين كه چگونه شيطان با توجه به اين كه يكي از مخلوقات الهي است ميتواند بر انسان غلبه نموده و بر قواي عقلاني او تسلط يابد، پرسشي است منطقي كه پاسخي مستدل ميطلبد.
دانشمندان علوم ديني و مفسران قرآن مجيد، در ذيل آيات مربوط به شيطان و ابليس، پرسش فوق را ذكر و پاسخهايي را مطرح كردهاند؛ اما آنچه كه براي ما در اين نوشتار مورد توجه است، نظر علاّمه طباطبايي(ره) است، به همين جهت از پاسخ ديگران صرف نظر مينماييم.
آنچه كه در قرآن براي گمراهي انسان به واسطهي شيطان، ذكر شده است، تحريك و وسوسهي انسان است؛ يعني نقش اصلي شيطان وسوسه نمودن انسان براي انجام اعمال شر است؛ و ما ميدانيم كه صرف وسوسه، موجب انجام يك عمل نخواهد شد. آنچه كه عامل اصلي تحقق عمل ميشود، ارادهي انسان است. تا انسان اراده نكند، هرگز عملي از او صادر نخواهد شد.
شياطين جن و انس، قلوب انسانها را مورد وسوسه قرار ميدهند؛ اما باطن همهي انسانها يكسان نيست. صاحب تفسير الميزان در پاسخ اين پرسش ميفرمايند:
قلب مريض و قسي، وسوسههاي شيطاني را خيلي زود ميپذيرد، نه هر قلبي.[10]
اين مسئله پرواضح است كه قلب انسانها در تأثيرپذيري از عوامل خارجي، مساوي نيست؛ اما سؤال ديگر اين است كه اين وسوسههاي شيطاني هر چند مستند به شيطان است، ولي چون در ملك خدا قرار دارد، بدون اذن و اجازهي الهي اثر نميكند؛ چنان كه هيچ مؤثري بدون اذن خداوند اثر نميكند.
لا مُؤَثِّرَ فِي الوُجُودِ اِلا الله؛
هيچ تأثيرگذاري در نظام هستي جز خداوند نيست.
[COLOR=#7030a0][COLOR=#7030a0][COLOR=#7030a0]
كسي كه طعم زبان عسل نمي فهمد
توهرچه هم بخواني غزل ؛ نمي فهمد
حكايت نرود ميخ اهني درسنگ ؛
مخوان كه سنگ ضرب المثل نمي فهمد
حديث عاشقي به پايان نمي رسد اما...
دريغ ودرد كه اين را اجل نمي فهمد
-
- پست: 1139
- تاریخ عضویت: پنجشنبه ۲۵ تیر ۱۳۸۸, ۹:۵۴ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 458 بار
- سپاسهای دریافتی: 1612 بار
Re: جوان و اخلاق فردي و اجتماعي
اين شبهه چگونه قابل توجيه است؟
علاّمه ميفرمايند:
اين سخن درست است، اما وجود اين القائات شيطاني، خود مصلحتي دارد و آن مصلحت اين است كه مردم عموماً به وسيلهي آن، آزمايش ميشوند و امتحان و آزمايش الهي، خود از نواميس عمومي نظام هستي است كه در عالم انساني جريان دارد؛ چون رسيدن افراد سعادتمند به كمال و سعادت و رسيدن اشقيا به شقاوت و بدبختي، نيازمند اين ناموس است.
اين دو دسته امتحان شوند. و آيهي 53 سورهي حج ميفرمايد:
لِيَجْعَلَ ما يُلْقِي الشَّيْطانُ فِتْنَةً لِلَّذِينَ في قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْقاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ؛
تا آنچه را كه شيطان القا ميكند براي كساني كه در دلهايشان مرضي هست و براي سنگدلان مايهي ابتلا و آزمايش قرار دهد».
همين نكته اشاره دارد.[11]
پس چگونگي و كيفيت غلبه و تسلط شياطين بر عزم و ارادهي انسان، فقط در حد وسوسه و تحريك بوده و چون مادهي اوليهي خلقت انسان، تركيبي از عقل و شهوت است، به لحاظ هدف و غرض خلقتي كه براي او در نظر گرفته شد، وجود اين گونه از وسوسهها از باب مصلحتي است كه خير آن كثير و شرّش قليل است.
اگر سؤال شود كه خداوند ميتوانست بدون اين مصلحت، انسان را به كمال رساند؟ پاسخ اين است كه خداوند فرشتگان را در عالم مجردات چنين آفريد، اما خواست كه علاوه بر آن موجود و آن عالم، موجودي مادي و عالم غير مجرد و مادي بيافريند؛ بنابراين انسان مادي و عالم ماده را خلق نمود و اقتضاي آن عالم و آن موجود جز اين كه هست، نميشد.
منابع :
[1]1. دكتر سجادي، فرهنگ معارف اسلامي، ص 1081،
و لغت نامهي دهخدا، ج 9، ص 12966.
[2]2. سورهي انعام، آيهي 112.
[3]. لغت نامه دهخدا، ج 9، ص 12966.
[4]. سورهي ص، آيهي 81.
[5]. سورهي اعراف، آيهي 17 ـ 15.
[6]. سورهي بقره، آيهي 268.
[7]. سورهي نساء، آيهي 120.
[8]. شرح ابن ابي الحديد، ج 20، كلمه 343.
[9]. رسائل ملاصدرا، ص 309.
[10]. الميزان، ج 14، ص 394، ذيل آيهي 53، «في قلوبهم مرض و القاسيه قلوبهم».
[11]1. همان، ص 394.
[COLOR=#7030a0][COLOR=#7030a0][COLOR=#7030a0]
كسي كه طعم زبان عسل نمي فهمد
توهرچه هم بخواني غزل ؛ نمي فهمد
حكايت نرود ميخ اهني درسنگ ؛
مخوان كه سنگ ضرب المثل نمي فهمد
حديث عاشقي به پايان نمي رسد اما...
دريغ ودرد كه اين را اجل نمي فهمد