آداب و اخلاق اجتماعي

مدیران انجمن: قهرمان علقمه, شورای نظارت

ارسال پست
Bronze
Bronze
پست: 1139
تاریخ عضویت: پنج‌شنبه ۲۵ تیر ۱۳۸۸, ۹:۵۴ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 458 بار
سپاس‌های دریافتی: 1612 بار

آداب و اخلاق اجتماعي

پست توسط طهورا »

 [External Link Removed for Guests] [External Link Removed for Guests] [External Link Removed for Guests]

[External Link Removed for Guests] 

 
اخلاق علي‌رغم اهميّت و گستردگي دچار مهجوريّت زيادي شده است. متأسّفانه آن‌گونه كه مباحث و جريان‌هاي سياسي در جامعه‌ي ما گسترده‌اند نسبت به حوادث اخلاقي، دغدغه‌ي كم‌تري ديده مي‌شود. اخلاق يكي از مهم‌ترين ابعاد زندگي و جان آدمي است. 

 همه‌ي ما آدميان با اين پرسش‌ها مواجهيم كه چه كاري را بايد انجام دهيم و از چه كاري بايد پرهيز نماييم و اصولاً ملاك خوبي و بدي چيست؟ 

 آيا گزاره‌هاي اخلاقي، ارزش صدق دارند؟  

 آيا اخلاق با علوم ديگر مرتبط است؟  

 آيا بايدهاي اخلاقي از هست‌هاي فلسفي و معرفتي استنتاج مي‌شود، اين پرسش‌ها، محورهايي در علوم اخلاقي پديد آورده است از جمله:   
ـ توصيف باورهاي اخلاقي؛   
ـ گزاره‌هاي اخلاقي؛   
ـ دفاع فلسفي از گزاره‌هاي اخلاقي؛   
ـ ارزش صدق و كذب و واقع‌نمايي گزاره‌هاي اخلاقي؛   
ـ مسائل منطقي اخلاق؛   
ـ ارتباط اخلاق با ساير علوم و معارف.  

 
اين محورها باعث شد تا مكاتب متعددي، در اخلاق و فلسفه‌ي اخلاق، پديد آيد.
بزرگان ما، در ميراث گذشته‌ي خود به بسياري از اين پرسش‌ها پرداخته، اخلاق و فرق آن با ادب، هدف اخلاق، نسبي و مطلق بودن صفات اخلاقي، راه‌هاي خودسازي، روش تعليم و تربيت جوانان، چگونگي تسلّط شيطان، و... سخن به ميان آمده است، مطالب و آموخته‌هايي است كه نويسنده‌ي محترم از محضر حكيم الهي حضرت آيت الله علامه‌ي طباطبايي بهره گرفته‌اند.  
 
اين پرسش‌ها، چالش‌هاي جوان معاصر نيز مي‌باشد كه مفسر عظيم‌الشأن ما در آثار علمي خود به ويژه تفسير ارزشمند الميزان به آنها پاسخ داده است؛ جا دارد، جوانان اين مرز و بوم با علامه طباطبايي انس گرفته و در مدرسه و مكتب او شاگردي كنند تا هم عظمت اين مرد بزرگ را دريابند و هم به رشد علمي و معنوي دست يابند.  
 
چه زيبا در وصف خود سرود:   
من به سرچشمه‌ي خورشيد   نه خود ذره‌اي بودم   و مهر تو مرا بالا بردم‌راه برد   
همه ياران به سر راه تو بوديم  
 ولي غم روي تو مرا ديد و مرا تنها برد  


 [External Link Removed for Guests]  
آخرین ويرايش توسط 1 on طهورا, ويرايش شده در 0.
تصویر
كسي كه طعم زبان عسل نمي فهمد
توهرچه هم بخواني غزل ؛ نمي فهمد
حكايت نرود ميخ اهني درسنگ ؛
مخوان كه سنگ ضرب المثل نمي فهمد
حديث عاشقي به پايان نمي رسد اما...
دريغ ودرد كه اين را اجل نمي فهمد
Bronze
Bronze
پست: 1139
تاریخ عضویت: پنج‌شنبه ۲۵ تیر ۱۳۸۸, ۹:۵۴ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 458 بار
سپاس‌های دریافتی: 1612 بار

Re: جوان و اخلاق اجتماعي

پست توسط طهورا »

 


به نظر مي‌رسد كه بحث از اخلاق كاربردي براي نسل نو و قشر جوان جامعه، در دنياي متجدّد امروز كه ارزش‌هاي اخلاقي، علناً زيرپا گذاشته و بدان بي‌اعتنايي مي‌شود، از ضروري‌ترين مباحث باشد.  
   
 آشنايي اين نسل با ارزش‌هاي اخلاقي، خصوصاً مباحثي كه جنبه‌ي عملي و كاربردي در جوامع انساني داشته باشد، در زماني كه اصول ثابت و ارزشمند اخلاق مذهبي مسلمانان مورد هجمه‌ي كساني قرار گرفته كه اخلاق آرماني را مطرح كرده‏‎اند ؛در حالي كه خود هيچ اصل ثابت، حتّي مبدأ هستي، را معتقد نبوده، به اصالت انسان (اومانيسم) مي‌انديشند ـ امري ضروري و لازم مي‌باشد.  
 
امروزه جوانان مسلمان در جوامع اسلامي به شدّت مورد حملات و تهديدات دشمنان قرار گرفته و بنگاه‌هاي وسيع تبليغاتي غرب در صدد به انحراف كشاندن آنها برآمده‌اند و همه‌ي تلاش و كوشش خود را به كار گرفته‎اند تا از يك جوان مسلمان، فردي بي‌هويّت و پوچ و بي‌اصالت ساخته، او را در حد جوانان غربي تنزّل دهند.

اعتياد، ابتذال، اختلال رواني و افراط در امور مادّي ورفاهي كه مورد مسابقه‌ي جوانان غربي است، امروزه به واسطه‌ي رسانه‌ها و مطبوعات در ميان جوانان مسلمان شرقي به شدّت تبليغ مي‌گردد؛ بنابراين بر نسل جوان مسلمان، فرض و لازم است كه با روي آوردن به دين، بر معرفت و شناخت خويش افزوده، در مقام عمل، خود را به آداب و رفتار ديني و مذهبي، مزيّن و آراسته سازد.

آنچه كه بسيار با اهمّيّت به نظر مي‌رسد و بر فرد فرد جوانان مسلمان، توجّه به آن لازم است اين است كه: در مقام تحقيق مسائل ديني، اعتقادات و اخلاق را از كساني بگيرند كه همه‌ي حيات و عمر خويش را در قلمرو فهم قرآن و روايات مصروف داشته، آثار وجودي‌شان هدايتگر نسل‌هاي متمادي شده است. در زمان معاصر، آنان كه خوف گمراهي و انحرافات اعتقادي و اخلاقي را دارند، بايد بر عالمان وارسته‌اي چون امام خميني‌(ره) و علامه طباطبائي‌(ره) اقتدا نمايند؛ چون عقيده و عمل آنان كه به واسطه‌ي آثارشان بر جاي مانده است،

راه‌گشاي همه‌ي معضلات علمي و عملي مي‌باشد. اين نه تنها ادّعاي ماست، بلكه اقرار و اعتراف استوانه‌هاي علمي است كه در باب آثار ايشان بيان داشته‌اند.

استاد شهيد مطهري «قدس سره» ـ با آن همه علوم و معارفي كه داشت در باب تفسير «الميزان» مي‌گويد: «تفسير الميزان همه‌اش با فكر نوشته نشده، من معتقدم كه بسياري از اين مطالب از الهامات غيبي است. كمتر مشكلي از مسائل علمي اسلامي برايم پيش آمده كه كليد حلّ آن را در تفسير الميزان پيدا نكرده باشم.»[1]

و نيز نويسنده‌ي معروف لبناني، شيخ محمد جواد مغنيه گفته است: «از وقتي كه الميزان به دست من رسيده است، كتابخانه‎ي من تعطيل شده و پيوسته در روي ميز مطالعه‌ام الميزان است.»[2]

در اين نوشتار مختصر، سعي شده است كه مباني تفكّرات آن عالم فرزانه را تحقيق و براي نسل جوان جامعه كه حافظان و نگهبانان خون پاك مقدس‌ترين جوانان اين مرز و بوم مي‌باشند ارائه نماييم، تا شايد از آن فكر الهي و قرآني، توشه‌اي عملي و علمي برگيريم.


منبع :
[2] . يادها و يادگارها، علي تاجديني، ص 6.
 



 [External Link Removed for Guests] 
   
تصویر
كسي كه طعم زبان عسل نمي فهمد
توهرچه هم بخواني غزل ؛ نمي فهمد
حكايت نرود ميخ اهني درسنگ ؛
مخوان كه سنگ ضرب المثل نمي فهمد
حديث عاشقي به پايان نمي رسد اما...
دريغ ودرد كه اين را اجل نمي فهمد
Bronze
Bronze
پست: 1139
تاریخ عضویت: پنج‌شنبه ۲۵ تیر ۱۳۸۸, ۹:۵۴ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 458 بار
سپاس‌های دریافتی: 1612 بار

Re: جوان و اخلاق اجتماعي

پست توسط طهورا »

 


سوال : علم اخلاق[1] چيست؟  
 
جواب : اخلاق در لغت، جمع خلق است و خلق، ملكه‎اي را گويند كه مقتضي سهولت صدور فعل، بدو ن تفكر و تأمل است.[2]  
 
علم اخلاق علمي است كه در آن، از تهذيب نفس و چگونگي رابطه‎ي افراد خانواده با يك‎ديگر و با جامعه بحث مي‌شود.

به نظر علامه طباطبايي‌(ره) علم اخلاق عبارت است از:  
 
فنّي كه درباره‎ي ملكات انساني بحث مي‎كند؛ ملكاتي كه مربوط به قواي نباتي و حيواني و انساني اوست. و هدف اين بحث اين است كه فضايل را از رذايل جدا سازد؛ يعني اين علم مي‎خواهد معلوم كند كه كدام يك از ملكات نفساني انسان، خوب و نيك و مايه‎ي كمال و فضيلت اوست و چه ملكاتي، بد و رذيله و مايه‎ي نقص اوست تا آدمي بعد از شناسايي آنها، خود را با فضايل آراسته سازد و از رذايل فاصله گيرد.[3]

پس غايت و هدف علم اخلاق، شناخت فضيلت‎ها و چگونگي به كارگيري آنها در جهت تزكيه‎ي نفس و شناخت پليدي‎ها به منظور پاك كردن نفس از آنهاست؛ به همين جهت، علم اخلاق را علم سلوك يا تهذيب اخلاق يا حكمت عملي ناميده‎اند.[4]

گفتني است كه قيد «ملكه» در تعريف علم اخلاق براي اين است كه اوصاف اخلاقي در شخص، دوام و ثبات دارد و چون چنين قوايي در باطن و درون او وجود دارد، ستايش و ثناي عموم، متوجه او مي‎شود. پس اگر وصفي از اوصاف حميده يا رذيله، در فرد ملكه نشده و قوام و استقرار نيابد، جزء اخلاق به شمار نمي‎آيد؛ البته اين غايت علم اخلاق است. هدف و غايتِ كمالات اخلاقي از نگاه علامه، اكتفا نمودن به فضايل انساني نيست؛ بلكه مرحله و مرتبه‎اي بالاتر از آن است و آن، طلب و درخواست رضاي الهي است. 
 
هنگامي كه ايمان بنده نسبت به پروردگارش شدت پيدا كرد و خود را به اين فكر مشغول نمود و اسماي حسناي الهي و صفات زيبايي را كه منزه از نقص و زشتي است در خود تقويت و مراقبت از نفس را تشديد نمود، خود را به حدي از عبوديت مي‎رساند كه در همه‎ي حالات، پروردگارش را ناظر اعمال خود مي‎بيند و نسبت به او، حب و علاقه‎ي شديدي نشان مي‎دهد و اين محبت تشديد مي‎گردد؛ طوري كه از همه چيز، قطع علاقه نموده و دوست نمي‎دارد مگر پروردگارش را و قلبش خضوع نمي‎كند مگر براي او. چنين عبدي به سادگي نمي‎لغزد و جز حسن و جمال الهي، چيزي نمي‎بيند و چيزي را دوست نمي‎دارد مگر آنچه را كه خداوند سبحان دوست دارد.[5]

پس، از منظر علاّمه‌(ره)، غايت اخلاق در اسلام، نه تنها كسب و تحصيل فضايل اخلاقي، بلكه طلب رضاي الهي در همه‎ي امور باطني و ظاهري است؛ يعني اسلام بر خلاف ساير مكاتب، اخلاق را صرفاً در حسن فعلي محدود و محصور نكرده است؛ بلكه علاوه بر حسن فعلي به حسن فاعلي هم نظر دارد و اين دو بدون علم و معرفت حاصل نمي‎شود.

از نگاه ايشان هر چند كه اوصاف اخلاقي متكثر و متعدّدند، اما سرچشمه و منشأ همه‎ي آن خصايص، قواي سه‌گانه‌اي است كه محرّك نفس انساني براي كسب علوم عملي است؛ علومي كه تمام رفتار و اعمال آدمي به آن علوم برگشت مي‎كند: قوّه‎ي شهويه، غضبيه و عاقله؛ زيرا همه‎ي افعال آدمي يا از قبيل جلب منفعت است، مثل خوردن و نوشيدن و پوشيدن (قوه‎ي شهويه) و يا از قبيل دفع ضرر است، مانند دفاع از جان و مال و آبرو (قوه‎ي غضبيه) و يا براي تصوّر و تصديق است (قوه‎ي ناطقه). ذات و جوهر آدمي معجوني از اين سه قوّه است. اوصاف اخلاقي، زماني در وجودش نهادينه مي‎شود كه اين قواي سه‌گانه تعديل گردند؛ يعني نه به سمت افراط كشيده شوند و نه به سمت تفريط.

علم اخلاق، وسيله‎اي است براي معرفت و شناخت حدود اعتدال قواي انساني و چگونگي استقرار آن در باطن و درون آدمي. راه علمي و معرفتي‎اش، اذعان و ايمان بدان‌هاست و طريقه‎ي عملي آن، تكرار آنهاست تا در نفس رسوخ نمايد.[6]

منابع:
[1]1. Lamorale
[2]2. اخلاق ناصري، ص 60؛ اخلاق جلالي، ص 38.
[3]3. الميزان، ج 1، ص 368.
[4]. دكتر جميل صليبا، واژه نامه‎ي فلسفه و علوم اجتماعي، ص 20.
[5]. الميزان، ج 1، ص 371.
[6]. الميزان، ج 1، ص 368.
 



 [External Link Removed for Guests] 
 
 
تصویر
كسي كه طعم زبان عسل نمي فهمد
توهرچه هم بخواني غزل ؛ نمي فهمد
حكايت نرود ميخ اهني درسنگ ؛
مخوان كه سنگ ضرب المثل نمي فهمد
حديث عاشقي به پايان نمي رسد اما...
دريغ ودرد كه اين را اجل نمي فهمد
Bronze
Bronze
پست: 1139
تاریخ عضویت: پنج‌شنبه ۲۵ تیر ۱۳۸۸, ۹:۵۴ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 458 بار
سپاس‌های دریافتی: 1612 بار

Re: جوان و اخلاق اجتماعي

پست توسط طهورا »

 

سوال : فرق ادب و اخلاق چيست؟

جواب : با توجه به تعريفي كه از علم اخلاق بيان شد، اين مطلب بدست مي‎آيد كه اخلاق و خُلقيات انساني، جزء ملكات نفساني به شمار آمده، در نهاد و باطن او جاي دارد؛ اما آيا آداب انساني نيز چنين است؟

علامه طباطبايي‌(ره) در اين زمينه مي‎فرمايند:
 
 
برخي تصور مي‎كنند كه اخلاق و آداب، هيچ گونه تمايزي با هم ندارند؛ در حالي كه چنين نيست؛ زيرا اخلاق عبارت است از: ملكات راسخ در روح، و در واقع، وصفي از اوصاف روح مي‎باشد؛ ولي آداب عبارت است از:

هيئت‎هاي زيبايي كه اعمال و رفتار آدمي بدان متّصف مي‎گردد كه نحوه‎ي صدور اين اعمال به صفات روحي شخص بستگي دارد و پر واضح است كه ميان اتّصاف روح به اخلاقيات و اتّصاف عمل به آداب، تفاوت بسياري وجود دارد»[1]؛ «پس ادب، ظرافت و دقت در عمل را گويند.

وقتي انسان متوجّه حالات خويش باشد و با ظرافت و زيبايي خاصّي عمل را انجام دهد، گفته مي‎شود كه فلاني مؤدّب است؛ نظير ادب نشستن در حال نماز و ادب راه رفتن با طمأنينه و ...[2]

عمل وقتي ظريف و جميل است كه داراي دو ويژگي باشد:
اوّل اين كه مشروع باشد
و دوم آن كه از روي اختيار و اراده باشد.
با فقدان اين دو ويژگي، عمل را مؤدّبانه نمي‌گويند و اگر اختلافي باشد، در تعيين و تشخيص مصداق است.

ادب انساني همان هيئت و تركيب زيباي اعمال ديني است كه تابع مقصود و مطلوب نهايي در حيات و زندگي اوست. پس آداب انسان‌ها در حقيقت آثار و نتايج نفسند و ممكن نيست كه فعل كسي با امور دروني و نفساني او مخالف باشد. گفتار آدمي، خود فعلي از افعال بدني است. به اين ترتيب نمي‎توان سخني را به زبان آورد و يا فعلي را مرتكب شد كه خلاف آن در باطنش رسوخ كرده باشد. بنابراين آداب و رفتار نيك، حاكي از باطن پاك و نيك است و رفتار و اعمال و كلام پليد، ناشي از اخلاق زشت و پليد.

البتّه برخي فرق ديگري را بيان كرده‎اند و آن اين است كه اگر واژه‎ي اخلاق در مورد افعال ستودني به كار رود، بيانگر ادب خواهد بود؛ زيرا ادب فقط درباره‎ي خصلت‎هايي به كار مي‎رود كه نيكو باشد؛ مثلاً اگر گفته شود ادب قاضي، يعني كارهاي شايسته‎اي كه قاضي انجام مي‎دهد. اين تمايز مورد قبول و پذيرش علاّمه نمي‎باشد.

اگر ادب را صرفاً به معناي خصايص نيكو بگيريم، در حقيقت معناي آن را محدود ساخته‎ايم؛ پس بهتر است كه ادب را لفظ و واژه‎ي عام بگيريم تا شامل همه‎ي صفات، اعم از نيك و بد بشود. بنابراين بهترين نظر در اين زمينه، نظر علامه‎ طباطبايي‌(ره) است.

منابع :
[1]. الميزان، ج 6، ص 255 به بعد.
[2]. همان، ج 6، ص 257.
 



   
 [External Link Removed for Guests] 
 
 
تصویر
كسي كه طعم زبان عسل نمي فهمد
توهرچه هم بخواني غزل ؛ نمي فهمد
حكايت نرود ميخ اهني درسنگ ؛
مخوان كه سنگ ضرب المثل نمي فهمد
حديث عاشقي به پايان نمي رسد اما...
دريغ ودرد كه اين را اجل نمي فهمد
Bronze
Bronze
پست: 1139
تاریخ عضویت: پنج‌شنبه ۲۵ تیر ۱۳۸۸, ۹:۵۴ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 458 بار
سپاس‌های دریافتی: 1612 بار

Re: جوان و اخلاق اجتماعي

پست توسط طهورا »

 

 سوال : هدف اخلاق چيست؟   
 
جواب : اخلاق از نظر حكما و فلاسفه به معناي حاكميّت عقل و اراده بر وجود انسان است كه تمام ميل‎هاي فردي و اجتماعي را تدبير نمايد.[1] در پاسخ به اين پرسش كه هدف اخلاقي چيست، با سه نظريه مواجه مي‎شويم:[2]
 
 
الف . اين كه بايد باطن و نفس خويش را اصلاح نموده، ملكات نفساني را تعديل كرد تا صفات نيك و اوصاف پسنديده، اوصافي كه مردم و جامعه آن را مي‎ستايند حاصل گردد؛ براي وصول به اين مقام، دو مرحله را بايد سپري كرد: نخست، تلقين علمي و مرحله‎ي بعدي، تكرار عملي است.
 
 
ب . نظريه‌ي دوّم، همانند قول اول است؛ ولي در هدف و غايت، با آن تفاوت دارد. از ديدگاه گروه اول، هدف از اصلاح و تهذيب نفس (اخلاقي شدن)، جلب توجه و حمد و ثناي مردم است؛ ولي در نظريه‎ي دوم، هدف را سعادت حقيقي و ايمان واقعي به آيات الهي مي‎داند. اين گروه، سعادت را در خوش‎بين بودن مردم نسبت به كسي نمي‎دانند؛ بلكه سعادت را مرهون ايمان به خدا مي‎دانند. اين دو ديدگاه در اين نكته اتّفاق دارند كه هدف نهايي انسان‌ها، برتري و فضليتشان در مقام عمل است.  
 
ج . نظريه‎ي سوم، در روش، مشابه دو قول مذكور است، ولي در هدف، با آن دو متفاوت است. اين گروه معتقدند كه: غرض از تهذيب اخلاق، صرفاً رضاي الهي است، نه آراستن خويش براي جلب نظر مردم و حمد و ثناي آنان.  
 
علاّمه طباطبايي در بيان تفاوت و تمايز اين سه نظر مي‎فرمايند:
اين سه مسلك به واسطه‎ي غايات و فوايدي كه دارند، مختلف مي‎شوند. در قول سوم، اعتدال اخلاقي يك معنا دارد و در دو مسلك قبلي، معناي ديگر؛ چون وقتي ايمان بنده زياد گردد، قلبش مجذوب تعقّل و تفكّر درباره‎ي پروردگارش مي‎گردد و هميشه دوست دارد كه به ياد او باشد و اسماي حسناي او را در نظر گرفته، صفات جميل او را برشمارد. و اين مراقبت و به ياد محبوب بودن، رو به ترقّي مي‎رود تا آن جا كه در وقت عبادت، احساس مي‎كند او را مي‎بيند و اين موجب شدّت محبّت به خدا مي‎شود؛ چنين كسي در تمامي حركات و سكناتش از خدا و فرستاده‎ي خدا پيروي مي‎كند. 
   
  اثر تداوم اين حالت، پيوند و اتصال به محبوب، در او چنان مي‎شود كه هيچ كسي را جز پروردگارش دوست نمي‎دارد و دلش جز براي او خاضع و خاشع نمي‎شود. اين جا است كه به كلّي نحوه‎ي ادراك و طرز تفكّر او و نيز برخورد و رفتارش عوض مي‎شود؛ يعني هيچ چيزي را نمي‎بيند، مگر آن كه خداي سبحان را قبل از آن و با آن مي‎بيند؛ بنابراين طرز فكر و رفتارش غير از ديگران است، همه‎ي برخوردهاي او براي خداست، اهداف او با اهداف ديگران متفاوت است؛ چون او تا به حال همانند ديگران، هرچه مي‎كرد به منظور كمال خود مي‎كرد؛ ولي حالا هر كاري مي‌كند بدان جهت است كه محبوبش دوست مي‌دارد. پس آنچه كه در نظر ديگران فضيلت شمرده شده، شايد در اين نظر رذيلت شمرده شود و بالعكس.[3]  
 
بنابراين، تمايز اقوال سه گانه در اين است كه طبق نظريه‌ي اوّل، متّصف شدن به اوصاف اخلاقي، صرفاً براي جلب توجّه ديگران و وصل به مقامي است كه مردم آن را بستايند؛ ولي در نظريه‌ي دوم، ‌هدف متّصف شدن به صفات اخلاقي،‌ حمد و ثناي ديگران نيست؛ بلكه به خاطر ايمان به تعاليم و دستورهاي الهي است و اگر اين روحيّه‌ي تعبّدپذيري نبود، به آداب و اخلاق ديني در زندگي خود چندان توجه نداشت و تفاوت اين قول با قول سوم كه مرحله‌ي كامل‌تري از آن مي‌باشد، در اين است كه مطابق نظريه‌ي سوم، فرد صرفاً رضاي الهي را در نظر دارد؛ يعني در اثر تقويت ايمان به مرحله‌اي از كمال دست مي‎يابد كه خدا را در همه‌ي حركات و سكنات شاهد و ناظر مي‌بيند كه اين عالي‌ترين مرحله‌ي كمال انسان در مقام عمل و نظر است.  
 
نظراتي كه بيان شد، مسلك‌هاي سه گانه‌اي بود كه فلاسفه در باب هدف اخلاق تبيين كرده‌اند؛ البته قول ديگري هم وجود دارد كه مربوط به نسبيت اخلاق است كه در بخش‌هاي بعدي بدان خواهيم پرداخت.  
 
منابع:
[1]1. مرتضي مطهري، فلسفه‎ي اخلاق، ص 53.
[2]2. الميزان، ج 1، ص 351 به بعد.
[3]. الميزان، ج1، ص 355 به بعد.

 
   
 [External Link Removed for Guests] 
   
تصویر
كسي كه طعم زبان عسل نمي فهمد
توهرچه هم بخواني غزل ؛ نمي فهمد
حكايت نرود ميخ اهني درسنگ ؛
مخوان كه سنگ ضرب المثل نمي فهمد
حديث عاشقي به پايان نمي رسد اما...
دريغ ودرد كه اين را اجل نمي فهمد
Bronze
Bronze
پست: 1139
تاریخ عضویت: پنج‌شنبه ۲۵ تیر ۱۳۸۸, ۹:۵۴ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 458 بار
سپاس‌های دریافتی: 1612 بار

Re: جوان و اخلاق اجتماعي

پست توسط طهورا »

 

 سوال : چه ارتباطي ميان علم و اخلاق وجود دارد؟   
 
جواب : آيا صفات اخلاقي با كسب معرفت و تحصيل علم، ارتباط و پيوندي دارند يا خير؟ آيا مي‎توان گفت كه انسان‌هاي عالم و انديشمند، داراي محاسن و نيكي‎هاي اخلاقي هستند و همه‎ي انحرافات اخلاقي از جانب جاهلان و افراد عوام صورت مي‎گيرد؟
 
   
 آيا اين يك اصل و قاعده‎ي پذيرفته شده‎اي است كه بر اساس آن، زشتي‎هاي اخلاقي و نابه‎هنجاري‎هاي اجتماعي را به غير عالمان و همه‎ي خوبي‎ها و رفتارهاي مناسب و آثار و نتايج مطلوب آن را به قشر آگاه و عالمان جامعه اسناد دهيم؟ آيا علم و اخلاق هماهنگ‎ هستند، يا اين كه دو مقوله‎ي جداي از يك‎ديگرند و هيچ گونه ارتباطي ميانشان متصوّر نيست؟ ژ 
 
براي پاسخ به اين پرسش، نخست بايد اين ابهام را رفع نمود كه مراد از علم در اين جا چه نوع علمي است. اگر مقصود از علم در پرسش فوق، مطلق علم باشد، پاسخ منفي است؛ يعني چنين نيست كه اگر كسي علوم را فرا گرفت و در فنّ خاصي متخصص گرديد، فرد با اخلاقي مي‎شود؛ به عنوان مثال، اگر در رشته‎ي پزشكي يا مهندسي، يك پزشك يا مهندس ماهري شد، پس فرد با اخلاقي است. بنابراين اگر علم به معناي عام و كلي باشد كه شامل همه‌ي علوم گردد، پاسخ اين است كه اخلاق با بسياري از اين علوم هيچ گونه ارتباط و پيوندي ندارد؛ ولي اگر مراد از علم، معارف حقيقي و علوم نافع باشد، بايد گفت كه ميانشان پيوند عميق وجود دارد. علمي كه در انسان، تفكر صحيح را به وجود آورد و فكر درست به او اعطا نمايد، قطعاً در تمام ابعاد زندگي او اثر خواهد گذاشت. اين كه اين معارف و تفكرات صحيح كدام است، در قرآن به طور صريح بيان نشده است. علاّمه طباطبايي‌(ره) مي‎فرمايند:  
 
زندگي انسان يك زندگي و حيات فكري است و تفكر آدمي هر چه قدر صحيح‎تر باشد، حيات انساني پايدار‎تر است، پس حيات ارزشمند، بر پايه‎ي فكر و معرفت ارزشمند استوار است؛ چنان كه اين نكته را خداوند در آياتي از قرآن بيان فرموده است. هر چند كه اين فكر صحيح در قرآن معين نشده است وليكن اگر انسان به فطرت خويش مراجعه نمايد آن را خواهد يافت.[2]  
 
اگر معرفت صحيح و فكر درست، موجب قوام و پايداري زندگي انساني شود و او را به سوي كمال و سعادت رهنمون سازد، بدون ترديد، بايد در بُعد اخلاقي نيز تأثيرگذار باشد؛ چون شخصي كه از حيث رفتاري، مؤدب به آداب ديني نگردد، دست‎يابي به حيات انساني و وصول به كمالات معنوي، براي او مقدور نخواهد بود.
پس هرگز نمي‎توان پيوند تحصيل تفكر درست را با آراسته شدن به آداب و اخلاق ديني ناديده گرفت.  
 
منبع:

[2]. الميزان، ج 5، ص 259 ـ 260.
 



 [External Link Removed for Guests] 
   

تصویر
كسي كه طعم زبان عسل نمي فهمد
توهرچه هم بخواني غزل ؛ نمي فهمد
حكايت نرود ميخ اهني درسنگ ؛
مخوان كه سنگ ضرب المثل نمي فهمد
حديث عاشقي به پايان نمي رسد اما...
دريغ ودرد كه اين را اجل نمي فهمد
ارسال پست

بازگشت به “مهارت های زندگی”