ويژه نامه شهادت امام موسي كاظم عليه السلام

مدیر انجمن: شورای نظارت

ارسال پست
Bronze
Bronze
پست: 1139
تاریخ عضویت: پنج‌شنبه ۲۵ تیر ۱۳۸۸, ۹:۵۴ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 458 بار
سپاس‌های دریافتی: 1612 بار

Re: ويژه نامه شهادت امام موسي كاظم عليه السلام

پست توسط طهورا »

 [External Link Removed for Guests]  


برخورد خصمانه كسانى كه تا دیروز بر گرفتارى‏ها و فشارهاى آل على مى ‏گریستند، در روزگار امام كاظم علیه السلام به رویارویى مبدل شده بود . آنان تا آن جا كه در توان داشتند بر علویان سخت مى‏گرفتند تا جایى كه تن به آوارگى در دادند و عده‏اى نیز به جرم علوى بودن كشته شدند . امام صادق علیه السلام نیز از این قاعده مستثنى نبود . امام كاظم علیه السلام در مدت بیست‏سال در كنار پدر، این وقایع را با تمام وجود لمس مى‏كرد . او مى‏دید كه چگونه پدر گرامى‏اش، با این كه طمع به خلافت نداشت و تنها به نشر تعالیم اسلام مشغول بود، همیشه مورد تعرض منصور و تهدید به قتل قرار داشت. این فشارها باعث ‏شد تا امام صادق علیه السلام نام جانشین پس از خود را فاش نكند و او را تنها به یاران خاص معرفى كند با این شرط كه آنان این راز را پنهان كنند .
امامت 35 ساله امام كاظم علیه السلام در این جو و خفقان حاكم بر آن آغاز شد؛ فضایى كه كینه اهل‌بیت علیهم‌السلا م در آن پراكنده بود. او جانب احتیاط را مى‏گرفت و تنها كسانى كه شایستگى تبلیغ امامت او را داشتند، به این امر مهم مى‏گمارد. آن گونه كه از تاریخ برمى‏آید، او در تمام ایام حیات خود، از گزند عباسیان دورى مى‏جست و حتى به شیعیان اجازه نمى‏داد آن گونه كه در زمان حیات پدر ارجمندش معمول بود، با وى دیدار كنند . راویان روایات منقول از آن حضرت را كمتر با نام مباركش ذكر مى‏كردند، بلكه به كنیه و اشاره اكتفا مى ‏كردند. آنان چنین نقل روایت مى‏كردند: از ابو ابراهیم، ابوالحسن، عبد صالح، عالم، سید و رجل شنیدیم ... این امر نشان‌دهنده تحت نظر بودن آن حضرت است . آن حضرت نیز براى حفظ جان یاران، از آنان مى‏خواست كه در امور دینى و عبادى تقیه كنند تا مبادا مورد تعرض و انتقام حاكمان جور قرار گیرند .
در این باب به مطلبى از محمد بن فضل توجه مى‏كنیم:
در میان اصحاب در باب مسح پا كه آیا از بالا به طرف انگشتان صورت مى‏گیرد و یا بالعكس . على بن یقطین طى نامه‏اى از امام كاظم علیه السلام استفتاء كرد . امام پاسخ دادند كه به جاى مسح، پاها را در وضو بشویند . على از این پاسخ متعجب شد، ولى امر امام را سرلوحه عمل خود قرار داد . چندى بعد یكى از دشمنان ابن یقطین از او نزد خلیفه سعایت كرد كه او رافضى است و در مذهب، پیرو موسى بن جعفر است و او را امام مى‏داند، هارون این مطلب را با یكى از خواص خود در میان گذاشت و گفت: حرف‏هاى زیادى درباره على شنیده‏ام و بارها او را آزموده‏ام، ولى چیزى كه خلاف میل من باشد از او سرنزده است. به او گفتند: رافضیان در وضو با اهل سنت مخالفت مى‏كنند، از این رو مى‏توانى او را در وضو بیازمایى. هارون این پیشنهاد را پذیرفت، پس در كمین او نشست و على بن یقطین، همانند اهل سنت و به همان ترتیب وضو ساخت، هارون كه این صحنه را دید نتوانست‏خوددارى كند و به سوى او رفت و گفت: على بن یقطین، هر كس بگوید تو رافضى هستى دروغ گفته است. پس از این واقعه نامه‏اى از امام كاظم علیه السلام به او رسید كه به شیوه شیعه وضو بسازد .

 
 [External Link Removed for Guests] 
تصویر
كسي كه طعم زبان عسل نمي فهمد
توهرچه هم بخواني غزل ؛ نمي فهمد
حكايت نرود ميخ اهني درسنگ ؛
مخوان كه سنگ ضرب المثل نمي فهمد
حديث عاشقي به پايان نمي رسد اما...
دريغ ودرد كه اين را اجل نمي فهمد
Bronze
Bronze
پست: 1139
تاریخ عضویت: پنج‌شنبه ۲۵ تیر ۱۳۸۸, ۹:۵۴ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 458 بار
سپاس‌های دریافتی: 1612 بار

Re: ويژه نامه شهادت امام موسي كاظم عليه السلام

پست توسط طهورا »

 مطالب زیادى در این باره آمده كه نشان مى‏دهد امام كاظم علیه السلام براى حفظ خون و جان شیعیان تمامى جوانب احتیاط را در نظر مى‏گرفت تا مبادا خود و شیعیانش دست‏خوش قتل، زندان و آوارگى شوند . اما على رغم تمامى این تمهیدات، ده‏ها تن از شیعیان و خود حضرت به دست دژخیمان دستگاه عباسى به شهادت رسیدند .
آنچه از تاریخ برمى‏آید این است كه امام كاظم علیه السلام در ده سال اول امامت ‏خود، كه با منصور معاصر بود، با او دیدارى نداشته و حتى منصور برخلاف محمد المهدى و هارون - فرزند و نوه‏اش - او را به بغداد فرا نخواند و نیز به بند نكشید . این در حالى است كه منصور، از آن دو، خبیث‏تر بود و این از رفتار او با امام صادقعلیه السلام و آل على آشكار مى‏شود .

زمانى كه خبر شهادت امام صادق علیه السلا م به منصور رسید، او طى نامه‏اى به محمد بن سلیمان، عامل خود در مدینه، خواست تا وصى امام صادق علیه السلام را بكشد . محمد در پاسخ نوشت: جعفر بن محمد پنج تن را به عنوان وصى معرفى كرده است كه یكى از آنان شخص منصور است و منصور ناكام ماند . مساله دیگرى كه بر پلیدى و كینه‏ورزى او نسبت‏به خاندان على علیه السلام و یاران آنان دلالت دارد، وجود خزانه‏اى است كه كلید آن را به «ریطه‏» همسر مهدى داده بود . او به ریطه سفارش كرد كه پس از مرگ منصور و در حضور خلیفه بعدى در این خزانه باز شود . ریطه مى‏پنداشت كه در خزانه گوهرهاى گران‏بهایى وجود دارد كه باید از بیگانگان پنهان بماند . زمانى كه در خزانه را گشودند، سر صد تن از علویان كه در كنار هر یك مشخصات صاحب سر بر رقعه‏اى نوشته شده بود مشاهده كردند . این اقدام منصور براى شعله‏ور ساختن آتش كینه در دل خلیفه بعدى بود تا بدون ترحم قدرت و مقام خلافت را حفظ كند .
امام كاظم علیه السلام بارها در روزگار مهدى و هادى به بغداد احضار شد و به بند و زندان درآمد و آزاد مى‏شد، اما روزگارى را كه آن حضرت در دوران هارون به سر برد سخت‏ترین دوران حیات او بود . هارون تمام تجهیزات خود را براى كنترل حركات آن حضرت به كار گرفت . در آغاز خلافتش بارها امام را به بغداد فراخواند و او را به زندان افكند و پس از مدتى او را آزاد ساخته و چنین وانمود مى‏كرد كه او را محترم و گرامى مى‏دارد .

 
 [External Link Removed for Guests] 
تصویر
كسي كه طعم زبان عسل نمي فهمد
توهرچه هم بخواني غزل ؛ نمي فهمد
حكايت نرود ميخ اهني درسنگ ؛
مخوان كه سنگ ضرب المثل نمي فهمد
حديث عاشقي به پايان نمي رسد اما...
دريغ ودرد كه اين را اجل نمي فهمد
Bronze
Bronze
پست: 1139
تاریخ عضویت: پنج‌شنبه ۲۵ تیر ۱۳۸۸, ۹:۵۴ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 458 بار
سپاس‌های دریافتی: 1612 بار

Re: ويژه نامه شهادت امام موسي كاظم عليه السلام

پست توسط طهورا »

 [External Link Removed for Guests]  
شهادت مظومانه

با همه تنگناهایى كه براى امام به وجود آمده بود، شهرت او جهان‏گیر شد و دانشمندان به سوى او روانه شدند و آنان كه تا دیروز از وى رو گردان بودند، به امامت او معترف شدند و شیعیان از همه جا خمس و زكات خود را براى او مى‏آوردند و تمامى این امور از دید ماموران هارون پنهان نبود. سخن‏چینان به هارون درباره خلافت او هشدار دادند،
  یكى از نزدیكان امام كاظم علیه السلام به نام محمد بن اسماعیل نزد هارون رفته به او گفت: دو خلیفه در یك زمان! یكى عمویم موسى بن جعفر در حجاز و دیگرى هارون در بغداد! محمد بن اسماعیل، چنان صحنه‏اى از جریانات مدینه را براى هارون ترسیم نمود تا هارون را وادار به تصمیم‏گیرى كرد . هارون مصمم شد تا امام كاظم را بازداشت كند و از او رهایى یابد .   بنا به نقل ابن جوزى در «تذكرة‏» هارون به سال 170 ه . ق در راه سفر حج وارد مدینه شد و مردم به استقبال او رفتند، پس از مراسم استقبال، امام مانند همیشه به مسجد رفت . در آن شب هارون نیز به زیارت قبر پیامبرصلی الله علیه و آله رفت و خطاب به پیامبرصلی الله علیه و آله گفت: یا رسول الله، از بابت كارى كه مى‏خواهم انجام دهم معذرت مى‏خواهم، شنیده‏ام كه موسى بن جعفر مردم را به سوى خود دعوت مى‏كند و با این كار امتت را متفرق كرده و خون آنان را بر زمین مى‏ریزد، لذا مى‏خواهم او را زندانى كنم . آن گاه به مزدوران خود دستور داد او را از مسجد به خانه او بیاورند. سپس دو محمل طلبید و هر یك را بر قاطرى گذارد و بر آنها پوششى نهاد و همراه هر محمل، سوارانى گسیل داشت و به آنان دستور داد یكى از محمل‏ها را به كوفه و محملى كه امام در آن است ‏به بصره ببرند. آن گاه به همراهان امام دستور داد تا او را به والى بصره، عیسى بن جعفر بن منصور تحویل دهند . او امام را یك سال در زندان نگاه داشت كه هارون به او نوشت كه امام را بكشد . او عده‏اى از خواص و معتمدان خود را خواست و با آنان درباره دستور هارون مشورت كرد، آنان او را از این كار برحذر داشتند .   
عیسى بن جعفر در نامه‏اى كه براى هارون فرستاد نوشت: مدت درازى است كه موسى بن جعفر در زندان من است و كسانى را گمارده‏ام تا اوضاع او را براى من گزارش كنند، ولى او در این مدت نه از تو و نه از من به بدى یاد نكرده و تنها به عبادت و طلب آمرزش براى خود مشغول است، اگر كسى را براى تحویل گرفتن او نفرستى من او را آزاد خواهم كرد، زیرا در نگهدارى او در زندان دچار حرج شده‏ام . چون نامه به هارون رسید كسى را فرستاد تا امام را از عیسى بن جعفر تحویل گرفته و او را به بغداد برده و به فضل بن ربیع بسپرد . امام روزگارى طولانى نزد او بود .   
شیخ مفید در ارشاد مى‏گوید: هارون از فضل بن ربیع خواست تا امام را بكشد، ولى او نپذیرفت، هارون در نامه‏اى به او فرمان داد تا امام را به فضل بن یحیى تحویل دهد و او امام را در حجره‏اى تحت نظر قرار داد، امام پیوسته مشغول عبادت بود و بیشترین روزها را روزه بود و شب‏ها را به نماز مى‏گذراند . فضل چون این حال را بدید امام را گرامى داشت و تنگناها را كمتر كرد . این خبر به هارون رسید . او كه در «رقه‏» بود از این مساله خشمگین شد و به او دستور داد تا امام را بكشد، ولى او ابا كرد . هارون غضبناك شد و مسرور خادم را طلبید و دو نامه به او داد و گفت: به بغداد برو و بر موسى بن جعفر وارد شو، اگر او را در رفاه و گشایش دیدى، یكى از نامه‏ها را به عباس بن محمد و دیگرى را به سندى بن شاهك بده . در نامه اول به عباس دستور داده شده بود به محتواى آن عمل كند و در نامه سندى آمده بود كه باید سر به فرمان عباس گذارد .   
مسرور به دستور هارون به بغداد رفت و به خانه فضل بن یحیى درآمد . كسى از قصد او آگاهى نداشت، چون مسرور از وضع امام كاظمعلیه السلامو آسایش نسبى او آگاه شد فورا نزد عباس و سندى رفت و نامه‏ها را به آنان داد . زمانى نگذشت كه پیكى نزد فضل آمد تا او را با خود ببرد، فضل مدهوش و مات همراه او روان شد و بر عباس بن محمد وارد شد، عباس تازیانه طلبید و فرمان داد تا فضل بن یحیى را لخت كنند و سندى او را دویست ضربه تازیانه زد . مسرور ماجرا را براى هارون نوشت، هارون فرمان داد تا موسى بن جعفرعلیه‌السلام را به سندى بن شاهك تحویل دهند، آن گاه خود در مجلس نشست و در حالى كه مردم گرد او بودند چنین گفت: اى مردم، بدانید كه فضل بن یحیى سر از فرمان برتافت، من او را لعن و نفرین مى‏كنم و شما نیز چنین كنید . از همه سو صداى لعن و نفرین برخاست . در همین حال یحیى بن خالد برمكى پدر فضل از درى مخفى وارد شد و پشت‏سر هارون قرار گرفت و به او گفت: آنچه از فضل خواستى من انجام مى‏دهم .   
هارون شادمان شد و رو به مردم كرد و گفت: من فضل را به جرم سرپیچى لعن كردم، حال كه توبه كرده و سر به فرمان من نهاده است او را دوست‏ بدارید. حاضران گفتند: ما دوستدار كسى هستیم كه تو او را دوست‏بدارى و دشمن كسى هستیم كه تو دشمن مى‏دارى!   
آن گاه یحیى بن خالد به بغداد رفت و با سندى بن شاهك بر قتل امام كاظمعلیه السلام به توافق رسیدند، سرانجام پس از سال‏ها - بین هفت تا چهارده سال - كه امام در زندان‏ها به سر برده؛ به دست‏سندى و با غذاى آلوده به زهر مسموم شد و امام تنها سه روز زنده ماند . چون امامعلیه السلامبه شهادت رسید، سندى عده‏اى از فقیهان و بزرگان بغداد را كنار پیكر امام حاضر كرد و به آنان گفت: آیا جاى شمشیر یا نیزه بر پیكر او مى‏بینید؟ گفتند: نه، سندى گفت: پس گواهى بدهید كه او به مرگ طبیعى مرده است و آنان چنین كردند. بعد از این اقدام، جنازه امام را بر روى پل بغداد قرار داد و منادى فریاد برآورد: موسى بن جعفر را ببینید كه با مرگ طبیعى مرده است! سپس جسد مطهر امام كاظم علیه السلام را به گورستان قریش بردند و به خاك سپردند .   
شهادت آن بزرگ در سال 183 یا 186ق و در 55 سالگى اتفاق افتاد .
از او 37 دختر و پسر به جاى ماند كه برترین و عظیم‏الشان‏ترین آنان هشتمین خورشید آسمان ولایت على بن موسى الرضاعلیه السلام است .      الا لعنت الله علي القوم الظالمين   اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد و اخر تابع له علي ذلك  تصویراللهم العنهم جميعأتصویر  

منبع:
هاشم معروف الحسینى، سیرة‏الائمة الاثنى عشر، ج‏2، شرح حال امام كاظم علیه السلام اقتباس و ترجمه: سید حسین اسلامى 


 [External Link Removed for Guests] 
تصویر
كسي كه طعم زبان عسل نمي فهمد
توهرچه هم بخواني غزل ؛ نمي فهمد
حكايت نرود ميخ اهني درسنگ ؛
مخوان كه سنگ ضرب المثل نمي فهمد
حديث عاشقي به پايان نمي رسد اما...
دريغ ودرد كه اين را اجل نمي فهمد
ارسال پست

بازگشت به “مناسبت و یادواره”