[FONT=Times New Roman][External Link Removed for Guests]
امام كاظم و حمایت از مبارزان راه حق
"حسین" فرزند علی بن حسن المثنی فرزند امام حسن مجتبی علیهالسلام معروف به «شهید فخّ» از افرادی است كه در زمان امامت حضرت كاظم علیهالسلام بر اثر ستمهای فرماندار مدینه در حق شیعیان به ستوه آمد و بر علیه حكومت هادی عباسی به قیام مسلحانه روی آورد.
حسین قبل از قیام پرشور خویش، شبانه به محضر امام هفتم علیهالسلام آمد و امام ضمن سفارشاتی به وی فرمود: تو شهید خواهی شد، ضربهها را محكم و نیكو بزن! این مردم فاسقند، و در ظاهر ایمان دارند و در باطن خود نفاق و شك را پنهان میسازند، «اِنّا للّهِ وَاِنّا اِلَیهِ راجِعُونَ».
بعد از شهادت حسین بن علی علیهماالسلام، و سایر شهدای فخّ، حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام فرمود: «به خدا سوگند! حسین در حالی از دنیا رفت كه مسلمان و نیكوكار و روزهدار و آمر به معروف و ناهی از منكر بود.»
عرفان، پیش نیاز مبارزه!
بیتردید برای استواری و مقاومت در راه عقیده، پشتوانهای قوی و نیرومند لازم است. طبق آموزههای قرآنی بهترین پشتوانه هر انسان حقیقتطلبی، اتّكا به حضرت پروردگار است. و نزدیكترین راه در معرفت و قرب به حق، توجه به عبادت و معنویت است. خداوند متعال میفرماید: «وَاسْتَعینُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلوةِ»؛(1) «از صبر و نماز یاری بجویید.»
حضرت كاظم علیهالسلام با پیروی از این رهنمود و در مقابل نیروهای باطل، از صبر و بردباری و نماز و عبادت یاری میجست؛ «كانَ یُحْیی الْلَیلَ بِالسَّهْرِ اِلَی السَّحَرِ بِمُواصِلَةِ الاِْسْتِغْفارِ حَلیفَ السَّجْدَةِ الطَّویلَةِ وَالدُّمُوعِ الْغَزیرَةِ وَالْمُناجاتِ الْكَثیرَةِ وَالضَّراعاتِ الْمُتَّصِلَةِ؛(2) آن حضرت شبها را تا سحر بیدار بود و شبزندهداریهایش همواره با استغفار بود، همراه با سجدههای طولانی، اشكهای ریزان، مناجات بسیار، و نالهها و زاریهای مداوم در حال عبادت.»
[FONT=Times New Roman][External Link Removed for Guests]
ويژه نامه شهادت امام موسي كاظم عليه السلام
مدیر انجمن: شورای نظارت
-
- پست: 1139
- تاریخ عضویت: پنجشنبه ۲۵ تیر ۱۳۸۸, ۹:۵۴ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 458 بار
- سپاسهای دریافتی: 1612 بار
Re: ويژه نامه شهادت امام موسي كاظم عليه السلام
آخرین ويرايش توسط 1 on طهورا, ويرايش شده در 0.
كسي كه طعم زبان عسل نمي فهمد
توهرچه هم بخواني غزل ؛ نمي فهمد
حكايت نرود ميخ اهني درسنگ ؛
مخوان كه سنگ ضرب المثل نمي فهمد
حديث عاشقي به پايان نمي رسد اما...
دريغ ودرد كه اين را اجل نمي فهمد
-
- پست: 1139
- تاریخ عضویت: پنجشنبه ۲۵ تیر ۱۳۸۸, ۹:۵۴ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 458 بار
- سپاسهای دریافتی: 1612 بار
Re: ويژه نامه شهادت امام موسي كاظم عليه السلام
[FONT=Times New Roman][External Link Removed for Guests]
نامهای از زندان به كاخ
حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام با اینكه مدتهای مدیدی را در زندانهای مختلف نظام طاغوتی هارون سپری كرد و در شكنجهگاههای مخوف، به دست شقیترین مأموران سپرده شده بود، امّا از گفتن سخن حق و نشر حقایق الهی لحظهای باز نایستاد.
آن حضرت در فرصتهای مناسب گفتارهای بیدارگرانه و هشدارآمیز خود را به گوش سردمداران دنیاپرست نظام حكومتی رسانده، به ایفای نقش خطیر خویش در جامعه اسلامی پرداخت.
امام در یكی از نامههای حماسی خویش كه از زندان به كاخ هارون ارسال نمود، چنین نگاشت: « [COLOR=black]ای هارون! هیچ روز سخت و پر محنتی بر من نمیگذرد، مگر اینكه روزی از راحتی و آسایش و رفاه تو كم میگردد؛ اما بدان كه هر دو رهسپار روزی هستیم كه پایان ندارد و در آن روز، مفسدان و تبهكاران زیانكار و بیچاره خواهند بود.»(1)
ممكن است این پرسش به ذهن آید كه امام هفتم علیهالسلام با آن شرائط خفقان چگونه نامهها و سخنان خود را به سمع و نظر دیگران میرسانید؟
بررسی اوضاع تاریخی آن عصر نشان میدهد كه اكثر زندانبانان و مأمورین آن پیشوای الهی با اندكی ارتباط و برخورد با ایشان، به حقیقت و معنویت امام پی برده و از هواخواهان و دلدادگان حضرتش میشدند و این مسئله سبب شده بود كه گفتهها، نوشتهها و افكار و اندیشه و سیره حضرتش بر تاریخ پوشیده نماند.
داستان تحول روحی كنیز خوشسیمای هارون نمونهای از این واقعیت است كه در كتابهای معتبر تاریخی و روایی به طور مفصل آمده است.
منبع: از كتاب "خاندان عصمت علیهم السلام" ، سید تقى واردى. مستدرك الوسائل، ج10، ص386.
مقاتل الطالبین، ص449.
[FONT=Times New Roman][External Link Removed for Guests]
نامهای از زندان به كاخ
حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام با اینكه مدتهای مدیدی را در زندانهای مختلف نظام طاغوتی هارون سپری كرد و در شكنجهگاههای مخوف، به دست شقیترین مأموران سپرده شده بود، امّا از گفتن سخن حق و نشر حقایق الهی لحظهای باز نایستاد.
آن حضرت در فرصتهای مناسب گفتارهای بیدارگرانه و هشدارآمیز خود را به گوش سردمداران دنیاپرست نظام حكومتی رسانده، به ایفای نقش خطیر خویش در جامعه اسلامی پرداخت.
امام در یكی از نامههای حماسی خویش كه از زندان به كاخ هارون ارسال نمود، چنین نگاشت: « [COLOR=black]ای هارون! هیچ روز سخت و پر محنتی بر من نمیگذرد، مگر اینكه روزی از راحتی و آسایش و رفاه تو كم میگردد؛ اما بدان كه هر دو رهسپار روزی هستیم كه پایان ندارد و در آن روز، مفسدان و تبهكاران زیانكار و بیچاره خواهند بود.»(1)
ممكن است این پرسش به ذهن آید كه امام هفتم علیهالسلام با آن شرائط خفقان چگونه نامهها و سخنان خود را به سمع و نظر دیگران میرسانید؟
بررسی اوضاع تاریخی آن عصر نشان میدهد كه اكثر زندانبانان و مأمورین آن پیشوای الهی با اندكی ارتباط و برخورد با ایشان، به حقیقت و معنویت امام پی برده و از هواخواهان و دلدادگان حضرتش میشدند و این مسئله سبب شده بود كه گفتهها، نوشتهها و افكار و اندیشه و سیره حضرتش بر تاریخ پوشیده نماند.
داستان تحول روحی كنیز خوشسیمای هارون نمونهای از این واقعیت است كه در كتابهای معتبر تاریخی و روایی به طور مفصل آمده است.
منبع: از كتاب "خاندان عصمت علیهم السلام" ، سید تقى واردى. مستدرك الوسائل، ج10، ص386.
مقاتل الطالبین، ص449.
[FONT=Times New Roman][External Link Removed for Guests]
كسي كه طعم زبان عسل نمي فهمد
توهرچه هم بخواني غزل ؛ نمي فهمد
حكايت نرود ميخ اهني درسنگ ؛
مخوان كه سنگ ضرب المثل نمي فهمد
حديث عاشقي به پايان نمي رسد اما...
دريغ ودرد كه اين را اجل نمي فهمد
-
- پست: 1139
- تاریخ عضویت: پنجشنبه ۲۵ تیر ۱۳۸۸, ۹:۵۴ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 458 بار
- سپاسهای دریافتی: 1612 بار
Re: ويژه نامه شهادت امام موسي كاظم عليه السلام
[External Link Removed for Guests]
شمهای از اخلاق امام موسی کاظم علیه السلام
کمک و محبّت به مخالفان
مردی از فرزندان عمر بن خطاب در مدینه بود که پیوسته حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام را آزار میداد و هرگاه آن بزرگوار را میدید به حضرتش ناسزا میگفت و نسبت به امیرالمؤمنین علیه السلام بدگویی میکرد!!
روزی اصحاب حضرت گفتند: پسر پیامبر! ما را آزاد بگذار تا این بدکار را نابود کنیم. حضرت آنان را به شدت از این کار باز داشت و به سختی از انجام آن عمل نهی کرد.
امام از وضع عمری پرسید؛ گفتند: درناحیهای از نواحی مدینه کشت و زرع میکند. حضرت سوار بر مرکبی شده و به سوی او حرکت کردند و او را در مزرعهاش یافتند. با مرکبشان وارد مزرعه شدند، عمری فریاد برداشت: روی زراعت ما قدم مگذار؛ ولی حضرت سوار بر مرکب جلو رفتند تا به او رسیدند. از مرکب پیاده شدند و کنار او نشستند، با گشادهرویی و خنده با او برخورد کردند و به او گفتند: برای زراعتت چه مقدار هزینه کردهای؟ گفت: صد دینار. فرمود: چه مقدار امید برداشت داری؟ گفت: غیب نمیدانم. فرمود: حرفم این است که چه اندازه امید داری به تو برسد؟ گفت: امیدوارم دویست دینار نصیبم شود. حضرت کیسهای که در آن سیصد دینار بود به او عطا کردند و فرمودند: این زراعتت که بر حال خود است و خدا در آن، آنچه را امید داری به تو میبخشد. عمری از جای برخاست و سر حضرت را بوسید و از آن بزرگوار خواست که از اسائه ادبش بگذرد.
حضرت تبسمی حاکی از رضایت به روی او نمودند و بازگشتند.
راوی میگوید: امام به مسجد رفتند و دیدند عمری در آنجا نشسته؛ چون حضرت را دید، گفت: "خدا میداند رسالتش را کجا قرار دهد!"
یاران عمری به او هجوم بردند و گفتند: داستانت چیست؟ تو در حق او سخنانی غیر این میگفتی! گفت: بیتردید آنچه را الآن گفتم شنیدید و با آنان درباره امام بحث و گفتگو کرد و آنان هم با او به مجادله و ستیز برخاستند!
هنگامی که حضرت به خانه بازگشت به اصحابش که خواستار قتل عمری بودند فرمود: آنچه را شما در حق او خواستید بهتر بود یا آنچه را من خواستم؟ من کارش را به مقداری که دانستید اصلاح کردم و شرّش را کفایت نمودم .
پي نوشت
[FONT=Times New Roman][FONT=B Nazanin] الإرشاد:2/232؛ بحار الأنوار: 48/102، باب 5، حدیث 7. [FONT=Times New Roman] [FONT=Times New Roman] [External Link Removed for Guests]
شمهای از اخلاق امام موسی کاظم علیه السلام
کمک و محبّت به مخالفان
مردی از فرزندان عمر بن خطاب در مدینه بود که پیوسته حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام را آزار میداد و هرگاه آن بزرگوار را میدید به حضرتش ناسزا میگفت و نسبت به امیرالمؤمنین علیه السلام بدگویی میکرد!!
روزی اصحاب حضرت گفتند: پسر پیامبر! ما را آزاد بگذار تا این بدکار را نابود کنیم. حضرت آنان را به شدت از این کار باز داشت و به سختی از انجام آن عمل نهی کرد.
امام از وضع عمری پرسید؛ گفتند: درناحیهای از نواحی مدینه کشت و زرع میکند. حضرت سوار بر مرکبی شده و به سوی او حرکت کردند و او را در مزرعهاش یافتند. با مرکبشان وارد مزرعه شدند، عمری فریاد برداشت: روی زراعت ما قدم مگذار؛ ولی حضرت سوار بر مرکب جلو رفتند تا به او رسیدند. از مرکب پیاده شدند و کنار او نشستند، با گشادهرویی و خنده با او برخورد کردند و به او گفتند: برای زراعتت چه مقدار هزینه کردهای؟ گفت: صد دینار. فرمود: چه مقدار امید برداشت داری؟ گفت: غیب نمیدانم. فرمود: حرفم این است که چه اندازه امید داری به تو برسد؟ گفت: امیدوارم دویست دینار نصیبم شود. حضرت کیسهای که در آن سیصد دینار بود به او عطا کردند و فرمودند: این زراعتت که بر حال خود است و خدا در آن، آنچه را امید داری به تو میبخشد. عمری از جای برخاست و سر حضرت را بوسید و از آن بزرگوار خواست که از اسائه ادبش بگذرد.
حضرت تبسمی حاکی از رضایت به روی او نمودند و بازگشتند.
راوی میگوید: امام به مسجد رفتند و دیدند عمری در آنجا نشسته؛ چون حضرت را دید، گفت: "خدا میداند رسالتش را کجا قرار دهد!"
یاران عمری به او هجوم بردند و گفتند: داستانت چیست؟ تو در حق او سخنانی غیر این میگفتی! گفت: بیتردید آنچه را الآن گفتم شنیدید و با آنان درباره امام بحث و گفتگو کرد و آنان هم با او به مجادله و ستیز برخاستند!
هنگامی که حضرت به خانه بازگشت به اصحابش که خواستار قتل عمری بودند فرمود: آنچه را شما در حق او خواستید بهتر بود یا آنچه را من خواستم؟ من کارش را به مقداری که دانستید اصلاح کردم و شرّش را کفایت نمودم .
پي نوشت
[FONT=Times New Roman][FONT=B Nazanin] الإرشاد:2/232؛ بحار الأنوار: 48/102، باب 5، حدیث 7. [FONT=Times New Roman] [FONT=Times New Roman] [External Link Removed for Guests]
كسي كه طعم زبان عسل نمي فهمد
توهرچه هم بخواني غزل ؛ نمي فهمد
حكايت نرود ميخ اهني درسنگ ؛
مخوان كه سنگ ضرب المثل نمي فهمد
حديث عاشقي به پايان نمي رسد اما...
دريغ ودرد كه اين را اجل نمي فهمد
-
- پست: 1139
- تاریخ عضویت: پنجشنبه ۲۵ تیر ۱۳۸۸, ۹:۵۴ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 458 بار
- سپاسهای دریافتی: 1612 بار
Re: ويژه نامه شهادت امام موسي كاظم عليه السلام
[External Link Removed for Guests]
عبادت ربّ و خدمت به خلق
حضرت بسیار دعا میکرد و این دعا را تکرار مینمود:
اللّهمّ إنّی أسألک الرّاحة عند الموت، و العفوَ عند الحساب.
خداوندا از تو آسودگی در زمان مرگ و بخشایش در روز حسابرسی مسألت دارم.
از دعاهای آن حضرت این بود:
عَظُمَ الذَّنبُ من عبدک فلیَحسُنَ العفوُ مِن عندک
گناهان بنده ات زیاد شده پس چه نیکوست عفو از جانب تو.
همواره از خشیت خدا گریه میکرد تا جایی که محاستش از اشک دیدگانش تر میشد. آن بزرگوار به اهل بیت و اقوامش از همه بیشتر رسیدگی میکرد و همواره از تهیدستان مدینه در تاریکی شب تفقد و دلجویی مینمود؛ زنبیلی از درهم و دینار و آرد و خرما برای آنان میبرد و به دستشان میرساند و آنان نمیدانستند این لطف و عنایت از چه ناحیهای است
اللّهمّ صلّ و سلّم و زِد و بارک علی رسول الله و آله الأطهار.
پي نوشت :
[FONT=Times New Roman][FONT=B Nazanin]الإخراج و الجرائج: 2/896؛ الإرشاد: 2/231؛ بحارالأنوار:48/101، باب 5، حدیث 5.
[FONT=Times New Roman][External Link Removed for Guests]
عبادت ربّ و خدمت به خلق
حضرت بسیار دعا میکرد و این دعا را تکرار مینمود:
اللّهمّ إنّی أسألک الرّاحة عند الموت، و العفوَ عند الحساب.
خداوندا از تو آسودگی در زمان مرگ و بخشایش در روز حسابرسی مسألت دارم.
از دعاهای آن حضرت این بود:
عَظُمَ الذَّنبُ من عبدک فلیَحسُنَ العفوُ مِن عندک
گناهان بنده ات زیاد شده پس چه نیکوست عفو از جانب تو.
همواره از خشیت خدا گریه میکرد تا جایی که محاستش از اشک دیدگانش تر میشد. آن بزرگوار به اهل بیت و اقوامش از همه بیشتر رسیدگی میکرد و همواره از تهیدستان مدینه در تاریکی شب تفقد و دلجویی مینمود؛ زنبیلی از درهم و دینار و آرد و خرما برای آنان میبرد و به دستشان میرساند و آنان نمیدانستند این لطف و عنایت از چه ناحیهای است
اللّهمّ صلّ و سلّم و زِد و بارک علی رسول الله و آله الأطهار.
پي نوشت :
[FONT=Times New Roman][FONT=B Nazanin]الإخراج و الجرائج: 2/896؛ الإرشاد: 2/231؛ بحارالأنوار:48/101، باب 5، حدیث 5.
[FONT=Times New Roman][External Link Removed for Guests]
كسي كه طعم زبان عسل نمي فهمد
توهرچه هم بخواني غزل ؛ نمي فهمد
حكايت نرود ميخ اهني درسنگ ؛
مخوان كه سنگ ضرب المثل نمي فهمد
حديث عاشقي به پايان نمي رسد اما...
دريغ ودرد كه اين را اجل نمي فهمد
-
- پست: 1139
- تاریخ عضویت: پنجشنبه ۲۵ تیر ۱۳۸۸, ۹:۵۴ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 458 بار
- سپاسهای دریافتی: 1612 بار
Re: ويژه نامه شهادت امام موسي كاظم عليه السلام
[External Link Removed for Guests]
مرارتهای امام کاظم علیه السلام
رنجها و غمهاى امام موسى بن جعفر بعد از فاجعه كربلا، دردناكتر و شدیدتر از سایر ائمه علیهم السلام بود. هارون الرشید همواره در كمین ایشان بود، امّا نمىتوانست به آن حضرت آسیبى برساند. شاید او از ترس این كه مبادا سپاهیانش در صف یاران آن حضرت درآیند، از فرستادن آنان براى دستگیرى و شهید كردن امام خوددارى مىورزید، زیرا پنهانكاریى كه افراد مكتبى در اقدامات خود ملزم بدان بودند، موجب شده بود كه دستگاه حاكمه حتّى به نزدیكترین افراد خود اعتماد نكند. این على بنیقطین وزیر هارون الرشید و آن یكى جعفر بن محمّد بن اشعث وزیر دیگر هارون است كه هر دو شیعه بودند همچنین بزرگترین والیان و كارگزاران هارون در زمره هواخواهان اهلبیت علیهم السلام بودند. از این رو بود كه هارون خود شخصاً به مدینه رفت تا امام كاظم را دستگیر كند. نیروهاى مخصوص هارون به اضافه سپاهى از شعرا و علماى دربارى و مشاوران، او را در این سفر همراهى مىكردند و میلیونها درهم و دینار از اموالى كه از مردم به چپاول برده بود، با خود حمل مىكرد و به عنوان حقالسكوت به اطرافیان خود در این سفر بذل و بخشش مىنمود. و در این میان به رؤساى قبایل و بزرگان و چهرههاى سرشناس مخالف توجه و رسیدگى بیشترى نشان مىداد.
[External Link Removed for Guests]
مرارتهای امام کاظم علیه السلام
رنجها و غمهاى امام موسى بن جعفر بعد از فاجعه كربلا، دردناكتر و شدیدتر از سایر ائمه علیهم السلام بود. هارون الرشید همواره در كمین ایشان بود، امّا نمىتوانست به آن حضرت آسیبى برساند. شاید او از ترس این كه مبادا سپاهیانش در صف یاران آن حضرت درآیند، از فرستادن آنان براى دستگیرى و شهید كردن امام خوددارى مىورزید، زیرا پنهانكاریى كه افراد مكتبى در اقدامات خود ملزم بدان بودند، موجب شده بود كه دستگاه حاكمه حتّى به نزدیكترین افراد خود اعتماد نكند. این على بنیقطین وزیر هارون الرشید و آن یكى جعفر بن محمّد بن اشعث وزیر دیگر هارون است كه هر دو شیعه بودند همچنین بزرگترین والیان و كارگزاران هارون در زمره هواخواهان اهلبیت علیهم السلام بودند. از این رو بود كه هارون خود شخصاً به مدینه رفت تا امام كاظم را دستگیر كند. نیروهاى مخصوص هارون به اضافه سپاهى از شعرا و علماى دربارى و مشاوران، او را در این سفر همراهى مىكردند و میلیونها درهم و دینار از اموالى كه از مردم به چپاول برده بود، با خود حمل مىكرد و به عنوان حقالسكوت به اطرافیان خود در این سفر بذل و بخشش مىنمود. و در این میان به رؤساى قبایل و بزرگان و چهرههاى سرشناس مخالف توجه و رسیدگى بیشترى نشان مىداد.
[External Link Removed for Guests]
كسي كه طعم زبان عسل نمي فهمد
توهرچه هم بخواني غزل ؛ نمي فهمد
حكايت نرود ميخ اهني درسنگ ؛
مخوان كه سنگ ضرب المثل نمي فهمد
حديث عاشقي به پايان نمي رسد اما...
دريغ ودرد كه اين را اجل نمي فهمد
-
- پست: 1139
- تاریخ عضویت: پنجشنبه ۲۵ تیر ۱۳۸۸, ۹:۵۴ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 458 بار
- سپاسهای دریافتی: 1612 بار
Re: ويژه نامه شهادت امام موسي كاظم عليه السلام
[External Link Removed for Guests]
هارون الرشید این گونه عازم مدینه شد تا بزرگترین مخالف حكومت غاصبانه خویش را دستگیر كند. اینك ببینیم هارون براى رسیدن به این مقصود چه كرد:
اول: هارون چند روزى نشست. مردم به دیدنش مىآمدند و او هم به آنها حاتم بخشى مىكرد تا آنجا كه شكمهاى برخى از مخالفان را كه مخالفت آنان با حكومت جنبه شخصى و براى رسیدن به منافع خاصىبود، سیر كرد.
دوم: عدهاى را مأموریت داد تا در شهرها بگردند و بر ضدّ مخالفان حكومت تبلیغات به راه اندازند. او همچنین شاعران و مزدوران دربارى را تشویق كرد كه در ستایش او شعر بسرایند و بر حرمت محاربه با هارون فتوا دهند.
سوم: هارون قدرت خود را پیش دیدگان مردم مدینه به نمایش گذارد تا كسى اندیشه مبارزه با او را در سر نپروراند.
چهارم: هنگامى كه همه شرایط براى هارون آماده شد، شخصاً به اجراى بند پایانى طرح توطئهگرانه خویش پرداخت. او به مسجد رسول خدا صلى الله علیه و آله رفت. شاید حضور او مصادف با فرارسیدن وقت نماز بوده كه مردم و طبعاً امام موسى بن جعفر علیهماالسلام براى اداى نماز در مسجد حضور داشتهاند. هارون به سوى قبر پیامبر صلى الله علیه و آله جلو آمد و گفت: السلام علیك یا رسول اللَّه! اى پسر عمو.
هارون در واقع مىخواست با این كار شرعى بودن جانشینى خود را اثبات كند و آن را علتى درست براى زندانى كردن امام كاظم جلوه دهد.
اما امام این فرصت را از او گرفت و صفها را شكافت و به طرف قبر پیامبر صلى الله علیه و آله آمد و به آن قبر شریف روى كرد و در میان حیرت و خاموشى مردم بانگ برآورد:
السلام علیك یا رسول اللَّه! السلام علیك یا جدّاه!
امام كاظم با این بیان مىخواست بگوید: اى حاكم ستمگر اگر رسول خدا پسر عموى توست و تو مىخواهى بنابر این پیوند نسبى، شرعى بودن حكومت خود را اثبات كنى باید بدانى كه من بدو نزدیكترم و آن حضرتجدّ من است. بنابر این من از تو به جانشینى و خلافت آن بزرگوار شایستهترم!
هارون مقصود امام را دریافت و در حالى كه مىكوشید تصمیم خود را براى دستگیرى امام كاظم توجیه كند، گفت:
اى رسول خدا من از تو درباره كارى كه قصد انجام آن را دارم پوزش مىخواهم. من قصد دارم موسى بن جعفر را به زندان بیفكنم. چون او مىخواهد میان امت تو اختلاف و تفرقه ایجاد كند و خون آنها را بریزد.
چون روز بعد فرارسید، هارون فضل بن ربیع را مأمور دستگیرى امام كاظم كرد. فضل بر آن حضرت كه در جایگاه رسول خدا صلى الله علیه و آله به نماز ایستاده بود، درآمد و دستور داد او را دستگیر كنند و زندانى نمایند.(1) سپس دو محمل ترتیب داد كه اطراف آنها پوشیده بود. ایشان را در یكى از آنها جاى داد و آن دو محمل را روى استر بسته بر هر یك عدهاى را گماشت. یكى را به طرف بصره و دیگرى را به سوى كوفه روانه كرد تا بدینوسیله مردم ندانند امام را به كجا مىبرند. امام كاظم علیه السلام در هودجى بود كه به سمت بصره مىرفت. هارون به فرستاده خود دستور داد كه آن حضرت را به عیسى بن جعفر منصور كه والى وى در بصره بود، تسلیم كند. عیسى یك سال آن حضرت را در نزد خود زندانى كرد. سپس عیسى نامهاى به هارون نوشت كه موسى بن جعفر را از من بگیر و به هر كه مىخواهى بسپار وگرنه من او را آزاد خواهم كرد. من بسیار كوشیدم تا دلیلى و بهانهاى براى دستگیرى او پیدا كنم، اما نتوانستم حتى من گوش دادم تا ببینیم كه آیا او در دعاهاى خود بر من یا تو نفرین مىفرستد، اما دیدم كه او فقط براى خودش دعا مىكند و از خداوند رحمت و مغفرت مىطلبد!
[External Link Removed for Guests]
هارون الرشید این گونه عازم مدینه شد تا بزرگترین مخالف حكومت غاصبانه خویش را دستگیر كند. اینك ببینیم هارون براى رسیدن به این مقصود چه كرد:
اول: هارون چند روزى نشست. مردم به دیدنش مىآمدند و او هم به آنها حاتم بخشى مىكرد تا آنجا كه شكمهاى برخى از مخالفان را كه مخالفت آنان با حكومت جنبه شخصى و براى رسیدن به منافع خاصىبود، سیر كرد.
دوم: عدهاى را مأموریت داد تا در شهرها بگردند و بر ضدّ مخالفان حكومت تبلیغات به راه اندازند. او همچنین شاعران و مزدوران دربارى را تشویق كرد كه در ستایش او شعر بسرایند و بر حرمت محاربه با هارون فتوا دهند.
سوم: هارون قدرت خود را پیش دیدگان مردم مدینه به نمایش گذارد تا كسى اندیشه مبارزه با او را در سر نپروراند.
چهارم: هنگامى كه همه شرایط براى هارون آماده شد، شخصاً به اجراى بند پایانى طرح توطئهگرانه خویش پرداخت. او به مسجد رسول خدا صلى الله علیه و آله رفت. شاید حضور او مصادف با فرارسیدن وقت نماز بوده كه مردم و طبعاً امام موسى بن جعفر علیهماالسلام براى اداى نماز در مسجد حضور داشتهاند. هارون به سوى قبر پیامبر صلى الله علیه و آله جلو آمد و گفت: السلام علیك یا رسول اللَّه! اى پسر عمو.
هارون در واقع مىخواست با این كار شرعى بودن جانشینى خود را اثبات كند و آن را علتى درست براى زندانى كردن امام كاظم جلوه دهد.
اما امام این فرصت را از او گرفت و صفها را شكافت و به طرف قبر پیامبر صلى الله علیه و آله آمد و به آن قبر شریف روى كرد و در میان حیرت و خاموشى مردم بانگ برآورد:
السلام علیك یا رسول اللَّه! السلام علیك یا جدّاه!
امام كاظم با این بیان مىخواست بگوید: اى حاكم ستمگر اگر رسول خدا پسر عموى توست و تو مىخواهى بنابر این پیوند نسبى، شرعى بودن حكومت خود را اثبات كنى باید بدانى كه من بدو نزدیكترم و آن حضرتجدّ من است. بنابر این من از تو به جانشینى و خلافت آن بزرگوار شایستهترم!
هارون مقصود امام را دریافت و در حالى كه مىكوشید تصمیم خود را براى دستگیرى امام كاظم توجیه كند، گفت:
اى رسول خدا من از تو درباره كارى كه قصد انجام آن را دارم پوزش مىخواهم. من قصد دارم موسى بن جعفر را به زندان بیفكنم. چون او مىخواهد میان امت تو اختلاف و تفرقه ایجاد كند و خون آنها را بریزد.
چون روز بعد فرارسید، هارون فضل بن ربیع را مأمور دستگیرى امام كاظم كرد. فضل بر آن حضرت كه در جایگاه رسول خدا صلى الله علیه و آله به نماز ایستاده بود، درآمد و دستور داد او را دستگیر كنند و زندانى نمایند.(1) سپس دو محمل ترتیب داد كه اطراف آنها پوشیده بود. ایشان را در یكى از آنها جاى داد و آن دو محمل را روى استر بسته بر هر یك عدهاى را گماشت. یكى را به طرف بصره و دیگرى را به سوى كوفه روانه كرد تا بدینوسیله مردم ندانند امام را به كجا مىبرند. امام كاظم علیه السلام در هودجى بود كه به سمت بصره مىرفت. هارون به فرستاده خود دستور داد كه آن حضرت را به عیسى بن جعفر منصور كه والى وى در بصره بود، تسلیم كند. عیسى یك سال آن حضرت را در نزد خود زندانى كرد. سپس عیسى نامهاى به هارون نوشت كه موسى بن جعفر را از من بگیر و به هر كه مىخواهى بسپار وگرنه من او را آزاد خواهم كرد. من بسیار كوشیدم تا دلیلى و بهانهاى براى دستگیرى او پیدا كنم، اما نتوانستم حتى من گوش دادم تا ببینیم كه آیا او در دعاهاى خود بر من یا تو نفرین مىفرستد، اما دیدم كه او فقط براى خودش دعا مىكند و از خداوند رحمت و مغفرت مىطلبد!
[External Link Removed for Guests]
كسي كه طعم زبان عسل نمي فهمد
توهرچه هم بخواني غزل ؛ نمي فهمد
حكايت نرود ميخ اهني درسنگ ؛
مخوان كه سنگ ضرب المثل نمي فهمد
حديث عاشقي به پايان نمي رسد اما...
دريغ ودرد كه اين را اجل نمي فهمد
-
- پست: 1139
- تاریخ عضویت: پنجشنبه ۲۵ تیر ۱۳۸۸, ۹:۵۴ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 458 بار
- سپاسهای دریافتی: 1612 بار
Re: ويژه نامه شهادت امام موسي كاظم عليه السلام
[External Link Removed for Guests]
ارتباط با شیعیان
روایات تاریخى نقل مىكنند كه امام كاظم از زندان با شیعیان و هواخواهانش ارتباط برقرار مىكرد و به آنها دستوراتى مىداد و مسایل سیاسى و فقهى آنان را پاسخ مىگفت:
به راستى امام كاظم علیه السلام چگونه با شیعیان خویش رابطه برقرار مىكرد؟شاید این ارتباط از راههاى غیبى صورت مىگرفت، اما احادیث بسیارى این نكته را روشن مىكنند كه بیشتر كسانى كه امام در نزد آنان زندانى مىشد از معتقدان به امامت وى بودند. اگر چه حكومت مىكوشید زندانبانهاى آن حضرت را از میان خشنترین افراد و طرفداران خود برگزیند چرا كه خود آنها (زندانبانان) از نحوه عبادت امام كاظم علیهالسلام و دانش سرشار و مكارم اخلاقى آن حضرت اطلاع داشتند و كرامات بسیارى را از آن حضرت مشاهده كرده بودند.
امتحان امام
در كتاب بحارالانوار آمده است كه عامرى گفت: هارون الرشید كنیزى خوش سیما به زندان امام موسى كاظم فرستاد تا آن حضرت را آزار دهد. امام در این باره فرمود: به هارون بگو:
"بَلْ أَنتُم بِهَدِیَّتِكُمْ تَفْرَحُونَ" (4)؛ بلكه شما به هدیه خود شادمانى مىكنید.
مرا به این كنیز و امثال او نیازى نیست. هارون از این پاسخ خشمگین شد و به فرستاده خویش گفت: به نزد او برگرد و بگو: ما تو را نیز بهدلخواه تو نگرفتیم و زندانى نكردیم و آن كنیز را پیش او بگذار و خود بازگرد.
فرستاده فرمان هارون را به انجام رساند و خود بازگشت. با بازگشت فرستاده، هارون از مجلس خویش برخاست و پیشكارش را به زندان امام موسى كاظم روانه كرد تا از حال آن زن تفحّص كند. پیشكار آن زن را دید كه به سجده افتاده و سر از سجده برنمىدارد و مىگوید: "قدوس سبحانك سبحانك".
هارون از شنیدن این خبر شگفتزده شد و گفت: به خدا موسى بنجعفر آن كنیز را جادو كرده است. او را نزد من بیاورید. كنیز را كه مىلرزید و دیده به آسمان دوخته بود در پیشگاه هارون حاضر كردند. هارون از او پرسید: این چه حالى است كه دارى؟ كنیز پاسخ گفت: این حال، حال موسىبن جعفر است. من نزد او ایستاده بودم و او شب و روز نماز مىگذارد. چون از نماز فارغ شد زبان به تسبیح و تقدیس خداوند گشود. من از او پرسیدم: سرورم! آیا شما را نیازى نیست تا آن را رفع كنم؟ او پرسید: مرا چه نیازى به تو باشد؟ گفتم: مرا براى رفع حوایج شما بدین جا فرستادهاند. گفت: اینان چه هدفى دارند؟ كنیز گفت: پس نگریستم ناگهان بوستانى دیدم كه اول و آخر آن در نگاه من پیدا نبود، در این بوستان جایگاههایى مفروش به پر و پرنیان بود و خدمتكاران زن و مردىكه خوش سیماتر از آنها و جامهاى زیباتر از جامه آنها ندیده بودم، بر این جایگاهها نشسته بودند. آنها جامهاى حریر سبز پوشیده بودند و تاجها و درّ و یاقوت داشتند و در دستهایشان آبریزها و حولهها و هرگونه طعام بود. من به سجده افتادم تا آن كه این خادم مرا بلند كرد و در آن لحظه پى بردم كه كجا هستم.
هارون گفت: اى خبیث شاید به هنگامى كه در سجده بودى، خواب تو را در گرفته و این امور را در خواب دیده باشى؟
كنیز پاسخ داد: به خدا سوگند نه سرورم. پیش از آن كه به سجده روم این مناظر را دیدم و به همین خاطر به سجده افتادم.
هارون به پیشكارش گفت: این زن خبیث را نزد خود نگه دار تا مبادا كسى این سخن را از او بشنود. زن به نماز ایستاد و چون در این باره از او پرسیدند، گفت: عبد صالح (امام موسى كاظم علیه السلام ) را چنین دیدم و چون از سخنانى كه گفته بود، پرسیدند: پاسخ داد: چون آن منظره را دیدم كنیزان مرا ندا دادند كه اى فلان از عبد صالح دورى گزین تا ما بر او واردشویم كه ما ویژه اوییم نه تو.
آن زن تا زمان مرگ به همین حال بود. این ماجرا چند روز پیش از شهادت امام كاظم رخ داد.این ارزش و كرامت امام كاظم علیه السلام در پیشگاه خدا و این هم فرجام هارون ستمگر و سركش!!
از خداوند بزرگ مىخواهیم كه ما را جزو دوستداران دوستانش و بیزاران از دشمنانش قرار دهد و ما را بر پیمودن راه ائمه هدى علیهم السلام توفیق ارزانى فرماید.
پاورقىها :
1- مقاتل الطالبیّین، ص213.
2- مقاتل الطالبیّین، ص233.
3- مقاتل الطالبیّین، ص234 به نقل از كتاب الغیبة شیخ طوسى، ص22.
4- سوره نمل، آیه36.
منبع: هدایت گران راه نور- زندگانى امام موسى بن جعفر(ع) ، سید محمدتقى مدرسى.
[External Link Removed for Guests]
ارتباط با شیعیان
روایات تاریخى نقل مىكنند كه امام كاظم از زندان با شیعیان و هواخواهانش ارتباط برقرار مىكرد و به آنها دستوراتى مىداد و مسایل سیاسى و فقهى آنان را پاسخ مىگفت:
به راستى امام كاظم علیه السلام چگونه با شیعیان خویش رابطه برقرار مىكرد؟شاید این ارتباط از راههاى غیبى صورت مىگرفت، اما احادیث بسیارى این نكته را روشن مىكنند كه بیشتر كسانى كه امام در نزد آنان زندانى مىشد از معتقدان به امامت وى بودند. اگر چه حكومت مىكوشید زندانبانهاى آن حضرت را از میان خشنترین افراد و طرفداران خود برگزیند چرا كه خود آنها (زندانبانان) از نحوه عبادت امام كاظم علیهالسلام و دانش سرشار و مكارم اخلاقى آن حضرت اطلاع داشتند و كرامات بسیارى را از آن حضرت مشاهده كرده بودند.
امتحان امام
در كتاب بحارالانوار آمده است كه عامرى گفت: هارون الرشید كنیزى خوش سیما به زندان امام موسى كاظم فرستاد تا آن حضرت را آزار دهد. امام در این باره فرمود: به هارون بگو:
"بَلْ أَنتُم بِهَدِیَّتِكُمْ تَفْرَحُونَ" (4)؛ بلكه شما به هدیه خود شادمانى مىكنید.
مرا به این كنیز و امثال او نیازى نیست. هارون از این پاسخ خشمگین شد و به فرستاده خویش گفت: به نزد او برگرد و بگو: ما تو را نیز بهدلخواه تو نگرفتیم و زندانى نكردیم و آن كنیز را پیش او بگذار و خود بازگرد.
فرستاده فرمان هارون را به انجام رساند و خود بازگشت. با بازگشت فرستاده، هارون از مجلس خویش برخاست و پیشكارش را به زندان امام موسى كاظم روانه كرد تا از حال آن زن تفحّص كند. پیشكار آن زن را دید كه به سجده افتاده و سر از سجده برنمىدارد و مىگوید: "قدوس سبحانك سبحانك".
هارون از شنیدن این خبر شگفتزده شد و گفت: به خدا موسى بنجعفر آن كنیز را جادو كرده است. او را نزد من بیاورید. كنیز را كه مىلرزید و دیده به آسمان دوخته بود در پیشگاه هارون حاضر كردند. هارون از او پرسید: این چه حالى است كه دارى؟ كنیز پاسخ گفت: این حال، حال موسىبن جعفر است. من نزد او ایستاده بودم و او شب و روز نماز مىگذارد. چون از نماز فارغ شد زبان به تسبیح و تقدیس خداوند گشود. من از او پرسیدم: سرورم! آیا شما را نیازى نیست تا آن را رفع كنم؟ او پرسید: مرا چه نیازى به تو باشد؟ گفتم: مرا براى رفع حوایج شما بدین جا فرستادهاند. گفت: اینان چه هدفى دارند؟ كنیز گفت: پس نگریستم ناگهان بوستانى دیدم كه اول و آخر آن در نگاه من پیدا نبود، در این بوستان جایگاههایى مفروش به پر و پرنیان بود و خدمتكاران زن و مردىكه خوش سیماتر از آنها و جامهاى زیباتر از جامه آنها ندیده بودم، بر این جایگاهها نشسته بودند. آنها جامهاى حریر سبز پوشیده بودند و تاجها و درّ و یاقوت داشتند و در دستهایشان آبریزها و حولهها و هرگونه طعام بود. من به سجده افتادم تا آن كه این خادم مرا بلند كرد و در آن لحظه پى بردم كه كجا هستم.
هارون گفت: اى خبیث شاید به هنگامى كه در سجده بودى، خواب تو را در گرفته و این امور را در خواب دیده باشى؟
كنیز پاسخ داد: به خدا سوگند نه سرورم. پیش از آن كه به سجده روم این مناظر را دیدم و به همین خاطر به سجده افتادم.
هارون به پیشكارش گفت: این زن خبیث را نزد خود نگه دار تا مبادا كسى این سخن را از او بشنود. زن به نماز ایستاد و چون در این باره از او پرسیدند، گفت: عبد صالح (امام موسى كاظم علیه السلام ) را چنین دیدم و چون از سخنانى كه گفته بود، پرسیدند: پاسخ داد: چون آن منظره را دیدم كنیزان مرا ندا دادند كه اى فلان از عبد صالح دورى گزین تا ما بر او واردشویم كه ما ویژه اوییم نه تو.
آن زن تا زمان مرگ به همین حال بود. این ماجرا چند روز پیش از شهادت امام كاظم رخ داد.این ارزش و كرامت امام كاظم علیه السلام در پیشگاه خدا و این هم فرجام هارون ستمگر و سركش!!
از خداوند بزرگ مىخواهیم كه ما را جزو دوستداران دوستانش و بیزاران از دشمنانش قرار دهد و ما را بر پیمودن راه ائمه هدى علیهم السلام توفیق ارزانى فرماید.
پاورقىها :
1- مقاتل الطالبیّین، ص213.
2- مقاتل الطالبیّین، ص233.
3- مقاتل الطالبیّین، ص234 به نقل از كتاب الغیبة شیخ طوسى، ص22.
4- سوره نمل، آیه36.
منبع: هدایت گران راه نور- زندگانى امام موسى بن جعفر(ع) ، سید محمدتقى مدرسى.
[External Link Removed for Guests]
كسي كه طعم زبان عسل نمي فهمد
توهرچه هم بخواني غزل ؛ نمي فهمد
حكايت نرود ميخ اهني درسنگ ؛
مخوان كه سنگ ضرب المثل نمي فهمد
حديث عاشقي به پايان نمي رسد اما...
دريغ ودرد كه اين را اجل نمي فهمد
-
- پست: 1139
- تاریخ عضویت: پنجشنبه ۲۵ تیر ۱۳۸۸, ۹:۵۴ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 458 بار
- سپاسهای دریافتی: 1612 بار
Re: ويژه نامه شهادت امام موسي كاظم عليه السلام
[External Link Removed for Guests]
عبادت امام موسي كاظم عليه السلام
كسانى كه به توصیف آن حضرت پرداختهاند معتقدند كه او عابدترین، زاهدترین، فقیهترین، بخشندهترین و كریمالنفسترین مردم روزگار خود بود. او ثلث آخر شب را برمىخاست و به عبادت و نمازهاى مستحب مشغول مىشد و چون هنگام نماز صبح فرا مىرسید، پس از گزاردن فریضه به دعا مىپرداخت و آن چنان از خوف خدا مىگریست كه اشك بر محاسنش جارى مىشد و از خشیتخداوند بىهوش مىگشت، آن حضرت چنان زیبا قرآن مىخواند كه مردم گرد او جمع مىشدند و گاه نیز از خشوع و گریه حضرت، گریه مىكردند. از این رو مردم او را «عبد صالح» خواندند و او بیشتر با این نام شناخته مىشد تا با نام و كنیهاش. در كتاب «مطالب السؤول» آمده است: او به صالح، صابر، امین و كاظم ملقب بوده و عبد صالح شناخته مىشد. از این رو او را «كاظم» مىخواندند كه خشم خود را فرو مىبرد و بر گرفتارىها شكیبایى مىورزید .
ابن جوزى از شقیق بلخى نقل مىكند: در سال 146 ق روانه حج شدم، در قادسیه فرود آمدم، در آن جا جوانى دیدم، خوب رو و گندمگون كه پیراهنى پشمین بر تن داشت و جداى از مردم در گوشهاى نشست، با خود گفتم: این جوان از صوفیان است كه مىخواهد سربار مردم باشد، به قصد توبیخش بدو نزدیك شدم، چون مرا دید، گفت: یا شقیق، «اجتنبوا كثیرا مِنَ الظَنِّ ان بَعض الظن اثم .»
[External Link Removed for Guests] <!-- / message --><!-- sig -->
عبادت امام موسي كاظم عليه السلام
كسانى كه به توصیف آن حضرت پرداختهاند معتقدند كه او عابدترین، زاهدترین، فقیهترین، بخشندهترین و كریمالنفسترین مردم روزگار خود بود. او ثلث آخر شب را برمىخاست و به عبادت و نمازهاى مستحب مشغول مىشد و چون هنگام نماز صبح فرا مىرسید، پس از گزاردن فریضه به دعا مىپرداخت و آن چنان از خوف خدا مىگریست كه اشك بر محاسنش جارى مىشد و از خشیتخداوند بىهوش مىگشت، آن حضرت چنان زیبا قرآن مىخواند كه مردم گرد او جمع مىشدند و گاه نیز از خشوع و گریه حضرت، گریه مىكردند. از این رو مردم او را «عبد صالح» خواندند و او بیشتر با این نام شناخته مىشد تا با نام و كنیهاش. در كتاب «مطالب السؤول» آمده است: او به صالح، صابر، امین و كاظم ملقب بوده و عبد صالح شناخته مىشد. از این رو او را «كاظم» مىخواندند كه خشم خود را فرو مىبرد و بر گرفتارىها شكیبایى مىورزید .
ابن جوزى از شقیق بلخى نقل مىكند: در سال 146 ق روانه حج شدم، در قادسیه فرود آمدم، در آن جا جوانى دیدم، خوب رو و گندمگون كه پیراهنى پشمین بر تن داشت و جداى از مردم در گوشهاى نشست، با خود گفتم: این جوان از صوفیان است كه مىخواهد سربار مردم باشد، به قصد توبیخش بدو نزدیك شدم، چون مرا دید، گفت: یا شقیق، «اجتنبوا كثیرا مِنَ الظَنِّ ان بَعض الظن اثم .»
[External Link Removed for Guests] <!-- / message --><!-- sig -->
كسي كه طعم زبان عسل نمي فهمد
توهرچه هم بخواني غزل ؛ نمي فهمد
حكايت نرود ميخ اهني درسنگ ؛
مخوان كه سنگ ضرب المثل نمي فهمد
حديث عاشقي به پايان نمي رسد اما...
دريغ ودرد كه اين را اجل نمي فهمد
-
- پست: 1139
- تاریخ عضویت: پنجشنبه ۲۵ تیر ۱۳۸۸, ۹:۵۴ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 458 بار
- سپاسهای دریافتی: 1612 بار
Re: ويژه نامه شهادت امام موسي كاظم عليه السلام
آنچه گفته شد موافق نقل قول تمامى محدثان و راویانى است كه به توصیف بندگى و عبادت آن حضرت پرداختهاند و تمایل به تصوف بلخى خدشهاى در این مطلب وارد نمىكند، زیرا روایات نقل شده از سنى و شیعه، برتر از آنچه نقل شده به امامان و اهلبیت نسبت دادهاند و این منطقى است كه هر كس سر به فرمان حق نهد قطعا خداوند خواسته او را اجابت كرده، و او را صاحب كرامتخواهد كرد .
همین طور در نقلها آمده است كه او بخشندهترین فرد عصر خود بود و به نزدیكان و بیگانگان عطا و بخشش مىكرد . بدرههاى(كیسه) او كمتر از سىصد دینار نبود . معاصران آن حضرت مىگفتند: شگفت از كسى است كه بدره حضرت موسى بن جعفرعلیه السلامرا دریافت كند و از فقر شكایت كند . خطیب بغدادى در كتاب تاریخ خود آورده است: او سخى و كریم بود . او سىصد یا چهارصد دینار در كیسه مىنهاد و شبانه به در خانه بىنوایان مىرفت و دینارها را میان آنها تقسیم مىكرد و كیسههاى زر او ضربالمثل بود . هم چنین خطیب از محمد بن عبدالله بكرى نقل مىكند كه او گفت: براى گرفتن وامى به مدینه رفتم، ولى موفق نشدم . با خود گفتم: خوب است نزد ابوالحسن موسى بن جعفرعلیه السلام بروم و عرض حال كنم، لذا به سوى او روان شدم . چون مرا دید . خواستهام را جویا شد، عرض حال كردم، به خانه خود رفت و شتابان خارج شد و غلام خود را از محل دور كرد . چون غلام رفت، حضرت كیسهاى كه سى صد دینار در آن بود به من داد و من سوار مركب شدم و به راه افتادم .
در نقل راویان آمده است كه یكى از فرزندان عمربن خطاب ساكن مدینه بود و امام كاظمعلیه السلامرا مىآزرد و امیرالمؤمنین علىعلیه السلامرا دشنام مىداد، تنى چند از یاران امام از آن حضرت خواستند تا اجازه دهد او را بكشند، حضرت با آنان به درشتى سخن گفت و از این كار نهى فرمود . روزى درباره آن مرد سؤال كرد، به او گفتند: او مزرعهاى در اطراف مدینه دارد و در همان جا كار مىكند، حضرت سوار بر مركب خود روانه مزرعه آن مرد شد و او را در مزرعه دید، به سوى آن مرد شتافت، آن مرد فریاد برآورد: كِشت ما را لگد مكن. حضرت راه خود را دنبال كرد تا نزدیك آن مرد رسیده در كنار او نشست و به ملاطفتبا وى پرداخت. آن گاه به او فرمود:
چه قدر هزینه زراعتت كردهاى؟
- صد دینار .
- امید دارى چه قدر عایدت شود؟
- ما غیب نمىدانیم .
- گفتم چقدر امید دارى؟
- امید دارم دویست دینار عایدم شود .
حضرت سى صد دینار به او داد و فرمود: كشتزار تو نیز سالم مانده است، آن مرد برخاست و سر امام را بوسید و روانه شد . حضرت از آن جا به مسجد رفت و آن مرد را در آن جا دید، چون آن مرد امام را دید گفت: «الله اعلم حیثیجعل رسالته»، عدهاى از او پرسیدند: جریان از چه قرار است. تو پیشتر، خلاف این رفتار و گفتار را داشتى؟ او به آنان پرخاش كرده و بد گفت. از آن پس در هر حال از امام كاظمعلیه السلامبه نیكى یاد مىكرد. امام كاظمعلیه السلامبه یاران خود - كه خواهان كشتن همان مرد بودند - فرمود: كدام بهتر است، آنچه كه شما مىخواستید انجام دهید یا این كارى كه من انجام دادم؟
در این باره روایات فراوانى هست كه بیانگر زهد، صبر، خلق نیكو و دیگر صفات آن حضرت است .
زندگى امامان شیعه وقف علم، دین و خدمتبه مردم بود و براى این اهداف هر چیزى را فدا مىكردند، ولى موقعیتهاى سخت و رخدادهایى پیش مىآمد كه آنان را از اهداف شان باز مىداشت . آنان - جز در مقاطع كوتاه - هرگز طعم آسایش را نچشیدند و هرگاه فرصتى دست مىداد آن را غنیمت شمرده و آن را صرف اهداف و مصالح اسلام و نشر تعالیم و احكام آن مىكردند كه سراسر تاریخ زندگى آنان، مؤید این مطلب است . در جو اختناقى كه حاكمان عباسى براى امامان شیعه و پیروانشان به وجود آورده بودند امام كاظمعلیه السلامرسالت الهى را كه از پدرانش به ارث برده بود دنبال مىكرد . با توجه به این كه آن حضرت فشارهاى شدید حاكمان جور و زندان را تحمل كرد، اما روایتهاى زیادى در موضوعهاى گوناگون، از ایشان نقل شده است و شاگردان مكتب او، از هر فرصتى براى كسب دانش از محضرش بهره مىجستند و فرصتها را از دست نمىدادند .
[External Link Removed for Guests]
همین طور در نقلها آمده است كه او بخشندهترین فرد عصر خود بود و به نزدیكان و بیگانگان عطا و بخشش مىكرد . بدرههاى(كیسه) او كمتر از سىصد دینار نبود . معاصران آن حضرت مىگفتند: شگفت از كسى است كه بدره حضرت موسى بن جعفرعلیه السلامرا دریافت كند و از فقر شكایت كند . خطیب بغدادى در كتاب تاریخ خود آورده است: او سخى و كریم بود . او سىصد یا چهارصد دینار در كیسه مىنهاد و شبانه به در خانه بىنوایان مىرفت و دینارها را میان آنها تقسیم مىكرد و كیسههاى زر او ضربالمثل بود . هم چنین خطیب از محمد بن عبدالله بكرى نقل مىكند كه او گفت: براى گرفتن وامى به مدینه رفتم، ولى موفق نشدم . با خود گفتم: خوب است نزد ابوالحسن موسى بن جعفرعلیه السلام بروم و عرض حال كنم، لذا به سوى او روان شدم . چون مرا دید . خواستهام را جویا شد، عرض حال كردم، به خانه خود رفت و شتابان خارج شد و غلام خود را از محل دور كرد . چون غلام رفت، حضرت كیسهاى كه سى صد دینار در آن بود به من داد و من سوار مركب شدم و به راه افتادم .
در نقل راویان آمده است كه یكى از فرزندان عمربن خطاب ساكن مدینه بود و امام كاظمعلیه السلامرا مىآزرد و امیرالمؤمنین علىعلیه السلامرا دشنام مىداد، تنى چند از یاران امام از آن حضرت خواستند تا اجازه دهد او را بكشند، حضرت با آنان به درشتى سخن گفت و از این كار نهى فرمود . روزى درباره آن مرد سؤال كرد، به او گفتند: او مزرعهاى در اطراف مدینه دارد و در همان جا كار مىكند، حضرت سوار بر مركب خود روانه مزرعه آن مرد شد و او را در مزرعه دید، به سوى آن مرد شتافت، آن مرد فریاد برآورد: كِشت ما را لگد مكن. حضرت راه خود را دنبال كرد تا نزدیك آن مرد رسیده در كنار او نشست و به ملاطفتبا وى پرداخت. آن گاه به او فرمود:
چه قدر هزینه زراعتت كردهاى؟
- صد دینار .
- امید دارى چه قدر عایدت شود؟
- ما غیب نمىدانیم .
- گفتم چقدر امید دارى؟
- امید دارم دویست دینار عایدم شود .
حضرت سى صد دینار به او داد و فرمود: كشتزار تو نیز سالم مانده است، آن مرد برخاست و سر امام را بوسید و روانه شد . حضرت از آن جا به مسجد رفت و آن مرد را در آن جا دید، چون آن مرد امام را دید گفت: «الله اعلم حیثیجعل رسالته»، عدهاى از او پرسیدند: جریان از چه قرار است. تو پیشتر، خلاف این رفتار و گفتار را داشتى؟ او به آنان پرخاش كرده و بد گفت. از آن پس در هر حال از امام كاظمعلیه السلامبه نیكى یاد مىكرد. امام كاظمعلیه السلامبه یاران خود - كه خواهان كشتن همان مرد بودند - فرمود: كدام بهتر است، آنچه كه شما مىخواستید انجام دهید یا این كارى كه من انجام دادم؟
در این باره روایات فراوانى هست كه بیانگر زهد، صبر، خلق نیكو و دیگر صفات آن حضرت است .
زندگى امامان شیعه وقف علم، دین و خدمتبه مردم بود و براى این اهداف هر چیزى را فدا مىكردند، ولى موقعیتهاى سخت و رخدادهایى پیش مىآمد كه آنان را از اهداف شان باز مىداشت . آنان - جز در مقاطع كوتاه - هرگز طعم آسایش را نچشیدند و هرگاه فرصتى دست مىداد آن را غنیمت شمرده و آن را صرف اهداف و مصالح اسلام و نشر تعالیم و احكام آن مىكردند كه سراسر تاریخ زندگى آنان، مؤید این مطلب است . در جو اختناقى كه حاكمان عباسى براى امامان شیعه و پیروانشان به وجود آورده بودند امام كاظمعلیه السلامرسالت الهى را كه از پدرانش به ارث برده بود دنبال مىكرد . با توجه به این كه آن حضرت فشارهاى شدید حاكمان جور و زندان را تحمل كرد، اما روایتهاى زیادى در موضوعهاى گوناگون، از ایشان نقل شده است و شاگردان مكتب او، از هر فرصتى براى كسب دانش از محضرش بهره مىجستند و فرصتها را از دست نمىدادند .
[External Link Removed for Guests]
كسي كه طعم زبان عسل نمي فهمد
توهرچه هم بخواني غزل ؛ نمي فهمد
حكايت نرود ميخ اهني درسنگ ؛
مخوان كه سنگ ضرب المثل نمي فهمد
حديث عاشقي به پايان نمي رسد اما...
دريغ ودرد كه اين را اجل نمي فهمد
-
- پست: 1139
- تاریخ عضویت: پنجشنبه ۲۵ تیر ۱۳۸۸, ۹:۵۴ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 458 بار
- سپاسهای دریافتی: 1612 بار
Re: ويژه نامه شهادت امام موسي كاظم عليه السلام
[External Link Removed for Guests]
وصيت امام
در تحف العقول آمده است كه او به یكى از فرزندانش چنین سفارش مىكرد: اى فرزندم، مبادا كه خداوند تو را در حال ارتكاب معصیتى ببیند و مبادا تو را در جایى كه فرمان داده (در میان بندگان صالح) نبیند. خود را در عبادت حق، مقصر بدان، زیرا خداوند آن گونه كه باید، عبادت نشده است . و بپرهیز از كم حوصلگى و تنبلى كه این دو صفت، تو را از بهره (نعمت) دنیا و آخرت محروم مىكنند .
امام كاظم علیه السلام در وصیتى به هشام بن حكم مىفرمایند: اى هشام، اگر در دستت گردویى بود و مردم آن را گوهر خواندند مغرور مشو كه براى تو سودى ندارد، زیرا تو مىدانى آنچه در دست دارى گردو است . و اگر در دستخود گوهرى داشتى و مردم آن را گردو خواندند گفته آنان به تو ضرر نمىرساند، زیرا تو مىدانى كه گوهر دارى . اى هشام، ملایمت را پیشه كن كه ملایمت خوشیمن، و خشونت و بدرفتارى نحس و شوم است و نیكى و خُلق نیكو، خانه را آباد و روزى را زیاد مىكند كه خداى فرموده است: پاداش نیكى، نیكى است همه مردم - چه مؤمن و چه كافر - مشمول این قاعدهاند . هر كس به تو نیكى كرد بر تو است كه كار او را جبران كنى و اگر همانگونه كه دربارهات احسان كردهاند احسان كنى، كارى نكردهاى، بلكه فضل، از آن كسى است كه ابتدائا احسان كند .
مؤمن همانند دو كفه ترازوست كه هرچه برایمان او افزوده شود، گرفتارىاش فزونى گیرد . حُسن مجاورت، نیازردن همسایه نیست، بلكه صبر بر آزار همسایه است . برترى فقیه و دانشمند بر عابد، همانند برترى خورشید بر سایر ستارگان است . و نیز فرمود: روز قیامت منادى ندا مىدهد: هر كس كه بر خداوند حقى دارد برخیزد، تنها، كسى كه برمىخیزد شخصى با گذشت و مصلح است كه پاداش او با خداست . پس فرمود: بخشنده و خوشخو در حمایتخداوند است و خدا او را تا ورود به بهشت همراهى مىكند . پدرم پیوسته مرا به سخا و حُسن خلق سفارش مىكرد تا وفات یافت .
[External Link Removed for Guests]
وصيت امام
در تحف العقول آمده است كه او به یكى از فرزندانش چنین سفارش مىكرد: اى فرزندم، مبادا كه خداوند تو را در حال ارتكاب معصیتى ببیند و مبادا تو را در جایى كه فرمان داده (در میان بندگان صالح) نبیند. خود را در عبادت حق، مقصر بدان، زیرا خداوند آن گونه كه باید، عبادت نشده است . و بپرهیز از كم حوصلگى و تنبلى كه این دو صفت، تو را از بهره (نعمت) دنیا و آخرت محروم مىكنند .
امام كاظم علیه السلام در وصیتى به هشام بن حكم مىفرمایند: اى هشام، اگر در دستت گردویى بود و مردم آن را گوهر خواندند مغرور مشو كه براى تو سودى ندارد، زیرا تو مىدانى آنچه در دست دارى گردو است . و اگر در دستخود گوهرى داشتى و مردم آن را گردو خواندند گفته آنان به تو ضرر نمىرساند، زیرا تو مىدانى كه گوهر دارى . اى هشام، ملایمت را پیشه كن كه ملایمت خوشیمن، و خشونت و بدرفتارى نحس و شوم است و نیكى و خُلق نیكو، خانه را آباد و روزى را زیاد مىكند كه خداى فرموده است: پاداش نیكى، نیكى است همه مردم - چه مؤمن و چه كافر - مشمول این قاعدهاند . هر كس به تو نیكى كرد بر تو است كه كار او را جبران كنى و اگر همانگونه كه دربارهات احسان كردهاند احسان كنى، كارى نكردهاى، بلكه فضل، از آن كسى است كه ابتدائا احسان كند .
مؤمن همانند دو كفه ترازوست كه هرچه برایمان او افزوده شود، گرفتارىاش فزونى گیرد . حُسن مجاورت، نیازردن همسایه نیست، بلكه صبر بر آزار همسایه است . برترى فقیه و دانشمند بر عابد، همانند برترى خورشید بر سایر ستارگان است . و نیز فرمود: روز قیامت منادى ندا مىدهد: هر كس كه بر خداوند حقى دارد برخیزد، تنها، كسى كه برمىخیزد شخصى با گذشت و مصلح است كه پاداش او با خداست . پس فرمود: بخشنده و خوشخو در حمایتخداوند است و خدا او را تا ورود به بهشت همراهى مىكند . پدرم پیوسته مرا به سخا و حُسن خلق سفارش مىكرد تا وفات یافت .
[External Link Removed for Guests]
كسي كه طعم زبان عسل نمي فهمد
توهرچه هم بخواني غزل ؛ نمي فهمد
حكايت نرود ميخ اهني درسنگ ؛
مخوان كه سنگ ضرب المثل نمي فهمد
حديث عاشقي به پايان نمي رسد اما...
دريغ ودرد كه اين را اجل نمي فهمد