بر خانه حضرت فاطمه (س)چه گذشت؟

مدیر انجمن: شورای نظارت

ارسال پست
Commander
Commander
پست: 2503
تاریخ عضویت: جمعه ۱۱ آبان ۱۳۸۶, ۳:۰۶ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 7581 بار
سپاس‌های دریافتی: 6236 بار
تماس:

Re: بر خانه حضرت فاطمه (س)چه گذشت؟

پست توسط مائده آسمانی »

   الله الرحمن  



بعضى از عوامل بيعت امام (عليه السلام) با خلفاى پيشين



از طرفى گذشت زمان به نفع دستگاه خلافت و تثبيت پايه هاى حكومت و به زيان خاندان رسالت بود، و در اين شرايط نهضت و قيام امام

براى گرفتن حق خويش در آن اوضاع به نفع اسلام جوان و جامعه نو بنياداسلامى نبود ، از اين جهت پس از مدتى مقاومت بخاطر مصالح

ديگر ناچار به بيعت با آنان شد. ولى اين بيعت كردن را نمى توان دليل بر مشروّعيت خلافت خلفاء از ديد اميرالمؤمنين دانست چنانچه صلح

امام حسن (عليه السلام) و بيعت او با معاوية را نمى توان دليل بر مشروعيّت خلافت معاويه دانست، بلكه امام بنابر مصالحى با حكومت

خلفاى قبل از خودش موافقت و بيعت نموده است.

اينك برخى از عوامل اين بيعت ناخواسته و تحميلى را ذكر مى كنيم;

1ـ نداشتن ياران براى گرفتن خلافت .

امام در يكى از سخنرانيهاى خود علت آنرا نداشتن ياران و از بين رفتن اهل بيت نزديك خويش معرّفى مى كند:

فنظرتُ فاذا ليس لى مُعينٌ اِلاّ اَهْلُ بيتى فَضَنِنْتُ بهم عَنِ الموت و اَغْضَيتُ عَلَى الْقذى و شَرِبْتُ عَلَى الشَّجى وَصَبَرْتُ   
عَلى اَخْذِالكَظْمَ وَعَلى اَمَرَّ مِنْ طعم العَلْقم.


پس از رحلت پيامبر در كار خويش انديشدم، در برابر صف آرايى قريش جز اهل بيت خود يار و ياورى نديدم. پس به مرگ آنها راضى نشدم و

چشمى را كه در آن خاشاك رفته بود فروبستم و با گلويى كه استخوان در آن گير كرده بود نوشيدم و برگرفتگى راه نفس و بر حوادث تلخ

تر از زهر صبر كردم.

شارحين نهج البلاغه در ذيل اين خطبه، اين سخن را از امام نقل مى كنند: لَوْ وَجَدْتُ اربعينَ ذَوى عَزْم مِنْهُم لَنا هَضْتُ القوم.

اگر چهل مرد مصمم مى داشتم براى گرفتن حقّم قيام مى كردم.

2ـ ارتداد قبايل عرب از اسلام .

در نامه اى كه امام به مصريان مى نويسد علّت قيام نكردن و بيعت كردن با ابوبكر را ارتداد قبائل عرب ذكر مى كند.

...فلمّا مَضى (عليه السلام) تنازع المسلمون الامر من بعده: فواللهِ ما كان يُلْقى فى رُوعى وَلايخطر بِبالى ان العرب تُزْعِجُ   
هذا الامرَ مِنْ بعده (صلى الله عليه وآله وسلم) عن اهلِ بيته، و لااَنَّهم مُنَحُّوه عَنّى مِن بعده، فما راعَنى اِلاّ انثيال الناسِ
  
على فُلان يبايعونه، فامسكت يَدى حتى رأيتُ راجعة الناس قد رجعت عن الاسلام يدعون الى مَحق دين محمّد (صلى الله
  
عليه وآله وسلم)، فخشيتُ اِنْ لَم اَنْصُرِ الاسلامَ و اَهله اَرى فيه ثَلْماً او هَدْماً تكونُ المصيبةُ به عَلىّ اعظم من فوت
  
ولايتكم التّى هِىَ متاعُ ايّام قلائل، يزول منها ما كان كما يزول السَّراب او كما ينقشّع السحاب فنهضت فى تلك الاحداث
  
حتّى زاحَ الباطلُ و زهق واطَمَانَ الدينُ وتَنَهْنَه.


همين كه پيامبر رحلت كرد مسلمانان در امر خلافت و جانشينى او اختلاف كردند، به خدا قسم من هرگز فكر نمى كردم كه عرب خلافت

را از خاندان پيامبر بگرداند ـ و در جاى ديگر قرار دهد ـ و مرا از آن دور سازد، تنها چيزى كه مرا ناراحت كرد اجتماع مردم اطراف فلان بود كه

با او بيعت مى كردند، دست نگه داشتم و از بيعت كردن خوددارى كردم. تا اينكه ديدم گروهى از اسلام بازگشته و مى خواهند دين

محمّد را نابود سازند در اينجا بود كه ترسيدم كه اگر اسلام و اهلش را يارى نكنم بايد شاهد نابودى و شكاف در اسلام باشم كه مصيبت

آن براى من از رها ساختن خلافت و حكومت بر شما بزرگتر است از حكومت چند روزه اى كه به زودى مانند سراب از بين مى رود، پس به

مقابله با اين حوادث برخاستم و مسلمانان را يارى كردم تا آنكه باطل محو شد و آرامش به آغوش اسلام بازگشت.

ابن ابى الحديد معتزلى شارح نهج البلاغه پس از نقل اين قسمت از نامه امام داستانى را از تاريخ طبرى نقل مى كند كه خلاصه اش

چنين است.

پس از رحلت رسول خدا قبائل اسد و غطفان و ثعلبه و قيس و گروهى از بنى كنانه در اطراف مدينه اجتماع كردند و نمايندگانى به سوى

ابوبكر فرستادند و از او درخواست كردند كه آنها را از پرداخت زكات معاف دارد. ابوبكر در جواب گفت كه اين قبايل اگر از ريسمانى كه با

آنها پاى شتر را مى بندند از من دريغ كنند با آنها خواهم جنگيد. و نمايندگان قبائل پاسخ را به مردمشان رساندند و در ضمن آنها را از

ضعف مسلمين و كمى جمعيت آنان آگاه كردند و آنان را براى حمله به مدينه به طمع انداختند. ابوبكر و مسلمانان از قضيه مطلع شدند و

ابوبكر مسلمانان را مخاطب قرار داد كه نمايندگان آنها جمعيت اندك شما را ديدند و منتظر شبيخون آنها باشيد، فاصله شما با آنها زياد

نيست و از ما توقعاتى داشته اند كه نپذيرفتيم پس آماده مقابله باشيد. پس على به تنهايى حركت كرد و حراست يكى از گذرگاههاى

مدينه را به عهده گرفت و طلحه ، زبير ، عبدالله بن مسعود و گروهى از مسلمانان گذرگاههاى ديگر مدينه را در اختيار گرفتند و چيزى

نگذشت كه نخستين گروه دشمن به قصد شبيخون به سوى مدينه روى آوردند كه با مسلمانان مواجه شدند ... تا اينكه دارد مسلمانان

پس از مدتى دشمنان را شكست دادند و با پيروزى به مدينه بازگشتند.

ابن ابى الحديد پس از نقل اين داستان مى گويد: اين قصه قيام امام در ايام خلافت ابوبكر است كه در اين نامه به آن اشاره كرده است .

مثل اينكه اين سخن امام پاسخ به سخن گوينده اى است كه تصور مى كرد كه امام بخاطر ابوبكر حركت كرده و به فرمان او جنگيد.

امام عذرشان را در اين قيام بيان كردند و فرمودند موضوع چنان نيست كه او گمان كرده است بلكه قيام او از باب دفع ضرر از جان و دين

بوده و اين امرى است واجب چه اينكه براى مردم امام و پيشوايى باشد يا نباشد.

حقيقت نيز همين است ، امام به خاطر مصلحت اسلام كه مهمتر و با ارزش تر از نرسيدن به خلافت است به يارى اسلام و مسلمين

شتافت و در مقام نظرخواهى خلفا از ايشان، كمال اخلاص و خيرخواهى را از خود نشان مى داد. چرا كه مصلحت اسلام و مسلمين در

كار بود نه مصلحت افراد. پس اين حمايت ها و خيرخواهى هاى امام نسبت به مصالح اسلام و مسلمين را نمى توان دليل بر رضايت امام

از خلافت خلفادانست . ما اين مسأله را در جزوه اى تحت عنوان «نظريه تفكيك خلافت از امامت» مورد بررسى قرار داده و به همان

بسنده مى كنيم.

3 ـ عُقده هاى درونى قريش .

در مواردى امام (عليه السلام) غضب خلافت را به عوامل و عقده هاى درونى قريش نسبت به خودش مى داند.

امام در پاسخ سائل، كه در بحبوحه جنگ صفين پرسيده بود: چگونه قريش شما را از مقام خلافت كه از همه سزاوارتر بوديد كنار زدند؟

فرمود: ... فَاِنَّها كانت اثرةً شَحَّتْ عَلَيْها نفوسُ قوم وَسَخَتْ عنهانفوسُ اخرين وَالحكَمَ اللّه واَالمَعْودُ اليه القيامة.

رهبرى امّت و خلافت از آن ما بود، اما گروهى بر آن بخل ورزيدند و گروهى هم از آن چشم پوشيدند داور ميان ما و آنها خداست و

بازگشت همه به سوى اوست.

از طرفى جامعه اسلامى در آن ايّام سخت دچار اختلاف داخلى و دودستگى شده بود اختلاف مهاجرين با انصار در سقيفه ، قريش با بنى

هاشم وجود منافقين و ارتداد بعضى از قبايل عرب ... در يك چنين جوّى، يك جنگ داخلى و خونريزى كوچك چه بسا موجب انفجارهايى در

داخل و خارج مدينه مى شد، و در چنين شرايطى اگر امام (صلى الله عليه وآله وسلم) براى گرفتن حقّش به قوّه قهريه متوسّل مى شد

چه بسا اين سر از جنگ داخلى بزرگ و ارتداد افراد به جاهليت و شكاف در وحدت مسلمين درمى آورد، ازين جهت امام صبر و بردبارى را

پيش گرفتند و با شرايطى كه برايش پيش آورده بودند ساختند.

اين فرازها و فرازهاى ديگر دلالت دارند كه امام پس از يأس و نوميدى از گرفتن حق، و نداشتن ياور، و ارتداد بعضى از قبائل عرب و

اختلافات داخلى و وجود منافقين و جديد الاسلامها و ... ناچار به بيعت با خليفه شد.  
تصویر
Commander
Commander
پست: 2503
تاریخ عضویت: جمعه ۱۱ آبان ۱۳۸۶, ۳:۰۶ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 7581 بار
سپاس‌های دریافتی: 6236 بار
تماس:

Re: بر خانه حضرت فاطمه (س)چه گذشت؟

پست توسط مائده آسمانی »

 بسم الله الرحمن الرحیم
 


سؤالى از دانشمندان اهل سنت


در اين جا سؤالى از دانشمندان اهل سنّت در ريختن به خانه امام و بردن امام با آن وضع نامطلوب داريم، و آن اينكه فرض مى كنيم كه

خلافت يك امرى انتخابى بود، و از پيامبر در اين مورد هيچ نصّى در مورد هيچ كس نرسيده بود، و اين امر را به انتخاب امّت واگذار نموده بود.

ولى آيا لازم نبود كه ياران پيامبر براى انتخاب خليفه به رهنمودهاى قرآن عمل كنند؟ آيا از تعاليم اسلام اين نيست كه هيچ مسلمان نبايد

به خانه كسى وارد شود مگر اينكه قبلاً اذن بگيرد و اگر صاحب خانه از پذيرش مهمان معذرت خواست عذر او را بپذيرد و بدون اينكه برنجد

از همانجا برگردد.

«يا ايّها الذين امَنوا لاتدخلو بيوتاً غير بيوتكم حتّى تستأنسوا وَتسلّموا عَلى اَهْلِها ...

وَانْ قيل لكم ارجعوا فارجعوا هوازكى لكم ...»


قرآن مجيد گذشته از اين دستور اخلاقى، براى خانه اى را كه در آن هر صبح و شام نام خدا برده مى شود و او را پرستش مى كنند،

احترام خاصى قائل است و خداوند به تعظيم و تكريم آن خانه فرمان داده است.

«فى بَيوت اَذِنَ اللّهُ اَنْ تُرْفعَ وَيُذْكَر فيها اَسْمُهُ يُسَبِّحُ له فيها بالغدّو و الاصالِ».

(چراغ پرفروغ توحيد) در خانه هايى قرار دارد كه خداوند اذن فرموده است ديوارهاى آن را بالا ببرند (يا آن را تعظيم و تكريم كنند) خانه

هايى كه در هر صبح و شام نام خدا برده مى شود و خداوند در آن تقديس مى شود.

بعضى از مفسّران مقصود از اين بيوت را مساجد و يا بيوت انبياء دانسته اند ولى دليلى بر اين انحصار نيست.

چه اينكه بر طبق رواياتى از شيعه و اهل سنّت خانه حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام)و فاطمه (س) از برترين آنهاست.

در روايتى از امام محمّد باقر (عليه السلام) وارد شده است كه فرموده اند:

«هى بيوتُ الانبياء وَبَيْتُ علىّ (عليه السلام) مِنْها».

همچنين در كتب اهل سنّت از چندين طريق نقل شده كه وقتى كه پيامبر اين آيه را قرائت فرمود.

شخصى از آن حضرت پرسيد: منظور چه بيوتى است؟

فرمود: بيوت الانبياء.

ابوبكر پرسيد: اين خانه (و اشاره به خانه فاطمه (س) و على (عليه السلام)كرد) نيز از آن جمله است؟

پيامبر فرمود: نَعم، مِنْ افاضلِها.

آرى! اين از برترين آنهاست.

آيا اين از تعظيم و تكريم است كه خانه اى را كه رسول گرامى اسلام آن را از بهترين و برترين مصداق آن بيان كرده حمله برند و درِ آن را

بشكند و به زور در آن وارد شوند و ساكن آن خانه را به صورت بسيار نامطلوب و زننده به مسجد ببرند؟

اگر بگويند كه اين خانه محّل اجتماع مخالفين خلافت شده بود و اهل خانه تصميم به امتناع از بيعت داشته اند و رهبر مسلمين حق دارد

افرادى را كه از بيعت سرباز مى زنند و برخلاف مسلمين قدم برمى دارند، اقداماتى عليه آنها بكند.

اين عذر قابل قبول نيست، آتش زدن خانه بر حضرت فاطمه (س) و اميرالمؤمنين(عليه السلام) و حسنين چه عذرى مى تواند از براى رجال

خلافت باشد؟ و اجتماع در بيت فاطمه (س) زمانى مخالفت با مسلمين و خارق اجماع شمرده مى شود كه قبلاً اجماعى صورت گرفته

باشد و افرادى مثل اميرالمؤمنين (عليه السلام) و ساير متحصنين در بيت فاطمه (س) داخل در آن شده باشند، و خارج بودن شخصيّتى

چون اميرالمؤمنين (عليه السلام) و رجال بنى هاشم از اجماع ديگر چه چيزى از اجماع باقى مى گذارد؟ زيرا بناست كه خليفه به

اجماع امّت انتخاب شود تا خلافتش مشروعيّت يابد و قبل از اجماع و بيعت رجال اجماع، چه مشروعيّتى و چه خلافتى؟ تا فرمانش در

شكستن حرمت خانه و تهديد مخالفين مشروع باشد.
تصویر
Commander
Commander
پست: 2503
تاریخ عضویت: جمعه ۱۱ آبان ۱۳۸۶, ۳:۰۶ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 7581 بار
سپاس‌های دریافتی: 6236 بار
تماس:

Re: بر خانه حضرت فاطمه (س)چه گذشت؟

پست توسط مائده آسمانی »

 بسم الله الرحمن الرحیم
 
 
نتيجه مباحث گذشته

نتيجه اى كه از مباحث ياد شده مى گيريم اينكه، ابوبكر پس از تشكيل سقيفه بنى ساعده براى تحكيم و تثبيت خلافت به سراغ متخلّفين

از بيعت فرستاد، و در رأس كسانى كه از بيعت با او خوددارى كرده و در مسجد جهت بيعت حاضر نشده بود اميرالمؤمنين علّى بن

ابيطالب و تنى چند از صحابه پيامبر چون زبير و سلمان و عمار بودند، ابوبكر گروهى را به در خانه اميرالمؤمنين جهت دعوت براى بيعت

فرستاد، و تأكيد كرد كه در صورت امتناع از آمدن با آنها بجنگند، در اجراى اين فرمان به همان گونه اى كه ذكر كرديم اين گروه با در بسته

مواجه شدند و عمر نخست تهديد به آتش زدن خانه نمود و به دنبال باز شدن در ، يا آتش زدن و يا شكستن آن با گروهى وارد خانه شد و

به دختر پيامبر در اين حادثه آسيب رساندند به گونه اى كه دختر رسول اللّه(صلى الله عليه وآله وسلم) فرزند سِقْط كرد. سپس امام

(عليه السلام) را با وضع زننده و بسيار نامطلوب از خانه بيرون آوردند و به زور به مسجد بردند ... .

اين مطالب به همانگونه اى كه بررسى كرديم با صرف نظر از جزئيات آن، از نظر تاريخى قابل اثبات است.

گرچه برخى از قسمتها و بخشهاى اين حادثه ناگوار در بعضى از متون اهل سنّت نيآمده است، يا برخى از نويسندگان در بعضى از مسائل

توقف كرده و سكوت تعمّدى را بر نقل ترجيح دادند، ولى با نقل گوشه هاى ديگر حادثه عملاً اصل ماجرا را تأييد كرده اند، و جاى ابهام و

ايراد براى كسى باقى نمى ماند.

گرچه اين حادثه در برخى از كتب مشكوك چون الامامة و السياسة و... نيز آمده است ولى چنانچه مشاهده شد ما اين حادثه را از دهها

كتاب ديگر كه هم رجالشان و هم مأخذشان غير از رجال و مآخذ ابن قتيبه است نيز نقل كرده ايم.

يك كتاب مشكوك تنها در مسائل و حوادثى كه در نقل آنها متفّرد است زير سؤال قرار مى گيرد، نه در مسائل و حوادثى كه دهها كتاب

ديگر نيز آن را نقل نموده اند، وگرنه بايد همه مطالب كتب ديگر به بهانه اينكه در يك كتاب مشكوك نيز آمده است دور ريخته شود.   


پایان تصویر 
تصویر
ارسال پست

بازگشت به “فاطمة الزهراء (سلام الله علیها)”