سرابی به نام فلسفه!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟

مدیر انجمن: شورای نظارت

قفل شده
Senior Member
Senior Member
پست: 128
تاریخ عضویت: سه‌شنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۸۸, ۴:۱۳ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 52 بار
سپاس‌های دریافتی: 137 بار

سرابی به نام فلسفه!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟

پست توسط حامد صارم »

راه فلسفه از راه قرآن و عترت جداست!

حامد فتاحي
مهدي نصيري، که پس از ترک نسبي فعاليت مطبوعاتي در سال 78، به حوزه‌ي تحصيل و تحقيق در علوم ديني بازگشت؛ با نوشتن دو کتاب «جايگاه اجتماعي زن در اسلام» و «اسلام و تجدد» نشان داد که به شعار هميشگي‌اش، يعني «استقلال فکري از مشهورات و مسلمات زمانه»، پايبند است. به تازگي کتاب ديگري از او به نام «فلسفه از منظر قرآن و عترت» منتشر شده است که در اين کتاب و با استناد به آيات قرآن و احاديث معصومين، فلسفه را از ديدگاه اسلام مردود دانسته است. آنچه مي‌آيد گفتگويي است درباره‌ي اين کتاب.

چرا اين سئوال در ذهن شما شکل گرفت که آيا فلسفه نسبتي با اسلام دارد يا خير؟
... من در سنين نوجواني (سيزده سالگي) براي تحصيل وارد حوزه‌ي علميه دامغان شدم. به خاطر دارم که در سال سوم طلبگي که بودم ايشان في‌الجمله بعضي از نکات را در انتقاد از مباحث فلسفي مطرح مي کردند و برايم مي گفتند يا گاهي در جلساتي که با بعضي از دوستانشان داشتند، من اين حرفها را مي‌شنيدم.
مرحوم ميرزا "علي اکبر معلم دامغاني" با مرحوم ابوي ما رفيق بودند و در يکي از مدارس علميه دامغان گاهي با هم گعده مي کردند، ايشان هم سخت با فلسفه مخالف بودند و گاهي در گعده‌هايشان مباحثي را در نقد و رد فلسفه اشاره وار مطرح مي‌کردند و من هم که گاهي حاضر بودم مي‌شنيدم و نکاتي در ذهنم مي‌نشست.
ولي بعد که به قم آمدم، طبعاً تحت تاثير همين فضاي رايج و مشهور نسبت به فلسفه قرار گرفتم. تا اينکه به روزنامه‌ي کيهان آمدم و مباحث تهاجم فرهنگي و درگيريها، مباحثات و منازعات فکري و فرهنگي با جريانهاي روشنفکري مطرح شد و بعد از کيهان در دوران نشريه «صبح» هم اين مباحث ادامه پيدا کرد. يکي از نکات و مسائل قابل تأمل در اين ميان، گرايش برخي از جريانهاي خودي و مذهبي به پاره‌اي از مباني غرب و روشنفکري بود. در اين باره که ريشه اين قضايا چيست، خيلي فکر مي کردم و اين سئوال در ذهنم مطرح بود که چرا بعضي از متدينين به ورطه غربگرايي مي‌افتند و گاه تا مرز ليبراليسم و سکولاريسم پيش مي‌روند؟ چرا مباني ديني در ذهن بعضي اين قدر سست است و چرا ما در برابر مباني غربي اين گونه منفعليم و اصلا چرا ما اين قدر در ميان متدينين، نسبت به مقولات و مباحث فرهنگي تشتت راي و نظر داريم؟
در اين سير و مسير به اين نکته رسيدم که يک معضل اساسي که ما به آن دچاريم و جدي‌ترين معضل جريان روشنفکري هم همين است، مسئله خودبنيادي اعتقادي و فکري است. اصلا مشکل جريان روشنفکري به اين بر مي‌گردد که در تفکر و اعتقاد، خودبنياد است. فهم خودش، ادراک خودش، ذهن خودش و انديشه‌ي خودش را به عنوان منبع و ماخذ همه مسائل مي‌بيند و از اين خاستگاه با قضايا برخورد مي‌کند. طبعا اين خودبنيادي در نقطه‌ي مقابل خدابنيادي و وحي بنيادي قرار مي‌گيرد. اين خودبنيادي، بعضا به متدينين و مومنين هم سرايت مي‌کند. مثلا شما مي‌بينيد که از دل يک جريان مذهبي و متدين، گاهي يک جريان غربگرا و يا متمايل به غرب پا مي‌گيرد.
به تدريج به اين نتيجه رسيدم که يکي از عللش - و البته نه همه‌ي علل آن- فلسفه‌زدگي و غلبه و حضور معرفت شناسي فلسفي در ميان بسياري از متدينين و تعلق خاطر ما به فلسفه است. فلسفه هم مبتني بر فهم خودبنياد است. من نمي‌خواهم تعبير «عقل» را به کار ببرم. چون اگر «عقل» در معني درست خودش لحاظ و فهميده شود، از آن خودبنيادي بيرون نمي‌آيد. عقل در ماهيت حقيقي خودش يکپارچه هدايت و تعلق به خداوند است. حالا اگر بگوييم «عقل خودبنياد»، اين يک تعبير نادقيق و تسامحي است. به هر صورت فلسفه مبتني بر تفکر و انديشه‌ي خودبنياد است.
اين موضوع من را واداشت که در مباحث فلسفي بيشتر تامل کنم. آثار انتقادي از فلسفه را پيدا کنم و بخوانم و با آنها انس بگيرم. با بعضي از اساتيد و کساني که در اين زمينه کار کرده و قلم زده بودند، در جلسات و نشست و برخاستهايي اين مباحث مطرح مي‌شد. در اين سير، به نتيجه‌اي رسيدم که محصولش در کتاب «فلسفه از منظر قرآن و عترت» بروز و ظهور پيدا کرد و جمع بندي نهايي اين بود که راه فلسفه از راه قرآن و عترت جدا است. فلسفه براي خودش طريقي مستقل و متفاوت از طريق وحي و انبيا در مواجهه با عالم و آدم و قضايا دارد و اگر متديني تعلق به فلسفه پيدا کند به ميزان تعلقش، از مباني و آموزه هاي ديني فاصله مي‌گيرد و فلسفه حجابي بين او و دين مي‌شود. اين کتاب، محصول يک سير و تامل هفت - هشت ساله و تحقيقات فشرده و دو سه ساله‌اي بود که به اين شکل منتشر شد.
... آيا در حين نوشتن کتاب «فلسفه از منظر قرآن و عترت»، با هيچکدام از علما (اعم از فلسفه‌دانها و فقها) در مورد مفاد کتابتان مشورتي داشته‌ايد و نظر آنها را جويا شده‌ايد؟ آيا اين مشورتها تغييري در مطالب کتاب به وجود آوردند؟
بله. به طور طبيعي، هم با بعضي از صاحب نظراني که منتقد فلسفه هستند و موضع ما را دارند، در حوزه و خارج از حوزه صحبتهايي داشتم و از نظرات آنها استفاده کردم، هم با آنهايي که حامي فلسفه بودند و از فلسفه دفاع مي‌کردند. البته عمدتا آثار قلمي له و عليه فلسفه را مطالعه کردم.
من اينجا به خصوص اين نکته را بگويم که از نظرات جناب حجت الاسلام و المسلمين آقاي "حسن ميلاني" که آثار متعددي در اين مقوله دارند، از جمله کتاب «فراتر از عرفان»، خيلي استفاده کردم و حضورا هم از ايشان استفاده کردم. بعضي تذکرات و نکات اصلاحي ايشان را به کار گرفتم که در همين جا بايد از ايشان تشکر کنم...
يکي از سئوالاتي که با مطالعه‌ي کتابهاي شما، مخصوصا آخري در ذهن خواننده ممکن است ايجاد شود اين است که آيا ديدگاه شما با اخباريها يکي نيست؟
چند تا نکته بايد بگويم. اولا اصلا جريان غالب عالمان شيعي از آغاز و از زمان ائمه – عليهم السلام- جريان منتقد فلسفه و ضدفلسفه بوده است. به استثناي دو مقطع. يکي مقطع صفويه؛ دوران ملاصدرا و ميرداماد که يک مقدار جريان گرايش به فلسفه در ميان پاره‌اي از علماي شيعي رشد پيدا مي‌کند. البته همان موقع هم جريان منتقد فلسفه و ضدفلسفه، مثل مرحوم مجلسي و ديگران به صورت جدي مقابل اين جريان بودند. حتي شيخ بهايي کاملا موضع ضدفلسفه دارد.

مقطع ديگر هم روزگار ما است. يعني دوران چهار پنج دهه‌ي اخير که فلسفه در ميان حوزه و عالمان تشيع اينطور بسط پيدا مي‌کند. بنابراين اصلا انتقاد از فلسفه و مقابله با فلسفه اختصاص به جريان اخباريون ندارد. يعني علماي اصولي و اصوليون منتقد از فلسفه و ضدفلسفه به صورت اساسي داريم. علامه حلي اصلا به عنوان يک اخباري مطرح نيست، اما ايشان همانطوري که در کتاب هم آورده‌ام، در يکي از آثارش، فلسفه را در يک دسته بندي، جزو علوم حرام ذکر مي‌کند. در کتاب نشان داده‌ام شهيدثاني، نسبت به کلام که نسبت به فلسفه مشکلش خيلي کمتر است، موضع بسيار حادي دارد و طبعا در برابر فلسفه به نحو اولي همين موضع را دارد. مرحوم آيت الله بروجردي، موضع سختي در مقابل فلسفه داشت.
البته در جايي نوشته بود که اين نظر شخصي آيت الله بروجردي نبوده است و چند نفر از تفکيکي‌هايي که اطراف ايشان بوده‌اند ايشان را تحت فشار قرار داده بودند که چنين موضعي بگيرند. که اصلا اين طور نيست. اين موضع و دريافت شخصي خودشان بوده است...
بنده يکي از حرفهاي اساسي‌ام در اين کتاب اين است که ما آن جايي که بايد دربست پيرو باشيم و جاي رد و نقض ندارد، در مقابل ائمه معصومين – عليهم السلام - و آنجايي است که با مقام عصمت مواجهيم. از مقام عصمت که خارج بشود، اگر بخواهيم محققانه عمل بکنيم، دربست پيرو هيچ کس نيستيم. يعني ما ميزاني داريم به نام قرآن و عترت. با اين ميزان، هرکسي را مي‌شود نقد کرد. با اين ميزان، مرحوم مجلسي را مي‌شود نقد کرد، با اين ميزان علامه حلي را هم اگر کسي چيزي به نظرش برسد مي‌تواند نقد کند. با اين ميزان، اخباريگري هم مي‌تواند نقد شود؛ اصوليون هم مي‌توانند نقد شوند. و به تعبير امام صادق(ع) «اياک ان تنصب رجلا دون الحجة فتصدقه في کل ما قال» (زنهار که احدي را غير معصوم نصب العين خود قرار دهي و هر آنچه گفته است و مي‌گويد را مورد تصديق و تاييد قرار دهي).
نکته بعد اينکه متاسفانه تلقي خيلي غلط و عوامانه‌اي وجود دارد و آن اين است که وقتي کسي يک حرفي مي‌زند و استنادش فقط به قرآن و حديث باشد، مي‌گويند اين اخباري است! عجب! اصلا مگر ما قراري غير از اين داريم؟ «اني تارک فيکم الثقلين»! مگر قرار است جز به استناد قرآن و عترت حرف بزنيم؟
بنده در کتاب «فلسفه...» هم اين موضوع را روشن کرده‌ام که البته يک جاهايي ميدان، ميدان عقل است. اجمالا اينکه، عقل آنجايي که حکم بديهي و قطعي دارد، و اين حکم قطعي به گونه‌اي است که عموم عقلا بر آن گردن مي‌نهند؛ نه احکام قطعي شخصي، بلکه احکام قطعي نوعي که عموم عقلا برآن گردن مي‌نهند، اينجا ما مخلص و مطيع عقليم. اگر در جايي نقلي باشد که با حکم بديهي و قطعي عقلي که عموم عقلا بر آن صحه مي‌گذارند در تناقض باشد، حتما آن نقل به نفع عقل تاويل مي‌شود. اما خارج از آن، بايد دست در دست وحي بگذاريم. عقل سليم هم جايي که نمي‌تواند حکم روشن و بدون ابهام بدهد خودش را کنار مي‌کشد و دستش را در دست انبيا و وحي مي‌گذارد.
... آنچه که مسلم است، اگر کسي بگويد آنچه که مقام معظم رهبري و حضرت امام(قدس سره) در مقولات علمي و فکري و اجتهادي گفته‌اند حرف آخر است و کسي نبايد نظري ديگر داشته باشد، هيچ کس از اين حرف دفاع نمي‌کند. يعني به حضرت امام هم اگر اين را مي‌گفتند حتما مي‌فرمودند که حرف بي‌ربطي است. به خصوص مقام معظم رهبري که بحث جنبش نرم افزاري را اينقدر محکم دارند پيگيري مي‌کنند، طبعا نظرشان اين است که نظرات مختلف و متفاوت بايد مطرح شود. شما جلسه دانشجويان دانشگاه امام صادق(ع) را که خدمت ايشان رفتند حتما ديديد. يکي از دانشجويان از ايشان پرسيد: ما مباحثي در دانشگاهمان مثلا در موضوع علم داريم و گاهي به نظراتي در اين مباحث نظري مي‌رسيم که متفاوت با نظر ولي فقيه و رهبري است. بعضي از دوستان مي گويند چرا اين مباحث را مطرح مي‌کنيد، نظر حضرتعالي چيست؟ آقا فرمودند «نخير هيچ ايرادي ندارد. بنشينيد، مطرح کنيد و اگر اين مباحث به نتيجه‌اي هم رسيد نتايجش را به من هم منتقل کنيد.» (نقل مضمون) اصلا اجتهاد يعني همين که افراد درس خوانده و کساني که مقدمات و ابزار اجتهاد و استنباط را به نحو مطلق يا مجزي در اختيار دارند، مستقيما خود به منابع مراجعه کنند و اعلام راي نمايند.
بنده هم ممکن است به عنوان يک طلبه در موضوعي مثل فلسفه، مثل مقوله زن، بروم به اين ادله مراجعه کنم و به نظر متفاوتي برسم. في‌الجمله اينکه، اختلاف نظر در مباحث عقيدتي و نظري با بزرگان و نيز ولي فقيه، هيچ مشکلي ايجاد نمي‌کند...
در جواب سئوالات قبل گفتم که در اينگونه مباحث جاي تقليد نيست و حتي در مواردي که جاي تقليد است، اگر کسي به منابع ديني مراجعه کرد و به نظري متفاوت با بزرگان رسيد؛ هيچ اشکالي ندارد و بلکه اگر از سر ميزان و معيار باشد، همان اجتهاد ممدوح است که همه از آن دفاع مي‌کنند. و اما در مورد تکفير و تخطئه‌ي نيت و شخصيت بزرگان بايد بگويم که به نظر بنده، عموم علما و بزرگان ما که در وادي فلسفه و عرفان مصطلح هستند، تعلق اولي و اصلي‌شان به قرآن و عترت است و اساسا چون بر اين باورند که فلسفه و عرفان در مسير اين دو مي‌باشند، به سراغ آن رفته‌اند و اين بسيار متفاوت است با کسي که به دليل آن که اين دو را در مسيري متفاوت با معارف قرآن و اهل البيت – عليهم السلام – مي‌بيند، به سراغ آنها مي‌رود. به تعبير اميرالمؤمنين علي (ع) «ليس من طلب الحق فأخطأه کمن طلب الباطل فأدرکه»، لذا به هيچ وجه در اين مقوله، تخطئه شخصيتي علما و بزرگان را قبول ندارم و خلاف شرع مي‌دانم و در مقدمه کتاب به اين موضوع اشاره کرده‌ام. بدون شک اگر اين بزرگان يک جايي به اين نقطه برسند که يک امر و برداشت فلسفي با آنچه که مورد نظر قرآن و عترت است، مخالف است؛ قطعا از آن برداشت دست مي‌کشند. من از همه اين بزرگان نمونه دارم...
روزنامه حزب‌الله، دوشنبه 25دي
Iron
Iron
پست: 137
تاریخ عضویت: یک‌شنبه ۴ مرداد ۱۳۸۸, ۱۱:۴۸ ق.ظ
محل اقامت: تهران
سپاس‌های ارسالی: 166 بار
سپاس‌های دریافتی: 279 بار

Re: سرابی به نام فلسفه!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟

پست توسط عاشورايي »

با سلام، من كتاب (اسلام و تجدد) آقاي نصيري را يك نكاه اجمالي خوانده ام، انصافا مطالب خوب و مفيدي داشت، مخصوصا مطالب مربوط به عصر ظهور آقا امام زمان (عج) اما نمي توانم ادعا كنم همه حرفهاي ايشان را قبول دارم . شنيده بودم ايشان از مكتب تفكيك بيروي مي كند. حال ميزان صحت و سقم اين سخن را شما بفرماييد.
مطلب فوق را نيز خواندم نكاتي دارم خدمتتون عرض مي كنم :
  1. اينكه فلسفه را به سرابي تشبيه كرده ايد را بايد در فلسفه كه درباره اصل (موجود بما هو موجود) بحث مي كند مطرح كنيد تا صحت و سقم كلام شما روشن شود؟؟ اينكه جه جيزي موجود و حقيقت است و جه جيزي عدم يا سراب با ادعاي صرف ثابت نمي شود. تصویر
  2. اينكه فرموده اند : راه فلسفه از راه قرآن و عترت جداست. كمي غير قابل بذيرش است. جرا كه اولا نهي صريحي وجود ندارد و بنا بر اصل اباحيت و اهتمام دين به علم ،كلام فوق مردود است. ثانيا بسياري از مطالب عميق ديني و اسرار و رموز اسلامي و بويزه اعتقادات تشيع با مباحث فلسفي اثبات و آشكار مي كردد. مثلا همين سوالي كه شما درباره خداشناسي فرموده ايد جوابي فلسفي دارد و بسياري از مباحث خداشناسي، نبوت و امام شناسي و مسائلي از معاد فلسفي است. تصویر
  3. اينكه فرموده اند: علما نوعا ضد فلسفه هستند و فقط در دو مقطع فلسفه ميان علما رايج بوده، بعيد مي دانم در تاريخ جنين جيزي قابل اثبات باشد، جرا كه اولا امثال ابن سينا و خواجه نصير و فلاسفه اي كه قبل از ملاصدرا بوده اند، جكونه آزادنه به تدريس و نشر فلسفه برداختند، ثانيا در زمان ملاصدرا جو كاملا بر عليه فلسفه بوده و تفكر اخباريكري حاكم بوده و اتفاقا صدرالمتألهين شيرازي را به خاطر تفكرات فلسفي اش را از اصفهان تبعيد كرده بودند!! تصویر
  4. درباره نظر آيت الله بروجردي بنده در كتاب مهرتابان جنين خوانده ام : هنكامي كه علامه طباطبائي از تبريز به قم مراجعت مي كنند و به تدريس فلسفه مشغول مي شوند، آيت الله بروجردي دستور مي دهند مواجب طلبه هايي را كه در اين كلاس شركت مي كنند را قطع كنند و به علامه مي فرمايد اين كلاس را تعطيل كند. اما علامه به اعتقاد راسخي كه به فلسفه داشتند به ايشان مي نويسند كه امروزه براي دفاع از دين در برابر هجمه هاي كوناكون غربي و ماركسيستي طلبه ها هم نيازمند فلسفه هستند و به ايشان اهميت فلسفه را بيان مي دارد. آيت الله بروجردي نيز از نظر خود برمي كردند و اجازه تشكيل كلاس را مي دهند و بعد از آن حادثه همواره از علامه با احترام يادمي كردند. تصویر
در نهايت عرض مي كنم كه اهميت فلسفه بر هيج فرد آكاهي بوشيده نيست و كمال بي انصافي است كه آن را سراب و به دور از دين بدانيم اما قبول دارم كه كاهي در فلسفه افراط و تفريط مي شود به كونه اي كه انسان را از مسير اصلي منحرف مي كند. ولي اين مسئله كليت فلسفه را نفي نمي كند. لذا فلسفه را در نوع اسلامي ان (فلسفه اسلامي) نوعا اين انحرافات را ندارد. آري به غير از شناخت طريق بايد طي طريق هم نمود.
منتظر باسخ شما خواهم ماند. تصویر
Senior Member
Senior Member
پست: 128
تاریخ عضویت: سه‌شنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۸۸, ۴:۱۳ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 52 بار
سپاس‌های دریافتی: 137 بار

Re: سرابی به نام فلسفه!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟

پست توسط حامد صارم »

سلام دوست عزیز :razz:
من فقط نقل قول کردم -:}-
اما در مورد مسائلی که مطرح کردید علاقه دارم که بحث کنم تا با هم به یک نتیجه منطقی وعقلانی برسیم =:(
در مورد اینکه در مورد فلسفه نهی وجود ندارد این مطلب را قبول ندارم از فساد آخر الزمان فلسفه را گفته اند
و لزومی ندارد که نهی صریحی هم باشد چرا که همین مقدار که آموزه های فلسفه با کتاب و سنت در تهافت است کافی است مثل بحث اختیار
هیچ یک از مسائل عمیق دینی با فلسفه اثبات نمی شود اگر هست مطرح کنید تا بحث کنیم
باز هم تکرار می کنم که علما غالبا با فلسفه مخالف هستند ی توانید به عروه مستمسک عروه و شروح آن الانصاف مرحوم فیض و حدیقه الشیعه مقدس اردبیلی و بحار الانوار اثنی عشریه مرحوم حر عاملی کتاب جلوه حق آقای مکارم و .... مراجعه کنید
در مورد ماجرای آقای بروجردی قضیه مفصل تر از این حرفهاست تا به تعطیلی تعلیقه مرحوم طباطبایی بر بحار هم می رسد زود قضاوت نکنید
توجه فلسفه به معنای عقل نیست فلسفه به معنای موهومات است
Iron
Iron
پست: 137
تاریخ عضویت: یک‌شنبه ۴ مرداد ۱۳۸۸, ۱۱:۴۸ ق.ظ
محل اقامت: تهران
سپاس‌های ارسالی: 166 بار
سپاس‌های دریافتی: 279 بار

Re: سرابی به نام فلسفه!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟

پست توسط عاشورايي »

از طرف من هم سلام :
حامد صارم عزيز خيلي زودتر از اينها منتظر باسخ شما بودم ، اما حال كه جواب دادي اين جواب رو با بستهاي ديكر شما هم مطالعه كردم ، كفتم شايد بهتر باشد به جاي اينكه جواب مطلب فوق رو بدهم نكاتي مفيدتر خدمتتون عرض كنم (لطفا در مقابل حرفهاي بنده زود جبهه نكَيريد و آن را بدون دليل رد نكنيد و كلاه خود را قاضي كنيد)

شما از تمام دوستان دليلي مي طلبيد در حالي كه شما هيج دليلي بر حرفهاي خود ارائه نمي دهيد!!!!!!!!!!
راحت همه جيز را بدون هيج دليل و برهاني رد مي كنيد!!!!!!!!!!!
حتى نقل قولهاي دوستان را قبول نمي كنيد و از آنها طلب سند مي كنيد اما ......... مثلا آيا به نظر شما درست است كه من بكَويم : اين نقل قول شما كه از روزنامه حزب الله كرديد درست نيست و اصلا وجود ندارد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
كمي به حرفهاي خود مراجعه كنيد (فقط براي نمونه عرض مي كنم ) :
حامد صارم نوشته شده:سلام دوست عزیز :razz:
من فقط نقل قول کردم -:}-
در مورد اینکه در مورد فلسفه نهی وجود ندارد این مطلب را قبول ندارم از فساد آخر الزمان فلسفه را گفته اند

اولا ً : جرا ؟ دليل ؟ نهيي براي آن ذكر كنيد
ثانيا : فلسفه از جند هزار سال قبل از مسيح رايج شده زمان افلاطون و ارسطو و ... و هيج ملازمتي با آخر الزمان ندارد.
ثالثا : اينكه فلسفه از فساد آخر الزمان است سخن جه كسي است ، در كجا آمده ، و اصلا منظور از اين حرف جيست؟
حامد صارم نوشته شده: و لزومی ندارد که نهی صریحی هم باشد چرا که همین مقدار که آموزه های فلسفه با کتاب و سنت در تهافت است کافی است مثل بحث اختیار

اولا : جرا لزومي ندارد ، اصل بر اباحيت همه جيز است مكر براي نهي آن نصي وجود داشته باشد (اصل اباحه)
ثانيا : فلسفه با كتاب و سنت در تهافت است يعني جه؟
ثالثا : دليلي براي ادعاي فوق ذكر كنيد.
رابعا : در كجاي فلسفه از اختيار بحث شده ، اختيار از بحثهاي كلامي است و نه فلسفي است !!!!!!!!!!!!!
خامسا : براي اختيار كه نصوص فراواني داريم : مثلا همين حديث مشهور : جبر و لا تفويض بر أمر بين الامرين ،
سادسا : سخن شما كاملا ناقص و مبهم است.
دوست عزيز اين درست نيست كه شما بدون اينكه علمي را مطالعه كرده باشيد در صدد نقد و نفي آن براييد ، در هيج جاي عالم فلسفه را نه به معناي عقل كَرفته اند و نه به معناي موهومات ، اصلا شما مي دانيد فلسفه جيست؟ جند كتاب فلسفي خوانده ايد؟ به نظرم شما از فلسفه خاصه اسلامي آن موهومي فرض كرده ايد و بدون اينكه حقيقت آن را بدانيد به آن حمله مي كنيد. اين نمي شود كه خودتون بفرماييد تعريف اين است و اين غلط است . بايد ببينيد حقيقت جيست؟ علماي آن علم آن را جكَونه معنا كرده اند؟
خوب است كه انسان نسبت به جيزهايي كه بدان علم ندارد موضعي نكَيرد و آن را به اهل خود واكذارد. فذره في بقعة الامكان .
(اكر بي ادبي و سخن نسنجيده اي كفتم شما به بزركواري خود ببخشيد اصلا قصد توهين نداشتم فقط خواستم صريح صحبت كرده باشم)
Senior Member
Senior Member
پست: 128
تاریخ عضویت: سه‌شنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۸۸, ۴:۱۳ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 52 بار
سپاس‌های دریافتی: 137 بار

Re: سرابی به نام فلسفه!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟

پست توسط حامد صارم »

سلام دوست عزیز فلسفه خوانده :)
اگر من دلیل نیاورده ام شما دلیل بیا و رید و من را محکوم کنید هر چند در پستهای دیگر حرف من واضح و دیگران برای رد آن دلیل نیاوردند :-?
بگذریم -:]-
بهتر بود یک بحث را پیش می گرفتید تا واضح شود تهافت وجود دارد یاخیر تا واضح شود شما فلسفه خوانده ایید یا ...... :vahshat:
من پیشنهاد می کتم جای این حرفها همان جبر و اختیار را از دیدگاه فلاسفه و آیات و روایات یا از دیدگاه عقل و برهان مورد بررسی قرار دهیم =:(
یا هر موضوعی غیر از آن :-?
به هر حال بهتر است جای این حرفها که تو سواد داری و من ندارم و فلان و بسیار و..... در مورد یکی از مطالب مورد اختلاف بحث کنیم :lol:

ما را از دعای خیرتان محروم نکنید :o
برای شما دوست ندیده بزرگوار آرزوی موفقیت میکنم :razz: :razz: :razz:
یا علی مدد
-:]- -:]- -:]-



لطفا از یک شکلک در تعداد زیاد استفاده نکنید
پست ویرایش شد ...
Mohsen1001
Senior Member
Senior Member
پست: 128
تاریخ عضویت: سه‌شنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۸۸, ۴:۱۳ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 52 بار
سپاس‌های دریافتی: 137 بار

Re: سرابی به نام فلسفه!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟

پست توسط حامد صارم »

هنوز منتظرم
اگر از اون بحث خوشت نمیاد یک بحث دیگر مشخص کن
مثلا
اتحاد علم وعالم و معلوم
بحث اشتراک معنوی وجود
یا علت و معلول
تا مشخص شود که فلسفه سراب هست یا نیست
هیچ مکتبی جز مکتب اهل بیت حق نیست
نه فلسفه نه عرفان نه تفکیک
Iron
Iron
پست: 137
تاریخ عضویت: یک‌شنبه ۴ مرداد ۱۳۸۸, ۱۱:۴۸ ق.ظ
محل اقامت: تهران
سپاس‌های ارسالی: 166 بار
سپاس‌های دریافتی: 279 بار

Re: سرابی به نام فلسفه!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟

پست توسط عاشورايي »

سلام
اولا : شما هنوز جواب (نقد) منو نداديد ، اگر نقد منو قبول ندارید چرا جواب نداید ، اگر قبول دارید پس جای بحثی نمی مونه جواب شما داده شده است.
ثانیا : من براي محكوم كردن كسي وارد اين سايت نشدم تا به خواهم شما دوست گرامی یا دیگر دوستان را محکوم کنم و از این بابت بر خودم ببالم ، بلکه برای استفاده و گاهی مفید واقع شدن ( ان شاء الله)
ثالثا : من واقعا فلسفه (آنچنان که باید) نخوندم و استادی ندیدم ، اما اندک علاقه ای به آن دارم و سعی می کنم مباحث أن را دنبال کنم. و هیچ تعصبی نسبت به آن ندارم اما به نظر می رسد که چیزها را أنچنان که هست باید دید و نه با خیالبافی خود مسائل را به پای میز محاکمه بکشانیم
خامسا : بحث از جزئیات فلسفه ما را به جایی نمی رساند ، چون اولا هم خیلی گسترده است و هم اختلاف نظر در آن وجود دارد.
سادسا و أخیرا : یقیقنا و بدون هیچ شک و شبه ای " هیچ مکتبی جز مکتب آهل بیت حق نیست " اما مسئله این است که نباید این علوم رو از مکتب اهل بیت جدا کرد ، به نظرم اسلام راستین ( که همانا مکتب اهل بیت است) کلی است که این جزئیات در أن جای می گیرد . و جامع تمام علوم و معارف الهی و دینی است. یعنی در مکتب اهل بیت شخص می تواند با تمام علوم شرعیه به خدا برسد ، فلسفه ، عرفان ، و حتی علوم طبیعی .
و من الله التوفیق
Senior Member
Senior Member
پست: 128
تاریخ عضویت: سه‌شنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۸۸, ۴:۱۳ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 52 بار
سپاس‌های دریافتی: 137 بار

Re: سرابی به نام فلسفه!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟

پست توسط حامد صارم »

سلام
من متوجه نقدی نشدم لطفا بیشتر توضیح دهید
اگر بحث در جزئیات فلسفه کمک نمی کند چه طور باید فهمید که با عترت موافق است یا مخالف
Senior Member
Senior Member
پست: 128
تاریخ عضویت: سه‌شنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۸۸, ۴:۱۳ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 52 بار
سپاس‌های دریافتی: 137 بار

Re: سرابی به نام فلسفه!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟

پست توسط حامد صارم »

؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
Iron
Iron
پست: 137
تاریخ عضویت: یک‌شنبه ۴ مرداد ۱۳۸۸, ۱۱:۴۸ ق.ظ
محل اقامت: تهران
سپاس‌های ارسالی: 166 بار
سپاس‌های دریافتی: 279 بار

Re: سرابی به نام فلسفه!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟

پست توسط عاشورايي »

سلام
براي اينكه تكرار مكررات نشه . بيشنهاد مي كنم بستهاي دوم خودت (سوم از كل اين موضوع) و بست دوم خودم (جهارم از كل اين موضوع ) رو يه بار ديكه با دقت بخونيد . تا شما جواب اونها رو نديد من بحث رو ادامه نمي دم جون معلوم ميشه شما دنبال نتيجه كَيري با يك بحث علمي نيستي بلكه فقط و فقط حرف خودتو قبول داري و دنبال اين هستي كه طرف مقابلت رو محكوم كني . و السلام
قفل شده

بازگشت به “نقد سایر اندیشه ها”