نگاهی به حدیث منزلت

مدیر انجمن: شورای نظارت

ارسال پست
Commander
Commander
پست: 2503
تاریخ عضویت: جمعه ۱۱ آبان ۱۳۸۶, ۳:۰۶ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 7581 بار
سپاس‌های دریافتی: 6236 بار
تماس:

Re: نگاهی به حدیث منزلت

پست توسط مائده آسمانی »

 به نام خدا 



حديث منزلت و ديدگاه علماى اهل تسنّن


در كتاب هايى كه در اين زمينه نوشته شده علما و دانشمندان اهل تسنّن تصريح كرده اند كه اين حديث، بر امامت و خلافت حضرت على-


عليه السلام دلالت مى كند.

به عنوان نمونه كتاب تحفة الاثنا عشريه در ردّ شيعيان اماميه اثنا عشرى نوشته است. نگارنده اين كتاب اعتراف مى كند كه


حديث منزلت خلافت حضرت على عليه السلام را اثبات مى كند; بلكه سخن را فراتر برده و مى گويد:


هيچ كس دلالت حديث را انكار نمى كند، مگر ناصبى و دشمن اهل بيت و هرگز اهل سنت به آن راضى نيستند.1

سخن ما در اثبات خلافت بلافصل امير مؤمنان على عليه السلام است; يعنى بعد از رسول خدا صلى اللّه عليه وآله بلافاصله تنها آن


حضرت جانشين پيامبر است، اما اثبات اصل خلافت امير مؤمنان على عليه السلام بعد از پيامبر از اين حديث، انكارناپذير است، مگر از


ناصبى و دشمن امير مؤمنان على عليه السلام، هم چنان كه نگارنده تحفة الاثنا عشريه به اين مطلب تصريح كرده و دلالت اين حديث را


به اين اندازه پذيرفته است.

با وجود اين، با مراجعه و بررسى كتاب هاى حديثى اهل تسنّن و شرح هاى آن ها مى بينيم آن ها حتى اصل دلالت حديث منزلت را بر


خلافت و ولايت نمى پذيرند و در آن مناقشه مى كنند، همان كارى كه نويسنده تحفة الاثنا عشريه به ناصبى ها و دشمنان اهل بيت


عليهم السلام نسبت داده است.

به عنوان نمونه اگر به شرح حديث منزلت در منابعى از جمله: فتح البارى، نگارش حافظ ابن حجر عسقلانى، شرح صحيح مسلم از حافظ


نَوَوى و المرقاة فى شرح المشكاة مراجعه كنيم، مى بينيم كه اينان در شرح و تفسير اين حديث، حتى در دلالت اين حديث بر اصل امامت


و ولايت اشكال مى كنند; يعنى همان سخنى كه نگارنده تحفه اثنا عشريه گفته كه آن را از اهل تسنن نفى كرده و به ناصبى ها نسبت


داده است.

اكنون به گفتار نَوَوى در شرح صحيح مسلم دقّت كنيد. عين عبارت او يا نزديك به آن را ساير نگارندگان اهل تسنن نيز در كتاب هايى كه نام


برده شده آورده اند.

نَوَوى گويد:


اين حديث هيچ گونه دلالتى بر اين كه على پس از پيامبر جانشين او باشد ندارد; زيرا پيامبر اين جمله را هنگامى به على گفت كه به جنگ


تبوك مى رفت و او را در مدينه به جاى خود گذاشت.

منظور نَوَوى اين است كه اين حديث در مورد خاصى بيان شده است.

وى در ادامه سخن مى گويد: مؤيّد اين مطلب همين است كه هارون ـ كه على به او تشبيه شده ـ پس از موسى خليفه نبود; بلكه در


دوران زندگى موسى از دنيا رفت. بنا بر آن چه نزد صاحبان اخبار و تاريخ مشهور است، او چهل سال پيش از وفات جناب موسى فوت


كرد. آن ها گفته اند: هنگامى كه حضرت موسى مى خواست براى مناجات به ميقات پروردگارش برود، هارون را خليفه و جانشين خود


قرار داد. پس اين خلافت و جانشينى خلافتى موقّت و در يك جريان خاصّ و محدودى است و هيچ دلالتى بر آن خلافت و جانشينى كه


مورد بحث و نزاع است ندارد.2

به راستى شما قضاوت كنيد! آيا جز ناصبى چنين سخنى مى راند؟ سخنى كه حتّى فردى چون صاحب تحفة الاثنا عشريه نيز راضى


نمى شود آن را به خود نسبت دهد. از همين رو آن را به ناصبى ها نسبت داده است.

البته ما سخنان ابن تيميّه و افراد ديگرى را كه عقايد شيعيان را رد مى كنند بيان خواهيم كرد و فرازهايى از عبارات آن ها را خواهيم نوشت


تا روشن شود كه چه كسى ناصبى است و آن گاه است كه بيش از پيش با ناصبى ها آشنا خواهيد شد.

تا كنون بيان شد كه چگونه حديث منزلت، به صراحت بر خلافت، امامت و ولايت بعد از رسول خدا صلى اللّه عليه وآله دلالت دارد كه


نگارنده تحفة الاثنا عشريه نيز منكر اين دلالت نيست; اما در نهايت مى گويد: تمام نزاع و دعواى ما با طرف مقابل درباره امامت بلافصل بعد


از رسول اللّه صلى اللّه عليه وآله است.

[COLOR=#953734][COLOR=#953734][COLOR=#953734][COLOR=#953734][COLOR=#953734][COLOR=#632423][COLOR=#632423][COLOR=#953734][COLOR=#953734][COLOR=#953734][COLOR=#953734][COLOR=#953734][COLOR=#953734][COLOR=#953734][COLOR=#632423][COLOR=#632423][COLOR=#953734]ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ                 
[COLOR=#953734][COLOR=#953734][COLOR=#953734][COLOR=#953734][COLOR=#953734][COLOR=#632423][COLOR=#632423][COLOR=#953734][COLOR=#953734][COLOR=#953734][COLOR=#953734][COLOR=#953734][COLOR=#953734][COLOR=#953734][COLOR=#632423]               

1 . تحفة الاثنا عشريه: 210.

2 . شرح صحيح مسلم، نَوَوى: 15 / 174.
تصویر
Commander
Commander
پست: 2503
تاریخ عضویت: جمعه ۱۱ آبان ۱۳۸۶, ۳:۰۶ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 7581 بار
سپاس‌های دریافتی: 6236 بار
تماس:

Re: نگاهی به حدیث منزلت

پست توسط مائده آسمانی »

 به نام خدا 



بخش پنجم

تلاش هاى علمى براى ردّ حديث منزلت


تلاش هايى براى ردّ حديث منزلت


در بخش هاى پيشين حديث شريف منزلت را از نظر سند و متن بررسى كرديم، در اين بخش اشكال هاى علمى و تلاش هايى كه براى



ابطال و ردّ اين حديث از طرف اهل تسنّن صورت گرفته است بررسى مى كنيم. اين اعتراض ها و اشكال ها را در دو مرحله مطرح


مى نماييم:
تصویر
Commander
Commander
پست: 2503
تاریخ عضویت: جمعه ۱۱ آبان ۱۳۸۶, ۳:۰۶ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 7581 بار
سپاس‌های دریافتی: 6236 بار
تماس:

Re: نگاهی به حدیث منزلت

پست توسط مائده آسمانی »

 به نام خدا 



اشكال هاى علمى

ما آمادگى پذيرش هر ايراد و اشكالى را پيرامون حديث شريف منزلت داريم، مشروط بر اين كه ايرادى فنّى و مبتنى بر پايه هاى علمى و


بر اساس قواعدى باشد كه در كيفيّت مناظره و گفت و گو بيان شده است.

چكيده ايرادهايى كه بر دلالت حديث منزلت شده است در سه اشكال خلاصه مى شود:
تصویر
Commander
Commander
پست: 2503
تاریخ عضویت: جمعه ۱۱ آبان ۱۳۸۶, ۳:۰۶ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 7581 بار
سپاس‌های دریافتی: 6236 بار
تماس:

Re: نگاهی به حدیث منزلت

پست توسط مائده آسمانی »

 به نام خدا 



اشكال يكم: عدم دلالت حديث

نخستين اشكال علمى كه از جانب مخالفان حديث منزلت وارد شده چنين است:

آن ها مى گويند:


نمى توان از اين حديث به طور عموم استفاده كرد كه على عليه السلام در همه جهات شبيه هارون است و با اين بيان، مشابهت بين


اين دو فقط با يك شباهت نيز تمام و اين حديث صحيح خواهد بود; با اين وجود ما نمى پذيريم كه على عليه السلام در همه مقامات و


منازل نسبت به پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله به مانند هارون براى موسى باشد.
تصویر
Commander
Commander
پست: 2503
تاریخ عضویت: جمعه ۱۱ آبان ۱۳۸۶, ۳:۰۶ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 7581 بار
سپاس‌های دریافتی: 6236 بار
تماس:

Re: نگاهی به حدیث منزلت

پست توسط مائده آسمانی »

 به نام خدا 



اشكال دوم: خلافت محدود

دومين اشكال بر حديث اين است كه جانشينى و خلافتى كه اين حديث اثبات مى كند، خلافتى موقّت و در شرايط خاص و زمان محدودى


بوده است، آن هم زمانى كه پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله زنده بوده است، آن سان كه خلافت هارون براى موسى عليه السلام مربوط


به زمانى بوده كه او به مناجات پروردگارش رفته بود.

مؤيّد اين مطلب وقوع مرگ هارون در دوران زندگى حضرت موسى است. بنا بر اين، كدام خلافت است كه ما بر سر آن نزاع داريم؟
تصویر
Commander
Commander
پست: 2503
تاریخ عضویت: جمعه ۱۱ آبان ۱۳۸۶, ۳:۰۶ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 7581 بار
سپاس‌های دریافتی: 6236 بار
تماس:

Re: نگاهی به حدیث منزلت

پست توسط مائده آسمانی »

 به نام خدا 




اشكال سوم: خلافت فقط در زمان جنگ تبوك


اشكال سومى كه بر حديث منزلت گرفته شده چنين است:


حديث منزلت در جريان جنگ تبوك وارد شده است، آن گاه كه پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله از مدينه خارج مى شد و به سمت تبوك


مى رفت على عليه السلام را در مدينه باقى گذاشت تا به كارهاى شخصى و خانوادگى حضرت رسيدگى كند، و امور كسانى را كه در


مدينه مانده اند تدبير نمايد.

بنا بر اين حديث منزلت در خصوص قضيّه معيّنى آمده و مخصوص به همان مورد خواهد بود.
تصویر
Commander
Commander
پست: 2218
تاریخ عضویت: جمعه ۲۰ بهمن ۱۳۸۵, ۱۰:۰۱ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 3085 بار
سپاس‌های دریافتی: 5884 بار
تماس:

Re: نگاهی به حدیث منزلت

پست توسط محمد علي »

با سلام و سپاس :D

لطفا اگر امکان دارد هر اشکال و جواب آن را دنبال هم ذکر کنید .

اشکال یک در پست اول و جواب آن در پست دوم

سپس اشکال دوم و جواب آن در پست بعدی

تا هم اذهان مخاطبین یک به یک پاسخ اشکالات را بیابند و هم انبوهی از اشکال بی جواب پشت سر هم در ذهن جا نگیرد .

با تشکر از توجه شما :razz:
[External Link Removed for Guests]

 
[External Link Removed for Guests] 
Commander
Commander
پست: 2503
تاریخ عضویت: جمعه ۱۱ آبان ۱۳۸۶, ۳:۰۶ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 7581 بار
سپاس‌های دریافتی: 6236 بار
تماس:

Re: نگاهی به حدیث منزلت

پست توسط مائده آسمانی »

 به نام خدا 



پاسخ به اشكال نخست

اكنون به اين سه ايراد پاسخ مى دهيم:

خلاصه اشكال نخست آن بود كه تشابه امير مؤمنان على عليه السلام با جناب هارون در همه منزلت ها و مقام ها نيست، و اين


تشابه عموميّت ندارد تا جميع منزلت ها و مقام هاى هارون را شامل شود.

در پاسخ مى گوييم:


در اين حديث شريف دو عبارت وجود دارد كه روشن گر معناى آن است:

1 . عبارت «أنت منّي بمنزلة هارون».

در اين عبارت اسم جنس يعنى «منزلة» به عَلَم كه همان «هارون» است اضافه شده است.

2 . عبارت استثنا; يعنى «إلاّ أنّه لا نبيّ بعدي».

با اين استثنا پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله تنها مقام و منزلت نبوّت را از ساير مقام هايى كه امير مؤمنان على عليه السلام دارد،


خارج كرده است.

همين استثنا نشان گر آن است كه مقام هاى هارون متعدّد بوده و فقط يكى از آن مقام ها در مورد امير مؤمنان على عليه السلام


استثنا شده است.

با مراجعه به كتاب هاى علم اصول فقه، بلاغت و ادبيات خواهيم ديد كه به صراحت بيان شده كه استثنا معيار و ملاك عموم است;


يعنى هر گاه در جمله اى استثنا آمده باشد، دليل بر آن است كه آن جمله عموميّت دارد و حكمش فراگير است و تنها يك مورد از آن


عموم استثنا شده است.

هم چنين در اين كتاب ها تصريح شده كه اسم جنس مضاف از الفاظ عموم است. با وجود اين آيا جايى براى اشكال باقى مى ماند؟

بنا بر اين، در اين حديث «بمنزلة هارون» اسم جنس مضاف و از صيغه هاى عموم است.


هم چنين اين حديث با داشتن جمله استثنا كه آن هم معيار عموم است تصريح در عموم خواهد داشت; يعنى امير مؤمنان على عليه -


السلام در تمامى مقام ها و منزلت هاى حضرت هارون همانند او خواهد بود، مگر منصب پيامبرى.

نكته جالب توجّه اين است كه اين حديث در تمامى منابع به همين كيفيّت نقل شده است; يعنى اين دو قرينه در تمامى متون حديث


وجود دارد كه «أنت منّي بمنزلة هارون من موسى إلاّ أنّه لا نبيّ بعدي».

بنا بر اين هيچ احتمالى بر اين كه منظور پيامبر صلى اللّه عليه وآله از اين حديث عموم نبوده باقى نخواهد ماند و حديث تصريح در مطلب


داشته و از اين رو بناى اين اشكال و ايراد از اساس فرو مى ريزد و به كلّى مردود مى شود.
تصویر
Commander
Commander
پست: 2503
تاریخ عضویت: جمعه ۱۱ آبان ۱۳۸۶, ۳:۰۶ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 7581 بار
سپاس‌های دریافتی: 6236 بار
تماس:

Re: نگاهی به حدیث منزلت

پست توسط مائده آسمانی »

 به نام خدا 



ديدگاه دانشمندان فن


ابن حاجب از بزرگان و پيشوايان علم اصول و ادبيات عرب، در كتاب مختصر الاُصول ـ كه شرح و تعليق هاى بسيارى بر آن نوشته شده


و يكى از كتاب هاى درسى حوزه هاى علميه بوده است ـ چنين مى نويسد:

صيغه هايى كه نزد محققان براى عموم وضع شده است عبارتند از:


اسم شرط، اسم استفهام، موصول ها، جمع هايى كه داراى الف و لام جنس هستند نه عهد و اسم جنس معرفه شده به الف و لام يا


به اضافه.1

پژوهشگرانى كه در پى مدارك و مستندات بيشترى هستند مى توانند به كتاب هاى ادبى نظير كتاب الأشباه والنظائر نگارش جلال الدين


سيوطى و الكافية فى علم النحو با شرح محقّق جامى كه به نام الفوائد الضيائيّه معروف است، مراجعه كنند.


اين كتاب نيز تا اين اواخر در حوزه ها علميّه تدريس مى شده است.

از كتاب هاى اصولى نيز به كتاب المنهاج نگارش قاضى بيضاوى و شرح هايى كه بر آن نوشته شده مى توان مراجعه كرد.


هم چنين كتاب فواتح الرحموت فى شرح مسلّم الثبوت را مى توان ملاحظه نمود، اين از كتاب هاى معتبر و مشهور اهل تسنّن در علم


اصول فقه است.


از كتاب هاى علم بلاغت المطوّل فى شرح التلخيص و مختصر المعانى فى شرح التلخيص نگارش تفتازانى را مى توان ديد، اين دو كتاب در


حوزه هاى علميه تدريس مى شود. هم چنين كتاب هاى ديگرى كه در موضوع علم اصول فقه، نحو و بلاغت نگاشته شده اند.

در مورد استثنا هم پيشگامان علم اصول فقه همگى تصريح كرده اند كه معيار عموم وجود استثنا است.

اين مطلب در كتاب منهاج الوصول الى علم الاصول تأليف قاضى بيضاوى و نيز در شرح هايى كه بر اين كتاب نوشته شده، مانند


شرح ابن امام الكامليه و ديگر شرح ها آمده است.


بنا بر اين هر چه كه استثنا از آن صحيح باشد و محصور در افراد خاصّى نباشد، عام خواهد بود و در حديث شريف منزلت نيز استثنا


وجود دارد.

ممكن است گفته شود:


چون اين حديث اختصاص به غزوه تبوك دارد، بايد از عموميت حديث صرف نظر كنيم; چرا كه اگر شاهد يا دليلى بر تخصيص باشد، ديگر لفظ


بر عموم دلالت نخواهد كرد. بنا بر اين، حديث منزلت فقط بيان گر جانشينى امير مؤمنان على عليه السلام براى باقى ماندگان در مدينه


خواهد بود، تا به امور كودكان، زنان و ناتوانان ـ آن چنان كه ابن تيميّه مى گويد ـ رسيدگى كند، نه بيش از اين.

روشن است كه اين اشكال و اين ادّعا صحيح نيست; زيرا ـ همان طور كه خواهيم گفت ـ حديث منزلت در غير جنگ تبوك نيز از پيامبر اكرم


صلى اللّه عليه وآله روايت شده است.

هم چنين گفته شده كه آن گاه استثنا بر عموميّت جمله سابق خود دلالت مى كند كه استثناى متّصل باشد، در حالى كه اين استثناى


منقطع است; زيرا آن چه در اين حديث استثنا شده يك جمله خبرى است و امكان ندارد استثناى جمله خبرى استثناى متّصل باشد.

در پاسخ مى گوييم كه مطالب مطرح شده بحث هاى علمى هستند كه شايد پژوهشگران حقايق كم و بيش از آن ها آگاهند.


اين اشكال صورت زيبايى دارد كه اگر كلام صحيحى باشد، ديگر نمى توان به وجود استثنا در حديث بر عموميّت آن استدلال كرد.


اين اشكال را نويسنده تحفة اثنا عشريه ذكر كرده است.2

اما زمانى كه به متن هاى حديث مراجعه مى كنيم، مى بينيم در بعضى از آن ها آن چه كه پس از حرف «إلاّ» استثنا شده، واژه «النبوّة»


است نه جمله خبرى.

از طرفى سند اين حديث ـ يا اين احاديث ـ كه به اين صورت نقل شده معتبر است.


ابن كثير دمشقى از كسانى است كه در كتاب تاريخى البدايه والنّهايه بر صحّت سند اين حديث تصريح كرده است.3

افزون بر اين در نزد اهل تسنّن مسلّم است كه در علم اصول و بلاغت اصل اوّلى در استثنا، متّصل بودن آن است.

بديهى است كه دست برداشتن از اين اصل، صحيح نيست، مگر زمانى كه دليل و قرينه اى بر آن باشد.

صاحب تحفه خواسته استثنايى را كه به صورت جمله خبرى است قرينه اى بر چشم پوشى از آن اصل اوّلى بداند، كه ما در پاسخ گفتيم


كه مستثنا به صورت اسم آمده است نه جمله خبرى.

براى آگاهى از تعبيرها و تصريحات اهل تسنّن ـ در اين زمينه كه اصل اوّلى در استثنا متّصل بودن آن است نه منقطع بودن ـ مى توانيد به


كتاب مطوّل مراجعه كنيد; همان كتابى كه در دست رس و كتابى درسى در حوزه علميه است.4

هم چنين مى توانيد به كتاب كشف الاسرار در شرح اصول بزدوى، نگارش شيخ عبدالعزيز بُخارى نيز مراجعه كنيد كه يكى از منابع اهل


سنّت در علم اصول است.5

همين طور ابن حاجب در كتاب مختصر الاصول بر اين مطلب تصريح كرده است،6 حتّى اگر به شرح هاى حديث مراجعه كنيد خواهيد ديد


كه شارحان محدّث اين حديث نيز تصريح مى كنند كه اين استثنا متّصل است نه منقطع.

به عنوان نمونه به آن چه كه قسطلانى در ارشاد السارى7 آورده است و نيز به فيض القدير فى شرح الجامع الصغير مى توان مراجعه نمود.

با توجّه به اين نكات، اشكال و ايراد نخست از بين خواهد رفت و دلالت حديث بر تمامى منزلت ها و مقام ها تمام خواهد بود.

البتّه آن چه در اين جا بيان شد، مباحث فنّى و تخصّصى بود كه در خور توجّه و دقت بيشترى است و نياز به تسلّط بر قواعد و اصطلاحات


علمى ويژه اى دارد.

[COLOR=#953734][COLOR=#953734][COLOR=#953734][COLOR=#953734][COLOR=#953734][COLOR=#953734][COLOR=#632423][COLOR=#632423][COLOR=#953734][COLOR=#953734][COLOR=#953734][COLOR=#953734][COLOR=#953734][COLOR=#953734][COLOR=#953734][COLOR=#632423][COLOR=#632423][COLOR=#953734]ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ                 

1 . المختصر (بيان المختصر 2): 111. 

2 . تحفه اثنا عشريه: 211.



3 . البدايه والنهايه: 7 / 340.
4 . المطوّل: 204 ـ 224.
5 . كشف الاسرار: 3 / 178.
6 . مختصر (بيان مختصر 2): 246.
7 . ارشاد السارى: 6 / 117 و 118.
تصویر
Commander
Commander
پست: 2503
تاریخ عضویت: جمعه ۱۱ آبان ۱۳۸۶, ۳:۰۶ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 7581 بار
سپاس‌های دریافتی: 6236 بار
تماس:

Re: نگاهی به حدیث منزلت

پست توسط مائده آسمانی »

 به نام خدا 



پاسخ به اشكال دوم

چكيده اشكال دوم چنين بود:

پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله در قضيّه معيّن و مشخّصى و در زمان حيات خود، حضرت على عليه السلام را جانشين خود قرار داده


است; همچنان كه حضرت موسى عليه السلام هارون را در زمان حيات خود جانشين خويش قرار داد. هارون پيش از حضرت موسى-


عليه السلام از دنيا رفت; از اين رو حديث منزلت هيچ گونه دلالتى بر آن امامت و خلافتى كه ما بر سر آن نزاع داريم ندارد.


اين اشكال را بسيارى از بزرگان حديث اهل تسنن مطرح كرده اند; از جمله ابن حجر عسقلانى، قسطلانى و قارى; هم چنين متكلّمان


آن ها نيز اين اشكال را طرح نموده و در كتاب هاى خود نوشته اند.

اين اشكال را از دو محور مى توان پاسخ داد:

نخست : منزلت ها و مقام هايى كه براى جناب هارون بيان كرديم متعدّد بود و از هر كدام آن ها به خوبى خلافت و جانشينى


امير مؤمنان على عليه السلام استفاده مى شد; مانند مقام شركت در امر اصلاح مردم و يا عصمت و... و هيچ گاه آن مقام ها و


منزلت ها محدود به زمان خاصّى نبوده است.

دوم : پيش تر گفتيم كه مقام خلافت، مقامى روحانى و معنوى است. وقتى مى گوييم: فلان شخص خليفه است; يعنى او به درجه اى


از صلاحيّت و شايستگى رسيده كه اهليّت احراز آن مقام را كسب كرده است. خلافت پيامبر در واقع خلافت خدا است، جانشينى مقام


الهى، نياز به داشتن اهليّت و شايستگى در شخص خليفه دارد.

خليفه پيامبر بايد از نظر علمى همپاى او باشد تا بتواند به جاى او بر كرسى تعليم مردم بنشيند.


بايد عالم به بطون و تأويل قرآن باشد تا قرآن را همچون پيامبر براى مردم بيان كند و از اسرار و معارف آن پرده بردارد.


كوتاه سخن اين كه خليفه پيامبر كسى است كه به جاى پيامبر واسطه بين مخلوقات و آفريدگارشان است; زيرا گرچه با رحلت پيامبر -


صلى اللّه عليه وآله نبوّت به پايان مى رسد; امّا ارتباط با آسمان هيچ گاه قطع نخواهد شد.


بايد كسى باشد تا هر سال و در شب قدر، فرشتگان الهى و روح بر او نازل شوند و همه امورات را به محضرش برسانند.

چنين شخصيتى بايد از شايستگى هاى لازم برخوردار باشد تا خدا او را برگزيند.

بسيار دور از حقيقت است اگر گمان كنيم خلافت، مقامى اعتبارى و ظاهرى است كه وقت محدودى دارد و با شروع آن وقت، زمان خلافت


شروع، و با پايان آن دوره اش به سر مى آيد و نياز به هيچ صلاحيّت و اهليّتى ندارد.

اگر خداوند كسى را شايسته خلافت دانست و او را برگزيد، اگر پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله در شخصى چنين شايستگى را احراز كرد


كه به طور مطلق او را خليفه خود دانست و با فرمان (اُخْلُفْني في قَوْمي)1 آن را به همگان فهماند، بايد بفهميم كه چنين انسانى


داراى تمامى شرايط خليفه پيامبر بوده است; زيرا خداوند نااهل را به جاى پيامبرش قرار نمى دهد.

اين به آن معنا است كه آن حضرت داراى علم الهى، عصمت الهى، قدرت الهى و... است كه مى تواند خلأ فقدان پيامبر را پر كند.

وقتى خدا و رسول او كسى را در تمامى شئون پيامبر به جاى او قرار مى دهند ـ حتى اگر مجال بروز و ظهور آن نباشد ـ بدان معنا است


كه او برگزيده الهى است و صلاحيت و شايستگى او به گونه اى است كه مى تواند در همه جهات، نبودِ جايگاه پيامبر را پر كند; هم مرجع


اختلافات باشد، هم حاكم بر مردم، هم بيان كننده احكام الهى، هم مفسّر كلمات الهى، هم اولى بر مردم از خودشان و هم حكمش بر


آن ها نافذتر از حكم خودشان باشد.

گواه اين مطلب همان است كه حضرت موسى عليه السلام براى خلافت هارون، زمان معيّن نكرد; بلكه فرمود: (اُخْلُفْني في قَوْمي);


يعنى هر گاه من نبودم، تو به جاى من خلأ نبودِ مرا پر كن. به همين جهت حضرت هارون در آن ده روزى كه به مدّت مناجات حضرت


موسى عليه السلام افزوده شد، در مقام خود باقى ماند.

آن گاه كه چنين موقعيّت و منزلت والايى براى جناب هارون ثابت شد، براى امير مؤمنان على عليه السلام نيز ثابت خواهد بود.

نكته در خور توجه بيشتر اين است كه در حديث منزلت، پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله امير مؤمنان على عليه السلام را در مقام ها و


منزلت هاى او به سان هارون قرار دادند، نه در آن چه كه در خارج اتفاق افتاده است; به اين بيان كه پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله


نفرموده چون هارون چهل روز خلافت كرده، تو نيز همانند او چهل روز بر اين منصب خواهى بود; بلكه سخن از منزلت ها و مقام هاست،


نه آن چه در خارج روى داده است. هارون داراى مقام خلافت حضرت موسى عليه السلام بود و اين مقام حتّى در زمان حضور حضرت


موسى عليه السلام در ميان بنى اسرائيل براى او محفوظ بود.

[COLOR=#953734][COLOR=#953734][COLOR=#953734][COLOR=#953734][COLOR=#953734][COLOR=#953734][COLOR=#632423][COLOR=#632423][COLOR=#953734][COLOR=#953734][COLOR=#953734][COLOR=#953734][COLOR=#953734][COLOR=#953734][COLOR=#953734][COLOR=#632423][COLOR=#632423][COLOR=#953734]ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ                  
1 . سوره اعراف: آيه 142.
تصویر
ارسال پست

بازگشت به “امام شناسی”