کتاب: دایرة المعارف تشیع، ج 8، ص 492
نویسنده: خدیجه بوترابی
===============
زن در آفرینش در بعد روحی و جسمی از همان گوهری آفریده شده که مرد آفریده شده است و هر دو جنس در جوهر و ماهیت یکسان و یگانهاند و تمایز و فرقی در حقیقت و ماهیت میان زن و مرد نیست. قرآن به صراحت از این حقیقت پرده برمیدارد:
یا ایها الناس اتقوا ربکم الذی خلقکم من نفس واحدة و خلق منها زوجها...
ای مردم از پروردگارتان که شما را از نفس واحدی آفرید و جفتش را (نیز) از او آفرید و از آن دو زنان و مردان بسیاری پراکنده کرد، پروا دارید (نساء، 1)،
هو الذی خلقکم من نفس واحدة و جعل منها زوجها لیسکن الیها
او است آن کس که شما را از نفس واحدی آفرید و جفت وی را از آن پدید آورد تا بدان آرام گیرد (اعراف، 189) .
بنابراین زن در آفرینش از همان جوهر و گوهر مرد است و اندیشه یکسانی و یگانگی ماهوی زن و مرد، اندیشه قرآنی است که از آیات الاهی به روشنی به دست میآید . تنها در این زمینه نظر دیگری است که خلقت زن را از زائده خلقت مرد تصویر میکند، لیکن در این نظر به برخی از حادیث استناد شده است که در حدیثی از امام صادق (ع) مردود شمرده شده است. زراره میگوید: از امام صادق (ع) از آفرینش حوا سؤال شد که برخی میگویند: خداوند حوا را از دنده پایین و چپ آدم آفرید، امام (ع) فرمود: خدا منزه و برتر است از این نسبت، آن کس که چنین میگوید میپندارد که خداوند قدرت نداشت برای آدم همسری از غیر دندهاش بیافریند! علامه مجلسی میگوید: «مشهور میان مورخان و مفسران اهل سنت این است که حوا از دنده آدم آفریده شده و به این معنا برخی از احادیث نیز دلالت دارد، لیکن این حدیث و احادیث دیگری این موضوع را رد میکند...» .
آنچه محقق است و قرآن بدان اشاره دارد زن و مرد برای زندگی دنیا و نیز برای بقاء نسل بشر مکمل یکدیگر هستند، بدین صورت که ماده اولیه این محصول یا مصنوع از مرد است و اراده سازندگی آن از خداوند توانا ولی کارخانه آن یعنی دستگاه سازندگی انسان و زحمات بار آوردن آن در اختیار زن قرار دارد و جا دارد که برای حفظ و سلامت این کارخانه از دستبرد نامحرمان و خرابکاران، مقررات و دستورات لازمی هم صادر گردد.
آفرینش زن در ادیان الهی
در تمام مذاهب و ادیان الهی آمده است که زن و مرد از «نفس واحده» آفریده شدهاند. در عهد قدیم آمده است: «پس خدا موجودات را آفرید، لیکن برای آدم معاونی موافق وی یافت نشد و خداوند خوابی گران بر آدم مستولی گرداند تا بخفت پس یکی از دندههایش را گرفت و گوش در جایش پرکرد و خدا آن دنده را زنی بنا کرد و او را نزد آدم آورد.
زن در تاریخ و ملل گوناگون
زن را یک موجود ضعیف و ناچیز به شمار میآوردند. به دختران ارث نمیدادند و بعضی او را از افراد بشر و انسانیت به شمار نمیآوردند، فقط زنان را برای خدمت به مردان و اطفای شهوت جنسی برای مردها نگاه میداشتند. مرد میتوانست زنهای متعدد بگیرد و یا طلاق بدهد . اگر زن میمرد زن بگیرد ولی اگر شوهر میمرد، زن حق ازدواج نداشت و از معاشرت در خارج هم ممنوع بود.
در هند زن تابع شوهر بود و بعد از مردن او، دیگر حق ازدواج نداشت و باید با جسد شوهر سوزانده میشد... و در ایام عادت ماهیانه نجس و پلید و لازم الاجتناب بود .
زن در میان ملل قبل از اسلام حد وسط بین انسان و حیوان بود از او مانند انسان ضعیفی که باید به انسانهای متوسط کمک بدهد استفاده میشد. اعراب مشرک خشن، بیرحم متعصب دختران معصوم خود را زنده به گور میکردند. تا وقتی که خورشید اسلام از پس ابرهای تاریک عربستان طلوع نمود.
پیغمبر اسلام (ص) پس از ارشاد کلمه توحید با اشاره پروردگار در قرآن اول کاری که کرد از این عادت شوم اعراب جلوگیری نمود، حضرتش به زنان و دختران احترام میگذاشت و با تمام عظمتش به زنهای پیر سلام میکرد و چنانکه شیعه و سنی نقل کردهاند، مکرر دست دخترش فاطمه سلام الله علیها را میبوسید و میفرمود:
«فاطمة بضعة منی من آذاها فقد آذانی و من آذانی فقد آذان الله»
فاطمه پاره تن من است هر کس او را اذیت کند حقیقتا مرا اذیت کرده است و هر کس مرا اذیت کند خدا را اذیت کرده است.
آفرینش و مقام زن در اسلام و در آئینهای دیگر
مدیران انجمن: قهرمان علقمه, شورای نظارت
-
- پست: 2244
- تاریخ عضویت: یکشنبه ۱ بهمن ۱۳۸۵, ۱۱:۵۲ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 10691 بار
- سپاسهای دریافتی: 5476 بار
- تماس:
-
- پست: 2244
- تاریخ عضویت: یکشنبه ۱ بهمن ۱۳۸۵, ۱۱:۵۲ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 10691 بار
- سپاسهای دریافتی: 5476 بار
- تماس:
مشاهده و تجربه این معنا را ثابت کرده که مرد و زن دو فرد، از یک نوع و از یک جوهرند، جوهری که نامش انسان است، چون تمامی آثاری که از انسانیت در صنف مرد مشاهده شده، در صنف زن نیز مشاهده شده است، (اگر در مرد فضائلی از قبیل سخاوت، شجاعت، علم خویشتن داری و امثال آن دیده شده در صنف زن نیز دیده شده است)
آنهم بدون هیچ تفاوت، بطور مسلم ظهور آثار نوع، دلیل بر تحقق خود نوع است، پس صنف زن نیز انسان است، بله این دو صنف در بعضی از آثار مشترکه(نه آثار مختصه از قبیل حامله شدن و امثال آن)از نظر شدت و ضعف اختلاف دارند ولی صرف شدت و ضعف در بعضی از صفات انسانیت، باعث آن نمیشود که بگوئیم نوعیت در صنف ضعیف باطل شده و او دیگر انسان نیست.
و با این بیان روشن میشود که رسیدن به هر درجه از کمال که برای یک صنف میسر و مقدور استبرای صنف دیگر نیز میسور و ممکن است و یکی از مصادیق آن استکمالهای معنوی، کمالاتی است که از راه ایمان به خدا و اطاعت و تقرب به درگاه او حاصل میشود، با این بیان کاملا روشن میشود که در افاده این بحث، بهترین کلام و جامعترین و در عین حال کوتاهترین کلام همین عبارت: "انی لا اضیع عمل عامل منکم من ذکر او انثی بعضکم من بعض"است و اگر خواننده محترم این کلام را با کلامی که در تورات در این باره وارد شده مقایسه کند برایش روشن میگردد که قرآن کریم در چه سطحی است و تورات در چه افقی!.
در سفر جامعه تورات آمده: من و دلم بسیار گشتیم(من با کمال توجه بسیار گشتم) تا بدانم از نظر حکمت و عقل جرثومه شر یعنی جهالت و حماقت و جنون چیست، و کجا است؟
دیدم از مرگ بدتر و تلختر زن است که خودش دام و قلبش طناب دام است و دستهایش قید و زنجیر است تا آنجا که میگوید من در میان هزار نفر مرد یک انسان پیدا میکنم، اما میان هزار نفر زن یک انسان پیدا نمیکنم.
بیشتر امتهای قدیم نیز معتقد بودند که عبادت و عمل صالح زن در درگاه خدای تعالی پذیرفته نیست، در یونان قدیم زن را پلید و دستپرورده شیطان میدانستند، و رومیان و بعضی از یونانیان معتقد بودند که زن دارای نفس مجرد انسانی نیست و مرد دارای آن هست و حتی در سال 586 میلادی در فرانسه کنگرهای تشکیل شد تا در مورد زن و اینکه آیا زن انسان استیا خیر بحث کنند!، بعد از بگومگوها و جر و بحثهای بسیار، به این نتیجه رسیدند که بله زن نیز انسان است اما نه چون مرد انسانی مستقل، بلکه انسانی است مخصوص خدمت کردن بر مردان، و نیز در انگلستان تا حدود صد سال قبل زن جزء مجتمع انسانی شمرده نمیشد، و خواننده عزیز اگر در این باب به کتابهائی که در باره آراء و عقاید و آداب ملتها نوشته شده مراجعه کند به عقایدی عجیب بر میخورد.
====================
کتاب: ترجمه المیزان، ج 4، ص 140
نویسنده: علامه طباطبایی
آنهم بدون هیچ تفاوت، بطور مسلم ظهور آثار نوع، دلیل بر تحقق خود نوع است، پس صنف زن نیز انسان است، بله این دو صنف در بعضی از آثار مشترکه(نه آثار مختصه از قبیل حامله شدن و امثال آن)از نظر شدت و ضعف اختلاف دارند ولی صرف شدت و ضعف در بعضی از صفات انسانیت، باعث آن نمیشود که بگوئیم نوعیت در صنف ضعیف باطل شده و او دیگر انسان نیست.
و با این بیان روشن میشود که رسیدن به هر درجه از کمال که برای یک صنف میسر و مقدور استبرای صنف دیگر نیز میسور و ممکن است و یکی از مصادیق آن استکمالهای معنوی، کمالاتی است که از راه ایمان به خدا و اطاعت و تقرب به درگاه او حاصل میشود، با این بیان کاملا روشن میشود که در افاده این بحث، بهترین کلام و جامعترین و در عین حال کوتاهترین کلام همین عبارت: "انی لا اضیع عمل عامل منکم من ذکر او انثی بعضکم من بعض"است و اگر خواننده محترم این کلام را با کلامی که در تورات در این باره وارد شده مقایسه کند برایش روشن میگردد که قرآن کریم در چه سطحی است و تورات در چه افقی!.
در سفر جامعه تورات آمده: من و دلم بسیار گشتیم(من با کمال توجه بسیار گشتم) تا بدانم از نظر حکمت و عقل جرثومه شر یعنی جهالت و حماقت و جنون چیست، و کجا است؟
دیدم از مرگ بدتر و تلختر زن است که خودش دام و قلبش طناب دام است و دستهایش قید و زنجیر است تا آنجا که میگوید من در میان هزار نفر مرد یک انسان پیدا میکنم، اما میان هزار نفر زن یک انسان پیدا نمیکنم.
بیشتر امتهای قدیم نیز معتقد بودند که عبادت و عمل صالح زن در درگاه خدای تعالی پذیرفته نیست، در یونان قدیم زن را پلید و دستپرورده شیطان میدانستند، و رومیان و بعضی از یونانیان معتقد بودند که زن دارای نفس مجرد انسانی نیست و مرد دارای آن هست و حتی در سال 586 میلادی در فرانسه کنگرهای تشکیل شد تا در مورد زن و اینکه آیا زن انسان استیا خیر بحث کنند!، بعد از بگومگوها و جر و بحثهای بسیار، به این نتیجه رسیدند که بله زن نیز انسان است اما نه چون مرد انسانی مستقل، بلکه انسانی است مخصوص خدمت کردن بر مردان، و نیز در انگلستان تا حدود صد سال قبل زن جزء مجتمع انسانی شمرده نمیشد، و خواننده عزیز اگر در این باب به کتابهائی که در باره آراء و عقاید و آداب ملتها نوشته شده مراجعه کند به عقایدی عجیب بر میخورد.
====================
کتاب: ترجمه المیزان، ج 4، ص 140
نویسنده: علامه طباطبایی
-
- پست: 2244
- تاریخ عضویت: یکشنبه ۱ بهمن ۱۳۸۵, ۱۱:۵۲ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 10691 بار
- سپاسهای دریافتی: 5476 بار
- تماس:
جايگاه زن در ملل باستان
به طور كلى در جامعههاى قبيلهاى ملل باستان كه روش اجتماعىشان قانونى و دينى نبود و فقط آداب و رسوم قومى بر آنها حكومت مىكرد، زن ارزشى نداشت و مانند يك حيوان اهلى با او رفتار مىشد.
حيوانات اهلى را براى اين تربيت و نگهدارى مىكردند تا از گوشت، پوست و پشم آنها استفاده نمايند. از اين رو نسبت به مسكن و خوراكشان توجه كافى مبذول مىداشتند و براى ادامه و بقاى حياتشان متحمل زحماتى مىشدند. اين تحمل زحمات از راه دلسوزى نبود، بلكه فقط براى تامين منافع خويش، تن به اين كار مىدادند و از آنها دفاع مىكردند تا كسى نسبت به آنها تعدى نكند و اگر كسى دست تجاوز به سوى آنها دراز مىكرد، با عكسالعمل و انتقام صاحبانشان روبرو مىشد. اينها همه به خاطر اين بود كه مالكيت خويش را بر آنها حفظ كنند، نه آنكه حقوقى برايشان قايل باشند.
چنين رفتارى را نيز نسبت به زن معمول مىداشتند. زن را در جامعه نگهدارى نموده، از وى دفاع مىكردند تا بتوانند از او استفاده ببرند و اگر كسى به زنى تجاوز مىكرد، به دفاع برمىخاستند، نه به خاطر اين كه وى عضوى از اعضاى جامعه به شمار مىرفت و داراى حقوق و احترام بود، بلكه براى اين كه زن زنده بماند تا بازيچه شهوت مردان شود و براى خانواده، غذا تهيه كند به شكار بپردازد و باركشى كند، خدمتكار خانه باشد و در مواقع قحطى و مهمانى از گوشتش تغذيه نمايند.
زن نه تنها در خانه همسر چنين وضعى داشت، بلكه در خانه پدر نيز دچار همين وضع بود، در گزينش شوهر از خود هيچ ارادهاى نداشت و اين پدر بود كه تصميم مىگرفت كه با چه كسى ازدواج كند. در واقع، نوعى معامله ميان پدر دختر و همسر آينده صورت مىگرفت. زن، چه در خانه پدر و چه در خانه شوهر، تابع صاحبخانه بود و صاحبخانه مىتوانست او را بفروشد و يا به كسى ببخشد و يا به عنوان خوشگذرانى، توليد بچه و خدمتگزارى به كسى عاريه يا قرض و يا اجاره بدهد و اگر مرتكب گناهى شود، حق داشته باشد او را مجازات كند- اگر چه كشتن باشد- بدون آنكه مسئوليتى داشته باشد. (1)
1 ـ اسلام و اجتماع، ص 64.
جايگاه زن در عصر ساسانيان
در عصر ساسانيان، بنابر قوانين متداول از قديم، زن شخصيت حقوقى نداشت و به عنوان «شخص» محسوب نمىگرديد، بلكه «شىء» تلقى مىشد و صاحب حق به شمار نمىرفت. (1)
دختران و زنان بيوه و مطلقه، به هيچ عنوان، قدرت انجام معامله نداشتند. پدر خانواده كه صاحب اختيار همه خانواده بود، در عوايد اموال خاص زوجه و غلامان خود تصرف مىكرد. (2)
در پندنامه منسوب به بزرگمهر آمده است كه: «هرگز نبايد راز دل خويش را به زنان گفت و با احمقان صحبت كرد.»(3)
پی نوشتها :
=========
1 ـ زن به ظن تاريخ، به نقل از «زن در حقوق ساسانى»، بارتلمه، ص 187
2 ـ زن به ظن تاريخ، به نقل از «ايران در زمان ساسانيان»، كريستن سن، ص 188.
3 ـ زن به ظن تاريخ، به نقل از «ايران در زمان ساسانيان»، كريستن سن، ص 192.
جايگاه زن در نظام سلطنتى
زن در كشورهايى نظير ايران، مصر، چين و هند كه داراى نظام پيشرفته و حكومت سلطنتى بودند و نيز در جوامعى مانند كلده و روم كه داراى تمدن بوده، در سايه قانون مىزيستند، داراى آزادى كامل نبود. هرچند از مالكيت محروم نبود، ولى زير نظر رئيس خانواده كه پدر يا برادر و يا شوهر بود، زندگى مىكرد و بزرگ خانواده بر وى حكومت مطلق مىكرد و مىتوانست زن تيرهبخت را به عقد هر فردى كه مىخواهد درآورد و يا به اجاره و عاريه واگذار كند. (1)
در بعضى از كشورها ازدواج حد و مرزى نداشت و مردان مىتوانستند با محارم خويش ازدواج كنند، چنان كه بهمن (پادشاه ايرانى) دختر خود «هماى» را به زنى گرفت و وى را وليعهد خويش قرار داد.
«شيرويه»، پسر خسرو پرويز، نسبت به «شيرين»، زن پدرش، اظهار عشق مىكند و به خاطر عشق، پدرش را مىكشد و درخواست ازدواج از شيرين مىكند، ولى شيرين چارهاى جز خودكشى نمىبيند و بر مزار شوهرش خود را مىكشد. (2)
در تمام اين جوامع، فرزند تابع پدر بود و پايهى نسبت فقط از پدران درست مىشد، مگر در بعضى از نقاط چين و هند كه چندين مرد داراى يك زن مىشدند.در اينگونه موارد، فرزند تابع مادر بود و پايه نسبت را مادران تشكيل مىدادند. (3)
به طور كلى، زن در ادوار گذشته، موجودى ضعيف و محكوم شمرده مىشد و با گذشت زمان، خصوصيات انسانى خويش را گم كرده، نمىتوانست هيچگونه شخصيت اجتماعى براى خود تصور نمايد.
پی نوشتها :
========
1 ـ اسلام و اجتماع، ص 66.
2 ـ شاهنامه فردوسى، ج 3، ص 1543 و ج 5، ص 2536- 2533.
3 ـ اسلام و اجتماع، ص 67.
به طور كلى در جامعههاى قبيلهاى ملل باستان كه روش اجتماعىشان قانونى و دينى نبود و فقط آداب و رسوم قومى بر آنها حكومت مىكرد، زن ارزشى نداشت و مانند يك حيوان اهلى با او رفتار مىشد.
حيوانات اهلى را براى اين تربيت و نگهدارى مىكردند تا از گوشت، پوست و پشم آنها استفاده نمايند. از اين رو نسبت به مسكن و خوراكشان توجه كافى مبذول مىداشتند و براى ادامه و بقاى حياتشان متحمل زحماتى مىشدند. اين تحمل زحمات از راه دلسوزى نبود، بلكه فقط براى تامين منافع خويش، تن به اين كار مىدادند و از آنها دفاع مىكردند تا كسى نسبت به آنها تعدى نكند و اگر كسى دست تجاوز به سوى آنها دراز مىكرد، با عكسالعمل و انتقام صاحبانشان روبرو مىشد. اينها همه به خاطر اين بود كه مالكيت خويش را بر آنها حفظ كنند، نه آنكه حقوقى برايشان قايل باشند.
چنين رفتارى را نيز نسبت به زن معمول مىداشتند. زن را در جامعه نگهدارى نموده، از وى دفاع مىكردند تا بتوانند از او استفاده ببرند و اگر كسى به زنى تجاوز مىكرد، به دفاع برمىخاستند، نه به خاطر اين كه وى عضوى از اعضاى جامعه به شمار مىرفت و داراى حقوق و احترام بود، بلكه براى اين كه زن زنده بماند تا بازيچه شهوت مردان شود و براى خانواده، غذا تهيه كند به شكار بپردازد و باركشى كند، خدمتكار خانه باشد و در مواقع قحطى و مهمانى از گوشتش تغذيه نمايند.
زن نه تنها در خانه همسر چنين وضعى داشت، بلكه در خانه پدر نيز دچار همين وضع بود، در گزينش شوهر از خود هيچ ارادهاى نداشت و اين پدر بود كه تصميم مىگرفت كه با چه كسى ازدواج كند. در واقع، نوعى معامله ميان پدر دختر و همسر آينده صورت مىگرفت. زن، چه در خانه پدر و چه در خانه شوهر، تابع صاحبخانه بود و صاحبخانه مىتوانست او را بفروشد و يا به كسى ببخشد و يا به عنوان خوشگذرانى، توليد بچه و خدمتگزارى به كسى عاريه يا قرض و يا اجاره بدهد و اگر مرتكب گناهى شود، حق داشته باشد او را مجازات كند- اگر چه كشتن باشد- بدون آنكه مسئوليتى داشته باشد. (1)
1 ـ اسلام و اجتماع، ص 64.
جايگاه زن در عصر ساسانيان
در عصر ساسانيان، بنابر قوانين متداول از قديم، زن شخصيت حقوقى نداشت و به عنوان «شخص» محسوب نمىگرديد، بلكه «شىء» تلقى مىشد و صاحب حق به شمار نمىرفت. (1)
دختران و زنان بيوه و مطلقه، به هيچ عنوان، قدرت انجام معامله نداشتند. پدر خانواده كه صاحب اختيار همه خانواده بود، در عوايد اموال خاص زوجه و غلامان خود تصرف مىكرد. (2)
در پندنامه منسوب به بزرگمهر آمده است كه: «هرگز نبايد راز دل خويش را به زنان گفت و با احمقان صحبت كرد.»(3)
پی نوشتها :
=========
1 ـ زن به ظن تاريخ، به نقل از «زن در حقوق ساسانى»، بارتلمه، ص 187
2 ـ زن به ظن تاريخ، به نقل از «ايران در زمان ساسانيان»، كريستن سن، ص 188.
3 ـ زن به ظن تاريخ، به نقل از «ايران در زمان ساسانيان»، كريستن سن، ص 192.
جايگاه زن در نظام سلطنتى
زن در كشورهايى نظير ايران، مصر، چين و هند كه داراى نظام پيشرفته و حكومت سلطنتى بودند و نيز در جوامعى مانند كلده و روم كه داراى تمدن بوده، در سايه قانون مىزيستند، داراى آزادى كامل نبود. هرچند از مالكيت محروم نبود، ولى زير نظر رئيس خانواده كه پدر يا برادر و يا شوهر بود، زندگى مىكرد و بزرگ خانواده بر وى حكومت مطلق مىكرد و مىتوانست زن تيرهبخت را به عقد هر فردى كه مىخواهد درآورد و يا به اجاره و عاريه واگذار كند. (1)
در بعضى از كشورها ازدواج حد و مرزى نداشت و مردان مىتوانستند با محارم خويش ازدواج كنند، چنان كه بهمن (پادشاه ايرانى) دختر خود «هماى» را به زنى گرفت و وى را وليعهد خويش قرار داد.
«شيرويه»، پسر خسرو پرويز، نسبت به «شيرين»، زن پدرش، اظهار عشق مىكند و به خاطر عشق، پدرش را مىكشد و درخواست ازدواج از شيرين مىكند، ولى شيرين چارهاى جز خودكشى نمىبيند و بر مزار شوهرش خود را مىكشد. (2)
در تمام اين جوامع، فرزند تابع پدر بود و پايهى نسبت فقط از پدران درست مىشد، مگر در بعضى از نقاط چين و هند كه چندين مرد داراى يك زن مىشدند.در اينگونه موارد، فرزند تابع مادر بود و پايه نسبت را مادران تشكيل مىدادند. (3)
به طور كلى، زن در ادوار گذشته، موجودى ضعيف و محكوم شمرده مىشد و با گذشت زمان، خصوصيات انسانى خويش را گم كرده، نمىتوانست هيچگونه شخصيت اجتماعى براى خود تصور نمايد.
پی نوشتها :
========
1 ـ اسلام و اجتماع، ص 66.
2 ـ شاهنامه فردوسى، ج 3، ص 1543 و ج 5، ص 2536- 2533.
3 ـ اسلام و اجتماع، ص 67.
-
- پست: 2244
- تاریخ عضویت: یکشنبه ۱ بهمن ۱۳۸۵, ۱۱:۵۲ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 10691 بار
- سپاسهای دریافتی: 5476 بار
- تماس:
جايگاه زن در قرون وسطى
زن در قرون وسطا نه تنها نقش اجتماعى نداشت، بلكه خوار و ذليل و بردهوار مىزيست و حتى او را عامل فساد و منفور خدا مىپنداشتند و اعتقادشان بر اين بود كه باعث بيرون راندن آدم از بهشت، زن بود.
در قرون وسطا از كشيشى پرسيدند: آيا مرد نامحرم مىتواند به خانهاى كه در آن زن هست، وارد شود؟
پاسخ گفت: هرگز؟ هرگز؟ و اگر در آن خانه مردى از محارم زن هم وجود داشته باشد و اين مرد نامحرم بر او وارد شود و زن را هم نبيند، باز گناه كرده است.(يعنى اگر مرد نامحرمى به طبقه دوم منزلى وارد شود كه در طبقه اولش زنى باشد، گناه نموده است. مثل اينكه وجود زن، عامل پخش گناه در فضا است). (1)
بسيارى از عيسويان، زن را برزخ ميان انسان و حيوان مىدانستند و در اينكه داراى روح باشد، ترديد داشتند.
«سن توماس داكن» مىگويد:
«خداوند اگر ببيند مردى به زنى دل ببندد و عاشق او شود- حتى اگر آن زن، همسرش باشد- خشمگين مىشود، زيرا جز عشق خداوند نبايد در قلبش جاى بگيرد.
مسيح عليهالسلام بدون همسر زيست و كسانى كه مىخواهند مسيحايى بشوند، نبايد زن بگيرند. به همين سبب، برادران مسيحى و پدران روحانى و خواهران مسيحى در سراسر عمر ازدواج نمىكنند، زيرا ازدواج، خدا را به خشم مىآورد و فقط بايد با خداى ما، عيسى مسيح، پيوند داشت، زيرا دو عشق در يك قلب جاى نمىگيرد. فقط آنهايى مىتوانند حامل روحالقدس باشند كه مجرد زيست كنند.»
زن در انديشه قرون وسطايى، منفور، عاجز و محروم از مالكيت است. وقتى انسان با املاك و اموال شخصى خود به خانه شوهر رفت، حق مالكيت از او سلب مىشود. مالكيت، خود به خود به شوهر انتقال مىيابد، زيرا زن، صاحب شخصيتى نيست. حتى امروز آثارى از آن در زن اروپايى به چشم مىخورد.(3)
زن در اروپا و ساير ممالك جهان به قدرى بىارزش بود كه در هيچ اجتماعى او را به حساب نمىآوردند. علما و فلاسفه به مجادله مىپرداختند كه آيا زن اساساً روح دارد يا به كلى فاقد روح است؟ در صورتى كه روح داشته باشد، آيا روحش روح انسانى است يا حيوانى؟ و بر فرض داشتن روح انسانى، آيا وضع اجتماعى و انسانى او نسبت به مرد، وضع بردگى است يا كمى بالاتر از آن؟
زن گاهى وسيله شهوترانى و گاهى مانند چهارپايان در كار خوردن و آشاميدن و باردارى و زايمان و... بود. (4)
«ليكى» در كتاب «تاريخ اخلاق در اروپا» مىگويد:
«در آن روزگار (قرون وسطا) مردها از سايه زنان مىگريختند و نزديكى و همنشينى با ايشان را گناه مىپنداشتند و عقيده داشتند كه برخورد با ايشان در كوچه و خيابان و سخن گفتن با ايشان- اگر چه مادران، همسران و يا خواهران باشند- اعمال و رياضتهاى روحى شخصى را تباه مىسازد.» (5)
استاد ابوالاعلى مودودى در كتاب «الحجاب» مىگويد:
«از جمله نظريات اولى و اساسى در اين باره، اين بود كه زن، سرچشمه معاصى و اصل گناه و فجور است و براى مرد، درى از درهاى جهنم است، از آن جهت كه منشا تحريك و وادار كردن او به ارتكاب گناهان است و چشمههاى مصايب انسان از وجود او برجوشيده است و از اين جهت، پشيمانى و شرمندگى براى او كافى است كه زن است و او را همى سزد كه از حسن و جمال خود شرم كند، زيرا اين حسن و جمال، يكى از سلاحهاى شيطان است كه هيچ سلاحى به آن نمىرسد و سزاى اوست كه كفاره بپردازد و هيچگاه پرداختن كفاره را ترك نكند، زيرا هم اوست كه انواع بلايا و بدبختىها را براى زمين و ساكنان آن به ارمغان آورده است.»(6)
«ترتوليان»، يكى از پيشوايان مسيحى، در مقام بيان نظر مسيحيت درباره زن مىگويد:
«بىگمان زن مدخل شيطان به درون نفس انسان است و مرد را به سوى شجره ممنوعه مىراند و شكننده قانون خدا و زشت كننده صورت خدا (مرد) است.»
«كراى سوستام»، يكى از بزرگان مسيحيت، درباره زن مىگويد:
«او شرى است كه از آن گريزى نيست. او وسوسهاى جبلى و آفتى دلپذير و خطرى براى خانه و خانواده و معشوقهاى عاشقكش و مارى خوش خط و خال است.» (7)
پی نوشتها :
=========
1 ـ فاطمه، فاطمه است، ص 59.
2 ـ اسلام چنان كه بود، ص 121.
3 ـ فاطمه، فاطمه است، ص 59.
4 ـ برهان قرآن، ص 114.
5 ـ جاهليت در قرن بيستم، ص 237.
6 ـ جاهليت در قرن بيستم، ص 237.
7 ـ جاهليت در قرن بيستم، ص 238.
زن در قرون وسطا نه تنها نقش اجتماعى نداشت، بلكه خوار و ذليل و بردهوار مىزيست و حتى او را عامل فساد و منفور خدا مىپنداشتند و اعتقادشان بر اين بود كه باعث بيرون راندن آدم از بهشت، زن بود.
در قرون وسطا از كشيشى پرسيدند: آيا مرد نامحرم مىتواند به خانهاى كه در آن زن هست، وارد شود؟
پاسخ گفت: هرگز؟ هرگز؟ و اگر در آن خانه مردى از محارم زن هم وجود داشته باشد و اين مرد نامحرم بر او وارد شود و زن را هم نبيند، باز گناه كرده است.(يعنى اگر مرد نامحرمى به طبقه دوم منزلى وارد شود كه در طبقه اولش زنى باشد، گناه نموده است. مثل اينكه وجود زن، عامل پخش گناه در فضا است). (1)
بسيارى از عيسويان، زن را برزخ ميان انسان و حيوان مىدانستند و در اينكه داراى روح باشد، ترديد داشتند.
«سن توماس داكن» مىگويد:
«خداوند اگر ببيند مردى به زنى دل ببندد و عاشق او شود- حتى اگر آن زن، همسرش باشد- خشمگين مىشود، زيرا جز عشق خداوند نبايد در قلبش جاى بگيرد.
مسيح عليهالسلام بدون همسر زيست و كسانى كه مىخواهند مسيحايى بشوند، نبايد زن بگيرند. به همين سبب، برادران مسيحى و پدران روحانى و خواهران مسيحى در سراسر عمر ازدواج نمىكنند، زيرا ازدواج، خدا را به خشم مىآورد و فقط بايد با خداى ما، عيسى مسيح، پيوند داشت، زيرا دو عشق در يك قلب جاى نمىگيرد. فقط آنهايى مىتوانند حامل روحالقدس باشند كه مجرد زيست كنند.»
زن در انديشه قرون وسطايى، منفور، عاجز و محروم از مالكيت است. وقتى انسان با املاك و اموال شخصى خود به خانه شوهر رفت، حق مالكيت از او سلب مىشود. مالكيت، خود به خود به شوهر انتقال مىيابد، زيرا زن، صاحب شخصيتى نيست. حتى امروز آثارى از آن در زن اروپايى به چشم مىخورد.(3)
زن در اروپا و ساير ممالك جهان به قدرى بىارزش بود كه در هيچ اجتماعى او را به حساب نمىآوردند. علما و فلاسفه به مجادله مىپرداختند كه آيا زن اساساً روح دارد يا به كلى فاقد روح است؟ در صورتى كه روح داشته باشد، آيا روحش روح انسانى است يا حيوانى؟ و بر فرض داشتن روح انسانى، آيا وضع اجتماعى و انسانى او نسبت به مرد، وضع بردگى است يا كمى بالاتر از آن؟
زن گاهى وسيله شهوترانى و گاهى مانند چهارپايان در كار خوردن و آشاميدن و باردارى و زايمان و... بود. (4)
«ليكى» در كتاب «تاريخ اخلاق در اروپا» مىگويد:
«در آن روزگار (قرون وسطا) مردها از سايه زنان مىگريختند و نزديكى و همنشينى با ايشان را گناه مىپنداشتند و عقيده داشتند كه برخورد با ايشان در كوچه و خيابان و سخن گفتن با ايشان- اگر چه مادران، همسران و يا خواهران باشند- اعمال و رياضتهاى روحى شخصى را تباه مىسازد.» (5)
استاد ابوالاعلى مودودى در كتاب «الحجاب» مىگويد:
«از جمله نظريات اولى و اساسى در اين باره، اين بود كه زن، سرچشمه معاصى و اصل گناه و فجور است و براى مرد، درى از درهاى جهنم است، از آن جهت كه منشا تحريك و وادار كردن او به ارتكاب گناهان است و چشمههاى مصايب انسان از وجود او برجوشيده است و از اين جهت، پشيمانى و شرمندگى براى او كافى است كه زن است و او را همى سزد كه از حسن و جمال خود شرم كند، زيرا اين حسن و جمال، يكى از سلاحهاى شيطان است كه هيچ سلاحى به آن نمىرسد و سزاى اوست كه كفاره بپردازد و هيچگاه پرداختن كفاره را ترك نكند، زيرا هم اوست كه انواع بلايا و بدبختىها را براى زمين و ساكنان آن به ارمغان آورده است.»(6)
«ترتوليان»، يكى از پيشوايان مسيحى، در مقام بيان نظر مسيحيت درباره زن مىگويد:
«بىگمان زن مدخل شيطان به درون نفس انسان است و مرد را به سوى شجره ممنوعه مىراند و شكننده قانون خدا و زشت كننده صورت خدا (مرد) است.»
«كراى سوستام»، يكى از بزرگان مسيحيت، درباره زن مىگويد:
«او شرى است كه از آن گريزى نيست. او وسوسهاى جبلى و آفتى دلپذير و خطرى براى خانه و خانواده و معشوقهاى عاشقكش و مارى خوش خط و خال است.» (7)
پی نوشتها :
=========
1 ـ فاطمه، فاطمه است، ص 59.
2 ـ اسلام چنان كه بود، ص 121.
3 ـ فاطمه، فاطمه است، ص 59.
4 ـ برهان قرآن، ص 114.
5 ـ جاهليت در قرن بيستم، ص 237.
6 ـ جاهليت در قرن بيستم، ص 237.
7 ـ جاهليت در قرن بيستم، ص 238.
-
- پست: 2244
- تاریخ عضویت: یکشنبه ۱ بهمن ۱۳۸۵, ۱۱:۵۲ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 10691 بار
- سپاسهای دریافتی: 5476 بار
- تماس:
جايگاه زن در دنياى كنونى غرب
در فرانسه، زن پس از جدا شدن از شوهرش، كوچكترين حقى نسبت به فرزندش ندارد.(2)
اينگونه قوانين ظالمانه، هماكنون در فرانسه كه مهد تمدن اروپايى است، اجرا مىشود. تمدنى كه به غلط، نام آن تمدن گذارده شده و در حقيقت توحش، ددمنشى و ديوسيرتى است. كدام وجدان بيدار مىپسندد كه عواطف مادرى يك مادر را بشكنند و او را از سادهترين و طبيعىترين حقوق كه همان رابطه يك مادر با فرزند است، بازدارند؟ حقى كه حيوانات هم از آن برخوردارند.
تورات فعلى، زن را تلختر از مرگ معرفى مىنمايد و معتقد است كه زن نمىتواند به كمال برسد. (3)
اين همان يهودى است كه به غلط خود را نسل برتر و از نژاد پاكتر مىداند و معتقد است كه يهود در ميان ملل متمدن، پاكترين نژاد است.
به قول «ناهوم گلدمن» كه از بنيانگذاران نظام كنونى اسراييل است: «مردم يهود يك پديده تاريخى و استثنايى هستند.»(4)
با اين وصف، او براى زن نقص ذاتى قايل است و معتقد است كه هيچگاه زن عامل نيكبختى نبوده است، بلكه همانند مرگ براى آدمى، شرنگ تلخ و ناگوار است.
مجله «اسلاميك ريويو» چاپ لندن مىنويسد:
«وضع اسلام در مورد زن از اين لحاظ جالب است كه اسلام در هزار و چهارصد سال پيش براى زنان حقوقى تثبيت كرد كه زنان انگلستان فقط در نيمهى اول قرن بيستم، به وسيله طرحى كه در پارلمان به تصويب رسيد، از آن برخوردار شدند.» (5)
«صدرالدين بلاغى» در كتاب «برهان قرآن» مىنويسد:
«طبيعت اروپايى به خاطر خودخواهى و غرور، هيچگاه به مرد اجازه نمىداد كه از روى ميل و رغبت و به پيروى از فضيلت و مروت، از زن در وضعى آبرومند نگهدارى و سرپرستى كند. انقلاب صنعتى، زنان و كودكان را به كار در كارخانهها واداشت و در نتيجه، روابط خانوادگى از هم گسيخت و زن ناچار شد براى تأمين معاش خود، در كارخانهها وارد عرصه مبارزه و رقابت شود و آبرو و نيازهاى روحى و مادى خويش را بر سر اين كار بگذارد، زيرا مرد از او نگهدارى نمىكرد و كارخانهها نيز ضعف و بيچارگى و احتياج او را مورد سوءاستفاده قرار دادند و با آنكه ساعات كارش بيشتر از مرد بود، دستمزدى بسيار كمتر از دستمزد مرد برايش تعيين كردند.» (6)
در هندوستان، زن «هندو» تا زمانى كه در خانه پدرش زندگى مى كند، تابع پدر است و اگر به خانه شوهر برود، تابع او خواهد بود، اگر پسر نداشت، تابع خويشاوندان پدرى و در صورت نبودن آنها تابع پادشاه يا حاكم عصر خودش است. (7)
بنابراين، يك زن «هندو» هيچگاه استقلال و آزادى ندارد و هميشه محكوم به تبعيت از ديگران است.
مشركين عرب، شير و بچهاى را كه در شكم بعضى از چهارپايان بود، به مردان اختصاص مىدادند و بر زنان حرام مىدانستند و زنان نمىتوانستند از آن استفاده كنند. (8)
پی نوشتها :
=========
1 ـ فاطمه، فاطمه است، ص 60.
2 ـ همان، ص 61
3 ـ اسلام و اجتماع، ص 67
4 ـ بلاى صهيونيسم، ص 63
5 ـ مجله مكتب اسلام، سال هشتم، ش 9، ص 62.
6 ـ برهان قرآن، ص 115
7 ـ اسلام چنان كه بود، ص 123.
8 - جاهليت قرن بيستم، ص 73.
در فرانسه، زن پس از جدا شدن از شوهرش، كوچكترين حقى نسبت به فرزندش ندارد.(2)
اينگونه قوانين ظالمانه، هماكنون در فرانسه كه مهد تمدن اروپايى است، اجرا مىشود. تمدنى كه به غلط، نام آن تمدن گذارده شده و در حقيقت توحش، ددمنشى و ديوسيرتى است. كدام وجدان بيدار مىپسندد كه عواطف مادرى يك مادر را بشكنند و او را از سادهترين و طبيعىترين حقوق كه همان رابطه يك مادر با فرزند است، بازدارند؟ حقى كه حيوانات هم از آن برخوردارند.
تورات فعلى، زن را تلختر از مرگ معرفى مىنمايد و معتقد است كه زن نمىتواند به كمال برسد. (3)
اين همان يهودى است كه به غلط خود را نسل برتر و از نژاد پاكتر مىداند و معتقد است كه يهود در ميان ملل متمدن، پاكترين نژاد است.
به قول «ناهوم گلدمن» كه از بنيانگذاران نظام كنونى اسراييل است: «مردم يهود يك پديده تاريخى و استثنايى هستند.»(4)
با اين وصف، او براى زن نقص ذاتى قايل است و معتقد است كه هيچگاه زن عامل نيكبختى نبوده است، بلكه همانند مرگ براى آدمى، شرنگ تلخ و ناگوار است.
مجله «اسلاميك ريويو» چاپ لندن مىنويسد:
«وضع اسلام در مورد زن از اين لحاظ جالب است كه اسلام در هزار و چهارصد سال پيش براى زنان حقوقى تثبيت كرد كه زنان انگلستان فقط در نيمهى اول قرن بيستم، به وسيله طرحى كه در پارلمان به تصويب رسيد، از آن برخوردار شدند.» (5)
«صدرالدين بلاغى» در كتاب «برهان قرآن» مىنويسد:
«طبيعت اروپايى به خاطر خودخواهى و غرور، هيچگاه به مرد اجازه نمىداد كه از روى ميل و رغبت و به پيروى از فضيلت و مروت، از زن در وضعى آبرومند نگهدارى و سرپرستى كند. انقلاب صنعتى، زنان و كودكان را به كار در كارخانهها واداشت و در نتيجه، روابط خانوادگى از هم گسيخت و زن ناچار شد براى تأمين معاش خود، در كارخانهها وارد عرصه مبارزه و رقابت شود و آبرو و نيازهاى روحى و مادى خويش را بر سر اين كار بگذارد، زيرا مرد از او نگهدارى نمىكرد و كارخانهها نيز ضعف و بيچارگى و احتياج او را مورد سوءاستفاده قرار دادند و با آنكه ساعات كارش بيشتر از مرد بود، دستمزدى بسيار كمتر از دستمزد مرد برايش تعيين كردند.» (6)
در هندوستان، زن «هندو» تا زمانى كه در خانه پدرش زندگى مى كند، تابع پدر است و اگر به خانه شوهر برود، تابع او خواهد بود، اگر پسر نداشت، تابع خويشاوندان پدرى و در صورت نبودن آنها تابع پادشاه يا حاكم عصر خودش است. (7)
بنابراين، يك زن «هندو» هيچگاه استقلال و آزادى ندارد و هميشه محكوم به تبعيت از ديگران است.
مشركين عرب، شير و بچهاى را كه در شكم بعضى از چهارپايان بود، به مردان اختصاص مىدادند و بر زنان حرام مىدانستند و زنان نمىتوانستند از آن استفاده كنند. (8)
پی نوشتها :
=========
1 ـ فاطمه، فاطمه است، ص 60.
2 ـ همان، ص 61
3 ـ اسلام و اجتماع، ص 67
4 ـ بلاى صهيونيسم، ص 63
5 ـ مجله مكتب اسلام، سال هشتم، ش 9، ص 62.
6 ـ برهان قرآن، ص 115
7 ـ اسلام چنان كه بود، ص 123.
8 - جاهليت قرن بيستم، ص 73.