دراويش يا صوفيگري در ايران

مدیر انجمن: شورای نظارت

ارسال پست
New Member
New Member
پست: 1
تاریخ عضویت: پنج‌شنبه ۸ اسفند ۱۳۸۷, ۴:۳۶ ب.ظ
سپاس‌های دریافتی: 1 بار

دراويش يا صوفيگري در ايران

پست توسط saeedtaj »

با سلام
خدا قوت

آقا جان من ميخواهم در رابطه با دراويش و عملكرد رهبران آنها و كلاٌ ايدئولوژي انها و يا حقانيت يا عدم حقانيت انها تحت عنوانهاي مختلف درويش صوفي گري و يا غيره بدانم شايد جايي در سايت باشد اما من مطلبي پيدا نكردم لطفا راهنمايي كنيد و مرا از سر در گمي نجات دهيد چون من زندگيم را مديون آقا علي (ع) هستم. بي نهايت سپاسگزارم
Old-Moderator
Old-Moderator
پست: 322
تاریخ عضویت: شنبه ۴ آبان ۱۳۸۷, ۱:۳۴ ب.ظ
محل اقامت: مشهد مقدس
سپاس‌های ارسالی: 845 بار
سپاس‌های دریافتی: 856 بار
تماس:

Re: دراويش يا صوفيگري در ايران

پست توسط HamidSHS »

سلام بر شما :D

هر چند روش و راه دراويش و صوفيه اصلا در اسلام جايز نيست و احاديث فراواني در رد اين موضوع از سوي معصومين (عليهم السلام ) آمده ، اما تحقيق در اين امر باعث روشن شدن موضوع براي شما خواهد شد .

براي اطلاعات بيشتر در مورد صوفيه و دراويش به اينجا هم ميتونيد مراجعه كنيد كه ميتونم بگم يكي از بهترين وبلاگ هايي هست كه در اين زمينه دست افراد خبيث رو ، براي همه رو كرده.
آدرس وبلاگ » [External Link Removed for Guests]

موفق باشيد :razz:
ياعلي
 
تصویر 
Old-Moderator
Old-Moderator
پست: 322
تاریخ عضویت: شنبه ۴ آبان ۱۳۸۷, ۱:۳۴ ب.ظ
محل اقامت: مشهد مقدس
سپاس‌های ارسالی: 845 بار
سپاس‌های دریافتی: 856 بار
تماس:

Re: دراويش يا صوفيگري در ايران

پست توسط HamidSHS »

در اینکه تصوف یک جریان اسلامی نیست بحثهای زیادی شده است اما دلایل ذیل را برایتان می آورم

۱-اولین دلیل مخالفت صریح وبی پرده اهل بیت عصمت وطهارت است.روایات بسیار زیادی در رد این جریان آمده است.از اولین صوفی بنام ابوهاشم کوفی که امام صادق علیه السلام اورا فاسد العقیده ومخترع بدعت تصوف نامیدند تا سایر صوفیان که امام هادی علیه السلام فرمودند :همه آنها مخالفین ما هستند

البته برخی دوستان ممکن است بگوین اینها زبانا اهل بیت را قبول دارند.اما باید بدانیم که اعتقاد به اهل بیت در عمل است نه در زبان.چرا که شما در عین اینکه اظهار ارادت کنی بعد مخالفینی چون حسن بصری ویافعی و..را دوست داشته باشی.

۲-دومین دلیل انحرافات اعتقادی ومخالفت صریح وبی پرده با برخی از دستورات قران است.بدعتهایی همچون عشریه در مقابل خمس .تمثل صورت مرشد در عبادات.تشرف وساختن غسلهای جعلی مثل غسل اسلام.عدم رعایت حجاتب اسلامیدر برخی فرقه های صوفیه.سجده به قطب وبزرگان تصوف.گذاشتن سبیلهای آنچنانی.خوردن مهتابی وکارهای احمقانه در برخی فرقه ها وصدها انحراف دیگر....

۳-مخالفت صریح وبی پرده علمای شیعه از صدر اسلام تا کنون که هزاران نفر را شامل می شود.علمای زاهد وعارفی که همگی از این جریان تبری جسته اند.هر چند صوفیان سعی کرده اند با اتهام به علما ویا استفاده از برخی اصطلاحات عرفانی آنها نشان دهند که علمای شیعه موافق آنها هستند.

وقتی حضرت امام خمینی رحمت الله علیه که هم عصر ما بوده اند واینهمه نقدجدی بر تصوف دارند وسران تصوف را دزد اصطلاحات میدانند را صوفی معرفی میکنند حال بقیه معلوم است

۴-عدم تمسک به فروع دین بویژه اصل تولی وتبری که بسیار در انحراف تصوف نقش داشته است.از دوستی شیطان گرفته تا سید الموحدین خواندن او....

و........

شرح عکسها

۱-پابوسی قطب فرقه گنابادی

تصویر

۲-مهتابی خوری توسط صوفیان قادریه

۳-سجده به مجاز فرقه گنابادی

۴و۵-دستبوسی زنان توسط یکی از بزرگان گنابادی



یه عکس خیلی بد بود از بوسیدن دست زنان که حیا مانع شد بزارم اينجا

و...

انشاءالله پست ها بيشتري رو اينجا قرار ميدم تا بخونيد
ياعلي
 
تصویر 
Old-Moderator
Old-Moderator
پست: 322
تاریخ عضویت: شنبه ۴ آبان ۱۳۸۷, ۱:۳۴ ب.ظ
محل اقامت: مشهد مقدس
سپاس‌های ارسالی: 845 بار
سپاس‌های دریافتی: 856 بار
تماس:

صوفیه از دیدگاه حضرت پیغمبر اکرم (ص) واهل البیت (عليهم السلا

پست توسط HamidSHS »

در تمام دورانها و ادوار گذشته نحله ها وگروههای مختلفی برای تخریب مکتب اهلبیت و جلو گیری از عمل به دستورات آن بزرگواران تاسیس می گردید و به همان مناسبت ائمه علیهم السلام نیز در مقابل آنها موضع مخالف گرفته وآنان را تقبیح می نمودندو گاهی با لسان لعن ونفرین برائت وبیزاری خود را از آنان اعلام می نمودند . در راس این گروههای منحرف صوفیانی بودند که با نام عرفان و تصوف تیشه به ریشه دین نهاده و در صدد قطع درخت هدایت بر آمدند.متون دینی ، احادیث ائمه و فتاوای فقهای دین شناس سراسر از تقبیح ورد این فرقه ضاله و منحرف است در اینجا به چند نمونه اشاره می شود:

1ـ ... عن کشکول شیخنا البهائی(ره) عن النبی(ص) انه قال: ( لایقوم الساعة علی امتی حتی یقوم قوم من امتی اسمهم الصوفیة، لیسوا منّی، و انهم یحلقون للذکر و یرفعون اصواتهم یظنّون انهم علی طریقتی، بل هم اضلّ من الکفار و هم اهل النار لهم شهیق الحمار): ... از کشکول شیخ ما بهائی (ره) ازحضرت پیغمبر اکرم (ص) که فرمودند: (قیامت بر امت من برپا نگشته تا آنکه (پیش از آن) گروهی از امتم برخاسته که اسم آنها صوفیه است، آنها از من نیستند، و آنها برای ذکر حلقه میزنند و صداهای خود را بلند می کنند، گمان می کنند که بر راه طریقت من هستند، بلکه آنها از کفار گمراه ترند و آنان اهل آتش (در آخرت) اند و (در آن آتش) صدای درازگوش می دهند.

2ـ (از کتاب مقدس اردبیلی (ره) ... عن البزنطی و اسمعیل بن بزیع عن الرضا (ع) قال: (من ذکر عنده الصوفیة و لم ینکرهم بلسانه و قلبه فلیس منا، و من انکرهم فکّانما جاهد الکفّار بین یدی رسول الله (ص): از بزنطی و اسمعیل بن بزیع (دو تن از بزرگان اصحاب) از حضرت امام رضا (ع) که فرمودند: هر که صوفیه نزد او یاد شود و آنها را با زبان و قلب رد ننمود پس او از ما نیست، و هر که آنها را رد نماید پس مانند آنستکه در پیشگاه حضرت رسول خدا (ص)، با کفار جهاد کرده باشد.

3ـ و عن البزنطی انه قال رجل من اصحابنا للصادق جعفر بن محمد (ع): قد ظهر فی هذا الزمان قوم یقال لهم الصوفیة فما تقول فیهم؟ قال (ع): انهم اعدائنا فمن مال الیهم فهو منهم و یحشر معهم ... الا فمن مال الیهم فلیس منا ... :

از بزنطی که گفت: شخصی از اصحابمان بمحضر امام صادق (ع) عرضه داشت: در این زمان گروهی پیدا شده که به آنها صوفیه گفته می شود، پس درباره آنها چه می فرمائید؟ حضرت فرمودند: به راستی که آنها دشمن ما هستند، پس هر که با آنها متمایل شود او از آنهاست و با آنها محشور می گردد ... آگاه باشید هر که بآنها متمایل شود از ما نخواهد بود.

4ـ و عن السید المرتضی الرازی بسنده عن الامام الحسن العسکری (ع): ... و ایم ا... انهم من اهل العدوان و التحرّف ... الا انهم قطاع المؤمنین (الدین ـ خ ل) و الدعاة الی نحلة الملحدین، فمن ادرکهم فلیحذرهم ولیصن دینه و ایمانه ... .

5ـ و عنه ایضاً بسنده عن محمد بن الحسین بن ابی الخطاب قال کنت مع (عندـ خ ل) الهادی علی بن محمد (ع) فی مسجد النبی (ص) فاتاه جماعة من اصحابه ... ثم دخل المسجد جماعة من الصوفیة و جلسوا فی جانب مستدیراً (مستدیرین ـ خ ل) و اخذوا بالتهلیل، فقال (ع): لاتلتفتوا الی هؤلاء الخدّاعین، فانهم حلفاء الشیطان و مخرّبوا قواعد الدین، یتزهدون لراحه الاجسام و یتّهجدون لتصیید الانعام ... فلا یتّبعهم الاّ السفهاء و لایعتقد بهم الا الحمقاء، فمن ذهب الی زیارة احد منهم حیاً او میتاً فکّانما ذهب الی زیارة الشیطان و عبدة الاوثان، و من اعان احداً منهم فکاّنما اعان یزید و معویه واباسفیان. فقال له رجل من اصحابه (ع): وان کان معترفاً بحقوقکم، قال:فنظر الیه شبه المغضب و قال: دع ذا عنک من اعترف بحقوقنا لم یذهب فی عقوقنا اما تدری انهم اخسّ طوائف الصوفیة و الصوفیة کلهم من مخالفینا و طریقتهم مغایره لطریقتنا و ان هم الانصاری و مجوس هذه الامة ... .

و از سید مرتضی رازی بسند خود از حضرت امام حسن عسکری (ع): ... و بخدا قسم آنها از اهل دشمنی و انحرافند ... آگاه باشید بدرستیکه آنها راهزنان راه اهل ایمان (راه زنان دین ـ خ ل) اند و دعوت کنندگان براه ملحدین و بی دینان، پس هر که بآنها برخورد باید از آنها حذر نموده و دین و ایمان خود را حفظ کند ... : و از او (سید مرتضی رازی) نیز بسند خود از محمد بن الحسین بن ابی الخطاب که گفت: در محضر حضرت امام هادی (ع) در مسجد النبی (ص) بودم، پس جماعتی از اصحاب حضرت وارد شده ... سپس جماعتی از صوفیه وارد شده و در طرفی بطور دائره نشسته و مشغول تهلیل (لا اله الا الله گفتن) شدند. آنگاه حضرت فرمودند: باین حیله گران توجه نکنید، پس براستیکه آنها هم قَسَمان شیطان و خراب کنندگان ستونهای دین اند، بخود زهد بندند، بخاطر راحتی جسمشان و شب بیداری میکشند برای صید کردن چهارپایان (مقصود از چهارپایان، افراد بی عقل ونادان باشد) ... پس پیروی نمیکند آنها را مگر سفیهان و معتقد نمیشود بآنها مگر احمقان. پس هر که بدیدار و زیارت یکی از آنها برود در حال حیات یا مماتشان، گویا بزیارت شیطان و بت پرستان رفته، و هر که یکی از آنها را کمک کند گویا یزید و معاویه و ابوسفیان را کمک کرده، پس مردی از اصحاب حضرت عرضه داشت: و گر چه آن فرد صوفی اعتراف بحقوق (امامت و ولایت) شما داشته باشد (باز چنین است)؟ (محمد بن الحسین) گفت: پس حضرت نگاهی شبیه نگاه غضبناک باو نموده و فرمودند: این سخن را از خود کنار بگذار، کسیکه معترف بحقوق ما باشد در راه عقوق ما نخواهد رفت، آیا نمیدانی که بدرستیکه اینان (که با اعتراف بحقوق و ولایت و امامت ما بسوی صوفیه میروند) پست ترین طوائف صوفیه خواهند بود،و کلیّه صوفیه از مخالفین ما هستند و طریقه و راه آنها بر غیر طریقه و راه ماست، و آنها نیستند مگر نصاری و مجوس این امت ...

بنابراین افرادیکه دم از تشیع و اهلبیت و علی (ع) میزنند و احیاناً در دام صوفیه قرار گرفته اند با مشاهده این فرموده های خود پیغمبر (ص) و اهلبیت (ع) (که خواندیم ایشان از صوفیه بیزاری جسته و آنها را دشمن خود و در غیر راه خود وعاق خود معرفی فرموده اند) فوراً باید از آنها جدا شده از گذشته خود توبه نمایند.

تذکر:ممکن است افرادی در بین صوفیه پیدا شوند که کارها یا خبرهائی غیر عادی داشته باشند، باید دانست که انجام اینکارها و خبرها، یکی از سه قسم است:

1ـ بوسیله شیاطین اجنه که بر آنها مسلط شده اند، جهت فریب دیگران که فکر کنند اینها کرامتی است و یا نیز برای فریب خود آنها.

2ـ شعبده و یا سحر و جادو، همانند مار و شیشه خوردن و غیره دراویش قادریه.

3ـ برای برخی از آنها پاداش ریاضتهای باطله ایکه متحمل شده اند که از اینگونه کارها یا خبرها بدست آورند، که اگر هر که برای دنیا هم زحمتی بکشد، خداوند چیزی باو خواهد داد که خود در قرآن کریم فرموده: «و من یرد ثواب الدنیا نؤته منها» (آل عمران آیه145) ، «و من یرد حرث الدنیا نؤته منها» (شوری آیه20): (و هر که پاداش دنیا بخواهد مقداری باو خواهیم داد) و (هر که کِشت زار دنیا را بخواهد مقداری باو خواهیم داد). که از نمونه آنها نیز میتوان مرتاضین هند باشند، و دیگر از سعادت جاوید آخرت و بهشت و رحمت و رضوان بی نصیب و محروم کامل «و ما له فی الآخره من نصیب ـ شوری20»

نیز به فروع کافی (باب دخول الصوفیه علی الامام الصادق (ع) و تحف العقول در این باب که حضرت امام صادق (ع) انحرافات آنها را طی حدیثی طولانی بیان فرموده مراجعه شود.

و واضح است که اگر آنهمه روایت هم وارد نشده بود، روشن بود که هر راهی جز راه محمد و آل (ص)، باطل و بدعت و ضلالت و بسوی جهنم است خواه باسم صوفی باشد یا عارف وفیلسوف و یا اهل حق و غیره، و راه محمد و آل (ص) و گفتار و کردارشان همانست که همه در روایات و تواریخ مربوطه آمده که خود تا آخرین نفس، عبادت و بندگی خدا نموده و حتی جان خود را در راه خدا فدا کردند، و بدون استثناء به عنوان حکم الهی بهمه جامعه فرمودند باید چنین کنند، تا آنجایی که اگر کسی بعد از داخل شدن وقت نماز و فرصت خواندن آن را بلافاصله داشتن، بمیرد همان نماز را هم باید برای او قضا کنند و ... همان گونه که نیز از هرگونه افراط و تفریط و اختراع در عبادت و دعا و ... نهی فرمودند ...

تبصره: انحراف در هرکار و راه صحیح از سه راه پیش می آید:

1ـ به طور کلی دور و غافل شدن از آن و مبانی آن.

2ـ عدم مراجعه به متخصصین فن در فراگیری آن.

3ـ خود محوری که شخص بخواهد بدون استاد و راهنمای صددرصد متخصص و متعهد، به راه بیافتد که قهراً به چاه می افتد. چه بسیار که با دیدن یک آیه یا روایت که اصطلاح و مقصود از آن را نفهمیده گمراه شدند که چون بدون استاد و متخصص و تخصص خواستند پیش بروند، مثلاً در قرآن مجید است: «و اعبد ربک حتی یأتیک الیقین»: (عبادت کن پروردگارت را تا آن هنگامیکه یقین برای تو بیاید) که به اتفاق تمام مفسرین، مقصود از یقین، هنگام مرگ است که یقینی بوده، یعنی تا هنگام مرگ و آخرین نفس عبادت کن، مثلاً بمجمع البیان که جامع اقوال مفسرین شیعه و سنی است و همه دیگر تفاسیر مراجعه کنیم همین است، حال ممکن است یک فرد یا افرادی بی خبر و نادان فکر کنند که یعنی تا وقتی عبادت کن که یقین باصول عقائد و دین آمد پس از آن آزادی! ولی غافل از همه تفاسیر و همه چیز دیگر که مثلاً این آیه مگر در درجه اول خطاب به خود پیغمبر اکرم (ص) نبوده، آیا پیغمبر دردین و عقیده خود شک داشت؟ و مگر تا آخرین نفس، خود و همه ائمه (ع) عبادت نکردند پس تا آخر هم نعوذ بالله یقین پیدا نکرده ... ؟ و آیا حکم ضروری دین، عبادت تا آخرین نفس برای همه نبوده ؟ ... ؟ آری اینست ضرر عظیم غیر قابل جبران بی پیر عالم متخصص متعهد، به خرابات رفتن.

یا علی!! تو از خدا بخواه مارا از فتنه؛ فتنه انگیزان آخر الزمان محفوظ بدارد.
 
تصویر 
Old-Moderator
Old-Moderator
پست: 322
تاریخ عضویت: شنبه ۴ آبان ۱۳۸۷, ۱:۳۴ ب.ظ
محل اقامت: مشهد مقدس
سپاس‌های ارسالی: 845 بار
سپاس‌های دریافتی: 856 بار
تماس:

فرق زهد اسلامي با تصوف

پست توسط HamidSHS »

فرق زهد اسلامي با تصوف در چيست ؟

براي پاسخ گفتن به اين پرسش، ابتدا بايد اشاره اي به معناي زهد در فرهنگ اسلامي بنماييم تا فرق ميان زهد و پارسايي با تصوف انحرافي روشن گردد.اسلام با دنيا و نعمت هاي موجود در آن مخالف نيست، بلكه براي رسيدن به هدف بالاتر، با دلبستگي و هدف قرار دادن دنيا مخالف است.
ـ هدف تعاليم تربيتي اسلام، فارغ ساختن انسان از بندهاي اسارت مادي و توجه شايان به امور معنوي و سراي اخرت است[1].

ـ در اسلام دنيا و آخرت به يكديگر پيوسته و دنيا مزرعه آخرت است. اسلام آمده تا به انسان اراده و تواني عطا كند كه خود را از تجملات دنيا رها سازد و بود و نبود دنيا برايش فرقي نداشته باشد[2].

تفاوت زهد اسلامي با رهبانيت مسيحي و تصوف در همين نگرش است. زهد اسلامي مستلزم سلب مسؤوليت و تعهّد از خود نيست و اسلام به كناره گيري از اجتماع و بي تفاوتي توصيه نمي كند; بلكه در اسلام رسيدگي به امور دنيا و به عهده گرفتن مسؤوليت هاي اجتماعي و خدمت به مردم براي رضايت الهي خوب و پسنديده است.

دراويش و صوفي ها با تظاهر به زهد و ساده زيستي و دوري گزيدن از دنيا و به اصطلاح با اذكار و اوراد خود، سعي در عوام فريبي دارند. در تعاليم عاليه اسلام ـ قرآن و روايات ـ راجع به كمتر موضوعي چون تهذيب نفس و تقوا و به ياد حق بودن سفارش شده است. اسلام خواسته است همه مردم هميشه اهل ذكر باشند، ولي طبق روايتي از امام صادق(عليه السلام):
"معني هميشه به ياد پروردگار بودن اين نيست كه فقط انسان از صبح تا شام اذكاري بر زبان جاري كند، بلكه هميشه با ياد خدا بودن اين است كه شخص در موقع انجام هر كاري به ياد خدا باشد تا اگر بر خلاف دستورات الهي است از او بترسد و آن را ترك كند[3]."

تهذيب نفس اين نيست كه فرد مرشد و خانقاهي پيدا كرده و نسبت به امور ديني و اجتماعي بي تعهد باشد و بدين بهانه خود را از انجام دستورات و احكام دين اسلام بي نياز بداند.
تهذيب نفس و رسيدن به حضرت حق، جز با انجام فرامين الهي و دستورات دين مبين ميسر نيست.

يكي از علت هايي كه تصوف توانسته تا حدي در جوامع بي اطلاع و در افراد ناآگاه نفوذ كند، روح بي تفاوتي و بي تعهدّي است كه در مرام صوفيه يافت مي شود.
بشر فطرتاً خداجو بوده و به سوي كمال و پاكي گرايش دارد، ولي زماني كه انسان گرفتار هواهاي نفساني شد و در مسير زندگي از راه دين و پاكي خارج گرديد و برطبق موازين ديني عمل نكرد، خود را از دين و اسلام بيگانه مي بيند.

اما، به هر حال در منظر فطرت و وجدان خود تحت فشار بوده و خلائي را احساس مي نمايد و جاي معنويات و امور غير مادي را در زندگي خود خالي ديده و در پي تدارك برمي آيد، اما از آن جا كه گرفتار هواي نفس است و اراده رهايي از آن را ندارد و نمي تواند خود را با فرامين حيات بخش اسلام وفق دهد، لذا به دنبال مرامي مي گردد كه هم به كارهاي دلخواه خود برسد و هم جاي آن خلاء را پر نمايد.

در تصوف اين نوع آسان گيري و آسان جويي وجود دارد و شخص مي تواند با پذيرش آن، هر كاري كه دلخواه اوست انجام دهد، شراب مي خورد و مي گويد ما درويش هستيم، دل آدم بايد پاك باشد! و هرگونه گناه و كار حرامي را با همين مجوّز مرتكب مي شود[4]. بدين صورت هم به خواسته هاي نفساني خود مي رسد و هم در دادگاه وجدان، خويش را صوفي و اهل صفا و پاكي مي نامد، لذا مي بينيم كه اين مرام در كشورهاي غربي هم براي خود جا باز كرده است.

از اين جاست كه اجانب و بيگانگان، اقليت ها و فرقه هاي مذهبي از جمله سلسله هاي تصوف را تأييد و تقويت مي كنند، زيرا از اين راه مي توانند از تمركز قواي معنوي ملت ها جلوگيري كرده و از تشكيل نيروهاي عظيم و يكپارچه اي كه مقاومت در برابر آن ها كار بسيار دشواري است ممانعت نمايند.
مرام تصوف پيروان خود را به يك بي تفاوتي و شعار "هرچه پيش آيد خوش آيد" مي كشاند و در نتيجه، روح جنبش و فداكاري در راه ترقي ملت و مملكت را از آن ها سلب مي كند; از اين جهت تصوف مورد استفاده و حماقت استعمارگران قرار مي گيرد، زيرا اين مرامي است كه نه تنها براي آن ها ايجاد خطر نكرده، بلكه در جهت حفظ منافع آن هاست.

اين فرقه گمراه در زمان بني اميه و بني عباس نيز مورد حمايت حكومت وقت واقع گرديد، زيرا صوفيه برخلاف وصيت گهربار رسول اكرم كه در واپسين روزهاي زندگي خود مردم را به دو گوهر گرانبهاي قرآن و اهل بيت سفارش كرد و فرمود: اگر اين دو مرجع و پناه شما باشند گمراه نمي شويد[5] ـ اعلام استقلال نموده و خود را از معارف و علم اهل بيت(عليهم السلام) بي نياز ديدند و گرايشاتي از درويشي كه قبل از اسلام وجود داشته را دنبال نمودند. آن ها با فكر ناقص خود بر گمراهي آن گرايش افزودند و براي خود دكاني باز كردند و حكومت هاي جور آن زمان نيز براي تضعيف موقعيت اهل بيت مورد حمايتشان قرار دادند تا مردم را از اهل بيت(عليهم السلام) جدا ساخته و بدين مرام تشويق كنند. آنان نيز براي تحكيم موقعيت خويش به آيات متشابه و روايات نبوي با تفسير دلخواه تمسك كردند و در بسياري از موارد با ائمه معصومين(عليهم السلام) به بحث و جدل پرداختند و به زعم خود از امام اشكال گرفتند[6].

يكي از مهم ترين ضررهايي كه تصوف و ساير فرقه ها براي اسلام داشته و دارد، از بين بردن اتحاد و يگانگي مسلمان هاست. بزرگ ترين شاهد اين است كه در احوال صوفيه و كتب متداول آنان، حالات و كرامات و فضايل دروغيني وجود دارد كه از احكام و معارف حقّه الهي خالي است; لذا اگر پيروان راستين امام معصوم نبودند و احاديث آنان را نسل به نسل منتقل نمي نمودند، امروز از احكام متعالي اسلام خبري نبود تا مايه نجات بشر كنوني در فصل بحراني معنويت در جامعه باشد.

لذا احاديث متعددي[7] از معصومين در رد تصوف و مذمت آن ها وارد گرديده است، حتي از حضرت رسول اكرم(صلي الله عليه وآله وسلم) روايت شده كه به ابوذر خطاب فرمود:
"اي ابوذر، گروهي در آخر زمان هستند كه در تابستان و زمستان پشمينه مي پوشند (اشاره به صوفيه) و گمان مي كنند كه با اين پشم پوشيدن بر ديگران فضل و برتري پيدا مي نمايند. اين گروه را ملائكه آسمان و زمين لعنت مي كنند"[8].

علامه مجلسي در ذيل اين حديث مي گويد:
چون حضرت مي دانست كه بعد از او بدعت و خلافت پيدا خواهد شد، اين علامت را (پشمينه پوشي كه تا مدت ها جزو مرام بود) بيان نمود و آن ها را ملعون خواند تا مردم فريب آنان را نخورند. و همين حديث شريف براي بطلان صوفيه كافي است[9].

علماي بزرگ ما چون شيخ طوسي، علامه حلي، سيد مرتضي، مقدس اردبيلي، شيخ بهايي، ملاصدرا و ديگران كتبي در رد صوفيه و بيان عقايد انحرافي آنان به رشته تحرير درآورده اند[10]. و با روشنگري، فتنه اي را كه مي رفت در بسياري از مناطق اسلامي شيوع پيدا كرده و مردم را به انحراف بكشاند، خنثي نموده اند.

در حسن ختام دو حديث در ضلالت و گمراهي مشايخ صوفيه نقل مي كنيم تا ميزان انحراف و تباهي آنان روشن شود.
در حديثي كه گفتگوي حضرت علي(عليه السلام) با حسن بصري در آن نقل شده، حسن بصري درباره جنگ حضرت(عليه السلام) با عايشه مي گويد: سه بار مهيا شدم و به طرف لشكر عايشه به راه افتادم، هر سه بار ندايي شنيدم كه مي گفت: هركه مي كشد و كشته مي شود به جهنم مي رود، لذا بازگشتم. حضرت علي(عليه السلام) فرمود: آن منادي برادرت شيطان بود و به تو راست گفت. قاتل و مقتول از لشكر عايشه در جهنم اند[11].

هم چنين، جماعتي از متصوفه در خراسان به نزد حضرت رضا(عليه السلام) آمدند و گفتند: اميرالمؤمنين مأمون شما اهل بيت را سزاوارتر دانست، لذا خلافت بعد از خود را به شما واگذار كرد و شما را به وليعهدي انتخاب نمود. حال امامت كسي را مي طلبد كه غذاهاي لذيذ نخورد و لباس هاي كهنه بپوشد و بر الاغ سوار شود و به عيادت بيماران برود. حضرت فرمود: حضرت يوسف پيامبر بود، لباس هاي خوب و زيبا مي پوشيد و حكومت مي كرد. آن چه امام مي طلبد قسط و عدالت است كه چون سخن گويد راست باشد و چون حكم كند به عدالت باشد و به وعده هاي خود وفا نمايد. خداوند در قرآن[12] مي فرمايد: "اي پيامبر، چه كسي زينت هاي خدا را كه براي بندگان خود آفريده است حرام كرده و از صرف رزق حلال و پاكيزه منع كرده است[13]."

نتيجه گيري: پس در مطالب ياد شده به پيدايش صوفيه، خطر آنان براي اسلام، بيان افكار انحرافي آن ها، تصريح امامان معصوم در رد تصوف و تفسير صحيح زهد در فرهنگ اسلام اشاره نموديم.؟

--------------------------------

منابع:
علامه مجلسي، عين الحيوة، تهران: انتشارات قائم، ص 575 تا 583.
ملاصدرا، عرفان و عارف نمايان (كسر اصنام الجاهلية)، انتشارات الزهرا.
شيخ عباس قمي، سفينة البحار، ج 2، (واژه صوف)، بيروت: موسسه الوفاء، ص 57 تا 64.تحريريه مؤسسه در راه حق (بيست پاسخ)، پاسخ 14، قم: انتشارات در راه حق.
شهيد مطهري مرتضي، حق و باطل، چاپ چهارم، قم: صدرا، 1364، ص 135.[1] . شهيد مطهري، حق و باطل، چاپ چهارم، قم، صدرا، 1364، ص 146 و 157.
مصباح يزدي محمدتقي، راهيان كوي دوست، چاپ اول، قم، شفق، 1374، ص132.
[2] . مضمون روايتي ـ ري شهري، محمد، ميزان الحكمة، چاپ دوم، ج 4، قم، دفتر تبليغات اسلامي، 1362، ص 251.
[3] . ميزان الحكمة (ري شهري)، چاپ دوم، ج 4، (واژه ذكر)، قم، دفتر تبليغات، 1362، ص 426; (بحارالانوار، ج 93، ص 154).
[4] . ملاصدرا، عرفان و عارف نمايان، (ترجمه كسر الصنام الجاهلية)، چاپ دوم، مترجم بيدارفر، تهران، انتشارات الزهرا، 1366، ص 26.
[5] . ميزان الحكمة، چاپ دوم، ج 1، (واژه الامامة) قم، دفتر تبليغات اسلامي، 1367، ص 191.
[6] . فيض كاشاني، ملامحسن، محجة البيضاء، ج 7، قم، دفتر نشر اسلامي وابسته به جامعه مدرسين، ص 370 الي 376; احاديث بسياري موجود است كه صريحاً مي گويد سعي كنيد همراه و ملازم اهل بيت(عليهم السلام) باشيد، در غير اين صورت گمراه مي شويد رجوع شود به ميزان الحكمة، چاپ دوم، ج 1، (واژه الامامه)، قم، دفتر تبليغات اسلامي، 1367، ص 192.
[7] . شيخ عباس قمي، سفينة البحار، چاپ موسسه الوفاء ـ دارالمرتضي، ج 2، بيروت، ص 57 الي 64.
[8] . شيخ عباس قمي، سفينة البحار، چاپ موسسه الوفاء ـ دارالمرتضي، ج 2، بيروت، ص 57.
[9] . علامه مجلسي محمدباقر، عين الحيوة، تهران، انتشارات قائم، ص 576 و 577.
[10] . علامه مجلسي محمدباقر، عين الحيوة، تهران، انتشارات قائم، ص 576 و 577.
[11] . علامه مجلسي محمدباقر، عين الحيوة، تهران انتشارات قائم، ص 579.
[12] . قل من حرّم زينة الله التي اخرج لعباده والطيّبات من الرزق"; اعراف ، 32.
[13] . علامه مجلسي محمدباقر، عين الحيوة، تهران، انتشارات قائم، ص 581.
 
تصویر 
Old-Moderator
Old-Moderator
پست: 322
تاریخ عضویت: شنبه ۴ آبان ۱۳۸۷, ۱:۳۴ ب.ظ
محل اقامت: مشهد مقدس
سپاس‌های ارسالی: 845 بار
سپاس‌های دریافتی: 856 بار
تماس:

Re: دراويش يا صوفيگري در ايران

پست توسط HamidSHS »

تصوف و درویشی از دیدگاه اهل بیت (قسمت اول)

پيشوايان راستين اسلام كه حافظان دينند ،بيش از همه با افكار انحرافي و بدعت ديني مبارزه مي كردند وپيروان خويش را از پيروي صوفيان وهر گروه باطل ديگر بر حذر مي داشتند و در اين باره احاديث فراواني از معصومين (ع)وارد شده است تا آنجا كه مرحوم «شيخ حر عاملي »(متوفي 1104 ه-ق) صاحب كتاب« وسائل الشيعة» كتابي به نام«الاثني عشريه»در انكار و نكوهش آنان نقل كرده است وي مي نويسد:

«جميع الشيعه أنكروهم» (أي الصوفية) و نقلوا عن أ حاديث كثيرة في مذمتهم و صنف علماءالشيعةكتبا كثيرةفي ردهم وكفرهم منها كتاب الشيخ المفيد في الرد علي أصحاب الحلاج و ذكر فيه أن الصوفية في الاصل فرقتان حلوليةو اتحادية»(الاثني عشريه ص53)



«تمام شيعيان . فرقه هاي صوفيه را انكار نموده اند و از امامان خويش احاديث بسياري در نكوهش آنان نقل كرده اند و علماي شيعه كتابهاي بسياري در رد اين فرقه و اثبات كفر آنان تأليف نموده اند كه از آن جمله كتاب شيخ مفيد در رد براصحاب حلاج است كه در آن آمده است :صوفيه در اصل دو فرقه :حلوليه و اتحاديه مي باشند».

در اينجا چندين حديث از كتب معتبر كه مورد اعتماد تمام علماي شيعه است ، نقل مي كنيم:

1- پيامبر اكرم از پديد آمدن اين گروه خبر داده و فرموده است:

«لا تقوم الساعةُ علي اُ متي حتي يقوم قومُُ من اُ متي اسمهم الصوفية ليسوا مني و اِنهم يَحلَقُونَ للذكر و يرفعون أَ صواتَهُم يَظُنُونَ آنَهُم علي طريقَتي بل هُم آضَلُّ مِنَ الكُفار وَ هُم

آ هلُ النار لَهُم شَهيقُ الحِمارِ»(سفينة البحار ج2 ص58)

« روز قيامت بر امتم بر پا نشود تا آنكه قومي از امت من به نام «صوفيه» برخيزند آنها از من نيستند و بهره اي از دين ندارند و آنها براي ذكر دور هم حلقه مي زنند و صداهاي خود را بلند ميكنند به گمان اين كه بر طريقت و راه من هستند نه ، بلكه آنان از كافران نيز گمراه ترو اهل اتشند و صدائي دارند مانند عرعر اَلاغ»از اين روايت معلوام ميشود كه صوفيگري در زمان پيامبر (ص)نبوده و آن حضرت به عنوان خبر از غيبت پيشگوئئ كرده است كه بعدها چنين فرقه اي در ميان امت پيامبر(ص) پيدا خواهند شد و اين معجزه دلايل صحت آن حديث مي باشد و ديگر اينكه در اين روايت تصريح شده است كه آنان بر طريقت پيامبر نيستند از كفار نيز گمراه ترند.



2- پيامبر اكرم (ص) در روايتي از لعن ملائكه بر اين گروه خبر داده است ، آنجا كه در اثناي سفارشهاي خود به« ابوذر»فرمود:

«با اباذر يَكون في آخر الزمان قوم ُُيلبسون الصُوفَ في صيفهم و شتائهم يرون الفضل لهم بذالك علي غيرهم اولئك يلعَنُهُم ملائكةُ السماء والأرض»(وسائل الشيعه ج 3 ص362)

«اي اباذر در آخر الزمان قومي پيدا ميشوند كه در تابستان و زمستان لباس پشمينه مي پوشند واين عمل را براي خود فضيلت و نشانه زهد و پارسائئ ميدانند ، آنان را فرشتگان آسمان و زمين لعن ميكنند »

روشن است قومي كه به پشمينه پوشي وخرقه صوف معروف باشند و خود را بهتر از ديگران بدانند ، همين صوفيان و درويشانند .علاوه بر اينكه لباس شهرت است و حرام ميباشد ، اخبار زيادي هم به خصوص در مذمت آنها رسيده است.

3- به سند صحيح از «احمد ابن محمد بز نطي» روايت كرده اند كه مردي به امام صادق نقل كرد در اين زمان قومي پيدا شده اند كه به آنها صوفي مي گويند در باره انها چه مي فرماييد ؟

امام در پاسخ فرمود:

«انهم أعدؤُ نا فمن مال إليهم فهو منهم و يُحشَرُ معهم و سيكونُ أ قوام يّدعونَ حُبّنا و يميلون

إ ليهم ويتشبهون بهم و يلقبون أنفسهم بلقبِهِم ويُأوّ لون أ قوالهم ألا فمن مالَ إ ليهم فليس منا و إنا منه برآءُ و من أ نكرهم و ردّ عليهم كان كمن جاهد الكفار بين يدي رسول الله(ص) »(حديقة الشيعه ص3 562)

«آنها (صوفيان) دشمنان ما هستند ، پس هر كس به آنها ميل كند از آنان است و با آنها محشور خواهد شد و به زودي كساني پيدا ميشوند كه ادعاي محبت مارا ميكنند و به ايشان نيز تمايل نشان ميدهند خود را به ايشان تشبيه نموده و لقب آنان را بر خود ميگذارند و گفتارشان را تأ وبل ميكنند .

بدانكه هر كس به ايشان تمايل نشان دهد ار ما نيست و مااز او بيزاريم و هر كس آنان را رد كند مانند كسي است كه در حضور پيامبر اكرم(ص) با كفار جهاد كرده است»از اين روايت چند نكته استفاده مي شود:

اولا: تا زمان امام صادق (ع) در ميان مسلمانان صوفي نبوده و از آن به بعد پيدا شده است. پس اگر كسي اصحاب پيامبر يا امير مومنان را صوفي بنامد، دليل بر بي ا طلاعي او است.

ثانيا اين خبر كرامتي از امام صادق (ع) است كه از ساده لوحان زمان خبر مي دهد در آنجا كه مي فر مايد :«ادعاي محبت ما ميكنند و به دشمنان ما مايل هستند»، مراد ، صوفيهاي به ظاهر شيعه است كه دعوي محبت اهل بيت پيامبر مي نمايند.

ثالثا: لقب صوفي بر خود ميگذارند و طرز رفتار و ظواهر حال خود را به آنها تشبيه مي نمايند .

.

4- به سند صحيح از «بز نطي»و« اسماعيل بن بزيع» از امام رضا (ع) روايت كرده اند كه فرمود:

«من ذُكِرَ عِندَهُ الصوفية و لَم يَنكر هُم بِلِسانِهِ وَ قَلبِهِ فليسَ منا و مَن أنكَرَ هُم فكَأنَما جاهَدَ الكُفار بينَ يدي رسول الله(ص)»(سفينةالبحار ج2 ص57)

«هر كس نزد او از صوفيه سخن به ميان آيد و به زبان و دل انكارايشان نكند ، از ما نيست و هر كس صوفيه را انكار نمايد گويا اين كه در راه خدا در حضور رسول خدا(ص)با كفار جهاد كرده است»

از اين روايت استفاده ميشود هر فرد شيعه موظف است اكر در حضور او از صوفيه ذكري به ميان آيد با زبان ودل آنها را تقبيح نمايد و اگر كسي نسبت به اين موضوع بيتفاوت باشد بلكه كلمات كفر و باطل آنها را حمل بر صحت كند ،شيعه و پيرو اهل بيت (ع) نيست.

5- به سند معتبر از « حسين بن سعيد» روايت شده است كه گفت:

سألت أبا الحسن (ع) عن الصوفية و قال:«لا يقول أحد بالتصوف الا لخُدعة أو ضلالة أو حماقة و أما مَن سمي نفسه صوفيا للتقية فلا إثم عليه و علامته أن يكتفي بالتسمية فلا يقول بشيئ من عقائد هم الباطلة»

از حضرت رضا (ع) سوال كردم از حال صوفيه؟ فرمود « كسي قائل به تصوف نمي شود مگر از روي خدعه و مكر يا جهالت يا حماقت و ليكن اگر كسي از روي تقيه خود را صوفي بنامد ، تااز شر انها در امان بماند بر او گناهي نيست به شرط انكه بر چيزي از عقائد باطلشان قائل نشود.

اين روايت صراحت دارد در اين كه به هيچ وجه جايز نيست كسي خود را صوفي بنامد (مگر از روي تقيه) و مطلق عقائد آنها باطل است و اگر احيانا يك دسته صوفي سالم وجود داشت كه عقائد آنها صحيح بود امام مي فرمود از آنها بودن اشكال ندارد
 
تصویر 
Old-Moderator
Old-Moderator
پست: 322
تاریخ عضویت: شنبه ۴ آبان ۱۳۸۷, ۱:۳۴ ب.ظ
محل اقامت: مشهد مقدس
سپاس‌های ارسالی: 845 بار
سپاس‌های دریافتی: 856 بار
تماس:

Re: دراويش يا صوفيگري در ايران

پست توسط HamidSHS »

تصوف و درویشی از دیدگاه اهل بیت (قسمت دوم)

در كتب معتبر روايت كرده انداز امام حسن عسكري(ع) كه فرمود : از امام صادق (ع) از حال «ابو هاشم كوفي»صوفي-بنيانگذار تصوف در اسلام – سئوال كردند، فرمود:

« إنه كان فاسدَ العقيدة جدا و هو الذي ابتدعَ مَذهبا يقالُ له التصوف وجعلهُ مفرا لعقيدته الخبيثة »

«ابو هاشم كوفي جدا فاسد العقيده است او همان كسي است كه از روي بدعت مذهبي اختراع كرد كه به آن تصوف گفته مي شود و آن را فرار گاه عقيده خبيث خود ساخت»

از اين روايت معلوم ميشود عقيده تصوف «ابو هاشم كوفي»(م255هجري)انكار دين و آئي بود . وچون جرأت اظهار آن را نداشت، لذا به نام تصوف گفت به حق واصل شده راتكليفي نيست و آنرا گريزگاهي براي خود و اكثر بي دينان قرار داد».

7- «كليني»به سند معتبر از « سدير صيرفي» روايت كرده كه :من ورزي از مسجد بيرون ميآمدم و امام باقر (ع) داخل مسجد مي شد ،دست مرا گرفت رو به كعبه كرد و فرمود:

« اي سدير!مردم مأمور شدند از جانب خداوند كه بيايند و اين خانه را طواف كنند وبه نزد ما آيند وولايت خود را بر ما عرضه نمايند».

سپس فرمود:

«لا سديرفاُريك الصّادّين عن دين الله . ثم نظر إلي أ بي حنبفة و سفيان الثورئ فئ ذلك الزمان و هم حلَق في المسجد فقال:هؤلاءِالصّادّون عن دين الله بلا هدي من الله ولا كتاب مبين . إنّ َهؤلاء الأ خابث لو جلسوا في بيوتهم فجال الناس فلم يجدوا أ حداً يُخبرهم عن الله تبارك و تعالي و عن رسوله _ص)حتي يأ تونا فنخبرهم عن الله تبارك و تعالي عن رسوله».

«اي سدير ! مي خواهي كساني را كه مردم را از دين خدا جلوگيري مي كنند به تو نشان دهم؟آنگاه به ابو حنيفه و سفيان كه در مسجد حلقه زده بودند ،نگريست و فرمود :اينها هستند كه بدون هدايت از جانب خدا و سندي آشكار ،از دين خدا جلوگيري مي كنند اگر اين پليدان در خانه هاي خود بنشينند و مردم را گمراه نكنند ،مردم به سوي ما مي آيند وما ايشان را از جانب خدا و رسول خبر مي دهيم ».

در اين روايت از «سفيان ثوري » (م161هجري) كه از سران صوفيه محسوب مي شده ، به شدت انتقاد شده است.

و ضمناً امام باقر (ع) در اين حديث به خطر آن دونفر كه سمبل دو جريان و حركت آن زمان بودند ودستگاه خلافت آنها را در مقابل خاندان رسالت تراشيده بود، اشاره كرده است.

8- «شيخ مفيد»به سند صحيح از امام علي النقي (ع)روايت كرده است كه «محمد ابن حسين بن ابي الخطاب»در خدمت امام علي النقي (ع)در مسجد النبي بودم كه در آن حال جمعي از اصحاب ان حضرت شرفياب حضور آن حضرت شدند و درميان ايشان « ابو هاشم جعفري » نيز بود كه او مردي بسيار بليغ و با كمال بود ودر نزد آن حضرت مقام و منزلت عظيمي داشت و چون اصحاب در كنارش قرار گرفتند ،

بنا گاه جمعي از صوفيه داخل مسجد شدند و حلقه زدند و مشغول ذكر گرديدند ،حضرت فرمود:

« لا تلتفتوا إلي هؤلاء الخّداعين فإنَّهم خلفاء الشياطين و مخربوا قواعد الدين يتزهّدون لراحةالأجسامِ و يتهجّدون لتصييد الأنعام يتجوّ عون عُمُراًحتي...»

« به اين حيله گران اعتنا نكنيد زيرا جانشينان شياطين و خراب كننده قواعد دين مي باشند . زهد ايشان براي راحتي بدنهايشان و تهّجد و شب زنده داريشان براي صيد كردن عوام است. عمري را در گرسنگي به سر برند تا عوام و ناداني را مانند خرها پالان كنند و زين بر پشت آنها گذارند ».

لا يهللون إ لا لغرور الناس ولا يُقَلّلُون الغذاء إلا لملأ العساس واختلاف الدَ فناس يتكلمون الناس بإملائهم في الحبّ و يطر حو نهم بإ ذ لالهم في الجُبّ أورادهم الرقص و التصديقة وأذكار هم الترنّم والتغنية فلا يتبعهم إلّا السفاءولا يعتقدهم إلا الحُمقاء فمن ذهب إلي زيارة أحد ٍ منهم حيّاً أو ميّتاً فكأ نّما ذهب إلي زيارةالشيطانِ و عبدةِ الأو ثان ومن أعان أحداً منهم فكانما أعان يزيد و معاوية وأباسفيان».

« ذكر نمي گويند مگر براي فريب مردم و خوراك خود را كم نمي كنند مگر براي پر كردن قدح و ربودن دل احمقان ، با مردم دم از دوستي خدا زنند تا ايشان را به چاه اندازند ،اوراد ايشان رقص و كفزدن و غنا و آوازه خواني است و كسي به سوي انها ميل نكند و تابع ايشان نگردد مگر آنكه از جمله سفيهان و احمقان باشد هر كس به زيارت يكي از آنان در حال حيات و يا بعد از مرگ برود ،مانند آن است كه به زيارت شيطان و بت پرستان رفته باشد و هر كس ياري ايشان كند ،گويا يزيد ومعاويه و ابو سفيان را ياري كرده است.»در همان موقع يكي از اصحاب آن حضرت عرض كرد :«و إن كان معترفاًبحقوقكم؟»

اگر چه آن كس به حقوق شما اقرار داشته باشد ؟! حضرت نگاه تندي به او كرد و فرمود:

« دَع ذا عنكَ مَنِ اعْتَرَف بحقوقنا لم يذهب في عقوقنا أما تدري انهم أخسّ طوائف الصوفية والصوفية كلهم من مخالفينا و طريقتهم مُغايرة لطريقتنا وإن هم إلاّ نصاري و مجوس هذه لامّة اُولئك الذين يجهدون في إطفاءنور الله والله يُتمُّ نوره و لو كره الكافرون».

«اين سخن را ترك كن ،مگر نمي داني هر كس حق ما را بشنتاسد ،مخالفت امر ما نمي كند ،آيا نمي داني ايشان پست ترين طوائف صوفيه ميباشند و اين صوفيان كلشان مخالف ما هستندو طريقه آنها باطل و برخلاف طريقه ماست و اين گروه نصاري و مجوس اين امت هستند و آنان سعي در خاموش كردن نور خدا (محو اسلام) ميكنند و خداوند نور خود را تمام ميكند اگد چه كافران خوش ندارند».از اين روايت صحيح كه متن و ترجمه آن بيان گرديد چند نكته قابل توجه است :

الف- مضمون ان انكار و مذمت تمام صوفيه است و تصريح به آنكه آنها عموما ً مخالف طريقه اهل بيت (ع) ميباشند و اگر چه دم از علي(ع) و اولاد او بزنند و ادعاي تشييع نمايند آنان از ساير فِرَقِ صوفيه پست تر و نزد شيطان محبوبتر ند زيرا آنان باعث گمراهي شيعيان ميشوند .

ب- غضب آن حضرت نسبت به آن مرد كه گفت : «ولو معترف به حقوق شما باشد»در پاسخ فرمود :آن كس كه معترف به حقوق ما مي باشد با ما مخالفت نمي كند.يعني آنان در ادعاي خود دروغگو هستند و اعتراف به حقوق اهل بيت با تصوف و صوفيگري سازگار نمي باشد.

ج- آنجا كه فرمود صوفيه هم پيمان شيطان هستند و زيارت ايشان زيارت شيطان است معلوم ميشود ايشان روابط تنگاتنگ و سر وسري با شيطان دارند و گمراه كردن بندگان خدا و غيب گوئي و مكاشفات و ادعائي ايشان هم به كمك شيطان است شيطان در نظر مريدان مجسم مي شود و مرشد مي گويد حق تجلي كرده و چون به حق واصل شده اي امام به زيارت شما امده مريد بيچاره از شوق به وجد مي آمد و گريه شوق به سر مي دهد.

د- فرمود: هر كه ياري ايشان كند ، ياري يزيد و معاويه و ابو سفبان كرده با آنها محشور خواهد شد. پس كساني كه نسبت به ايشان خوش بين بوده . كلمات كفر آميز و آلوده به خرافات آنان را تأويل ويا حمل به معاني صحيح ميكنند ، به گناه بزرگي مرتكب شده اند چون ياري ايشان نموده اند ود رواقع بدتر از يزيد و پدران وي هستند زيرا او بدنهاي اهل حق را پايمال كرد و ايشان افكار و عقائد آنان را نابود كردند!

ح- از آنها تعبير به نصاري و مجوس شده است ، شايد به خاطر اينكه تأثير و اديان قديم ايراني در تصوف بيشتر بوده است بنابر اين،صوفيها اگر چه خود را مسلمان مي نمايند ولي در ميان مسلما نان بسان نصاري ومجوس مي باشند.

و- حضرت آنان را به بت پرستان تشبيه فرمود، شايد برا ي آن است كه انان صورت مرشد و قطب خود را در حال عبادت مانند بت مورد توجه قرار مي دهند.

9- در كتب معتبر روايت كرده اند كه جمعي از صوفيان وارد محضر امام رضا (ع)شدند به عنوان اعتراض گفتند :مأمون فكركرد ورأي اوچنين شد كه امامت وولايت را به تو بدهد ولي امامت حق كسي است كه غذاي سفت بخورد و لباس زبر بپوشد و سوار خر شود وبه عيادت مريض برود وتو اين كارها را نمي كني.

حضرت به آنها فر مود:

« إنَّ يوسف كان نبيّا ًيلبس أ قبية الديباج المزورة بالذهب ويجلس علي متكآتِ آلِ فرعون ويحكم، إنّما يراد من الإمام قسطةو عدله إذا قال صدق وإذا حكم عدل وإذا وعد أنجز ثم قرء : (قُل مَن حَرّمَ زِينَةَ اللهِ الّتي أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّيِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ)

«يوسف پيامبر بود وقباهاي ديباي مطلا مي پوشيد وبر مسند آل فرعون تكيه ميزد و حكم مي راند واي بر شما همانا از امام عدالت و دادگري متوقع است كه چون سخن بگويد ، راست بگويد وچون حكم كند به عدالت باشد و چون وعده دهد ، به وعده خود وفا كند . سپس ان حضرت آيه زير را قرائت فرمود:

« بگو چه كسي زينتهاي خدا را كه براي بندگان آفريده حرام كرده است واز صرف روزي حلال و پاكيزه منع نموده است ».

البته به اين مضمون آيات زيادي وارد شده كه صوفيان وريا كاران به روش زندگي ساير ائمه اطهار (ع) نيز اعتراض كرده اند وپاسخهاي متعددي شنيده اند .

عجيب است كه صوفيان نسلهاي بعد برا ي جلب عوام سلسله ارشاد خود را گاهي به امامان مانسبت داده و برخي از آنان را جزء مشايخ خود شمرده اند ، در حالي كه نياكانشان در حال حيات امامان با آنان معارضه ميكردند وبه شدت مورد غضب و رد وانكار و اعتراض آنان بودند.

مضمون اين روايت انكار و مذمت تمام فرق صوفيه است وتصريح به اين كه آنها عموماً مخالف طريقه اهل بيت و ائمه اطهار (ع)ميباشند . تعجب آور اينكه اخيراً شنيده ميشود برخي از صوفيان – كه جرأت رد روايات ضد صوفيه را ندارند- ميگويند اين روايات مربوط به صوفيان اهل سنت است و ربطي به صوفيان شيعه ندارد . چنان كه « زين العابدين شيرواني » صاحب كتاب« كشف المعارف» كه يكي از سران صوفيه به ظاهر شيعه است ، مينويسد:

اين مطلب درست است كه ميگويند امام رضا (ع) گفته است:« هر كس كه در حضور او از صوفيان ذكري به ميان آورد ، با زبان يا دل خود آنان را تقبيح نكند ،از ما نيست و هر كس آنها را تقبيح كند ، مانند كسي است كه در ركاب پيامبر با كافران مي جنگد »اما بايد درك كرد كه روي اين سخن صرفا با صوفيان دروغين است كه« آفتاب امامت را تيره ميكنند » يعني صوفيان سني بنا به گفته معصوم عليشاه

فرزند جانشين شيرواني « تصوف حقيقي ،همان تشيع حقيقي است » تشيع امامي ، وجه ييروني ائمه معصوم، و حقائق الهي تصوف وجه دروني آن است.

در پاسخ مي گوئيم :

اولا : مضمون ومنطوق اين روايات عموما بر خلاف اين ادعاست و مضمون برخي از آنهاانكار و مذمت تمام صوفيه است و تصريح به اينكه آنها عموماً مخالف طريقه اهل بيت و ائمه اطهار ميباشند و اگر چه دم از علي(ع) و اولاد او بزنند . آنان در ادعاي خود دروغگو هستند به اين معني محبت اهل بيت و شيعه بودن با تصوف سازگار نيست.

ثانياً: اكر شبهه را قوي بگيريم و بگوئيم اين روايات د رمذمت و انكار صوفيهاي سني مذهب است و شامل صوفيهاي به اصطلاح شيعه نمي باشد ، باز صوفيهاي مدعي تشيع از رد و انكار و غضب ائمه اطهار(ع)

در امان نيستند زيرا در اين روايات تصريح شده است :«هر كس ياري ايشان (صوفيه)كند ، گويا يزيد و معاويه و ابو سفبان را ياري كرده است و هر كس به زيارت يكي از انان در حال حيات يا بعد از مرگ برود ، مثل اين است كه به زيارت شيطان رفته است ».

آيا تعريف و توصيف آنها و ترويج افكار آنها كمك به آنان نيست ؟! آبا توجيه كلمات كفر آميز و آلوده به خرافات آنها ، ياري آنها نيست؟!

آيا صوفيان به ظاهر شيعه ، همان سخنان متقدمان صوفيه را تكرار نمي كنند ؟!آيا اصول عقائد آنها يكي است؟!

1- ثالثاً: روايت امام صادق (ع) كه به سند صحيح روايت شده است ، دقيقا شامل صوفيهاي به ظاهر شيعه نيز ميباشد امام(ع) ضمن بيان اينكه صوفيها دشمنان ما هستند و هر كس به آنان تمايل نشان دهد ، از آنان است فرمود :« در آينده كساني پيدا مي شوند كه ادعاي محبت ما را مي كنند و به صوفيه نيز تمايل نشان ميدهند و خود را به ايشان تشبيه نموده و لقب آنان را بر خود مي گذارندو سخنانشان را تأويل و توجيه مينمايند . هر كس به ايشان تمايل نشان دهد از ما نيست و ما از او بيزاريم». بسيار واضح است كه مراد امام صادق(ع) صوفيهاي به ظاهر شيعه مي باشند كه دعوي محبت اهل بيت مي نمايند و لقب صوفي برخود مي گذارند. پس صوفيهاي شيعه نما مفري از اين روايات ندارند.
 
تصویر 
Old-Moderator
Old-Moderator
پست: 322
تاریخ عضویت: شنبه ۴ آبان ۱۳۸۷, ۱:۳۴ ب.ظ
محل اقامت: مشهد مقدس
سپاس‌های ارسالی: 845 بار
سپاس‌های دریافتی: 856 بار
تماس:

Re: دراويش يا صوفيگري در ايران

پست توسط HamidSHS »

ادعاهای شاخدار

از جمله اشتغالات صوفیه مساله داستان بافی وخالی بندیهای به اصطلاح عرفانی است؟

آنقدر مریدان بیچاره به مشایخ خود اعتماد داشته اند که هر سخن باطل وحتی خلاف عقلی را پذیرفته وبرخی نویسندگان آنها در آثارشان ذکر نموده اند

در اکثر کتب فرقه های صوفی از این موارد به چشم می خورد.برخی از این ادعاها آنقدر گزاف وخنده دار است که انسان عاقل را به خنده وا می دارد

در اینجا نمونه هایی از این موارد را برایتان می آورم:

۱-ادعای رویت خدا

ابوحامد غزالی می گوید:من در آغاز احوال صالحان ومقامات عارفان را انکار می کردم تا روزی به واردات غیبی خدی تعالی را در خواب دیدمکه به من گفت:ای ابوحامد.با خود اندیشیدم که این شیطان است.که با من سخن می گوید.گفت نه.بلکه من خدا هستم که از جهات ششگانه بر تو احاطه دارم.آنگاه فرمود .ای ابوحامد.اعتقادات وباطل واساطیر خود را ترک کن وبا طایفه ای که در روی زمین محل لطف ونظر من هستند(صوفیه)همواره تماس بگیر(مفتاح السعادع.ج۲ص.۱۹۴)

نظیر این داستان در سایر آثار صوفیه زیاد است.تا جاییکه بایزید بسطامی ادعای رفتن به عرش الهی وگرفتن رحمانیت ورحیمیت خدا را می کند

۲-ادعای بندگی کردن خداوند

محی الدین عربی در رابطه خود وخدا می گوید:فیحمدنی واحمده ویعبدنی واعبده(یعنی خدامرا ستایش نمود ومنهم اورا ستایش کردم واو مرا بندگی نمود ومن هم اورا بندگی کردم(تنبیه الغافلین ص ۵۹.)

۳-ادعاهای خنده دار:

شبلی از مشایخ صوفیه می گوید:فقد کاشفنی الحق باقل من ذالک فقال:کل الخلایق عبیدی غیرک..فانک انایعنی خداوند برای من به کمتر از آن تجلی کرد وگفت:همه آفریدگان من هستند.غیر از تو.چون تو خود من هستی(دفاعیات عین القضات همدانی ص ۶۴

از این سخنان مضحک آنقدر هست که باید روزها نوشت.

متاسفانه امروزه نیز بخش زیادی از کتب منتشره صوفیان در کشور را همین داستانها تشکیل می دهد
 
تصویر 
Old-Moderator
Old-Moderator
پست: 322
تاریخ عضویت: شنبه ۴ آبان ۱۳۸۷, ۱:۳۴ ب.ظ
محل اقامت: مشهد مقدس
سپاس‌های ارسالی: 845 بار
سپاس‌های دریافتی: 856 بار
تماس:

Re: دراويش يا صوفيگري در ايران

پست توسط HamidSHS »

دینی را به موئی بسته اند یا نه؟

یكی از شاخصه های صوفیان بوی‍ژه در فرقه نعمت اللهی گنابادی مساله گذاشتن سبیل(شارب)بلند است

هر چند گذاشتن شارب بلند مكروه است وروایات زیادی در ذم آن وارد شده ولی این فرقه سعی دارد برای این موضوع توجیهاتی بسازد...

یكی از شاخصه های صوفیان بوی‍ژه در فرقه نعمت اللهی گنابادی مساله گذاشتن سبیل(شارب)بلند است

هر چند گذاشتن شارب بلند مكروه است وروایات زیادی در ذم آن وارد شده ولی این فرقه سعی دارد برای این موضوع توجیهاتی بسازد

اینها معمولا در سخنان ونوشته ها از قول سلطان محمد گنابادی موسس این فرقه می گویند:دینی را به مویی نبسته اند

اما آیا واقعا اینطور است.

اگر دینی را به مویی نبسته اند وشما داعیه انجام اعمال دینی را در حد انجام مكروهات ومستحبات(شعاری برای جلب عوام)است دارید چرا از این عمل كه همه علمای مسلمین اعم از شیعه وسنی با مدارك معتبر آنرا مكروه می دانند پرهیز نمی كنید

در جواب آقایان آسمان ریسمان كرده وطبق معمول سعی كرده اند از آن حرفهایی كه مدركش مثل مدرك ولایت اقطاب محرمانه است بگویند

در این زمینه سلطان حسین تابنده یكی از اقطاب این فرقه دست به جعل روایت زده ودر توجیه این عمل آسمان ریسمان كرده و میگوید:

باضافه این موضوع امری است اجتهادی و از احكام مسلّمه كه مخالفت آن جایز نباشد، محسوب نمی‏شود؛ زیرا اخباری كه در باب زدن شارب رسیده غالباً یا نبوی است كه شیعه آنها را به‏واسطه روّات ضعیف می‏دانند و یا از حضرت صادق - علیه‏السّلام - روایت شده و از غیر آن حضرت در باب شارب روایتی به نظر نرسیده. از این نظر بعضی از صوفیه می‏گویند كه می‏توانیم آنها را حمل بر تقیه كنیم؛ چون اهل سنّت به زدن آن خیلی مقید بودند و حضرت هم در زمانی واقع شده بود كه مجبور بود به تقیه رفتار نماید.

حال سوال اینست كه مگر روایات امام صادق با سایر ائمه فرق دارد كه چون از ایشان رسیده نباید عمل كرد.عجیب است كه صوفیان امامت را نیز تقسیم بندی كرده اند.ثانیا چه كسی گفته روایات امام صادق علیه السلام از روی تقیه است.جالب است كه بیشترین زمانی كه ائمه توانسته اند علوم دینی را گسترش دهند وفشار كمتری بوده است دوران امام باقر وامام صادق علیهما السلام بوده است

بعد ایشان بدون ذكر سند آنهم از كتب مقاتل می گوید:

بعضی از بزرگان نوشته‏اند كه این چند خبر را در بعض كتب مقاتل دیده‏اند و آنها این است: اَلدَّمُ یقْطُرُ مِنْ شَوارِبِهِ(از شاربهای آن حضرت خون می‏چكید). جای دیگر است: وَالنّورُ یسْطَعُ مِنْ شَواربِهِ(از شاربهای آن حضرت نور ساطع می گشت) و نیز وَالرّیحُ یحرِّكُ شارِبَهُ یمیناً و شِمالاً(باد سبیلهای آنحضرت را به راست وچپ می برد). و به حضرت امیر(ع) نسبت داده شده كه در جنگ جمل به اصحاب فرمود: قَصِّروا لِحاكُم وَ وَفِّروا سِبالَكُم فَاِنَّهُ اَهْیبُ لِلْعَدُوِّ(۱۵۸) كه همه اینها بر وجود شارب دلالت دارند ولی خود نگارنده ندیده‏ام.

عجیب است گفته های ایشان برخی وبعضی است واتهام وجسارت به ائمه هدی است كه باد سبیل آنحضرت را به راست وچپ می برد

باید به حال دین گریست كه ملعبه دست اینان شده است

آقایان اگر راست می گویند كه دینی را به موئی نبسته اند بیایند ودر مرحله عمل اثبات كنند

تصویر
 
تصویر 
Old-Moderator
Old-Moderator
پست: 322
تاریخ عضویت: شنبه ۴ آبان ۱۳۸۷, ۱:۳۴ ب.ظ
محل اقامت: مشهد مقدس
سپاس‌های ارسالی: 845 بار
سپاس‌های دریافتی: 856 بار
تماس:

Re: دراويش يا صوفيگري در ايران

پست توسط HamidSHS »

عدم اثبات حقانیت با كارهاى خارق العاده

عده اى از دراویش سنى خود را اهل حق دانسته و كارهاى خارق العاده اى از قبیل خوردن آتش یا شیشه چراغ بجا مى آورند و آن را دلیل بر حقانیت مذهب خود مى دانند، آیا این كارها نشانه بر حق بودن آنها است ؟
ج - خوردن آتش ، یا شیشه چراغ ، و یا شمشیر به شكم داخل نمودن و از پشت بیرون آوردن آن ، هیچ كدام دلیل بر حقانیت نیست .

نقل مى كنند در فرانسه شخصى تیغ ریش تراشى مى خورد، در آزمایشگاه او را با دستگاه معاینه كردند و تیغهایى را كه خورده بود، در جهاز هاضمه او دیدند، اینها دلیل بر حقانیت نیست .

در خیابان خاكى واقع در گنبد سبز مشهد مقدس یكى از دراویش نزد من آمد، سخنانى داشت . از جمله گفت : سى سال است آب به بدنم نخورده است . گفتم : مگر وضو نمى گیرى ؟ گفت : ما از اینها گذشته ایم .
آیا اینها تقوى است ؟

امور خارق العاده هم از راه سحر و علوم غریبه ، و از راه ریاضت نفس حاصل مى شود، و هم از راه عبادت . و انبیاء علیهم السلام نیز مى توانستند این امور را ظهور دهند؛ ولى در موارد احقاق حق ، باطل قدرت ایستادگى در مقابل حق را ندارند. شخصى سنى آتش روشن مى كرد و در آن مى رفت و این را دلیل بر حقانیت مذهب خود مى دانست . یكى از داش مشتیهاى شیعه كه مذهب خود را بر حق مى دانست براى اثبات حقانیت خود دنبال او در آتش ‍ مى رود و سالم بیرون مى آید، و شخص سنى مى سوزد.
 
تصویر 
ارسال پست

بازگشت به “صوفیه”