نام
از آنجا که ذهن آدمی بنابرخلقت خدادادی ، به دنبال فهمیدن و دریافت دانش های متعدد است ، گهگاه انگیزه ای درونی انسان را تحریک می کند تا این رشته را فراگیرد .
از سوی دیگر ، به اقتضای عقل خدادادی (خدادادی گفتیم تا تصور نشود که عقل را فلاسفه آفریده اند و دیگران فقط نقل را دارند و فاقد عقلند ) ،
انسان برای پیمودن راهی که خود در آن قدم ننهاده باید از کسانی که این راه را تا انتها درنوردیده اند و از پَست و بلند آن کاملا آگاهی دارند کسب نظر ومشورت و تجربه کند ؛
لذا درصدد برآمدم تا از دیدگاهها و نقطه نظرات و تجربیات سودمند رهروان راه فلسفه کسب اطلاع کنم ، آنگاه تصمیم بگیرم .
در این مقال فقط سعی کرده ام ، قول کسانی را نقل کنم که در طریق آگاهی از فلسفه ، سال های درازی از عمر خویش را صرف کرده اند و در این رشته صاحب نظر و مشارٌ بالبنان گشته اند .
[HR]
رهایی از فلسفه
مردان بزرگی درتاریخ پیدا شده اند که راه دراز فلسفه را پیموده اند و برای آگاهی یافتن از تعابیر و اصطلاحات و مفاهیم آن ، همواره شب ها و روزهای فراوانی را صرف کرده اند
تا بلکه در نهایت ، از این رهگذر به بوستان معرفت الهی و دریافت حقایق ماورائی برسند ، اما آنان پس از سال ها تلاش ، پایان راه را بن بست دیدند
و در مقابل خویش دیواری عظیم و ضخیم را مشاهده کردند که از هیچ سویش روزنه ای به جهان ابدی و زندگی جاوید و حقایق آسمانی و قرآنی گشوده نیست .
این بزرگان در این هنگام دو دسته شده اند :
1- گروهی که حاضر به اعتراف شدند و با جان و دل اقرار کردند که تنها راه سعادت ابدی و تنها طریق یافتن حقیقت ، همانا راه قرآن و حدیث است ، و فلسفه راه به جایی ندارد .
2- گروهی که همچنان به بحث و گفتگو بر سر اصطلاحات و مفاهیم فلسفی باقی ماندند و به همان مباحث ، دلخوش بودند و به توجیه ضرورت فراگیری این رشته پرداختند .
مابا گروه دوم کاری نداریم و آنان را به دلخوشی خویش باقی می گذاریم ؛ اما از بیان گروه اول ، نام و نوشته بزرگانی را به عنوان شاهد مثال می آوریم
که خود ، نمونۀ اعلای بحث و تعلیم فلسفه بوده اند و سخنشان در این زمینه راهگشاست، و از سر نا اگاهی و خامی سخن نگفته اند .
(1)
رهایی از فلسفه ...
مدیر انجمن: شورای نظارت
-
- پست: 2218
- تاریخ عضویت: جمعه ۲۰ بهمن ۱۳۸۵, ۱۰:۰۱ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 3085 بار
- سپاسهای دریافتی: 5884 بار
- تماس:
Re: رهایی از فلسفه ...
1- ملاصدرا (979-1050 هـ ق)
ایشان در مقدمه تفسیر سوره واقعه (که در سال های پایانی عمر خویش آن را نگاشت) می نویسد :
« و انی کنت سالفا کثیر الاشتغال بالبحث و التکرار و شدید المراجعة الی مطالعة کتب الحکماء النظار حتی ظننت انی علی شئ ، فلما انفتحت بصیرتی قلیلا و نظرت الی حالی ، رایت نفسی ـ
و ان حصلت شیئا من احوال المبدأ و تنزیهه عن صفات الامکان و الحدثان و شیئا من احکام المعاد لنفوس الانسان ـ فارغة عن علوم الحقیقة و حقائق العیان ، مما لا یدرک الا بالذوق و الوجدان ،
و هی الواردة فی الکتاب و السنة من معرفة الله و صفاته و اسمائه و کتبه و رسله و معرفة النفس و احوالها من القبر و الیعث و الحساب و المیزان و الصراط و الجنة و النار
و غیر ذلک مما لا یعلم حقیقتها إلا بتعلیم الله الا بنور النبوة و الولایة .
و الفرق بین علوم النظار و بین علوم ذوی االابصار کما بین ان یعلم احد حد الحلاوة و بین ان یذوق الحلاوة و کم بین ان تدرک حد الصحة و السلطنة وبین ان تکون صحیحا سلطانا و کذلک مقابل هذه المعانی .
فعلمت یقینا ان هذه الحقائق الایمانیة لا تدرک الا بالتصفیة للقلب عن الهواء و التهذیب عن اغراض الدنیا و العزلة عن صحبة الناس و خصوصا الاکیاس ، و التدبر فی آیات الله و حدیث رسوله و آله علیهم السلام
و التسیر بسیرة الصالحین ، فی بقیة من العمر القلیل ، و بین یدیّ السیر الطویل .
فلما احست بعجزی و ایقنت انی لست علی شئ و قد کنت قنعت عن ضوء النور بظل و فیئ ، اشتغلت نفسی لکثرة الاضطرار اشتغالا قویا و التهب قلبی لشدة الانضجار التهابا نوریا ، فتدارکته العنایة الازلیة بالرحوت ،
و نظرت الیه العطوفة الربانیة بشئ من لوامع الملکوت ، فافاض علی من بحر الجود شیئا من اسرار الوجود و افادنی مظهر الخفیات و منور المنهیات بعضا من اسرار الآیات و شواهد البینات .
فاطلعت علی بعض اسرار التنزیل و حقائق التاویل .
(صدر المتالهین شیرازی – تفسیر سوره واقعه - ترجمه محمد جوادی – چاپ خواندنیها – چاپ اول 1363 ش – انتشارات مولی ص 132 و 133 )
ترجمه : « من پیش از این ، به تحقیق و مباحثه و مراجعۀ شدید به کتابهای فلاسفه سخت مشغول بودم ، تا جائیکه پیش خود احساس کردم چیزی شده ام و کسی هستم ؛
اما وقتی که کمی چشم بصیرتم باز شد و به حال خود نگریستم ، دیدم که وجود از علوم حقیقی و حقایق آشکار ، تهی است ...
علوم و حقایقی که در کتاب و سنت آمده ... و حقیقت آنها را نمی توان دریافت مگر به تعلیم خداوند ، و به نور نبوت و لایت .
همچون شناخت خداوند و صفات و اسماء او ، و نیز کتاب های آسمانی و پیامبران را ، و همچنین شناخت نفس و حالات آن با قبر و قیامت و حساب و ترازوی اعمال و صراط و بهشت و جهنم و امثال اینها .
و تفاوت میان علوم فلاسفه و علوم صاحبان بصیرت ، همان تفاوتی است که میان شنوندۀ معنی شیرینی ، و چشندۀ مزۀ شیرینی وجود دارد .
... پس به یقین دانستم که این حقایق ایمانی را نمی توان دریافت مگر به :
ـ پاک ساختن نفس از هوی و هوس و اهداف دنیوی .
ـ دوری گزیدن از مردم و به ویژه رندان ( رهزن دین و عقل)
ـ تدبر در آیات خداوند و احادیث پیامبر اکرم (ص) و خاندان او ـ علیهم السلام ـ
ـ پیروی از سیرۀ صالحان .
آن هم در این باقی ماندۀ از عمر کوتاه ، در حالی که در برابر خود راهی دراز در پیش دارم .
پس وقتی ناتوانی و عجز خود را احساس کردم و به یقین دانستم که هیچ چیزی نیستم ، و تا حال هم به جای پرتو نور ، به سایه و خیال دلخوش کرده بودم ،
یکباره وجودم از کثرت اضطرار ، شعله ور گردید و قلبم از شدت ناراحتی دچار التهابی خاص شد .
در اینجا بود که عنایت رحمانی خداوند ، قلبم را دریافت و عطوفت و مهر ربّانی با انواری از ملکوت بر قلبم نظر افکند ، آنگاه از دریای جود ،
اندکی از اسرار وجود را بر من افاضه فرمود . خداوند آشکار کنندۀ پنهانی ها ، و روشن کنندۀ حقیقت اشیاء ، گوشه ای از اسرار آیات و نمونه های بینات را بر من افاده فرمود ،
پس از آن بر اندکی از اسرار تنزیل و حقائق تاویل آگاهی یافتم »
(2)
ایشان در مقدمه تفسیر سوره واقعه (که در سال های پایانی عمر خویش آن را نگاشت) می نویسد :
« و انی کنت سالفا کثیر الاشتغال بالبحث و التکرار و شدید المراجعة الی مطالعة کتب الحکماء النظار حتی ظننت انی علی شئ ، فلما انفتحت بصیرتی قلیلا و نظرت الی حالی ، رایت نفسی ـ
و ان حصلت شیئا من احوال المبدأ و تنزیهه عن صفات الامکان و الحدثان و شیئا من احکام المعاد لنفوس الانسان ـ فارغة عن علوم الحقیقة و حقائق العیان ، مما لا یدرک الا بالذوق و الوجدان ،
و هی الواردة فی الکتاب و السنة من معرفة الله و صفاته و اسمائه و کتبه و رسله و معرفة النفس و احوالها من القبر و الیعث و الحساب و المیزان و الصراط و الجنة و النار
و غیر ذلک مما لا یعلم حقیقتها إلا بتعلیم الله الا بنور النبوة و الولایة .
و الفرق بین علوم النظار و بین علوم ذوی االابصار کما بین ان یعلم احد حد الحلاوة و بین ان یذوق الحلاوة و کم بین ان تدرک حد الصحة و السلطنة وبین ان تکون صحیحا سلطانا و کذلک مقابل هذه المعانی .
فعلمت یقینا ان هذه الحقائق الایمانیة لا تدرک الا بالتصفیة للقلب عن الهواء و التهذیب عن اغراض الدنیا و العزلة عن صحبة الناس و خصوصا الاکیاس ، و التدبر فی آیات الله و حدیث رسوله و آله علیهم السلام
و التسیر بسیرة الصالحین ، فی بقیة من العمر القلیل ، و بین یدیّ السیر الطویل .
فلما احست بعجزی و ایقنت انی لست علی شئ و قد کنت قنعت عن ضوء النور بظل و فیئ ، اشتغلت نفسی لکثرة الاضطرار اشتغالا قویا و التهب قلبی لشدة الانضجار التهابا نوریا ، فتدارکته العنایة الازلیة بالرحوت ،
و نظرت الیه العطوفة الربانیة بشئ من لوامع الملکوت ، فافاض علی من بحر الجود شیئا من اسرار الوجود و افادنی مظهر الخفیات و منور المنهیات بعضا من اسرار الآیات و شواهد البینات .
فاطلعت علی بعض اسرار التنزیل و حقائق التاویل .
(صدر المتالهین شیرازی – تفسیر سوره واقعه - ترجمه محمد جوادی – چاپ خواندنیها – چاپ اول 1363 ش – انتشارات مولی ص 132 و 133 )
ترجمه : « من پیش از این ، به تحقیق و مباحثه و مراجعۀ شدید به کتابهای فلاسفه سخت مشغول بودم ، تا جائیکه پیش خود احساس کردم چیزی شده ام و کسی هستم ؛
اما وقتی که کمی چشم بصیرتم باز شد و به حال خود نگریستم ، دیدم که وجود از علوم حقیقی و حقایق آشکار ، تهی است ...
علوم و حقایقی که در کتاب و سنت آمده ... و حقیقت آنها را نمی توان دریافت مگر به تعلیم خداوند ، و به نور نبوت و لایت .
همچون شناخت خداوند و صفات و اسماء او ، و نیز کتاب های آسمانی و پیامبران را ، و همچنین شناخت نفس و حالات آن با قبر و قیامت و حساب و ترازوی اعمال و صراط و بهشت و جهنم و امثال اینها .
و تفاوت میان علوم فلاسفه و علوم صاحبان بصیرت ، همان تفاوتی است که میان شنوندۀ معنی شیرینی ، و چشندۀ مزۀ شیرینی وجود دارد .
... پس به یقین دانستم که این حقایق ایمانی را نمی توان دریافت مگر به :
ـ پاک ساختن نفس از هوی و هوس و اهداف دنیوی .
ـ دوری گزیدن از مردم و به ویژه رندان ( رهزن دین و عقل)
ـ تدبر در آیات خداوند و احادیث پیامبر اکرم (ص) و خاندان او ـ علیهم السلام ـ
ـ پیروی از سیرۀ صالحان .
آن هم در این باقی ماندۀ از عمر کوتاه ، در حالی که در برابر خود راهی دراز در پیش دارم .
پس وقتی ناتوانی و عجز خود را احساس کردم و به یقین دانستم که هیچ چیزی نیستم ، و تا حال هم به جای پرتو نور ، به سایه و خیال دلخوش کرده بودم ،
یکباره وجودم از کثرت اضطرار ، شعله ور گردید و قلبم از شدت ناراحتی دچار التهابی خاص شد .
در اینجا بود که عنایت رحمانی خداوند ، قلبم را دریافت و عطوفت و مهر ربّانی با انواری از ملکوت بر قلبم نظر افکند ، آنگاه از دریای جود ،
اندکی از اسرار وجود را بر من افاضه فرمود . خداوند آشکار کنندۀ پنهانی ها ، و روشن کنندۀ حقیقت اشیاء ، گوشه ای از اسرار آیات و نمونه های بینات را بر من افاده فرمود ،
پس از آن بر اندکی از اسرار تنزیل و حقائق تاویل آگاهی یافتم »
(2)
[External Link Removed for Guests]
[External Link Removed for Guests]
[External Link Removed for Guests]
-
- پست: 2218
- تاریخ عضویت: جمعه ۲۰ بهمن ۱۳۸۵, ۱۰:۰۱ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 3085 بار
- سپاسهای دریافتی: 5884 بار
- تماس:
Re: رهایی از فلسفه ...
2- مرحوم امام خمینی (ره)
این پیشوای دلدادۀ حق و حقیقت ، و این عالم بی بدیل علم و معرفت ، با کمال تواضع و فروتنی و از سر اخلاص و راهنمایی ، سه سال پیش از رحلت خویش ،
این چنین بر سالهای نخستین عمر خویش حسرت می خورد و می فرماید :
« در جوانی که نشاط و توان بود ، با مکاید شیطان و عامل آن که نفس امّاره است ، سرگرم به مفاهیم و اصطلاحات پر زرق وبرقی شدم که نه از آنها جمعیت حاصل شد نه حال .
.... و چنان به عمق اصطلاحات و اعتبارات فرو رفتم و بجای رفع حُجُب ، به جع کتب پرداختم که گویی در کون و مکان خبری نیست ،
جز یک مُشت ورق پاره که به اسم علوم انسانی و معارف الهی و حقایق فلسفی ، مطالب را ـ که به فطرة الله مفطور است ـ از مقصد بازداشته و در حجاب اکبر فرو برده .
اسفار اربعه با طول و عرضش از سفر به سوی دوست بازم داشت ، نه از فتوحات فتحی حاصل ونه از فصوص الحکم حکمتی دست داد ؛
چه رسد به غیر آنها که خود داستان غم انگیز دارد »
امام خمینی ، آن بزرگ مرد عرصۀ علم و عمل ـ که خدای رحمتش کناد ـ خطاب به عروس خویش خانم فاطمه طباطبایی (همسر مرحوم حاج سید احمد اقا) که در س فلسفه می خواند این چنین هشدار می دهند که :
که فنون فلسفه می خواند از فسلفه ، فاء و لام و سین می داند
امّید من این است که با نور خدا خود را ز حجاب فلسفه برهاند !
(از کتاب بادۀ عشق ـ گردآوری مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی قدس سره ـ چاپ انتشارات سروش ، چاپ اول 1386 ش )
( همچنین ر.ک به کتاب صحیفه نور ، جلد 20 ص 20 ، که سفارش به تعلیم قرآن می کنند )
(3)
این پیشوای دلدادۀ حق و حقیقت ، و این عالم بی بدیل علم و معرفت ، با کمال تواضع و فروتنی و از سر اخلاص و راهنمایی ، سه سال پیش از رحلت خویش ،
این چنین بر سالهای نخستین عمر خویش حسرت می خورد و می فرماید :
« در جوانی که نشاط و توان بود ، با مکاید شیطان و عامل آن که نفس امّاره است ، سرگرم به مفاهیم و اصطلاحات پر زرق وبرقی شدم که نه از آنها جمعیت حاصل شد نه حال .
.... و چنان به عمق اصطلاحات و اعتبارات فرو رفتم و بجای رفع حُجُب ، به جع کتب پرداختم که گویی در کون و مکان خبری نیست ،
جز یک مُشت ورق پاره که به اسم علوم انسانی و معارف الهی و حقایق فلسفی ، مطالب را ـ که به فطرة الله مفطور است ـ از مقصد بازداشته و در حجاب اکبر فرو برده .
اسفار اربعه با طول و عرضش از سفر به سوی دوست بازم داشت ، نه از فتوحات فتحی حاصل ونه از فصوص الحکم حکمتی دست داد ؛
چه رسد به غیر آنها که خود داستان غم انگیز دارد »
امام خمینی ، آن بزرگ مرد عرصۀ علم و عمل ـ که خدای رحمتش کناد ـ خطاب به عروس خویش خانم فاطمه طباطبایی (همسر مرحوم حاج سید احمد اقا) که در س فلسفه می خواند این چنین هشدار می دهند که :
که فنون فلسفه می خواند از فسلفه ، فاء و لام و سین می داند
امّید من این است که با نور خدا خود را ز حجاب فلسفه برهاند !
(از کتاب بادۀ عشق ـ گردآوری مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی قدس سره ـ چاپ انتشارات سروش ، چاپ اول 1386 ش )
( همچنین ر.ک به کتاب صحیفه نور ، جلد 20 ص 20 ، که سفارش به تعلیم قرآن می کنند )
(3)
[External Link Removed for Guests]
[External Link Removed for Guests]
[External Link Removed for Guests]
-
- پست: 2218
- تاریخ عضویت: جمعه ۲۰ بهمن ۱۳۸۵, ۱۰:۰۱ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 3085 بار
- سپاسهای دریافتی: 5884 بار
- تماس:
Re: رهایی از فلسفه ...
3 - آقا علی مدرس زنوزی ( متوفی 1307 ق ) :
« طریق نجات آن است که انسان پس از اطلاع بر رؤوس مسائل اعتقادیه ،
بنای اعتقاد خود را بر این گذارد که هر یک از آنها که مطابق اعتقاد ائمه معصومین (ع) است معتقد باشد
و هر یک از آنها که مطابق نباشد ، منکر .»
بدائع الحکم : ص 278 چاپ سنگی ( 1314 ق )( به نقل از مکتب تفکیک محمد رضا حکیمی ، ص 320 )
باید از آقای زنوزی پرسید اگر واقعا راه نجات آن است که هر چه مطابق رأی ائمه (ع) بود ، بپذیرد
و هر چه نبود نپذیرد یعنی به تعبیر دیگر ، اگر علوم ائمه فراگیر تر از علوم دیگران است
و در حقیقت میزان و معیار شناختن اعتقادات حق از باطل ، همان علوم ائمه است
پس چرا انسان این سرچشمه های معرفت را کنار نهد و ابتدا به سراغ علومی که آمیخته ای از حق و باطل است برود
آنگاه دوباره به سراغ علوم حق برگردد ؟ . (4)
« طریق نجات آن است که انسان پس از اطلاع بر رؤوس مسائل اعتقادیه ،
بنای اعتقاد خود را بر این گذارد که هر یک از آنها که مطابق اعتقاد ائمه معصومین (ع) است معتقد باشد
و هر یک از آنها که مطابق نباشد ، منکر .»
بدائع الحکم : ص 278 چاپ سنگی ( 1314 ق )( به نقل از مکتب تفکیک محمد رضا حکیمی ، ص 320 )
باید از آقای زنوزی پرسید اگر واقعا راه نجات آن است که هر چه مطابق رأی ائمه (ع) بود ، بپذیرد
و هر چه نبود نپذیرد یعنی به تعبیر دیگر ، اگر علوم ائمه فراگیر تر از علوم دیگران است
و در حقیقت میزان و معیار شناختن اعتقادات حق از باطل ، همان علوم ائمه است
پس چرا انسان این سرچشمه های معرفت را کنار نهد و ابتدا به سراغ علومی که آمیخته ای از حق و باطل است برود
آنگاه دوباره به سراغ علوم حق برگردد ؟ . (4)
[External Link Removed for Guests]
[External Link Removed for Guests]
[External Link Removed for Guests]
-
- پست: 19
- تاریخ عضویت: دوشنبه ۲۴ دی ۱۳۸۶, ۶:۱۵ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 6 بار
- سپاسهای دریافتی: 11 بار
Re: رهایی از فلسفه ...
بسم الله الرحمن الرحيم
امام خميني(ره):« فيلسوفان با براهين عقليه ثابت مىكنند حضور حق تعالى را در هر جا، لكن تا آنچه عقل با برهان ثابت نموده، به دل نرسد و قلب به آن ايمان نياورد، ادب حضور به جا نياورند، و آنان كه حضور حق تعالى را به دل رساندند و ايمان به آن آوردهاند گرچه با برهان سر و كار نداشته باشند ادب حضور به جا آورند و از آنچه با حضور مولا منافات دارد اجتناب كنند. پس علوم رسمى هر چند فلسفه و علم توحيد خود حجابند و هرچه بيشتر شوند حجاب غليظتر و افزونتر گردد ..
و چنانچه مىدانيم و مىبينيم لسان دعوت انبياء- عليهم السلام و اولياى خُلَّص سلام اللَّه عليهم لسان فلسفه و برهان رايج نيست بلكه آنان با جان و دل مردم كار دارند و نتايج براهين را به قلب بندگان خدا مىرسانند و آنان را از درون جان و دل هدايت مىنمايند. و مىخواهى بگو: فلاسفه و اهل براهين حجابها را افزون كنند و انبياء- عليهم السلام- و اصحاب دل كوشش در رفع حجاب كنند، لهذا تربيت شدگان اينان، مؤمنان و دل باختگانند و تربيت شدگان و شاگردان آنان، اصحاب برهان و قيل و قالند و با دل و جان، سر و كار ندارند ..
و آنچه گفتم به آن معنى نيست كه به فلسفه و علوم برهانى و عقلى نپرداز و از علوم استدلالى روى گردان كه اين خيانت به عقل و استدلال و فلسفه است، بلكه به آن معنى است كه فلسفه و استدلال راهى است براى وصول به مقصد اصلى و نبايد تو را از مقصد و مقصود و محبوبْ محجوب كند، يا بگو اين علوم عبورگاه به سوى مقصد هستند و خود مقصد نيستند و دنيا مزرعه آخرت است و علوم رسمى مزرعه وصول به مقصودند، چنانچه عبادات نيز عبورگاه به سوى او- جلّ و علا- است، نماز بالاترين عبادات و معراج مؤمن است و همه از اوست و به سوى اوست. مىخواهى بگو: تمامى معروفها پلههايى است از نردبان وصول به او- جلّ و علا- و همه منكرات بازدارندگان راه وصول هستند و عالم همه سرگشته او و پروانه جمال جميل اويند.» صحيفه امام، ج16، صص219و220
ملاحظه ميشود كه اگر امام خميني(ره) درباره فلسفه چنين اظهار نظر كردهاند منظورشان منع از توقف در آن و دل بستن به آن است نه اين كه بخواهند مطلقا از فلسفه باز دارند.
آن چه كه مذموم است شيفته فلسفه شدن است نه آموختن فلسفه..بايد به اين نكته دقت كرد كه فلسفه خود،نتيجه تفكر متفكران و استفاده آنان از اين موهبت خدادادي و توجه به «حجت باطني» و پاسخ به نداي «افلا تعقلون» و «افلا يتدبرون» و مانند اين هاست.بنابراين نهتنها تضادي با قرآن و احاديث ندارد بلكه مؤيد آنها و كليد فهم بسياري از آنهاست.بهويژه فلسفه اسلامي كه فلاسفه مسلمان آن را با الهام از قرآن و حديث پيش برده و گسترش دادهاند.
[HR][HR]
امام خميني(ره):« فيلسوفان با براهين عقليه ثابت مىكنند حضور حق تعالى را در هر جا، لكن تا آنچه عقل با برهان ثابت نموده، به دل نرسد و قلب به آن ايمان نياورد، ادب حضور به جا نياورند، و آنان كه حضور حق تعالى را به دل رساندند و ايمان به آن آوردهاند گرچه با برهان سر و كار نداشته باشند ادب حضور به جا آورند و از آنچه با حضور مولا منافات دارد اجتناب كنند. پس علوم رسمى هر چند فلسفه و علم توحيد خود حجابند و هرچه بيشتر شوند حجاب غليظتر و افزونتر گردد ..
و چنانچه مىدانيم و مىبينيم لسان دعوت انبياء- عليهم السلام و اولياى خُلَّص سلام اللَّه عليهم لسان فلسفه و برهان رايج نيست بلكه آنان با جان و دل مردم كار دارند و نتايج براهين را به قلب بندگان خدا مىرسانند و آنان را از درون جان و دل هدايت مىنمايند. و مىخواهى بگو: فلاسفه و اهل براهين حجابها را افزون كنند و انبياء- عليهم السلام- و اصحاب دل كوشش در رفع حجاب كنند، لهذا تربيت شدگان اينان، مؤمنان و دل باختگانند و تربيت شدگان و شاگردان آنان، اصحاب برهان و قيل و قالند و با دل و جان، سر و كار ندارند ..
و آنچه گفتم به آن معنى نيست كه به فلسفه و علوم برهانى و عقلى نپرداز و از علوم استدلالى روى گردان كه اين خيانت به عقل و استدلال و فلسفه است، بلكه به آن معنى است كه فلسفه و استدلال راهى است براى وصول به مقصد اصلى و نبايد تو را از مقصد و مقصود و محبوبْ محجوب كند، يا بگو اين علوم عبورگاه به سوى مقصد هستند و خود مقصد نيستند و دنيا مزرعه آخرت است و علوم رسمى مزرعه وصول به مقصودند، چنانچه عبادات نيز عبورگاه به سوى او- جلّ و علا- است، نماز بالاترين عبادات و معراج مؤمن است و همه از اوست و به سوى اوست. مىخواهى بگو: تمامى معروفها پلههايى است از نردبان وصول به او- جلّ و علا- و همه منكرات بازدارندگان راه وصول هستند و عالم همه سرگشته او و پروانه جمال جميل اويند.» صحيفه امام، ج16، صص219و220
ملاحظه ميشود كه اگر امام خميني(ره) درباره فلسفه چنين اظهار نظر كردهاند منظورشان منع از توقف در آن و دل بستن به آن است نه اين كه بخواهند مطلقا از فلسفه باز دارند.
آن چه كه مذموم است شيفته فلسفه شدن است نه آموختن فلسفه..بايد به اين نكته دقت كرد كه فلسفه خود،نتيجه تفكر متفكران و استفاده آنان از اين موهبت خدادادي و توجه به «حجت باطني» و پاسخ به نداي «افلا تعقلون» و «افلا يتدبرون» و مانند اين هاست.بنابراين نهتنها تضادي با قرآن و احاديث ندارد بلكه مؤيد آنها و كليد فهم بسياري از آنهاست.بهويژه فلسفه اسلامي كه فلاسفه مسلمان آن را با الهام از قرآن و حديث پيش برده و گسترش دادهاند.
[HR][HR]
-
- پست: 2218
- تاریخ عضویت: جمعه ۲۰ بهمن ۱۳۸۵, ۱۰:۰۱ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 3085 بار
- سپاسهای دریافتی: 5884 بار
- تماس:
Re: رهایی از فلسفه ...
سخنان بزرگان فلسفه که در بالا آمده است واضح تر از آن است که نیاز به تاویل و برگردان داشته باشد و قصد ما هم حجت دانستن آنها نیست
بلکه صرفا اعترافاتی از حسرت خوردگان ِ جوانی و عمر گران است که روزگاری فکر می کردند تنها لبیک گویان به منادی افلا یعقلون هستند !
حال آنکه عقل و وهم را خلط کرده و تصور می کردند فلسفه یعنی عقل و عقل یعنی فلسفه و هرکه غیر این راه را برگزیند ندای افلا یتدبرون را نفهمیده است !
بگذریم ...
سخن بسیار است و آن که را حبّ چیزی فراگرفته باشد سخت بتوان با چند جمله از گمانه هایش برگرداند .
[HR]
4 - شیخ محمد تقی آملی
ایشان شرحی بر منظومه حاج ملا هادی سبزواری نوشته و در پایان بحث معاد منظومه می نویسد :
« خدا را گواه می گیرم من معادی را معتقدم که ظاهر قرآن و اخبار اهل بیت (ع) دلالت دارد ، نه آن معادی را که فلاسفه می گویند . »
مجله حوزه ( شماره ویژه میرزای بزرگ – خرداد تا شهریور 1371 ، شماره 50 و 51 ، ص 33 – 34 )
به عنوان نمونه ای دیگر از نظرات فلاسفه در معاد می توانید به این نظر که مرحوم آقا سید ابوالحسن قزوینی در بحث معاد دارند مراجعه کنید ،
به مجموعه رسائل و مقالات فلسفی ص 83 از مرحوم رفیعی قزوینی با تصحیح غلامحسین رضا نژاد ، چاپ انتشارات الزهراء ، تهران 1367 مراجعه شود .
بلکه صرفا اعترافاتی از حسرت خوردگان ِ جوانی و عمر گران است که روزگاری فکر می کردند تنها لبیک گویان به منادی افلا یعقلون هستند !
حال آنکه عقل و وهم را خلط کرده و تصور می کردند فلسفه یعنی عقل و عقل یعنی فلسفه و هرکه غیر این راه را برگزیند ندای افلا یتدبرون را نفهمیده است !
بگذریم ...
سخن بسیار است و آن که را حبّ چیزی فراگرفته باشد سخت بتوان با چند جمله از گمانه هایش برگرداند .
[HR]
4 - شیخ محمد تقی آملی
ایشان شرحی بر منظومه حاج ملا هادی سبزواری نوشته و در پایان بحث معاد منظومه می نویسد :
« خدا را گواه می گیرم من معادی را معتقدم که ظاهر قرآن و اخبار اهل بیت (ع) دلالت دارد ، نه آن معادی را که فلاسفه می گویند . »
مجله حوزه ( شماره ویژه میرزای بزرگ – خرداد تا شهریور 1371 ، شماره 50 و 51 ، ص 33 – 34 )
به عنوان نمونه ای دیگر از نظرات فلاسفه در معاد می توانید به این نظر که مرحوم آقا سید ابوالحسن قزوینی در بحث معاد دارند مراجعه کنید ،
به مجموعه رسائل و مقالات فلسفی ص 83 از مرحوم رفیعی قزوینی با تصحیح غلامحسین رضا نژاد ، چاپ انتشارات الزهراء ، تهران 1367 مراجعه شود .
[External Link Removed for Guests]
[External Link Removed for Guests]
[External Link Removed for Guests]
-
- پست: 203
- تاریخ عضویت: جمعه ۷ فروردین ۱۳۸۸, ۴:۰۴ ق.ظ
- سپاسهای ارسالی: 621 بار
- سپاسهای دریافتی: 602 بار
Re: رهایی از فلسفه ...
و صادق علیه :
ّاً و خیبةً و تعساً لِمُنتَحِلی الفلسفه[COLOR=#000000] ، حرمان و هلاکت بر کسانی که پیرو فلسفه شدهاند. ]
الله العظمی وحید :
امام صادق(علیهالسلام) را .
جعفــر بــن محمــد (علیهالسلام) را میشناختیم، دنبال این و آن نمیرفتیــم، قــی کردههای فلاسفه یونان را نشخوار نمیکردیــم، زبالههــای عرفـــان اکسلوفان را هضم نمیکردیم، خواه ناخواه واماندیم و بیچاره شدیم و از ایــن اقیانــوس معرفت محروم شدیم.
الله حاج سید ابوالحسن
نیستم کسی که در غیر فقه و اصول زحمت بکشد از این شهریه استفاده کند.
جلسهای که مدرسین نجف در آن دعوت شده بودند، فرمودند: «نجف کارخانهی اجتهاد است، هرکس فلسفه و عرفان را میخواهد برود قم، من راضی نیستم این امور مطرح شود.
صدرا بادکوبهای، استاد تدریس منظومه بود اما یک مرتبه فلسفه را کنار گذاشت، من (آیت الله سید جواد میرسجادی) قبلاً پیش ایشان (صدرا) مقدمات را خوانده بودم. به شیخ صدرا گفتم: میخواهم منظومه بخوانم. گفت: من دیگر منظومه درس نمیگویم اما کسی را پیدا میکنم. بعد از چند وقت گفت سید عبدالاعلی فوق العاده مرید آقای سید ابوالحسن بود، رفتم پیش سید عبدالاعلی در منزلش منظومه را شروع کردم. سه یا چهار هفته رفتم درس منظومه. مرحوم آقا هر چند وقت یک مرتبه سئوال میکرد، از من که چه میخوانی؟
بار سئوال کرد که چه میخوانی؟ گفتم: تازه منظومه را شروع کردهام. سئوال کرد: پیش کی؟ گفتم: نزد سید عبدالاعلی. فرمود: «پسرم قلیله یضر و کثیره .»
مراد عکس آن باشد. «کثیره یضر و قلیله ».
آیت الله سید ابوالحسن فرمودند: آقا در فقه و اصول و روایات و تفسیر زحمت بکش، فلسفه به چه درد میخورد.
الله سید محمد کاظم :
فلسفه با ظن بلکه با خوف انجرار به ضلالت جایز نیست تعلیم و تعلم آن، بلکه هر چه از قبیل این باشد چنین است مثل مسافرت به بلاد کفر و معاشرت با کفار با فرض خوف مذکور.
الله سید محمد کاظم :
که قادر بر کار کردن میباشد اگر مشغول تحصیل علمی بشود که مانع از کسب و کار میشود [آیا جایز است زکات بگیرد؟] به شرطی گرفتن زکات برای او جایز است که آن علم واجب عینی یا واجب کفائی باشد یا مستحب باشد مثل تعلیم فقه بصورت اجتهادی یا تقلیدی. و اگر مثل فلسفه و نجوم و ریاضیات و عروض و ادبیات باشد که نه واجب است نه مستحب. برای کسی که قصد فقاهت در دین ندارد گرفتن زکات برای او جایز نیست.
عظام سید محمود شاهرودی، سید احمد خوانساری، سید ابوالقاسم خوئی، سید حسن قمی در مورد فلسفه و نجوم و ریاضیات و عروض و ادبیات، حاشیهای ندارند و نظرشان با نظر سید محمدکاظم یزدی یکی .
مجلسی(ره):
جنایت بر دین اسلام و شهرت و نشر دادن کتابهای فلاسفه در بین مسلمین از بدعتهای خلفای جور بوده [یعنی بنی العباس] که با ائمه معصومین (علیهمالسلام) دشمن بودهاند. آنها به این منظور مطالب فلاسفه و کتب آنها را بین مسلمین رواج دادند که مردم را از ائمه معصومین (علیهمالسلام) و از شریعت روشن اسلام منصرف و رو گردان سازند. [یعنی مردم را مشغول مطالب پیچ در پیچ فلاسفه نمایند تا به علوم آل محمد روی نیاورند و سرگرم افکار پریشان فلاسفه ].
بر همین مطلب دلالت دارد آنچه صفدیّ در شرح لامیه العجم ذکر کرده که چون مأمون عباسی با بعضی از پادشاهان نصاری صلح کرد ـ گمان میبرم که پادشاه جزیره قبرس باشد ـ از آنها طلب کرد که مخزن و کتابخانه کتب یونان را در اختیار او بگذارند ـ و آن کتابها در خانهای جمع بوده و هیچ کس از آن خبری نداشت .
پادشاه دوستان خصوصی خود را که صاحب رأی نیکو میدانست جمع کرد و با ایشان مشورت نمود، تمامی آنها رأی دادند که آن کتب را در اختیار مأمون نگذارد و نزد او نفرستد مگر یک نفر از آنها که گفت این کتب را نزد ایشان بفرست [چون این کار به ضرر و شکست آنها تمام میشود] زیرا این علوم (یعنی فلسفه) داخل هیچ دولت شرعیه نشده مگر آن که آنها را به فساد کشانیده و اختلاف در بین علماء آنها ایجاد کرده است.
مجلسی(ره)
این است که اول کسی که کتابهای یونانیان [کتب فلاسفه] را به زبان عربی ترجمه کرد خالد بن یزید بن معاویه .
:
خاتمه کتاب منیه المرید در باب اقسام علوم میفرماید: علوم دیگری باقی ماند که بعضی از آنها مطلقاً حرام است مانند علم سحر، شعبده بازی و بعضی از مسائل فلسفی و بطور کلی هر عملی که موجب پیدایش شک در انسان شود حرام است.
:
اعرض عن مطالعه العلوم الدینیه و صرف اوقاته فی افاده الفنون الفلسفیه فعن قریب لسان حاله یقول عند شروع شمس عمره فی الافول: تمام عمر با اسلام در داد و ستد بودم کنون می میرم و از من بت و زنّار می .
: شیخ بهائی در کشکول خود میفرماید: کسی که از مطالعه علوم دینی دوری کند و وقت خود را در فایده دادن فنون فلسفی بگذراد در زمانی که خورشید عمرش رو به پایان میرود، زبان حالش نزدیک است که بگوید: تمام عمر با اسلام در داد و ستد بودم ...
مامقانی (صاحبرجال)
به فرزندش میفرماید: اولین چیزی که بر تو واحب است این است که به اصول دینت بپردازی و با ادلّه قاطع پایههای اعتقادی و یقین به خالق خودت و انبیاء و اولیائش را محکم کنی زیرا که تو مانند حیوانات بیهدف .
من این نیست که دنبال علم کلام و فلسفه بروی و به کتابهای این دو علم مراجعه کنی بلکه تو را شدیداً منع میکنم (قبل از این که به کمال برسی) چون در بین آن کتب مطالب فریبندهای هست که چه بسا تو را اهل جهنم میکند حتی حدیث از اهلبیت (علیهمالسلام) هست که از هرگونه مراجعه به این دو علم منع میکند، بلکه غرض من مراجعه به کتب عقاید مرحوم مجلسی(ره) و مانند آن است.
محسن فیض کاشانی (داماد ملاصدرا)
متکلمم و نه متفلسف و نه متصوّفم و نه متکلّف بلکه مقلّد قرآن و حدیث و تابع اهل بیت آن سرور، از سخنان حیرت افزای طوایف اربع ملول [بیزار] و بر کرانه [بر کنار] و از ما سوای قرآن مجید و حدیث اهل بیت و آنچه بدین دو آشنا نباشد بیگانه، آنچه خواندهام همه از یاد من برفت، الا حدیث دوست که تکرار میکنم.
:
قوم گمان کردهاند که بعضی از علوم دینیّه هست که در قرآن و حدیث یافت نمیشود و از کتب فلاسفه یا متصوّفه میتوان دانست از پی آن باید رفت مسکینان نمی دانند که خلل و قصور نه از جهت حدیث یا قرآن است بلکه خلل در فهم و قصور در درجه ایمان ایشان است.
:
منتجب الدین در فهرست خودش میگوید کتاب تهافت الفلاسفه [که بر ضدّ فلاسفه است] تألیف قطب راوندی .
بن :
میگوید از جمله کتابهای فضل بن شاذان کتاب «ردّ بر فلاسفه» .
الله العظمی آقامحمدباقر هزارجریبی غروی:
آخر اجازهای که به علامه بحرالعلوم(ره) نوشته میفرماید: توصیه میکنم او را (بحر العلوم را) به تلاش در بدست آوردن مقامات عالی اخروی مخصوصاً تلاش در منتشر نمودن احادیث اهلبیت معصومین(علیهالسلام) و دور انداختن تعلّقات و علاقههای پست دنیوی و این که مبادا عمر گرانبهای خودش را در علوم فلسفی که زیبا جلوه داده شده صرف نماید زیرا علوم فلسفی مانند سرابی است که به سرعت ناپدید خواهد شد و شخص تشنه آن را آب میپندارد.
الله العظمی خوئی(ره)
: آیا آموختن فلسفه برای طلبه علوم دینی که با ادیان و عقاید دیگر بحث و تبادل آراء دارد لازم است؟ و آیا برای طلاب علوم دینی در انجام این وظیفه وجوب کفائی هست؟ و آیا میشود فلسفه را تحت عنوان مقدمه امربهمعروف و نهیازمنکر دانست یا این که مقدمهای برای محافظت از دین یا مقدمه برای هر دوی اینها؟ و اگر هم لزومی برای طلاب ندارد آیا اصلاً آموختن آن فایدهای دارد یا هیچ فایدهای ندارد؟ همچنین آموختن فلسفه بر چه کسی جایز نیست (لطفاً پاسخ این قسمت را بطور کامل توضیح دهید) و اگر فرض کنیم که فهمیدن (کامل و صحیح) اصول فقه یا بعضی از ابواب آن متوقف بر دانستن فلسفه باشد آیا در این صورت ترجیحی برای آموختن همگانی آن هست؟ یا این که فقط برای طلبهای که امید است انشاءا... آینده درخشانی داشته باشد خوب است؟
: برای ما روشن نشده که بعضی چیزها متوقف باشد بر آموختن فلسفه بلکه در خلال اصول دین و اصول فقه به مقداری که لازم است به آن اشاره کردهاند . و اگر میترسد که بر اثر آموختن آن گمراه شود حرام است و اگر نه فی حد نفسه مانعی ندارد والله العالم.
الله العظمی تبریزی(ره)
که خوف انحراف و ضلال میدهد تعلم فلسفه و امثال آن برای او جایز
الله العظمی بروجردی(ره)
علوم دینیه مادامی که از آیات و روایات پایه اعتقادات دینی خود را کاملاً محکم نکرده باشند جایز نیست به تحصیل علوم فلسفه و عرفان بپردازند.
الله العظمی خمینی(ره)
من هم جای آقای بروجردی(ره) و رئیس و سرپرست حوزه بودم از این همه فلسفه گفتن، آن هم به این زیادی و به صورت کاملاً علنی احساس مسئولیت می .
حوزه برای فقه و اصول و حدیث و تفسیر و علوم دینی است البته در کنار آن هم عدهای که مستعد هستند مخصوصاً این روز ها با حفظ شرایط ... معقول بخوانند که کمک به علوم دینی آنها بکند و بتوانند در برابر دشمن مسلح باشند ولی نه با این وسعت و این همه سر و صدا از درس و بحث و چاپ و نشر کتابهای فلسفه آن هم در !!
الله العظمی خمینی(ره)
که شایستگی برای خواندن فلسفه دارند بطوری که منحرف نشوند کم هستند.
الله العظمی صافی :
و تدرّس فلسفه و عرفان مصطلح بطور آزاد مانند فقه و تفسیر و حدیث و علوم دیگر در حوزهها و خصوصاً قرار دادن آن در برنامه دروس حوزوی و دانشگاهی بسیار خطرناک است و اجرای این برنامهها و تشویق و تأیید آنان قابل توجیه نیست و اگر کسی در این حوزهها گمراه شود علاوه بر این که خودش مسئول است ، مدرس و استاد نیز مسئول خواهند بود.
الله خامنه :
و تحصیل فلسفه برای کسی که اطمینان دارد که باعث تزلزل در اعتقادات دینیاش نمیشود اشکال ندارد و بلکه در بعضی موارد واجب است.
الله مکارم :
فلسفه با دو شرط اشکالی ندارد، نخست این که انسان قبلاً عقاید اسلامی را به قدر کافی فرا گرفته باشد و دیگر این که نزد استاد متعهدی بخواند.
الله سید محمد :
ها که هنوز از استطاعت ضعیف هستند بهتر است فلسفه نخوانند چون فلسفه مسائل پیچیدهای دارد ممکن است طلبه نتواند هضم کند در نتیجه به شک و تردید مبتلا شده و امکان انحراف از موازین حقهي احکام یا اعتقادات را دارد و مشهور است که فلسفه نکبتآور .
[1] . ، 3/75؛ توحید مفضّل، .
[2] . آیت الله العظمی وحید خراسانی به مناسبت شهادت امام صادق(علیه ).
[3] . جاودانی، تألیف سید جعفر موسوی اصفهانی، .
[4] . ، .
[5] . ، .
[6] . القصوی، مسائل متفرقه، ص341، .
[7] . الوثقی، ج2، کتاب زکات، فصل6، .
[8] . ، ج57، ص197، آخر باب معادن و .
[9] . المراد، ص381، انوار نعمانیه، ج3، .
[10] . البحار، ج7، ذیل فلسفه، ص154، به نقل از .
[11] . الرشاد، فصل اول، ص17، انتشارات مولود .
[12] . .
[13] . البحار، ج7، .
[14] . النجاة، ج1، .
[15] . و صراط النجاة، .
[16] . الهدی، .
[17] . هایی از سیره امام خمینی(ره)، غلامعلی رجایی، ج5، ص33؛ زندگانی آبت الله بروجردی، تألیف علی دوانی، .
[18] . در فلسفه و عرفان، ص124؛ زندگانی آبت الله بروجردی، تألیف علی دوانی، [ [19] . فارسی، فصل تعلیم و تعلم و آداب آن، .
[20] . .
ّاً و خیبةً و تعساً لِمُنتَحِلی الفلسفه[COLOR=#000000] ، حرمان و هلاکت بر کسانی که پیرو فلسفه شدهاند. ]
الله العظمی وحید :
امام صادق(علیهالسلام) را .
جعفــر بــن محمــد (علیهالسلام) را میشناختیم، دنبال این و آن نمیرفتیــم، قــی کردههای فلاسفه یونان را نشخوار نمیکردیــم، زبالههــای عرفـــان اکسلوفان را هضم نمیکردیم، خواه ناخواه واماندیم و بیچاره شدیم و از ایــن اقیانــوس معرفت محروم شدیم.
الله حاج سید ابوالحسن
نیستم کسی که در غیر فقه و اصول زحمت بکشد از این شهریه استفاده کند.
جلسهای که مدرسین نجف در آن دعوت شده بودند، فرمودند: «نجف کارخانهی اجتهاد است، هرکس فلسفه و عرفان را میخواهد برود قم، من راضی نیستم این امور مطرح شود.
صدرا بادکوبهای، استاد تدریس منظومه بود اما یک مرتبه فلسفه را کنار گذاشت، من (آیت الله سید جواد میرسجادی) قبلاً پیش ایشان (صدرا) مقدمات را خوانده بودم. به شیخ صدرا گفتم: میخواهم منظومه بخوانم. گفت: من دیگر منظومه درس نمیگویم اما کسی را پیدا میکنم. بعد از چند وقت گفت سید عبدالاعلی فوق العاده مرید آقای سید ابوالحسن بود، رفتم پیش سید عبدالاعلی در منزلش منظومه را شروع کردم. سه یا چهار هفته رفتم درس منظومه. مرحوم آقا هر چند وقت یک مرتبه سئوال میکرد، از من که چه میخوانی؟
بار سئوال کرد که چه میخوانی؟ گفتم: تازه منظومه را شروع کردهام. سئوال کرد: پیش کی؟ گفتم: نزد سید عبدالاعلی. فرمود: «پسرم قلیله یضر و کثیره .»
مراد عکس آن باشد. «کثیره یضر و قلیله ».
آیت الله سید ابوالحسن فرمودند: آقا در فقه و اصول و روایات و تفسیر زحمت بکش، فلسفه به چه درد میخورد.
الله سید محمد کاظم :
فلسفه با ظن بلکه با خوف انجرار به ضلالت جایز نیست تعلیم و تعلم آن، بلکه هر چه از قبیل این باشد چنین است مثل مسافرت به بلاد کفر و معاشرت با کفار با فرض خوف مذکور.
الله سید محمد کاظم :
که قادر بر کار کردن میباشد اگر مشغول تحصیل علمی بشود که مانع از کسب و کار میشود [آیا جایز است زکات بگیرد؟] به شرطی گرفتن زکات برای او جایز است که آن علم واجب عینی یا واجب کفائی باشد یا مستحب باشد مثل تعلیم فقه بصورت اجتهادی یا تقلیدی. و اگر مثل فلسفه و نجوم و ریاضیات و عروض و ادبیات باشد که نه واجب است نه مستحب. برای کسی که قصد فقاهت در دین ندارد گرفتن زکات برای او جایز نیست.
عظام سید محمود شاهرودی، سید احمد خوانساری، سید ابوالقاسم خوئی، سید حسن قمی در مورد فلسفه و نجوم و ریاضیات و عروض و ادبیات، حاشیهای ندارند و نظرشان با نظر سید محمدکاظم یزدی یکی .
مجلسی(ره):
جنایت بر دین اسلام و شهرت و نشر دادن کتابهای فلاسفه در بین مسلمین از بدعتهای خلفای جور بوده [یعنی بنی العباس] که با ائمه معصومین (علیهمالسلام) دشمن بودهاند. آنها به این منظور مطالب فلاسفه و کتب آنها را بین مسلمین رواج دادند که مردم را از ائمه معصومین (علیهمالسلام) و از شریعت روشن اسلام منصرف و رو گردان سازند. [یعنی مردم را مشغول مطالب پیچ در پیچ فلاسفه نمایند تا به علوم آل محمد روی نیاورند و سرگرم افکار پریشان فلاسفه ].
بر همین مطلب دلالت دارد آنچه صفدیّ در شرح لامیه العجم ذکر کرده که چون مأمون عباسی با بعضی از پادشاهان نصاری صلح کرد ـ گمان میبرم که پادشاه جزیره قبرس باشد ـ از آنها طلب کرد که مخزن و کتابخانه کتب یونان را در اختیار او بگذارند ـ و آن کتابها در خانهای جمع بوده و هیچ کس از آن خبری نداشت .
پادشاه دوستان خصوصی خود را که صاحب رأی نیکو میدانست جمع کرد و با ایشان مشورت نمود، تمامی آنها رأی دادند که آن کتب را در اختیار مأمون نگذارد و نزد او نفرستد مگر یک نفر از آنها که گفت این کتب را نزد ایشان بفرست [چون این کار به ضرر و شکست آنها تمام میشود] زیرا این علوم (یعنی فلسفه) داخل هیچ دولت شرعیه نشده مگر آن که آنها را به فساد کشانیده و اختلاف در بین علماء آنها ایجاد کرده است.
مجلسی(ره)
این است که اول کسی که کتابهای یونانیان [کتب فلاسفه] را به زبان عربی ترجمه کرد خالد بن یزید بن معاویه .
:
خاتمه کتاب منیه المرید در باب اقسام علوم میفرماید: علوم دیگری باقی ماند که بعضی از آنها مطلقاً حرام است مانند علم سحر، شعبده بازی و بعضی از مسائل فلسفی و بطور کلی هر عملی که موجب پیدایش شک در انسان شود حرام است.
:
اعرض عن مطالعه العلوم الدینیه و صرف اوقاته فی افاده الفنون الفلسفیه فعن قریب لسان حاله یقول عند شروع شمس عمره فی الافول: تمام عمر با اسلام در داد و ستد بودم کنون می میرم و از من بت و زنّار می .
: شیخ بهائی در کشکول خود میفرماید: کسی که از مطالعه علوم دینی دوری کند و وقت خود را در فایده دادن فنون فلسفی بگذراد در زمانی که خورشید عمرش رو به پایان میرود، زبان حالش نزدیک است که بگوید: تمام عمر با اسلام در داد و ستد بودم ...
مامقانی (صاحبرجال)
به فرزندش میفرماید: اولین چیزی که بر تو واحب است این است که به اصول دینت بپردازی و با ادلّه قاطع پایههای اعتقادی و یقین به خالق خودت و انبیاء و اولیائش را محکم کنی زیرا که تو مانند حیوانات بیهدف .
من این نیست که دنبال علم کلام و فلسفه بروی و به کتابهای این دو علم مراجعه کنی بلکه تو را شدیداً منع میکنم (قبل از این که به کمال برسی) چون در بین آن کتب مطالب فریبندهای هست که چه بسا تو را اهل جهنم میکند حتی حدیث از اهلبیت (علیهمالسلام) هست که از هرگونه مراجعه به این دو علم منع میکند، بلکه غرض من مراجعه به کتب عقاید مرحوم مجلسی(ره) و مانند آن است.
محسن فیض کاشانی (داماد ملاصدرا)
متکلمم و نه متفلسف و نه متصوّفم و نه متکلّف بلکه مقلّد قرآن و حدیث و تابع اهل بیت آن سرور، از سخنان حیرت افزای طوایف اربع ملول [بیزار] و بر کرانه [بر کنار] و از ما سوای قرآن مجید و حدیث اهل بیت و آنچه بدین دو آشنا نباشد بیگانه، آنچه خواندهام همه از یاد من برفت، الا حدیث دوست که تکرار میکنم.
:
قوم گمان کردهاند که بعضی از علوم دینیّه هست که در قرآن و حدیث یافت نمیشود و از کتب فلاسفه یا متصوّفه میتوان دانست از پی آن باید رفت مسکینان نمی دانند که خلل و قصور نه از جهت حدیث یا قرآن است بلکه خلل در فهم و قصور در درجه ایمان ایشان است.
:
منتجب الدین در فهرست خودش میگوید کتاب تهافت الفلاسفه [که بر ضدّ فلاسفه است] تألیف قطب راوندی .
بن :
میگوید از جمله کتابهای فضل بن شاذان کتاب «ردّ بر فلاسفه» .
الله العظمی آقامحمدباقر هزارجریبی غروی:
آخر اجازهای که به علامه بحرالعلوم(ره) نوشته میفرماید: توصیه میکنم او را (بحر العلوم را) به تلاش در بدست آوردن مقامات عالی اخروی مخصوصاً تلاش در منتشر نمودن احادیث اهلبیت معصومین(علیهالسلام) و دور انداختن تعلّقات و علاقههای پست دنیوی و این که مبادا عمر گرانبهای خودش را در علوم فلسفی که زیبا جلوه داده شده صرف نماید زیرا علوم فلسفی مانند سرابی است که به سرعت ناپدید خواهد شد و شخص تشنه آن را آب میپندارد.
الله العظمی خوئی(ره)
: آیا آموختن فلسفه برای طلبه علوم دینی که با ادیان و عقاید دیگر بحث و تبادل آراء دارد لازم است؟ و آیا برای طلاب علوم دینی در انجام این وظیفه وجوب کفائی هست؟ و آیا میشود فلسفه را تحت عنوان مقدمه امربهمعروف و نهیازمنکر دانست یا این که مقدمهای برای محافظت از دین یا مقدمه برای هر دوی اینها؟ و اگر هم لزومی برای طلاب ندارد آیا اصلاً آموختن آن فایدهای دارد یا هیچ فایدهای ندارد؟ همچنین آموختن فلسفه بر چه کسی جایز نیست (لطفاً پاسخ این قسمت را بطور کامل توضیح دهید) و اگر فرض کنیم که فهمیدن (کامل و صحیح) اصول فقه یا بعضی از ابواب آن متوقف بر دانستن فلسفه باشد آیا در این صورت ترجیحی برای آموختن همگانی آن هست؟ یا این که فقط برای طلبهای که امید است انشاءا... آینده درخشانی داشته باشد خوب است؟
: برای ما روشن نشده که بعضی چیزها متوقف باشد بر آموختن فلسفه بلکه در خلال اصول دین و اصول فقه به مقداری که لازم است به آن اشاره کردهاند . و اگر میترسد که بر اثر آموختن آن گمراه شود حرام است و اگر نه فی حد نفسه مانعی ندارد والله العالم.
الله العظمی تبریزی(ره)
که خوف انحراف و ضلال میدهد تعلم فلسفه و امثال آن برای او جایز
الله العظمی بروجردی(ره)
علوم دینیه مادامی که از آیات و روایات پایه اعتقادات دینی خود را کاملاً محکم نکرده باشند جایز نیست به تحصیل علوم فلسفه و عرفان بپردازند.
الله العظمی خمینی(ره)
من هم جای آقای بروجردی(ره) و رئیس و سرپرست حوزه بودم از این همه فلسفه گفتن، آن هم به این زیادی و به صورت کاملاً علنی احساس مسئولیت می .
حوزه برای فقه و اصول و حدیث و تفسیر و علوم دینی است البته در کنار آن هم عدهای که مستعد هستند مخصوصاً این روز ها با حفظ شرایط ... معقول بخوانند که کمک به علوم دینی آنها بکند و بتوانند در برابر دشمن مسلح باشند ولی نه با این وسعت و این همه سر و صدا از درس و بحث و چاپ و نشر کتابهای فلسفه آن هم در !!
الله العظمی خمینی(ره)
که شایستگی برای خواندن فلسفه دارند بطوری که منحرف نشوند کم هستند.
الله العظمی صافی :
و تدرّس فلسفه و عرفان مصطلح بطور آزاد مانند فقه و تفسیر و حدیث و علوم دیگر در حوزهها و خصوصاً قرار دادن آن در برنامه دروس حوزوی و دانشگاهی بسیار خطرناک است و اجرای این برنامهها و تشویق و تأیید آنان قابل توجیه نیست و اگر کسی در این حوزهها گمراه شود علاوه بر این که خودش مسئول است ، مدرس و استاد نیز مسئول خواهند بود.
الله خامنه :
و تحصیل فلسفه برای کسی که اطمینان دارد که باعث تزلزل در اعتقادات دینیاش نمیشود اشکال ندارد و بلکه در بعضی موارد واجب است.
الله مکارم :
فلسفه با دو شرط اشکالی ندارد، نخست این که انسان قبلاً عقاید اسلامی را به قدر کافی فرا گرفته باشد و دیگر این که نزد استاد متعهدی بخواند.
الله سید محمد :
ها که هنوز از استطاعت ضعیف هستند بهتر است فلسفه نخوانند چون فلسفه مسائل پیچیدهای دارد ممکن است طلبه نتواند هضم کند در نتیجه به شک و تردید مبتلا شده و امکان انحراف از موازین حقهي احکام یا اعتقادات را دارد و مشهور است که فلسفه نکبتآور .
[1] . ، 3/75؛ توحید مفضّل، .
[2] . آیت الله العظمی وحید خراسانی به مناسبت شهادت امام صادق(علیه ).
[3] . جاودانی، تألیف سید جعفر موسوی اصفهانی، .
[4] . ، .
[5] . ، .
[6] . القصوی، مسائل متفرقه، ص341، .
[7] . الوثقی، ج2، کتاب زکات، فصل6، .
[8] . ، ج57، ص197، آخر باب معادن و .
[9] . المراد، ص381، انوار نعمانیه، ج3، .
[10] . البحار، ج7، ذیل فلسفه، ص154، به نقل از .
[11] . الرشاد، فصل اول، ص17، انتشارات مولود .
[12] . .
[13] . البحار، ج7، .
[14] . النجاة، ج1، .
[15] . و صراط النجاة، .
[16] . الهدی، .
[17] . هایی از سیره امام خمینی(ره)، غلامعلی رجایی، ج5، ص33؛ زندگانی آبت الله بروجردی، تألیف علی دوانی، .
[18] . در فلسفه و عرفان، ص124؛ زندگانی آبت الله بروجردی، تألیف علی دوانی، [ [19] . فارسی، فصل تعلیم و تعلم و آداب آن، .
[20] . .
-
- پست: 1
- تاریخ عضویت: شنبه ۲۹ فروردین ۱۳۸۸, ۱۲:۲۶ ب.ظ
Re: رهایی از فلسفه ...
من گمان نمي كنم كه تهذيب نفس با فلسفه و عرفان تداخلي داشته باشد. خود چنين روشي را پيش مي گيرم:
من فلسفه مي خوانم عرفان مي خوانم اما امامم علي است و نه بوعلي
مگر هر كس فلسفه يا عرفان مي خواند قسم خورده كه هر چه مي خواند عين حقيقت است؟
مي توان اينها را خواند و به اين ها اقتدا نكرد.
اين دو مطلب را با هم خلط نكنيد.
-
- پست: 2218
- تاریخ عضویت: جمعه ۲۰ بهمن ۱۳۸۵, ۱۰:۰۱ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 3085 بار
- سپاسهای دریافتی: 5884 بار
- تماس:
Re: رهایی از فلسفه ...
سلام
خیلی خوب است که امامتان علی بن ابیطالب (علیه السلام) است .
پس چه بهتر است که در عمل هم از کلام ائمه هدی(علیهم السلام) پیروی کنیم .
همچنین امام حسن عسکری (علیه السلام) خطاب به ابی هاشم جعفری فرمودند :
شِرار خلق الله علی وجه الارض ، لانّهم یَمیلون الی الفلسفة و التصوف ....
(مستدرک سفینة البحار ج 8ص299)
خیلی خوب است که امامتان علی بن ابیطالب (علیه السلام) است .
پس چه بهتر است که در عمل هم از کلام ائمه هدی(علیهم السلام) پیروی کنیم .
علی اصغر حسین نوشته شده:
صادق علیه :
ّاً و خیبةً و تعساً لِمُنتَحِلی الفلسفه[COLOR=#000000] ، حرمان و هلاکت بر کسانی که پیرو فلسفه شدهاند. ، 3/75؛ توحید مفضّل، .
همچنین امام حسن عسکری (علیه السلام) خطاب به ابی هاشم جعفری فرمودند :
شِرار خلق الله علی وجه الارض ، لانّهم یَمیلون الی الفلسفة و التصوف ....
(مستدرک سفینة البحار ج 8ص299)
[External Link Removed for Guests]
[External Link Removed for Guests]
[External Link Removed for Guests]
-
- پست: 128
- تاریخ عضویت: سهشنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۸۸, ۴:۱۳ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 52 بار
- سپاسهای دریافتی: 137 بار
Re: رهایی از فلسفه ...
سلام
انصاف این است که کلمات ملاصدرا و امام خمینی دلیلی بر رد فلسفه نیست بالاخص در تفسیر ملا صدرا که صریحا می گوید الصوفی هو الله
ثانیا کلمات علما در مخالفت فلسفه چه چیزی را اثبات می کند در حالی که بعضی از آنان فلسفه را تایید می کنند مثل علامه طباطبایی
ثالثا بهتر بود در جواب استدللات فلاسفه دلیل بیاورید موفق باشید
انصاف این است که کلمات ملاصدرا و امام خمینی دلیلی بر رد فلسفه نیست بالاخص در تفسیر ملا صدرا که صریحا می گوید الصوفی هو الله
ثانیا کلمات علما در مخالفت فلسفه چه چیزی را اثبات می کند در حالی که بعضی از آنان فلسفه را تایید می کنند مثل علامه طباطبایی
ثالثا بهتر بود در جواب استدللات فلاسفه دلیل بیاورید موفق باشید