/// غـريـب مـديـنـــه /// ( کشتي پهلو گرفته )

مدیر انجمن: شورای نظارت

ارسال پست
Iron
Iron
پست: 132
تاریخ عضویت: چهارشنبه ۴ مهر ۱۳۸۶, ۵:۴۹ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 1 بار
سپاس‌های دریافتی: 133 بار

پست توسط خاک قدم هايش »

و ا اَبَتاه! واصَفّياه! وامُحَمَّداه! وا اَبَالْقاسِماه! وارَبيعَ الْاَرامل و الْيتامى... رَفَعْتَ قُوَتّى وَ خانَنَى جَلدى وَ شَمَتْ بى عَدُّوى وَالْكَمَدُ قاتِلى.

يا اَبَتاه! بَقيتُ و اللَّه وَحيدة وَ حيرانة فَريدة فَقَدِ انْخَمَد صَوْتى! وَانْقَطَعَ ظَهْرى وَ تَنَغَّصَ عَيْشى وَ تَكَدَّرَ دَهْرى...


پدرجان! قبله و محراب پس از تو چه خواهد شد؟ بابا! چه كسى به داد دختر عزيز مرده ات خواهد رسيد؟ پدرجان! توانم رفته است، شكيبايى ام تمام شده است.

دشمن شاد شده ام پدر! دشمن به شماتتم ايستاده است. و رنج و اندوهى كشنده، كمر به قتلم بسته است.

پدرجان! يكه و تنها مانده ام و در كار خود حيران و سرگردان.

پدرجان! صدايم ته افتاده است و پشتم شكسته است و زندگى ام در هم ريخته است و روزگارم سياه شده است.

پدرجان! پس از تو در اين وحشت فراگير، مونسى نمى يابم.

كسى نيست كه گريه ام را آرام كند و ياور اين ضعف و درماندگى ام شود.

پدرجان! پس از اين قرآن محكم و مهبط جبرئيل و مكان ميكائيل غريب شد.

پدرجان! پس از تو زمانه ميل به ادبار يافت، دنيا دگرگون شد و درهاى پشت سرم قفل خورد.

پدرجان! بعد از تو دنيا نفرت برانگيز است و تا نفسم قطع نشود، گريه ام برتو قطع نمى شود.

پدرجان! نه شوق مرا نسبت به تو پايانى است و نه در فراق تو حزنم را انجامى.

پدرجان! گذشت زمان و حائل خاك، اندوهم را كم و كهنه نمى كند، هر لحظه زخم فراق تو تازه است و غم دورى تو نو، به خدا كه قلب من عاشقى سرسخت است.

اين غم غمى است كه هر روز زيادتر مى شود و هيچگاه از ميان نمى رود.

اين فاجعه هميشه بر من گران است و اين گريه هميشه تازه است و آسايش براى هميشه رخت بربسته است.


آن دلى كه بتواند درعز او مصيبت تو صبور باشد، به حق دلى پر طاقت است.



(40)
اللهم عجل ثم عجل ثم عجل لوليک الفرج
Bronze
Bronze
پست: 270
تاریخ عضویت: سه‌شنبه ۲۹ مرداد ۱۳۸۷, ۶:۲۲ ب.ظ
محل اقامت: کره زمین
سپاس‌های ارسالی: 194 بار
سپاس‌های دریافتی: 797 بار
تماس:

Re: /// غـريـب مـديـنـــه /// ( کشتي پهلو گرفته )

پست توسط پرستوی-مهاجر »

پدر جان! با رفتن تو، نور از دنيا رفته است و گلهاى دنيا پژمرده شده‌اند.

پدرجان! اندوه فراق تو تا قيامت خوراك من است.

پدر جان! تو كه رفتى انگار حلم و اغماض هم از وجود من دور شد.

پدرجان! يتيمان و بيوه زنان پس از تو كه را دارند؟

پدرجان! اين امت پس از تو تا قيامت به كه دلخوش باشد؟


پدر جان! بعد از تو ما درمانده شديم.

پدرجان! بعد از تو مردم از ما روى برگرداندند.


پدرجان! ما بواسطة تو محترم بوديم در ميان مردم و نه اينچنين خوار و درمانده.

پدرجان! چه اشكى است كه در فراق تو ريخته نمي‌شود؟

و چه حزنى است كه پس از تو استمرار نمي‌يابد؟

پدرجان! بعد از تو كدام مژه با خواب آشنا مي‌شود.


تو بهار دين بودى و نور انبياء.

  شگفتم كه چراكوهها در غم تو از هم نمي‌پاشند و درياها در خويش فرو نمي‌روند.

و زمين به لرزه در نمي‌آيد. 


 (41) 
یادتان باشد اگر همچو پرستو رفتیم

خانه مادری ما همه بیت الزهراست

یادتان باشد اگر تنگی دل غوغا کرد

مهدی فاطمه را یاد کنید او تنهاست
Bronze
Bronze
پست: 270
تاریخ عضویت: سه‌شنبه ۲۹ مرداد ۱۳۸۷, ۶:۲۲ ب.ظ
محل اقامت: کره زمین
سپاس‌های ارسالی: 194 بار
سپاس‌های دریافتی: 797 بار
تماس:

Re: /// غـريـب مـديـنـــه /// ( کشتي پهلو گرفته )

پست توسط پرستوی-مهاجر »

 پدرجان! من اينك آماج تيرهاى سنگين مصيبت شده‌ام.

مصيبتى كه كم نبود، كوچك نبود، ساده نبود، تحمل كردنى نبود. مصبت طاقت‌سوزى كه آمد و آمد و در خانه مرا كوبيد.

پدر جان! مصيبتى كه اشك فرشتگان خدا را درآورد.

و افلاك را از حركت بازداشت.

پدر جان! پس از تو منبرت را وحشت فرا گرفته است.

و محرابت از مناجات تهى شده است.

اما قبر تو خوشحال است كه چون توئى را در خويش جا داده است.

و بهشت در پوست خود نمي‌گنجد كه هميشه مشتاق تو و دعاى تو و نماز تو بوده است.

پدر جان! هرجا كه نور حضور تو دامن گسترده بود، اكنون غرق در تاريكى است.

پدر جان! اين مصيبت، مصيبتى است كه فقط با رسيدن به تو التيام مي‌يابد.

پدر جان!


آن على، آن ابوالحسنى كه محل اعتماد و اطمينان تو بود، پدر حسن و حسين تو بود،

برادر تو بود، نزديكترين ياور و بهترين دوست تو بود،

همان كه در كوچكى در دامنت پرورده بودى و در بزرگى برادرش خوانده بودى،

همان كه شيرين‌ترين همدل و همدم و همراه تو بود،

همان كه اولين مؤمن، مهاجر و بهترين ياور تو بود،


او اكنون سخت تنها شده است و در مصيبت جانكاه عزيز از دست رفته‌اش بي‌تاب است.

آرى پدر جان! مصيبت، مصيبت از دست دادن عزيز، ما را احاطه كرده است،


اشك و آه، قاتل ما شده است و اندوه، گريبانمان را سخت چسبيده است.  
یادتان باشد اگر همچو پرستو رفتیم

خانه مادری ما همه بیت الزهراست

یادتان باشد اگر تنگی دل غوغا کرد

مهدی فاطمه را یاد کنید او تنهاست
Bronze
Bronze
پست: 270
تاریخ عضویت: سه‌شنبه ۲۹ مرداد ۱۳۸۷, ۶:۲۲ ب.ظ
محل اقامت: کره زمین
سپاس‌های ارسالی: 194 بار
سپاس‌های دریافتی: 797 بار
تماس:

Re: /// غـريـب مـديـنـــه /// ( کشتي پهلو گرفته )

پست توسط پرستوی-مهاجر »

چه كنم پدر؟

صبرم در سوگ تو كم شده است و تسلى از من فاصله گرفته است.

چشم! اى چشم! ببار. واى بر تو اگر از بارش خون دريغ كنى.

اى رسول و برگزيدة حق! اى پناهگاه يتيمان و ضعيفان.

كوهها و وحوش و پرندگان و زمين همه به تبع آسمان بر تو گريستند.

آقاى من! حجون و ركن و مشعر و بطحاء گريستند.

محراب و درس قرآن صبح و شام، ضجه زدند و شيون كردند. و اسلام بر تو گريست، اسلامى كه با رفتن تو غريب شد، كاش منبرت را مى


ديدى، منبرى كه تو از آن بالا مي‌رفتى، اكنون ظلمت از آن بالا مي‌رود.

خدايا، مرگم را برسان كه من از حيات، بريده‌ام.

پدر جان! زندگى بي‌تو خالى است، حيات بدون تو مرگ است و روشنى بي‌تو ظلمت.

آنكه گمشده‌اى دارد، همه جا به دنبال او مي‌گردد، همه جا را خالى از او احساس مي‌كند، پدر جان، من جانم را گم كرده‌ام. جگرم را گم


كرده‌ام. قلبم را گم كرده‌ام.

گفتم شايد يعقوب‌وار به پيراهنت التيام بيابم، همان پيراهنى كه على تو را در آن غسل داده بود، اما پيراهن خالي‌ات بوى تو را در شامه‌ام


زنده كرد و بيشتر آتشم زد، از حال و هوش رفتم آنچنانكه على خود را شماتت مي‌كرد از اينكه پيراهن را به دست من سپرده است.(1)

بلال بعد از تو اذان نگفت و نمي‌گفت. به او گفتم: دوست دارم صداى مؤذن پدرم را بشنوم، شايد از غم و غربتم كاسته شود.

«الله اكبر» را كه گفت، گريه امانم را بريد.

وقتى نواى اشهد ان محمداً رسول الله در گوش جانم نشست، صيهه‌ام آنچنان به آسمان رفت كه همه ترسيدند، جانم به آسمان رفته


باشد، وقتى به هوش آمدم، هر چه كردم، بلال، ديگر ادامه نداد. گفت: اى دختر رسول خدا! برجان شما مي‌ترسم.(2)


 
(1). مقتل خوارزمى.
(2). بحارالانوار، جلد دهم.
یادتان باشد اگر همچو پرستو رفتیم

خانه مادری ما همه بیت الزهراست

یادتان باشد اگر تنگی دل غوغا کرد

مهدی فاطمه را یاد کنید او تنهاست
Bronze
Bronze
پست: 270
تاریخ عضویت: سه‌شنبه ۲۹ مرداد ۱۳۸۷, ۶:۲۲ ب.ظ
محل اقامت: کره زمین
سپاس‌های ارسالی: 194 بار
سپاس‌های دریافتی: 797 بار
تماس:

Re: /// غـريـب مـديـنـــه /// ( کشتي پهلو گرفته )

پست توسط پرستوی-مهاجر »

چه كنم پدر؟


يادت هميشه هست و جاى خالي‌ات با هيچ چيز پر نمي‌شود.

آنچه فقط از من بر مي‌آيد اين است كه بنشينم كنار قبر تو و غربتم را زمزمه كنم:

آنكه شامه‌اش با تربت احمدى آشنا شده، چه باك اگر پس از آن هيچ عطر و مشك و غاليه‌اى را نبويد.

به آنكه پنهانى لايه‌هاى زمين گشته است بگو كه آيا ضجه و مويه و فغان مرا مي‌شنود؟

مصيبت و اندوه آنچنان بر من مستولى شده است كه اگر پنجه بر گلوى روز مي‌انداخت، شب مي‌شد.

من در سايه رحمت و حمايت محمد بودم و تا آن دم كه اين سايه گسترده بود، من از هيچ چيز نمي‌ترسيدم.

امروز پر و بالم حتى در مقابل فرومايگان ريخته است و مي‌هراسم از ستم و ظالم را با ردايم دفع مي‌كنم.



حتى قمريان هم شب هنگام بر شاخسار مصيبت من گريه مي‌كنند.

حزن و اندوه پس از تو، تنها مونس من است و اشك تنها بالاپوش من.
یادتان باشد اگر همچو پرستو رفتیم

خانه مادری ما همه بیت الزهراست

یادتان باشد اگر تنگی دل غوغا کرد

مهدی فاطمه را یاد کنید او تنهاست
Bronze
Bronze
پست: 270
تاریخ عضویت: سه‌شنبه ۲۹ مرداد ۱۳۸۷, ۶:۲۲ ب.ظ
محل اقامت: کره زمین
سپاس‌های ارسالی: 194 بار
سپاس‌های دریافتی: 797 بار
تماس:

Re: /// غـريـب مـديـنـــه /// ( کشتي پهلو گرفته )

پست توسط پرستوی-مهاجر »

 -*-*- سقيفه و خيانت -*-*- 
 
غم به جراحت مي‌ماند، يكباره مي‌آيد اما رفتنش، التيام يافتنش و خوب شدنش با خداست. 
 و در اين ميانه، نمك روى زخم و استخوان لاى زخم و زخم بر زخم، حكايتى ديگر است. حكايتى كه نه مي‌شود گفت و نه مي‌توان نهفت.   
حكايت آتشى كه مي‌سوزاند، خاكستر مي‌كند اما دود ندارد، يا نبايد داشته باشد.   
مرگ پيامبر براى تو تنها مرگ يك پدر نبود، حتى مرگ يك پيامبر نبود، مرگ پيام بود، مرگ شمع نبود، مرگ روشنى بود.   
آنكه گفت «حَسْبُنا كِتابَ الله» كتاب خدا را نمي‌شناخت، نمي‌دانست كه يكى از دو ثقل به تنهايى، 

 آفرينش را واژگون مي‌كند،  
 نمي‌فهميد كه با يك بال نه تنها نمي‌توان پريد كه يك بال، وبال گردن مي‌شود و امكان راه رفتن بطئى را هم از انسان سلب مي‌كند.  
 و نه او كه مردم هم نفهميدند       كه كتاب بدون امام، كتاب نيست، كاغذ و نوشته‌اى است بي‌روح و جان     و نفهميدند       كه قبله بدون امام قبله نيست و كعبه بدون امام سنگ و خاك است و قرآن بدون امام، خانة بي‌صاحبخانه است.      هركس به خانة بي‌صاحبخانه، به ميهمانى برود، به يقين گرسنه برمي‌گردد. مگر آنكه خيال چپاول داشته باشد و قصد غصب كرده باشد يا كودك و سفيه و مجنون باشد.      تو در مرگ رسول، هدم رساله را مي‌ديدى و در مرگ پيامبر نابودى پيام را.       و حق با تو بود، آنجا كه تو ايستاده‌ بودى، همه چيز پيدا بود. تو از حوادث گذشته و آينده خبر مي‌دادى، انگار كه همه را پيش چشم دارى.       خداوند آنچه را كه به پيامبر و پدر داده بود، به تو نيز داده بود، جز رسالت و امامت.      تو يكبار در پيش پدر آنچنان از عرش و كرسى و ماضى و مستقبل سخن گفتى كه پدر شگفت زده به نزد پيامبر شتافت و پاسخ شنيد...       
یادتان باشد اگر همچو پرستو رفتیم

خانه مادری ما همه بیت الزهراست

یادتان باشد اگر تنگی دل غوغا کرد

مهدی فاطمه را یاد کنید او تنهاست
Bronze
Bronze
پست: 270
تاریخ عضویت: سه‌شنبه ۲۹ مرداد ۱۳۸۷, ۶:۲۲ ب.ظ
محل اقامت: کره زمین
سپاس‌های ارسالی: 194 بار
سپاس‌های دریافتی: 797 بار
تماس:

Re: /// غـريـب مـديـنـــه /// ( کشتي پهلو گرفته )

پست توسط پرستوی-مهاجر »

ــ آرى، او هم مي‌داند آنچه را كه ما مي‌دانيم.

هيچكس هم اگر باور نكند، من يقين دارم كه جبرئيل پس از پيامبر نيز دل از اين خانه نكَند و همچنان رابط عرش و فرش باقى ماند.

هماندم كه پيامبر سر بر بالش ارتحال گذاشت، همه فتنه‌هاى آتى از پيش چشم تو گذشت كه تو آنچنان ضجه زدى و نواى وا محمداه را روانه آسمان كردى.

دستهاى پدر هنوز در آب غسل پيامبر بود كه دستهاى فتنه در سقيفة بني‌ساعده به هم گره خورد و گره در كار اسلام محمدى افكند.

جسد مطهر پيامبر هنوز بر زمين بود كه ابرهاى تيره در آسمان پديدار شد و باران فتنه باريدن گرفت.

دين در كنار پيامبر ماند و دنيا در سقيفة بني‌ساعده متجلى شد.

درلحظه‌اى كه هارون در كار مشايعت موسى به طورى جاودانه بود، مردم در سقيفةسامرى آخرت مي‌فروختند بي‌آنكه حتى به عوض، دنيا بگيرند.

خَسِرَ الدُّنْيا وَاْلاَخِرة، ذلِكَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمَبين.

معن بن عدى و عويم بن ساعده آمدند و به عمر گفتند:

ــ حكومت رفت، قدرت رفت.

ــ كجا؟

ــ از جاده سقيفه پيچيد و رفت به سمت انصار.

ــ كاروانسالار؟

ــ سعد بن عباده.

عمر به ابوبكر گفت:

ــ تا دير نشده بجنبيم.
یادتان باشد اگر همچو پرستو رفتیم

خانه مادری ما همه بیت الزهراست

یادتان باشد اگر تنگی دل غوغا کرد

مهدی فاطمه را یاد کنید او تنهاست
Bronze
Bronze
پست: 270
تاریخ عضویت: سه‌شنبه ۲۹ مرداد ۱۳۸۷, ۶:۲۲ ب.ظ
محل اقامت: کره زمین
سپاس‌های ارسالی: 194 بار
سپاس‌های دریافتی: 797 بار
تماس:

Re: /// غـريـب مـديـنـــه /// ( کشتي پهلو گرفته )

پست توسط پرستوی-مهاجر »

  سر راه، ابوعبيدة جراح را هم برداشتند و شتابان عازم سقيفه شدند.

در سقيفه، سعدبن عباده، عبا پيچيده، شتر حكومت را در جلوى خود گذاشته بود و با تظاهر به

كسالت و بي‌رغبتى، آن را به سمت خود مي‌كشيد.

وقتى اين سه، وارد سقيفه شدند، شتر را ـ اگر چه مجروح و پى شده ـ از چنگال انصار بيرون

كشيدند و به دندان گرفتند و اين در حالى بود كه صاحب شتر، عزادار و داغدار، افسار و شتر را از

ياد برده بود.

عمر طبق معمول بنا را بر خشونت و دعوا گذاشت و با سعد به مشاجره پرداخت، اما ابوبكر يادش

آورد كه:

ــ «اَلرِفْقُ هُنا اَبْلَغ».

اينجا نرمش، بيشتر به كار ما مي‌آيد.

و ابوبكر خود، عنان را در دست گرفت، از مهاجرين و انصار هر دو تمجيد كرد اما مهاجرين را برتر

شمرد آنچنانكه آنان را شايسته امارت و انصار را شايسته وزارت قلمداد كرد.

بعدها عمر گفت كه من در اين راه هيچ مكرى نيدوخته بودم مگر آنكه ابوبكر مثل آن يا بهتر از آن را

به كار برد.

«ما شَيءٌ كانَ زَوَّرْتُه فِى الَطّريق اِلاّ اَتى بِهِ اَوْ بِاَحْسَنَ مِنْه».

پيامبر پيش از اين گفته بود:

«امت من را اين دسته از قريش هلاك خواهند كرد. 

التماس دعای فرج منتقم سیلی مادر
یادتان باشد اگر همچو پرستو رفتیم

خانه مادری ما همه بیت الزهراست

یادتان باشد اگر تنگی دل غوغا کرد

مهدی فاطمه را یاد کنید او تنهاست
Bronze
Bronze
پست: 270
تاریخ عضویت: سه‌شنبه ۲۹ مرداد ۱۳۸۷, ۶:۲۲ ب.ظ
محل اقامت: کره زمین
سپاس‌های ارسالی: 194 بار
سپاس‌های دریافتی: 797 بار
تماس:

Re: /// غـريـب مـديـنـــه /// ( کشتي پهلو گرفته )

پست توسط پرستوی-مهاجر »

  بودند:

ــ تكليف مردم در اين شرايط چيست؟

فرموده بود:

ــ اى كاش مي‌توانستند از آن بركنار بمانند.

قرار بر اين شده بود كه ابوبكر، حكومت را به عمر و ابوعبيده جراح تعارف كند و آنها با تواضع آن را به او برگردانند.

ابوبكر بعد از اتمام سخنرانى گفت:

ــ يا بااعمر يا با ابوعبيده جراح بيعت كنيد و كار را تمام كنيد.

عمر گفت:

ــ نه به خدا، ما هيچكدام با وجود شما اين كار را نمي‌كنيم. دستت را پيش بياور تا با تو بيعت كنيم.

ابوبكر بي‌درنگ دست پيش آورد و اول عمر و بعد ابوعبيدة جراح و بعد سالم غلام حذيفه با او بيعت كردند.

سپس عمر با زبان تازيانه از مردم خواست كه وحدت مسلمين را نشكنند و با خليفة پيامبر! بيعت كنند.

پدر هنوز در كار تغسيل و تدفين پيامبر بود كه از بيرونِ دَر صداى الله اكبر آمد.

پدر مبهوت از عباس پرسيد:

ــ عمو معنى اين تكبير چيست؟ 
یادتان باشد اگر همچو پرستو رفتیم

خانه مادری ما همه بیت الزهراست

یادتان باشد اگر تنگی دل غوغا کرد

مهدی فاطمه را یاد کنید او تنهاست
Bronze
Bronze
پست: 270
تاریخ عضویت: سه‌شنبه ۲۹ مرداد ۱۳۸۷, ۶:۲۲ ب.ظ
محل اقامت: کره زمین
سپاس‌های ارسالی: 194 بار
سپاس‌های دریافتی: 797 بار
تماس:

Re: /// غـريـب مـديـنـــه /// ( کشتي پهلو گرفته )

پست توسط پرستوی-مهاجر »

عباس گفت:

ــ يعنى آنچه نبايد بشود شده است.

آنچه پدر كرد، غفلت و غيبت نبود، عين حضور بود.

در آن لحظه هر كه پيش پيامبر نبود، غايب بود. غيبت و حضور نسبى است. وقتى كه دين خدا بر زمين مانده است. با دين و در كنار دين بودن

حضور است.

هر كه نباشد، دچار وسوسه و دسيسه مي‌شود. كسى كه با چراغ و در كنار چراغ است كه راه را گم نمي‌كند.

ماه بايد در آسمان باشد و از خورشيد نور بگيرد، به خاطر كرم شب‌تابى كه نبايد خود را به زمين برساند.

ابرهاى فتنه از سقف سقيفه گذشتند و خانة پيامبر را احاطه كردند، همهمه در بيرون دَر، شدت گرفت و دَر،

آنچنان كوفته شد كه ستونهاى خانة پيامبر لرزيد.

ــ بيرون بيائيد. بيرون بيائيد وگرنه همه‌تان را آتش مي‌زنيم.

صدا، صداى عمر بود.

تو با يك دنيا غم از جا بلند شدى و به پشت دَر، رفتى، اما دَر را نگشودى.

ــ تو را با ما چه كار؟ بگذار عزاداريمان را بكنيم.

باز هم فرياد عمر بود:

ــ على، عباس و بني‌هاشم، همه بايد به مسجد بيايند و با خليفة پيغمبر بيعت كنند.

ــ كدام خليفه؟ امام و خليفة مسلمين كه اينجا بالاى سر پيامبر است.

ــ مسلمين با ابوبكر بيعت كرده‌اند، دَر را باز كن و گرنه آتش مي‌زنم
یادتان باشد اگر همچو پرستو رفتیم

خانه مادری ما همه بیت الزهراست

یادتان باشد اگر تنگی دل غوغا کرد

مهدی فاطمه را یاد کنید او تنهاست
ارسال پست

بازگشت به “فاطمة الزهراء (سلام الله علیها)”