« شام غریبان... »
درخت زندگی بی شاخ و برگ است
به روی شانه ام تابوت مرگ است
****
نفس در سینه تنگی می کند باز
دلم مرثیه می خواند از آغاز
****
به دل جز داغ آن یار جوان نیست
برای راه رفتن هم توان نیست
****
نمی دانم پس از دفن ستاره
به خانه باز می گردم دوباره ؟!
****
تو ای سلمان ، مسلمانی نشان ده !
ابوذر ، سخت ایمانی نشان ده !
****
کمی اندوه مولا را بگیرید
سر تابوت زهرا را بگیرید
****
چگونه صبر بر من چیره باشد
که ماهم بین خاکِ تیره باشد
****
غمش در دل نهان کردن چه سخت است
گُلی در گِل نهان کردن چه سخت است
****
مگر آنکه پدر گوید که هستم
خودش گیرد امانت را ز دستم
****
دلم خون است که خود در مدفن او
لَحَد باید بچینم بر تن او
****
من و این دل دارد ناشکیبی
علی بی فاطمه یعنی غریبی
------------------------
(جواد محمد زمانی)
شميم فاطميه
مدیر انجمن: شورای نظارت
-
- پست: 2244
- تاریخ عضویت: یکشنبه ۱ بهمن ۱۳۸۵, ۱۱:۵۲ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 10691 بار
- سپاسهای دریافتی: 5476 بار
- تماس:
-
- پست: 291
- تاریخ عضویت: سهشنبه ۲۱ اسفند ۱۳۸۶, ۲:۰۴ ب.ظ
- محل اقامت: همين نزديکي ها جنب دلهاي شما
- سپاسهای ارسالی: 139 بار
- سپاسهای دریافتی: 424 بار
فهرست غم *** شعر فاطميه ***
دل بىسوز و گداز از غم زهرا دل نيست
دل اگر نشكند از ماتم او، جز ِگل نيست
خون و اشك از دل و از ديده ما مىجوشد
فاطمه صورت خود را ز على مىپوشد
عمر كوتاه تو، اى فاطمه فهرست غم است
قبر پنهان تو روشنگر اوج ستم است
رفتى، اما ز تو منظومه غم بر جا ماند
با دل خسته و بشكسته على تنها ماند
اثر دستستم از رخ نيلى نرود
هرگز از ياد على، ضربتسيلى نرود
با على راز نگفتى تو زبازوى كبود
باپدرگوى كه بعد از تو چه بود و چه نبود
شهر اگر شهر تو، پس حمله به آن خانه چرا
مرگ جانسوز چرا؟ دفن غريبانه چرا؟
داغ ما آتش و ميخ در و سينه است هنوز
مدفن گمشده در شهر مدينه است هنوز
دل اگر نشكند از ماتم او، جز ِگل نيست
خون و اشك از دل و از ديده ما مىجوشد
فاطمه صورت خود را ز على مىپوشد
عمر كوتاه تو، اى فاطمه فهرست غم است
قبر پنهان تو روشنگر اوج ستم است
رفتى، اما ز تو منظومه غم بر جا ماند
با دل خسته و بشكسته على تنها ماند
اثر دستستم از رخ نيلى نرود
هرگز از ياد على، ضربتسيلى نرود
با على راز نگفتى تو زبازوى كبود
باپدرگوى كه بعد از تو چه بود و چه نبود
شهر اگر شهر تو، پس حمله به آن خانه چرا
مرگ جانسوز چرا؟ دفن غريبانه چرا؟
داغ ما آتش و ميخ در و سينه است هنوز
مدفن گمشده در شهر مدينه است هنوز
-
- پست: 291
- تاریخ عضویت: سهشنبه ۲۱ اسفند ۱۳۸۶, ۲:۰۴ ب.ظ
- محل اقامت: همين نزديکي ها جنب دلهاي شما
- سپاسهای ارسالی: 139 بار
- سپاسهای دریافتی: 424 بار
شعر فاطميه
ای خاک ره تو تاج سر ما،زهرا
ای قبر تو مخفی ز نظر ها،زهرا
ای روی تو جلوگاه سرمد،زهرا
وی سینه تو بهشت احمد،زهرا
باشی تو کلید راز هستی،زهرا
با نام تو قفل بسته وا میگردد،زهرا
صل الله و علیک یا صدیقه الشهیده،یا فاطمه زهرا(س)
ای قبر تو مخفی ز نظر ها،زهرا
ای روی تو جلوگاه سرمد،زهرا
وی سینه تو بهشت احمد،زهرا
باشی تو کلید راز هستی،زهرا
با نام تو قفل بسته وا میگردد،زهرا
صل الله و علیک یا صدیقه الشهیده،یا فاطمه زهرا(س)
-
- پست: 86
- تاریخ عضویت: یکشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۸۹, ۸:۵۳ ب.ظ
- محل اقامت: کاشکی جمکران به دنیا می آمدم
- سپاسهای ارسالی: 73 بار
- سپاسهای دریافتی: 41 بار
- تماس:
Re: شميم فاطميه
[COLOR=#7030a0]غسل آیینه ُرد در شب تا نبیند بینقاب
ماه نورانی تر از خود، آفتاب
بُرد در شب پیکری همرنگ شب
بعد از آن شب، نام شب شد ننگ شب
شسته دست از جان، تن جانانه شست
شمع شد، خاکستر پروانه شست
روشنانش را فلک خاموش کرد
ابرها را پنبههای گوش کرد
تا نبیند چشم گردون، پیکرش
نشنود تا ضجّههای همسرش
هم مدینه سینهای بیغم نداشت
هم دلی بیاشک و خون، عالم نداشت
نیست در کس طاقت بشنیدنش
با علی یا رب چه شد؟ با دیدنش
درد آن جان جهان، از تن شنید
راز غسل از زیر پیراهن شنید
جان هستی گشته بود از تن جدای
نیستی میخواست، هستی از خدای
دست دست حق چو بر بازو رسید
آنچنان خم شد که تا زانو رسید
دست و بازو گفتگوها داشتند
بهر هم، باز آرزوها داشتند
دست، از بازوی بشکسته خجل
بازو از دستی که شد بسته خجل
با زبان زخم، بازو، راز گفت
دست حق، شد گوش و آن نجوا شنفت
سینه و بازو و پهلو از درون
هر سه بر هم گریه میکردند خون
گفت بازو، من که رفتم خونفشان
تو، یدالله، فوق ایدیهم، بمان
راز هستی در کفن پیچیده شد
لالهای با یاسمن پوشیده شد
علی انسانی
ماه نورانی تر از خود، آفتاب
بُرد در شب پیکری همرنگ شب
بعد از آن شب، نام شب شد ننگ شب
شسته دست از جان، تن جانانه شست
شمع شد، خاکستر پروانه شست
روشنانش را فلک خاموش کرد
ابرها را پنبههای گوش کرد
تا نبیند چشم گردون، پیکرش
نشنود تا ضجّههای همسرش
هم مدینه سینهای بیغم نداشت
هم دلی بیاشک و خون، عالم نداشت
نیست در کس طاقت بشنیدنش
با علی یا رب چه شد؟ با دیدنش
درد آن جان جهان، از تن شنید
راز غسل از زیر پیراهن شنید
جان هستی گشته بود از تن جدای
نیستی میخواست، هستی از خدای
دست دست حق چو بر بازو رسید
آنچنان خم شد که تا زانو رسید
دست و بازو گفتگوها داشتند
بهر هم، باز آرزوها داشتند
دست، از بازوی بشکسته خجل
بازو از دستی که شد بسته خجل
با زبان زخم، بازو، راز گفت
دست حق، شد گوش و آن نجوا شنفت
سینه و بازو و پهلو از درون
هر سه بر هم گریه میکردند خون
گفت بازو، من که رفتم خونفشان
تو، یدالله، فوق ایدیهم، بمان
راز هستی در کفن پیچیده شد
لالهای با یاسمن پوشیده شد
علی انسانی
1137سال است كسي منتظر 313 مَرد است . مَرد شدن ، چقدر زمان ميخواهد ! ! !
سادات خانم : [External Link Removed for Guests]
سادات خانم : [External Link Removed for Guests]
-
- پست: 86
- تاریخ عضویت: یکشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۸۹, ۸:۵۳ ب.ظ
- محل اقامت: کاشکی جمکران به دنیا می آمدم
- سپاسهای ارسالی: 73 بار
- سپاسهای دریافتی: 41 بار
- تماس:
Re: شميم فاطميه
آیینه
نیمه شب تابوت را برداشتند
بار غم بر شانهها بگذاشتند
هفت تن، دنبال یک پیکر، روان
وز پی آن هفت تن، هفت آسمان
این طرف، خیل رُسُل دنبال او
آن طرف احمد به استقبال او
ظاهراً تشییع یک پیکر ولی
باطناً تشییع زهرا و علی
امشب ای مَه، مهر ورزو، خوش بتاب
تا ببیند پیش پایش آفتاب
دو عزیز فاطمه همراهشان
مشعل سوزانشان از آهشان
ابرها گریند بر حال علی
میرود در خاک آمال علی
چشم، نور از دست داده، پا، رمق
اشک، بر مهتاب رویش، چون شفق
دل، همه فریاد و لب، خاموش داشت
مُردهای تابوت، روی دوش داشت
آه، سرد و بغض، پنهان در گلوی
بود با آن عدّه، گرم گفت و گوی
آه آه ای همرهان، آهستهتر
میبرید اسرار را، سر بستهتر
این تنِ آزرده باشد جان من
جان فدایش، او شده قربان من
همرهان، این لیلهی قدر من است
من هلال از داغ و این بدر من است
اشک من زین گل، شده گلفامتر
هستیام را میبرید، آرامتر
وسعت اشکم به چشم ابر نیست
چارهای غیر از نماز صبر نیست
چشم من از چرخ، پُر کوکبترست
بعد از امشب روزم از شب، شبترست
زین گل من باغ رضوان نفحه داشت
مصحف من بود و هجده صفحه داشت
مرهمی خرج دل چاکم کنید
همرهان، همراه او خاکم کنید
علی انسانی
نیمه شب تابوت را برداشتند
بار غم بر شانهها بگذاشتند
هفت تن، دنبال یک پیکر، روان
وز پی آن هفت تن، هفت آسمان
این طرف، خیل رُسُل دنبال او
آن طرف احمد به استقبال او
ظاهراً تشییع یک پیکر ولی
باطناً تشییع زهرا و علی
امشب ای مَه، مهر ورزو، خوش بتاب
تا ببیند پیش پایش آفتاب
دو عزیز فاطمه همراهشان
مشعل سوزانشان از آهشان
ابرها گریند بر حال علی
میرود در خاک آمال علی
چشم، نور از دست داده، پا، رمق
اشک، بر مهتاب رویش، چون شفق
دل، همه فریاد و لب، خاموش داشت
مُردهای تابوت، روی دوش داشت
آه، سرد و بغض، پنهان در گلوی
بود با آن عدّه، گرم گفت و گوی
آه آه ای همرهان، آهستهتر
میبرید اسرار را، سر بستهتر
این تنِ آزرده باشد جان من
جان فدایش، او شده قربان من
همرهان، این لیلهی قدر من است
من هلال از داغ و این بدر من است
اشک من زین گل، شده گلفامتر
هستیام را میبرید، آرامتر
وسعت اشکم به چشم ابر نیست
چارهای غیر از نماز صبر نیست
چشم من از چرخ، پُر کوکبترست
بعد از امشب روزم از شب، شبترست
زین گل من باغ رضوان نفحه داشت
مصحف من بود و هجده صفحه داشت
مرهمی خرج دل چاکم کنید
همرهان، همراه او خاکم کنید
علی انسانی
1137سال است كسي منتظر 313 مَرد است . مَرد شدن ، چقدر زمان ميخواهد ! ! !
سادات خانم : [External Link Removed for Guests]
سادات خانم : [External Link Removed for Guests]
-
- پست: 86
- تاریخ عضویت: یکشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۸۹, ۸:۵۳ ب.ظ
- محل اقامت: کاشکی جمکران به دنیا می آمدم
- سپاسهای ارسالی: 73 بار
- سپاسهای دریافتی: 41 بار
- تماس:
Re: شميم فاطميه
هجده نفس
از آسمان آمدم من از سمت عرش يگانه
از آن طرفـها كه بامش هرگـز ندارد كرانه
اول بنـا بود چندين و چنـد روزي بمانم
در گوشه اي از مدينه در برهـه اي از زمانه
نزديك هجده نفس بود عمرم در اين خاك خاكي
يك عمر هجده بهاره يك عمر پيغمبرانـه
مي خواستم پر بگيرم برگردم آنجـا كه بـودم
بالم شكست و نشستم دو ماه در كنج لانه
كردند كاري كه هر شب پيش نـگاه مدينه
سر مي زدم كوچه كوچه ، در مي زدم خانه خانه
هم دستم از شانه افتـاد هم شانه از دستم افتـاد
تـا كه پريشان بمانـد اين گيسوي دختـرانه
بالم اگر پربگيرد پـرواز از سر بگيـرد
ديگـر نمي ماند از من حتي نشان ِ نشانه
من مال اينجـا نـبودم تـا كه در اينجـا بمانـم
از آسمان آمدم من پس مي روم سمت خـانه
علی انسانی
از آسمان آمدم من از سمت عرش يگانه
از آن طرفـها كه بامش هرگـز ندارد كرانه
اول بنـا بود چندين و چنـد روزي بمانم
در گوشه اي از مدينه در برهـه اي از زمانه
نزديك هجده نفس بود عمرم در اين خاك خاكي
يك عمر هجده بهاره يك عمر پيغمبرانـه
مي خواستم پر بگيرم برگردم آنجـا كه بـودم
بالم شكست و نشستم دو ماه در كنج لانه
كردند كاري كه هر شب پيش نـگاه مدينه
سر مي زدم كوچه كوچه ، در مي زدم خانه خانه
هم دستم از شانه افتـاد هم شانه از دستم افتـاد
تـا كه پريشان بمانـد اين گيسوي دختـرانه
بالم اگر پربگيرد پـرواز از سر بگيـرد
ديگـر نمي ماند از من حتي نشان ِ نشانه
من مال اينجـا نـبودم تـا كه در اينجـا بمانـم
از آسمان آمدم من پس مي روم سمت خـانه
علی انسانی
1137سال است كسي منتظر 313 مَرد است . مَرد شدن ، چقدر زمان ميخواهد ! ! !
سادات خانم : [External Link Removed for Guests]
سادات خانم : [External Link Removed for Guests]
-
- پست: 86
- تاریخ عضویت: یکشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۸۹, ۸:۵۳ ب.ظ
- محل اقامت: کاشکی جمکران به دنیا می آمدم
- سپاسهای ارسالی: 73 بار
- سپاسهای دریافتی: 41 بار
- تماس:
Re: شميم فاطميه
پرستاری ندارم
چه غم گر هر کسی از من بجز غم رو بگرداند
مبادا از سرم رو کاسهی زانو بگرداند
رهین منّت دردم که بنشسته به پهلویم
به بستر، او مرا زین سوی، بر آن سو بگرداند
نگاه شوهر تنهای من این راز میگوید
که دیده؛ همسری از همسر خود رو بگرداند
ز بس بیزارم از دشمن عیادت چون کند از من
کمک از فضّه گیرم تا رخم از او بگرداند
دلم را مژده دادم تا اجل آید به امدادم
کجا بیمار رو، از کاسهی دارو بگرداند
پرستاری ندارم بر سر بالین بیماری
مگر آهم ازین پهلو به آن پهلو بگرداند
فدایی علی هستم پی حفظش دلم خواهد
اجل دست مرا گیرد به دور او بگرداند
علی انسانی
چه غم گر هر کسی از من بجز غم رو بگرداند
مبادا از سرم رو کاسهی زانو بگرداند
رهین منّت دردم که بنشسته به پهلویم
به بستر، او مرا زین سوی، بر آن سو بگرداند
نگاه شوهر تنهای من این راز میگوید
که دیده؛ همسری از همسر خود رو بگرداند
ز بس بیزارم از دشمن عیادت چون کند از من
کمک از فضّه گیرم تا رخم از او بگرداند
دلم را مژده دادم تا اجل آید به امدادم
کجا بیمار رو، از کاسهی دارو بگرداند
پرستاری ندارم بر سر بالین بیماری
مگر آهم ازین پهلو به آن پهلو بگرداند
فدایی علی هستم پی حفظش دلم خواهد
اجل دست مرا گیرد به دور او بگرداند
علی انسانی
1137سال است كسي منتظر 313 مَرد است . مَرد شدن ، چقدر زمان ميخواهد ! ! !
سادات خانم : [External Link Removed for Guests]
سادات خانم : [External Link Removed for Guests]
-
- پست: 86
- تاریخ عضویت: یکشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۸۹, ۸:۵۳ ب.ظ
- محل اقامت: کاشکی جمکران به دنیا می آمدم
- سپاسهای ارسالی: 73 بار
- سپاسهای دریافتی: 41 بار
- تماس:
Re: شميم فاطميه
سینه سوخته
ای شمع سینه سوختهی انجمن علی
تقدیر تست سوختن و ساختن، علی
ای رهبری که منزویات کرده جهل خلق
ای آشنای درد، غریب وطن علی
من پهلویم شکسته و تو دل شکستهای
من بر تو گریه میکنم و تو، به من علی
من سینه خُرد گشته و تو سینه سوخته
من با تو گفتم و تو به کس دم مزن علی
من بازویم سیه شده تو دست، روی دست
بر گو کجاست بازوی خیبر شکن علی
سربسته به، که بعد حمایت ز حقّ تو
در اختیار من نَبُوَد دست من علی
گفتم به شب کفن کن و شب دفن کن ولیک
از تن نمانده هیچ برای کفن علی
علی انسانی
ای شمع سینه سوختهی انجمن علی
تقدیر تست سوختن و ساختن، علی
ای رهبری که منزویات کرده جهل خلق
ای آشنای درد، غریب وطن علی
من پهلویم شکسته و تو دل شکستهای
من بر تو گریه میکنم و تو، به من علی
من سینه خُرد گشته و تو سینه سوخته
من با تو گفتم و تو به کس دم مزن علی
من بازویم سیه شده تو دست، روی دست
بر گو کجاست بازوی خیبر شکن علی
سربسته به، که بعد حمایت ز حقّ تو
در اختیار من نَبُوَد دست من علی
گفتم به شب کفن کن و شب دفن کن ولیک
از تن نمانده هیچ برای کفن علی
علی انسانی
1137سال است كسي منتظر 313 مَرد است . مَرد شدن ، چقدر زمان ميخواهد ! ! !
سادات خانم : [External Link Removed for Guests]
سادات خانم : [External Link Removed for Guests]
-
- پست: 86
- تاریخ عضویت: یکشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۸۹, ۸:۵۳ ب.ظ
- محل اقامت: کاشکی جمکران به دنیا می آمدم
- سپاسهای ارسالی: 73 بار
- سپاسهای دریافتی: 41 بار
- تماس:
Re: شميم فاطميه
آفتاب خانه حیدر
یک گل نصیبم از دو لب غنچه فام کن
یا پاسخ سلام بگو یا سلام کن
ای آفتاب خانه حیدر مکن غروب
این سایه را تو بر سرمن مستدام کن
پیوسته نبض من به دو پلک توبسته است
بر من تمام من نگهی را تمام کن
تا آیدم صدای خدای علی به گوش
یک بار با صدای گرفته صدام کن
از سرو قدشکسته نخواهد کسی خرام
ای قامتت قیامت من کم قیام کن
در های خلد بر رخ من باز می کنی
از مهر همره دو لبت یک کلام کن
این کعبه بازویش حجرالاسودعلیست
زینب بیا و با حجرم استلام کن
علی انسانی
یک گل نصیبم از دو لب غنچه فام کن
یا پاسخ سلام بگو یا سلام کن
ای آفتاب خانه حیدر مکن غروب
این سایه را تو بر سرمن مستدام کن
پیوسته نبض من به دو پلک توبسته است
بر من تمام من نگهی را تمام کن
تا آیدم صدای خدای علی به گوش
یک بار با صدای گرفته صدام کن
از سرو قدشکسته نخواهد کسی خرام
ای قامتت قیامت من کم قیام کن
در های خلد بر رخ من باز می کنی
از مهر همره دو لبت یک کلام کن
این کعبه بازویش حجرالاسودعلیست
زینب بیا و با حجرم استلام کن
علی انسانی
1137سال است كسي منتظر 313 مَرد است . مَرد شدن ، چقدر زمان ميخواهد ! ! !
سادات خانم : [External Link Removed for Guests]
سادات خانم : [External Link Removed for Guests]
-
- پست: 86
- تاریخ عضویت: یکشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۸۹, ۸:۵۳ ب.ظ
- محل اقامت: کاشکی جمکران به دنیا می آمدم
- سپاسهای ارسالی: 73 بار
- سپاسهای دریافتی: 41 بار
- تماس:
Re: شميم فاطميه
گریه میکند
گل، بر من و جوانی من گریه میکند
بلبل به خسته جانی من گریه میکند
از بس که هست غم به دلم، جای آه نیست
مهمان به میزبانی من گریه میکند
از پا فتاده پا و ز کار اوفتاده دست
بازو به ناتوانی من گریه میکند
گلهای من هنوز شکوفا نگشتهاند
شبنم به باغبانی من گریه میکند
در هر قدم نشینم و خیزم میان راه
پیری، بر این جوانی من گریه میکند
گردون، که خود کمان شده، با چشم ابرها
بر قامت کمانی من گریه میکند
این آبشار نیست که ریزد، که چشم کوه
بر چهرهی خزانی من گریه میکند
فردا مدینه نشنود آوای گریهام
بر مرگ ناگهانی من گریه میکند
علی انسانی
گل، بر من و جوانی من گریه میکند
بلبل به خسته جانی من گریه میکند
از بس که هست غم به دلم، جای آه نیست
مهمان به میزبانی من گریه میکند
از پا فتاده پا و ز کار اوفتاده دست
بازو به ناتوانی من گریه میکند
گلهای من هنوز شکوفا نگشتهاند
شبنم به باغبانی من گریه میکند
در هر قدم نشینم و خیزم میان راه
پیری، بر این جوانی من گریه میکند
گردون، که خود کمان شده، با چشم ابرها
بر قامت کمانی من گریه میکند
این آبشار نیست که ریزد، که چشم کوه
بر چهرهی خزانی من گریه میکند
فردا مدینه نشنود آوای گریهام
بر مرگ ناگهانی من گریه میکند
علی انسانی
1137سال است كسي منتظر 313 مَرد است . مَرد شدن ، چقدر زمان ميخواهد ! ! !
سادات خانم : [External Link Removed for Guests]
سادات خانم : [External Link Removed for Guests]