نقش معاويه در قتل سيّدالشهداء (عليه السلام)

مدیر انجمن: شورای نظارت

ارسال پست
Old-Moderator
Old-Moderator
پست: 1950
تاریخ عضویت: جمعه ۲۳ شهریور ۱۳۸۶, ۲:۵۷ ق.ظ
سپاس‌های ارسالی: 2988 بار
سپاس‌های دریافتی: 5531 بار
تماس:

Re: نقش معاويه در قتل سيّدالشهداء (عليه السلام)

پست توسط محدثه »

.


ــ سه نكته مهم ...


پيش از بررسى دقيق اين مطلب، يادآورى سه نكته اهميت دارد:


1 . نامه هايى كه مردم كوفه براى سيّدالشهداء عليه السلام فرستادند، در زمان معاويه و بعد از بيعت يزيد بوده است.



ــ ابن كثير در اين باره مى نويسد:
    • آن گاه كه معاويه براى يزيد از مردم بيعت گرفت و حسين عليه السلام با او بيعت نكرد، مردم كوفه براى آن حضرت نامه نوشته

      و او را به قيام دعوت كردند و سيّدالشهداء عليه السلام به آنان اعتنايى نكرد و بعد عدّه اى از اهل كوفه آمدند تا حضرت را دعوت كنند

      و آن جناب پاسخشان نداد و بعد نزد محمّد بن حنفيه رفتند تا او واسطه شود و امام حسين عليه السلام را راضى كند تا آن حضرت

      به همراه آنان به كوفه برود.

      سيّدالشهداء عليه السلام در جواب برادرش فرمود:

      « إنّ القوم إنّما يريدون أن يأكلوا بنا ويستطيلوا بنا ويستنبطوا دماء الناس ودماءنا... » 1

      « اين قوم مى خواهند به وسيله ما به رياست برسند و خون ما را خواهند ريخت... . »


از اين رو، دو نكته اساسى گفتنى است:
    •   . اين دعوت ها، در زمان معاويه صورت گرفته است ؛

      2 . هدف دعوت كنندگان رسيدن به قدرت، رياست و ريختن خون سيّدالشهداء عليه السلام بوده است. 




    امام حسين عليه السلام بارها اين جمله را تكرار مى فرمود كه « آنان مى خواهند مرا به قتل برسانند ».

    چه كسانى ؟ اهل كوفه.












    2 . وصيّت معاويه به يزيد چه بوده است؟


    معاويه در پايان زندگى خود به يزيد گفت:
      • « يا بني! إنّي قد كفيتك الرحلة والرجال، وطّأت لك الأشياء، وذلّلت لك الأعزّاء، وأخضعت لك أعناق العرب » 2

        « فرزندم! من راه را براى تو هموار كرده ام... مردان و شخصيت هاى بزرگى را از بين برده ام(!)

        عزيزان و محترمان جامعه را براى تو ذليل كردم(!) گردن هاى عرب را در مقابل تو سر به زير كرده ام تا زمينه هاى حاكميّت تو را فراهم كنم. »



    در تعبير ديگرى آمده است كه معاويه گفت:
      • « يا بني! إنّي قد كفتيك الشدّ والترحال، وطّأت لك الاُمور، وذلّلت لك الأعداء، وأخضعت لك رقاب العرب، وجمعت لك مالم يجمعه أحد» 3




    ــ ابن اعثم در همين زمينه مى نويسد: معاويه به فرزندش يزيد گفت:
      • « إنّي من أجلك آثرت الدنيا على الآخرة ودفعت حقّ علي بن أبي طالب، وحملت الوزر على ظهري » 4

        « فرزندم! من براى تو آخرتم را به دنيا فروختم و اين گناه را به دوش خود گرفتم. »







    معاويه در خصوص امام حسين عليه السلام سفارش هاى مهمّى به يزيد نمود و گفت:
      • « أمّا الحسين بن علي، فإنّ أهل العراق لن يدعوه حتّى يخرجوه... فلست أشكّ في وثوبه، ثمّ يكفيكه اللّه بمن قتل أباه وجرح أخاه...» 5

        « مردم عراق حسين بن على را دعوت مى كنند تا همراه او قيام كنند... شكى ندارم كه او با تو بيعت نمى كند

        و همان كسانى كه پدر او را كشتند و برادرش را مجروح نمودند، ـ كنايه از اهل عراق است ـ براى از ميان برداشتن او كافى هستند... .»







    ــ خوارزمى مى گويد: معاويه به فرزندش يزيد چنين گفت:
      • « أمّا الحسين بن علي، فأوّه أوّه يا يزيد! ماذا أقول لك فيه، فاحذر أن تتعرّض له إلاّ بسبيل خير، وامدد له حبلا طويلاً...

        ولكن أرعد له وأبرق. وإيّاك والمكاشفة له في محاربة بسيف أو منازعة بطعن رمح »
        6

        « با حسين بن على با آرامش و وقار رفتار كن و به او مهلت بده... ولى او را بترسان و رعد و برقى به او نشان بده(!) و مبادا او را به قتل برسانى(!) »







    ــ ابن سعد نيز در الطبقات الكبرى در اين باره مى نويسد:

    معاويه در حال احتضار، يزيد را خواست و به او وصيت هايى كرد و گفت:
      • « انظر حسين بن علي بن فاطمة بنت رسول اللّه، فإنّه أحبّ الناس إلى الناس، فصل رحمه وارفق به، يصلح لك أمره،

        فإن يك منه شيء فإنّى أرجو أن يكفيكه اللّه بمن قتل أباه وخذل أخاه »
        7

        « حسين فرزند على و فاطمه اى است كه دختر رسول خداست. او محبوب ترين مردم نزد آنان است. با او مدارا و همراهى كن،

        كار او در نهايت درست مى شود و اگر از او حركتى ديدى، مشكلى از جانب او تو را تهديد نمى كند. اميدوارم خدا به وسيله همان

        كسانى كه پدر او را به قتل رساندند و برادرش را بى ياور و تنها گذاشتند، مسئله او را نيز كفايت كند(!) »





    با توجّه به اين وصيّت دو مطلب به دست مى آيد كه معاويه گفت:
      •   . با حسين كارى نداشته باش ؛

        2 . اهل عراق او را دعوت مى كنند و خود آنان او را به قتل مى رسانند. 


    اكنون اين دو مطلب را به نامه هايى بايد افزود كه اهل كوفه در زمان حيات معاويه به امام حسين عليه السلام ارسال كردند.











    3 . « يزيد » در نخستين خطبه اى كه در شام خواند، خبر از جنگى داد كه به زودى با اهل عراق رخ مى دهد

    و به واسطه عبيداللّه بن زياد پيروزى به دست مى آيد
    . 8










    1 . البداية والنهايه: 8 / 161.
    2 . تاريخ طبرى: 4 / 238.
    3 . الكامل فى التاريخ: 3 / 259، نهاية الارب: 20 / 365.
    4 . الفتوح: 4 / 256.
    5 . شرح حال امام حسين عليه السلام در الطبقات الكبرى: 55، تهذيب الكمال: 6 / 414، سير اعلام النبلاء: 3 / 198، تاريخ الاسلام: 2 / 341، البداية والنهايه: 8 / 162، الاخبار الطوال: 227.
    6 . مقتل الحسين عليه السلام: 1 / 174.
    7 . تاريخ الاسلام: 5 / 7، تاريخ مدينة دمشق: 14 / 206.
    8 . الفتوح: 5 / 6.
    [/LIST]
     
    تصویر 
    Old-Moderator
    Old-Moderator
    پست: 1950
    تاریخ عضویت: جمعه ۲۳ شهریور ۱۳۸۶, ۲:۵۷ ق.ظ
    سپاس‌های ارسالی: 2988 بار
    سپاس‌های دریافتی: 5531 بار
    تماس:

    Re: نقش معاويه در قتل سيّدالشهداء (عليه السلام)

    پست توسط محدثه »

    .

    نامه « يزيد » به « وليد» والى مدينه


    معاويه درگذشت و يزيد بر تخت خلافت تكيه زد.

    وى نخست در نامه اى به وليد، والى مدينه اين گونه نوشت: از عموم مردم براى من بيعت بگير به خصوص از عبداللّه بن زبير و حسين بن على.



    وى به پيوست اين نامه، نامه و يادداشت كوچكى به اندازه گوش موش، به وليد ارسال مى كند. آن يادداشت كوچك چه بوده است؟

    مدارك و اختلاف نسخه آن ها پيرامون اين نامه و يادداشت كوچك كه سه گونه نقل شده است، به زودى بررسى خواهد شد.




    وليد امام حسين عليه السلام را به نزد خود طلبيد و براى يزيد، تقاضاى بيعت كرد.

    حضرت در پاسخ به او فرمود: مهلتى بده! تا من قدرى فكر كنم.

    وليد نيز به حضرت گفت:

    « انصرف على اسم اللّه » 1 ( برو در پناه خدا، برو به سلامت. )

    امام حسين عليه السلام به سلامت از نزد وليد خارج شد.




    ــ ذهبى ضمن پرداختن به اين قضيه علاوه بر اين مطلب مى افزايد:

    « فلم يشدّد الوليد... » 2 ( وليد به حضرت سخت نگرفت...(!) )


    مروان بى آن كه جايگاه و سمتى رسمى داشته باشد، در آن محفل حضور داشت. وى به وليد مى گويد: من به تو گفتم او را در همين جا بكش(!) چرا انجام ندادى؟



    به راستى آيا با اين سخن مروان، سرّ عزل مروان و نصب وليد را نمى توان فهميد؟


    مروان در ادامه افزود:

    « عصيتني، لا واللّه لا يمكّنك مثلها من نفسه أبداً; » ( به خدا سوگند! ديگر دست تو به حسين نمى رسد و نمى توانى او را دست گير كنى! )

    وليد در پاسخ گفت:

    « الويح لغيرك يا مروان! إنّك اخترت لي الّتي فيها هلاك ديني ودنياي. واللّه ما أحبُ أنّ لي ما طلعت عليه الشمس
    وغربت عنه من مال الدنيا وملكها وإنّي قتلت حسيناً. سبحان اللّه! أقتل حسيناً إن قال: لا أبايع؟
    واللّه إنّي لأظنّ أنّ امرءاً يحاسب بدم الحسين خفيف الميزان عنداللّه يوم القيامة » 3

    « اين چه حرفى است كه مى زنى؟ كارى كنم كه در آن هلاكت دنيوى و اخروى باشد(!) اگر تمام دنيا را به من بدهند
    تا اين كه حسين را بكشم قبول نمى كنم(!) سبحان اللّه! حسين را بكشم فقط به اين جهت كه مى گويد: بيعت نمى كنم،
    قاتل او در نزد خدا، پرونده اش بى چيز است.»




    كسى گمان نكند كه وليد دوست دار سيّدالشهداء عليه السلام بوده است; نه، او طرح و نقشه را اجرا مى كرده...!

    اين مطلب را به زودى ثابت خواهيم كرد.


    با توجه به آن چه بيان شد، معلوم مى شود كه برخورد وليد بن عتبه، با وصيّت معاويه بر يزيد در رويارويى
    با امام حسين عليه السلام و ابن زبير هم آهنگى وجود داشت.


    معاويه به يزيد وصيّت كرد: هر جا عبداللّه بن زبير را پيدا كردى، او را تكه تكه كن... .4

    [HIGHLIGHT=#ffff00]او درباره سيّدالشهداء عليه السلام به مدارا وصيّت كرد. پس اين سفارش ها از روى محبّت به امام حسين عليه السلام نبوده، بلكه اين نقشه و برنامه است. 



    عبداللّه بن زبير شبانه و از بى راهه از مدينه به طرف مكّه حركت كرد. وليد بن عتبه لشكرى در پى دست گيرى او فرستاد.

    ولى وقتى خبر حركت امام حسين عليه السلام از مدينه به مكّه به او رسيد، وليد گفت: الحمدللّه!



    ــ شيخ مفيد رحمة اللّه عليه در اين باره مى نويسد:

    « وهي ليلة السبت لثلاث بقين من رجب سنة ستّين من الهجرة، واشتغل الوليد بن عتبة بمراسلة ابن الزبير في البيعة ليزيد

    وامتناعه عليهم... فخرج عليه السلام في تلك الليلة وهي ليلة الأحد ليومين بقيا من رجب متوجّهاً إلى مكّة...; »

    « سيّدالشهداء عليه السلام در شب شنبه و سه روز به پايان ماه رجب در سال 60 هجرى در مدينه بودند كه وليد بن عتبه

    مشغول بيعت گرفتن از فرزند زبير بود... . آن جناب در شب يك شنبه و دو روز به پايان رجب مانده به سوى مكّه حركت كردند... .

    وليد مأمورانى را به منزل آن حضرت فرستاد تا ببينند آيا امام از مدينه خارج شده اند يا نه؟

    آنان آمدند و آن حضرت را در منزل پيدا نكردند. در اين هنگام وليد گفت:

    « الحمد للّه الّذي خرج ولم يبلتني بدمه... » 5

    خدا را سپاس كه او خارج شد و من دستم به خون او مبتلا نشد(!)







    مهم ترين وجالب ترين نكته اى كه در برخورد وليد با امام حسين عليه السلام به چشم مى خورد، در روايت بلاذرى وجود دارد.

    او مى گويد:

    بعد از آن كه وليد، امام حسين عليه السلام را احضار كرد و به او گفت: «برو به سلامت»، به آن جناب رو كرد و گفت:

    « لو علمت ما يكون بعدنا لأحببتنا كما أبغضتنا » 6

    « اگر بدانى كه بعد از اين از ديگران چه خواهى ديد، به همين اندازه كه اكنون از ما بدت مى آيد، ما را دوست خواهى داشت.







    1 . البداية والنهايه: 8 / 147.
    2 . سير اعلام النبلاء: 3 / 543.
    3 . الارشاد: 2 / 33 ـ 34، الفتوح: 5 / 14.
    4 . تاريخ طبرى: 4 / 238.
    5 . الارشاد: 2 / 34.
    6 . انساب الاشراف: 3 / 157.
     
    تصویر 
    Old-Moderator
    Old-Moderator
    پست: 1950
    تاریخ عضویت: جمعه ۲۳ شهریور ۱۳۸۶, ۲:۵۷ ق.ظ
    سپاس‌های ارسالی: 2988 بار
    سپاس‌های دریافتی: 5531 بار
    تماس:

    Re: نقش معاويه در قتل سيّدالشهداء (عليه السلام)

    پست توسط محدثه »

    .


    سفارش هاى معاويه به يزيد ، در كتاب هاى شيعى



    وصيّت معاويه به يزيد در كتاب هاى شيعه نيز وجود دارد.

    ــ شيخ صدوق رحمة اللّه عليه مى گويد:
      • فردى از امام صادق عليه السلام درباره شهادت سيّدالشهداء عليه السلام پرسيد؟

        حضرت فرمودند: پدرم از پدرش اين گونه نقل فرمود:

        معاويه در حال احتضار بود كه يزيد را طلبيد و او را نزد خود نشاند و به او اين گونه سفارش كرد:

        فرزندم! من گردن هاى سركش را براى تو ذليل كرده ام و سرزمين ها را براى مالكيت تو آماده نموده ام،

        ولى از سه نفر كه در مقابل تو هستند، مى ترسم و اين سه تن در مقابل تو دردسر ساز مى شوند كه عبارتند از:

        عبداللّه بن عمر بن خطّاب، عبداللّه بن زبير و حسين بن على.

        عبداللّه بن عمر، با تو همراه مى شود و فقط رهايش نكن.

        عبداللّه بن زبير را هر جا يافتى تكه تكه كن، حكايت او با تو مثل شير و گلّه و مثال رويارويى او با تو مثل گرگ و سگ است.

        امّا حسين را همان طور كه مى شناسى او از رسول خدا صلى اللّه عليه وآله بهره برده است و به ناچار با اهل عراق همراه مى شود

        و به سوى آنان از مدينه خارج مى شود و همان اهل عراق او را تنها مى گذارند و از بين مى برند. 1




    پس خلاصه وصيّت معاويه اين است كه كارى با حسين نداشته باش، عبداللّه بن زبير را تكه تكه كن، با عبداللّه بن عمر مدارا كن

    و با پول و يا با احترام و گفتن القاب و اوصاف او را بخر.


    گفتنى است كه بنا بر منابع معتبر آن گاه كه عبداللّه بن عمر سيّدالشهداء عليه السلام را ـ به قول خودش ـ نصيحت كرد، به آن حضرت گفت:

    « لا تخرج! فإنّ رسول اللّه صلى اللّه عليه وآله خيّره اللّه بين الدنيا والآخرة، فاختار الآخرة وإنّك بضعة منه... » 2

    تو از روش جدّت كه آخرت را بر دنيا ترجيح داد، پيروى كن... .







    در طول تاريخ مواردى اين چنينى فراوان بوده است. بعضى با چهره اى مقدّس نما، موجب گم راهى و غلط اندازى شده اند;

    نبايد با ظاهربينى فريب اين افراد را خورد و بايد واقعيّت و حقيقت را يافت.


    چنان كه گذشت:

    ـ دعوت مردم كوفه از سيّدالشهداء عليه السلام در زمان خود معاويه...;

    ـ سيّدالشهداء عليه السلام در جواب محمّد بن حنفيه فرمود: اين ها خون مرا خواهند ريخت...;3

    ـ برخورد مسالمت آميز وليد، والى مدينه با آن حضرت... .

    ناگفته پيداست كه وليد هرگز فرد خوبى نبوده و با سيّدالشهداء عليه السلام خوش رفتارى ننموده است. اين باورهاى غلط در طول تاريخ براى بعضى رخ داده است.



    براى نمونه، وقتى مأمون امام رضا عليه السلام را مسموم كرد و خبر شهادت آن حضرت به او رسيد، چنان در تشييع جنازه

    امام هشتم عليه السلام گريان و با سر و پاى برهنه حركت مى كرد كه بعد از گذشت قرن ها و حتّى تا اين زمان بعضى

    در قاتل بودن مأمون عبّاسى شك كرده اند(!)




    شاهد بر اين كه برخورد وليد از روى نقشه قبلى صورت گرفته و هرگز مهر و محبّتى در كار نبوده، اين است كه وقتى

    عبداللّه بن زبير از مدينه به مكّه حركت كرد، وليد عدّه اى را به فرمان دهى حبيب ذكوان و سى نفر اسب سوار در پى او

    فرستاد تا او را دست گير كنند... .4




    ولى آن گاه كه خبر حركت سيّدالشهداء عليه السلام از مدينه به مكه را شنيد، در مورد آن حضرت چنين عملى انجام نداد، بلكه گفت: «الحمد للّه!».



    آيا با تحقيق و بررسى مى توان گفت كه حكومت، وليد گوينده: «الحمد للّه!» را مؤاخذه و سرزنش كرده باشد؟

    اگر وليد فقط مأمور بوده كه از حضرت بيعت بگيرد و يا اين كه سيّدالشهداء عليه السلام را به قتل برساند، پس معنا ندارد

    كه بعد از خروج آن حضرت از مدينه، بگويد: «الحمد للّه» چرا كه مأموريت مذكور اجرا نشده و بايد او را سرزنش و مؤاخذه مى كرده اند.




    امّا هرگز اين گونه نشده و درباره سرزنش و مجازات وليد به جهت اين آزادى و اختيارى كه به سيّدالشهداء عليه السلام داده،

    هيچ نشانه اى نيافته ايم و اگر مؤاخذه اى نيز باشد، به جهت فرار عبداللّه بن زبير است كه دستور داشته او را تكه تكه كند و نتوانسته است... .

    گواه بر اين مطلب اين است كه وليد بعد از خروج سيّدالشهداء عليه السلام از مدينه، هنوز در دستگاه معاويه احترام و جايگاه داشته است.

    ــ ذهبى مى نويسد:

    « وليد بن عتبه در سال 62 از طرف حكومت، امير الحاج بوده است. علاوه بر اين، وقتى معاويه فرزندِ يزيد،

    بعد از مرگ پدرش حكومت را قبول نكرد و او را به نوعى مسموم كردند، همين وليد بر جنازه معاويه نماز خواند... . »




    پس او مؤاخذه نشد; چرا كه دستور را اجرا كرده بود و حتّى بعد از مرگ معاويه (فرزند يزيد)، اهل شام از او خواستند كه خليفه شود،

    امّا او حاضر نشد اين پيش نهاد را بپذيرد. 5

    [HIGHLIGHT=#ffff00] 
    كسى نگويد:

    وليد محبّ اهل بيت عليهم السلام بوده و به حضرت سيّدالشهدا عليه السلام مهر و محبّت داشته است،

    بلكه او مأمور بوده و دستور داشته كه چنين رفتار كند.  










    1 . امالى شيخ صدوق رحمه اللّه: 216.
    2 . تاريخ الاسلام: 5 / 8 .
    3 . اين جمله را سيّدالشهداء عليه السلام در موارد مختلف و مكان هاى زيادى فرمودند و از نخستين ساعات حركت از مدينه نقشه و برنامه را مى دانستند... (البداية والنهايه: 8 / 161).
    4 . الاخبار الطوال: 228 و مدارك ديگر.
    5 . سير اعلام النبلاء: 3 / 534.
     
    تصویر 
    Old-Moderator
    Old-Moderator
    پست: 1950
    تاریخ عضویت: جمعه ۲۳ شهریور ۱۳۸۶, ۲:۵۷ ق.ظ
    سپاس‌های ارسالی: 2988 بار
    سپاس‌های دریافتی: 5531 بار
    تماس:

    Re: نقش معاويه در قتل سيّدالشهداء (عليه السلام)

    پست توسط محدثه »

    .

    ورود امام حسين (ع) به مكّه



    بنا بر گفته شيخ مفيد اعلى اللّه مقامه آن گاه كه امام حسين عليه السلام به قصد مكّه از مدينه حركت كردند، اين آيه را مى خواندند:

    « فَخَرَجَ مِنْها خائِفًا يَتَرَقَّبُ قالَ رَبِّ نَجِّني مِنَ الْقَوْمِ الظّالِمينَ » ;1

    (موسى) در حالى از شهر خارج شد كه ترس داشت و هر لحظه در انتظار حادثه اى بود و گفت: پروردگارا! مرا از اين گروه ستم گر رهايى بخش.


    سيدالشهداء عليه السلام در اين سفر راه معمول مكّه را در پيش گرفتند و اهل بيت آن حضرت به ايشان گفتند:

    اگر از راه غير معمول وبى راهه برويم ـ همان مسيرى كه ابن زبير از آن جا رفت ـ چه بسا بهتر به هدف مى رسيم.

    حضرت در پاسخ فرمودند:

    « لا، واللّه لا اُفارقه يقضي اللّه ما هو قاض » 2

    « به خدا سوگند! غير از اين مسير را نمى پيمايم و در برابر قضاى الهى تسليم هستم. »






    حضرت در روز جمعه، سوم شعبان، وارد شهر مكه شدند و اين آيه را تلاوت فرمودند:

    « وَلَمّا تَوَجَّهَ تِلْقاءَ مَدْيَنَ قالَ عَسى رَبّي أَنْ يَهْدِيَني سَواءَ السَّبيلِ... » 3

    « و آن گاه كه به سوى مدين حركت كرد گفت: اميد است كه پروردگارم مرا به راه راست هدايت نمايد... . »






    [HIGHLIGHT=#ffff00]توجه به اين نكته اهميّت دارد كه آن حضرت به عمره مفرده وارد مكّه شدند و اين مطلب با سند معتبر ثابت شده است. 



    ــ در روايتى آمده است: از امام صادق عليه السلام درباره كسى كه در ماه حج عمره، به جا آورد و بعد به ديار خودش برگردد، سؤال شد؟

    حضرت فرمودند:

    « لا بأس وإن حجّ من عامه ذلك وأفرد الحجّ فليس عليه دم.

    وإنّ الحسين بن علي عليهما السلام خرج يوم التروية إلى العراق وكان معتمراً; »


    « اشكالى ندارد... وحسين بن على عليهما السلام در روز ترويه، در حالى كه به عمره مُحرم بودند، از مكّه به سوى عراق خارج شدند. »






    ــ در روايتى ديگر آمده است: امام صادق عليه السلام در حديثى فرمودند:

    « قد اعتمر الحسين عليه السلام في ذي الحجّة ثمّ راح يوم التروية إلى العراقوالناس يروحون إلى منى،

    ولا بأس بالعمرة في ذي الحجّة لمن لا يريد الحجّ » 4


    « امام حسين عليه السلام در ذى حجّه، مُحرم به عمره شدند، سپس روز ترويه به سوى عراق حركت كردند،

    در حالى كه مردم به سوى منا مى رفتند و كسى كه نمى خواهد حج به جا بياورد، مى تواند در ماه ذى حجه، مُحرم به احرامِ عمره مفرده شود.»







    [HIGHLIGHT=#ffff00]بنابراين، سيدالشهداء عليه السلام به عمره مفرده وارد مكّه شدند.

    اين ورود معنا دارد و اگر بنا بود آن حضرت در مكه بمانند و حج به جا بياورند، ديگر عمره مفرده معنا نداشت.
     


    پس از ابتداى ورود، آن حضرت به عمره مفرده وارد شدند; چرا كه مى دانستند قبل از اعمال حج بايد مكّه را ترك كنند.





    ــ شيخ مفيد رحمة اللّه در اين باره مى افزايد:

    « وأقبل أهلها يختلفون إليه، ومن كان بها من المعتمرين وأهل الآفاق، وابن الزبير بها، قد لزم جانب البيت، وهو قائم يصلّي عندها ويطوف،

    ويأتي الحسين عليه السلام فيمن يأتيه، فيأتيه اليومين المتوالين ويأتيه بين كلّ يومين مرّةً وهو أثقل خلق اللّه على ابن الزبير،

    لأنّه قد عرف أنّ أهل الحجازلا يبايعونه مادام الحسين عليه السلام في البلد...» 5

    « اهل مكه به آن حضرت روى آوردند و با ايشان رفت و آمد داشتند; و حتّى مردم سرزمين هاى ديگر و كسانى كه به قصد حج آمده بودند

    به خدمت آن جناب شرف ياب مى شدند. حتى ابن زبير كه در خانه خدا اقامت داشت و همواره مشغول نماز و طواف بود به محضر

    آن حضرت شرف حضور پيدا مى كرد و گاهى هر روز، يا دو روز يك بار به محضر آن حضرت شرف ياب مى شد. »






    وجود سيّدالشهداء عليه السلام در مكّه براى عبداللّه بن زبير خيلى سنگين بود; چرا كه مى دانست تا زمانى كه آن امام بزرگوار

    در آن سرزمين باشند، مردم حجاز به او روى نمى آورند و با او بيعت نمى كنند; چرا كه او طالب رياست و حكومت بود.

    امام حسين عليه السلام و عبداللّه بن زبير درباره نكاتى گفت و گو كرده اند، ولى تاريخ نگاران درباره هدف ابن زبير از مخالفت با يزيد مى نويسند:

    چند نفر از بزرگان، كنار خانه خدا تصميم گرفتند كه يك يك وارد حجر اسماعيل شوند و بزرگ ترين و مهم ترين حاجت خود را از خدا طلب كنند.

    وقتى نوبت به عبداللّه بن زبير رسيد او گفت: خدايا! يگانه درخواست من آن است كه به خلافت برسم . 6

    چنان كه پيداست، ميان روش سيّدالشهداء عليه السلام و عبداللّه بن زبير تفاوت بسيار است.








    1 . سوره قصص: آيه 21.
    2 . الارشاد: 2 / 35.
    3 . سوره قصص: آيه 22.
    4 . وسائل الشيعه: 14 / 311 باب 7 از باب هاى عمره مفرده، حديث 19285 و 19286.
    5 . الارشاد: 2 / 36.
    6 . وفيات الاعيان: 2 / 235.
     
    تصویر 
    Old-Moderator
    Old-Moderator
    پست: 1950
    تاریخ عضویت: جمعه ۲۳ شهریور ۱۳۸۶, ۲:۵۷ ق.ظ
    سپاس‌های ارسالی: 2988 بار
    سپاس‌های دریافتی: 5531 بار
    تماس:

    Re: نقش معاويه در قتل سيّدالشهداء (عليه السلام)

    پست توسط محدثه »

    .

    سيّدالشهداء (ع) و رفتار والى مكّه


    امام حسين عليه السلام وارد مكّه شدند.

    والى اين شهر عمرو بن سعيد بن عاص اَشدق بود.

    او فقط براى اجراى طرح و نقشه حكومت به خدمت سيّدالشهداء عليه السلام رسيد و پرسيد: آقا! شما براى چه به مكّه آمده ايد؟

    حضرت فرمودند:

    « عائذاً باللّه وبهذا البيت » 1

    « آمده ام تا به خانه خدا پناهنده شوم. »



    بنا بر تحقيق صورت گرفته، چيز ديگرى بيش از اين گفت و گو ميان امام حسين عليه السلام و عمرو بن سعيد وجود ندارد.






    سرانجام امام حسين عليه السلام از مكّه حركت كردند و در همين زمان عمرو بن سعيد به درخواست بعضى از بنى هاشم (عبداللّه بن جعفر)

    به واسطه يحيى برادر خود امان نامه اى را به امام عليه السلام رساند كه در آن نوشته بود: اگر شما در مكّه بمانيد، از طرف من به شما آسيبى نخواهد رسيد.


    [HIGHLIGHT=#ffff00]زمانى كه امام حسين عليه السلام به اين نامه اعتنايى نكردند و به راه خود ادامه دادند، عمرو بن سعيد نامه اى براى والى كوفه نوشت

    كه حسين به كوفه مى آيد و اگر او را به قتل نرسانى، عاقبت خودت به خطر مى افتد.
     



    از آن چه بيان شد، اين گونه مى توان نتيجه گرفت:
    • ـ والى مدينه با كسى كه بيعت نكرد، خوش رفتارى نمود...؛
    • ـ والى مكّه نيز با او به اين كيفيّت برخورد كرد... .


    اكنون مى پرسيم: چه نتايجى از اين مطالب به دست مى آيد؟

    در اين ميان، نامه اى از جانب يزيد ، به عبداللّه بن عبّاس به شرح زير رسيد:

    « أمّا بعد، فإنّ ابن عمّك حسيناً وعدوّ اللّه ابن الزبير إلتويا ببيعتي ولحقا بمكّة مرصدين للفتنة، معرّضين أنفسهما للهلكة.

    فأمّا ابن الزبير فإنّه صريع الفناء وقتيل السيف غداً. وأمّا الحسين، فقد أحببت الأعذار إليكم أهل البيت ممّا كان منه... .

    وأنت زعيم أهل بيتك وسيّد بلادك، فألقه فاردده عن السعي في الفتنة، فإن قبل منك وأناب، فله عندي الأمان والكرامة الواسعة...; »



    « امّا بعد، نسبت به پسر عمويت حسين و هم چنين عبداللّه بن زبير ـ كه دشمن خداست ـ اين دو از بيعت من سرپيچى كرده اند

    و به مكّه رفته اند و جان خود را در معرض هلاكت قرار داده اند، ابن زبير را به زودى به قتل مى رسانيم.

    ولى حسين... باعث قطع رحم شده و تو بزرگ خاندانى، پس حسين را ملاقات كن و او را از اين فتنه باز دار اگر پذيرفت،

    به هر كيفيّتى كه تو به او امان دادى، من آن امان نامه را مى پذيرم. »




    ــ ابن عبّاس در پاسخ نوشت:

    « فامّا ابن الزبير، فرجل منقطع عنّا برأيه... .

    وأمّا الحسين فإنّه لمّا نزل مكّة وترك حرم جدّه ومنازل آبائه، سألته عن مقدمه، فأخبرني أنّ عمّالك بالمدينة أساؤوا إليه،

    وعجّلوا عليه بالكلام الفاحش، فأقبل إلى حرم اللّه مستجيراً به...;
    »

    اما بعد، ابن زبير مردى است كه به ما هيچ ارتباطى ندارد...

    ولى حسين، شهر و ديار و منزل پدرانش را رها كرد و وقتى من علّت اين حركت را از او پرسيدم، فرمود:

    مأموران و كارگزاران تو با او بدرفتارى كرده اند. به او جسارت نموده و احترامش را نگه نداشته اند و او به خانه خدا پناهنده شده است.




    ــ ابن عبّاس در ادامه براى يزيد مى نويسد:

    « فاتّق اللّه في السرّ والعلانية...; »
    تقواى الهى را در آشكار و خفا پيشه كن... .

    براى كسى چاه نكن! چه بسيار افرادى كه براى ديگران چاه كندند و خود در آن چاه افتادند... .

    ابن عبّاس نصيحت هاى ديگرى نيز در اين نامه به يزيد مى كند. 2










    1 . تذكرة الخواص: 248.
    2 . تذكرة الخواص: 237 ـ 239.
     
    تصویر 
    Old-Moderator
    Old-Moderator
    پست: 1950
    تاریخ عضویت: جمعه ۲۳ شهریور ۱۳۸۶, ۲:۵۷ ق.ظ
    سپاس‌های ارسالی: 2988 بار
    سپاس‌های دریافتی: 5531 بار
    تماس:

    Re: نقش معاويه در قتل سيّدالشهداء (عليه السلام)

    پست توسط محدثه »

    .


    نگاهى به شخصيّت « عمرو بن سعيد اشدق » ، والى مكّه



    ــ تاريخ نگاران درباره عمرو بن سعيد مى نويسند:


    « كان جبّاراً من جبابرة بني اُميّة » 1

    او زورگويى از ستم پيشگان بنواميّه بوده است.







    ــ او از شجره نفرين شده است.

    ابن كثير از احمد بن حنبل نقل مى كند و مى گويد: ابو هريره گويد: از پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله شنيدم كه فرمودند:

    « لَيَرْعَفَنَّ على منبري جبّار من جبابرة بني اُميّة حتّى يسيل رعافه; »

    بر منبر من زورگويى از ستم گران بنواميّه مى نشيند كه دچار خون دماغ مى شود، به گونه اى كه خون او بر منبر جارى مى شود.


    ابن كثير مى افزايد: شخصى كه عمرو بن سعيد بن عاص را ديده بود به من گفت كه او بر منبر رسول اللّه صلى اللّه عليه وآله دچار خون دماغ شد.2


    اهل سنّت، كلام پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله را بر عمرو بن سعيد اَشدق منطبق مى كنند.

    از چنين فردى درباره سيّدالشهداء عليه السلام فقط همين مطلب است كه او از امام پرسيد: براى چه آمده ايد؟

    حضرت فرمودند: عائذاً باللّه وبهذا البيت;3 ( به خدا و به اين خانه پناهنده شويم. )



    اما ملاحظه كنيد كه همين عمرو بن سعيد اَشدق درباره ابن زبير چگونه موضع مى گيرد؟

    او مى گويد: به خدا سوگند! او را دست گير مى كنيم و اگر داخل كعبه نيز شود، كعبه را بر سرش آتش مى زنيم. هر كس مى خواهد ناراحت شود!4




    عمرو بن سعيد كسى است كه بعدها اهل شام، او را خليفه خواندند و با او بيعت كردند.

    چون عبدالملك بن مروان رياست را براى خود مى خواست، نقشه اى كشيد و در ابتدا به عمرو بن سعيد امان داد و بعد او را كشت.

    تا جايى كه مورخان نوشته اند: او را به دست خودش ذبح كرد.5



    پس او نزد اهل شام آن قدر محبوبيت داشت كه با او بيعت كردند.

    البتّه سرانجام عبدالملك بر او غلبه كرد و او را كشت.

    آرى! همه اين رفتارها و برخوردها، چه از والى مدينه، و چه از والى مكّه، نقشه و برنامه از پيش تعيين شده بوده است.








    1 . البداية والنهايه: 8 / 311.
    2 . همان.
    3 . تذكرة الخواص: 248.
    4 . تاريخ الاسلام: 4 / 170.
    5 . سير اعلام النبلاء: 3 / 449، تاريخ مدينة دمشق: 46 / 29.
     
    تصویر 
    Old-Moderator
    Old-Moderator
    پست: 1950
    تاریخ عضویت: جمعه ۲۳ شهریور ۱۳۸۶, ۲:۵۷ ق.ظ
    سپاس‌های ارسالی: 2988 بار
    سپاس‌های دریافتی: 5531 بار
    تماس:

    Re: نقش معاويه در قتل سيّدالشهداء (عليه السلام)

    پست توسط محدثه »

    .


    نامه هاى اهل كوفه و فرستادن حضرت مسلم (ع)



    نامه ها هم چنان از اهل كوفه به امام حسين عليه السلام ارسال مى شد.

    حتّى عده اى براى دعوت سيّدالشهداء عليه السلام به مكه آمدند.

    امام حسين عليه السلام با ديدن اين اوضاع جناب مسلم عليه السلام را خواستند و به نمايندگى خود به كوفه فرستادند.

    ايشان حضرت مسلم عليه السلام را به تقواى الهى و مخفى كردن قضيه، سفارش كردند. 1






    1 . الارشاد: 2 / 39.
     
    تصویر 
    Old-Moderator
    Old-Moderator
    پست: 1950
    تاریخ عضویت: جمعه ۲۳ شهریور ۱۳۸۶, ۲:۵۷ ق.ظ
    سپاس‌های ارسالی: 2988 بار
    سپاس‌های دریافتی: 5531 بار
    تماس:

    Re: نقش معاويه در قتل سيّدالشهداء (عليه السلام)

    پست توسط محدثه »

    .


    نقش « نعمان » ، والى كوفه


    « نعمان بن بشير » كه والى بود، بعد از اين كه فهميد مسلم وارد كوفه شده و در خانه مختار ثقفى اقامت كرده، به منبر رفت و گفت:

    از جدايى و دو دسته اى بپرهيزيد; چرا كه در فتنه ها، بزرگ مردان هلاك و خونشان ريخته مى شود، اموال غصب مى گردد... .

    با دقّت و انديشه در اين گفته ها، چنين به دست مى آيد كه حركات و رفتارهاى واليان بر اساس نقشه قبلى بوده و از همين جا سرچشمه مى گيرد.




    « نعمان »
    در ادامه مى افزايد:

    كسانى كه با من كارى نداشته باشند، من نيز با آنان كارى ندارم و آنانى كه با من سرجنگ نداشته باشند، من نيز با آنان جنگ نمى كنم...

    من كسى را بى دليل دست گير نمى كنم. « ولا آخذ بالقرف ولا الظنّة ولا التهمة; » من به گمان هاى بيهوده و تهمت ها قضاوت نمى كنم.



    اين سخن نعمان است، امّا چنان كه خواهد آمد، يزيد در نامه به ابن زياد دستور داده كه حتى افراد را با حدس و گمان نيز دست گير كند

    و به تأكيد امر كرده كه:

    « خذ بالتهمة والظنة. »

    با تهمت و گمان، افراد را دست گير كن.







    « نعمان »
    در ادامه مى گويد:

    اگر شما در مقابل من ايستادگى كنيد، بيعت بشكنيد و قيام كنيد، با شمشيرم چنان ضربه اى به شما وارد مى كنم... حتّى اگر ياورى نداشته باشم. 1




    اكنون در معانى اين سخنان بينديشيد. معناى سخنان نعمان به تعبير امروز چراغ سبز نشان دادن است.

    با انديشه در اين مسائل برمى آيد كه عكس العمل نعمان باعث شد اصحاب و ياران حضرت مسلم عليه السلام احساس امنيت كنند

    و در نهايت، قضيه جناب مسلم عليه السلام و هدفى كه ايشان براى آن فرستاده شده بود، آشكار شود.

    پس از آشكار شدن قضيه حضرت مسلم، مزدوران حكومت در كوفه به يزيد نامه اى نوشتند كه

    از جمله اين افراد عبداللّه بن مسلم بن ربيعه حضرمى است.

    وى كه از وفاداران و سوگندخورده هاى بنى اميه بود، به يزيد نوشت:

    « أمّا بعد، فإنّ مسلم بن عقيل قد قدم الكوفة، فبايعته الشيعة للحسين بن علي، فإن يك لك في الكوفه حاجة، فابعث إليها رجلا قويّاً،
    ينفّذ أمرك ويعمل مثل عملك في عدوّك، فإن النّعمان بن بشير رجلٌ ضعيفٌ أو هو يتضعّف » 2

    « مسلم بن عقيل وارد كوفه شده و پيروان حسين بن على با او بيعت كرده اند. اگر كوفه را مى خواهى، فردى را كه لياقت داشته باشد
    و بتواند فرمان هاى تو را اجرا كند، به آن جا بفرست و همانا نعمان مردى ناتوان است، يا خود را به ناتوانى مى زند. »



    عمارة بن عقبه و عمر بن سعد بن ابى وقّاص نيز مثل همين نامه را براى يزيد فرستادند.



    ياران حضرت مسلم عليه السلام در چنين موقعيتى احساس امنيت كردند و به تعبيرى، سادگى به خرج دادند

    و شروع به جمع آورى پول و اسلحه نمودند و مسئول اين كار مسلم بن عوسجه بود.

    در اين هنگام، مسئله حضرت مسلم عليه السلام و هدف از آمدنش به كوفه آشكار شد. البتّه خلاف دستورى اتفاق افتاد كه

    از امام حسين عليه السلام درباره حضرت مسلم عليه السلام بر پنهان كردن امر فرموده بود.

    ناگفته نماند كه جناب مسلم عليه السلام خلاف دستور (العياذ باللّه) عمل نكرده است; بلكه دسيسه هاى دشمن و بعضى از اشتباهات پيروان

    و ياران حضرت مسلم عليه السلام، موجب آشكار شدن مطلب شده است.








    ــ آيا سخنان و رفتارهاى « نعمان » طبيعى بوده است؟

    نعمان مأموريت داشته كه اين گونه رفتار كند و سخن گويد;

    چرا كه همين نعمان بعد از عزل از ولايت بر كوفه و نصب عبيداللّه بن زياد با كمال سلامت به شهر شام بازگشت.

    جالب اين كه معاويه خود حكم ابن زياد را براى سرپرستى شهر كوفه و بصره، با خط خود نوشته و آن را به سرجون سپرده بود

    كه چند ماه بعد از مرگ معاويه آن نامه فاش شد. آرى، معاويه با دست خود اين حكم را نوشته است.









    1 . الاخبار الطوال: 231، الفتوح: 5 / 57، البداية والنهايه: 8 / 152. متن خطبه نعمان بن بشير چنين است:
    «فاتقوا اللّه ـ عباد اللّه ـ ولا تسارعوا إلى الفتنة والفرقة، فإنّ فيها يهلك الرجال وتسفك الدّماء، وتغتصب الأموال، إنّي لا اُقاتل من لا يقاتلني، ولا آتي على من لم يأت علي، ولا أنبّه نائمكم، ولا أتحرّش بكم، ولا آخذ بالقرف ولا الظّنة ولا التّهمة، ولكنّكم إن أبديتم صفحتكم لي... لأضربنّكم بسيفي...».
    2 . همان.
     
    تصویر 
    Old-Moderator
    Old-Moderator
    پست: 1950
    تاریخ عضویت: جمعه ۲۳ شهریور ۱۳۸۶, ۲:۵۷ ق.ظ
    سپاس‌های ارسالی: 2988 بار
    سپاس‌های دریافتی: 5531 بار
    تماس:

    Re: نقش معاويه در قتل سيّدالشهداء (عليه السلام)

    پست توسط محدثه »

    .  « چكيده و نتيجه »   


    با عنايت به آن چه طرح و بررسى شد چكيده و نتيجه اين تحقيق چنين شد:


    تصویر اولا : شهادت سيّدالشهداء سلام اللّه عليه به معاويه و به خلفاى بالاتر از او (الأعلى فالأعلى) منسوب مى شود; زيرا همان خلفا باعث به سر كار آمدن يزيد شدند.


    تصویر ثانیا : بنا بر جست و جوها و تحقيقات انجام شده، معاويه خود اصل نقشه شهادت سيّدالشهداء عليه السلام را در عراق تنظيم كرده و يزيد مجرى اين طرح بوده است.


    اين نتيجه، از مجموعه مسائلى به دست مى آيد كه عبارتند از:

    1 . معاويه بنا بر روايت شيعه و سنّى وصيت كرده كه «ارعد وأبرق له...; حسين را بترسان امّا هرگز به او آسيبى نرسان و هر جا كه خواست، برود»;

    2 . قاتلان پدرش و خيانت كارانى كه برادرش را تنها گذاشته اند، او را به عراق دعوت خواهند كرد;

    3 . نامه هاى كسانى كه حضرت را به كوفه براى بنيان گذارى حكومتى جديد فرا خوانده بودند، در زمان حيات معاويه به مدينه رسيد
    و حكومت به هيچ يك از آن نامه نگاران، تعرّض و دشمنى نكرده است;

    4 . بركنارى مروان والى مدينه، چرا كه مروان هميشه در فكر قتل امام عليه السلام بوده است;

    5 . برخوردهاى واليان مدينه و مكّه.

    به رغم اين كه هر كدام از اين واليان از شجره خبيثه بنواميّه هستند، ولى با سيّدالشهداء عليه السلام برخورد سختى نكرده اند.

    در حالى كه گفتيم، مروان به وليداصرار كرد كه هم اكنون حسين را به قتل برسان و وليد به حضرت گفت: در امان خدا، بفرماييد(!)

    و وقتى خبر رفتن حضرت از مدينه به او رسيد، گفت: «الحمد للّه!».

    هيچ نوشته و مدركى وجود ندارد كه بنا بر آن بتوان گفت والى مدينه برخورد سختى با حضرت كرده است.

    چرا اين واليان با امام حسين عليه السلام برخورد سخت و خشنى نداشته اند؟ آيا رفتار اين افراد حكومتى، با اهل بيت عليهم السلام

    خوب بوده و دوست دار ايشان بوده اند؟ هرگز!

    كسى كه اين توهّم در ذهنش خطور كند و به اين پندار برسد، سخت در اشتباه است. خوبى واليان مدينه و مكّه پندارى غلط بيش نيست

    و دوست دار خواندن آنان، غلطى بزرگ تر است.



    6 . سخنان خود سيّدالشهداء عليه السلام و هم چنين سخن آن حضرت به ابن عبّاس در مكه...;

    7 . جوابيه ابن عباس در پاسخ نامه يزيد...;

    8 . زمانى كه امام حسين عليه السلام جناب مسلم عليه السلام را به كوفه فرستادند، فرمودند: «خداوند تو و مرا از شهيدان قرار دهد»;

    9 . يزيد در اوّلين سخنرانى خود بعد از رسيدن به قدرت، خبر از جنگى داد كه در عراق رخ مى دهد و به واسطه عبيداللّه ابن زياد پيروزى به دست مى آيد.

    آرى، خود امام حسين عليه السلام مى دانستند كه در عراق به شهادت مى رسند. يزيد عليه اللعنه نيز مى دانست... .

    اصحاب رسول اللّه صلى اللّه عليه وآله مانند ابن عبّاس و ديگران، حضرت ام سلمه رضى اللّه عنها و ديگر ازواج رسول خدا

    و ديگر مردم نيز از جريان شهادت آن حضرت در عراق خبر داشتند تا جايى كه برخى از زنانى كه در خانه ها بودند،

    از اين حادثه خبر داشتند; چرا كه شهادت آن امام بزرگوار در عراق، مطلبى آشكار بوده و عموم مردم مى دانستند.

    اگر كسى بگويد: آن حضرت از آن حادثه آگاهى نداشتند يا نادان است و يا بيمار... .






    تصویر ثالثا : اگر امام حسين عليه السلام با يزيد بيعت مى كردند، هرگز آسيبى به ايشان نمى رسيد.

    همين مطلب در نامه يزيد به ابن عبّاس، مبنى بر اين كه «حسين را از قصدى كه دارد، باز گردان!» به خوبى مشخص است.

    با وجود آن كه درباره ابن زبيرتصميم گرفتند كه او را قطعه قطعه كنند و به قتل برسانند.

    امام حسين عليه السلام هميشه دو مطلب را مى فرمودند:

     1 . بيعت نخواهم كرد;

    2 . مى دانم اينان مرا به قتل مى رسانند و نمى خواهم در مكه كشته شوم.
     




      علی من اتبع الهدی  
     
    تصویر 
    Member
    Member
    پست: 65
    تاریخ عضویت: دوشنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۳۸۸, ۳:۵۹ ب.ظ
    سپاس‌های ارسالی: 26 بار
    سپاس‌های دریافتی: 76 بار

    Re: نقش معاويه در قتل سيّدالشهداء (عليه السلام)

    پست توسط reza141414 »

    ُسلام با تشکر از نوشته ها و تحقیقات بسیار زیبا و عالیتون
    خدا خیرتون بده
    ان اشاءالله در حرم مولا امام رضا علیه السلام نایب الزارتون هستم.

    امام حسین علیه السلام با معاویه در زمان خلافت معاویه بیعت کرده بودن؟ یا طبق صلح امام حسن علیه السلام ایشون هم صلح کردن(صلح یا بیعت)؟
    ارسال پست

    بازگشت به “امام حسین‌ (علیه السّلام)”