سلام
من می خواهم راجع به جمله الطرق الی الله بعدد نفوس الخلایق بدانم که اشکال این جمله چیست ؟ لطفاً پاسخ را به آدرس ایمیل من پست کنید
متشکرم
خدا شناسی ( الطرق الی الله ... ) ؟
مدیر انجمن: شورای نظارت
-
- پست: 1
- تاریخ عضویت: شنبه ۲۷ مهر ۱۳۸۷, ۴:۳۹ ب.ظ
-
- پست: 229
- تاریخ عضویت: پنجشنبه ۷ تیر ۱۳۸۶, ۴:۰۰ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 88 بار
- سپاسهای دریافتی: 557 بار
Re: خدا شناسی
به نام خدا
این مسئله را از دو دیدگاه مورد نظر قرار میدهیم :
الف) معنای طرق ، تعدد دین و راههای سعادت بشر باشد (که مورد اشکال است و بیان می کنیم)
ب) معنای طریق ، راههایی در بطن صراط مستقیم باشد که آن را نیز توضیح می دهیم .
اما چون احتمال اول پررنگ تر بوده و بحث های معاصر بیشتر ناظر به همین امر است با آن شروع می کنیم .
آنچه در متن پرسش، نقل شده در برخی کتب به عنوان حديث به پيامبر6 نسبت داده شده، نخست آن كه باید دانست این جمله حدیث نيست، بلكه سخني از عارفان و فيلسوفان است.
دوم آن كه آنچه آنها گفتهاند، به عدد انفاس خلايق است، نه به عدد انفاس انسانها: "و قد قال الحكمأ و العرفأ الطريق الي اللّه بعدد انفاس الخلايق; يعني حكما و عرفا گفتهاند كه راههاي خدا به تعداد مخلوقات است.
(شرح الاسمأ الحسني، حاج ملا هادي سبزواري، ج 1، ص 245، نشر مكتبة بصيرتي.)
پس از آن كه معلوم شد مطلب گفته شده، حديث نيست و از پيامبر(ص) و يا امامان معصوم: نقل نشده است، بلكه كلامي بشري و از طايفهاي از علما و عرفا ميباشد، شايستگی خطاپذیری
و ناتمام بودن را به خود اختصاص می دهد .
خود این جماعت (فیلسوف و عارف توضیحاتی داده اند که ما سعی داریم با رویگرد قرآنی و روایی آنها را بررسی کنیم:)
در هر زمان از همة آنها يك دين مشخصي را خواسته است و غير آن را، راه شيطان ميداند: "إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللَّهِ الاْسْلَـَام;(آلعمران،19) دين در نزد خدا اسلام است."; "وَمَن يَبْتَغِ غَيْرَ الاْ سْلَامِ دِينًا فَلَن يُقْبَلَ مِنْه;(آلعمران،85) و هر كس جز اسلام آييني براي خود انتخاب كند، از او پذيرفته نخواهد شد." و اين راه، غير از راهي است كه هر موجودي در مجراي وجودي خود سير ميكند و به نهايت ميرسد و تنها به انسان اختصاص ندارد، در حالي كه اديان، مخصوص انسانها و در نهايت جنّيان ميباشد.(که در مورد دوم خواهیم گفت که این صراط واحد است اما طرق داخلی آن ممکن است تفاوت کند)
اما فعلا هنوز در بحث الف هستیم . بسیاری از این جمله خواستند این را اثبات کنند که دین واحد نداریم و هرکسی هر راهی برگزید به سعادت خواهد رسید .
و این به پلورالیسم مشهور شد .
اكنون براي آشنا شدن بيشتر با مسئلة "پلوراليسم" به مطالب زير توجه كنيد:
پيش از هر چيز لازم به يادآوري است:
پلوراليزم يا تكثّر اديان از مباحث "فلسفة دين" است كه در قرن حاضر به صورت جدي متفكران غرب آن را مطرح كردهاند. قرائت و معناي شايع و متبادر آن پذيرفتن حقانيت تمامي اديان است; و لازمة آن تعدّد صراطهاي مستقيم است. پيشينة اين بحث در ايران حدوداً به چند دهة گذشته ـ البته نه با اصطلاح پلوراليزم بلكه به عنوان "تعدّد اديان" ـ بر ميگردد. اين مقوله در آن عصر نيز براي خود طرفداران و مخالفاني داشته است كه ميتوان به دو فيلسوف و متفكر معاصر يعني علامه طباطبايي(علامه طباطبائي، ظهور شيعه، ص 8 و 9.) و شهيد مطهري اشاره كرد كه هر دو گام در اين عرصه نهادند و به ابطال پلوراليزم پرداختند.
در سالهاي اخير دوباره مشعل اين بحث روشن شده است و اين بار مدعيان، آن را در مجامع و تريبونهاي مختلفي براي عموم مردم مطرح كردند كه چه بسا موجب سر در گمي مخاطباني گردد كه آشنايي كامل با مباني نظرية پلوراليزم و اسلام ندارند;
از اين رو ضرورت ارائة يك بحث شفاف و به دور از هرگونه غرضورزي و افراط و تفريط براي نسل جوان بيش از پيش احساس ميشود.
1ـ ضرورت دين
در ابتداي بحثِ تكثر اديان بايد اين نكته تنقيح گردد كه انسان به وجود دين و بعثت پيامبران نيازمند است يا نه؟ در پاسخ مختصر آن بايد گفت: كه هدف از آفرينش انسان رسيدن به ساحل نجات و خوشبختي است و تأمين آن با شكفته شدن استعدادهاي نهفتة او ميسّر ميشود. در اينجا اين سؤال به وجود ميآيد كه آيا انسان، خود توان شناخت استعدادهاي نهفتة خود را دارد، يا نه؟ علاوه بر آن آيا انسان ميتواند قوانين اساسي فردي اجتماعي به منظور تأمين سعادت خود و اجتماع وضع كند، يا نه؟
تا عصر حاضر هيچ فيلسوفي و دانشمندي مدعي شناخت انسان و نيازهاي فطري او نشده است و هر روز كه قافلة علم و فلسفه به پيش ميتازد، بر مجهولات انسان در اين زمينه افزون ميشود; و لذا در تعريف انسان گفته شده است كه "انسان موجودي است ناشناخته".
از اين رو، حكمت و لطف الهي اقتضا ميكند كه انسان را در اين ره بيرهنما نگذارد و با فرستادن پيامبران هادي انسان گردد.
(براي توضيح بيشتر، ر.ك: شهيد مطهري، مجموعه آثار، انتشارات صدرا، ج 7، ص 77 (درسهاي اشارات، نمط نهم) / نيز: اسلام و مقتضيات زمان و مكان، ج 1، ص 364.)
2ـ يك دين يا چند دين؟
در برخورد و مواجهه با اديان مختلف اين سؤال براي ذهن هر متفكري مطرح ميشود كه آيا به راستي همة اين اديان مختلف و بعضاً متناقض، بر حقند؟ يا اينكه دين حق و صراط مستقيم يكي بيش نيست؟ و بقيه اديان از حقيقت و خواستة الهي دور شدهاند.
حكم عقل به وحدت اديان آسماني
آيا ممكن است كه خداوند خيرخواه اديان مختلف از حيث ماهيت براي بشر بفرستد؟
با تأمل در حكمت ضرورت دين كه عبارت است از وجود نيازهاي فطري و ثابت انسان و از سوي ديگر يكي بودن فرستندة اديان، به نظر ميرسد پاسخ سؤال مذكور چندان مشكل نباشد; زيرا فرستندة دين خداوند حكيم و خيرخواه است كه با برآوردن نيازهاي فطري انسان و به فعليت رساندن استعدادهايش سعادت او را تأمين ميكند. در اين صورت، فرستادن ادياني كه با يكديگر از حيث ماهيت مختلفند، توجيهپذير نيست، زيرا تفسير ماهوي يك برنامه و آيين در صورتي موجّه است كه العياذبالله ماهيت و لُبّ اديان پيشين فاقد محتوا و توانايي لازم در جهت هدايت انسان باشد; خداوند دين ناقص فرستاده باشد. اين فرض با براهين عقلي و فلسفي ناسازگار است و خرد آن را نميپذيرد.
فرض ديگر اينكه نقصان از سوي خود انسان باشد كه به خاطر هواي نفساني از قرار گرفتن در ركاب رهيافتهگان سرباز ميزند، لازمة اين فرض، نه تغيير ماهوي دين، بلكه تأكيد و راهنمايي و نصيحت بيشتر است.
فرض سوم اينكه تغيير ماهوي اديان مستند به تغيير شرايط زماني و مكاني و نيازهاي جديد بشري باشد. در پاسخ اين احتمال ـ كه امروزه طرفداراني دارد ـ بايد گفت كه گوهر اديان الهي مشتمل بر معارفي بنيادي است كه ناظر به سعادت انسان و نيازهاي فطري و ثابت اوست; مثلاً دين از انسان خواسته است كه از خداوند و پيامبرانش اطاعت كنند و به اصول اخلاقي ثابت مثل نوع دوستي، عدالت پايبند باشند. اديان الهي براي تعالي روح انساني و برقراري عدالت نازل شدهاند و اين معارف و اصول نيز به هيچ وجه با گذشت زمان تغيير نميكند. "مگر بشر چندگونه فطرت و سرشت و طبيعت ميتواند داشته باشد.
(مجموعه آثار، ج 3، ص 160 / براي توضيح بيشتر، ر.ك: امدادهاي غيبي، مقالة "خورشيد دين هرگز غروب نميكند".)
قرآن و وحدت دين
با رجوع به قرآن كريم در مييابيم كه خداوند نه تنها دين حضرت محمّد(ص)را "اسلام" مينامد; دين پيامبران پيشين را نيز به همين نام توصيف ميكند، مثلاً در آيهاي آيين حضرت ابراهيمرا اسلام ميشمرد: "مَا كَانَ إِبْرَ َهِيمُ يَهُودِيًّا وَلاَ نَصْرَانِيًّا وَلَـَكِن كَانَ حَنِيفًا مُّسْلِمًا" (آلعمران، 67) و در آية ديگر، پيامبراسلام با اشاره به اسلام كه تنها صراط مستقيم است، از راههاي ديگر منع ميكند: "وَأَنَّ هَـَذَا صِرَ َطِي مُسْتَقِيمًا فَاتَّبِعُوهُ وَلاَ تَتَّبِعُواْ السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَن سَبِيلِهِ" (انعام، 153)
دين در اصطلاح مورخان و مردم به صورت جمع و متعدد بكار ميرود، موضع قرآن چنين تقرير ميشود:
"از نظر قرآن دين خدا از آدم تا خاتم يكي است، همة پيامبران اعم از پيامبران صاحب شريعت و پيامبران غير صاحب شريعت به يك مكتب دعوت ميكردهاند. (همان، ج 2، ص 181.)
در جاي ديگر، آية "فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا" (روم، 30) را دليل وحدت دين ميشمارد.(همان، ج 3، ص 160.)
خطاي تشبيه پيامبران به فلاسفه
مدعيان پلوراليزم پنداشتهاند كه همان طور كه در جهان نه يك فلسفه بلكه فلسفههاي مختلفي هست كه نشأت گرفته از اختلاف انديشههاست; به همين شكل نيز ادياني كه پيامبران مختلف ميآورند، مانند مكاتب فلسفي، رنگ اختلاف به خود ميگيرند.
بطلان اين قياس نيازمند توضيح بيشتري نيست زيرا منشأ اختلاف در فلسفهها به اختلاف فيلسوفان و افكار مختلف يك فيلسوف بر ميگردد; در حالي كه مصدر اديان، خداوند حكيم و عالم است كه علم او ازلي و تغيير ناپذير است. پيامبران، علاوه بر برخورداري از نبوغ، از طريق وحي به مبدأ هستي و علم ازلي نيز متصلاند.
"تفاوت پيامبران با نوابغ و فلاسفة بزرگ اين است كه فلاسفه هر كدام مكتب مخصوص به خود داشتهاند، از اين رو هميشه در جهان فلسفهها وجود داشته نه فلسفه; ولي پيامبران الهي هميشه مؤيد و مصدّق يكديگر بودهاند و يكديگر را نفي نكردهاند، هر كدام از پيامبران اگر در محيط و زمان پيامبر ديگر ميبود مانند او قانون و دستورالعمل ميآورد."(مقدمهاي بر جهانبيني اسلامي (وحي و نبوت)، ص 165 و نيز 146.)
دلايل انحصار صراط مستقيم به اسلام
تا اينجا ما به تحليل دو اصل مهم "ضرورت دين" و "وحدت دين" پرداختيم. اين دو بحث نقش كليدي در روشن شدن زواياي بحث "پلوراليزم" دارد .
"لازمة ايمان به همة پيامبران اين است كه در هر زماني تسليم شريعت همان پيامبري باشيم كه دورة اوست، و قهراً لازم است در دورة ختميه آخرين دستورهايي كه از جانب خدا به وسيلة آخرين پيامبر رسيده است عمل كنيم و اين لازمة اسلام يعني تسليم شدن به خدا و پذيرفتن رسالتهاي فرستادگان اوست."(عدل الهي، ص 268.)
حكم عقل به پيروي از پيام آخر
بعد از پذيرفتن حقانيت اديان در عرض هم، عقل دليلي ديگر براي انتخاب اسلام مييابد و آن اينكه عقل حكم ميكند كه مكلّف، پيام و تكليف آخر مولي را براي خود مبناي عمل و حجت قرار دهد. از اين رو ميبايد اسلام را برگزيد.
"لازمة تسليم خدا شدن پذيرفتن دستورهاي اوست و روشن است كه همواره به آخرين دستور خدا بايد عمل كرد و آخرين دستور خدا همان چيزي است كه آخرين رسول او آورده است."(عدل الهي، ص 271.)
ادلة نقلي
استاد شهيد در تأييد مدعاي خويش و ردّ تعدد اديان در مواضع مختلف به آيات الهي تمسك كردهاند كه برخي از آنها ذكر شد. در اين جا به آيات ديگر اشاره ميكنيم:
"وَمَن يَبْتَغِ غَيْرَ الاْ سْلَاـَمِ دِينًا فَلَن يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الاْخِرَةِ مِنَ الْخَـَسِرِينَ; (آلعمران، 85) هر كس غير از اسلام دين بجويد، هرگز از او پذيرفته نشود و او در جهان ديگر از جملة زيانكاران خواهد بود".
آية ديگر كه خطاب به اهل كتاب است كه اگر آنان اسلام آورند در هدايت و صراط مستقيم هستند. "فَإِنْ أَسْلَمُواْ فَقَدِ اهْتَدَواْ" (آلعمران، 20).
خداوند "اسلام" را دين حقيقي در نزد خود توصيف ميكند: "إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللَّهِ الاْ سْلَاـَمُ" (آلعمران، 19).(عدل الهي، ص 270 و 310; مقدمهاي بر جهانبيني اسلامي، ص 165.)
"وَ لَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا وَ إِبْرَ َهِيمَ وَ جَعَلْنَا فِي ذُرِّيَّتِهِمَا النُّبُوَّةَ وَ الْكِتَـَبَ فَمِنْهُم مُّهْتَدٍ وَ كَثِيرٌ مِّنْهُمْ فَـَسِقُونَ # ثُمَّ قَفَّيْنَا عَلَيََّ ءَاثَـَرِهِم بِرُسُلِنَا; (حديد، 26و27) يعني ما قبلاً نوح و ابراهيم را فرستاديم و در نسل اين دو "پيامبري" و كتاب قرار دادهايم، بعضي از اينها هدايت شده و بيشترشان فاسق بودند، سپس ما پيغمبران خود را يك يك پشت سر يكديگر قرار داديم".
استاد شهيد از اين آيه چنين نتيجهگيري ميكند:
"كلمة قَفّينا مصدرش تقفيه و از مادة قفا است، قفا پشت گردن را ميگويند. وقتي كه افرادي رديف و پشت گردن ديگري بايستند، مثل يك صف نظامي، چهرة هر يك از آنها به پشت گردن ديگري است... جملة "ثم قفيّنا علي ءاثرَهم" متضمن اين نكته است كه هر پيغمبر بعدي از همان راه رفته است كه پيغمبران قبلي رفتهاند; يعني كسي خيال نكند پيغمبران راههاي مختلف دارند; راه يكي بوده، از نوح تا خاتمالانبيأ راه يكي است... "آثار" جمع "اثر" است و اثر يعني جاي پا، پيغمبران هر كدام آمدند پا جاي پاي ديگران گذاشتند... راه انبيا يك راه بيشتر نيست."
[HIGHLIGHT=#ff0000]نقد ادلة پلوراليستيكي
در اين بخش از نوشتار، به تحليل و نقد علامه شهيد از شبهات طرفداران پلوراليسم ميپردازيم.
1ـ تمسك به آيات الهي
بعضي روشنفكران اسلامي براي توجيه نظرية پلوراليسم خواستند به اصطلاح براي مدعاي خود دليل قرآني بياورند و يا آياتي را كه خط بطلان بر پلوراليسم ميكشد توجيه نمايند(رك: مهدي بازرگان، دين و تمدن، ص 52 و نيز عبدالكريم سروش، مجلة كيان، شمارة 36، مقالة "صراطهاي مستقيم"، ص 9 / و نيز: بهأالدين خرمشاهي، قرآن پژوهي، مقاله همسنخي بين اسلام و اهل كتاب. اخيراً بر اين مقالة نقدي نوشته شده است / ر.ك: "پلوراليزم و قرآن"، مجلة بيّنات، ش 16. ) كه در اينجا به دو آيه اشاره ميشود:
[HIGHLIGHT=#ffff00]الف: "إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَالَّذِينَ هَادُواْ وَالصَّـَبِئونَ وَالنَّصَـَرَيَ مَنْ ءَامَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الاْخِرِ وَعَمِلَ صَـَـلِحًا فَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ; (مائده، 69) يعني آنان كه ايمان آوردهاند (مسلمانها) و يهوديان و صابئين و نصرانيها، همة كساني كه ايمان به خدا و روز رستاخيز داشته باشند و كار شايسته به جا آورند، بيترس و واهمه خواهند بود و غمگين نيز نميگردند".
وجه استدلال: "در اين آيه براي رستگاري و ايمني از عذاب خدا سه شرط ذكر شده است: ايمان به خدا، ايمان به رستاخيز و عمل نيك، قيد ديگري ]مثل اسلام[ نشده است."(عدل الهي، ص 279.)
در پاسخ به استدلال به آيه فوق بايد گفت كه بين حق بودن يك دين و در صراط مستقيم گام برداشتن پيروان آن دين با رفع عقاب (حزن و خوف) نبايد خلط كرد. آنچه از آية فوق مستفاد ميشود نه صحه گذاشتن قرآن كريم بر طريق اهل كتاب و صراط مستقيم خواندن آن، بلكه دلالت بر رفع عقاب در روزقيامت از اهل كتاب و حداكثر دلالت بر اعطاي ثواب و پاداش به مؤمنان اهل كتاب است كه در دنيا به خاطر روشن نشدن نور اسلام بر دين خود باقي ماندند; با اين شرط كه در اعتقادات خود مثل اكثر مسيحيان و يهوديان امروزه دچار شرك نشدند و از نظر اخلاقي نيز اعمال صالح انجام دادند. شهيد مطهري ميگويد:
"بايد بگوييم كه عدالت و نيكوكاري حتي از مردمان كافر به خدا و قيامت هم مقبول است. بنابراين كساني كه منكر خدا و قيامتند ولي خدمات بزرگ فرهنگي، بهداشتي، اقتصادي، سياسي و اجتماعي به بشريت تقديم ميدارند، داراي اجر بزرگي خواهند بود."(همان.)
[HIGHLIGHT=#ffff00]ب: "لا اِكراهَ فِي الدّين"
شايد بعضي براي اثبات عدم اجبار در گرويدن به اسلام و آزادي انتخاب اديان ديگر به آية فوق استناد كنند كه هرگونه اجبار و اكراه را در دين نفي نموده است. مرحوم مطهري با اشاره به آية مذكور مينويسد:
"اين آيه به اين معنا نيست كه دين خدا، در هر زمان متعدد است و ما حق داريم هر كدام را كه بخواهيم انتخاب كنيم، چنين نيست، در هر زماني يك دين حق وجود دارد و... در اين زمان اگر كسي بخواهد به سوي خدا راهي بجويد بايد از دستورات دين او راهنمايي بجويد."(عدل الهي، ص 270.)
2ـ اسلام به معناي مطلق تسليم
بعضي طرفداران تعدد اديان براي به كرسي نشاندن مدعاي خود، "اسلام" را در آيات قرآن كريم به "مطلق تسليم" در برابر خداوند معنا و تفسير كردند، يعني آنچه خداوند حكيم از انسان خواسته است انقياد و تسليم در برابر او و التزام به يكي از اديان آسماني است.
شهيد مطهري در پاسخ به اين اِشكال، با پذيرفتن معناي "مطلق تسليم" براي "اسلام"، معتقد است مصداق پيدا كردن و تحقق حقيقت تسليم در گرو تسليم انسان است به هر آنچه خداوند از او خواسته است.
"اگر گفته شود كه مراد از اسلام، خصوص دين ما نيست بلكه منظور تسليم خدا شدن است، پاسخ اين است كه البته اسلام همان تسليم است و دين اسلام همان دين تسليم است ولی شكل آن تسلیم همان دين گرانمايهاي است كه به دست حضرت خاتمالانبيأ ظهور يافته است و قهراً كلمة اسلام بر آن منطبق ميگردد و بس."(همان، ص 271.)
به ديگر سخن گوهر و ماهيت اديان همان تسليم محض در برابر خداوند است كه با تسليم در برابر انبيأ و گوش جان سپردن به پيامهاي آنان عينيت مييابد.
3ـ عذاب اكثريت مردم
يكي از دستاويزهاي مهم طرفداران پلوراليزم ادعاي لزوم عذاب اكثريت مردم در جهنم بنا بر انحصار حق به يك دين است; چرا كه لازمة حقانيت يك دين و باطل بودن ديگر اديان، قول به ضلالت و گمراهي اكثريت مردم است كه پيروان اديان ديگر هستند و اعمال چنين انسانهايي هر چند كه داراي ابتكارات و اختراعات عظيمي باشند، به خاطر كفرشان محكوم بطلان است، امّا اگر پلوراليزم را بپذيريم و پيروان جميع اديان را از رهيافتگان و سالكان راه نجات تلقي كنيم; تصويري از خوشبيني و سعادت مطلق به اكثريت مردم را ترسيم كردهايم كه مطابق با حكمت و هدايت و خيرخواهي خداوند است.
اشكال فوق را بيشتر جان هيك فيلسوف معاصر طرح و تقويت نموده است.(ر.ك: جان هيك، خدا و عالم ايمان، فصل نهم، به نقل از مجلة نشر دانش، دكتر نصرالله پورجوادي، انقلاب كپرنيكي در كلام، ص 5، شمارة فروردين و ارديبهشت سال 71.) بعضي معاصران نيز آن را در مقالات خود دنبال كردند.(عبدالكريم سروش، مجلة كيان، مقالة "صراطهاي مستقيم، شماره 36.) البته اصل اين اشكال چهار دهة پيش در جزوهاي چنين تقرير شد: "اگر پيروان هر يك از مذاهب اين طور فكر كنند كه فقط خودشان رستگارند، چنين طرز تفكري با روح عدالت خداوند منطبق نخواهد بود."(محمدنظري، پيشنهاد تأسيس كانون يكتاپرستي، چاپ 1341 ش، ص 59.)
متفكر برجستة معاصر در كتاب گرانسنگ خود، عدل الهي، به تفصيل و مستدل رفع شبهه كرده است. شبهة مذكور از دو جهت قابل طرح است يكي مربوط به اعمال نيك كفار در دنيا و همچنين سرنوشت نهايي آنها در آخرت; دوم مربوط به اهل كتاب كه متأله امّا منكر نبوت پيامبر اسلام هستند.
اعمال نيك كفار
چه بسا كفاري كه اعمال زيبا مانند اختراعات عامالمنفعه انجام ميدهند. آيا به صرف اينكه كافرند، اعمالشان فاقد ارزش و اثري در قيامت است؟ استاد با طرح شرايط اصل حسن فعلي با حسن فاعلي، معتقد است كه اگر عملي از فاعل صادر شود كه كنندة آن نيّت خير و حسني نداشته است، چنين عملي فاقد ارزش خواهد بود و فاعل آن نيز سزاوار ستايش نيست; امّا اگر نيّت فاعل خير و صلاح و خدمت به خدا و يا حداقل به مردم باشد، عملش داراي ارزش خواهد بود و نميتوان به صرف اينكه فاعل آن كافر است، عمل او را نستود. چه آن عمل كوچك باشد و چه عمل بزرگ مانند اختراعات دانشمندان كافر.
امّا اينكه چگونه اعمال نيكوي كفار در قيامت به درد آنها خواهد خورد؟
"اعمال خير افرادي كه به خدا و قيامت ايمان ندارند و احياناً براي خدا شريك قائلاند، موجب تخفيف و احياناً رفع عذاب آنها خواهد بود."(عدل الهي، ص عدل اللهي.)
"هرگاه عملي به منظور احسان و خدمت به خلق و به خاطر انسانيت انجام گيرد، در رديف عملي كه انگيزهاش فقط براي خود است، نيست. البته خداوند چنين كساني را بياجر نميگذارد."(همان، ص 305.)
متفكر شهيد در تعبيري جالب و تا اندازهاي اختصاصي ميگويد اعمال كفاري كه به انگيزة خدمت و احسان باشد، روايتگر وجود نور معرفت خداوند در ضمير آنهاست.(همان، ص 307.)
سرنوشت كفار در قيامت
اشكال مهم مدعيان تعدد اديان، متوجه عذاب كفار در قيامت بود. در پاسخ به اين اشكال، استاد معتقد است اكثريت مردم روي زمين كه به دين اسلام نگرويدهاند، به خاطر جهل و عدم اتمام حجّت است; يعني نور اسلام بر آنها اصلاً نتابيده است; نه اينكه تابيده و آنها از آن روي برگرداندهاند. لذا عقابي متوجه آنها نيست.
شهيد مطهري در تأييد مدعاي خويش با استناد به آية شريفه "وَ ما كُنّا مُعَذَّبينَ حَتّي نَبْعَث رسُولاً". (اسرأ، 15) مينويسد: "محال است كه خداي حكيم كسي را كه حجت بر او تمام نشده است، عذاب كند."(همان، ص 289.)
اهل كتاب
امّا اعمال صالح و نيكوي اهل كتاب كه معتقد به خداوندند مورد قبول درگاه الهي ميتواند باشد به شرط اينكه آفت تحريف و شرك در انديشة آنان راه نيافته باشد، و در اين صورت ميتوانند به بهشت نيز داخل گردند. "افرادي كه به خدا و آخرت ايمان دارند و اعمالي با انگيزة تقرب به خدا انجام ميدهند و در كار خود خلوص نيت دارند، عمل آنها مقبول درگاه الهي است و استحقاق پاداش و بهشت مييابند اعم از آنكه مسلمان باشند يا غير مسلمان."(همان، ص 346.)
البته پيش از شهيد مطهري حكما و عرفاي بزرگي مانند بوعليسينا و صدرالمتألهين قايل به نجات اكثريت مردم و نيل آنان به سعادت در قيامت بودند.(ر.ك: بوعليسينا، اشارات با شرح خواجة طوسي و حاشية فخر رازي، كتابخانة آيتالله مرعشي قم، ج 2، ص 83، نمط هفتم / صدرالمتألهين، الحكمةالمتعاليه، ج 9، ص 351، انتشارات مصطفوي قم.)
به ديگر سخن ما نبايد مردم را در دو دايرة "مسلمان" و "كافر" جمع كنيم; بلكه بايد دايرة سومي نيز ترسيم كنيم كه انسانهايي با عنوان "قاصران" "جاهلان" و "مرجوّ عندالله" در آن قرار ميگيرند كه اعضأ آن به مراتب بيشتر از اعضاي دو دايرة پيشين است.(ر.ك: مقاله "كافر مسلمان و مسلمان كافر"، فصلنامة كتاب نقد، شمارة 4 / نيز ر.ك: عدل الهي، ص 320 به بعد.)
حاصل اينكه مدعيان پلوراليزم كه عذاب اكثريت مردم را دستاويز مدّعاي خود قرار داده بودند، خلع سلاح شدند; چرا كه براي رهايي از اشكال فوق، لازم نيست كه ما ملتزم به صراط مستقيم و حقانيت اديان بگرديم بلكه كافي است به آيات الهي و احاديث معصومين خودمان عنايت داشته باشيم كه چگونه اين سرچشمههاي زلال معرفت ديني اشكال مذكور را چهارده قرن پيش حل نمودند.
(به نقل از مجله وارش / سال دوم / شمارة اول / مقاله آقاي جعفر محقق)
پس دیدیم که یک جمله می تواند منشأ چه انحراف هایی در دین شود که با غفلت از پیامدهای آن و با توجه صرف به زنگ و لعاب دلنشین ولی کاذب آن
جامعه بشری به چه گمراهی عظیمی گرفتار می شود !!!
[HR]
ب) اما از منظر دوم اگر فرض را بر این بگیریم که منظور از آن جمله ، تعدد ادیان نبوده است و کمی تنزل کنیم ،
شاید بتوان چنین تفسیر نسبتا مقبولی را از آن ارائه کرد :
صراط مستقیم یکی است و همه باید به آن درآیند ، اما در همین صراط مستقیم که مبدا و منتهایش مشخص و واحد است و جهتش هم نیز واحد ،
ممکن است برخی از راههای درونی آن نیز یکی را انتخاب کنند . مثلا یک مسلمان درس نخوانده با خدمت خلق به خدا نزدیک می شود و دیگری
که علمی آموخته با نوشتن و تعلیم و تبلیغ معارف الهی به خدا نزدیک شود و ... امثال آن .
در این مورد می بینیم که همه در همان صراط هستند اما طرق یا سبل کمی باهم متفاوت است که ما این تفاوت را در ظاهر می دانیم چراکه در باطن
و غرض باز هم وحدت وجود دارد ، یا حتی در روش شاید فکر کنیم که تعدد وجود دارد اما باز هم آنجا باید از روش خدایی بهره برد که در صراط(دین)
به آن اشاره شده و از آن روش خدایی باید بهره گرفت که می بینیم اینجا نیز وحدت روش وجود دارد.
منظور نهایی يعني راهي كه هر فرد با آن به خدا مي رسد ويژه خود او است و با راه رسيدن ديگران به خداوند متفاوت است.
دليل اين امر اين است كه خداوند هر انساني را با ويژگي هاي ظاهري و باطني و جسماني و روحاني ويژه خود آفريده و راهي كه او به سوي خدا مي پيمايد متناسب با اين ويژگي هاي منحصر به فرد اوست.
اما چون در آن جمله "الی الله" کمی مبهم است ، لذا یا در غایت باید بگیریم که به خدا می رسند و یا در ابتدا . در ابتدا یعنی به وجود خدا رسیدن
یعنی درک اینکه خدایی وجود دارد . یعنی راههایی که از آن می توان وجود خدا را اثبات کرد . که این متفاوت است با همان در مسیر قرار گرفتن و قدم زدن .
بلکه این به معنی ابتدای راه را پیدا کردن و آغاز مسیر است لذا ممکن است اینجا نیز بپذیریم که راههای اثبات خدا ممکن است برای هرکس با دیگری متفاوت باشد :
چون آيات قرآني دلالت دارد كه عده اي از مردم خداوند را با آيات و نشانه هاي او در پهنه آفرينش و ديدن عجايب خلقت وضع ربوبي مي شناسند. گروهي با چراغ عقل و استدلال و برهان هاي عقلي و فلسفي راه خود به سوي خداوند را هموار مي سازند و به خداوند مي رسند. گروهي ديگر از راه دل و اشراقات باطني و دروني و با مشاهده جلوه هاي جمال و جلال ربوبي حضور او را در همه عرصه وجود و آفرينش مي يابند. خداوند در آيه پاياني سوره مباركه فصلت مي فرمايد: «سنريهم آياتنا في الافاق و في انفسهم حتي يتبين لهم انه الحق؛ به زودي آيات خود را در پهنه هستي و در درون جانشان به آنها مي نمايانم تا براي آنها روشن گردد كه او حق است».
البته از نظر قرآن كريم و روايات پيشوايان دين، بهترين و سودمندترين راه شناخت خداوند، راه شناخت نفس است: «من عرف نفسه عرف ربه؛ هر كس خود را بشناسد، خدايش را شناخته است» و يا «معرفه النفس انفع المعارف؛ شناخت خويشتن، سودمندترين شناخت است» (از علي(ع) در غررالحكم).
پس نتیجه این شد که برای ورودبه راه اصلی و نیز ادامه مسیر (در همان صراط مستقیم واحد) ممکن است تعدد مختصری وجود داشته باشد که بازهم توضیح دادیم که وحدت نیز در آن قابل رد نیست .
[HR]
اما همانطور که در اول بحث هم اشاره شد ، جمله مورد نظر به همان مورد الف اشاره دارد و ظاهر آن نیز بر این امر دلالت دارد .
و این احتمال ب را فقط جهت بررسی کامل بحث ارائه کردیم که شاید بتوان چنین استنباطی را کرد از آن جمله که تقریبا بعید است . چرا که خود آن جملهبه تنهایی
قابل حمل بر این احتمال دوم نیست .
موفق باشید
این مسئله را از دو دیدگاه مورد نظر قرار میدهیم :
الف) معنای طرق ، تعدد دین و راههای سعادت بشر باشد (که مورد اشکال است و بیان می کنیم)
ب) معنای طریق ، راههایی در بطن صراط مستقیم باشد که آن را نیز توضیح می دهیم .
اما چون احتمال اول پررنگ تر بوده و بحث های معاصر بیشتر ناظر به همین امر است با آن شروع می کنیم .
آنچه در متن پرسش، نقل شده در برخی کتب به عنوان حديث به پيامبر6 نسبت داده شده، نخست آن كه باید دانست این جمله حدیث نيست، بلكه سخني از عارفان و فيلسوفان است.
دوم آن كه آنچه آنها گفتهاند، به عدد انفاس خلايق است، نه به عدد انفاس انسانها: "و قد قال الحكمأ و العرفأ الطريق الي اللّه بعدد انفاس الخلايق; يعني حكما و عرفا گفتهاند كه راههاي خدا به تعداد مخلوقات است.
(شرح الاسمأ الحسني، حاج ملا هادي سبزواري، ج 1، ص 245، نشر مكتبة بصيرتي.)
پس از آن كه معلوم شد مطلب گفته شده، حديث نيست و از پيامبر(ص) و يا امامان معصوم: نقل نشده است، بلكه كلامي بشري و از طايفهاي از علما و عرفا ميباشد، شايستگی خطاپذیری
و ناتمام بودن را به خود اختصاص می دهد .
خود این جماعت (فیلسوف و عارف توضیحاتی داده اند که ما سعی داریم با رویگرد قرآنی و روایی آنها را بررسی کنیم:)
در هر زمان از همة آنها يك دين مشخصي را خواسته است و غير آن را، راه شيطان ميداند: "إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللَّهِ الاْسْلَـَام;(آلعمران،19) دين در نزد خدا اسلام است."; "وَمَن يَبْتَغِ غَيْرَ الاْ سْلَامِ دِينًا فَلَن يُقْبَلَ مِنْه;(آلعمران،85) و هر كس جز اسلام آييني براي خود انتخاب كند، از او پذيرفته نخواهد شد." و اين راه، غير از راهي است كه هر موجودي در مجراي وجودي خود سير ميكند و به نهايت ميرسد و تنها به انسان اختصاص ندارد، در حالي كه اديان، مخصوص انسانها و در نهايت جنّيان ميباشد.(که در مورد دوم خواهیم گفت که این صراط واحد است اما طرق داخلی آن ممکن است تفاوت کند)
اما فعلا هنوز در بحث الف هستیم . بسیاری از این جمله خواستند این را اثبات کنند که دین واحد نداریم و هرکسی هر راهی برگزید به سعادت خواهد رسید .
و این به پلورالیسم مشهور شد .
اكنون براي آشنا شدن بيشتر با مسئلة "پلوراليسم" به مطالب زير توجه كنيد:
پيش از هر چيز لازم به يادآوري است:
پلوراليزم يا تكثّر اديان از مباحث "فلسفة دين" است كه در قرن حاضر به صورت جدي متفكران غرب آن را مطرح كردهاند. قرائت و معناي شايع و متبادر آن پذيرفتن حقانيت تمامي اديان است; و لازمة آن تعدّد صراطهاي مستقيم است. پيشينة اين بحث در ايران حدوداً به چند دهة گذشته ـ البته نه با اصطلاح پلوراليزم بلكه به عنوان "تعدّد اديان" ـ بر ميگردد. اين مقوله در آن عصر نيز براي خود طرفداران و مخالفاني داشته است كه ميتوان به دو فيلسوف و متفكر معاصر يعني علامه طباطبايي(علامه طباطبائي، ظهور شيعه، ص 8 و 9.) و شهيد مطهري اشاره كرد كه هر دو گام در اين عرصه نهادند و به ابطال پلوراليزم پرداختند.
در سالهاي اخير دوباره مشعل اين بحث روشن شده است و اين بار مدعيان، آن را در مجامع و تريبونهاي مختلفي براي عموم مردم مطرح كردند كه چه بسا موجب سر در گمي مخاطباني گردد كه آشنايي كامل با مباني نظرية پلوراليزم و اسلام ندارند;
از اين رو ضرورت ارائة يك بحث شفاف و به دور از هرگونه غرضورزي و افراط و تفريط براي نسل جوان بيش از پيش احساس ميشود.
1ـ ضرورت دين
در ابتداي بحثِ تكثر اديان بايد اين نكته تنقيح گردد كه انسان به وجود دين و بعثت پيامبران نيازمند است يا نه؟ در پاسخ مختصر آن بايد گفت: كه هدف از آفرينش انسان رسيدن به ساحل نجات و خوشبختي است و تأمين آن با شكفته شدن استعدادهاي نهفتة او ميسّر ميشود. در اينجا اين سؤال به وجود ميآيد كه آيا انسان، خود توان شناخت استعدادهاي نهفتة خود را دارد، يا نه؟ علاوه بر آن آيا انسان ميتواند قوانين اساسي فردي اجتماعي به منظور تأمين سعادت خود و اجتماع وضع كند، يا نه؟
تا عصر حاضر هيچ فيلسوفي و دانشمندي مدعي شناخت انسان و نيازهاي فطري او نشده است و هر روز كه قافلة علم و فلسفه به پيش ميتازد، بر مجهولات انسان در اين زمينه افزون ميشود; و لذا در تعريف انسان گفته شده است كه "انسان موجودي است ناشناخته".
از اين رو، حكمت و لطف الهي اقتضا ميكند كه انسان را در اين ره بيرهنما نگذارد و با فرستادن پيامبران هادي انسان گردد.
(براي توضيح بيشتر، ر.ك: شهيد مطهري، مجموعه آثار، انتشارات صدرا، ج 7، ص 77 (درسهاي اشارات، نمط نهم) / نيز: اسلام و مقتضيات زمان و مكان، ج 1، ص 364.)
2ـ يك دين يا چند دين؟
در برخورد و مواجهه با اديان مختلف اين سؤال براي ذهن هر متفكري مطرح ميشود كه آيا به راستي همة اين اديان مختلف و بعضاً متناقض، بر حقند؟ يا اينكه دين حق و صراط مستقيم يكي بيش نيست؟ و بقيه اديان از حقيقت و خواستة الهي دور شدهاند.
حكم عقل به وحدت اديان آسماني
آيا ممكن است كه خداوند خيرخواه اديان مختلف از حيث ماهيت براي بشر بفرستد؟
با تأمل در حكمت ضرورت دين كه عبارت است از وجود نيازهاي فطري و ثابت انسان و از سوي ديگر يكي بودن فرستندة اديان، به نظر ميرسد پاسخ سؤال مذكور چندان مشكل نباشد; زيرا فرستندة دين خداوند حكيم و خيرخواه است كه با برآوردن نيازهاي فطري انسان و به فعليت رساندن استعدادهايش سعادت او را تأمين ميكند. در اين صورت، فرستادن ادياني كه با يكديگر از حيث ماهيت مختلفند، توجيهپذير نيست، زيرا تفسير ماهوي يك برنامه و آيين در صورتي موجّه است كه العياذبالله ماهيت و لُبّ اديان پيشين فاقد محتوا و توانايي لازم در جهت هدايت انسان باشد; خداوند دين ناقص فرستاده باشد. اين فرض با براهين عقلي و فلسفي ناسازگار است و خرد آن را نميپذيرد.
فرض ديگر اينكه نقصان از سوي خود انسان باشد كه به خاطر هواي نفساني از قرار گرفتن در ركاب رهيافتهگان سرباز ميزند، لازمة اين فرض، نه تغيير ماهوي دين، بلكه تأكيد و راهنمايي و نصيحت بيشتر است.
فرض سوم اينكه تغيير ماهوي اديان مستند به تغيير شرايط زماني و مكاني و نيازهاي جديد بشري باشد. در پاسخ اين احتمال ـ كه امروزه طرفداراني دارد ـ بايد گفت كه گوهر اديان الهي مشتمل بر معارفي بنيادي است كه ناظر به سعادت انسان و نيازهاي فطري و ثابت اوست; مثلاً دين از انسان خواسته است كه از خداوند و پيامبرانش اطاعت كنند و به اصول اخلاقي ثابت مثل نوع دوستي، عدالت پايبند باشند. اديان الهي براي تعالي روح انساني و برقراري عدالت نازل شدهاند و اين معارف و اصول نيز به هيچ وجه با گذشت زمان تغيير نميكند. "مگر بشر چندگونه فطرت و سرشت و طبيعت ميتواند داشته باشد.
(مجموعه آثار، ج 3، ص 160 / براي توضيح بيشتر، ر.ك: امدادهاي غيبي، مقالة "خورشيد دين هرگز غروب نميكند".)
قرآن و وحدت دين
با رجوع به قرآن كريم در مييابيم كه خداوند نه تنها دين حضرت محمّد(ص)را "اسلام" مينامد; دين پيامبران پيشين را نيز به همين نام توصيف ميكند، مثلاً در آيهاي آيين حضرت ابراهيمرا اسلام ميشمرد: "مَا كَانَ إِبْرَ َهِيمُ يَهُودِيًّا وَلاَ نَصْرَانِيًّا وَلَـَكِن كَانَ حَنِيفًا مُّسْلِمًا" (آلعمران، 67) و در آية ديگر، پيامبراسلام با اشاره به اسلام كه تنها صراط مستقيم است، از راههاي ديگر منع ميكند: "وَأَنَّ هَـَذَا صِرَ َطِي مُسْتَقِيمًا فَاتَّبِعُوهُ وَلاَ تَتَّبِعُواْ السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَن سَبِيلِهِ" (انعام، 153)
دين در اصطلاح مورخان و مردم به صورت جمع و متعدد بكار ميرود، موضع قرآن چنين تقرير ميشود:
"از نظر قرآن دين خدا از آدم تا خاتم يكي است، همة پيامبران اعم از پيامبران صاحب شريعت و پيامبران غير صاحب شريعت به يك مكتب دعوت ميكردهاند. (همان، ج 2، ص 181.)
در جاي ديگر، آية "فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا" (روم، 30) را دليل وحدت دين ميشمارد.(همان، ج 3، ص 160.)
خطاي تشبيه پيامبران به فلاسفه
مدعيان پلوراليزم پنداشتهاند كه همان طور كه در جهان نه يك فلسفه بلكه فلسفههاي مختلفي هست كه نشأت گرفته از اختلاف انديشههاست; به همين شكل نيز ادياني كه پيامبران مختلف ميآورند، مانند مكاتب فلسفي، رنگ اختلاف به خود ميگيرند.
بطلان اين قياس نيازمند توضيح بيشتري نيست زيرا منشأ اختلاف در فلسفهها به اختلاف فيلسوفان و افكار مختلف يك فيلسوف بر ميگردد; در حالي كه مصدر اديان، خداوند حكيم و عالم است كه علم او ازلي و تغيير ناپذير است. پيامبران، علاوه بر برخورداري از نبوغ، از طريق وحي به مبدأ هستي و علم ازلي نيز متصلاند.
"تفاوت پيامبران با نوابغ و فلاسفة بزرگ اين است كه فلاسفه هر كدام مكتب مخصوص به خود داشتهاند، از اين رو هميشه در جهان فلسفهها وجود داشته نه فلسفه; ولي پيامبران الهي هميشه مؤيد و مصدّق يكديگر بودهاند و يكديگر را نفي نكردهاند، هر كدام از پيامبران اگر در محيط و زمان پيامبر ديگر ميبود مانند او قانون و دستورالعمل ميآورد."(مقدمهاي بر جهانبيني اسلامي (وحي و نبوت)، ص 165 و نيز 146.)
دلايل انحصار صراط مستقيم به اسلام
تا اينجا ما به تحليل دو اصل مهم "ضرورت دين" و "وحدت دين" پرداختيم. اين دو بحث نقش كليدي در روشن شدن زواياي بحث "پلوراليزم" دارد .
"لازمة ايمان به همة پيامبران اين است كه در هر زماني تسليم شريعت همان پيامبري باشيم كه دورة اوست، و قهراً لازم است در دورة ختميه آخرين دستورهايي كه از جانب خدا به وسيلة آخرين پيامبر رسيده است عمل كنيم و اين لازمة اسلام يعني تسليم شدن به خدا و پذيرفتن رسالتهاي فرستادگان اوست."(عدل الهي، ص 268.)
حكم عقل به پيروي از پيام آخر
بعد از پذيرفتن حقانيت اديان در عرض هم، عقل دليلي ديگر براي انتخاب اسلام مييابد و آن اينكه عقل حكم ميكند كه مكلّف، پيام و تكليف آخر مولي را براي خود مبناي عمل و حجت قرار دهد. از اين رو ميبايد اسلام را برگزيد.
"لازمة تسليم خدا شدن پذيرفتن دستورهاي اوست و روشن است كه همواره به آخرين دستور خدا بايد عمل كرد و آخرين دستور خدا همان چيزي است كه آخرين رسول او آورده است."(عدل الهي، ص 271.)
ادلة نقلي
استاد شهيد در تأييد مدعاي خويش و ردّ تعدد اديان در مواضع مختلف به آيات الهي تمسك كردهاند كه برخي از آنها ذكر شد. در اين جا به آيات ديگر اشاره ميكنيم:
"وَمَن يَبْتَغِ غَيْرَ الاْ سْلَاـَمِ دِينًا فَلَن يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الاْخِرَةِ مِنَ الْخَـَسِرِينَ; (آلعمران، 85) هر كس غير از اسلام دين بجويد، هرگز از او پذيرفته نشود و او در جهان ديگر از جملة زيانكاران خواهد بود".
آية ديگر كه خطاب به اهل كتاب است كه اگر آنان اسلام آورند در هدايت و صراط مستقيم هستند. "فَإِنْ أَسْلَمُواْ فَقَدِ اهْتَدَواْ" (آلعمران، 20).
خداوند "اسلام" را دين حقيقي در نزد خود توصيف ميكند: "إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللَّهِ الاْ سْلَاـَمُ" (آلعمران، 19).(عدل الهي، ص 270 و 310; مقدمهاي بر جهانبيني اسلامي، ص 165.)
"وَ لَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا وَ إِبْرَ َهِيمَ وَ جَعَلْنَا فِي ذُرِّيَّتِهِمَا النُّبُوَّةَ وَ الْكِتَـَبَ فَمِنْهُم مُّهْتَدٍ وَ كَثِيرٌ مِّنْهُمْ فَـَسِقُونَ # ثُمَّ قَفَّيْنَا عَلَيََّ ءَاثَـَرِهِم بِرُسُلِنَا; (حديد، 26و27) يعني ما قبلاً نوح و ابراهيم را فرستاديم و در نسل اين دو "پيامبري" و كتاب قرار دادهايم، بعضي از اينها هدايت شده و بيشترشان فاسق بودند، سپس ما پيغمبران خود را يك يك پشت سر يكديگر قرار داديم".
استاد شهيد از اين آيه چنين نتيجهگيري ميكند:
"كلمة قَفّينا مصدرش تقفيه و از مادة قفا است، قفا پشت گردن را ميگويند. وقتي كه افرادي رديف و پشت گردن ديگري بايستند، مثل يك صف نظامي، چهرة هر يك از آنها به پشت گردن ديگري است... جملة "ثم قفيّنا علي ءاثرَهم" متضمن اين نكته است كه هر پيغمبر بعدي از همان راه رفته است كه پيغمبران قبلي رفتهاند; يعني كسي خيال نكند پيغمبران راههاي مختلف دارند; راه يكي بوده، از نوح تا خاتمالانبيأ راه يكي است... "آثار" جمع "اثر" است و اثر يعني جاي پا، پيغمبران هر كدام آمدند پا جاي پاي ديگران گذاشتند... راه انبيا يك راه بيشتر نيست."
[HIGHLIGHT=#ff0000]نقد ادلة پلوراليستيكي
در اين بخش از نوشتار، به تحليل و نقد علامه شهيد از شبهات طرفداران پلوراليسم ميپردازيم.
1ـ تمسك به آيات الهي
بعضي روشنفكران اسلامي براي توجيه نظرية پلوراليسم خواستند به اصطلاح براي مدعاي خود دليل قرآني بياورند و يا آياتي را كه خط بطلان بر پلوراليسم ميكشد توجيه نمايند(رك: مهدي بازرگان، دين و تمدن، ص 52 و نيز عبدالكريم سروش، مجلة كيان، شمارة 36، مقالة "صراطهاي مستقيم"، ص 9 / و نيز: بهأالدين خرمشاهي، قرآن پژوهي، مقاله همسنخي بين اسلام و اهل كتاب. اخيراً بر اين مقالة نقدي نوشته شده است / ر.ك: "پلوراليزم و قرآن"، مجلة بيّنات، ش 16. ) كه در اينجا به دو آيه اشاره ميشود:
[HIGHLIGHT=#ffff00]الف: "إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَالَّذِينَ هَادُواْ وَالصَّـَبِئونَ وَالنَّصَـَرَيَ مَنْ ءَامَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الاْخِرِ وَعَمِلَ صَـَـلِحًا فَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ; (مائده، 69) يعني آنان كه ايمان آوردهاند (مسلمانها) و يهوديان و صابئين و نصرانيها، همة كساني كه ايمان به خدا و روز رستاخيز داشته باشند و كار شايسته به جا آورند، بيترس و واهمه خواهند بود و غمگين نيز نميگردند".
وجه استدلال: "در اين آيه براي رستگاري و ايمني از عذاب خدا سه شرط ذكر شده است: ايمان به خدا، ايمان به رستاخيز و عمل نيك، قيد ديگري ]مثل اسلام[ نشده است."(عدل الهي، ص 279.)
در پاسخ به استدلال به آيه فوق بايد گفت كه بين حق بودن يك دين و در صراط مستقيم گام برداشتن پيروان آن دين با رفع عقاب (حزن و خوف) نبايد خلط كرد. آنچه از آية فوق مستفاد ميشود نه صحه گذاشتن قرآن كريم بر طريق اهل كتاب و صراط مستقيم خواندن آن، بلكه دلالت بر رفع عقاب در روزقيامت از اهل كتاب و حداكثر دلالت بر اعطاي ثواب و پاداش به مؤمنان اهل كتاب است كه در دنيا به خاطر روشن نشدن نور اسلام بر دين خود باقي ماندند; با اين شرط كه در اعتقادات خود مثل اكثر مسيحيان و يهوديان امروزه دچار شرك نشدند و از نظر اخلاقي نيز اعمال صالح انجام دادند. شهيد مطهري ميگويد:
"بايد بگوييم كه عدالت و نيكوكاري حتي از مردمان كافر به خدا و قيامت هم مقبول است. بنابراين كساني كه منكر خدا و قيامتند ولي خدمات بزرگ فرهنگي، بهداشتي، اقتصادي، سياسي و اجتماعي به بشريت تقديم ميدارند، داراي اجر بزرگي خواهند بود."(همان.)
[HIGHLIGHT=#ffff00]ب: "لا اِكراهَ فِي الدّين"
شايد بعضي براي اثبات عدم اجبار در گرويدن به اسلام و آزادي انتخاب اديان ديگر به آية فوق استناد كنند كه هرگونه اجبار و اكراه را در دين نفي نموده است. مرحوم مطهري با اشاره به آية مذكور مينويسد:
"اين آيه به اين معنا نيست كه دين خدا، در هر زمان متعدد است و ما حق داريم هر كدام را كه بخواهيم انتخاب كنيم، چنين نيست، در هر زماني يك دين حق وجود دارد و... در اين زمان اگر كسي بخواهد به سوي خدا راهي بجويد بايد از دستورات دين او راهنمايي بجويد."(عدل الهي، ص 270.)
2ـ اسلام به معناي مطلق تسليم
بعضي طرفداران تعدد اديان براي به كرسي نشاندن مدعاي خود، "اسلام" را در آيات قرآن كريم به "مطلق تسليم" در برابر خداوند معنا و تفسير كردند، يعني آنچه خداوند حكيم از انسان خواسته است انقياد و تسليم در برابر او و التزام به يكي از اديان آسماني است.
شهيد مطهري در پاسخ به اين اِشكال، با پذيرفتن معناي "مطلق تسليم" براي "اسلام"، معتقد است مصداق پيدا كردن و تحقق حقيقت تسليم در گرو تسليم انسان است به هر آنچه خداوند از او خواسته است.
"اگر گفته شود كه مراد از اسلام، خصوص دين ما نيست بلكه منظور تسليم خدا شدن است، پاسخ اين است كه البته اسلام همان تسليم است و دين اسلام همان دين تسليم است ولی شكل آن تسلیم همان دين گرانمايهاي است كه به دست حضرت خاتمالانبيأ ظهور يافته است و قهراً كلمة اسلام بر آن منطبق ميگردد و بس."(همان، ص 271.)
به ديگر سخن گوهر و ماهيت اديان همان تسليم محض در برابر خداوند است كه با تسليم در برابر انبيأ و گوش جان سپردن به پيامهاي آنان عينيت مييابد.
3ـ عذاب اكثريت مردم
يكي از دستاويزهاي مهم طرفداران پلوراليزم ادعاي لزوم عذاب اكثريت مردم در جهنم بنا بر انحصار حق به يك دين است; چرا كه لازمة حقانيت يك دين و باطل بودن ديگر اديان، قول به ضلالت و گمراهي اكثريت مردم است كه پيروان اديان ديگر هستند و اعمال چنين انسانهايي هر چند كه داراي ابتكارات و اختراعات عظيمي باشند، به خاطر كفرشان محكوم بطلان است، امّا اگر پلوراليزم را بپذيريم و پيروان جميع اديان را از رهيافتگان و سالكان راه نجات تلقي كنيم; تصويري از خوشبيني و سعادت مطلق به اكثريت مردم را ترسيم كردهايم كه مطابق با حكمت و هدايت و خيرخواهي خداوند است.
اشكال فوق را بيشتر جان هيك فيلسوف معاصر طرح و تقويت نموده است.(ر.ك: جان هيك، خدا و عالم ايمان، فصل نهم، به نقل از مجلة نشر دانش، دكتر نصرالله پورجوادي، انقلاب كپرنيكي در كلام، ص 5، شمارة فروردين و ارديبهشت سال 71.) بعضي معاصران نيز آن را در مقالات خود دنبال كردند.(عبدالكريم سروش، مجلة كيان، مقالة "صراطهاي مستقيم، شماره 36.) البته اصل اين اشكال چهار دهة پيش در جزوهاي چنين تقرير شد: "اگر پيروان هر يك از مذاهب اين طور فكر كنند كه فقط خودشان رستگارند، چنين طرز تفكري با روح عدالت خداوند منطبق نخواهد بود."(محمدنظري، پيشنهاد تأسيس كانون يكتاپرستي، چاپ 1341 ش، ص 59.)
متفكر برجستة معاصر در كتاب گرانسنگ خود، عدل الهي، به تفصيل و مستدل رفع شبهه كرده است. شبهة مذكور از دو جهت قابل طرح است يكي مربوط به اعمال نيك كفار در دنيا و همچنين سرنوشت نهايي آنها در آخرت; دوم مربوط به اهل كتاب كه متأله امّا منكر نبوت پيامبر اسلام هستند.
اعمال نيك كفار
چه بسا كفاري كه اعمال زيبا مانند اختراعات عامالمنفعه انجام ميدهند. آيا به صرف اينكه كافرند، اعمالشان فاقد ارزش و اثري در قيامت است؟ استاد با طرح شرايط اصل حسن فعلي با حسن فاعلي، معتقد است كه اگر عملي از فاعل صادر شود كه كنندة آن نيّت خير و حسني نداشته است، چنين عملي فاقد ارزش خواهد بود و فاعل آن نيز سزاوار ستايش نيست; امّا اگر نيّت فاعل خير و صلاح و خدمت به خدا و يا حداقل به مردم باشد، عملش داراي ارزش خواهد بود و نميتوان به صرف اينكه فاعل آن كافر است، عمل او را نستود. چه آن عمل كوچك باشد و چه عمل بزرگ مانند اختراعات دانشمندان كافر.
امّا اينكه چگونه اعمال نيكوي كفار در قيامت به درد آنها خواهد خورد؟
"اعمال خير افرادي كه به خدا و قيامت ايمان ندارند و احياناً براي خدا شريك قائلاند، موجب تخفيف و احياناً رفع عذاب آنها خواهد بود."(عدل الهي، ص عدل اللهي.)
"هرگاه عملي به منظور احسان و خدمت به خلق و به خاطر انسانيت انجام گيرد، در رديف عملي كه انگيزهاش فقط براي خود است، نيست. البته خداوند چنين كساني را بياجر نميگذارد."(همان، ص 305.)
متفكر شهيد در تعبيري جالب و تا اندازهاي اختصاصي ميگويد اعمال كفاري كه به انگيزة خدمت و احسان باشد، روايتگر وجود نور معرفت خداوند در ضمير آنهاست.(همان، ص 307.)
سرنوشت كفار در قيامت
اشكال مهم مدعيان تعدد اديان، متوجه عذاب كفار در قيامت بود. در پاسخ به اين اشكال، استاد معتقد است اكثريت مردم روي زمين كه به دين اسلام نگرويدهاند، به خاطر جهل و عدم اتمام حجّت است; يعني نور اسلام بر آنها اصلاً نتابيده است; نه اينكه تابيده و آنها از آن روي برگرداندهاند. لذا عقابي متوجه آنها نيست.
شهيد مطهري در تأييد مدعاي خويش با استناد به آية شريفه "وَ ما كُنّا مُعَذَّبينَ حَتّي نَبْعَث رسُولاً". (اسرأ، 15) مينويسد: "محال است كه خداي حكيم كسي را كه حجت بر او تمام نشده است، عذاب كند."(همان، ص 289.)
اهل كتاب
امّا اعمال صالح و نيكوي اهل كتاب كه معتقد به خداوندند مورد قبول درگاه الهي ميتواند باشد به شرط اينكه آفت تحريف و شرك در انديشة آنان راه نيافته باشد، و در اين صورت ميتوانند به بهشت نيز داخل گردند. "افرادي كه به خدا و آخرت ايمان دارند و اعمالي با انگيزة تقرب به خدا انجام ميدهند و در كار خود خلوص نيت دارند، عمل آنها مقبول درگاه الهي است و استحقاق پاداش و بهشت مييابند اعم از آنكه مسلمان باشند يا غير مسلمان."(همان، ص 346.)
البته پيش از شهيد مطهري حكما و عرفاي بزرگي مانند بوعليسينا و صدرالمتألهين قايل به نجات اكثريت مردم و نيل آنان به سعادت در قيامت بودند.(ر.ك: بوعليسينا، اشارات با شرح خواجة طوسي و حاشية فخر رازي، كتابخانة آيتالله مرعشي قم، ج 2، ص 83، نمط هفتم / صدرالمتألهين، الحكمةالمتعاليه، ج 9، ص 351، انتشارات مصطفوي قم.)
به ديگر سخن ما نبايد مردم را در دو دايرة "مسلمان" و "كافر" جمع كنيم; بلكه بايد دايرة سومي نيز ترسيم كنيم كه انسانهايي با عنوان "قاصران" "جاهلان" و "مرجوّ عندالله" در آن قرار ميگيرند كه اعضأ آن به مراتب بيشتر از اعضاي دو دايرة پيشين است.(ر.ك: مقاله "كافر مسلمان و مسلمان كافر"، فصلنامة كتاب نقد، شمارة 4 / نيز ر.ك: عدل الهي، ص 320 به بعد.)
حاصل اينكه مدعيان پلوراليزم كه عذاب اكثريت مردم را دستاويز مدّعاي خود قرار داده بودند، خلع سلاح شدند; چرا كه براي رهايي از اشكال فوق، لازم نيست كه ما ملتزم به صراط مستقيم و حقانيت اديان بگرديم بلكه كافي است به آيات الهي و احاديث معصومين خودمان عنايت داشته باشيم كه چگونه اين سرچشمههاي زلال معرفت ديني اشكال مذكور را چهارده قرن پيش حل نمودند.
(به نقل از مجله وارش / سال دوم / شمارة اول / مقاله آقاي جعفر محقق)
پس دیدیم که یک جمله می تواند منشأ چه انحراف هایی در دین شود که با غفلت از پیامدهای آن و با توجه صرف به زنگ و لعاب دلنشین ولی کاذب آن
جامعه بشری به چه گمراهی عظیمی گرفتار می شود !!!
[HR]
ب) اما از منظر دوم اگر فرض را بر این بگیریم که منظور از آن جمله ، تعدد ادیان نبوده است و کمی تنزل کنیم ،
شاید بتوان چنین تفسیر نسبتا مقبولی را از آن ارائه کرد :
صراط مستقیم یکی است و همه باید به آن درآیند ، اما در همین صراط مستقیم که مبدا و منتهایش مشخص و واحد است و جهتش هم نیز واحد ،
ممکن است برخی از راههای درونی آن نیز یکی را انتخاب کنند . مثلا یک مسلمان درس نخوانده با خدمت خلق به خدا نزدیک می شود و دیگری
که علمی آموخته با نوشتن و تعلیم و تبلیغ معارف الهی به خدا نزدیک شود و ... امثال آن .
در این مورد می بینیم که همه در همان صراط هستند اما طرق یا سبل کمی باهم متفاوت است که ما این تفاوت را در ظاهر می دانیم چراکه در باطن
و غرض باز هم وحدت وجود دارد ، یا حتی در روش شاید فکر کنیم که تعدد وجود دارد اما باز هم آنجا باید از روش خدایی بهره برد که در صراط(دین)
به آن اشاره شده و از آن روش خدایی باید بهره گرفت که می بینیم اینجا نیز وحدت روش وجود دارد.
منظور نهایی يعني راهي كه هر فرد با آن به خدا مي رسد ويژه خود او است و با راه رسيدن ديگران به خداوند متفاوت است.
دليل اين امر اين است كه خداوند هر انساني را با ويژگي هاي ظاهري و باطني و جسماني و روحاني ويژه خود آفريده و راهي كه او به سوي خدا مي پيمايد متناسب با اين ويژگي هاي منحصر به فرد اوست.
اما چون در آن جمله "الی الله" کمی مبهم است ، لذا یا در غایت باید بگیریم که به خدا می رسند و یا در ابتدا . در ابتدا یعنی به وجود خدا رسیدن
یعنی درک اینکه خدایی وجود دارد . یعنی راههایی که از آن می توان وجود خدا را اثبات کرد . که این متفاوت است با همان در مسیر قرار گرفتن و قدم زدن .
بلکه این به معنی ابتدای راه را پیدا کردن و آغاز مسیر است لذا ممکن است اینجا نیز بپذیریم که راههای اثبات خدا ممکن است برای هرکس با دیگری متفاوت باشد :
چون آيات قرآني دلالت دارد كه عده اي از مردم خداوند را با آيات و نشانه هاي او در پهنه آفرينش و ديدن عجايب خلقت وضع ربوبي مي شناسند. گروهي با چراغ عقل و استدلال و برهان هاي عقلي و فلسفي راه خود به سوي خداوند را هموار مي سازند و به خداوند مي رسند. گروهي ديگر از راه دل و اشراقات باطني و دروني و با مشاهده جلوه هاي جمال و جلال ربوبي حضور او را در همه عرصه وجود و آفرينش مي يابند. خداوند در آيه پاياني سوره مباركه فصلت مي فرمايد: «سنريهم آياتنا في الافاق و في انفسهم حتي يتبين لهم انه الحق؛ به زودي آيات خود را در پهنه هستي و در درون جانشان به آنها مي نمايانم تا براي آنها روشن گردد كه او حق است».
البته از نظر قرآن كريم و روايات پيشوايان دين، بهترين و سودمندترين راه شناخت خداوند، راه شناخت نفس است: «من عرف نفسه عرف ربه؛ هر كس خود را بشناسد، خدايش را شناخته است» و يا «معرفه النفس انفع المعارف؛ شناخت خويشتن، سودمندترين شناخت است» (از علي(ع) در غررالحكم).
پس نتیجه این شد که برای ورودبه راه اصلی و نیز ادامه مسیر (در همان صراط مستقیم واحد) ممکن است تعدد مختصری وجود داشته باشد که بازهم توضیح دادیم که وحدت نیز در آن قابل رد نیست .
[HR]
اما همانطور که در اول بحث هم اشاره شد ، جمله مورد نظر به همان مورد الف اشاره دارد و ظاهر آن نیز بر این امر دلالت دارد .
و این احتمال ب را فقط جهت بررسی کامل بحث ارائه کردیم که شاید بتوان چنین استنباطی را کرد از آن جمله که تقریبا بعید است . چرا که خود آن جملهبه تنهایی
قابل حمل بر این احتمال دوم نیست .
موفق باشید
چو مي بيني که نابينا و چاه است ... اگر خاموش بنشيني گناه است !