بسم الله الرحمن الرحيم
[FONT=Comic Sans MS]وظايف مسلمانان در برابر پيامبراسلام ـ صلي الله عليه و اله ـ
مقدمه
از مسائلي که قرآن به آن اهميت خاصي داده است، وظيفه جامعه اسلامي نسبت به پيامبر گرامي است، ما در اين بخش به وظائف دهگانهاي که قرآن از آنها ياد ميکند، اشاره مينمائيم و تشريح خصوصيات اين وظائف از قلمرو بحث ما بيرون است.
اطاعت از پيامبر
پيامبر گرامي را از آن نظر که وحي الهي را از مقام ربوبي دريافت ميکند، نبي (آگاه از اخبار غيبي) و از آن نظر که مأمور به ابلاغ پيامي از جانب خدا به مردم است، رسول مينامند، پيامبر در اين دو مقام، فاقد امر و نهي و اطاعت و عصيان است و وظيفهاي جز پيامگيري و پيام رساني ندارد و لذا قرآن درباره او ميفرمايد:
«ما علي الرسول الا البلاغ و الله يعلم ما تبدون و ما تکتمون (مائده /99):
براي رسول وظيفهاي جز ابلاغ نيست و خدا از آنچه که آشکار ميسازيد و يا پنهان ميداريد، آگاه است».
اگر قرآن در قلمرو رسالت، براي رسول حق اطاعت قائل ميشود و ميفرمايد:
«و ما ارسلنا من رسول الا ليطاع باذن الله (نساء /64):
هيچ رسولي را اعزام نکرديم مگر اينکه به فرمان خدا، از او اطاعت شود»،
مقصود اطاعت طريقي است نه موضوعي، يعني به پيامهاي او گوش فرا دهند و به گفتههاي او مانند انجام نماز و پرداخت زکات جامعه عمل بپوشانند، انجام چنين وظائفي در حقيقت، اطاعت فرمان خدا است، نه اطاعت پيامبر، هر چند به صورت ظاهر اطاعت پيامبر نيز به شمار ميرود و قرآن ماهيت اين نوع اطاعتها را در آيه ديگر به صورت روشن بيان ميکند و ميفرمايد:
«من يطع الرسول فقد اطاع الله (نساء /80):
هر کس رسول را فرمان برد، خدا را فرمان برده است».
بنابراين، در بعضي از موارد که قرآن براي رسول به عنوان رسالت حق اطاعت قائل شده است، اطاعت حقيقي او نيست، بلکه اطاعت خدا است و به گونهاي به او نيز نسبت داده ميشود از اين جهت قرآن شخصيت رسول را از «مقام رسالت» چنين ترسيم ميکند:
«انما انت مذکر لست عليهم بمصيطر (غاشيه /1-22):
يادآوري کن تو تذکر دهندهاي، نه مسلط بر آنها».
در قلمرو اطاعت
در حالي که رسول گرامي يادآور و آموزنده و پيام رساني بيش نيست، گاهي از جانب خدا داراي مقام امامت شده و «مفترض الطاعه» ميگردد که با توجه به آن، خود شخصاً داراي مقام امر و نهي ميشود.
در اين قلمرو، پيامبر فقط گزارشگر وحي، و پيام رسان الهي نيست، بلکه رئيس دولت اسلامي است که براي تنظيم امور امت، بايد به نصب و عزل فرماندهان و قاضيان و اعزام سپاه و عقد معاهدات بپردازد.
رسول گرامي آنگاه حقيقتاً داراي امر و نهي ميگردد که از طرف خدا به عنوان زمامدار مسلمانان، قاضي و داور آنان، و مدير کليه شؤون اجتماعي و سياسي واقتصادي و ديني معرفي گردد؛ در اين هنگام است که او علاوه بر اطاعت طريقي، داراي حق اطاعت موضوعي ميگردد که فرمانبر از دستورات او مايه پاداش، و نافرماني موجب کيفر ميگردد.
قرآن روي اطاعت پيامبر در موارد زيادي تکيه ميکند و بر مفسر محقق لازم است ميان دو نوع اطاعت (طريقي و موضوعي) فرق بگذارد و آيات را بر دو نوع تقسيم کند:
الف: گروهي که بر اطاعت رسول فرمان ميدهند و قرائن گواهي ميدهد که مقصود از اطاعت او، همان انجام دستورات الهي است که او تبليغ ميکند، مانند انجام فرائض و دوري از محرمات در اين صورت اطاعت رسول راهي است براي اطاعت خدا،و خود رسول در حقيقت، اطاعت و عصياني ندارد.
ب: گروهي که او را به عنوان «اولي الامر» و فرمانده وقاضي و داور معرفي ميکند و دست او را در تنظيم امور اجتماع باز نهاده و به او حق امر و نهي ميدهد در چنين مواردي، اطاعت او خود، موضوعيت پيدا ميکند و داراي احکام و خصائص ميگردد.
وظايف مسلمانان در برابر پيامبر اسلام (ص)
مدیر انجمن: شورای نظارت
-
- پست: 802
- تاریخ عضویت: جمعه ۲۸ دی ۱۳۸۶, ۴:۱۹ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 1712 بار
- سپاسهای دریافتی: 2245 بار
- تماس:
Re: وظايف مسلمانان در برابر پيامبر اسلام (ص)
آيات مربوط به بخش نخست به خاطر کثرت، نياز به بيان ندارد، مهم آيات مربوط به بخش دوم است که برخي را يادآور ميشويم:
1- «اطيعو الله و اطيعوا الرسول و اولي الامرمنکم (نساء /59):
خدا را اطاعت کنيد و رسول و صاحبان فرمان از خود را اطاعت کنيد».
شکي نيست که رسول در آيه، خود از افراد «اولي الامرمنکم» ميباشد و به خاطر احترام بيشتر از وي، جداگانه از او نام برده شده، و «اولي الامر» زمامداران واقعي جامعه اسلامي هستند که از جانب خدا به اين مقام نائل شدهاند و به خاطر داشتن چنين مقامي، داراي امر و نهي واقعي بوده و براي خود اطاعت و عصياني دارند.
2- «فلا و ربک لا يومنون حتي يحکموک فيما شجربينهم ثم لا يجدوا في انفسهم حرجا مما قضيت و يسلموا تسليماً. (نساء /65)
چنين نيست، سوگند به پروردگار تو، مؤمن نخواهند بود مگر اين که تو را در اختلافهاي خود داور قرار دهند آنگاه از داوري تو در دل، احساس ناراحتي نکنند و کاملاً تسليم گردند».
در اين مورد رسول خدا به صورت قاضي و داوري، تجلي نموده و براي حفظ نظام داراي مقام امر و نهي خواهد بود و اگر مطاع نباشد و دستورهاي او اجراء نگردد، داوري مختل، و هرج مرج بر جامعه حاکم ميگردد.
3- «فليحذر الذّين يخالفون عن امره ان تصيبهم فتنه او يصيبهم عذاب اليم (نور /63): آنان که با فرمان پيامبر مخالفت ميورزند از آن بترسند که فتنه و يا عذاب دردناکي دامنگير آنان گردد».
جمله «عن امره» حاکي از آن است که پيامبر در اين چشم انداز گذشته بر مقام تبليغ و تبيين شريعت، امر و فرمان دارد که مخالفت آن، داراي واکنش سختي است.
مؤيد مطلب، اين است که آيه مربوط به مسأله جهاد و حضور در ميدان نبرد است در اين شرائط پيامبر، مبلغ احکام نيست، بلکه فرمانده «واجب الطاعه» است که بايد دستورهاي او مو به مو مورد اجرا قرار گيرد.
4- «انما المؤمنون الذين آمنوا بالله و رسوله و اذا کانوا مع علي امر جامعه لم يذهبوا حتي يستا ذنوه ان الذّين يستا ذنوک اولئک الذين يؤمنون بالله و رسوله فاذا استاذنوک لبعض شانهم فأذن لمن شئت منهم و استغفرلهم الله ان الله غفور رحيم» (نور /62).
[COLOR=#c00000]«مؤمنان واقعي کساني هستند که به خدا و رسول ايمان دارند واگر در امر مهمي با او باشند بدون اذن او به جايي نميروند. آنان که از تو اذن ميگيرند آنها کساني هستند که به خدا و رسول او ايمان آوردهاند در اين صورت هرگاه برخي ازآنان براي کارهاي خود اجازه بگيرند، به آن کس که بخواهي اذن بده و براي آنان طلب آمرزش کن، خدا بخشاينده و رحيم است».
الزام به استجازه به هنگام ترک ميدان نبرد و يا به هنگام ترک مجلس که براي مشورت درباره امر مهمي برگزار شده، نشانه مقام و منصب خطير رسول گرامي است که حرکات و سکنات افراد بايد زير نظر او صورت پذيرد.
5- «النبي اولي بالمؤمنين من انفسهم (احزاب /6): پيامبر به مؤمنان از خود آنان اولي است»
اين نوع اولويت که در هيچ تشريعي در جهان نظير آن ديده نشده است، از جانب «مالک النفوس» به پيامبر افاضه شده که از آن در مصالح جامعه اسلامي بهره بگيرد، و افراد به فرمانهاي او گوش فرا دهند و خواست او را بر خواست خود مقدم بدارند و مفاد اين آيه در همين سوره به صورت روشن نيز وارد شده چنانکه ميفرمايد:
6- «و ما کان لمؤمن ولا مومنه اذا قضي الله و رسوله امر ان يکون لهم الخيرة من امرهم و من يعص الله و رسوله فقد ضل ضلالاً مبيناً» (احزاب /36).
«بر هيچ مرد و زن مؤمن آنگاه که خدا و پيامبر او در موردي فرمان دادند هيچ نوع اختياري درکارشان نيست هر کس که خدا و رسول او را مخالفت کند، آشکارا گمراه شده است».
دادن چنين قدرت و موقعيتي بر پيامبر نشانه دعوت به حکومت فردي و استبدادي شخص نيست زيرا اگر پيامبر خدا يک فرد عادي بود، طبعاً دادن چنين قدرتي به او، جز استبداد و حکومت فرد بر جمع چيز ديگري نبود، در حالي که او چنين نيست او يک فرد وارسته از هر نوع خودخواهي است که جز رضاي خدا خواهان چيزي نيست، او در رفتار و گفتار خود، به وسيله «روح القدس» تأييد شده و از هر لغزشي مصون ميباشد در اين صورت امر و فرمان او مظهر فرمان خداست که از زبان او به مردم ابلاغ ميگردد.
1- «اطيعو الله و اطيعوا الرسول و اولي الامرمنکم (نساء /59):
خدا را اطاعت کنيد و رسول و صاحبان فرمان از خود را اطاعت کنيد».
شکي نيست که رسول در آيه، خود از افراد «اولي الامرمنکم» ميباشد و به خاطر احترام بيشتر از وي، جداگانه از او نام برده شده، و «اولي الامر» زمامداران واقعي جامعه اسلامي هستند که از جانب خدا به اين مقام نائل شدهاند و به خاطر داشتن چنين مقامي، داراي امر و نهي واقعي بوده و براي خود اطاعت و عصياني دارند.
2- «فلا و ربک لا يومنون حتي يحکموک فيما شجربينهم ثم لا يجدوا في انفسهم حرجا مما قضيت و يسلموا تسليماً. (نساء /65)
چنين نيست، سوگند به پروردگار تو، مؤمن نخواهند بود مگر اين که تو را در اختلافهاي خود داور قرار دهند آنگاه از داوري تو در دل، احساس ناراحتي نکنند و کاملاً تسليم گردند».
در اين مورد رسول خدا به صورت قاضي و داوري، تجلي نموده و براي حفظ نظام داراي مقام امر و نهي خواهد بود و اگر مطاع نباشد و دستورهاي او اجراء نگردد، داوري مختل، و هرج مرج بر جامعه حاکم ميگردد.
3- «فليحذر الذّين يخالفون عن امره ان تصيبهم فتنه او يصيبهم عذاب اليم (نور /63): آنان که با فرمان پيامبر مخالفت ميورزند از آن بترسند که فتنه و يا عذاب دردناکي دامنگير آنان گردد».
جمله «عن امره» حاکي از آن است که پيامبر در اين چشم انداز گذشته بر مقام تبليغ و تبيين شريعت، امر و فرمان دارد که مخالفت آن، داراي واکنش سختي است.
مؤيد مطلب، اين است که آيه مربوط به مسأله جهاد و حضور در ميدان نبرد است در اين شرائط پيامبر، مبلغ احکام نيست، بلکه فرمانده «واجب الطاعه» است که بايد دستورهاي او مو به مو مورد اجرا قرار گيرد.
4- «انما المؤمنون الذين آمنوا بالله و رسوله و اذا کانوا مع علي امر جامعه لم يذهبوا حتي يستا ذنوه ان الذّين يستا ذنوک اولئک الذين يؤمنون بالله و رسوله فاذا استاذنوک لبعض شانهم فأذن لمن شئت منهم و استغفرلهم الله ان الله غفور رحيم» (نور /62).
[COLOR=#c00000]«مؤمنان واقعي کساني هستند که به خدا و رسول ايمان دارند واگر در امر مهمي با او باشند بدون اذن او به جايي نميروند. آنان که از تو اذن ميگيرند آنها کساني هستند که به خدا و رسول او ايمان آوردهاند در اين صورت هرگاه برخي ازآنان براي کارهاي خود اجازه بگيرند، به آن کس که بخواهي اذن بده و براي آنان طلب آمرزش کن، خدا بخشاينده و رحيم است».
الزام به استجازه به هنگام ترک ميدان نبرد و يا به هنگام ترک مجلس که براي مشورت درباره امر مهمي برگزار شده، نشانه مقام و منصب خطير رسول گرامي است که حرکات و سکنات افراد بايد زير نظر او صورت پذيرد.
5- «النبي اولي بالمؤمنين من انفسهم (احزاب /6): پيامبر به مؤمنان از خود آنان اولي است»
اين نوع اولويت که در هيچ تشريعي در جهان نظير آن ديده نشده است، از جانب «مالک النفوس» به پيامبر افاضه شده که از آن در مصالح جامعه اسلامي بهره بگيرد، و افراد به فرمانهاي او گوش فرا دهند و خواست او را بر خواست خود مقدم بدارند و مفاد اين آيه در همين سوره به صورت روشن نيز وارد شده چنانکه ميفرمايد:
6- «و ما کان لمؤمن ولا مومنه اذا قضي الله و رسوله امر ان يکون لهم الخيرة من امرهم و من يعص الله و رسوله فقد ضل ضلالاً مبيناً» (احزاب /36).
«بر هيچ مرد و زن مؤمن آنگاه که خدا و پيامبر او در موردي فرمان دادند هيچ نوع اختياري درکارشان نيست هر کس که خدا و رسول او را مخالفت کند، آشکارا گمراه شده است».
دادن چنين قدرت و موقعيتي بر پيامبر نشانه دعوت به حکومت فردي و استبدادي شخص نيست زيرا اگر پيامبر خدا يک فرد عادي بود، طبعاً دادن چنين قدرتي به او، جز استبداد و حکومت فرد بر جمع چيز ديگري نبود، در حالي که او چنين نيست او يک فرد وارسته از هر نوع خودخواهي است که جز رضاي خدا خواهان چيزي نيست، او در رفتار و گفتار خود، به وسيله «روح القدس» تأييد شده و از هر لغزشي مصون ميباشد در اين صورت امر و فرمان او مظهر فرمان خداست که از زبان او به مردم ابلاغ ميگردد.
-
- پست: 802
- تاریخ عضویت: جمعه ۲۸ دی ۱۳۸۶, ۴:۱۹ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 1712 بار
- سپاسهای دریافتی: 2245 بار
- تماس:
Re: وظايف مسلمانان در برابر پيامبر اسلام (ص)
به خاطر چنين عصمت و مصونيتي است که خدا در دو آيه زير، هر نوع پيشدستي را بر او تحريم ميکند و ميفرمايد:
7-«يا ايها الذين آمنوا لا تقدموا بين يدي الله و رسوله و اتّقوا الله ان الله سميع عليم (حجرات /1)
اي افراد با ايمان بر خدا و رسول او پيشي نگيريد و از (مخالفت) خدا بپرهيزيد خدا شنوا و دانا است».
8- «و اعلموا ان فيکم رسول الله لويطيعکم في کثير من الامر لعنِتّم (حجرات /7)
بدانيد در ميان شما است پيامبر خدا اگر در بسياري از امور از شما پيروي کند شماها به زحمت ميافتيد».
دلائل اطاعت پيامبر بيش از آن است که در اين جا منعکس گرديد، آنچه مهم است تعيين حدود اطاعت و قلمرو آن است که به گونهاي فشرده بيان ميگردد:
قلمروهاي سه گانه اطاعت
با توجه به آياتي که در زمينه اطاعت رسول گرامي وارد شده ميتوان قلمرو اطاعت او را در زمينههاي مسائل سياسي و قضائي و نظامي محدود ساخت.
پيامبر گرامي علاوه بر مقام تبليغ احکام،رهبر سياسي و مرجع قضائي و فرمانده کل قوا است و در اين زمينهها «نافذ القول» و مطاع ميباشد و ما در هر مورد، نمونهاي را متذکر ميشويم:
الف: اطاعت در قلمرو مسائل سياسي:
يکي از مسائل حساس به هنگام جنگ، اخبار جبههها و گزارشهاي مربوط به پيروزي و شکست است تصميمگيري در پخش و عدم پخش اين گونه گزارشها، نياز به تفکر و انديشه، و رعايت مصالح عمومي دارد از اين جهت قرآن شخص پيامبر را معرفي ميکند آنجا که ميفرمايد:
«هنگامي که خبري ايمني بخش يا بيم زا (از پيروزي و شکست) به آنان برسد فوراً آن را پخش ميکنند و اگر آن را به پيامبر و صاحبان فرمان از آنها ارجاع کنند اهل استنباط و ريشه ياب از آنان، از حقيقت مطلب آگاه خواهند شد (و حقيقت را به آنان بازگو خواهند کرد) اگر کرم و رحمت او نبود همگي جز گروه کمي از شيطان پيروي ميکردند».(نساء /83).
پخش بي موقع خبر پيروزي چه بسا مايه غرور ميگردد، همچنانکه اشاعه خبر شکست موجب تضعيف روحيهها ميگردد و لذا وظيفه مسلمانان جز اين نيست که اخبار رسيده را در اختيار پيامبر گرامي و صاحبان فرمان از خود (که به فرمان پيامبر داراي مقاماتي شدهاند) بگذارند تا آنان پس از ريشهيابي و تحقيق، ديگر مسلمانان را از حقيقت امر آگاه سازند،
البته اين آيه مربوط به رهبري سياسي پيامبرگرامي است و اگر از «اولي الامر» نام ميبرد منافاتي با رهبري سياسي رسول خدا ندارد زيرا «اولوالامر» به فرمان او «صاحبان فرمان» و «پيشوايان مردم» ميگردند بالأخص که از نظر روايات، مقصود از آن «پيشوايان معصوم» است که پس از پيامبر گرامي مرجع سياسي ميباشند.
ب: اطاعت در قلمرو مسائل قضائي:
اگر پيامبر به حکم اين آيه يگانه رهبر سياسي است به حکم آيات ديگر، يگانه مرجع قضائي نيز ميباشدو داوري داوران ديگر به فرمان و نصب او رسميت پيدا ميکرد و چنانکه ميفرمايد:
«يا ايها الذين آمنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامرمنکم فان تنازعتم في شيء فردوه الي الله و الرسول ان کنتم تومنون بالله و اليوم الاخر ذلک خير و احسن تاويلاً» (نساء /59).
«اي افراد با ايمان خدا را اطاعت کنيد و پيامبر خدا و صاحبان فرمان از خود را اطاعت نمائيد اگر در چيزي نزاع کرديد آن را به خدا و پيامبر ارجاع دهيد اگر به خدا و روز رستاخيز ايمان داريد، اين براي شما بهتر است و عاقبت و پايان نيکويي دارد».
اگر اين آيه دستور ميدهد که مشکلات قضائي را به خدا و رسول او باز گردانيم مقصود از ارجاع به خدا ارجاع به نماينده او است.
به خاطر همين اصل که پيامبر يگانه مرجع قضايي مسلمانان است، خدا گروهي را که با وجود پيامبر، به حکام باطل مراجعه ميکردند، سخت نکوهش ميکند و ميفرمايد:
«آيا نديدي کساني را که مدعي ايمان به آنچه که بر تو و بر پيشينيان از تو نازل شده است، ميباشند، و ميخواهند مظاهر طغيان (حکام باطل) را به داوري بطلبند و شيطان ميخواهد آنها را شديداً گمراه کند». (نساء /60).
مراجعه به طاغوت، دام شيطاني است که ميخواهد انسانها را از راه راست (داوري پيامبر معصوم) به بيراهه ببرد.
اين آيات، پيامبر را يگانه رهبر سياسي و مرجع قضائي معرفي ميکند و مسلمانان را موظف ميدارد که حتماً به او مراجعه کنند و از مراجعه به غير که همگي مظاهر طاغوت و حکام باطل و خودکامهاند، خود داري نمايند و فرمانهاي او را محترم بشمارند.
7-«يا ايها الذين آمنوا لا تقدموا بين يدي الله و رسوله و اتّقوا الله ان الله سميع عليم (حجرات /1)
اي افراد با ايمان بر خدا و رسول او پيشي نگيريد و از (مخالفت) خدا بپرهيزيد خدا شنوا و دانا است».
8- «و اعلموا ان فيکم رسول الله لويطيعکم في کثير من الامر لعنِتّم (حجرات /7)
بدانيد در ميان شما است پيامبر خدا اگر در بسياري از امور از شما پيروي کند شماها به زحمت ميافتيد».
دلائل اطاعت پيامبر بيش از آن است که در اين جا منعکس گرديد، آنچه مهم است تعيين حدود اطاعت و قلمرو آن است که به گونهاي فشرده بيان ميگردد:
قلمروهاي سه گانه اطاعت
با توجه به آياتي که در زمينه اطاعت رسول گرامي وارد شده ميتوان قلمرو اطاعت او را در زمينههاي مسائل سياسي و قضائي و نظامي محدود ساخت.
پيامبر گرامي علاوه بر مقام تبليغ احکام،رهبر سياسي و مرجع قضائي و فرمانده کل قوا است و در اين زمينهها «نافذ القول» و مطاع ميباشد و ما در هر مورد، نمونهاي را متذکر ميشويم:
الف: اطاعت در قلمرو مسائل سياسي:
يکي از مسائل حساس به هنگام جنگ، اخبار جبههها و گزارشهاي مربوط به پيروزي و شکست است تصميمگيري در پخش و عدم پخش اين گونه گزارشها، نياز به تفکر و انديشه، و رعايت مصالح عمومي دارد از اين جهت قرآن شخص پيامبر را معرفي ميکند آنجا که ميفرمايد:
«هنگامي که خبري ايمني بخش يا بيم زا (از پيروزي و شکست) به آنان برسد فوراً آن را پخش ميکنند و اگر آن را به پيامبر و صاحبان فرمان از آنها ارجاع کنند اهل استنباط و ريشه ياب از آنان، از حقيقت مطلب آگاه خواهند شد (و حقيقت را به آنان بازگو خواهند کرد) اگر کرم و رحمت او نبود همگي جز گروه کمي از شيطان پيروي ميکردند».(نساء /83).
پخش بي موقع خبر پيروزي چه بسا مايه غرور ميگردد، همچنانکه اشاعه خبر شکست موجب تضعيف روحيهها ميگردد و لذا وظيفه مسلمانان جز اين نيست که اخبار رسيده را در اختيار پيامبر گرامي و صاحبان فرمان از خود (که به فرمان پيامبر داراي مقاماتي شدهاند) بگذارند تا آنان پس از ريشهيابي و تحقيق، ديگر مسلمانان را از حقيقت امر آگاه سازند،
البته اين آيه مربوط به رهبري سياسي پيامبرگرامي است و اگر از «اولي الامر» نام ميبرد منافاتي با رهبري سياسي رسول خدا ندارد زيرا «اولوالامر» به فرمان او «صاحبان فرمان» و «پيشوايان مردم» ميگردند بالأخص که از نظر روايات، مقصود از آن «پيشوايان معصوم» است که پس از پيامبر گرامي مرجع سياسي ميباشند.
ب: اطاعت در قلمرو مسائل قضائي:
اگر پيامبر به حکم اين آيه يگانه رهبر سياسي است به حکم آيات ديگر، يگانه مرجع قضائي نيز ميباشدو داوري داوران ديگر به فرمان و نصب او رسميت پيدا ميکرد و چنانکه ميفرمايد:
«يا ايها الذين آمنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامرمنکم فان تنازعتم في شيء فردوه الي الله و الرسول ان کنتم تومنون بالله و اليوم الاخر ذلک خير و احسن تاويلاً» (نساء /59).
«اي افراد با ايمان خدا را اطاعت کنيد و پيامبر خدا و صاحبان فرمان از خود را اطاعت نمائيد اگر در چيزي نزاع کرديد آن را به خدا و پيامبر ارجاع دهيد اگر به خدا و روز رستاخيز ايمان داريد، اين براي شما بهتر است و عاقبت و پايان نيکويي دارد».
اگر اين آيه دستور ميدهد که مشکلات قضائي را به خدا و رسول او باز گردانيم مقصود از ارجاع به خدا ارجاع به نماينده او است.
به خاطر همين اصل که پيامبر يگانه مرجع قضايي مسلمانان است، خدا گروهي را که با وجود پيامبر، به حکام باطل مراجعه ميکردند، سخت نکوهش ميکند و ميفرمايد:
«آيا نديدي کساني را که مدعي ايمان به آنچه که بر تو و بر پيشينيان از تو نازل شده است، ميباشند، و ميخواهند مظاهر طغيان (حکام باطل) را به داوري بطلبند و شيطان ميخواهد آنها را شديداً گمراه کند». (نساء /60).
مراجعه به طاغوت، دام شيطاني است که ميخواهد انسانها را از راه راست (داوري پيامبر معصوم) به بيراهه ببرد.
اين آيات، پيامبر را يگانه رهبر سياسي و مرجع قضائي معرفي ميکند و مسلمانان را موظف ميدارد که حتماً به او مراجعه کنند و از مراجعه به غير که همگي مظاهر طاغوت و حکام باطل و خودکامهاند، خود داري نمايند و فرمانهاي او را محترم بشمارند.
-
- پست: 802
- تاریخ عضویت: جمعه ۲۸ دی ۱۳۸۶, ۴:۱۹ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 1712 بار
- سپاسهای دریافتی: 2245 بار
- تماس:
Re: وظايف مسلمانان در برابر پيامبر اسلام (ص)
ج: اطاعت در قلمرو مسائل نظامي:
قرآن پيامبر را يگانه مرجع نظامي ميداند به اندازهاي که جزئيترين مسائل نظامي بايد با اجازه او صورت پذيرد مانند ترک ميدان جنگ که بايد به اذن او باشد و اگر اذن او نباشد، بايد حضور خود را در ميدان بر همه چيز مقدم بدارند چنانکه ميفرمايد:
«انما المؤمنون الذين آمنوا بالله و رسوله و اذا کانوا معه علي امر جامع لم يذهبوا حتي يستا ذنوه» (نور /62).
«افراد با ايمان کساني هستند که به خدا و پيامبر او ايمان آوردهاند آنگاه که در کاري که اجتماع در آن لازم است بدون اجازه او به جايي نميروند».
لفظ «امرجامع» به معني کار مهمي است که اجتماع مردم در آن لازم است و مصداق واضح آن مسأله جهاد با دشمن و مبارزه با او است و شأن نزول آيه همين معني را تأييد ميکند.
اگر پيامبر در اين آيات، يگانه رهبر و مرجع در امور سياسي و قضائي و نظامي معرفي شده به خاطر حفظ مصالح جامعه است که بايد تمام تشکيلات در نقطهاي متمرکز شده و مديريتهاي ردههاي گوناگون به مديريت واحد باز گردد و يک فکر و انديشه بر تمام تشکيلات سايه افکند.
به خاطر همين مقام نظامي است که خدا اجازه نميدهد (آنگاه که پيامبر مردم را به جهاد دعوت ميکند) اهل مدينه و باديه نشينان آنها، از پيامبر تخلف جويند و براي حفظ جان خود از جان او چشم بپوشند چنانکه ميفرمايد:
«ما کان لا هل المدينة و من حولهم من الاعراب ان يتخلفوا عن رسول الله و لا يرغبوا بانفسهم عن نفسه» (توبه /120).
«هرگز بر اهل مدينه و باديه نشينان اطراف آن روا نيست که از پيامبر خدا تخلف جويند و براي حفظ جان خود، از او اعراض نمايند».
اين آيات که نمونه آنها در قرآن فراوان است ايجاب ميکند که مسلمانان وظيفه دارند که در مسائل سياسي و قضائي نظامي و... به او مراجعه کنند و از سخنان او تخلف و تخطي ننمايند و در حقيقت قلمرو لزم اطاعت را روشن ميسازند.
قرآن پيامبر را يگانه مرجع نظامي ميداند به اندازهاي که جزئيترين مسائل نظامي بايد با اجازه او صورت پذيرد مانند ترک ميدان جنگ که بايد به اذن او باشد و اگر اذن او نباشد، بايد حضور خود را در ميدان بر همه چيز مقدم بدارند چنانکه ميفرمايد:
«انما المؤمنون الذين آمنوا بالله و رسوله و اذا کانوا معه علي امر جامع لم يذهبوا حتي يستا ذنوه» (نور /62).
«افراد با ايمان کساني هستند که به خدا و پيامبر او ايمان آوردهاند آنگاه که در کاري که اجتماع در آن لازم است بدون اجازه او به جايي نميروند».
لفظ «امرجامع» به معني کار مهمي است که اجتماع مردم در آن لازم است و مصداق واضح آن مسأله جهاد با دشمن و مبارزه با او است و شأن نزول آيه همين معني را تأييد ميکند.
اگر پيامبر در اين آيات، يگانه رهبر و مرجع در امور سياسي و قضائي و نظامي معرفي شده به خاطر حفظ مصالح جامعه است که بايد تمام تشکيلات در نقطهاي متمرکز شده و مديريتهاي ردههاي گوناگون به مديريت واحد باز گردد و يک فکر و انديشه بر تمام تشکيلات سايه افکند.
به خاطر همين مقام نظامي است که خدا اجازه نميدهد (آنگاه که پيامبر مردم را به جهاد دعوت ميکند) اهل مدينه و باديه نشينان آنها، از پيامبر تخلف جويند و براي حفظ جان خود از جان او چشم بپوشند چنانکه ميفرمايد:
«ما کان لا هل المدينة و من حولهم من الاعراب ان يتخلفوا عن رسول الله و لا يرغبوا بانفسهم عن نفسه» (توبه /120).
«هرگز بر اهل مدينه و باديه نشينان اطراف آن روا نيست که از پيامبر خدا تخلف جويند و براي حفظ جان خود، از او اعراض نمايند».
اين آيات که نمونه آنها در قرآن فراوان است ايجاب ميکند که مسلمانان وظيفه دارند که در مسائل سياسي و قضائي نظامي و... به او مراجعه کنند و از سخنان او تخلف و تخطي ننمايند و در حقيقت قلمرو لزم اطاعت را روشن ميسازند.
-
- پست: 802
- تاریخ عضویت: جمعه ۲۸ دی ۱۳۸۶, ۴:۱۹ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 1712 بار
- سپاسهای دریافتی: 2245 بار
- تماس:
Re: وظايف مسلمانان در برابر پيامبر اسلام (ص)
احترام پيامبر
تکريم بزرگان و ارج نهادن بر شخصيتهاي الهي با اعتقاد به عبوديت و بندگي آنها، تعظيم خداي سبحان است، احترام آنان نه تنها از اين نظر است که انسانهاي کاملي بودند که راه سعادت را به روي انسانها گشودند، بلکه در بزرگداشت آنها، انگيزه ديگري در کار است که عارفان را به احترام و تعظيم آنها وا ميدارد و آن، ارتباط محکم و پيوند استوار آنها با خدا است که آني با او به مخالفت برنخاسته و پيوسته مجريان فرمانهاي خدا و پويندگان راه کوي او بودند.
روي اين اساس هر نوع تکريم و تعظيمي که از اعتقاد به قداست و طهارت آنها از گناه، و اخلاص و عشق آنان به کسب رضاي حق، و فداکاري و جانبازي آنان در گسترش آيين او، مايه بگيرد، در حقيقت تعظيم خدا و عشق به او است و اگر آنان را دوست ميداريم و احترام ميگذاريم از اين نظر است که آنان خدا را دوست داشته و به او عشق ميورزيدند، و خدا نيز آنها را دوست ميداشت.
قرآن اين حقيقت عرفاني را در آيهاي بازگو ميکند و ميفرمايد:
«قل ان کنتم تحبون الله فاتبعوني يحببکم الله و يغفرلکم ذنوبکم و الله غفور رحيم» (آل عمران /31).
«اگر خدا را دوست ميداريد از من پيروي کنيد (در اين موقع) خدا شما را دوست ميدارد و گناهان شما را ميبخشد و خدا بخشايشگر و رحيم است».
در اين آيه مهر به خدا علت پيروي از پيامبر گرامي (ص) معرفي گرديده به گونهاي که گواه مدعيان دوستداران خدا، پيروي از رسول گرامي اعلام شده است، و نکته آن همان است که يادآوري شد که هر نوع گرايش به پيامبران از نظر گفتار و رفتار و اظهار مهر و مودت به شخص و مقام آنان، در حقيقت اظهار علاقه به مقام ربوبي است و همگي از يک عشق ريشهدار به خدا سرچشمه ميگيرد.
آيين وهابيت که براساس شخصيتها و ناديده گرفتن مقامات اولياي الهي سرچشمه ميگيرد، ابراز علاقه را به اولياء الهي پس از فوت، يک نوع شرک و عبادت اولياء و احياناً بدعت و يک نوع عمل نو ظهور تلقي ميکند،
در حالي که سراسر قرآن مملو از احترام به شخصيت اولياء و انسانهاي الهي است که سراپا اخلاص و طهارت و قداست بودند و ما در اينجا بخشي از آيات الهي را وارد بحث مينمائيم که از ديدگاه يک وهابي (با مقايسه هائي که در دست دارد)، دعوت به شرک، و از ديدگاه يک موحد واقعي دعوت به خود توحيد است ...
تکريم بزرگان و ارج نهادن بر شخصيتهاي الهي با اعتقاد به عبوديت و بندگي آنها، تعظيم خداي سبحان است، احترام آنان نه تنها از اين نظر است که انسانهاي کاملي بودند که راه سعادت را به روي انسانها گشودند، بلکه در بزرگداشت آنها، انگيزه ديگري در کار است که عارفان را به احترام و تعظيم آنها وا ميدارد و آن، ارتباط محکم و پيوند استوار آنها با خدا است که آني با او به مخالفت برنخاسته و پيوسته مجريان فرمانهاي خدا و پويندگان راه کوي او بودند.
روي اين اساس هر نوع تکريم و تعظيمي که از اعتقاد به قداست و طهارت آنها از گناه، و اخلاص و عشق آنان به کسب رضاي حق، و فداکاري و جانبازي آنان در گسترش آيين او، مايه بگيرد، در حقيقت تعظيم خدا و عشق به او است و اگر آنان را دوست ميداريم و احترام ميگذاريم از اين نظر است که آنان خدا را دوست داشته و به او عشق ميورزيدند، و خدا نيز آنها را دوست ميداشت.
قرآن اين حقيقت عرفاني را در آيهاي بازگو ميکند و ميفرمايد:
«قل ان کنتم تحبون الله فاتبعوني يحببکم الله و يغفرلکم ذنوبکم و الله غفور رحيم» (آل عمران /31).
«اگر خدا را دوست ميداريد از من پيروي کنيد (در اين موقع) خدا شما را دوست ميدارد و گناهان شما را ميبخشد و خدا بخشايشگر و رحيم است».
در اين آيه مهر به خدا علت پيروي از پيامبر گرامي (ص) معرفي گرديده به گونهاي که گواه مدعيان دوستداران خدا، پيروي از رسول گرامي اعلام شده است، و نکته آن همان است که يادآوري شد که هر نوع گرايش به پيامبران از نظر گفتار و رفتار و اظهار مهر و مودت به شخص و مقام آنان، در حقيقت اظهار علاقه به مقام ربوبي است و همگي از يک عشق ريشهدار به خدا سرچشمه ميگيرد.
آيين وهابيت که براساس شخصيتها و ناديده گرفتن مقامات اولياي الهي سرچشمه ميگيرد، ابراز علاقه را به اولياء الهي پس از فوت، يک نوع شرک و عبادت اولياء و احياناً بدعت و يک نوع عمل نو ظهور تلقي ميکند،
در حالي که سراسر قرآن مملو از احترام به شخصيت اولياء و انسانهاي الهي است که سراپا اخلاص و طهارت و قداست بودند و ما در اينجا بخشي از آيات الهي را وارد بحث مينمائيم که از ديدگاه يک وهابي (با مقايسه هائي که در دست دارد)، دعوت به شرک، و از ديدگاه يک موحد واقعي دعوت به خود توحيد است ...
-
- پست: 802
- تاریخ عضویت: جمعه ۲۸ دی ۱۳۸۶, ۴:۱۹ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 1712 بار
- سپاسهای دریافتی: 2245 بار
- تماس:
Re: وظايف مسلمانان در برابر پيامبر اسلام (ص)
در تکريم پيامبر گرامي همين بس که قرآن يک رشته از افعال خدا را در عين انتساب به خود، به رسول گرامي نيز نسبت داده واز هر دو با هم يک جا نام ميبرد و ميفرمايد:
«ولو انهم رضوا ما اتيهم الله و رسوله و قالوا حسبنا الله سيوتينا الله من فضله و رسوله انا الي الله راغبون» (توبه /59).
«اگر آنان به آنچه که خدا و پيامبر او داده راضي گردند و بگويند خدا ما را کافي است، خدا از کرمش و پيامبر او به ما ميدهند ما به سوي خدا توجه داريم».
در حالي که شعار هر مسلمان همان طوري که در آيه ياد شده وارد شده است، جمله «حسبنا الله» است مع الوصف در همين آيه، خدا به اندازهاي به پيامبر خود احترام ميگذارد که نام او را در کنار نام خود آورده و فعل واحد را به هر دو نسبت ميدهد و ميفرمايد:
1- «سيوتينا الله من فضله و رسوله».
2- «ما اتيهم الله و رسوله».
عين همين مطلب در آيه ياد شده در زير نيز منعکس است:
«يحلفون بالله لکم ليرضوکم و الله و رسوله احق ان يرضوه ان کانوا مؤمنين» (توبه /62)؛
سوگند ياد ميکنند که شماها را راضي سازند که خدا و پيامبر او شايستهترند که آنان را راضي سازند».
جمله «والله و رسول احق ان يرضوه» آن چنان عظمت رسول گرامي (ص) را ترسيم ميکند که رضايت او را در کنار رضايت خدا قرار ميدهد.
3- «و ما نقموا الا ان اغنيهم الله و رسوله من فضله (توبه /74)؛
« آنان فقط از اين انتقام ميگيرند که خدا و پيامبر او (آنها را) از کرمش بي نياز ساختهاند».
چه احترامي بالاتر از اين که «اغناء» و «بي نياز کردن» که فعل خدا است، به پيامبر خود نيز نسبت ميدهد و او را نيز مايه بي نياز شدن مردم معرفي کرده و ميفرمايد:
«ان اغنيهم الله و رسوله»
شما اگر نزد وهابيها بگوئيد: بحمدالله خدا و پيامبر او ما را بي نياز ساختند! فوراً شما رامتهم به شرک کرده و ميگويند تو مشرکي زيرا کار خدا را به غير او نسبت دادي ولي غافل ازآنند که قرآن ميفرمايد: «ان اغنيهم الله و رسوله».
اين نوع از نسبتها در عين واقعيت و صحت، يک نوع ارج گذاري بر پيامبر (ص) است.
4- «و سيري الله عملکم و رسوله ثم تردون الي عالم الغيب و الشهادة فينبئکم بما کنتم تعملون» (توبه /94).
«خدا و رسول او اعمال شما را ميبينند و سپس به سوي کسي که از آشکار و پنهان آگاه است باز گردانيده ميشود و از آنچه انجام ميدهيد شما را با خبر ميکند».
5- «و لما را المؤمنون الاحزاب قالوا هذا ما و عدنا الله و رسوله و صدق الله و رسوله و ما زادهم الا ايماناً و تسليماً» (احزاب /22).
«آنگاه که افراد، «احزاب» را ديدند گفتند که اين همان است که خدا و پيامبر او به ما وعده داده، خدا و پيامبر او راست گفتهاند و اين کار (تلاقي با احزاب) جز ايمان و تسليم، چيزي بر آنها نيفزود».
اين آيات در عين حقيقت و درست بودن نشانه عظمت و قداست رسول خدا ـ صلي الله عليه و اله ـ است، و بيانگر آن است که شايسته است که فعل واحدي به هر دو (خدا و رسول) نسبت داده شود، هر چند نسبت آن به خدا، به صورت استقلالي و به پيامبر او به صورت اکتسابي و وابستگي است.
شيوه معاشرت بيانگر پايه ايمان است: اگر قرآن به تکريم و تعظيم پيامبر دعوت ميکند، به خاطر اين است که شيوه معاشرت فردي با فرد ديگر نشانه پايه عقيده و ايمان او به عظمت و موقعيت طرف است.
درست است که پيامبر گرامي در زندگي زاده و وارسته بود، و از تظاهر به مناصب سياسي و قضائي و نظامي خودداري ميکرد و با ياران خود «حلقه وار» بدون اينکه مجلس صدر و ذيل پيدا کند، مينشست، ولي اين کار نبايد سبب شود که مسلمانان در معاشرت خود،موقعيت او را ناديده بگيرند، و آداب و مراسم شايسته به مقام پيامبر را رعايت نکنند.
«ولو انهم رضوا ما اتيهم الله و رسوله و قالوا حسبنا الله سيوتينا الله من فضله و رسوله انا الي الله راغبون» (توبه /59).
«اگر آنان به آنچه که خدا و پيامبر او داده راضي گردند و بگويند خدا ما را کافي است، خدا از کرمش و پيامبر او به ما ميدهند ما به سوي خدا توجه داريم».
در حالي که شعار هر مسلمان همان طوري که در آيه ياد شده وارد شده است، جمله «حسبنا الله» است مع الوصف در همين آيه، خدا به اندازهاي به پيامبر خود احترام ميگذارد که نام او را در کنار نام خود آورده و فعل واحد را به هر دو نسبت ميدهد و ميفرمايد:
1- «سيوتينا الله من فضله و رسوله».
2- «ما اتيهم الله و رسوله».
عين همين مطلب در آيه ياد شده در زير نيز منعکس است:
«يحلفون بالله لکم ليرضوکم و الله و رسوله احق ان يرضوه ان کانوا مؤمنين» (توبه /62)؛
سوگند ياد ميکنند که شماها را راضي سازند که خدا و پيامبر او شايستهترند که آنان را راضي سازند».
جمله «والله و رسول احق ان يرضوه» آن چنان عظمت رسول گرامي (ص) را ترسيم ميکند که رضايت او را در کنار رضايت خدا قرار ميدهد.
3- «و ما نقموا الا ان اغنيهم الله و رسوله من فضله (توبه /74)؛
« آنان فقط از اين انتقام ميگيرند که خدا و پيامبر او (آنها را) از کرمش بي نياز ساختهاند».
چه احترامي بالاتر از اين که «اغناء» و «بي نياز کردن» که فعل خدا است، به پيامبر خود نيز نسبت ميدهد و او را نيز مايه بي نياز شدن مردم معرفي کرده و ميفرمايد:
«ان اغنيهم الله و رسوله»
شما اگر نزد وهابيها بگوئيد: بحمدالله خدا و پيامبر او ما را بي نياز ساختند! فوراً شما رامتهم به شرک کرده و ميگويند تو مشرکي زيرا کار خدا را به غير او نسبت دادي ولي غافل ازآنند که قرآن ميفرمايد: «ان اغنيهم الله و رسوله».
اين نوع از نسبتها در عين واقعيت و صحت، يک نوع ارج گذاري بر پيامبر (ص) است.
4- «و سيري الله عملکم و رسوله ثم تردون الي عالم الغيب و الشهادة فينبئکم بما کنتم تعملون» (توبه /94).
«خدا و رسول او اعمال شما را ميبينند و سپس به سوي کسي که از آشکار و پنهان آگاه است باز گردانيده ميشود و از آنچه انجام ميدهيد شما را با خبر ميکند».
5- «و لما را المؤمنون الاحزاب قالوا هذا ما و عدنا الله و رسوله و صدق الله و رسوله و ما زادهم الا ايماناً و تسليماً» (احزاب /22).
«آنگاه که افراد، «احزاب» را ديدند گفتند که اين همان است که خدا و پيامبر او به ما وعده داده، خدا و پيامبر او راست گفتهاند و اين کار (تلاقي با احزاب) جز ايمان و تسليم، چيزي بر آنها نيفزود».
اين آيات در عين حقيقت و درست بودن نشانه عظمت و قداست رسول خدا ـ صلي الله عليه و اله ـ است، و بيانگر آن است که شايسته است که فعل واحدي به هر دو (خدا و رسول) نسبت داده شود، هر چند نسبت آن به خدا، به صورت استقلالي و به پيامبر او به صورت اکتسابي و وابستگي است.
شيوه معاشرت بيانگر پايه ايمان است: اگر قرآن به تکريم و تعظيم پيامبر دعوت ميکند، به خاطر اين است که شيوه معاشرت فردي با فرد ديگر نشانه پايه عقيده و ايمان او به عظمت و موقعيت طرف است.
درست است که پيامبر گرامي در زندگي زاده و وارسته بود، و از تظاهر به مناصب سياسي و قضائي و نظامي خودداري ميکرد و با ياران خود «حلقه وار» بدون اينکه مجلس صدر و ذيل پيدا کند، مينشست، ولي اين کار نبايد سبب شود که مسلمانان در معاشرت خود،موقعيت او را ناديده بگيرند، و آداب و مراسم شايسته به مقام پيامبر را رعايت نکنند.
-
- پست: 802
- تاریخ عضویت: جمعه ۲۸ دی ۱۳۸۶, ۴:۱۹ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 1712 بار
- سپاسهای دریافتی: 2245 بار
- تماس:
Re: وظايف مسلمانان در برابر پيامبر اسلام (ص)
آيات وارد در مورد احترام پيامبر، بر دو گروهند:
1- آياتي که به طور کلي دستور احترام ميدهد.
2- آياتي که انگشت روي موارد جزئي ميگذارد و نمونههائي را ارائه ميکند.
ما در اين بخش از هر دو قسمت آياتي را متذکر ميشويم:
الف: دعوت به تکريم و احترام
قرآن در آياتي جامعه اسلامي را به تکريم و بزرگداشت پيامبر دعوت ميکند و ميفرمايد: «انا ارسلنا شاهداً و مبشراً و نذيراً لتومنوا بالله و رسوله و تعزروه و توقروه و تسبحوه بکرة و اصيلاً» (فتح /8-9).
«ما تو را اي پيامبر! گواه و بشارت دهند و بيم دهنده فرستاديم تا به خدا و رسول او ايمان بياوريد و اورا کمک و احترام کنيد و او (خدا) را صبح و عصر تسبيح بگوئيد».
در آيه ياد شده قبل از جملههاي «و تعزروه و...» جمله «لتومنوا بالله و رسوله» وارد شده است اکنون بايد ديد مرجع ضمائر «و تعزروه و توقروه و تسبحوه بکرة و اصيلاً» چيست؟
هرگاه بگوئيم هر سه ضمير به لفظ «الله» بر ميگردد، در اين صورت احکام وارده در آيه مربوط به خدا بوده و از قلمرو بحث ما خارج خواهد بود.
ولي اگر بگوئيم دو ضمير نخست در جملههاي (تعزروه و توقروه) مربوط به «رسول» است و ضمير سوم در جمله «وتسبحوه» مربوط به خدا است، طبعا دو حکم نخست (نصرت پيامبر و تکريم او) وظيفه اسلامي هر مسلماني نسبت به پيامبر خواهد بود.
از اين جهت برخي از «قراء» پس از جمله «توقروه» وقف را لازم دانسته تا احکام مربوط به پيامبر، با حکم مربوط به خدا، به هم آميخته نشود.
البته در متن آيه گواهي بر تعيين يکي از دو احتمال وجود ندارد اما با توجه به اين کار آيه ديگر لفظ «عزروه» را درباره وظيفه مؤمنان نسبت به پيامبر به کار برده است ميتوان گفت که احتمال دوم بر احتمال نخست برتري دارد چنانکه ميفرمايد:
«فالذين آمنوا به عزروه و نصروه و اتبعوا النور الذي انزل معه اولئک هم المفلحون» (اعراف /157)
«آنانکه به او ايمان آورده و او را گرامي داشته و ياري نمودهاند و از نوريکه همراه او نازل شده پيروي نمودهاند آنان رستگارانند».
و نيز درباره مطلق پيامبران ميفرمايد:
«و امنتم برسلي و عزر توهم و اقرضتم الله قرضاً حسناً» (مائده /12).
«به پيامبران من ايمان آورديد و آنان را ياري نموديد و خدا را وام نيکو دادهايد؟».
در اين آيه نيز خود مؤمنان را به «احترام» پيامبران دعوت ميکند.
ب: متانت در سخن گفتن
در اين مورد به آياتي که در سوره «حجرات» وارد شده است، اکتفاء ميورزيم:
1.«يا ايها الذين آمنوا لا ترفعوا اصوتکم فوق صوت النبي ولا تجهروا له بالقول کجهر بعضکم لبعض ان تحبط اعمالکم و انتم لا تشعرون» (حجرات /2). «اي افراد با ايمان! صداي خود را بلندتر از صداي پيامبر نکنيد و با او بلند سخن نگوئيد (فرياد نزنيد) همانطور که با يکديگر بلند سخن ميگوئيد، تا مبادا پاداش عمل شما بدون توجه از بين برود».
2- «ان الذين يغضون اصواتهم عند رسول الله اولئک الدين امتحن الله قلوبهم للتفوي لهم مغفرة و اجرعظيم» (حجرات /3).
«آنهائي که از صداي خويش در (محضر پيامبر) ميکاهند، کساني هستند که خداوند دلهاي آنان را براي پرهيزگاري آزموده است براي آنان آمرزش و پاداشي بزرگ است».
3- «ان الذين ينادونک من و راء الحجرات اکثرهم لا يعقلون» (حجرات /4)
«آنان که تو را از بيرون اطاق بلند صدا ميزنند بيشترشان نميفهمند».
4- «ولو انهم صبروا حتي تخرج اليهم لکان خيراً لهم و الله غفور رحيم».(حجرات /5).
«اگر آنان صبر ميکردند تا خود بيرون آئي براي آنها بهتر بود، خداوند آمرزنده و مهربان است».
جامعه خشن: پيامبر که داراي روح لطيف و فردي آزاده بود، گرفتار افرادي شده بود که از بسياري از مزاياي اخلاقي دور بودند و با شخصيتي مانند رسول اکرم طوري سخن ميگفتند که گوئي با يک فرد چوپان سخن ميگويند.
1- آياتي که به طور کلي دستور احترام ميدهد.
2- آياتي که انگشت روي موارد جزئي ميگذارد و نمونههائي را ارائه ميکند.
ما در اين بخش از هر دو قسمت آياتي را متذکر ميشويم:
الف: دعوت به تکريم و احترام
قرآن در آياتي جامعه اسلامي را به تکريم و بزرگداشت پيامبر دعوت ميکند و ميفرمايد: «انا ارسلنا شاهداً و مبشراً و نذيراً لتومنوا بالله و رسوله و تعزروه و توقروه و تسبحوه بکرة و اصيلاً» (فتح /8-9).
«ما تو را اي پيامبر! گواه و بشارت دهند و بيم دهنده فرستاديم تا به خدا و رسول او ايمان بياوريد و اورا کمک و احترام کنيد و او (خدا) را صبح و عصر تسبيح بگوئيد».
در آيه ياد شده قبل از جملههاي «و تعزروه و...» جمله «لتومنوا بالله و رسوله» وارد شده است اکنون بايد ديد مرجع ضمائر «و تعزروه و توقروه و تسبحوه بکرة و اصيلاً» چيست؟
هرگاه بگوئيم هر سه ضمير به لفظ «الله» بر ميگردد، در اين صورت احکام وارده در آيه مربوط به خدا بوده و از قلمرو بحث ما خارج خواهد بود.
ولي اگر بگوئيم دو ضمير نخست در جملههاي (تعزروه و توقروه) مربوط به «رسول» است و ضمير سوم در جمله «وتسبحوه» مربوط به خدا است، طبعا دو حکم نخست (نصرت پيامبر و تکريم او) وظيفه اسلامي هر مسلماني نسبت به پيامبر خواهد بود.
از اين جهت برخي از «قراء» پس از جمله «توقروه» وقف را لازم دانسته تا احکام مربوط به پيامبر، با حکم مربوط به خدا، به هم آميخته نشود.
البته در متن آيه گواهي بر تعيين يکي از دو احتمال وجود ندارد اما با توجه به اين کار آيه ديگر لفظ «عزروه» را درباره وظيفه مؤمنان نسبت به پيامبر به کار برده است ميتوان گفت که احتمال دوم بر احتمال نخست برتري دارد چنانکه ميفرمايد:
«فالذين آمنوا به عزروه و نصروه و اتبعوا النور الذي انزل معه اولئک هم المفلحون» (اعراف /157)
«آنانکه به او ايمان آورده و او را گرامي داشته و ياري نمودهاند و از نوريکه همراه او نازل شده پيروي نمودهاند آنان رستگارانند».
و نيز درباره مطلق پيامبران ميفرمايد:
«و امنتم برسلي و عزر توهم و اقرضتم الله قرضاً حسناً» (مائده /12).
«به پيامبران من ايمان آورديد و آنان را ياري نموديد و خدا را وام نيکو دادهايد؟».
در اين آيه نيز خود مؤمنان را به «احترام» پيامبران دعوت ميکند.
ب: متانت در سخن گفتن
در اين مورد به آياتي که در سوره «حجرات» وارد شده است، اکتفاء ميورزيم:
1.«يا ايها الذين آمنوا لا ترفعوا اصوتکم فوق صوت النبي ولا تجهروا له بالقول کجهر بعضکم لبعض ان تحبط اعمالکم و انتم لا تشعرون» (حجرات /2). «اي افراد با ايمان! صداي خود را بلندتر از صداي پيامبر نکنيد و با او بلند سخن نگوئيد (فرياد نزنيد) همانطور که با يکديگر بلند سخن ميگوئيد، تا مبادا پاداش عمل شما بدون توجه از بين برود».
2- «ان الذين يغضون اصواتهم عند رسول الله اولئک الدين امتحن الله قلوبهم للتفوي لهم مغفرة و اجرعظيم» (حجرات /3).
«آنهائي که از صداي خويش در (محضر پيامبر) ميکاهند، کساني هستند که خداوند دلهاي آنان را براي پرهيزگاري آزموده است براي آنان آمرزش و پاداشي بزرگ است».
3- «ان الذين ينادونک من و راء الحجرات اکثرهم لا يعقلون» (حجرات /4)
«آنان که تو را از بيرون اطاق بلند صدا ميزنند بيشترشان نميفهمند».
4- «ولو انهم صبروا حتي تخرج اليهم لکان خيراً لهم و الله غفور رحيم».(حجرات /5).
«اگر آنان صبر ميکردند تا خود بيرون آئي براي آنها بهتر بود، خداوند آمرزنده و مهربان است».
جامعه خشن: پيامبر که داراي روح لطيف و فردي آزاده بود، گرفتار افرادي شده بود که از بسياري از مزاياي اخلاقي دور بودند و با شخصيتي مانند رسول اکرم طوري سخن ميگفتند که گوئي با يک فرد چوپان سخن ميگويند.
-
- پست: 802
- تاریخ عضویت: جمعه ۲۸ دی ۱۳۸۶, ۴:۱۹ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 1712 بار
- سپاسهای دریافتی: 2245 بار
- تماس:
Re: وظايف مسلمانان در برابر پيامبر اسلام (ص)
در سال نهم هجرت که آن را «عام الوفود» مينامند، هيئت و دستههاي مختلفي از قبائل اطراف براي تشرف به اسلام به مدينه ميآمدند، و وقت و بي وقت پشت در اطاق پيامبر که با مسجد چندان فاصله نداشت ميايستادند، فرياد ميکشيدند که :
«يا محمد اخرج: اي محمد ازاطاق بيرون بيا!»[COLOR=#974806] [1]
اين کار علاوه بر اين که استراحت رسول خدا را بهم ميزد يک نوع بي احترامي به شخصيتي مانند پيامبر (ص) بود و لذا قرآن در آيه چهارم اين سوره اين گونه افراد را کم فهم و بي خرد شمرده است.
او نه تنها در اين قسمت از آداب معاشرت، از بيگانگان و عربهاي بياباني ناراحتي داشت، بلکه برخي از ياران و اصحاب نزديک آن حضرت هم، ادب سخن را در محضر وي مراعات نميکردند.
بخاري محدث معروف جهان تسنن مينويسد:
هيئتي به نمايندگي از قبيله «بني تميم» وارد مدينه شد، هر کدام از ابيبکر و عمر، شخصي را براي ملاقات با آنها معين نمودند، اختلاف آنان در تعيين آن فرد منجر به مشاجره شد و داد و فرياد آنان در محضر پيامبر (ص) باعث رنجش خاطر او گرديد براي جلوگيري از تکرار اين حرکات ناشايست در محضر آن پيشواي بزرگ، آيه دوم و سوم نازل گرديد و اين عمل را آنچنان بد شمرد که نتيجه آن «حبط» اعمال معرفي گرديد. [2] .
اين احترامات مخصوص زمان پيامبر نيست - اگر پيامبر در حال حيات احترام دارد پس از وفات نيز همان احترام را خواهد داشت، حتي موقعي که عايشه در شهادت حسن بن علي (ع) در کنار قبر پيامبر (ص) سروصدا به راه انداخت و به کمک دستهاي از دفن فرزند پيامبر کنار قبر جدش جلوگيري به عمل آورد، حسين بن علي (ع) براي خاموش کردند وي اين آيه را خواند:
«يا ايها الذين آمنوا لا ترفعوا اصواتکم فوق صوت النبي»
سپس اين جمله را فرمود:
«ان الله حرم من المؤمنين امواتا ما حرم منهم احياء؛
خداوند انجام هر نوع عملي را که درباره شخص مؤمن در حال حيات او تحريم کرده، در حال مرگ وي نيز تحريم نموده است» [3] .
[HIGHLIGHT=#ffff00] که دانشمندان از اين آيه فهميدهاند اين قبيل احترامات به پيامبر عظيم اختصاص ندارد، بلکه همه پيشوايان اسلام، و علما و اساتيد و پدران و مادران و عموم بزرگان از اين گونه احترامها بايد برخوردار باشند، از اين جهت در حرمها و آستانههاي مقدس، بايد از داد و فرياد و امثال آن، خودداري نمود.
_______________________
(1) نورالثقلين ، ج5، ص 80
(2) التاج، ج4، ص 213-214
(3) نورالثقلين ، ج 5 ، ص 80-81
«يا محمد اخرج: اي محمد ازاطاق بيرون بيا!»[COLOR=#974806] [1]
اين کار علاوه بر اين که استراحت رسول خدا را بهم ميزد يک نوع بي احترامي به شخصيتي مانند پيامبر (ص) بود و لذا قرآن در آيه چهارم اين سوره اين گونه افراد را کم فهم و بي خرد شمرده است.
او نه تنها در اين قسمت از آداب معاشرت، از بيگانگان و عربهاي بياباني ناراحتي داشت، بلکه برخي از ياران و اصحاب نزديک آن حضرت هم، ادب سخن را در محضر وي مراعات نميکردند.
بخاري محدث معروف جهان تسنن مينويسد:
هيئتي به نمايندگي از قبيله «بني تميم» وارد مدينه شد، هر کدام از ابيبکر و عمر، شخصي را براي ملاقات با آنها معين نمودند، اختلاف آنان در تعيين آن فرد منجر به مشاجره شد و داد و فرياد آنان در محضر پيامبر (ص) باعث رنجش خاطر او گرديد براي جلوگيري از تکرار اين حرکات ناشايست در محضر آن پيشواي بزرگ، آيه دوم و سوم نازل گرديد و اين عمل را آنچنان بد شمرد که نتيجه آن «حبط» اعمال معرفي گرديد. [2] .
اين احترامات مخصوص زمان پيامبر نيست - اگر پيامبر در حال حيات احترام دارد پس از وفات نيز همان احترام را خواهد داشت، حتي موقعي که عايشه در شهادت حسن بن علي (ع) در کنار قبر پيامبر (ص) سروصدا به راه انداخت و به کمک دستهاي از دفن فرزند پيامبر کنار قبر جدش جلوگيري به عمل آورد، حسين بن علي (ع) براي خاموش کردند وي اين آيه را خواند:
«يا ايها الذين آمنوا لا ترفعوا اصواتکم فوق صوت النبي»
سپس اين جمله را فرمود:
«ان الله حرم من المؤمنين امواتا ما حرم منهم احياء؛
خداوند انجام هر نوع عملي را که درباره شخص مؤمن در حال حيات او تحريم کرده، در حال مرگ وي نيز تحريم نموده است» [3] .
[HIGHLIGHT=#ffff00] که دانشمندان از اين آيه فهميدهاند اين قبيل احترامات به پيامبر عظيم اختصاص ندارد، بلکه همه پيشوايان اسلام، و علما و اساتيد و پدران و مادران و عموم بزرگان از اين گونه احترامها بايد برخوردار باشند، از اين جهت در حرمها و آستانههاي مقدس، بايد از داد و فرياد و امثال آن، خودداري نمود.
_______________________
(1) نورالثقلين ، ج5، ص 80
(2) التاج، ج4، ص 213-214
(3) نورالثقلين ، ج 5 ، ص 80-81
-
- پست: 802
- تاریخ عضویت: جمعه ۲۸ دی ۱۳۸۶, ۴:۱۹ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 1712 بار
- سپاسهای دریافتی: 2245 بار
- تماس:
Re: وظايف مسلمانان در برابر پيامبر اسلام (ص)
مجادله با پيامبر ممنوع است
.
مجادله و استدلال با مسلمات طرف بر ضد او، يکي از طرق استدلال است که در اسلام به آن دعوت شده است آنجا که خدا به پيامبر دستور ميدهد که «وجادلهم بالتي هي احسن» (نمل /125) با آنها با شيوه زيبا به جدال برخيز».
.
ولي مع الوصف مجادله و مناقشه با پيامبر حرام و ممنوع است و مقصود آن همان «مراء» و تعصب بر باطل ميباشد، چنانکه ميفرمايد:
..
«و من يشاقق الرسول من بعدما تبين له الهدي و يتبع غير سبيل المؤمنين نوله ما تولي و نصله جهنم و سائت مصيراً» (نساء /115).
.
[HIGHLIGHT=#f2dcdb]«هر کس که با پيامبر پس از روشن شدن نشانه حق، به جدال برخيزد و از غير راه مؤمنان پيروي کند وارد دوزخ ميسازيم چه سرانجام بدي است».
.
.
جمله «من بعد ما تبين له الهدي» بيانگر همين واقعيت است و اين که هدف را «مناقشه» حقيقت يابي نبوده و جز لجاجت، چيزي در کار نباشد.
.
با اين بيان مفاد ديگر آياتي که مجادله با پيامبر را نکوهش ميکند، روشن ميگردد چنانکه ميفرمايد:
.
« يجادلونک في الحق بعدما تبيين (انفال /6): با تو پس از روشن کردن واقعيتها مجادله ميکنند ».
..
اين نوع مجادلهها که براي حقيقت يابي و واقع بيني صورت نميگيرد، حرام و ممنوع است ولي اگر طرف به خاطر درک حقيقت از در جدال وارد شود و سرانجام پس از روشن گشتن حق، از حق پيروي نمايد هرگز حرام نبوده و پيامبر نيز به اين نوع مذاکرهها گوش فرا ميدهد و مجادله مردم نجران با پيامبر اين نوع از مجادله بود قرآن آن را در سوره آل عمران آيههاي 59 - 60 نقل نموده است.
..
رعايت وقت پيامبر
.
برخي از ياران پيامبر خواستار آن بودند که پيامبر وقت خصوصي در اختيار آنان بگذارد ولي موافقت با اين درخواست، مايه اتلاف وقت گرانبهاي پيامبر بود.
.
از طرف ديگر بستن اين باب به طور کلي مقرون به مصلحت نبود، زيرا چه بسا مطالبي بايد به طور خصوصي به پيامبر برسد و ديگري از آن آگاه نگردد، در اين موقع براي جلوگيري از تفويت وقت پيامبر، مقرر شد که هر کس بخواهد، با پيامبر خصوصي سخن بگويد، بايد قبلاً مبلغي به عنوان صدقه بپردازد تا از اين طريق، فقط کساني که واقعاً کار جدي دارند، به طور خصوصي سخن بگويند.
.
اين حکم الهي روي مصالحي هر چند بعدها نسخ شد ولي عملاً ثابت نمود که اين گروه براي وقت گرانبهاي پيامبر به اندازه يک دينار ارزش قائل نبودند و لذا پس از نزول آيه احدي از آنان حاضر به «نجوي» با پيامبر نشد زيرا شرط لازم آن اين بود که يک دينار، قبلاً به عنوان «صدقه» بپردازند فقط در اين ميان، اميرمؤمنان به اين آيه عمل نمود و چون کار ضروري داشت يک دينار صدقه داد آنگاه با پيامبر به «نجوي» پرداخت.
.
مجاهد وقتاده ميگويند: احدي پس از اين حکم با پيامبر «نجوي» نکرد جز علي بن ابي طالب (ع) يک دينار صدقه داد و به طور خصوصي با پيامبر به سخن پرداخت. [1] .
.
قرآن در اين مورد ميفرمايد:
.
«يا ايها الذين آمنوا اذا ناجيتم الرسول فقدموا بين يدي نجويکم صدقة ذلک خيرلکم و اطهر فان لم تجدوا فان الله غفور رحيم ءاشفقتم ان تقدموا بين يدي نجويکم صدقات فاذلم تفعلوا و تاب الله عليکم فاقيموا الصلوة و اتو الزکوة و اطيعوا الله و رسوله و الله خبير بما تعملون» (مجادله /12-13).
.
«اي افراد با ايمان هر موقع بخواهيد با پيامبر سري سخن بگوئيد، پيش از آن صدقهاي بدهيد اين کار براي شما نيکو و مايه پاکيزگي است اگر چيزي براي دادن صدقه نيافتيد .
.
در اين صورت خدا آمرزنده و مهربان است، آيا از «فقر» ترسيديد، از اينکه پيش از «نجوي» صدقهاي بدهيد اکنون که انجام نداديد و خدا نيز توبه شما را پذيرفت نماز را بپا داريد و زکات بدهيد، خدا و پيامبر او را اطاعت کنيد، خدا از آنچه که انجام دهيد آگاه است».
.
.
.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(1)مجمع البيان ، ج5، ص152
.
مجادله و استدلال با مسلمات طرف بر ضد او، يکي از طرق استدلال است که در اسلام به آن دعوت شده است آنجا که خدا به پيامبر دستور ميدهد که «وجادلهم بالتي هي احسن» (نمل /125) با آنها با شيوه زيبا به جدال برخيز».
.
ولي مع الوصف مجادله و مناقشه با پيامبر حرام و ممنوع است و مقصود آن همان «مراء» و تعصب بر باطل ميباشد، چنانکه ميفرمايد:
..
«و من يشاقق الرسول من بعدما تبين له الهدي و يتبع غير سبيل المؤمنين نوله ما تولي و نصله جهنم و سائت مصيراً» (نساء /115).
.
[HIGHLIGHT=#f2dcdb]«هر کس که با پيامبر پس از روشن شدن نشانه حق، به جدال برخيزد و از غير راه مؤمنان پيروي کند وارد دوزخ ميسازيم چه سرانجام بدي است».
.
.
جمله «من بعد ما تبين له الهدي» بيانگر همين واقعيت است و اين که هدف را «مناقشه» حقيقت يابي نبوده و جز لجاجت، چيزي در کار نباشد.
.
با اين بيان مفاد ديگر آياتي که مجادله با پيامبر را نکوهش ميکند، روشن ميگردد چنانکه ميفرمايد:
.
« يجادلونک في الحق بعدما تبيين (انفال /6): با تو پس از روشن کردن واقعيتها مجادله ميکنند ».
..
اين نوع مجادلهها که براي حقيقت يابي و واقع بيني صورت نميگيرد، حرام و ممنوع است ولي اگر طرف به خاطر درک حقيقت از در جدال وارد شود و سرانجام پس از روشن گشتن حق، از حق پيروي نمايد هرگز حرام نبوده و پيامبر نيز به اين نوع مذاکرهها گوش فرا ميدهد و مجادله مردم نجران با پيامبر اين نوع از مجادله بود قرآن آن را در سوره آل عمران آيههاي 59 - 60 نقل نموده است.
..
رعايت وقت پيامبر
.
برخي از ياران پيامبر خواستار آن بودند که پيامبر وقت خصوصي در اختيار آنان بگذارد ولي موافقت با اين درخواست، مايه اتلاف وقت گرانبهاي پيامبر بود.
.
از طرف ديگر بستن اين باب به طور کلي مقرون به مصلحت نبود، زيرا چه بسا مطالبي بايد به طور خصوصي به پيامبر برسد و ديگري از آن آگاه نگردد، در اين موقع براي جلوگيري از تفويت وقت پيامبر، مقرر شد که هر کس بخواهد، با پيامبر خصوصي سخن بگويد، بايد قبلاً مبلغي به عنوان صدقه بپردازد تا از اين طريق، فقط کساني که واقعاً کار جدي دارند، به طور خصوصي سخن بگويند.
.
اين حکم الهي روي مصالحي هر چند بعدها نسخ شد ولي عملاً ثابت نمود که اين گروه براي وقت گرانبهاي پيامبر به اندازه يک دينار ارزش قائل نبودند و لذا پس از نزول آيه احدي از آنان حاضر به «نجوي» با پيامبر نشد زيرا شرط لازم آن اين بود که يک دينار، قبلاً به عنوان «صدقه» بپردازند فقط در اين ميان، اميرمؤمنان به اين آيه عمل نمود و چون کار ضروري داشت يک دينار صدقه داد آنگاه با پيامبر به «نجوي» پرداخت.
.
مجاهد وقتاده ميگويند: احدي پس از اين حکم با پيامبر «نجوي» نکرد جز علي بن ابي طالب (ع) يک دينار صدقه داد و به طور خصوصي با پيامبر به سخن پرداخت. [1] .
.
قرآن در اين مورد ميفرمايد:
.
«يا ايها الذين آمنوا اذا ناجيتم الرسول فقدموا بين يدي نجويکم صدقة ذلک خيرلکم و اطهر فان لم تجدوا فان الله غفور رحيم ءاشفقتم ان تقدموا بين يدي نجويکم صدقات فاذلم تفعلوا و تاب الله عليکم فاقيموا الصلوة و اتو الزکوة و اطيعوا الله و رسوله و الله خبير بما تعملون» (مجادله /12-13).
.
«اي افراد با ايمان هر موقع بخواهيد با پيامبر سري سخن بگوئيد، پيش از آن صدقهاي بدهيد اين کار براي شما نيکو و مايه پاکيزگي است اگر چيزي براي دادن صدقه نيافتيد .
.
در اين صورت خدا آمرزنده و مهربان است، آيا از «فقر» ترسيديد، از اينکه پيش از «نجوي» صدقهاي بدهيد اکنون که انجام نداديد و خدا نيز توبه شما را پذيرفت نماز را بپا داريد و زکات بدهيد، خدا و پيامبر او را اطاعت کنيد، خدا از آنچه که انجام دهيد آگاه است».
.
.
.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(1)مجمع البيان ، ج5، ص152
-
- پست: 802
- تاریخ عضویت: جمعه ۲۸ دی ۱۳۸۶, ۴:۱۹ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 1712 بار
- سپاسهای دریافتی: 2245 بار
- تماس:
Re: وظايف مسلمانان در برابر پيامبر اسلام (ص)
ايذاء و آزار پيامبر حرام است
.
يکي از محرمات در اسلام، ايذاء مسلمان است و اين حکم به پيامبر اختصاص ندارد ولي تحريم آن درباره پيامبر، از تأکيد بيشتري برخوردار است از اين جهت در آيات قرآن روي تحريم ايذاء پيامبر تأکيد شده ميفرمايد:
.
«ان الذين يوذون الله و رسوله لعنهم الله في الدنيا و الاخرة و اعدالهم عذاباً مهيناً» (احزاب /57)
.
«آنان که خدا و پيامبر او را آزار ميدهند، در دنيا و آخرت، مورد لعن الهي قرار ميگيرند
و براي آنان در آخرت عذاب خوار کنندهاي است».
..
روح هر چه لطيفتر شد، تأثير او از کارهاي ناشايست و خارج از حدود ادب بيشتر ميشود از اين جهت قرآن اموري را متذکر ميگردد که مايه ايذاء پيامبر بود هر چند آنان به آن توجه نداشتند و بخشي از اين امور در سوره احزاب آيه 53 وارد شده است:
.
«يا ايها الذين آمنوا لا تدخلوا بيوت النبي الا ان يوذن لکم الي طعام غير ناظرين انيه ولکن اذا دعيتم فادخلوا فاذا طبتم فانتشروا ولا مستانسين لحديث ان ذلکم کان يودي النبي فيستحيي منکم و الله لا يستحيي من الحق».
[COLOR=#ffffff]..
اي افراد با ايمان به خانههاي پيامبر وارد نشويد، مگر اينکه به شما اذن دهند (و اگر براي صرف طعام دعوت شديد، پيش از موعد نيائيد) و در انتظار وقت غذا ننشينيد وقتي دعوت شديد وارد شويد، هنگامي که غذا صرف کرديد متفرق شويد، به بحث و گفتگو ننشينيد اين کار پيامبر را ناراحت ميکند و از شما شرم ميکند ولي خدا از بيان (حق) شرم ندارد».
.
در اين آيه اموري که مايه ناراحتي روحي پيامبر بود و ياران از آنها غفلت داشتند بازگو شده است و آنها عبارتنداز:
.
1- بدون اذن وارد خانه پيامبر نشويد.
[COLOR=#ffffff].
2- در صورتي که براي صرف طعام دعوت شدهاند، پيش از موعد مقرر نيايند و در انتظار وقت غذا ننشينند.
[COLOR=#ffffff].
3- پس از صرف غذا متفرق شوند وخانه رسول خدا را خانه انس قرار ندهند زيرا اين کار وقت پيامبر را ميگيرد، و او را از انجام اموري بزرگ که بر عهده او است، باز ميدارد.
.
در آيه ديگر يکي از مظاهر ايذاء پيامبر، اتهام «خوش باوري» و «خوش بيني» به او زدن است چنانکه ميفرمايد:
..
«و منهم الذين يؤذون النبي و يقولون هو اذن قل اذن خيرلکم يؤمن بالله و يؤمن للمؤمنين و رحمة للذين آمنوا منکم و الذين يؤذون رسول الله لهم عذاب اليم» (توبه /61)
.
«از منافقان کساني هستند که پيامبر را اذيت ميکنند و به او ميگويند خوش باور و گوش است (به سخن همه هر چه هم ضد و نقيض باشد گوش فرا ميدهد) بگو خوش باور بودن او به نفع شما است، او به خدا ايمان دارد و به نفع مؤمنان تصديق ميکند، و براي آنان که فرستاده خدا را اذيت ميکنند، عذاب دردناک است».
.
..
البته مقصود از «خوش بيني» اين نيست که او در همه جا به طور جدي تصديق ميکند، زيرا چنين چيزي امکان ندارد و هيچ گاه به نفع جامعه اسلامي نيست، بلکه مقصود اين است که سخنان همه را ميشنود، و به ظاهر هيچ کس را تکذيب نميکند ولي در مقام عمل، به تحقيق ميپردازد.
.
.
.
.
يکي از محرمات در اسلام، ايذاء مسلمان است و اين حکم به پيامبر اختصاص ندارد ولي تحريم آن درباره پيامبر، از تأکيد بيشتري برخوردار است از اين جهت در آيات قرآن روي تحريم ايذاء پيامبر تأکيد شده ميفرمايد:
.
«ان الذين يوذون الله و رسوله لعنهم الله في الدنيا و الاخرة و اعدالهم عذاباً مهيناً» (احزاب /57)
.
«آنان که خدا و پيامبر او را آزار ميدهند، در دنيا و آخرت، مورد لعن الهي قرار ميگيرند
و براي آنان در آخرت عذاب خوار کنندهاي است».
..
روح هر چه لطيفتر شد، تأثير او از کارهاي ناشايست و خارج از حدود ادب بيشتر ميشود از اين جهت قرآن اموري را متذکر ميگردد که مايه ايذاء پيامبر بود هر چند آنان به آن توجه نداشتند و بخشي از اين امور در سوره احزاب آيه 53 وارد شده است:
.
«يا ايها الذين آمنوا لا تدخلوا بيوت النبي الا ان يوذن لکم الي طعام غير ناظرين انيه ولکن اذا دعيتم فادخلوا فاذا طبتم فانتشروا ولا مستانسين لحديث ان ذلکم کان يودي النبي فيستحيي منکم و الله لا يستحيي من الحق».
[COLOR=#ffffff]..
اي افراد با ايمان به خانههاي پيامبر وارد نشويد، مگر اينکه به شما اذن دهند (و اگر براي صرف طعام دعوت شديد، پيش از موعد نيائيد) و در انتظار وقت غذا ننشينيد وقتي دعوت شديد وارد شويد، هنگامي که غذا صرف کرديد متفرق شويد، به بحث و گفتگو ننشينيد اين کار پيامبر را ناراحت ميکند و از شما شرم ميکند ولي خدا از بيان (حق) شرم ندارد».
.
در اين آيه اموري که مايه ناراحتي روحي پيامبر بود و ياران از آنها غفلت داشتند بازگو شده است و آنها عبارتنداز:
.
1- بدون اذن وارد خانه پيامبر نشويد.
[COLOR=#ffffff].
2- در صورتي که براي صرف طعام دعوت شدهاند، پيش از موعد مقرر نيايند و در انتظار وقت غذا ننشينند.
[COLOR=#ffffff].
3- پس از صرف غذا متفرق شوند وخانه رسول خدا را خانه انس قرار ندهند زيرا اين کار وقت پيامبر را ميگيرد، و او را از انجام اموري بزرگ که بر عهده او است، باز ميدارد.
.
در آيه ديگر يکي از مظاهر ايذاء پيامبر، اتهام «خوش باوري» و «خوش بيني» به او زدن است چنانکه ميفرمايد:
..
«و منهم الذين يؤذون النبي و يقولون هو اذن قل اذن خيرلکم يؤمن بالله و يؤمن للمؤمنين و رحمة للذين آمنوا منکم و الذين يؤذون رسول الله لهم عذاب اليم» (توبه /61)
.
«از منافقان کساني هستند که پيامبر را اذيت ميکنند و به او ميگويند خوش باور و گوش است (به سخن همه هر چه هم ضد و نقيض باشد گوش فرا ميدهد) بگو خوش باور بودن او به نفع شما است، او به خدا ايمان دارد و به نفع مؤمنان تصديق ميکند، و براي آنان که فرستاده خدا را اذيت ميکنند، عذاب دردناک است».
.
..
البته مقصود از «خوش بيني» اين نيست که او در همه جا به طور جدي تصديق ميکند، زيرا چنين چيزي امکان ندارد و هيچ گاه به نفع جامعه اسلامي نيست، بلکه مقصود اين است که سخنان همه را ميشنود، و به ظاهر هيچ کس را تکذيب نميکند ولي در مقام عمل، به تحقيق ميپردازد.
.
.
.