"بسم الله الرحمن الرحیم"
نگاهى به سیره امام صادق علیه السلام
»كار و تلاش و دستگیرى از مستمندان
امام صادق علیه السلام نه تنها دیگران را دعوت به كار و تلاش مىكرد، بلكه خود نیز با وجود مجالس درس و مناظرات و ... در روزهاى داغ تابستان، در مزرعهاش كار مىكرد. یكى از یاران حضرت مىگوید: آن حضرت را در باغش دیدم، پیراهن زبر و خشن بر تن و بیل در دست، باغ را آبیارى مىكرد و عرق از سر و صورتش مىریخت، گفتم: اجازه دهید من كار كنم. فرمود: من كسى را دارم كه این كارها را بكند ولى دوست دارم مرد در راه به دست آوردن روزى حلال از گرمى آفتاب آزار ببیند و خداوند ببیند كه من در پى روزى حلال هستم. (1)
حضرت در تجارت نیز چنین بود و بر رضایت خداوند تاكید داشت. لذا وقتى كار پرداز او كه با سرمایه امام براى تجارت به مصر رفت و با سودى كلان برگشت، امام از او پرسید: این همه سود را چگونه به دست آوردهاى؟ او گفت: چون مردم نیازمند كالاى ما بودند، ما هم به قیمت گزاف فروختیم. امام فرمود: سبحان الله!
علیه مسلمانان همپیمان شدید كه كالایتان را جز در برابر هر دینار سرمایه یك دینار سود نفروشید! امام اصل سرمایه را برداشت و سودش را نپذیرفت و فرمود: اى مصادف! چكاچك شمشیرها از كسب روزى حلال آسانتر است. (2)
حقیقت این است كه امام در نهایت علاقه به كار و تلاش، هرگز فریفته درخشش درهم و دینار نمىشد و مىدانست كه بهترین كار از نظر خداوند تقسیم دارایى خود با نیازمندان است، حقیقتى كه ما هرگز از عمق جان بدان ایمان عملى نداشته و نداریم. امام خود درباره باغش مىفرمود: وقتى خرماها مىرسد، مىگویم دیوارها را بشكافند تا مردم وارد شوند و بخورند. همچنین مىگویم ده ظرف خرما كه بر سر هر یك ده نفر بتوانند بنشینند، آماده سازند تا وقتى ده نفر خوردند، ده نفر دیگر بیایند و هر یك، یك مد خرما بخورند. آنگاه مىخواهم براى تمام همسایگان باغ (پیرمرد، پیرزن، مریض، كودك و هر كس دیگر كه توان آمدن به باغ را نداشته) یك مد خرما ببرند. پس مزد باغبان و كارگران و ... را مىدهم و باقىمانده محصول را به مدینه آورده بین نیازمندان تقسیم مىكنم و دست آخر از محصول چهار هزار دینارى، چهارصد درهم برایم مىماند. (3)
»ساده زیستى و همرنگى با مردم
امام همانند مردم معمولى لباس مىپوشید و در زندگى رعایت اقتصاد را مىكرد. مىفرمود: بهترین لباس در هر زمان، لباس معمول همان زمان است. لذا (4) گاه لباس نو و گاه لباس وصلهدار بر تن مىكرد. لذا وقتى سفیان ثورى به وى اعتراض مىكرد كه: پدرت على لباسى چنین گرانبها نمىپوشید، فرمود: زمان على علیه السلام زمان فقر و اكنون زمان غنا و فراوانى است و پوشیدن آن لباس در این زمان، لباس شهرت است و حرام ... پس آستین خود را بالا زد و لباس زیر را كه خشن بود، نشان داد و فرمود: لباس زیر را براى خدا و لباس نو را براى شما پوشیدهام. (5)
با این همه حضرت همگام و همسان با مردم بود و اجازه نمىداد، امتیازى براى وى و خانوادهاش در نظر گرفته شود. و این ویژگى هنگام بروز بحرانهاى اقتصادى و اجتماعى بیشتر بروز مىیافت. از جمله در سالى كه گندم در مدینه نایاب شد، دستور داد گندمهاى موجود در خانه را بفروشند و از همان، نان مخلوط از آرد جو و گندم كه خوراك بقیه مردم بود، تهیه كنند و فرمود: «فان الله یعلم انى واجدان اطعمهم الحنطه على وجهها ولكنى احب ان یرانى الله قد احسنت تقدیر المعیشه.»
(6) خدا مىداند كه مىتوانم به بهترین صورت نان گندم خانوادهام را تهیه كنم؛ اما دوست دارم خداوند مرا در حال برنامهریزى صحیح زندگى ببیند.
==========
پىنوشتها:
1- بحارالانوار، ج47، ص56.
2- همان، ص59/ «سبحان الله تحلفون على قوم الا تبیعونهم الا بربح الدینار دینارا ... ثم قال: یا مصادف! مجالده السیوف اهون من طلب الحلال.»
3- وسایل الشیعه، ج16، ص 488.
4- بحارالانوار، ج47، ص 54.
5- اعیان الشیعه، ج 1، ص 660.
6- همان، ص59.
**نگاهی به سیره امام صادق(ع)**
مدیر انجمن: شورای نظارت
-
- پست: 1668
- تاریخ عضویت: پنجشنبه ۱۹ مهر ۱۳۸۶, ۴:۰۶ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 3099 بار
- سپاسهای دریافتی: 5474 بار
**نگاهی به سیره امام صادق(ع)**
زندگی بافتن یک قالی است
نه همان نقش و نگاری که خودت می خواهی
نقشه را اوست که تعیین کرده است
تو در این بین فقط میبافی
نقشه را خوب ببین !!!
نکند آخر کار قالی زندگیت را نخرند
نه همان نقش و نگاری که خودت می خواهی
نقشه را اوست که تعیین کرده است
تو در این بین فقط میبافی
نقشه را خوب ببین !!!
نکند آخر کار قالی زندگیت را نخرند
-
- پست: 1668
- تاریخ عضویت: پنجشنبه ۱۹ مهر ۱۳۸۶, ۴:۰۶ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 3099 بار
- سپاسهای دریافتی: 5474 بار
Re: **نگاهی به سیره امام صادق(ع)**
»شجاعت
امام صادق علیه السلام در برابر ستمگران از هر طایفه و رتبهاى به سختى مىایستاد و این شهامت را داشت كه سخن حق را به زبان آورد و اقدام حقطلبانه را انجام دهد، هر چند با عكس العمل تندى رو به رو شود. لذا وقتى منصور از او پرسید: چرا خداوند مگس را خلق كرد؟ فرمود: تا جباران را خوار كند. و به این ترتیب منصور را متوجه قدرت الهى كرد. (7) و آنگاه كه فرماندار مدینه در حضور بنىهاشم در خطبههاى نماز به على علیه السلام دشنام داد، امام چنان پاسخى كوبنده داد كه فرماندار خطبه را ناتمام گذاشت و به سوى خانهاش راهى شد. (8)
»همزیستى و مدارا با مسلمانان
امام صادق علیه السلام شیعیان را به همزیستى با اهل تسنن دعوت مىكرد تا به این طریق هم شیعیان از جامعه اكثریت منزوى نشوند و هم بتوان احكام و اصول شیعى را با ملاطفت به آنان منتقل كرد. از این روى در مدار حق با مسامحه با آنان رفتار مىشد، اما این سهل گرفتن هرگز به معناى زیر پاى گذاشتن اصول نبود و آن جا كه مسئله اصولى در میان بود، حضرت هرگز تسلیم نمىشد. از جمله در یكى از سفرها، امام صادق علیه السلام به حیره (میان كوفه و بصره) آمد. در آن جا منصور دوانیقى به خاطر ختنه فرزندش جمعى را به مهمانى دعوت كرده بود.
امام نیز ناگزیر در آن مجلس حاضر شد. وقتى كه سفره غذا را انداختند، هنگام صرف غذا، یكى از حاضران آب خواست ولى به جاى آن، شراب آوردند، وقتى ظرف شراب را به او دادند، امام بىدرنگ برخاست و مجلس را ترك كرد و فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «ملعون مَن جلس على مائده یشرب علیها الخمر» (9) ؛ ملعون است كسى كه در كنار سفرهاى بنشیند كه در آن سفره شراب نوشیده شود.
امام حتى در مجالس عمومى خلیفه نیز حاضر نمىشد؛ زیرا حكومت را غاصب مىدانست و حاضر نبود با پاى خود بدان جا برود، زیرا با این كار از ناحق بودن آنان، چشمپوشى مىشد و تنها زمانى كه اجبار بود به خاطر مصالح اهم به آنجا مىرفت؛ لذا منصور ضمن نامهاى به وى نوشت: چرا تو به اطراف ما مانند سایر مردم نمىآیى؟ امام در پاسخ نوشت: نزد ما چیزى نیست كه به خاطر آن از تو بترسیم و بیاییم، نزد تو در مورد آخرتت چیزى نیست كه به آن امیدوار باشیم. تو نعمتى ندارى كه بیاییم و به خاطر آن به تو تبریك بگوییم و آنچه كه اكنون دارى آن را بلا و عذاب نمىدانى تا بیاییم و تسلیت بگوییم. منصور نوشت: بیا تا ما را نصیحت كنى. امام نیز نوشت: كسى كه آخرت را بخواهد، با تو همنشین نمىشود و كسى كه دنیا را بخواهد، به خاطر دنیاى خود تو را نصیحت نمىكند. (10)
==========
پىنوشتها:
7- تهذیب الكمال، ج 5، ص 92، (یا ابا عبدالله لم خلق الله الذباب، فقال: لیذل به الجبابره)
8- وسایل الشیعه، ج 16، ص423.
9- فروع كافى، ج 6، ص 268.
10- مستدرك الوسایل، ج 2، ص 438.
امام صادق علیه السلام در برابر ستمگران از هر طایفه و رتبهاى به سختى مىایستاد و این شهامت را داشت كه سخن حق را به زبان آورد و اقدام حقطلبانه را انجام دهد، هر چند با عكس العمل تندى رو به رو شود. لذا وقتى منصور از او پرسید: چرا خداوند مگس را خلق كرد؟ فرمود: تا جباران را خوار كند. و به این ترتیب منصور را متوجه قدرت الهى كرد. (7) و آنگاه كه فرماندار مدینه در حضور بنىهاشم در خطبههاى نماز به على علیه السلام دشنام داد، امام چنان پاسخى كوبنده داد كه فرماندار خطبه را ناتمام گذاشت و به سوى خانهاش راهى شد. (8)
»همزیستى و مدارا با مسلمانان
امام صادق علیه السلام شیعیان را به همزیستى با اهل تسنن دعوت مىكرد تا به این طریق هم شیعیان از جامعه اكثریت منزوى نشوند و هم بتوان احكام و اصول شیعى را با ملاطفت به آنان منتقل كرد. از این روى در مدار حق با مسامحه با آنان رفتار مىشد، اما این سهل گرفتن هرگز به معناى زیر پاى گذاشتن اصول نبود و آن جا كه مسئله اصولى در میان بود، حضرت هرگز تسلیم نمىشد. از جمله در یكى از سفرها، امام صادق علیه السلام به حیره (میان كوفه و بصره) آمد. در آن جا منصور دوانیقى به خاطر ختنه فرزندش جمعى را به مهمانى دعوت كرده بود.
امام نیز ناگزیر در آن مجلس حاضر شد. وقتى كه سفره غذا را انداختند، هنگام صرف غذا، یكى از حاضران آب خواست ولى به جاى آن، شراب آوردند، وقتى ظرف شراب را به او دادند، امام بىدرنگ برخاست و مجلس را ترك كرد و فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «ملعون مَن جلس على مائده یشرب علیها الخمر» (9) ؛ ملعون است كسى كه در كنار سفرهاى بنشیند كه در آن سفره شراب نوشیده شود.
امام حتى در مجالس عمومى خلیفه نیز حاضر نمىشد؛ زیرا حكومت را غاصب مىدانست و حاضر نبود با پاى خود بدان جا برود، زیرا با این كار از ناحق بودن آنان، چشمپوشى مىشد و تنها زمانى كه اجبار بود به خاطر مصالح اهم به آنجا مىرفت؛ لذا منصور ضمن نامهاى به وى نوشت: چرا تو به اطراف ما مانند سایر مردم نمىآیى؟ امام در پاسخ نوشت: نزد ما چیزى نیست كه به خاطر آن از تو بترسیم و بیاییم، نزد تو در مورد آخرتت چیزى نیست كه به آن امیدوار باشیم. تو نعمتى ندارى كه بیاییم و به خاطر آن به تو تبریك بگوییم و آنچه كه اكنون دارى آن را بلا و عذاب نمىدانى تا بیاییم و تسلیت بگوییم. منصور نوشت: بیا تا ما را نصیحت كنى. امام نیز نوشت: كسى كه آخرت را بخواهد، با تو همنشین نمىشود و كسى كه دنیا را بخواهد، به خاطر دنیاى خود تو را نصیحت نمىكند. (10)
==========
پىنوشتها:
7- تهذیب الكمال، ج 5، ص 92، (یا ابا عبدالله لم خلق الله الذباب، فقال: لیذل به الجبابره)
8- وسایل الشیعه، ج 16، ص423.
9- فروع كافى، ج 6، ص 268.
10- مستدرك الوسایل، ج 2، ص 438.
زندگی بافتن یک قالی است
نه همان نقش و نگاری که خودت می خواهی
نقشه را اوست که تعیین کرده است
تو در این بین فقط میبافی
نقشه را خوب ببین !!!
نکند آخر کار قالی زندگیت را نخرند
نه همان نقش و نگاری که خودت می خواهی
نقشه را اوست که تعیین کرده است
تو در این بین فقط میبافی
نقشه را خوب ببین !!!
نکند آخر کار قالی زندگیت را نخرند
-
- پست: 1668
- تاریخ عضویت: پنجشنبه ۱۹ مهر ۱۳۸۶, ۴:۰۶ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 3099 بار
- سپاسهای دریافتی: 5474 بار
Re: **نگاهی به سیره امام صادق(ع)**
»علم امام صادق علیه السلام و اقدامات وى
آنچه به دوره امامت حضرت امام صادق علیه السلام ویژگى خاصى بخشیده، استفاده از علم بىكران امامت، تربیت دانش طلبان و بنیانگذارى فكرى و علمى مذهب تشیع است. در این باره چهار موضوع قابل توجهاست:
الف- دانش امام.
ب- ویژگىهاى عصر آن حضرت كه منجر به حركت علمى و پایهریزى نهضت علمى شد.
ج- اولویتها در نهضت علمى.
د- شیوهها و اهداف و نتایج این نهضت علمى.
الف- دانش امام
شیخ مفید مىنویسد: آن قدر مردم از دانش حضرت نقل كردهاند كه به تمام شهرها منتشر شده و كران تا كران جهان را فرا گرفته است و از احدى از علماى اهلبیت علیهم السلام این مقدار احادیث نقل نشده است به این اندازه كه از آن حضرت نقل شده. اصحاب حدیث، راویان آن حضرت را با اختلاف آرا و مذاهبشان گرد آورده و عددشان به چهار هزار تن رسیده و آن قدر نشانههاى آشكار بر امامت آن حضرت ظاهر شده كه دلها را روشن و زبان مخالفان را از ایراد شبهه لال كرده است. (11)
سید مؤمن شافعى نیز مىنویسد: مناقب آن حضرت بسیار است تا آنجا كه شمارشگر حساب ناتوان است از آن. (12)
ابوحنیفه مىگفت: من هرگز فقیهتر از جعفر بن محمد ندیدهام و او حتما داناترین امت اسلامى است. (13)
حسن بن زیاد مىگوید: از ابوحنیفه پرسیدم: به نظر تو چه كسى در فقه سرآمد است؟ گفت: جعفر بن محمد. روزى منصور دوانیقى به من گفت: مردم توجه زیادى به جعفر بن محمد پیدا كردهاند و سیل جمعیت به سوى او سرازیر شده است. پرسشهایى دشوار آماده كن و پاسخهایش را بخواه تا او از چشم مسلمانان بیفتد. من چهل مسئله دشوار آماده كردم. هنگامى كه وارد مجلس شدم، دیدم امام در سمت راست منصور نشسته است. سلام كردم و نشستم. منصور از من خواست سوالاتم را بپرسم. من یك یك سؤال مىكردم و حضرت در جواب مىفرمود: در مورد این مسئله، نظر شما چنین و اهل مدینه چنان است و فتواى خود را نیز مىگفتند كه گاه موافق و گاه مخالف ما بود. (14)
==========
پىنوشتها:
11- ارشاد مفید، ص 254.
12- منتهى الآمال، ج 2، ص139.
13- الامام الصادق و ابوزهره، ص 224/ جامع المسانید، ص 222.
14- منتهى الآمال، ج 2، ص 140.
آنچه به دوره امامت حضرت امام صادق علیه السلام ویژگى خاصى بخشیده، استفاده از علم بىكران امامت، تربیت دانش طلبان و بنیانگذارى فكرى و علمى مذهب تشیع است. در این باره چهار موضوع قابل توجهاست:
الف- دانش امام.
ب- ویژگىهاى عصر آن حضرت كه منجر به حركت علمى و پایهریزى نهضت علمى شد.
ج- اولویتها در نهضت علمى.
د- شیوهها و اهداف و نتایج این نهضت علمى.
الف- دانش امام
شیخ مفید مىنویسد: آن قدر مردم از دانش حضرت نقل كردهاند كه به تمام شهرها منتشر شده و كران تا كران جهان را فرا گرفته است و از احدى از علماى اهلبیت علیهم السلام این مقدار احادیث نقل نشده است به این اندازه كه از آن حضرت نقل شده. اصحاب حدیث، راویان آن حضرت را با اختلاف آرا و مذاهبشان گرد آورده و عددشان به چهار هزار تن رسیده و آن قدر نشانههاى آشكار بر امامت آن حضرت ظاهر شده كه دلها را روشن و زبان مخالفان را از ایراد شبهه لال كرده است. (11)
سید مؤمن شافعى نیز مىنویسد: مناقب آن حضرت بسیار است تا آنجا كه شمارشگر حساب ناتوان است از آن. (12)
ابوحنیفه مىگفت: من هرگز فقیهتر از جعفر بن محمد ندیدهام و او حتما داناترین امت اسلامى است. (13)
حسن بن زیاد مىگوید: از ابوحنیفه پرسیدم: به نظر تو چه كسى در فقه سرآمد است؟ گفت: جعفر بن محمد. روزى منصور دوانیقى به من گفت: مردم توجه زیادى به جعفر بن محمد پیدا كردهاند و سیل جمعیت به سوى او سرازیر شده است. پرسشهایى دشوار آماده كن و پاسخهایش را بخواه تا او از چشم مسلمانان بیفتد. من چهل مسئله دشوار آماده كردم. هنگامى كه وارد مجلس شدم، دیدم امام در سمت راست منصور نشسته است. سلام كردم و نشستم. منصور از من خواست سوالاتم را بپرسم. من یك یك سؤال مىكردم و حضرت در جواب مىفرمود: در مورد این مسئله، نظر شما چنین و اهل مدینه چنان است و فتواى خود را نیز مىگفتند كه گاه موافق و گاه مخالف ما بود. (14)
==========
پىنوشتها:
11- ارشاد مفید، ص 254.
12- منتهى الآمال، ج 2، ص139.
13- الامام الصادق و ابوزهره، ص 224/ جامع المسانید، ص 222.
14- منتهى الآمال، ج 2، ص 140.
زندگی بافتن یک قالی است
نه همان نقش و نگاری که خودت می خواهی
نقشه را اوست که تعیین کرده است
تو در این بین فقط میبافی
نقشه را خوب ببین !!!
نکند آخر کار قالی زندگیت را نخرند
نه همان نقش و نگاری که خودت می خواهی
نقشه را اوست که تعیین کرده است
تو در این بین فقط میبافی
نقشه را خوب ببین !!!
نکند آخر کار قالی زندگیت را نخرند
-
- پست: 1668
- تاریخ عضویت: پنجشنبه ۱۹ مهر ۱۳۸۶, ۴:۰۶ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 3099 بار
- سپاسهای دریافتی: 5474 بار
Re: **نگاهی به سیره امام صادق(ع)**
ب- ویژگىهاى عصر آن حضرت
عصر امام صادق علیه السلام همزمان با دو حكومت مروانى و عباسى بود كه انواع تضییقها و فشارها بر آن حضرت وارد مىشد، بارها او را بدون آن كه جرمى مرتكب شود، به تبعید مىبردند. از جمله یكبار به همراه پدرش به شام و بار دیگر در عصر عباسى به عراق رفت. یكبار در زمان سفاح به حیره و چند بار در زمان منصور به حیره، كوفه و بغداد رفت.
با این بیان، این تحلیل كه حكومتگران به دلیل نزاعهاى خود، فرصت آزار امام را نداشتند و حضرت در یك فضاى آرام به تاسیس نهضت علمى پرداخت، به صورت مطلق پذیرفتنى نیست، بلكه امام با وجود آزارهاى موسمى اموى و عباسى از هر نوع فرصتى استفاده مىكرد تا نهضت علمى خود را به راه اندازد و دلیل عمده رویكرد حضرت، بسته بودن راههاى دیگر بود. چنانچه امام از ناچارى عمدا رو به تقیه مىآورد. زیرا خلفا در صدد بودند با كوچكترین بهانهاى حضرت را از سر راه خود بردارند. لذا منصور مىگفت: «هذا الشجى معترض فى الحلق»؛ جعفر بن محمد مثل استخوانى در گلو است كه نه مىتوان فرو برد و نه مىتوان بیرون افكند. بر همین اساس خلفا در صدد بودند ولو به صورت توطئه، حضرت را گرفتار و در نهایت شهید كنند. حكایت زیر دلیل این مدعى است:
جعفر بن محمد بن اشعث از اهل تسنن و دشمنان اهلبیت علیهم السلام به صفوان بن یحیى گفت: آیا مىدانى با این كه در میان خاندان ما هیچ نام و اثرى از شیعه نبود من چگونه شیعه شدم؟ ... منصور دوانیقى روزى به پدرم محمد بن اشعث گفت: اى محمد! یك نفر مرد دانشمند و با هوش براى من پیدا كن كه ماموریت خطیرى به او بتوانم واگذار كنم. پدرم ابن مهاجر (دایى مرا) معرفى كرد.
منصور به او گفت: این پول را بگیر و به مدینه نزد عبدالله بن حسن و جماعتى از خاندان او از جمله جعفر بن محمد (امام صادق علیه السلام) برو و به هر یك مقدارى پول بده و بگو: من مردى غریب از اهل خراسان هستم كه گروهى از شیعیان شما در خراسان این پول را دادهاند كه به شما بدهم مشروط بر این كه چنین و چنان (قیام علیه حكومت) كنید و ما از شما پشتیبانى مىكنیم. وقتى پول را گرفتند، بگو: چون من واسطه پول رساندن هستم، با دستخط خود، قبض رسید بنویسید و به من بدهید. ابن مهاجر به مدینه آمد و بعد از مدتى نزد منصور برگشت. آن موقع پدرم هم نزد منصور بود. منصور به ابن مهاجر گفت: تعریف كن چه خبر؟ ابن مهاجر گفت: پولها را به مدینه بردم و به هر یك از خاندان مبلغى دادم و قبض رسید از دستخط خودشان گرفتم غیر از جعفر بن محمد (امام صادق عله السلام) كه من سراغش را گرفتم. او در مسجد مشغول نماز بود. پشت سرش نشستم او تند نمازش را به پایان برد و بى آن كه من سخنى بگویم به من گفت: اى مرد! از خدا بترس و خاندان رسالت را فریب نده كه آنها سابقه نزدیكى با دولت بنى مروان دارند و همه (بر اثر ظلم) نیازمندند.
من پرسیدم: منظورتان چیست؟ آن حضرت سرش را نزدیك گوشم آورد و آنچه بین من و تو بود، باز گفت. مثل این كه او سومین نفر ما بود.
منصور گفت: «یابن مهاجر اعلم انه لیس من اهلبیت نبوة الا وفیه محدث و ان جعفر بن محمد محدثنا»؛ اى پسر مهاجر، بدان كه هیچ خاندان نبوتى نیست مگر این كه در میان آنها محدثى (فرشتهاى از طرف خدا كه با او تماس دارد و اخبار را به او خبر مىدهد.) هست و محدث خاندان ما جعفر بن محمد علیه السلام است.
فرزند محمد بن اشعث مىگوید: پدرم گفت: همین(اقرار دشمن) باعث شد كه ما به تشیع روى آوریم. (15)
آرى این همه نشان از اختناق و فشارى دارد كه مانع از هر نوع اقدام علیه حكومت وقت مىشد، لذا امام به سوى تنها راه ممكن كه همان ادامه مسیر پدر بزرگوارش امام باقر علیه السلام بود، روى آورد و از در دانش و علم وارد شد.
==========
پىنوشتها:
15- اصول كافى، ج 1، ص 475.
عصر امام صادق علیه السلام همزمان با دو حكومت مروانى و عباسى بود كه انواع تضییقها و فشارها بر آن حضرت وارد مىشد، بارها او را بدون آن كه جرمى مرتكب شود، به تبعید مىبردند. از جمله یكبار به همراه پدرش به شام و بار دیگر در عصر عباسى به عراق رفت. یكبار در زمان سفاح به حیره و چند بار در زمان منصور به حیره، كوفه و بغداد رفت.
با این بیان، این تحلیل كه حكومتگران به دلیل نزاعهاى خود، فرصت آزار امام را نداشتند و حضرت در یك فضاى آرام به تاسیس نهضت علمى پرداخت، به صورت مطلق پذیرفتنى نیست، بلكه امام با وجود آزارهاى موسمى اموى و عباسى از هر نوع فرصتى استفاده مىكرد تا نهضت علمى خود را به راه اندازد و دلیل عمده رویكرد حضرت، بسته بودن راههاى دیگر بود. چنانچه امام از ناچارى عمدا رو به تقیه مىآورد. زیرا خلفا در صدد بودند با كوچكترین بهانهاى حضرت را از سر راه خود بردارند. لذا منصور مىگفت: «هذا الشجى معترض فى الحلق»؛ جعفر بن محمد مثل استخوانى در گلو است كه نه مىتوان فرو برد و نه مىتوان بیرون افكند. بر همین اساس خلفا در صدد بودند ولو به صورت توطئه، حضرت را گرفتار و در نهایت شهید كنند. حكایت زیر دلیل این مدعى است:
جعفر بن محمد بن اشعث از اهل تسنن و دشمنان اهلبیت علیهم السلام به صفوان بن یحیى گفت: آیا مىدانى با این كه در میان خاندان ما هیچ نام و اثرى از شیعه نبود من چگونه شیعه شدم؟ ... منصور دوانیقى روزى به پدرم محمد بن اشعث گفت: اى محمد! یك نفر مرد دانشمند و با هوش براى من پیدا كن كه ماموریت خطیرى به او بتوانم واگذار كنم. پدرم ابن مهاجر (دایى مرا) معرفى كرد.
منصور به او گفت: این پول را بگیر و به مدینه نزد عبدالله بن حسن و جماعتى از خاندان او از جمله جعفر بن محمد (امام صادق علیه السلام) برو و به هر یك مقدارى پول بده و بگو: من مردى غریب از اهل خراسان هستم كه گروهى از شیعیان شما در خراسان این پول را دادهاند كه به شما بدهم مشروط بر این كه چنین و چنان (قیام علیه حكومت) كنید و ما از شما پشتیبانى مىكنیم. وقتى پول را گرفتند، بگو: چون من واسطه پول رساندن هستم، با دستخط خود، قبض رسید بنویسید و به من بدهید. ابن مهاجر به مدینه آمد و بعد از مدتى نزد منصور برگشت. آن موقع پدرم هم نزد منصور بود. منصور به ابن مهاجر گفت: تعریف كن چه خبر؟ ابن مهاجر گفت: پولها را به مدینه بردم و به هر یك از خاندان مبلغى دادم و قبض رسید از دستخط خودشان گرفتم غیر از جعفر بن محمد (امام صادق عله السلام) كه من سراغش را گرفتم. او در مسجد مشغول نماز بود. پشت سرش نشستم او تند نمازش را به پایان برد و بى آن كه من سخنى بگویم به من گفت: اى مرد! از خدا بترس و خاندان رسالت را فریب نده كه آنها سابقه نزدیكى با دولت بنى مروان دارند و همه (بر اثر ظلم) نیازمندند.
من پرسیدم: منظورتان چیست؟ آن حضرت سرش را نزدیك گوشم آورد و آنچه بین من و تو بود، باز گفت. مثل این كه او سومین نفر ما بود.
منصور گفت: «یابن مهاجر اعلم انه لیس من اهلبیت نبوة الا وفیه محدث و ان جعفر بن محمد محدثنا»؛ اى پسر مهاجر، بدان كه هیچ خاندان نبوتى نیست مگر این كه در میان آنها محدثى (فرشتهاى از طرف خدا كه با او تماس دارد و اخبار را به او خبر مىدهد.) هست و محدث خاندان ما جعفر بن محمد علیه السلام است.
فرزند محمد بن اشعث مىگوید: پدرم گفت: همین(اقرار دشمن) باعث شد كه ما به تشیع روى آوریم. (15)
آرى این همه نشان از اختناق و فشارى دارد كه مانع از هر نوع اقدام علیه حكومت وقت مىشد، لذا امام به سوى تنها راه ممكن كه همان ادامه مسیر پدر بزرگوارش امام باقر علیه السلام بود، روى آورد و از در دانش و علم وارد شد.
==========
پىنوشتها:
15- اصول كافى، ج 1، ص 475.
زندگی بافتن یک قالی است
نه همان نقش و نگاری که خودت می خواهی
نقشه را اوست که تعیین کرده است
تو در این بین فقط میبافی
نقشه را خوب ببین !!!
نکند آخر کار قالی زندگیت را نخرند
نه همان نقش و نگاری که خودت می خواهی
نقشه را اوست که تعیین کرده است
تو در این بین فقط میبافی
نقشه را خوب ببین !!!
نکند آخر کار قالی زندگیت را نخرند
-
- پست: 1668
- تاریخ عضویت: پنجشنبه ۱۹ مهر ۱۳۸۶, ۴:۰۶ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 3099 بار
- سپاسهای دریافتی: 5474 بار
Re: **نگاهی به سیره امام صادق(ع)**
ج- اولویتها در نهضت علمى
حال باید توضیح داد كه در این مسیر حضرت، چه چیزى محتواى این نهضت علمى را تعیین مىكرد؟
حقیقت این است كه جریان نفاق، خطرناكترین انحرافى است كه از زمان پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله شروع شده و در آیات مختلفى بدان اشاره شده است، مانند آیات 7 و 8 سوره منافقین. این حركت هر چند در زمان پیامبر نتوانست در صحنه اجتماعى بروز یابد، اما از اولین لحظات رحلت، تمام هجمههاى منافقان به یكباره بر سر اهلبیت علیهمالسلام فرو ریخت. لذا مرحوم علامه طباطبایى مىنویسد:
هنگامى كه خلافت از اهلبیت علیهم السلام گرفته شد، مردم روى این جریان از آنها رویگردان شدند و اهلبیت علیهم السلام در ردیف اشخاص عادى بلكه به خاطر سیاست دولت وقت، مطرود از جامعه شناخته شدند و در نتیجه مسلمانها از اهلبیت علیهم السلام دور افتادند و از تربیت علمى و عملى آنان محروم شدند. البته امویان به این هم بسنده نكردند و با نصب علماى سفارشى خود، كوشیدند از مطرح شدن ائمه اطهار علیهم السلام از این طریق نیز جلوگیرى كنند. چنانچه معاویه رسما اعلام كرد: كسى كه علم و دانش قرآن نزد اوست، عبدالله بن سلام است و در زمان عبدالملك اعلام شد: كسى جز عطا حق فتوا ندارد و اگر او نبود، عبدالله بن نجیع فتوا دهد،از سوى دیگر مردم از تفسیر قرآن نیز چون علم اهلبیت علیهمالسلام محروم ماندند با داستانهاى یهود و نصارى آمیخته شد و نوعى فرهنگ التقاطى در گذر ایام شكل گرفت. رفته رفته كه قیامهاى شیعى اوج گرفت و گاه فضاهاى سیاسى به دلایلى باز شد، دو نظریه قیام مسلحانه و نهضت فرهنگى در اذهان مطرح شد. چون قیامهاى مسلحانه به دلیل اقتدار حكام اموى و عباسى عموما با شكست رو به رو مىشد، نهضت امام صادق علیه السلام به سوى حركتى علمى مىتوانست سوق پیدا كند تا از این گذر علاوه بر پایان دادن به ركود و سكوت مرگبار فرهنگى، اختلاط و التقاط مذهبى و دینى و فرهنگى نیز زدوده شود. لذا اولویت در نهضت امام بر ترویج و شكوفایى فرهنگ دینى و مذهبى و پاسخگویى به شبهات و رفع التقاط شكل گرفت.
حال باید توضیح داد كه در این مسیر حضرت، چه چیزى محتواى این نهضت علمى را تعیین مىكرد؟
حقیقت این است كه جریان نفاق، خطرناكترین انحرافى است كه از زمان پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله شروع شده و در آیات مختلفى بدان اشاره شده است، مانند آیات 7 و 8 سوره منافقین. این حركت هر چند در زمان پیامبر نتوانست در صحنه اجتماعى بروز یابد، اما از اولین لحظات رحلت، تمام هجمههاى منافقان به یكباره بر سر اهلبیت علیهمالسلام فرو ریخت. لذا مرحوم علامه طباطبایى مىنویسد:
هنگامى كه خلافت از اهلبیت علیهم السلام گرفته شد، مردم روى این جریان از آنها رویگردان شدند و اهلبیت علیهم السلام در ردیف اشخاص عادى بلكه به خاطر سیاست دولت وقت، مطرود از جامعه شناخته شدند و در نتیجه مسلمانها از اهلبیت علیهم السلام دور افتادند و از تربیت علمى و عملى آنان محروم شدند. البته امویان به این هم بسنده نكردند و با نصب علماى سفارشى خود، كوشیدند از مطرح شدن ائمه اطهار علیهم السلام از این طریق نیز جلوگیرى كنند. چنانچه معاویه رسما اعلام كرد: كسى كه علم و دانش قرآن نزد اوست، عبدالله بن سلام است و در زمان عبدالملك اعلام شد: كسى جز عطا حق فتوا ندارد و اگر او نبود، عبدالله بن نجیع فتوا دهد،از سوى دیگر مردم از تفسیر قرآن نیز چون علم اهلبیت علیهمالسلام محروم ماندند با داستانهاى یهود و نصارى آمیخته شد و نوعى فرهنگ التقاطى در گذر ایام شكل گرفت. رفته رفته كه قیامهاى شیعى اوج گرفت و گاه فضاهاى سیاسى به دلایلى باز شد، دو نظریه قیام مسلحانه و نهضت فرهنگى در اذهان مطرح شد. چون قیامهاى مسلحانه به دلیل اقتدار حكام اموى و عباسى عموما با شكست رو به رو مىشد، نهضت امام صادق علیه السلام به سوى حركتى علمى مىتوانست سوق پیدا كند تا از این گذر علاوه بر پایان دادن به ركود و سكوت مرگبار فرهنگى، اختلاط و التقاط مذهبى و دینى و فرهنگى نیز زدوده شود. لذا اولویت در نهضت امام بر ترویج و شكوفایى فرهنگ دینى و مذهبى و پاسخگویى به شبهات و رفع التقاط شكل گرفت.
زندگی بافتن یک قالی است
نه همان نقش و نگاری که خودت می خواهی
نقشه را اوست که تعیین کرده است
تو در این بین فقط میبافی
نقشه را خوب ببین !!!
نکند آخر کار قالی زندگیت را نخرند
نه همان نقش و نگاری که خودت می خواهی
نقشه را اوست که تعیین کرده است
تو در این بین فقط میبافی
نقشه را خوب ببین !!!
نکند آخر کار قالی زندگیت را نخرند
-
- پست: 1668
- تاریخ عضویت: پنجشنبه ۱۹ مهر ۱۳۸۶, ۴:۰۶ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 3099 بار
- سپاسهای دریافتی: 5474 بار
Re: **نگاهی به سیره امام صادق(ع)**
د- شیوهها و اهداف نهضت علمى و فرهنگى
1- تربیت راویان
از گذر ممنوعیت نقل احادیث در مدت زمان طولانى توسط حكام اموى، احساس نیاز شدید به نقل روایات و سخن پیامبر اکرم، امیرمومنان علیه السلام، امام صادق علیه السلام را وامىداشت به تربیت راویان در ابعاد مختلف آن روى آورد. لذا اینك از آن امام در هر زمینهاى روایت وجود دارد.
آرى، راویان با فراگرفتن هزاران حدیث در علومى چون تفسیر، فقه، تاریخ، مواعظ، اخلاق، كلام، طب، شیمى و ... سدى در برابر انحرافات ایجاد كردند. امام صادق علیه السلام مىفرمود: ابان بن تغلب سى هزار حدیث از من روایت كرده است. پس آنها را از من روایت كنید. (16)
محمد بن مسلم هم شانزده هزار حدیث از حضرت فرا گرفت. (17) و حسن بن على وشا مىگفت: من در مسجد كوفه نهصد شیخ را دیدم كه همه مىگفتند: جعفر بن محمد برایم چنین گفت. (18)
این حجم گسترده از راویان در واقع، كمبود روایت از منبع بىپایان امامت را در طى دورههاى مختلف توانست جبران كند و از این حیث امام به موفقیت لازم دست یافت.
آرى، روایت از این امام منحصر به شیعه نشد و اهل تسنن نیز روایات فراوانى در كتب خود آوردند. ابن عقده و شیخ طوسى در كتاب رجال و محقق حلى در المعتبر و دیگران آمارى دادهاند كه مجموعا راویان از امام به چهار هزار نفر مىرسند و اكثر اصول اربعماءئه از امام صادق علیه السلام است و همچنین اصول چهارصدگانه اساسى كتب اربعه شیعه (كافى، من لایحضره الفقیه، التهذیب، الاستبصار)را تشكیل دادند.
2- تربیت مبلغان و مناظره كنندگان
علاوه بر ایجاد خزائن اطلاعات (راویان) كه منابع خبرى موثق تلقى مىشدند، حضرت به ایجاد شبكهاى از شاگردان ویژه همت گمارد تا به دومین هدف خود یعنى زدودن اختلاط و التقاط همت گمارند و شبهات را از چهره دین بزدایند. هشام بن حكم، هشام بن سالم، قیس، مؤمن الطاق، محمد بن نعمان، حمران بن اعین و ... از این دست شاگردان مبلغ هستند. براى نمونه، مناظرهاى از صدها مناظره را با هم مىخوانیم:
هشام بن سالم مىگوید: در محضر امام صادق علیه السلام بودیم كه مردى از شامیان وارد شد و به امر امام نشست. امام پرسید: چه مىخواهى؟
گفت: به من گفتهاند شما داناترین مردم هستید، مىخواهم چند سؤال بكنم. امام پرسید: درباره چه چیز؟
گفت: در قرآن، از حروف مقطعه و از سكون و رفع و نصب و جر آن.
امام فرمود: اى حمران! تو جواب بده. او گفت: من مىخواهم با خودتان سخن بگویم. امام فرمود: اگر بر او پیروز شدى، بر من غلبه كردهاى! مرد شامى آن قدر از حمران سؤال كرد و جواب شنید كه خود خسته شد و در جواب امام كه: خوب چه شد؟ گفت: مرد توانایى است. هر چه پرسیدم، جواب داد. آنگاه به توصیه امام حمران سوالى پرسید و مرد شامى در جواب آن درمانده شد. آنگاه خطاب به حضرت گفت: در نحو و ادبیات مىخواهم با شما سخن بگویم. حضرت از ابان خواست با او بحث كند و باز آن مرد ناتوان شد. تقاضاى مباحثه در فقه كرد كه امام زرارة بن اعین را به وى معرفى كرد. در علم كلام، مؤمن الطاق، در استطاعت، حمزة بن محمد، در توحید، هشام بن سالم و در امامت، هشام بن حكم را معرفى كردند و او مغلوب همه شد.
امام چنان خندید كه دندانهایش معلوم شد. مرد شامى گفت: گویا خواستى به من بفهمانى در میان شیعیانت چنین مردمى هستند. امام پاسخ داد. بلى! و در نهایت او نیز در جرگه شیعیان داخل شد. (19)
3- برخورد با انحرافات ویژه
امام علاوه بر آن دو حركت اصولى، براى رفع انحرافات ویژه نیز مىكوشید، مانند آنچه از مرام ابوحنیفه در عراق گریبان شیعیان را گرفته بود، یعنى مذهب قیاس.
چون در عراق تعداد زیادى از شیعیان نیز زندگى مىكردند و با سنىها از حیث فرهنگى و اجتماعى تا حدودى در آمیخته بودند، لذا احتمال تاثیرپذیرى از قیاس وجود داشت. یعنى یك آفت درونى كه مىتوانست شیعیان را تهدیدكند، لذا امام در محو مبانى مذهب قیاس و استحسان تلاش كرد.
مبارزه با برداشتهاى جاهلانه و قرائتهاى سلیقهاى از دین نیز در مكتب امام جایگاه ویژهاى داشت و حضرت علاوه بر حركت كلى و مسیر اصلى، به صورت موردى با این انحرافات مبارزه مىكرد. از جمله آنها حكایت معروفى است كه با هم مىخوانیم:
حضرت مردى را دید كه قیافهاى جذاب داشت و نزد مردم به تقوا مشهور بود. او دو عدد نان از دكان نانوایى دزدید و به سرعت زیرجامهاش مخفى كرد و بعد هم دو عدد انار از میوه فروشى سرقت كرد و به راه افتاد. وقتى به مریضى مستمند رسید، آنها را به او داد. امام صادق علیه السلام شگفتزده نزد او رفت و گفت: چه مىكنى؟ او پاسخ داد: دو عدد نان و دو عدد انار برداشتم. پس چهار خطا كردم و خدا مىفرماید: (من جاء بالسیئة فلا یجزى الا مثلها)؛ هر كس كار بدى بكند كیفر نمىبیند مگر مثل آن را. پس من چهار گناه دارم.
از طرف دیگر چون خدا مىفرماید: (من جاء بالحسنه فله عشرا مثالها)؛ هر كس یك كار نیك انجام دهد، برایش ده برابر ثواب هست. و من چون آن چهار چیز (دو نان و دو انار) را به فقیر دادم، پس چهل حسنه دارم كه اگر چهار گناه از آن كم كنم، 36حسنه برایم مىماند!
امام در برابر این برداشت و قرائت ناصواب كه بر عدم درك و احاطه كامل به مبانى فهم آیات بنا شده بود، پاسخ داد كه (انما یتقبل الله من المتقین)؛ خداوند كار نیك را از متقین قبول دارد. یعنى اگر اصل عمل نامشروع شد، ثوابى بر آن نمىتواند مترتب باشد.
آرى، دورى از منبع وحى و اخبار اهلبیت رسالت، سبب شد مردانى پاى به عرصه گذارند و ادعاى فضل كنند كه هرگز مبانى فكرى قرآن و دین را به خوبى نفهمیدهاند و از این روى همواره، خود و پیروانشان را به راه خطا رهنمون مىشوند. (20)
==========
پىنوشتها:
16- رجال نجاشى، ج 1، ص 78 و79/ معجم رجال الحدیث، ج 1، ش 28.
17- رجال كشى، ج 1، ص386.
18- همان، ص 138 و139.
19- بحارالانوار، ج47، ص 408.
20- وسایل الشیعه، ج 2، ص57.
مولف: محمد ابواحسان
1- تربیت راویان
از گذر ممنوعیت نقل احادیث در مدت زمان طولانى توسط حكام اموى، احساس نیاز شدید به نقل روایات و سخن پیامبر اکرم، امیرمومنان علیه السلام، امام صادق علیه السلام را وامىداشت به تربیت راویان در ابعاد مختلف آن روى آورد. لذا اینك از آن امام در هر زمینهاى روایت وجود دارد.
آرى، راویان با فراگرفتن هزاران حدیث در علومى چون تفسیر، فقه، تاریخ، مواعظ، اخلاق، كلام، طب، شیمى و ... سدى در برابر انحرافات ایجاد كردند. امام صادق علیه السلام مىفرمود: ابان بن تغلب سى هزار حدیث از من روایت كرده است. پس آنها را از من روایت كنید. (16)
محمد بن مسلم هم شانزده هزار حدیث از حضرت فرا گرفت. (17) و حسن بن على وشا مىگفت: من در مسجد كوفه نهصد شیخ را دیدم كه همه مىگفتند: جعفر بن محمد برایم چنین گفت. (18)
این حجم گسترده از راویان در واقع، كمبود روایت از منبع بىپایان امامت را در طى دورههاى مختلف توانست جبران كند و از این حیث امام به موفقیت لازم دست یافت.
آرى، روایت از این امام منحصر به شیعه نشد و اهل تسنن نیز روایات فراوانى در كتب خود آوردند. ابن عقده و شیخ طوسى در كتاب رجال و محقق حلى در المعتبر و دیگران آمارى دادهاند كه مجموعا راویان از امام به چهار هزار نفر مىرسند و اكثر اصول اربعماءئه از امام صادق علیه السلام است و همچنین اصول چهارصدگانه اساسى كتب اربعه شیعه (كافى، من لایحضره الفقیه، التهذیب، الاستبصار)را تشكیل دادند.
2- تربیت مبلغان و مناظره كنندگان
علاوه بر ایجاد خزائن اطلاعات (راویان) كه منابع خبرى موثق تلقى مىشدند، حضرت به ایجاد شبكهاى از شاگردان ویژه همت گمارد تا به دومین هدف خود یعنى زدودن اختلاط و التقاط همت گمارند و شبهات را از چهره دین بزدایند. هشام بن حكم، هشام بن سالم، قیس، مؤمن الطاق، محمد بن نعمان، حمران بن اعین و ... از این دست شاگردان مبلغ هستند. براى نمونه، مناظرهاى از صدها مناظره را با هم مىخوانیم:
هشام بن سالم مىگوید: در محضر امام صادق علیه السلام بودیم كه مردى از شامیان وارد شد و به امر امام نشست. امام پرسید: چه مىخواهى؟
گفت: به من گفتهاند شما داناترین مردم هستید، مىخواهم چند سؤال بكنم. امام پرسید: درباره چه چیز؟
گفت: در قرآن، از حروف مقطعه و از سكون و رفع و نصب و جر آن.
امام فرمود: اى حمران! تو جواب بده. او گفت: من مىخواهم با خودتان سخن بگویم. امام فرمود: اگر بر او پیروز شدى، بر من غلبه كردهاى! مرد شامى آن قدر از حمران سؤال كرد و جواب شنید كه خود خسته شد و در جواب امام كه: خوب چه شد؟ گفت: مرد توانایى است. هر چه پرسیدم، جواب داد. آنگاه به توصیه امام حمران سوالى پرسید و مرد شامى در جواب آن درمانده شد. آنگاه خطاب به حضرت گفت: در نحو و ادبیات مىخواهم با شما سخن بگویم. حضرت از ابان خواست با او بحث كند و باز آن مرد ناتوان شد. تقاضاى مباحثه در فقه كرد كه امام زرارة بن اعین را به وى معرفى كرد. در علم كلام، مؤمن الطاق، در استطاعت، حمزة بن محمد، در توحید، هشام بن سالم و در امامت، هشام بن حكم را معرفى كردند و او مغلوب همه شد.
امام چنان خندید كه دندانهایش معلوم شد. مرد شامى گفت: گویا خواستى به من بفهمانى در میان شیعیانت چنین مردمى هستند. امام پاسخ داد. بلى! و در نهایت او نیز در جرگه شیعیان داخل شد. (19)
3- برخورد با انحرافات ویژه
امام علاوه بر آن دو حركت اصولى، براى رفع انحرافات ویژه نیز مىكوشید، مانند آنچه از مرام ابوحنیفه در عراق گریبان شیعیان را گرفته بود، یعنى مذهب قیاس.
چون در عراق تعداد زیادى از شیعیان نیز زندگى مىكردند و با سنىها از حیث فرهنگى و اجتماعى تا حدودى در آمیخته بودند، لذا احتمال تاثیرپذیرى از قیاس وجود داشت. یعنى یك آفت درونى كه مىتوانست شیعیان را تهدیدكند، لذا امام در محو مبانى مذهب قیاس و استحسان تلاش كرد.
مبارزه با برداشتهاى جاهلانه و قرائتهاى سلیقهاى از دین نیز در مكتب امام جایگاه ویژهاى داشت و حضرت علاوه بر حركت كلى و مسیر اصلى، به صورت موردى با این انحرافات مبارزه مىكرد. از جمله آنها حكایت معروفى است كه با هم مىخوانیم:
حضرت مردى را دید كه قیافهاى جذاب داشت و نزد مردم به تقوا مشهور بود. او دو عدد نان از دكان نانوایى دزدید و به سرعت زیرجامهاش مخفى كرد و بعد هم دو عدد انار از میوه فروشى سرقت كرد و به راه افتاد. وقتى به مریضى مستمند رسید، آنها را به او داد. امام صادق علیه السلام شگفتزده نزد او رفت و گفت: چه مىكنى؟ او پاسخ داد: دو عدد نان و دو عدد انار برداشتم. پس چهار خطا كردم و خدا مىفرماید: (من جاء بالسیئة فلا یجزى الا مثلها)؛ هر كس كار بدى بكند كیفر نمىبیند مگر مثل آن را. پس من چهار گناه دارم.
از طرف دیگر چون خدا مىفرماید: (من جاء بالحسنه فله عشرا مثالها)؛ هر كس یك كار نیك انجام دهد، برایش ده برابر ثواب هست. و من چون آن چهار چیز (دو نان و دو انار) را به فقیر دادم، پس چهل حسنه دارم كه اگر چهار گناه از آن كم كنم، 36حسنه برایم مىماند!
امام در برابر این برداشت و قرائت ناصواب كه بر عدم درك و احاطه كامل به مبانى فهم آیات بنا شده بود، پاسخ داد كه (انما یتقبل الله من المتقین)؛ خداوند كار نیك را از متقین قبول دارد. یعنى اگر اصل عمل نامشروع شد، ثوابى بر آن نمىتواند مترتب باشد.
آرى، دورى از منبع وحى و اخبار اهلبیت رسالت، سبب شد مردانى پاى به عرصه گذارند و ادعاى فضل كنند كه هرگز مبانى فكرى قرآن و دین را به خوبى نفهمیدهاند و از این روى همواره، خود و پیروانشان را به راه خطا رهنمون مىشوند. (20)
==========
پىنوشتها:
16- رجال نجاشى، ج 1، ص 78 و79/ معجم رجال الحدیث، ج 1، ش 28.
17- رجال كشى، ج 1، ص386.
18- همان، ص 138 و139.
19- بحارالانوار، ج47، ص 408.
20- وسایل الشیعه، ج 2، ص57.
مولف: محمد ابواحسان
زندگی بافتن یک قالی است
نه همان نقش و نگاری که خودت می خواهی
نقشه را اوست که تعیین کرده است
تو در این بین فقط میبافی
نقشه را خوب ببین !!!
نکند آخر کار قالی زندگیت را نخرند
نه همان نقش و نگاری که خودت می خواهی
نقشه را اوست که تعیین کرده است
تو در این بین فقط میبافی
نقشه را خوب ببین !!!
نکند آخر کار قالی زندگیت را نخرند