سـر گذشت حديـث پيـامبـــر (ص) ...

مدیر انجمن: شورای نظارت

ارسال پست
Commander
Commander
پست: 2218
تاریخ عضویت: جمعه ۲۰ بهمن ۱۳۸۵, ۱۰:۰۱ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 3085 بار
سپاس‌های دریافتی: 5884 بار
تماس:

پست توسط محمد علي »

ثـالثـاً :

منـع پرسـش از تفسیـر قــرآن


داستانی که در ذیل نقل می کنیم ، در چند کتاب اهل سنت (پیروان مکتب خلفا) آمده است (1) :

کسی ، به نام " صَبیغ بن عِسلِ تَمیمی " که از اشراف قبیلۀ تمیم بود ؛ در اسکندریه و از اصحاب پیامبر اکرم(ص) که در آنجا بودند ، تفسیر قرآن می پرسید .

عمروعاص (که والی آنجا بود) عمر را خبر کرد ؛ عمر گفت : او را با پیک حکومتی نزد من بفرست.

وقتی صبیغ به همراه پیک به مدینه رسید ، عمر او را نشاند و با عُرجونی (خوشۀ خرمایی که خرمایش را کنده باشند) که نزدش بود ،

آن قدر به سر صبیغ زد که گفت :


« حَسبُک ، قد ذَهَبَ الذي کُنتُ أجدُ في رَأسي ! »

بس کن ، آنچه در سر خود می یافتم ، از سرم بیرون رفت .

و وقتی که بلند شد ، خون از سر او به به دامنش ، و از دامن پیراهن عربی اش به زمین می چکید ؛

برای بار دوم (روز بعد) هم عمر ، او را طلبید . این دفعه او را روی زمین خوابانید ؛ صد تازیانه به پشت او زد که از پشتش خون جاری شد .

دفعۀ سوم که او را آوردند ، گفت :

« إن کُنتَ تُريدُ قَتلي ، فَاقتُلني قَتلاً جَميلاً »

اگر می خواهی مرا بکشی ، بی زجر و آزار بکش .

عمر ، او را به بصره ، نزد ابو موسی اشعری ـ والی بصره ـ فرستاد و به او دستور داد که مردم را از سخن گفتن با صبیغ ، منع کند .

این شخص ، به مسجد که وارد می شد ، هر جا که می نشست مردم از گردش پراکنده می شدند ؛ و آنجایی که در مسجد می ایستاد ،
کسی پهلوی او نمی ایستاد ...

پس از مدتی نزد ابو موسی آمد و از حال خود شکایت کرد ، و از او خواست تا نزد خلیفه وساطت کند ، تا این منع از او برطرف شود .

ابوموسی وساطت کرد وآزاد شد . (2)

پس این چنین از نشر حدیث پیامبر اکرم (ص) جلوگیری کردند .




از این بالاتر هم کرده اند ...


در شرح احوال قاسم بن محمد بن ابی بکر ، در طبقات ابن سعد ، آمده است که عمر ، بالای منبر ، اصحاب پیامبر (ص) را قسم داد که

هر که حدیث از پیامبر (ص) نوشته ، بیاورد .

اصحاب هم نمی دانستند که چه نیتی دارد ؛ از صحابه هر که حدیث از پیامبر (ص) نوشته بود ، آورد .



وقتی آوردند ، عمـر همه را جمـع کرد و در آتـش سـوزانیـد ! (3)




پس این چنین خلیفۀ دوم ، از نشر احادیث پیـامبـر اکر م (ص) جلوگیری کرد ؛


--------------------------------------------------------------------------------

1- از جمله در : الدر المنثور 6/111، سنن دارمی 1/54-56 ، تفسیر ابن کثیر 4/231-232 ، تفسیر قرطبی 17/29 .
2- القرآن الکریم و روایات المدرستین 2/415-417 .
3- طبقات ابن سعد 5/140 .



(19)
Commander
Commander
پست: 2218
تاریخ عضویت: جمعه ۲۰ بهمن ۱۳۸۵, ۱۰:۰۱ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 3085 بار
سپاس‌های دریافتی: 5884 بار
تماس:

پست توسط محمد علي »

و تنها به سه نفر اجازۀ نقل حدیث داد (آن هم باشرایطی) ، که عبارت بودند از :

- عایشه

- تمیم داری (که اصلا راهب نصرانی بود )

- کعب الاحبار یهودی (که تظاهر به اسلام کرده بود)


عمر ، به ابن عباس هم اجازه داده بود .

البته نگرش دستگاه خلافت را در روایتِ حدیث پیامبر اکرم (ص) ، به ایشان فهمانیده بود و برای ایشان معین کرده بود که چه حرف هایی بزنند .


« إنَّ عُمر کانَ يَقول : أقِلُّوا الرِّوايةَ عَن رَسولِ الله (ص) إلّا في ما يُعمَلُ بِه »

عمر همواره می گفت : روایت کردن از رسول خدا (ص) را کم کنید ، مگر در اموری که مردم به آن عمل می کنند. (1)



(مثل اینکه پیامبر ص چگونه وضو می گرفت یا چگونه نمازمی خواند ... که البته آنها را هم بعدها تغییر دادند ! )


ابن عباس هم (به دستور عمر) غیر از تفسیر آیاتی که در بارۀ بهشت و جهنم و این مسائل بود ، چیز دیگری نمی گفت .


و این ، رفتار عمر بود با کتابت احادیث پیامبر اکرم (ص) .



دیگر چیزی از احادیث پیامبر (ص) نمانده بود ، مگر آنهایی که نزد صحابه ، در مَصاحِفِ آنها (یعنی قرآن های با تفسیر) بود .




دربارۀ جمع آوری قرآن ، در جلد دوم « القرآن الکريم و روايات المدرستين » نوشته ام که عمر ، قرآنی دید که در حاشیـه اش ،

بیانِ پیامبر اکرم (ص) بود ؛ آنجا را با قیچی برید !

و حدیث پیامبر اکرم (ص) (وحی بیانی) را از آن جدا کرد ، تا باقی نمانَد . (2)



--------------------------------------------------------------------------------

1- تاریخ ابن کثیر 8/107 .
2- القرآن الکریم و روایات المدرستین 2/71-95 .



(20)
Commander
Commander
پست: 2218
تاریخ عضویت: جمعه ۲۰ بهمن ۱۳۸۵, ۱۰:۰۱ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 3085 بار
سپاس‌های دریافتی: 5884 بار
تماس:

پست توسط محمد علي »

حـدیـث در زمــان عـثــمــان

عمر که مُرد ، عثمان آن قرآن ِ بدون وحیِ بیانی (قرآن بدون تفسیر) را از حفصه گرفت
و دستور داد ،که هفت نسخه از روی آن بنویسند و شش نسخه از آن را به مکه ، یمن ، دمشق ، حِمص ، کوفه و بصره فرستاد .
یک نسخه را هم نزد خود در مدینه نگاه داشت . (1)

قرآنی را که آورده بودند (نسخۀ حفصه) غلط املایی داشت !

عثمان هم گفت :

« فيه لَحنٌ ، سَتُقيمُهُ العَرَبُ بِألسِنَتِها »

در این قرآن غلط املایی وجود دارد ، که عرب آن را با زبان خودش درست خواهد خواند .(2)

(معنای این جمله بعضاً درست فهمیده نشده است) و " لـحن " یعنی غلط املایی .

مسلمانها آن غلط های املایی را تا امروز هم ، در نوشتن قرآن نگاه داشته اند. این قرآنی که امروز بین مسلمانها هست ،

همان قرآنی است که در زمان عثمان با همان غلط های املایی نوشته شده بود ؛

مانند کلمۀ "رحـمان " که به صورت " رحـمن " نوشته شده ، یا کلمۀ " بَسطة " که به صورت " بَصطة " نوشته شده است . (3)

و این که گفته اند عثمان قرآن را جمع آوری کرده صحیح نیست !

و من در جلد دوم " القرآن الکريم و روايات المدرستين " ثابت کرده ام که غلط است (4) .

(و در ادامه به آن اشاره خواهیم کرد)


* قرآن در زمان پیامبر اکرم (ص) و با وحی جبرئیل (از سوی خداوند متعال) جمع شده است :

« إنَّ عَلينا جَمعَه و قُرآنَه .. ثُمَّ إنَّ عَلينا بَيانَه »

جمع کردن و خواندن قرآن بر عهدۀ ماست ... سپس بیان و توضیح آن نیز به عهدۀ ماست . (5)

اولین بار قرآن را خداوند در سینۀ پیامبر اکرم (ص) جمع کرد ؛ و هرسال ماه رمضان ، جبرئیل با پیامبر (ص) قرآنی را که نازل شده بود

مقابله می کردند و در سال وفات پیامبر (ص) ، دو بار بین جبرئیل و پیامبر اکرم (ص) مقابله شده است . (6)

قرآن را در زمان خود پیامبر اکرم (ص) صدها صحابی ـ که خود ، قرآن را از پیامبر (ص) آموخته بودند ـ نوشته بودند (7) و هزارها نفر حفظ کرده بودند و هیچ کم و زیاد نشده است (8) .

چیزی که هست ، اینکه حدیث (یعنی وحی بیانی یا به عبارتی تفسیر) را حذف کردند ؛ و این قرآنی که در دست ماست ، در زمان عثمان " منتشر" شده !

نه اینکه عثمان ، قرآن را جمع کرده باشد .

قرآن را پیامبر (ص) ، و ابوبکر و عمر هم جمع نکردند ؛ قرآن را خـدا جمع کرده است .


این روایت ها (که جمع قرآن را به دیگران نسبت می دهند) همه دروغ است و در جلد دوم القرآن الکریم و روایات المدرستین (باب جمع القرآن) این امر ثابت شده است .


و لذا جمع آوری قرآن ( و نیز ترتیب چینش آیات و سوره ها ) از سوی خداوند متعال صورت گرفته و به پیامبر اکـرم (ص) وحی شده است .


--------------------------------------------------------------------------------

1- تاریخ الاسلام ذهبی 2/144- 145 .
2- الدر المنثور 2/246 ، کنزالعمال 2/372 و منتخب کنزالعمال 2/51 به نقل از مصاحف ابن ابی داود و مصاحف ابن انباری .
3- نمونه های دیگر : لَنَسفَعَن به صورت لَنَسفَعاً نوشته شده در سوره علق /15. ///// لَیَکونَن به صورت لَیَکوناً نوشته شده در سوره یوسف /32 . یَا لَیتَ به صورت یَلَیتَ نوشته شده در سوره زخرف /38 .
//// یَا عیسَی به صورت یَعیسَی در سوره آل عمران /55 . //// شُرَکاء به صورت شُرَکؤ در سوره مائده /110 و 116 . لِشَئٍ به صورت لِشَای ءٍ در سوره کهف /23 . /// بأیدٍ به صورت بأییدٍ در سوره ذاریات /47 .
4- القرآن الکریم و روایات المدرستین 2/71-95 .
5- القیامه آیات 17و19 .
6- مسند احمد 6/282 ، سنن ابن ماجه ص 518 حدیث 1621 ، صحیح مسلم 4/1905 حدیث 98 و 99 .
7- القرآن الکریم و روایات المدرستین 1/130-218 . 8- همان .


(21)
Commander
Commander
پست: 2218
تاریخ عضویت: جمعه ۲۰ بهمن ۱۳۸۵, ۱۰:۰۱ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 3085 بار
سپاس‌های دریافتی: 5884 بار
تماس:

پست توسط محمد علي »

بنابرآنچه تا اینجا بیان شد ، دستگاه خلافت ، ابتدا احادیث را جمع کردند و سوزاندند ؛ و پس از آن نیز خلیفۀ سوم ، عثمان ، قرآن هایی را ـ که شامل وحی بیانی نیز بود
و مصحف نامیده می شد ـ همه را جمع کرد و به آتش کشید ؛ ( و جمع کردن عثمان این گونه بود ! )

فقط یک نفر مصحفش را نداد و او عبدالله بن مسعود بود . ( و می گفت که هفتاد سوره را از دو لب مبارک پیامبـر(ص) آموخته و نوشته ام . )

پس در زمان عثمان ، جمع آوری مصاحف شدت پیدا کرد ؛
همچنین صحابیانی که علیه عثمان قیام کرده بودند ، از تفسیر قرآن ( برای افشا و بر ملا کردن شخصیت خلفا استفاده می کردند ) ؛
ابن مسعود که مُقرِئ (1) اهل کوفه بود ، در کوفه با ولید (والی آنجا) دچار اختلاف شدند . ( که مشروح آن در پاورقی صفحه بعد آمده ) (2)

ابن مسعود آیۀ : « و إن جاءَکُم فاسِقٌ بِنَبَأٍ فَتَبَيَّنُوا » (3) را می خواند و می گفت که این آیه دربارۀ ولید نازل شده است (4). لذا ( این مسئله نیز مزید بر علت و بهانه ای دیگر شد )

و عثمان مصاحف صحابه را گرفت و همه را سوزانید ؛

مگر ابن مسعود که مصحفش را نداد ، و چه ها که بر سرش نیاوردند ! و چه دروغ ها که به مصحف او نسبت ندادند.

بنی امیه برای شکستن شخصیت ابن مسعود ، دروغ های بسیاری بر او و بر مصحفش بستند ؛ از جمله اینکه مثلاً می گفتند که : در مصحف او « مُعَوَّذَتَين » نیامده است (5) و ...


( البته جالب اینجاست،که اگر ابن مسعود مصحفش را نداد ، پس چگونه آنها دیدند که معوذتین ندارد! )

و البته این قرآنی که نزد ماست ، همان قرآنی است که بر پیامبر اکرم (ص) نازل شده و هیچ کم و زیاد و جابجایی (در آیات و کلمات) ندارد . فقط کاری که کردند
وحی بیانی را از آن جدا کردند ؛ چنانکه قبلاً هم کتابت و روایت حدیث پیامبر (ص) را منع کرده بودند .


فقط در زمان خلافت ظاهری أمیرالمؤمنین (ع) (سالهای 36ـ 40 هجری) و زمان عمربن عبدالعزیز (سالهای 99ـ 101 هجری) کتابت حدیث پیامبر (ص) مُجاز بود . (6)
بعد هم که عمر بن عبدالعزیز را خود بنی امیه سَمّ دادند و کشتند ، دوباره نوشتن حدیث ممنوع شد ؛ تا سال 143 هجری . (7)


حتی احادیثی هم ساختند که پیامبر (ص) فرموده :
« لا تَکتُبُوا عَنّي و مَن کَتَبَ عَنّي غَيرَ القُرآن فَليَمحُه »

« از من روایتی ننویسید و هر کس از من چیزی غیر از قرآن بنویسد باید آنرا از بین ببرد !» (8)


در تاریخ الخلفاء سیوطی (در احوال ابوجعفر منصور) و در تاریخ الاسلام ذَهَبی (در تاریخ سال 143 هـ) آمده است که اجازۀ نوشتن حدیث در عصر منصور داده شد . (9)
سیره و حدیث و تفسیر و ... از آن زمان نوشته شد .



پس احادیث رسول خدا (ص) ، در مکتب خلفا به مدت 130 سال ، سینه به سینه نقل می شده است .



----------------------------- پاورقی ---------------------------------------------------

1ـ مُقرِئ ،یعنی کسی که تعلیم و تفسیر قرآن و آموزش احکام را به عهده دارد (برای اطلاع بیشتر القرآن الکریم و روایات المدرستین 1/287 به بعد)

2ـ ابن مسعود علاوه بر این ، خزانه دار و امین بیت المال هم بود و کلید آن در دست او بود ؛ ولید که والی کوفه شد صد هزار درهم از بیت المال قرض گرفت( برای امور شخصی ) .
خلفا ، غیر از امام علی (ع) ، این کار را می کردند و امین بیت المال در ازای پرداخت وام ، از آنها رسید می گرفت . وقت بازپرداختِ وام که رسید ، ابن مسعود از ولید مطالبه نمود ؛
ولید هم مسأله را به عثمان گزارش کرد و عثمان به ابن مسعود نوشت : « تو خزانه دار ما هستی ! به ولید کاری نداشته باش . پول گرفت که گرفت ( تو حق نداری پس بگیری ) ؛
ابن مسعود هم رفت در نماز جمعه و گفت : ( ای مردم ) من می پنداشتم که خزانه دار مسلمانان هستم و خزانه ، مال مسلمین است ؛ نمی دانستم که خزانه دار ولید هستم .
و کلید ها را انداخت و رفت . (انساب الاشراف 5/36)

و دربارۀ شأن عبدالله بن مسعود در نزد پیامبر اکرم (ص) و بد رفتاری عثمان وبنی امیه با وی نیز رجوع کنید به القرآن الکریم و روایات المدرستین 2/466-470 ،
و احادیث ام المومنین عایشه 1/113-117 ط پنجم ، 1414 هـ


3ـ الحجرات آیۀ 6 ، «اگر شخص فاسقی خبری را برای شما بیاورد ، دربارۀ آن تحقیق کنید » .
4ـ تفسیر طبری 26/78 ، تفسیر سیوطی 6/88-92 .
5ـ ( مراد از معوذتین دو سوره ناس وفلق می باشد ) الإتقان 1/81 ، مسند احمد 5/129 ، نیز رجوع کنید به القرآن الکریم و روایات المدرستین 2/104-106 .
6ـ سنن دارمی مقدمه ص 126 ، طبقات ابن سعد 7/447 ط.بیروت ، مصنّف عبد الرزاق 9/337 ط.هند،1970م ، اخبار اصبهان ابو نعیم 1/312 و تدریب الراوی سیوطی ص 90 ، فتح الباری باب کتابه العلم 1/218 .
7ـ معالم المدرستین 2/57 ، ط.اول 1412 هـ .
8ـ صحیح مسلم 4/97 ، سنن دارمی 1/119 ، مسند احمد 3/12 و39و56 .
9ـ تاریخ الخلفاء سیوطی ص 261 ، تاریخ الاسلام ذهبی 6/6 .


(22)
Commander
Commander
پست: 2218
تاریخ عضویت: جمعه ۲۰ بهمن ۱۳۸۵, ۱۰:۰۱ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 3085 بار
سپاس‌های دریافتی: 5884 بار
تماس:

پست توسط محمد علي »

حدیث پیـامبـر (ص) در زمـان خـلافـت امـام عـلــی (ع)


1- حضـرت امیـر (ع) دو کار مهم انجام دادند :

ـ یک خدمت قرآنی کردند ، و آن اینکه علم نحو را برای حفظ قـرآن وضـع نمودند . (1)

ـ کار دیگر حضرت امیر (ع) ، این بود که صحابیانی که در کوفه بودند و تعداد آنها به 1800 نفر می رسید را آزاد گذاردند ،

تا حدیـث پیـامبـر (ص) را روایـت کنند . (2)


(و در برخی موارد ایشان را ترغیب هم می نمودند مثل روایت و نوشتن حدیث غدیر و ...)


و این احادیث صحیحی هم که در صحیح بخاری و مسلم و جاهای دیگر وجود دارد ، نشر آنها از زمان حضرت امیـر(ع) است .


مثلاً در صحیح مسلم آمده که پیامبـر اکـرم (ص) به عـلـی (ع) فرمود :


« أنتَ مِنّـي بِمَنـزَلَةِ هـارونَ مِن موسـی إلّا أنَّه لا نـَبـيَّ بَعـدي » (3)



--------------------------------------------------------------------------------

1- طبقات النحویین ، ابی الاسود ص13 ، فهرست ابن ندیم ، المقاله الثانیه ، الفن الاول من اخبار النحویین 59-60 و ط.الجدیده ص 45 ، وفیات الاعیان 2/216 ،
البدایه و النهایه ابن کثیر 8/312، الاغانی 12/302 و ط.سیاسی 11/101 ، تاریخ ابن عساکر ترجمه ابی الاسود الدوئلی ، معجم الادباء 14/49 ،
نزهه الالباد فی طبقات الادباء ص5وص18-22 و ص302 إنباء الرواه قفطی 1/4-6 ط قاهره سنه 1369 هـ .

2- تاریخ ابن کثیر 5/210-212 ، مسند احمد 1/118 و 119 و4/370 ، مجمع الزوائد 9/105 ، نیز رجوع کنید به معالم المدرستین ط.پنجم 1/499-500 و
نقش ائمه در احیاء دین 14/188-189 .

3- صحیح مسلم 7/120(باب فضائل علی بن ابی طالب) . صحیح بخاری 2/200 (باب مناقب علی بن ابی طالب) نیز همین روایت آمده است
فقط عبارت آخر آن چنین است : إلا أنّه لیس نبیّ بعدی .




(23)
Commander
Commander
پست: 2218
تاریخ عضویت: جمعه ۲۰ بهمن ۱۳۸۵, ۱۰:۰۱ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 3085 بار
سپاس‌های دریافتی: 5884 بار
تماس:

پست توسط محمد علي »

2- معاویه که حاکمیت پیدا کرد ، دید معارف اسلام و فضای عالم اسلام ، علیه اوست و احادیثِ در بیانِ فضایل امیرالمؤمنین (ع) زیاد منتشر شده است ؛
لذا دستور داد که هیچ حدیثی دربارۀ ابوتراب علی(ع) و فرزندانش نقل نشود. (1)

حالا چه کارکردند ؟

یک نمونه از تناقض های پدید آمده در حدیث را بیان می کنم . (2)

(الف) در روایات مکتب خلفا در تفسیر طبری و تاریخ طبری هست که وقتی آیه «و أنذر عشيرتک الأقربين» نازل شد ،
پیامبر (ص) دستور داد بنی عبد المطلب آمدند و به ایشان فرمود :


« أيُّکُم يُوازِرُوني علَی هذا الأمر علَی أن يَکونَ أخي و وَصيّي و خَليفَتي فِيکُم ؟

کدام یک از شما مرا در این امر یاری می کند ؟ تا برادر و وصی و خلیفۀ من در میان شما باشد .


هیچ کس قبول نکرد . علی (ع) که در آن موقع نوجوان بود ، گفت : « أنا يا رسول الله : من ، ای رسول خدا»

حضرت او را بلند کرد و فرمود : « إنَّ هذا أخی و وصِيّی و خَليفَتی فيکم ، فاسمَعُوا لَه و أطيعوا »

این برادر من و وصی من و خلیفۀ من در میان شماست ، پس سخنش را بشنوید و اطاعت کنید .(3)


*******


(ب) ابوهریره می گوید که وقتی آیۀ و أنذِر عَشيرَتَک الأقربين نازل شد ، پیامبر (ص) بر کوه صفا بالا رفت و فرمود:

« يا بَني عبدِ مَناف ! يا بَني عبد المطلب ! يا صفيّة بنت عبدالمطلب! يا فاطمة بنت محمّد ! يا عائشه بنت ابي بکر ! إنّي لا أملکُ لَکم مِنَ الله شَيئاً » (4)

(جالب اینجاست که) ابوهریره در سال فتح خیبر ، با کشتی ای که جعفر بن ابی طالب و یاران او را از حبشه می آورد ، به یمن و از آنجا به مدینه آمده بود . (اینها در فتح خیبر به سپاه اسلام رسیدند،که پیامبر (ص) هم از غنایم خیبر به ایشان داد) .


ابوهریره در زمان نزول آیه وانذر عشيرتک الأقربين کجا بوده که این قضیه را روایت بکند؟!

حضرت زهراء (س) هم در سال پنجم بعثت به دنیا آمده است (5). در حالیکه این آیه در سال سوم بعثت نازل شده است .
در این سال حضرت زهراء (س) و عائشه به دنیا نیامده بودند ! (که چنین خطابی از پیامبر به ایشان صادر شود)



امام جعفر صادق (ع) می فرماید :

« ثَلاثَةٌ کانوا يَکذِبون علَی رَسول الله (ص) ، أبوهريرة و أنس بن مالک و امرَأةٌ »

سه نفر بودند که بر رسول خدا (ص) دروغ می بستند ، ابوهریره و انس بن مالک و یک زنی (که روشن است منظور کیست !) (6)


این سه تن را در نظر داشته باشید ؛


خرابکاری ای که این سه نفر در حدیث پیامبر (ص) کردند ، کسی نکرده است ! (7)


--------------------------------------------------------------------------------

1- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید معتزلی 3/15-16 .
2- و برای مطالعه نمونه های بیشتر به دوجلد کتاب «أحادیث أم المؤمنین عائشه» و ترجمه اش «نقش عایشه در تاریخ اسلام» مراجعه کنید .
3- تاریخ طبری ط.اروپا 1/1171و 1172 ، ابن عساکر تحقیق محمودی 1/88 ، تاریخ ابن اثیر 2/222 و شرح ابن ابی الحدید 3/263 .
ناگفته نماند که «طبری» در کتاب تاریخ خود ـ چنانکه ـ نقل شد روایت را به طور کامل نقل کرده است ، لکن در کتاب تفسیر خود ـ ذیل آیۀ یاد شده ـ
ضمن نقل روایت ، الفاظی را که دربارۀ وصایت و خلافت امیر المومنین (ع) است ، انداخته و به جای آن ، الفاظ مبهم ـ کذاوکذاـ گذارده است .
او سخن پیامبر (ص) را این چنین نقل می کند :«ان هذا أخی و کذا و کذا !» .
4- یعنی « ای فرزندان عبدمناف ، ای فرزندان عبدالمطلب ، ای صفیه دختر عبد المطلب ، ای فاطمه دختر محمد ، ای عایشه دختر ابی بکر ، من چیزی را
از جانب خدا برای شما تعهّد نمی کنم » .
با اندکی تفاوت در الفاظ : سنن نسائی 6/247 ، مسند احمد 2/350 ، صحیح بخاری 4/161 .
5- بحار الانوار ، ج43 ، ص9، ح13و16 .
6- بحارالانوار 2/217 ، الایضاح ص541 ، الخصال ص190ح 263 .
7- کافی 3/342 ، التهذیب 2/321 .


(24)
Commander
Commander
پست: 2218
تاریخ عضویت: جمعه ۲۰ بهمن ۱۳۸۵, ۱۰:۰۱ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 3085 بار
سپاس‌های دریافتی: 5884 بار
تماس:

پست توسط محمد علي »

این احادیث دروغی که امروز داریم، اکثـراً در زمان معاویه وضع شده است .


مدائنی در کتاب « الأحداث » می نویسد :

« معاویه پس از بدست آوردن خلافت ، فرمانی بدین مضمون به همۀ کارگزاران خویش صادر کرد :


هرکس چیزی را در فضل ابوتراب و خاندانش بازگوید ، حرمتی برای خون و مالش نیست و خونش هدر خواهد بود ! »


دیگر بار معاویه به کارگزاران خویش در همه بلاد ، طی فرمانی نوشت : « شهادت هیچ یک از شیعیان علی و خاندانش را نپذیرید .»


و نیز فرمان داد :

« هرکه را از دوست داران عثمان و علاقه مندان اوست ، و نیز آن کسانی را که در فضیلت وی روایاتی نقل می کنند ،

و در سرزمینِ تحت فرمانروایی شما زندگی می کنند را بشناسید و به خود نزدیکشان گردانید و اِکرامشان کنید ؛

آنگاه آنچه را اینگونه افراد در فضیلت عثمان روایت می کنند برای من بنویسید و اسم گوینده و نام پدر و خاندانش را یادآور شوید ! »


آنچنان این فرمان اجرا گشت و خودفروختگان و هوسرانان برای رسیدن به حطام دنیوی ، حدیث جعل کردند ، که فضایل عثمان فزونی گرفت !

زیرا معاویه پول و خلعت و املاک و آنچه در دست داشت ، بی دریغ ، در این راه بکار گرفته بود . هر شخص ناشناخته و بی ارزش که نزد کارگزاران
معاویه می رفت و چیزی را به عنوان حدیث ، در منقبت و فضیلت عثمان نقل می کرد ، مورد توجه قرار می گرفت ؛ نامش را می نوشتند
و مقام و منزلتی در دستگاه حکومت می یافت .


پس از مدتی فرمان دیگر معاویه صادر شد که به کارگزاران خویش دستور داده بود :


« اینک روایات فضایل عثمان فراوان شده و در همه شهرها به گوش می رسد ؛ مردم را دعوت کنید که فضایل خلفای اولیه را روایت کنند

و حدیثی در فضیلت ابوتراب نباشد ، مگر آنکه روایتی همانند آن را در فضل خلفای نخستین برای من بیاورید، یا ضد آن را روایت کنید . »
(1)



إبن عرفة ، معروف به نَقطَوَيه می نویسد:

« بیشتر احادیث دروغین که فضایل صحابه را بازگو می کند ، در ایام بنی امیّه ساخته و پرداخته شده است ؛

آن هم به خاطر اینکه گوینده و سازندۀ آن به دستگاه خلافت تقرّب یابند
(2)



*****




« این مختصری بود ، از تاریخ روایت حدیث ، در مکتب خلفـا » .



(ادامه دارد ...)


--------------------------------------------------------------------------------

1- روایت مدائنی در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید جلد 3 ص15و16 مندرج است .
2- همان .


(25)
Commander
Commander
پست: 2218
تاریخ عضویت: جمعه ۲۰ بهمن ۱۳۸۵, ۱۰:۰۱ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 3085 بار
سپاس‌های دریافتی: 5884 بار
تماس:

پست توسط محمد علي »

ب) حدیث پیـامبـر اکرم (ص) در مکتـب اهـل بیـت (ع)


اما در مکتب اهل بیت (ع) ، نزد ائمه (ع) کتابی وجود دارد به نام «جامعه» ؛ که داستانش چنین است:

هر آنچه بر پیامبر (ص) وحی می شد ، آخر هر شب ، علی (ع) نزد ایشان می آمد و پیامبر (ص) بر او املا می فرمود .(1)



به او می فرمود : « بنویس ! عرض کرد : آیا می ترسید فراموش کنم ؟ می فرمود : نه ، نمی ترسم ؛

چون از خدا خواسته ام که تو چیزی را فراموش نکنی ؛ اما برای شریکان خودت بنویس . عرض کرد : شریکان من چه کسانی هستند ؟

حضرت (ص) به امام حسن (ع) ـ که طفل کوچکی بود ـ اشاره کرد و فرمود : این فرزندت ، اولین آنهاست ؛

سپس به امام حسین (ع) ـ که او هم طفل بود ـ اشاره کرد و فرمود: دومی آنها این فرزند است و نُه تن از نسل او .» (2)


حضرت علی (ع) آنچه را که پس از ملاقات قبلی ، تا ملاقات فعلی به حضرت رسول (ص) وحی می شد ، بر روی پوست به عمل آمدۀ شتر (3) می نوشت .


(که نام این مجموعه ، « جامعه » شد . )


در روایت آمده که جامعه ، هفتاد ذراع بوده (4) و هفده نفر از صحابۀ ائمه (ع) تا حضرت رضا (ع) هم آن را دیده اند. (5)


ائمه (ع) از «جامعه» و از مصحف علی (ع) (همان قرآنی که وحی بیانی داشته و نزدشان بوده) برای اصحابشان (6) روایت می کردند و اصحاب می نوشتند ؛



(و تعداد آن نوشته ها به چهار صد اصل می رسید ، و اصول چهارصدگانه نامیده شد . شاید تعداد آنها بعدها بیشتر هم شده باشد .
اصل ها کتابهای بسیار کوچکی بوده اند (7) . و در اصطلاح محدثین مکتب اهل بیت (ع)، اصل عبارت است از کتابی که حاوی روایاتی است که مصنف ،
آن روایات را یا خود مستقیماً از معصوم (ع) شنیده، یا حداکثر با یک واسطه از معصوم (ع) نقل می کند ؛
و در آن ، حدیثی که مصنف آن را از روی کتاب دیگری نوشته باشد ، نیست.)


--------------------------------------------------------------------------------

1- در بعضی روایات دیگر آمده که در هر شبانه روز حضرت (ع) ، دو بار نزد پیامبر (ص) می رفتند .
2- الکافی کتاب فضل العلم ، 1/64 تصحیح استاد علی اکبر غفاری ، سنن ابن ماجه ح3708 من باب الاستئذان بکتاب الاذن .
3- بحارلانوار 36/232 .
4- پوست شتر را وقتی به عمل می آوردند شبیه کاغذهای امروزی می شد و قابلیت نوشته شدن پیدا می کرد . این پوست را برای نوشته هایی
به کار می بردند که می خواستند به مدت طولانی باقی بماند .
نمونه هایی از این پوست در موزۀ آستان قدس رضوی موجود است که آیات و سوره های قرآنی بر روی آنها نوشته شده است .
5- کافی 1/239 ح 1 ، بصائر الدرجات ص151-152 ، وافی 2/135 . (و ذراع از سر انگشت وسطی است تا آرنج) .
6- معالم المدرستین 2/349-359 ط.چهارم ، 1412 هـ .
7- معالم المدرستین 2/345-349 ط.چهارم 1412 هـ ، و نیز ر.ک: فصلنامۀ علوم حدیث ش3ص41 (مقالۀ صحیفۀ امیر مؤمنان (ع) قدیم ترین سند حدیثی ، محمد صادق نجمی .)

دو تای آنها الان در دانشگاه تهران به نام «اصل عُصفُری» وجود دارد .
بسیار لازم است که این «اصول اربعمائه» را حوزه های علمیه پیدا کنند و سرنوشت و مسیر آنها را در لابلای کتب حدیث بیابند که در کدام کتابها
از آن اصل نقل کرده اند . این بزرگترین خدمت است ، البته باید «کافی» و «استبصار» و «تهذیب» و ... را هم تحقیق کرد و آن هم مهم است .



(26)
Commander
Commander
پست: 2218
تاریخ عضویت: جمعه ۲۰ بهمن ۱۳۸۵, ۱۰:۰۱ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 3085 بار
سپاس‌های دریافتی: 5884 بار
تماس:

پست توسط محمد علي »

اولین کسی که اصول أربعمائة را جمع آوری نمود ، و در دست ما موجود است ، شيخ کليني (متوفی 329 هـ ق) است ؛

که چند اصل را در کتاب «کافي» گرد آورده است .

کلینی بیست سال ، از این شهر به آن شهر ، از این ده به آن ده ، از نیشابور تا بغداد رفته است و آنچه به دستش رسیده ، جمع کرده است .(1)

دومین کسی که اصول را جمع کرده است ، و خوب هم جمع نموده ، شيخ صدوق (متوفای 381 هـ ق) است. ایشان بیش از دویست جلد کتاب دارد . (2)

بعد از ایشان هم شيخ طوسي (متوفی 460 هـ ق) می باشند که از اصول ، تنها آن مقدار از اخبار فقهی را

که به دستش رسیده ، در کتب « استبصار » و « تهذيب » جمع کرده است .(3)


مطلب مهم این است که علمای ما از زمان شیخ صدوق ، با حدیث ، دوگونه رفتار می کردند :


ـ یک رفتار با احادیث فقهی


ـ و رفتاری با احادیث غیر فقهی


آنها با احادیث فقهی یک رفتار خاصی داشتند .

به طور مثال شیخ صدوق ، در بیش از دویست جلد از آثارش از کسانی روایت کرده است که در کتاب من لا یحضره الفقیه از آنها روایت نمی کند ؛

شیخ طوسی در تبیان خود از کسانی چون عایشه و عبدالله بن زبیر روایت می کند ، که از آنها در استبصار و تهذیب روایت نمی کند .

فقهای ما ـ رضوان الله تعالی علیهم ـ مانند : آیت الله بروجردی و آیت الله خویی ، دراحادیث فقهی، سنداً و متنـاً تحقیقاتی کرده اند،

که بشر بیش از آن نمی تواند بکند ، و من با بحث علمی اثبات کرده ام (4) که اگر کسی بخواهد

به احکام اسلامی (که پیامبر اکرم (ص)آورده است) برسد ، جز آنکه به رساله های فقهیِ فقهای شیعه رجوع کند ، راهی ندارد .



ولی متأسفانه در غیر احادیث فقهی ، تحقیق کافی نشده است ؛



--------------------------------------------------------------------------------

1- رجال نجاشی ص266 .
2- برای تفصیل بیشتر رجوع کنید به مقدمۀ کتاب من لایحضره الفقیه ، به توضیح استاد علی اکبر غفاری ، ج1 ص ط .
3- این چهار کتاب (کافی ،من لا یحضره الفقیه،استبصار،تهذیب) کتب اربعه شیعه نامیده می شوند . و مصنفان آن (محمد بن یعقوب الکلینی صاحب کافی،
محمد بن علی بن حسین بابویه قمی صاحب من لایحضره الفقیه ، و محمد بن حسن طوسی صاحب استبصار و تهذیب) معروف به «محمدون ثلاث اول » هستند .
4- معالم المدرستین 3/253-365 ، ط.چهارم 1412هـ



(27)
Commander
Commander
پست: 2218
تاریخ عضویت: جمعه ۲۰ بهمن ۱۳۸۵, ۱۰:۰۱ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 3085 بار
سپاس‌های دریافتی: 5884 بار
تماس:

پست توسط محمد علي »

به عنوان نمونه ، شیخ طوسی داستان إفک را نقل می کند ، و می گوید که دربارۀ عائشه است ،

و آیات در تبرئه عایشه نازل شده است .


(این مطلب از تبیان شیخ طوسی به مجمع البیان رفته و .. ، به تفسیر ابوالفتوح رازی و .. ، تفسیر گازر رفته و ...)


در صورتی آیات إفک در تبرئۀ " ماریه " نازل شده است ، از إفکی که عایشه و دار و دسته اش به او زده بودند .
(1)


اولین کسی که تا به امروز ، در احادیث غیر فقهی ما تحقیق کرده است ، علامه شوشتری (ره) است؛که در کتاب « الأخبارُ الدَّخيلة»


و در کتابهای دیگرشان (2) ، کارهای ارزشمندی انجام داده است .



نیاز ما به بررسی احادیث آداب و اخلاق و عقاید و سیره ، خیلی زیاد است .


(و اگر من بخواهم بی دقتی ها و خرابکاری هایی که در کتابهای غیر فقهی ما شده ـ نه در کتابهای فقهی ـ را بگویم ،

محتاج تالیفات زیاد دیگری غیر از آنچه تا حال انجام داده ام هستم )
(3).



*****

و نیز روایاتی هست که من آنها را « روايات مُنتَقلة » نامگذاری کرده ام .

اصل این روایات ، در مکتب خلفا بوده و از آنجا به کتابهای ما ، مخصوصاً به تبیان شیخ طوسی و .. منتقل شده ،

و مثلا تا به منتهی الآمال حاج شیخ عباس قمی هم رسیده است . (4)


--------------------------------------------------------------------------------

1- (برای اصل داستان، به کتاب نقش عایشه در تارخ اسلام جلد اول ص 86 تا 88 مراجعه کنید ) نیز رجوع کنید
به کتاب احادیث ام اامومنین عائشه 2/99-153 و 165-185 ط.اول 1418 هـ .
2- مانند بهج الصباغه فی شرح نهج البلاغه .
3- ر.ک به جلد سوم «القرآن الکریم و روایات المدرستین» و بررسی سند روایاتی که حاجی نوری در تحریف قرآن به آن استناد کرده است .
4- برای تفصیل بیشتر بنگرید به معالم المدرستین 3/359-360 ، ط.چهارم 1412 هـ ، نقش ائمه در احیاء دین ج7 ، القرآن الکریم و روایات المدرستین 3/119-128 .



(28)
ارسال پست

بازگشت به “حديث”