سـر گذشت حديـث پيـامبـــر (ص) ...

مدیر انجمن: شورای نظارت

ارسال پست
Commander
Commander
پست: 2218
تاریخ عضویت: جمعه ۲۰ بهمن ۱۳۸۵, ۱۰:۰۱ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 3085 بار
سپاس‌های دریافتی: 5884 بار
تماس:

پست توسط محمد علي »

و در سورۀ تحریم ، خطاب به دو همسر پیامبر اکرم (ص) (عایشه و حفصه) فرموده است :


« إن تَتُوبا إلی الله فقَد صَغَت قلوبُکما و إن تَظاهَرا علَيه فإنَّ الله هُو مَولاهُ و جِبريلُ و صالِحُ المؤمنين و الملائکةُ بَعد ذلک ظَهـيرٌ »

مگر اینکه (شما دو بانوی پیامبر) به درگاه خداوند توبه کنید ، زیرا که دل های شما از حق منحرف گشته ؛ و چنانچه علیه پیامبر اکرم (ص)
پشت به پشت هم دهید ، بدانید که خداوند و جبرئیل وصالح المؤمنین ، سرپرست و پشتیبان او هستند .
(1)


[ در اینجا باری تعالی گویی لشگرکشی می کند و چنین تهدیدی می فرماید: ]

بدانید که خداوند و جبرئیل و ملائکه و فرد صالح از مؤمنین ، سرپرست و پشتیبان او هستند ؛ و مقصود از صالح المؤمنین ، علیّ بن ابی طالب (ع) است . (2)

و نیز در آخر همین سوره خداوند دربارۀ این داستان ، مَثَلی می زند و می فرماید :


« ضَرَبَ الله مَثَلاً لِلَّذينَ کَفَرُوا امرَأَةَ نوحٍ وَ امرَأَةَ لوطٍ کانَتَا تَحتَ عَبدَينِ مِن عِبادِنَا صالِحَينِ فَخانَتا هُما فلَم يُغنِيا عَنهُما مِنَ الله شيئاً »

خداوند برای کافران ، زن نوح و زن لوط را مثال آورده ؛ که بانوی دو بنده از بندگان صالح خدا بودند و به ایشان خیانت کردند
و آن دو بندۀ صالح خداوند نتوانستند ، که آن دو را از عتاب و قدرت خداوند برهانند .
(3)


مگر این دو همسر پیامبر ـ عایشه و حفصه ـ در خانۀ پیامبر اکرم (ص) چه کرده بودند که آیاتی با این شدّت درباره شان نازل شده است ؟!


معلوم می شود که در خانه پیامبر اکرم (ص) خبرهایی بوده و چه ها که نمی گذشته !

(و در کتاب "سقیفه " داستان آن به طور کامل آمده است) (4)



و آیا داستان رَم دادنِ شترِ پیامبر اکرم (ص) در واقعۀ عَقَبه ، به این جاها ارتباط داشته ، یا نه ؟!


ابن حَزم که از بزرگان علمای مکتب خلفا است، در کتاب المُحَلّی (5) ، در میان کسانی که شتر پیامبر(ص) را رم دادند (به قصد ترور ایشان) ،

نام ابوبکر و عمر و عثمان ، را نیز ذکر می کند .




این گونه وقایع ، در حدیـث آمده و در قرآن (به صراحت) ذکر نشده است ؛ تا قرآن محفوظ بماند .



ماجراهایی در زمان پیامبر اکرم (ص) بوده است که اگر در قرآن می آمد ، نمی گذاشتند قرآن سالم بماند !



--------------------------------------------------------------------------------

1- تفسیر طبری 28/104-105 ، صحیح بخاری 3/137و138 و 4/22 ، صحیح مسلم کتاب الطلاق 2/ 1108 و 1111 حدیث 31و32و33و34 ، مسند احمد 1/48 .
2- تحریم ، آیۀ 4 .
3- تفسیر الدر المنثور سیوطی 6/244 .
4- التحریم ، آیۀ 10 .
5- به کتاب السقیفه ، از همین مؤلف مراجعه شود .
6- المحلّی ، 11/224 .


(9)
Commander
Commander
پست: 2218
تاریخ عضویت: جمعه ۲۰ بهمن ۱۳۸۵, ۱۰:۰۱ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 3085 بار
سپاس‌های دریافتی: 5884 بار
تماس:

پست توسط محمد علي »

پس خداوند ، قرآن را بدین ترتیب حفظ کرد ؛ به این معنا که شریعت خاتم الانبیاء (ص) را در قالب دو گونه وحی نازل فرمود :
الف ) وحی قرآنـی

ب) وحی بیـانـی

و هردو وحی نیز از جانب خداوند متعال نازل شده است .

اکنون با این بیان ، معنای بعضی از احادیث را می توانیم بفهمیم ، که مثلاً منظور از اینکه نام علی (ع) در وحی بوده چیست ؟!

چنانکه در آیۀ :

« يا أيُّهَا الرَّسول بَلِّغ ما أُنزِلَ إليکَ مِن رَبِّک ( في عليٍّ ) و إن لم تَفعَل فَما بَلَّغتَ رسالَتَه و الله يَعصِمُکَ مِنَ النّاس »

عبارت «فی علیّ» از جانب خداوند و با وحی بیانی نازل شده است . (1)


مرحوم حاجی نوری کتابی دارد به نام ( فصلُ الخِطاب في تحَريف کتابِ رَبُّ الأرباب )

احسان الهی ظهیر هم کتابی نوشته به نام ( الشيعةُ و القرآن )

حاجی نوری در باب اول تا دهم کتابش ، روایتهایی را از مکتب خلفا آورده ، که می توانسته از آنها استفاده کند که قرآن تحریف شده ؛
و در باب یازدهم و دوازدهم ، امثال چنین روایاتی را از مکتب اهل بیت(ع) آورده است .

احسان الهی ظهیر هم در کتاب ( الشيعةُ و القرآن ) فقط روایت هایی را که حاجی نوری از مکتب اهل بیت (ع) آورده ذکرکرده ،
و روایاتی که از مکتب خلفا آورده بود را اسقاط کرده است .

و مهمترین سبب کشتار شیعیان در پاکستان ، به دست وهّـابی های این کشور ، تا به امروز ، این دو کتاب می باشند.

--------------------------------------------------------------------------------

اینجانب سه جلد کتاب (2) در جواب احسان الهی ظهیر و حاجی نوری نوشته ام که : جلد اول آن به نام ( بحوث تَمهيديّة ) است ؛
و در آن ، بیانِ اصطلاحات قرآنی است که امروزه از دست ما رفته ، و تا آن اصطلاحات را نفهمیم ، روایتی که آن اصطلاحات در آن به کار رفته ، را هم نمی فهمیم .

در جلد دوم ، تمام احادیثی که در مکتب خلفا دربارۀ تحریف قرآن آمده در (هشتصد صفحه) مورد بررسی قرار گرفته و به آنها پاسخ داده شده است .

و جلد سوم آن ( القرآن الکريم و روايات مدرسة اهل البيت (ع) ) می باشد ؛ که در آن تمام روایاتی که حاجی نوری از مکتب اهل بیت (ع) آورده و به آنها استناد کرده ،

که الفاظ قرآن ـ– العیاذ بالله ـ– تحریف ، یا کم و یا زیاد شده ، را از لحاظ متن و سند بررسی نموده و به توفیق الهی ثابت گردیده که سند هر حدیث چه اشکالی دارد ،

و نیز مراد از متن حدیث چیست .

در آن بحث ها معلوم می شود که قسمتی از مشکل ، به دلیل نفهمیدن بعضی اصطلاحات قرآنی در روایات است ، وقسمتی دیگر به سبب اشکال در سند حدیث می باشد .


--------------------------------------------------------------------------------

1- بحار الانوار ، ج37 ص 155 و 189 .
2- القرآن الکریم و روایات المدرستین .


(10)
Commander
Commander
پست: 2218
تاریخ عضویت: جمعه ۲۰ بهمن ۱۳۸۵, ۱۰:۰۱ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 3085 بار
سپاس‌های دریافتی: 5884 بار
تماس:

پست توسط محمد علي »

پس بنابر آنچه تا اینجا گفته شد ، شریعت اسلام با دو گونه وحی نازل می شده است :


وحی قرآنـی ، وحی بیانـی .


که با وحی قرآنیِ تنها ، و بدون وحیِ بیانی ، ما به احکام شرایع اسلامی (همچون نماز، روزه و حج) نمی توانیم برسیم ؛ و این ، فرق بین شریعت خاتم الأنبیاء (ص) و سایر شرایع است .
چرا که در سایر شریعت ها ، همۀ شرایع و احکام پیامبران ، در کتاب های آسمانی شان بوده (و کتب آسمانی آنها تحریف می شده) ؛



اما در شریعت اسلام ـ چون بنا بر این بوده که این شریعت تا ابد سالم باقی بماند ـ لذا ، اصول شریعت در کتاب آسمانی

و وحیِ قرآنی آمده ،

و شرح و بیانش در حدیث پیامبر اکرم (ص) می باشد ، که منشأ آن هم ، وحیِ بیانـی است.



(11)
Commander
Commander
پست: 2218
تاریخ عضویت: جمعه ۲۰ بهمن ۱۳۸۵, ۱۰:۰۱ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 3085 بار
سپاس‌های دریافتی: 5884 بار
تماس:

پست توسط محمد علي »

سـرگذشت حدیـث پیـامبـــر (ص) :

الف ) در مکتـب خلفــا :

اینک بررسی نماییم ، پس از پیامبر اکرم (ص) ، با حدیث پیامبر (ص) چه کردند ؟! آیا آنها نیز با حدیث پیامبر(ص) همان کارهایی را کردند ،
که زورمندان امّتهای گذشته با اصل کتاب آسمانی خود می کردند؟
در این امت زورمندان (یعنی خلفایی همچون معاویه و یزید و ... که حدیث پیامبر (ص) مخالف با هوای نفسشان بود) ، حدیث پیامبر (ص) را در عمل تحمل نکردند و با آن به مقابله برخاستند .
اگر بخواهیم یک یک شواهد این موضوع را از همۀ مصادر بگوییم ، محتاج به نوشتن چندین کتاب است . (1)

لیکن به چند مورد اکتفا می کنیم :
1) در مسند احمد ، سنَن دارمی و بعضی کتابهای دیگر ، از عبدالله بن عمرو بن عاص روایت کرده اند که گفت: قریش (یعنی مهاجرین) به من گفتند :


« تَکتُبُ کُلَّ ما تَسمَعُه مِن رَسول الله و رَسولُ الله بَشَرٌ يَتَکلَّمُ فی الغَضَب و الرِّضا؟... »
آیا شما هرچه از پیامبر (ص) می شنوی ، می نویسی ؟ در حالیکه پیامبر (ص) هم بشری است مانند همۀ افراد بشر ، و در حال غضب و یا خشنودی ، سخنی می گوید ؟!... (2)


یعنی به طور مثال پیامبر (ص) ، در جایی از ابوذر خوشش آمده ، و گفته است :

« ما أظَلَّـتِ الـخَضراءُ و لا أقَلَّتِ الغَبراءُ عَلي ذي لَهجَةٍ أصدَقُ مِن أبي ذَر »

این آسمان سبز فام، بر راستگوتر از ابوذر سایه نیافکنده ؛ و این زمین خاکی بر روی خود ، راستگوتر از اباذر نداشته است . (3)


جایی دیگر هم از عمّار خشنود بوده و فرموده :

« عَمّارُ مَعَ الحَقّ »

عمار همواره با حق است (و در کنار حق می باشد) .(4)

در یک ماجرایی هم پیامبر (ص) از حَکَم بن ابی العاص بدش آمده ، و لعنتش کرده !


پس آن وقت این چه کاری است که شما همۀ این ها را می نویسید ؟!

« بنابر این قریش ، در زمان حیات خود پیامبر (ص) هم ، صحابه را از نوشتن حدیث پیامبر (ص) نهی می کردند» (5)


عبدالله بن عمرو بن عاص می گوید : اعتراض قریش را برای پیامبر اکرم (ص) نقل کردم ، فرمودند :

« اُکتُب ، فَوَالّذي نَفسي بِيَدِه ، ما خَرَجَ مِن فِيَّ إلَّا الحَقّ (حقٌ) »

بنویس ! قسم به آن کسی که جانم در دست اوست ، از دو لب من ، جز حق بیرون نمی آید . (6)



« پس منع نشر حدیث ، از زمان پیامبر اکرم (ص) شروع شده است »


--------------------------------------------------------------------------------

1- در این باره به کتابهای «أحادیث ام المؤمین عائشة» در 2 جلد ، و «عبدالله بن سبا» در دوجلد ، و «صدوپنجاه صحابی ساختگی » در سه جلد ، از همین مؤلف مراجعه کنید .
2- و سنن ابی داود 2/176 ، مستدرک الحاکم 1/106 .
3- مسند احمد 5/197 ، مستدرک الحاکم 3/342 و 344 .
4- کنز العمال 13/539 .
5- برای اطلاع بیشتر ر. ک به مجله علوم حدیث ، ش 5 ص 8 (مقالۀ «منع تدوین حدیث» محمدعلی مهدوی راد ).
6- سنن ابی داود 2/176 ، مستدرک الحاکم 1/106 .



(12)
Commander
Commander
پست: 2218
تاریخ عضویت: جمعه ۲۰ بهمن ۱۳۸۵, ۱۰:۰۱ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 3085 بار
سپاس‌های دریافتی: 5884 بار
تماس:

پست توسط محمد علي »

2) پیامبر (ص) در بیماری ، که منجر به وفات ایشان شد ، فرمودند :

« آتوني بِدَواةٍ و قِرطاسٍ ، أکتُب لَکم کِتاباً لَن تَضلُّوا بَعدَه »

برای من دوات و کاغذی بیاورید ، تا وصیتی برای شما بنویسم که بعد از آن هرگز گمراه نشوید . (1)


واقعاً عجیب است ، برای هیچ پیامبری این پیشامد روی نداده است !


عُمَر در آنجا شعار باطلی را سر داد که 133 سال (2) باقی ماند . گفت : حَسبُنا کتابُ الله ! (3)

یعنی کتاب خدا ما را بس است ! (و نیازی به شما و وصیت شما نداریم ...!)


پس از درخواست پیامبر اکرم (ص) ، بین صحابه سر و صدا شد ؛ خواستند بروند قلم و دوات بیاورند ، عمر دید الان می آورند و آنچه پیامبر (ص) می خواهد نوشته می شود ؛


لذا گفت : «إنَّ الرَّجُلَ لَيَهجُر» (این مرد هذیان می گوید !) (4)


« و این خود جنـگ با حـدیـث پیـامبـر (ص) است ! »


بعضی از حاضرینِ صحابه گفتند برویم و بیاوریم ، که پیامبر اکرم (ص) فرمودند :

أوَ بَعدَ ماذا ؟ ... پس از چه ؟ پس از چنین حرف و سخنی ؟!

کسی که در روی پیامبر (ص) ـ العیاذ بالله - بگوید : او هذیان می گوید ! بعد از پیامبر اکرم (ص) چه می کند؟

می تواند سه چهار تا از آن شهود کذایی را برای اثبات حرف ناشایست خود بیاورد .
تا بعداً شهادت بدهند (و توجیه کنند) که فرمایش پیامبر (ص) در حال احتضار بوده و هذیان می گفته است؛ و چنین چیزی را نگفته و ننوشته است .


این بود که رسول خدا (ص) فرمودند :

قومُوا عَنّي ، لا يَنبَغي عِندَ نَبيٍّ التّنازُعُ

برخیزید و از نزد من بروید که شایسته نیست نزد پیامبری جدال و دعوا کردن .(5)




واقـعــــاً درد آور اســت !



--------------------------------------------------------------------------------

1- صحیح مسلم 5/76 ، صحیح البخاری 1/54 ، مسند احمد 1/355 .
2- تا اینکه در سال 143 هـ ، در زمان ابوجعفر منصور ، نوشتن حدیث پیامبر (ص) شروع شد .
3- صحیح البخاری 7/9 .
4- با تفاوتهایی در الفاظ : صحیح البخاری 4/31 ، صحیح مسلم 2/16 ، مسند احمد 1/355 ، تاریخ طبری 3/193 ، کامل ابن اثیر 2-320 .
5- صحیح البخاری باب جوائز الوفد من کتاب الجهاد 2/120 و نیز 2/136 ، صحیح مسلم 5/75 ، مسند احمد تحقیق احمد شاکر حدیث 195 ،
طبقات ابن سعد 2/244 ط بیروت ، تاریخ طبری 3/193 .


(13)
Commander
Commander
پست: 2218
تاریخ عضویت: جمعه ۲۰ بهمن ۱۳۸۵, ۱۰:۰۱ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 3085 بار
سپاس‌های دریافتی: 5884 بار
تماس:

پست توسط محمد علي »

3) بعد از وفات پیامبر (ص) در احوال ابی بکر ، در « تذکرة الحفاظ » ذَهَبی ، هست که بعد از اینکه با ابوبکر بیعت شد ، گفت :


« لا تُحَدِّثوا عَن رَسولِ الله ، و إذا سُئِلتُم عَنه ، قولُوا بَينَنا و بَينَکم کتابُ الله ، أحِلُّوا ما أحَلَّه و حَرِّموا ما حَرَّمَه»

از پیامبر (ص) حدیث روایت نکنید ، و هرگاه درباره آن از شما سوال شد ، بگویید بین ما و شما کتاب خدا هست ،
هرچه را حلال کرده حلال بدانید و هرچه را تحریم نموده ، حرام بدانید .
(1)


این ، سیاست مکتب خلفا است ! (و برای رسیدن به اهداف خود) چارۀ دیگری هم نداشتند ،

زیرا اگر احادیث پیامبر (ص) در میان مردم می بود ، دیگر نمی توانستند حکومت کنند ؛


در نتیجه باید از نـشـر حـدیـث ، جلـوگـیــری می کردند.


--------------------------------------------------------------------------------

1- تذکرة الحفاظ 1/5 .

(14)
Commander
Commander
پست: 2218
تاریخ عضویت: جمعه ۲۰ بهمن ۱۳۸۵, ۱۰:۰۱ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 3085 بار
سپاس‌های دریافتی: 5884 بار
تماس:

پست توسط محمد علي »

* ناگفته نماند ، نکته ای که تذکر آن لازم است ، اینکه پیامبر اکرم (ص) هر آیه ای از قرآن کریم که نازل می شد ، به هر کس که آن را تبلیغ می نمودند ،
بـیــان (و توضیحی) را هم که از جانب خداوند دربارۀ آن آیه وحی شده بود ، برای آن فرد بیان می فرمود و بدین سان تبلیغ را کامل می کردند .

تبلیغ پیامبر اکرم (ص) ناقص نبوده است ، اگر می فرمود :


أقِمِ الصلاة لِدُلوک الشَّمس (به هنگامۀ زوال خورشید نماز را بجای آور ) . (1)


این الفاظ با وحی قرآنی آمده بود . همراه با این وحیِ قرآنی ، جبرئیل (از سوی خداوند متعال) بـیــان می کردکه نحوۀ اقامۀ نماز چنین است .



این سخن از سخن های مهمی است که گره های بسیاری را در شناخت حدیث ، باز می کند .



ابن مسعود می گوید « هفتاد سوره از دو لب پیامبر (ص) فرا گرفتم » (2)

مثلا وقتی آیه نازل می شد که : «و الشجرة الملعونة » پیامبر (ص) به او می فرمود که این ها ، بنی امیّه هستند.
بدینگونه ، مَصاحِفِ صحابه ، همراه با بیانی که از پیامبر (ص) در تفسیر قرآن و دربارۀ هر آیه که شنیده بودند ، نوشته می شد .
ابن مسعود ؛ آنچه از بیان آیات ، از پیامبر (ص) شنیده بود می نوشت ، و آن صحابی دیگر در مصحفِ دیگری ، آنچه دربارۀ سوره های دیگر شنیده بود می نوشت .

در مسند احمد آمده که پیامبر (ص) در مسجد : « کانَ يُعَلِّمُنا عَشرَ آياتٍ عَشرَ آياتٍ »

یعنی پیامبر (ص) ده آیه ده آیه ، به ما تعلیم می داد .

« لا نَتَعَدّاها حَتّی نَعلَمَ ما فيها مِنَ العِلمِ و العَمَل »

از آن ده آیه نمی گذشتیم ، مگر زمانی که هر آنچه از علم و عملِ آن آیات بود ، را به خوبی یادگرفته باشیم (3) .

مثلاً اگر از داستان پیامبران ذکری شده بود ، داستان آن پیامبر را می فرمود ؛ یا اگر آیه ای مربوط به قیامت بود ، اینکه روز قیامت چگونه است ، را می فرمود .
اگر دربارۀ احکامی مانند وضو و نماز و تیمم بود ، عمل را یاد می داد .


--------------------------------------------------------------------------------


پس پیامبر اکرم (ص) هیچ آیۀ قرآنی را تبلیغ نفرموده ، مگر آنکه وحی بیانی هم با آن بوده است

و همراه آن به امت ، ابلاغ شده است .


وحی بیانی ، در واقع همان حدیث پیامبر (ص) برای ماست . این وحی های بیانیِ پیامبر اکرم (ص) ، مخالف سیاست خلفا بوده است .



به عنوان نمونه ، در باب آیۀ :

« يا أيُّهَا الّذينَ آمَنوا لا تَرفَعوا أصواتَکم فَوقَ صَوتِ النَّبي »

ای کسانی که ایمان آورده اید ، صدای خود را فراتر از صدای پیامبر (ص) نبرید. (4)

در صحیح بخاری آمده است که منظور ابوبکر و عمر بوده اند . (5)


خوب ، این با سیاست خلفا درست در نمی آمد ؛ از این نمونه ها بسیار است ، یکی دو تا هم نیست .


--------------------------------------------------------------------------------

1- الإسراء ، آیۀ 78 .
2- مصاحف ابن أبی داود 1/15 .
3- مسند احمد 5/410 ، تفسیر طبری 1/27 ، کنزالعمال 2/346 ، بحار النوار 92/106 ،
برای اطلاع بیشتر ر.ک : القرآن الکریم و روایات المدرستین از همین مؤلف (شرکة التوحید للنشر تهران) 1/157 .
4- الحجرات، آیۀ 2 .
5- صحیح البخاری طبع البغاء ج 4 / ح 4109 ، و ج6 / ح 6872 در شأن نزول این آیه .



(15)
Commander
Commander
پست: 2218
تاریخ عضویت: جمعه ۲۰ بهمن ۱۳۸۵, ۱۰:۰۱ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 3085 بار
سپاس‌های دریافتی: 5884 بار
تماس:

پست توسط محمد علي »

انواع نوشته های قرآنی

در زمان پیامبر (ص) دو گونه نوشتۀ قرآنی وجود داشت :

1) یکی آنچه که صحابه ، خودشان هر چه را که می شنیدند ـ از قرآن و تفسیر آن ـ به اختیار خود می نوشتند .

2) دیگری ، آنچه که پیامبر (ص) دستور می داد و می نوشتند ؛ بدین صورت که آنچه بر پیامبر(ص) نازل می شد ، آن حضرت

هر یک از صحابه که نوشتن می دانست ، و در دسترس بود را می طلبیدند و ایشان هم ، آن وحی قرآنـی و وحی بیـانـی (هر دو) را

بر روی هر چه که نزدشان بوده است (از جمله کاغذ ، تخته ، پوست ، کتف گوسفند ، و غیره) می نوشتند .

من (مولف کتاب ) تا 29 نویسندۀ وحی ، در تاریخ پیامبر اکرم (ص) دیده ام (1) ؛

البته نه اینکه اینها کُتّاب (مخصوص وحی) باشند ، یعنی هر یک کاتب خاص پیامبر (ص) بوده باشند ؛ خیر !

کاتب پیامبر (ص) ، غیر از علی(ع) کس دیگری نبوده است .

بلکه اینها کسانی بوده اند که پیامبر (ص) آنها را برای نوشتن وحی می طلبیدند و هر کدام از آنها ، آنجا حاضر بود ، برای رسول خدا (ص) می نوشت .

(وحی الهی، گاهی روی تخته یا کاغذ نوشته می شد ، و گاهی روی پوست ، و گاهی هم روی کتف گوسفند و گاو و یا شتر)



این نوشته ها در خانۀ پیامبر (ص) بود ؛ پیامبر اکرم (ص) به علی (ع) وصیت کردندکه : وقتی از کفن و دفنِ من فارغ شدی ، این ها را جمع آوری کن . (2)

جمع کردن آنها هم این طور بود که حضرت امیر (ع) این تخته ها و پوست ها را سوراخ می کردند و از میانشان نخ می دوانید .

ایشان این کار را از صبح روز چهارشنبه شروع کرد (چون تجهیز پیامبر اکرم(ص) از روز دوشنبه تا شب چهارشنبه به طول انجامید ؛) و صبح جمعه به اتمام رساند .

سپس با کمک قنبر ، این مصحفی که تمامِ قرآن و تمامِ وحی بیانـی در آن بود ، را به مسجد پیامبر (ص) بردند .

با دسترس بودن چنین مصحفی ، دیگر امکان نداشت ابوبکر و عمر و عثمان و معاویه و یزید و... خلیفه بشوند !


خلفا رو به روی أمیر المؤمنین (ع) ایستادند و گفتند :

« ما قرآنِ گردآوری شدۀ تو را لازم نداریم ، ما خودمان قرآن داریم ؛ »

( چراکه آنها آن قرآنِ (وحی قرآنی) را داشتند )


و حضرت فرمودند : « دیگر این قرآن را نمی بینید ! ». (3)


و آن قرآن ، الآن در نزد حضرت حجت بن الحسن العسکری (عج) می باشد . و این همان کتابی است که در احادیث آمده :

وقتی حضرت حجت (عج) ظهور می کنند ، می دهند به اصحابشان ـ که ایرانی هستند ـ تا آن را در مسجد کوفه (مقرّ حکومت) درس بدهند .


( البته نا گفته نماند که از زمان شیخ طوسی تا امروز هم علما و فقهای نجف ایرانی بوده اند )


کتاب جدیدی ، که روایات ما می گویند حضرت حجت (عج) می آورد ، همین کتاب است .


--------------------------------------------------------------------------------

1- عیون الأثر 2/191 .
2- بحار الانوار 92/48 و52 به نقل از تفسیر قمی ص745، عمدة القاری 20/16 ، فتح الباری 10/386 ، مناقب ابن شهر آشوب 2/41 ، الاتقان سیوطی 1/59 .
3- تفسیر الشهرستانی ، المقدمه الورقه 15 أ.


(16)
Commander
Commander
پست: 2218
تاریخ عضویت: جمعه ۲۰ بهمن ۱۳۸۵, ۱۰:۰۱ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 3085 بار
سپاس‌های دریافتی: 5884 بار
تماس:

پست توسط محمد علي »

حال ببینیم که با حدیث پیامبر (ص) چه کردند ؟

ابوبکر دستور داد تا قرآن را مجزّا از وحی بیـانـی بنویسند ؛ و این جمع آوری در زمان ابوبکر شروع شد و در زمان عمر ، به اتمام رسید .

عمر آن را نزد حفصه (دخترش) گذاشت (1) و شروع کرد به منع کردن ، از نشر حدیث پیامبر(ص) !


-----------------------------------------------------------------------------------------------------


عمر با حدیـث پـیـامبـر (ص) چه کرد ؟

اولاً :

منعِ روایت کردنِ حدیث پیامبر (ص)


به عنوان مثال ، سه صحابی (به نام های عبدالله بن مسعود ، أبو درداء ، و أبو مسعود انصاری) که در خارج مدینه، (به خلاف میل خلیفه) حدیث روایت می کردند ،

را به مدینه خواند و سپس ، از این شهر ممنوع الخروج نمود ؛ و تا پایان عمر خویش اجازه نداد که از مدینه خارج شوند . (2)


در مقدمۀ «سنن» ابن ماجه آمده است که :

قَرَظَة بن کعب (3) می گوید : « عُمَر ، ما را به عنوان کارگزاران دولتی در کوفه تعیین کرد ، و با ما تا بیرون مدینه آمد . و به ما گفت : می دانید برای چه ، شما را بدرقه کردم ؟

گفتیم : برای اینکه ما صحابی رسول خدا (ص) هستیم .


عمر گفت :
« و إنَّ مَع ذلک لَحاجَةً ، إنَّکم تَأتونَ أهلَ قَريَةٍ ، لَهُم دَويٌّ بِالقرآنِ کَدَويِّ النَّحل ؛ لا تشغلوهم بِحَديثِ رَسول الله .»

« علاوه بر این ، مرا هدف دیگری نیز هست ، و آن اینکه شما به شهری می روید که مردم آنجا ، صدای قرآن خواندنشان مانند صدای زنبوران عسل ، در کندوست ؛

آنها را با حدیث رسول خدا (ص) مشغول نسازید . »
(4)


نوشته اند که وقتی از قرظة دربارۀ حدیث پیامبر (ص) می پرسیدند ، می گفت : عمر ، نهی مان کرده است . (5)



این نهی کردن عمر ( که من در جلد اول و دوم معالم المدرستين دربارۀ آن مطالبی نوشته ام و در سيرۀ عمربن الخطاب در تاريخ طبری هم آمده است ) تا به حدی رسیده بود ،

که أباحَصين می گوید : « عمر ، هر کسی را که به عنوان والی ، به جایی می فرستاد ، همراه او تا بیرون مدینه می رفت و به او سفارش می کرد که :


مبادا از پیامبر (ص) حدیثی روایت کند ؛ و می گفت که من در ثواب این کار با شما شریکم ! (6)



--------------------------------------------------------------------------------

1- المصاحف 1/9 ، کنز العمال 2/362-363 و منتخب الکنز بهامش ، مسند احمد 2/44 ، فتح الباری 10/390 .
2- تذکره الحفاظ ذهبی 1/7 ، شرف اصحاب الحدیث خطیب بغدادی ص87 ، تاریخ ابن عساکر تحقیق سکینه الشهابی 31/280 .
3- قرظه بن کعب الانصاری خزرجی ، از صحابیان پیامبر (ص) است که در غزوۀ احد و غزوات پس از آن شرکت داشت . یکی از ده نفری است که عمر ، ایشان را به همراه عمار یاسر ،
به هنگام خلافت خود به کوفه فرستاد . در فتح «ری» که به سال 23 هـ ق صورت گرفت ، حضور داشت . امیر المؤمنین علی بن ابی طالب (ع) هنگامی که از کوفه به بصره در جنگ جمل
حرکت کرد ، قرظه را به عنوان والی کوفه قرار داد ، و عاقبت در زمان خلافت امیر المؤمنین (ع) از دنیا رفت ... به نقل از اُسد الغابه 4/203 .
4- سنن ابن ماجه المقدمه باب التوفی فی الحدیث عن رسول الله (ص) 1/12 .
5- مستدرک الحاکم 1/102 .
6- تاریخ طبری ط . اروپا 5/2741 .


(17)
Commander
Commander
پست: 2218
تاریخ عضویت: جمعه ۲۰ بهمن ۱۳۸۵, ۱۰:۰۱ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 3085 بار
سپاس‌های دریافتی: 5884 بار
تماس:

پست توسط محمد علي »

ثانیاً :

منع تفسیر قرآن


عمر ، تنها به چند نفری در مدینه اجازه داد تا حدیث روایت کنند . این چند نفر عبارت بودند از :

1) عایشه (دختر ابوبکر) ! (1)


2) کعب الأحبار (یهودی)

کعب الأحبار ، همان کسی است که وقتی بیت المقدس فتح شد ، از یمن به مدینه آمد و اظهار اسلام کرد و می خواست به بیت المقدس برود ؛
که عمر ، او را در مدینه نگه داشت و سخنران رسمی دربار خلافت نمود. (2)


3) تمیم داری (مسیحی)

تمیم داری همان کسی است که از راهبان نصارا بود ، (و پس از اسلام آوردن ظاهری) ، از طرف عمر به عنوان سخنگوی رسمیِ قبل از نمازِ جمعه ، تعیین شد . (3)

این ها کسانی بودند که حدیث روایت می کردند ، و کس دیگری در زمان عمر ، حق روایت کردن حدیث نداشت (4) ؛



عمر ، سایر صحابیان را از نقل حدیث پیامبر (ص) ممنوع کرده بود .


--------------------------------------------------------------------------------

پاورقی مهم !

1- طبقات ابن سعد 8/375 . همچنین رجوع کنید به جلد دوم از کتاب «احادیث ام المومنین عایشه» که من در آغاز آن ثابت کرده ام که کسی
در تاریخ اسلام به قدر او ، بر پیامبر خدا (ص) دروغ نبسته ؛
و کسی به قدر او دربارۀ سیرۀ پیامبر (ص) خلاف واقع نگفته است . و متاسفانه همگان ـ غیر از پیروان مکتب اهل بیت (ع) ـ سیرۀ پیامبر (ص)
را از احادیث عائشه می گیرند .




2- أبواسحاق کعب بن ماتع ، ملقب به کعب الأحبار یا کعب الحبر ، اصلاً یهودی بوده و از بزرگان علمای یهود بشمار می رفت (ابن سعد ج7، ق2،ص156) .
ابتدا در یمن بود و در همانجا در زمان ابوبکر اسلام آورد . به هنگام خلافت عمر به مدینه آمد تا از آنجا به بیت المقدس برود و در آنجا ساکن شود .
لکن به اصرار عمر در مدینه ماند .

او همیشه از تورات به عنوان «کتاب خدا» نام می برد ، با اینکه در آن روز بنا به نص صریح قرآن (بقره 75و159) تورات تحریف شده و دیگر ،
کتاب آسمانی خالص نبود . در زمان عثمان وقتی که کار حکومت دگرگون شد ، کعب از مدینه به شام رفت و به معاویه پیوست .

کعب الاحبار کوششی تام داشت ، تا اخبار یهود را در میان مسلمانان نشر نماید و متاسفانه تا حد زیادی در این کار موفق شد ،
و دروغ های وی دربارۀ مدح و ثنای اهل کتاب و قبلۀ آنها بیت المقدس ، و تفسیر آیات قرآن کریم ، به کتب تفسیری و حدیثی و تاریخ اسلامی
مانند تفسیر طبری و تفسیر الدر المنثور سیوطی ، تفسیر قرطبی ، تاریخ ابن کثیر و نظائر آنها راه یافت .

کعب شاگردانی هم تربیت کرد ، تا در انتشار یهودیّت او را یاری دهند از جملۀ این شاگردان عبدالله بن عمروعاص و أبوهریره دَوسی بودند.
عمر و عثمان و معاویه در ترویج کتب کعب بسیار کوشیدند و بدین منظور پیوسته از او در زمینۀ مبدأ خلق و قضایای معاد و تفسیر قرآن! سوال می کردند.
سرانجام کعب در سال 35 ق ، در سن 104 سالگی در شام ازدنیا رفت .

برای آشنایی تفصیلی با کعب الاحبار رجوع کنید به نقش ائمه در احیاء دین ج6 ، ص 103-122) .



3- أبو رقیه تمیم بن أوس بن خارجه الداریّ ، اصلاً نصرانی بود ، در سال نهم هجرت ، به مدینه آمد و مسلمان شد (صحیح مسلم 8/204)
راهب اهل فلسطین و عابد مردم آنجا بود (الإصابه فی تمییز الصحابه 1/186 ترجمه شماره 827) و از علماء و دانایان به تورات و انجیل به شمار می رفت
(تهذیب التهذیب 1/511 چ اول حیدر آباد)

بنا به روایت صحیح بخاری (کتاب الوصایا 4/13 و 14 چ عبدالحمید) سبب مسلمان شدن تمیم داری آن بود که به هنگام سفری تجاری
، با عدیّ بن بدّاء و مردی از بنی سهم ، همراه می شود و در بین راه ، آن مرد بنی سهمی فوت می کند و اموالش را به این دو می سپارد
تا به خانواده اش بازگردانند ، و صورت اموال خود را نیز بی خبر از آن دو در میان کالاها می گذارد . آندو هم خیانت می کنند و بهترین اموال
مرد سهمی و از جمله جام نقره ای طلاکاری شده ای را که سیصد مثقال طلا در آن بکار رفته بود برای خود بر می دارند و به هنگامی که
ورثۀ مرد متوجّه می شوند ، این دو هم به دروغ در حضور پیامبر (ص) قسم می خورند که از این امر بی خبرند . بالاخره حقیقت حقیقت آشکار شد
و آیات 106و107 سورۀ مائده در قدح و ذم تمیم داری و عدیّ بن بدّاء نازل گردید . و آنها به خیانت خویش اعتراف کردند .
در این مرحله پیامبر (ص) حکم کردند که آندو باید آن جام یا پول آن را به ورثۀ مرد سهمی بازگردانند .
سپس به تمیم فرمودند : «وای بر تو ای تمیم ! اسلام بیاور تا خداوند از تو درگذرد »
و بدین ترتیب ، اظهار اسلام نمود (چون پس از اسلام آوردن گناهان گذشته فرد بخشیده می شده و دستش به جرم دزدی قطع نمی گشت ) .


در عصر خلافت عمر بن الخطاب ، تمیم داری مورد عنایت ویژه وی قرار گرفت . عمر او را «خیر اهل المدینه = بهترین فرد مدینه» (الإصابظ 3/473 چ 1358 قاهره)
و «بهترین مومن» (سیر اعلام النبلاء 2/446 چ بیروت 1401) نامید .
و به او ماموریت داد که در روز جمعۀ هر هفته به عنوان خطیب قبل از نماز جمعه ، برای عموم مسلمانان مدینه سخنرانی کند .

در زمان حکومت عثمان ، تمیم داری موظف شد تا هفته ای دو روز به این کار بپردازد (تهذیب تاریخ ابن عساکر 3/360) .

خلیفه دوم تمیم داری را ملحق به اهل بدر کرد ، و او در کنار پیشقدمان
و بزرگان اسلام قرار گرفت و از بیت المال به او ، پنج هزار درهم اختصاص یافت (فتوح البلدان /556 چ مصر)

هنگامی که عمر دستور داد تا نمازهای مستحب و نافلۀ ماه رمضان به جماعت خوانده شود (سال 14 ق) دو نفر را به امام جماعت
منصوب داشت که یکی از آنها تمیم داری بود .

او با لباسی که به هزار درهم خریده بود به نماز حاضر می شد و بر مسلمانان امامت می کرد (تاریخ ابن عساکر 10/479) تمیم داری تا پایان
خلافت عثمان در مدینه بود و به نشر اسرائیلیات می پرداخت .

پس از قتل عثمان به شام فرار کرد و در سال چهلم هجری در آنجا از دنیا رفت
(برای آشنایی بیشتر با تمیم داری رجوع کنید به : «نقش ائمه در احیاء دین ، ج6 ص 83-99) .



4- البته عبدالله بن عباس نیز جزو کسانی بود که اجازه نقل حدیث و حتی تفسیر قرآن داشت، اما بصورت محدود و معین؛
برای تفصیل بیشتر رجوع کنید به : «القرآن الکریم و روایات المدرستین » 2/420-427 .



(18)
ارسال پست

بازگشت به “حديث”