چرا در مسائل دينى تقليد مى‏كنيم؟

مدیر انجمن: شورای نظارت

ارسال پست
Administrator
Administrator
پست: 2244
تاریخ عضویت: یک‌شنبه ۱ بهمن ۱۳۸۵, ۱۱:۵۲ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 10691 بار
سپاس‌های دریافتی: 5476 بار
تماس:

چرا در مسائل دينى تقليد مى‏كنيم؟

پست توسط Mohsen1001 »

سؤال: چرا در مسائل دينى تقليد مى‏كنيم؟

پاسخ: انسان هنگامى كه چشم به اين جهان مى‏گشايد چيزى بلد نيست، ناچار بايد از تجارب ديگران استفاده كند و از اندوخته‏هاى علمى افراد ديگر بهره‏مند شود؛ زيرا پيمودن راه پر پيچ و خم زندگى در هر قدمى به «علم و دانش» شديدا محتاج است.

اساسا زندگى روى دو پايه محكم و اساسى استوار است وآن دو پايه عبارت است از «دانستن» و «به كار بستن» و به كار بستن نيز به دانستن نيازمند است، روى همين اصل نخستين قدم زندگى از دانستن شروع مى‏شود.

اينجاست كه يكى از غرايز انسان وى را امداد مى‏كند و راه و رسم زندگى و كمال و سعادت را به روى او باز مى‏كند و آن غريزه «اقتباس» و «تقليد» است. همه مى‏دانيم كه كودك در اثر همين غريزه (تقليد) كم كم حرف زدن و آداب نشست و برخاست را از پدر و مادر ياد گرفته و هر روز مرحله‏اى از مراحل زندگى را طى مى‏كند و هر چه بزرگتر مى‏شود به فراگرفتن علوم و افكار ديگران و پيروى از آنان توجه بيشترى پيدا مى‏كند تا رفته رفته با موجودات اين عالم آشنا شود و به وظايف خود پى ببرد.

ولى در اينجا يك نكته اساسى وجود دارد كه لازم است مورد توجه قرار گيرد و آن اين است كه تقليد و پيروى از افكار و روش ديگران بطور كلى صحيح نيست، بلكه تقليد داراى اقسامى است:

1- تقليد جاهل از جاهل:

ناگفته پيداست كه اين قسم از تقليد، علاوه بر اين كه انسان را در زندگى سعادتمند نمى‏كند او را به سقوط و بدبختى مى‏كشاند، ولى متاسفانه در اجتماع ما بسيارند افرادى كه كوركورانه از اخلاق و روش ملل ديگر تقليد مى‏كنند. اينها علاوه بر اين كه در تشريفات زندگى از قبيل لباس پوشيدن و غذا خوردن و نامگذارى فرزند و تقليد مى‏كنند، در اشاعه منكرات و طرز عقيده و اخلاق نيز تحت عناوين مختلف فريبنده - با اين كه مفاسد اين نوع تقليد معلوم و روشن است - كوركورانه از آنها تقليد مى‏كنند؛ همين نوع تقليد است كه درباره آن شعر معروف گفته شده است:

خلق را تقليدشان بر باد داد اى دو صد لعنت بر اين تقليد باد!

در قرآن كريم نيز آياتى در مذمت اين نوع تقليد وارد شده است، از جمله اين كه بت پرستان در برابر اعتراض پيغمبران خدا مى‏گفتند: «انا وجدنا آبائنا على امة و انا على آثارهم مقتدون؛ ما پدران خود را را بر آيينى يافتيم و به آثار آنان اقتدا مى‏كنيم.» [1] قرآن به شدت اين منطق را تقبيح كرده و آنها را سرزنش مى‏كند.

2- تقليد عالم از جاهل:

روشن است كه اين قسم از تقليد از قسم اول بدتر و خطرناكتر است؛ زيرا عالم بايد طبق علم و دانش خود قدم بردارد تا به مسؤوليت خود عمل كرده باشد و اين زشت‏ترين انواع تقليد است كه شخص دانايى در زندگى از معلومات خود استفاده نكند و كوركورانه دنبال ديگران برود.

3- تقليد عالم از عالم:

مسلما عالم در آن رشته كه متخصص و صاحب نظر است نبايد از همپايه خود تقليد كند بلكه بايد به تشخيص خود عمل نمايد و لذا فقها مى‏گويند: كسى كه به مرتبه اجتهاد رسيده است بايد به اجتهاد خود عمل كند. روى همين جهت در اجازه‏هاى اجتهاد معمولا مى‏نويسند: «يحرم عليه التقليد؛ تقليد كردن بر او حرام است» و بايد طبق نظر خود عمل كند و البته اين منافات ندارد كه در مسائل علمى، با دانشمندان ديگر مشورت و تبادل نظر به عمل آورد، بلكه منظور اين است كه دانشمند در اتخاذ تصميم بايد استقلال فكر خود را حفظ كند و بى مطالعه تسليم نظرات ديگران نشود.

4- تقليد جاهل از عالم:

اين قسم تقليد را منطق صحيح عقل و فطرت ايجاب و اقتضا مى‏كند، بر اثر همين منطق و فطرت است كه ما براى ساختن عمارت به سراغ معمار و بنا و در دوختن لباس به سراغ خياط و هنگام بيمارى به دنبال طبيب مى‏رويم. خلاصه عقل و فطرت، ما در هر رشته‏اى به كارشناس ومتخصص آن رشته ارجاع مى‏كند.

همين منطق است كه در تعليمات دينى و قوانين الهى مردم را به پيروى از فقها كه در تشخيص احكام الهى مهارت دارند وادار مى‏كند. فقهايى كه ساليان دراز با استعداد سرشار خود در راه علم و دانش قدم برداشته تا به مقام شامخ اجتهاد رسيده‏اند؛ يعنى، قوانين الهى را مى‏تواند از مدارك اصلى آن استخراج و استنباط كنند و در دسترس مردم بگذارند. فقهايى كه رهبران و راهنمايان دينى مردم مى‏باشند و از طرف پيشوايان بزرگ اسلام اين منصب بزرگ به آنها اعطا شده است تا افراد را در تمام شؤون دينى به راه سعادت رهبرى كنند.

در اينجا از اين نكته نبايد غفلت كرد كه علوم بشرى داراى رشته‏هاى متعددى است و ممكن است يك فرد در عين حال كه در يك رشته مهارت فوق العاده‏اى دارد، از رشته ديگر اصلا و ابدا اطلاعى نداشته باشد و لذا بايد در آن رشته‏اى كه وارد نيست به متخصص و كارشناسان رجوع كند و از گفته آنها پيروى نمايد.

مثلا دكتر يا مهندسى كه در رشته خود كمال مهارت را داراست، وارد شهرى مى‏شود و مى‏خواهد به كوچه معينى كه در يكى از خيابانهاى شهر واقع است برود و كوچه مورد نظر را اصلا بلد نيست ولى آدرس آن را قبلا به او داده‏اند، ناچار بايد از اشخاصى كه وارد هستند بپرسد تا به مقصد برسد.

يا مثلا شخصى كه در علوم فضايى متخصص است مريض مى‏شود، ناچار بايد به طبيب متخصص در امراض بدن مراجعه كند، گرچه اين فرد در علوم فضايى متخصص است ولى با بيماريها و روش معالجه آنها آشنا نيست، ناگزير به طبيب مراجعه مى‏كند و طبيب دستور مى‏دهد كه چند عدد از فلان قرص بايد بخورد و فلان آمپول را بايد تزريق كند، متخصص علوم فضايى بدون چون و چرا از گفته طبيب پيروى مى‏كند و هيچ گاه از او دليل نمى‏خواهد.

با در نظر گرفتن اين دو مثال روشن مى‏شود كه چرا بايد همه مردم از گفته مجتهد پيروى كنند - گرچه متخصص باشند - زيرا يك نفر فقيد هم در رشته خودش متخصص است؛ او در چندين علم كه پايه اجتهاد و فقاهت مى‏باشد - صرف، نحو، لغت، كلام، منطق، تفسير، رجال، درايه، حديث و اصول فقه - متخصص است.

شما كتابى كوچك و كم حجم به نام رساله مى‏بينيد و شايد ندانيد كه اين رساله محصول عمر يك فقيه است كه با زحمتهاى طاقتفرسا و خون دل تهيه كرده و در دسترس مردم گذارده است. اجتهاد كار آسانى نيست، اجتهاد يعنى اطلاع بر كليه قوانين الهى كه در تمام شؤون زندگى فردى و اجتماعى دخالت مستقيم دارد.

شيخ مرتضى انصارى كه يكى از مجتهدين عالى مقام و از مفاخر مكتب اسلام است و راه پر نشيب و فراز اجتهاد را پيموده است، در كتاب رسائل مى‏گويد: «رزقنا اللَّه الاجتهاد الذى هو اشد من طول الجهاد؛ خدا به ما توفيق اجتهاد دهد، اجتهادى كه از جهاد مدوام سنگين‏تر و پر زحمت‏تر است»!

ذكر اين نكته لازم است كه پيروى از دستور مجتهدان، مخصوص به فروع فقهى و احكام عملى اسلام است نه مسائل عقيدتى و اصولى؛ و به عبارت ديگر: تقليد و پيروى از مجتهد در فروع دين است نه اصول دين؛ زيرا مسائل اصولى مانند شناخت خدا و پيامبران ريشه و پايه مكتب محسوب مى‏شود و آنها را حتما بايد از روى دليل ومنطق دانست، اما پس از پذيرفتن اين اصول از روى دليل و منطق، مى‏توان در احكام فرعى كه فهم آنها از منابع دينى - مانند قرآن و حديث و دلايل ديگر - احتياج به اطلاع از علوم مختلف و تخصص دارد، به مجتهدان كه متخصصان اين مسائل هستند مراجعه كرد.

همچنين پيروى از آنها در مسائل قطعى و مسلم اسلامى مانند وجوب نماز، حج، امر به معروف و نهى از منكر، تحريم دروغ، خيانت، شراب و قمار نيست؛ زيرا اين مسائل را همه مى‏دانند و نياز به تقليد كردن ندارد، بنابراين تقليد منحصر به احكام فرعى غير قطعى است. [2]

پى‏نوشت‏ها
=========
[1]. سوره زخرف، آيه 23.

[2]. پاسخ به پرسشهاى مذهبى - نويسندگان: آيات عظام ناصر مكارم شيرازى و جعفر سبحانى

[External Link Removed for Guests]
آخرین ويرايش توسط 1 on Mohsen1001, ويرايش شده در 0.
Administrator
Administrator
پست: 2244
تاریخ عضویت: یک‌شنبه ۱ بهمن ۱۳۸۵, ۱۱:۵۲ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 10691 بار
سپاس‌های دریافتی: 5476 بار
تماس:

پست توسط Mohsen1001 »

سؤال: آيا در مسائل دينى بايد تحقيق كرد يا تقليد؟

توضيح اين كه: در گوشه و كنار افرادى هستند كه مساله «تقليد» در احكام را انكار مى‏كنند و منطق آنها اين است كه همه موظفند كه در مسائل دينى تحقيق كنند و مسائل مذهبى را بدون استثنا از قرآن و ساير منابع اسلامى استفاده نمايند؛ زيرا:

اولا: قرآن با هر گونه تقليد مبارزه پى گير دارد و پيوسته از پيرويهاى نسنجيده انتقاد مى‏كند.

ثانيا: تقليد يك نوع تبعيت بدون دليل است و عقل و منطق پيروى بدون دليل را نمى‏پذيرد.

ثالثا: تقليد مايه پراكندگى صفوف مسلمانان است، زيرا مراجع تقليد غالبا متعدد بوده و آراى آنها در همه مسائل يكسان نيست.

پاسخ: به عقيده ما سرچشمه تمام اين ايرادها يك چيز بيش نيست و آن اين كه: كلمه تقليد دو معنى دارد، يك معنى معمولى كه در عرف عام فهميده مى‏شود و لفظ «تقليد» در مكالمات روزمره در آن به كار مى‏رود و يكى معنى علمى كه در كتابهاى فقهى و اصولى از آن بحث مى‏گردد. تمام اين ايرادهايى كه كرده‏اند و مى‏كنند، همه متوجه معنى اول است و معنى دوم هيچ گونه ارتباطى با معنى اول ندارد.

توضيح اين كه: در گفتار روزانه به كارهاى بى رويه افرادى كه چشم و گوش بسته پشت سر ديگران مى‏افتند و اعمال نادرست آنها را تكرار مى‏كنند «تقليد» گفته مى‏شود. اين گونه پيروى كوركورانه افراد بى خبر از بى خبرانى همانند خود، بطور قطع عملى است بسيار زشت و زننده، نه با منطق سازگار است و نه با روح تعليمات اسلام؛ و هيچ آدم با شخصيت و با فكرى حاضر نمى‏شود كه چشم و گوش بسته دنبال اين و آن بيفتد و هر عمل بى رويه‏اى را كه ديگران انجام مى‏دهند، او نيز انجام دهد.

اين همان تقليد است كه بت پرستان براى توجيه اعمال خود به آن متوسل مى‏شدند و مى‏گفتند: آيين بت پرستى آيين نياكان ماست و ما حاضر نيستيم كه از پيروى آنان چشم بپوشيم.

قرآن مجيد منطق آنان را در آيه زير يادآورى مى‏كند و از آنان چنين نقل مى‏نمايد:

«انا وجدنا آبائنا على امة و انا على آثارهم مقتدون؛ ما پدران خود را بر آيينى يافتيم و به آثار آنان اقتدا مى‏كنيم.» [1] آنان در اين كار احمقانه (سجده در مقابل سنگ و چوب بى ارزش) روى اعمال ابلهانه نياكان ما تكيه مى‏كردند و چشم و گوش بسته، از آيين خرافى آنان پيروى مى‏نمودند.

اين همان تقليدى است كه سرچشمه توسعه بسياى از مفاسد اجتماعى و چشم هم چشمى‏ها و مدپرستى‏ها و آلودگيهاست.

اين همان تقليدى است كه در شعر مولوى به آن اشاره شده است: خلق را تقليدشان بر باد داد .

همان طورى كه گفتيم تمامى حملاتى كه افراد بى اطلاع به مساله «تقليد» دارند، روى همين معنى است. ولى تقليد در اصطلاح علمى، مفهومى كاملا جدا از اين مفهوم دارد و مى‏توان آن را در جمله «مراجعه افراد غير متخصص به افراد متخصص، در مسائل تخصصى» خلاصه نمود.

يعنى در تمام مسائل علمى كه نياز به تخصص هايى دارد و آگاهى بر آن در گرو مطالعه و بررسيهاى ساليان دراز است، افرادى كه وارد به آن رشته نيستند - به هنگام نياز - به دانشمندان و صاحبنظران و متفكران مورد اعتماد مراجعه كنند و از افكار آنان استفاده بنمايند. اين معنا از تقليد كه در كتب علمى به آن اشاره شده است و گاهى از آن به مراجعه غير عالم به عالم تعبير مى‏شود، اساس زندگى بشر در تمام مسائل صنعتى و كشاورزى و پزشكى و امثال آن است.

اگر يك روز اين موضوع از زندگى بشر برداشته شود، يعنى هيچ بيمارى به پزشكى مراجعه نكند، هيچ انسانى به معمار ومهندس رجوع ننمايد، هيچ فردى در مسائل حقوقى با حقوقدانان مشورت نكند و هيچ كس به هيچ كارشناس و ميكانيك و متخصصى در مسائل گوناگون بازگشت ننمايد، تمام زندگى اجتماعى فرو مى‏ريزد و هرج و مرج در تمام شؤون آشكار مى‏شود.

مسائل دينى از اين قانون مستثنا نيست؛ البته در اصول عقايد دينى - يعنى شناختن خدا و پيامبر و جانشينان او و روز رستاخيز - همه مردم بايد تحقيق كنند و تحقيق در اين مسائل، كار مشكل و پيچيده‏اى نيست و هركس مى‏تواند اين چند اصل را با دليل و منطق به فراخور فهم و معلومات خود دريابد. ولى در مسائل مربوط به احكام اسلامى در باب عبادات، معاملات، سياسات اسلامى، احكام مربوط به فرد و خانه و اجتماع، نماز، روزه، جهاد، ديات، حدود، قصاص، ازدواج و طلاق و هزاران مسائل مختلف و مربوط به قسمتهاى زندگى انسانها، هرگز همه افراد نمى‏توانند شخصا تخصص پيدا كنند و احكام را از منابع دينى - قرآن، حديث، دليل عقل و اجماع - استفاده نمايند.

بنابراين، ناچارند درباره اين گونه مسائل به دانشمندان و صاحبنظران دلسوز و مورد اعتماد مراجعه نمايند؛ دانشمندانى كه ساليان دراز در مسائل اسلامى زحمت كشيده‏اند و به كتاب آسمانى و سنت پيامبر و احاديث جانشينان او آشنايى كامل دارند.

با توجه به اين بيان، كاملا روشن مى‏شود كه اين گونه مراجعه به دانشمندان، پيروى بدون دليل نيست؛ بلكه اين پيروى و اقتباس، پيوسته آميخته با يك دليل عقلى و منطقى است و آن اين كه «نظريه شخص عالم و دانشمند و متخصص - بخصوص در حالى كه بى نظر هم باشد - به حقيقت بسيار نزديكتر است و غالبا از حقيقت جدا نيست» و اگر هم در آن اشتباه باشد، اشتباهات او محدود است، در حالى كه اگر شخص بى اطلاع بخواهد به ميل و عقيده شخصى خود كار كند، اعمال او سرتاسر اشتباه خواهد بود.

مثلا، اگر انسان هنگام بيمارى به پزشك مراجعه كند نسخه مى‏گيرد، البته ممكن است كه پزشك اشتباه كند ولى بطور قطع اشتباهات او نسبت به نتايج مثبتى كه از نسخه او گرفته مى‏شود، بسيار كمتر است - منظور پزشكان آگاه و متفكر است - اما اگر انان پيروى از پزشك را كنار بگذارد و هر موقع بيمار شد به ميل و اراده خود هر دارويى را كه به فكرش رسيد بخورد، بدون شك كار فوق العاده خطرناكى مرتكب مى‏گرددو بسيار اتفاق مى‏افتد كه جان خود را در اين راه به خطر مى‏اندازد.

نتيجه: پيروى افراد غير وارد از افراد مطلع، پيوسته آميخته با يك دليل اجمالى و منطقى است.

اين نيز مسلم است كه چنين پيروى و اقتباس، نشانه كمبود شخصيت انسان نيست بلكه شخصيت اوست؛ زيرا مى‏دانيم كه دايره علوم به اندازه‏اى وسيع است كه تنها در يك علم، دهها و گاهى صدها رشته تخصص وجود دارد و اگر انسان عمر نوح و مغز بوعلى داشته باشد، هرگز نمى‏تواند در يك صدم اين علوم متخصص گردد. بنابراين چاره‏اى جز اين نيست كه در غير رشته‏هاى تخصصى خود به ديگران مراجعه كند.

مثلا مهندس هنگامى كه بيمار مى‏شود، به دوست پزشك خود مراجعه مى‏كند و پزشك هنگامى كه بخواهد خانه بسازد، از رفيق مهندس خود نقشه مى‏گيرد و هر دو هنگامى كه اتومبيلشان خراب مى‏شود، به مكانيك رجوع مى‏نمايند و در احكام اسلامى كه از آن آگاهى ندارند، به علما و دانشمندان مذهبى مراجعه مى‏كنند.

تنها چيزى كه در اينجا باقى مى‏ماند اين است كه مى‏گويند: چه مانعى دارد كه انسان در مسائل مورد نياز به دانشمندان مراجعه كند و دليل هر مساله را از آنها بپرسد.

ولى اين سخن همانند آن است كه كسى بگويد: چه مانعى دارد كه هنگاميكه انسان بيمار مى‏شود، به پزشك مراجعه كند و نسخه‏اى كه مى‏گيرد، دلايل يك يك داروها و طرز استعمال آن را از او بخواهد، آيا چنين كارى امكان‏پذير است كه تمام پزشكان دلايل نسخه‏هاى خود را براى مردم شرح دهندو آيا به فرض اين كه چنين كارى بكنند، فردى كه از علم تشريح و فيزيولوژى و خواص داروها و عكس العمل‏هاى مختلف آن آگاه نيست، از توضيح طبيب مى‏تواند به خودى خود چيزى را درك كند و شخصا تصميم بگيرد؟

كسانى كه اين سخن را مى‏گويند هرگز از وسعت علوم اسلامى آگاه نيستند؛ آنها نمى‏دانند كه براى فهم تمام جزئيات قران و دهها هزار حديث و بررسى احوال رجال مختلفى كه در سلسله سند احاديث قرار دارند و شناخت احاديث صحيح از غير صحيح و درست از نادرست و فهم ريزه كاريهاى آيات و سنت پيامبر، ساليان درازى وقت لازم است تا انسان در اين مسائل به سر حد تخصص برسد.

گاهى مى‏شود براى فهم يك حكم اسلامى مثلا مربوط به ازدواج و طلاق و حق حضانت و تربيت اطفال و امثال آن، بايد چندين آيه ازقرآن و دهها حديث را زير و رو كرد و سپس حالات دهها نفر را كه در سلسله سند حديث قرار دارند، از كتب رجال با دقت مورد مطالعه قرار داد و لغات متعددى را كه در اين احاديث است، با مراجعه به كتب متعدد لغت و موارد استعمال آن در موارد ادبيات عرب درك كرد. آيا به راستى همه مردم مى‏توانند در تمام موارد مربوط به مسائل اسلامى از تمام اين جزئيات آگاه شوند؟ آيا مفهوم اين سخن آن نيست كه همه مردم تمام كارهاى زندگى خود را رها كرده و به صورت محصل علوم دينى در آيند؟ تازه معلوم نيست همه افراد، استعداد رسيدن به سرحد اجتهاد و ذوق استنباط احكام شرعى را داشته باشند و چه بسا آنها استعدادهاى ديگرى داشته باشند.

اما اين كه مى‏گويند مراجعه به مراجع تقليد اختلاف و پراكندگى است، حرف عجيبى است.

اولا: مراجع معروف تقليد در هر زمان غالبا يك نفر و يا چند نفرند، در حالى كه كه اگر همه مردم بخواهند در احكام اسلامى نظر بدهند، به تعداد نفرات مسلمانان ممكن است اراى گوناگون پيدا شود و اين از نظر اختلاف و پراكندگى فوق العاده اثرش بيشتر است.

ثانيا: اختلافات دانشمندان در مسائل درجه سه و چهار است و در مسائل اصولى و اساسى اختلافى نيست و به همين دليل ملاحظه مى‏كنيد افرادى كه از علماى مختلف پيروى مى‏كنند، همه با هم در صف واحد جماعت نماز مى‏خوانند، بدون اين كه اختلاف فتاوا در مسائل جزئى مانع از هماهنگى آنها در جماعت بشود، يا اين كه همگى به حج مى‏روند و مراسم حج را در روزهاى معين انجام مى‏دهند، بدون اين كه اختلاف فتاوا مشكلى حتى براى افراد يك كاروان ايجاد كند.

اينها همه نشان مى‏دهد كه اختلاف فتاوا در مسائلى است كه به وحدت مسلمين لطمه نمى‏زند. [2]

پى‏نوشت‏ها
==========
[1]. سوره زخرف، آيه 23.

[2]. پاسخ به پرسشهاى مذهبى - نويسندگان: آيات عظام ناصر مكارم شيرازى و جعفر سبحانى
ارسال پست

بازگشت به “ساير احکام”