سؤال: چرا در مسائل دينى تقليد مىكنيم؟
پاسخ: انسان هنگامى كه چشم به اين جهان مىگشايد چيزى بلد نيست، ناچار بايد از تجارب ديگران استفاده كند و از اندوختههاى علمى افراد ديگر بهرهمند شود؛ زيرا پيمودن راه پر پيچ و خم زندگى در هر قدمى به «علم و دانش» شديدا محتاج است.
اساسا زندگى روى دو پايه محكم و اساسى استوار است وآن دو پايه عبارت است از «دانستن» و «به كار بستن» و به كار بستن نيز به دانستن نيازمند است، روى همين اصل نخستين قدم زندگى از دانستن شروع مىشود.
اينجاست كه يكى از غرايز انسان وى را امداد مىكند و راه و رسم زندگى و كمال و سعادت را به روى او باز مىكند و آن غريزه «اقتباس» و «تقليد» است. همه مىدانيم كه كودك در اثر همين غريزه (تقليد) كم كم حرف زدن و آداب نشست و برخاست را از پدر و مادر ياد گرفته و هر روز مرحلهاى از مراحل زندگى را طى مىكند و هر چه بزرگتر مىشود به فراگرفتن علوم و افكار ديگران و پيروى از آنان توجه بيشترى پيدا مىكند تا رفته رفته با موجودات اين عالم آشنا شود و به وظايف خود پى ببرد.
ولى در اينجا يك نكته اساسى وجود دارد كه لازم است مورد توجه قرار گيرد و آن اين است كه تقليد و پيروى از افكار و روش ديگران بطور كلى صحيح نيست، بلكه تقليد داراى اقسامى است:
1- تقليد جاهل از جاهل:
ناگفته پيداست كه اين قسم از تقليد، علاوه بر اين كه انسان را در زندگى سعادتمند نمىكند او را به سقوط و بدبختى مىكشاند، ولى متاسفانه در اجتماع ما بسيارند افرادى كه كوركورانه از اخلاق و روش ملل ديگر تقليد مىكنند. اينها علاوه بر اين كه در تشريفات زندگى از قبيل لباس پوشيدن و غذا خوردن و نامگذارى فرزند و تقليد مىكنند، در اشاعه منكرات و طرز عقيده و اخلاق نيز تحت عناوين مختلف فريبنده - با اين كه مفاسد اين نوع تقليد معلوم و روشن است - كوركورانه از آنها تقليد مىكنند؛ همين نوع تقليد است كه درباره آن شعر معروف گفته شده است:
خلق را تقليدشان بر باد داد اى دو صد لعنت بر اين تقليد باد!
در قرآن كريم نيز آياتى در مذمت اين نوع تقليد وارد شده است، از جمله اين كه بت پرستان در برابر اعتراض پيغمبران خدا مىگفتند: «انا وجدنا آبائنا على امة و انا على آثارهم مقتدون؛ ما پدران خود را را بر آيينى يافتيم و به آثار آنان اقتدا مىكنيم.» [1] قرآن به شدت اين منطق را تقبيح كرده و آنها را سرزنش مىكند.
2- تقليد عالم از جاهل:
روشن است كه اين قسم از تقليد از قسم اول بدتر و خطرناكتر است؛ زيرا عالم بايد طبق علم و دانش خود قدم بردارد تا به مسؤوليت خود عمل كرده باشد و اين زشتترين انواع تقليد است كه شخص دانايى در زندگى از معلومات خود استفاده نكند و كوركورانه دنبال ديگران برود.
3- تقليد عالم از عالم:
مسلما عالم در آن رشته كه متخصص و صاحب نظر است نبايد از همپايه خود تقليد كند بلكه بايد به تشخيص خود عمل نمايد و لذا فقها مىگويند: كسى كه به مرتبه اجتهاد رسيده است بايد به اجتهاد خود عمل كند. روى همين جهت در اجازههاى اجتهاد معمولا مىنويسند: «يحرم عليه التقليد؛ تقليد كردن بر او حرام است» و بايد طبق نظر خود عمل كند و البته اين منافات ندارد كه در مسائل علمى، با دانشمندان ديگر مشورت و تبادل نظر به عمل آورد، بلكه منظور اين است كه دانشمند در اتخاذ تصميم بايد استقلال فكر خود را حفظ كند و بى مطالعه تسليم نظرات ديگران نشود.
4- تقليد جاهل از عالم:
اين قسم تقليد را منطق صحيح عقل و فطرت ايجاب و اقتضا مىكند، بر اثر همين منطق و فطرت است كه ما براى ساختن عمارت به سراغ معمار و بنا و در دوختن لباس به سراغ خياط و هنگام بيمارى به دنبال طبيب مىرويم. خلاصه عقل و فطرت، ما در هر رشتهاى به كارشناس ومتخصص آن رشته ارجاع مىكند.
همين منطق است كه در تعليمات دينى و قوانين الهى مردم را به پيروى از فقها كه در تشخيص احكام الهى مهارت دارند وادار مىكند. فقهايى كه ساليان دراز با استعداد سرشار خود در راه علم و دانش قدم برداشته تا به مقام شامخ اجتهاد رسيدهاند؛ يعنى، قوانين الهى را مىتواند از مدارك اصلى آن استخراج و استنباط كنند و در دسترس مردم بگذارند. فقهايى كه رهبران و راهنمايان دينى مردم مىباشند و از طرف پيشوايان بزرگ اسلام اين منصب بزرگ به آنها اعطا شده است تا افراد را در تمام شؤون دينى به راه سعادت رهبرى كنند.
در اينجا از اين نكته نبايد غفلت كرد كه علوم بشرى داراى رشتههاى متعددى است و ممكن است يك فرد در عين حال كه در يك رشته مهارت فوق العادهاى دارد، از رشته ديگر اصلا و ابدا اطلاعى نداشته باشد و لذا بايد در آن رشتهاى كه وارد نيست به متخصص و كارشناسان رجوع كند و از گفته آنها پيروى نمايد.
مثلا دكتر يا مهندسى كه در رشته خود كمال مهارت را داراست، وارد شهرى مىشود و مىخواهد به كوچه معينى كه در يكى از خيابانهاى شهر واقع است برود و كوچه مورد نظر را اصلا بلد نيست ولى آدرس آن را قبلا به او دادهاند، ناچار بايد از اشخاصى كه وارد هستند بپرسد تا به مقصد برسد.
يا مثلا شخصى كه در علوم فضايى متخصص است مريض مىشود، ناچار بايد به طبيب متخصص در امراض بدن مراجعه كند، گرچه اين فرد در علوم فضايى متخصص است ولى با بيماريها و روش معالجه آنها آشنا نيست، ناگزير به طبيب مراجعه مىكند و طبيب دستور مىدهد كه چند عدد از فلان قرص بايد بخورد و فلان آمپول را بايد تزريق كند، متخصص علوم فضايى بدون چون و چرا از گفته طبيب پيروى مىكند و هيچ گاه از او دليل نمىخواهد.
با در نظر گرفتن اين دو مثال روشن مىشود كه چرا بايد همه مردم از گفته مجتهد پيروى كنند - گرچه متخصص باشند - زيرا يك نفر فقيد هم در رشته خودش متخصص است؛ او در چندين علم كه پايه اجتهاد و فقاهت مىباشد - صرف، نحو، لغت، كلام، منطق، تفسير، رجال، درايه، حديث و اصول فقه - متخصص است.
شما كتابى كوچك و كم حجم به نام رساله مىبينيد و شايد ندانيد كه اين رساله محصول عمر يك فقيه است كه با زحمتهاى طاقتفرسا و خون دل تهيه كرده و در دسترس مردم گذارده است. اجتهاد كار آسانى نيست، اجتهاد يعنى اطلاع بر كليه قوانين الهى كه در تمام شؤون زندگى فردى و اجتماعى دخالت مستقيم دارد.
شيخ مرتضى انصارى كه يكى از مجتهدين عالى مقام و از مفاخر مكتب اسلام است و راه پر نشيب و فراز اجتهاد را پيموده است، در كتاب رسائل مىگويد: «رزقنا اللَّه الاجتهاد الذى هو اشد من طول الجهاد؛ خدا به ما توفيق اجتهاد دهد، اجتهادى كه از جهاد مدوام سنگينتر و پر زحمتتر است»!
ذكر اين نكته لازم است كه پيروى از دستور مجتهدان، مخصوص به فروع فقهى و احكام عملى اسلام است نه مسائل عقيدتى و اصولى؛ و به عبارت ديگر: تقليد و پيروى از مجتهد در فروع دين است نه اصول دين؛ زيرا مسائل اصولى مانند شناخت خدا و پيامبران ريشه و پايه مكتب محسوب مىشود و آنها را حتما بايد از روى دليل ومنطق دانست، اما پس از پذيرفتن اين اصول از روى دليل و منطق، مىتوان در احكام فرعى كه فهم آنها از منابع دينى - مانند قرآن و حديث و دلايل ديگر - احتياج به اطلاع از علوم مختلف و تخصص دارد، به مجتهدان كه متخصصان اين مسائل هستند مراجعه كرد.
همچنين پيروى از آنها در مسائل قطعى و مسلم اسلامى مانند وجوب نماز، حج، امر به معروف و نهى از منكر، تحريم دروغ، خيانت، شراب و قمار نيست؛ زيرا اين مسائل را همه مىدانند و نياز به تقليد كردن ندارد، بنابراين تقليد منحصر به احكام فرعى غير قطعى است. [2]
پىنوشتها
=========
[1]. سوره زخرف، آيه 23.
[2]. پاسخ به پرسشهاى مذهبى - نويسندگان: آيات عظام ناصر مكارم شيرازى و جعفر سبحانى
[External Link Removed for Guests]
چرا در مسائل دينى تقليد مىكنيم؟
مدیر انجمن: شورای نظارت
-
- پست: 2244
- تاریخ عضویت: یکشنبه ۱ بهمن ۱۳۸۵, ۱۱:۵۲ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 10691 بار
- سپاسهای دریافتی: 5476 بار
- تماس:
-
- پست: 2244
- تاریخ عضویت: یکشنبه ۱ بهمن ۱۳۸۵, ۱۱:۵۲ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 10691 بار
- سپاسهای دریافتی: 5476 بار
- تماس:
سؤال: آيا در مسائل دينى بايد تحقيق كرد يا تقليد؟
توضيح اين كه: در گوشه و كنار افرادى هستند كه مساله «تقليد» در احكام را انكار مىكنند و منطق آنها اين است كه همه موظفند كه در مسائل دينى تحقيق كنند و مسائل مذهبى را بدون استثنا از قرآن و ساير منابع اسلامى استفاده نمايند؛ زيرا:
اولا: قرآن با هر گونه تقليد مبارزه پى گير دارد و پيوسته از پيرويهاى نسنجيده انتقاد مىكند.
ثانيا: تقليد يك نوع تبعيت بدون دليل است و عقل و منطق پيروى بدون دليل را نمىپذيرد.
ثالثا: تقليد مايه پراكندگى صفوف مسلمانان است، زيرا مراجع تقليد غالبا متعدد بوده و آراى آنها در همه مسائل يكسان نيست.
پاسخ: به عقيده ما سرچشمه تمام اين ايرادها يك چيز بيش نيست و آن اين كه: كلمه تقليد دو معنى دارد، يك معنى معمولى كه در عرف عام فهميده مىشود و لفظ «تقليد» در مكالمات روزمره در آن به كار مىرود و يكى معنى علمى كه در كتابهاى فقهى و اصولى از آن بحث مىگردد. تمام اين ايرادهايى كه كردهاند و مىكنند، همه متوجه معنى اول است و معنى دوم هيچ گونه ارتباطى با معنى اول ندارد.
توضيح اين كه: در گفتار روزانه به كارهاى بى رويه افرادى كه چشم و گوش بسته پشت سر ديگران مىافتند و اعمال نادرست آنها را تكرار مىكنند «تقليد» گفته مىشود. اين گونه پيروى كوركورانه افراد بى خبر از بى خبرانى همانند خود، بطور قطع عملى است بسيار زشت و زننده، نه با منطق سازگار است و نه با روح تعليمات اسلام؛ و هيچ آدم با شخصيت و با فكرى حاضر نمىشود كه چشم و گوش بسته دنبال اين و آن بيفتد و هر عمل بى رويهاى را كه ديگران انجام مىدهند، او نيز انجام دهد.
اين همان تقليد است كه بت پرستان براى توجيه اعمال خود به آن متوسل مىشدند و مىگفتند: آيين بت پرستى آيين نياكان ماست و ما حاضر نيستيم كه از پيروى آنان چشم بپوشيم.
قرآن مجيد منطق آنان را در آيه زير يادآورى مىكند و از آنان چنين نقل مىنمايد:
«انا وجدنا آبائنا على امة و انا على آثارهم مقتدون؛ ما پدران خود را بر آيينى يافتيم و به آثار آنان اقتدا مىكنيم.» [1] آنان در اين كار احمقانه (سجده در مقابل سنگ و چوب بى ارزش) روى اعمال ابلهانه نياكان ما تكيه مىكردند و چشم و گوش بسته، از آيين خرافى آنان پيروى مىنمودند.
اين همان تقليدى است كه سرچشمه توسعه بسياى از مفاسد اجتماعى و چشم هم چشمىها و مدپرستىها و آلودگيهاست.
اين همان تقليدى است كه در شعر مولوى به آن اشاره شده است: خلق را تقليدشان بر باد داد .
همان طورى كه گفتيم تمامى حملاتى كه افراد بى اطلاع به مساله «تقليد» دارند، روى همين معنى است. ولى تقليد در اصطلاح علمى، مفهومى كاملا جدا از اين مفهوم دارد و مىتوان آن را در جمله «مراجعه افراد غير متخصص به افراد متخصص، در مسائل تخصصى» خلاصه نمود.
يعنى در تمام مسائل علمى كه نياز به تخصص هايى دارد و آگاهى بر آن در گرو مطالعه و بررسيهاى ساليان دراز است، افرادى كه وارد به آن رشته نيستند - به هنگام نياز - به دانشمندان و صاحبنظران و متفكران مورد اعتماد مراجعه كنند و از افكار آنان استفاده بنمايند. اين معنا از تقليد كه در كتب علمى به آن اشاره شده است و گاهى از آن به مراجعه غير عالم به عالم تعبير مىشود، اساس زندگى بشر در تمام مسائل صنعتى و كشاورزى و پزشكى و امثال آن است.
اگر يك روز اين موضوع از زندگى بشر برداشته شود، يعنى هيچ بيمارى به پزشكى مراجعه نكند، هيچ انسانى به معمار ومهندس رجوع ننمايد، هيچ فردى در مسائل حقوقى با حقوقدانان مشورت نكند و هيچ كس به هيچ كارشناس و ميكانيك و متخصصى در مسائل گوناگون بازگشت ننمايد، تمام زندگى اجتماعى فرو مىريزد و هرج و مرج در تمام شؤون آشكار مىشود.
مسائل دينى از اين قانون مستثنا نيست؛ البته در اصول عقايد دينى - يعنى شناختن خدا و پيامبر و جانشينان او و روز رستاخيز - همه مردم بايد تحقيق كنند و تحقيق در اين مسائل، كار مشكل و پيچيدهاى نيست و هركس مىتواند اين چند اصل را با دليل و منطق به فراخور فهم و معلومات خود دريابد. ولى در مسائل مربوط به احكام اسلامى در باب عبادات، معاملات، سياسات اسلامى، احكام مربوط به فرد و خانه و اجتماع، نماز، روزه، جهاد، ديات، حدود، قصاص، ازدواج و طلاق و هزاران مسائل مختلف و مربوط به قسمتهاى زندگى انسانها، هرگز همه افراد نمىتوانند شخصا تخصص پيدا كنند و احكام را از منابع دينى - قرآن، حديث، دليل عقل و اجماع - استفاده نمايند.
بنابراين، ناچارند درباره اين گونه مسائل به دانشمندان و صاحبنظران دلسوز و مورد اعتماد مراجعه نمايند؛ دانشمندانى كه ساليان دراز در مسائل اسلامى زحمت كشيدهاند و به كتاب آسمانى و سنت پيامبر و احاديث جانشينان او آشنايى كامل دارند.
با توجه به اين بيان، كاملا روشن مىشود كه اين گونه مراجعه به دانشمندان، پيروى بدون دليل نيست؛ بلكه اين پيروى و اقتباس، پيوسته آميخته با يك دليل عقلى و منطقى است و آن اين كه «نظريه شخص عالم و دانشمند و متخصص - بخصوص در حالى كه بى نظر هم باشد - به حقيقت بسيار نزديكتر است و غالبا از حقيقت جدا نيست» و اگر هم در آن اشتباه باشد، اشتباهات او محدود است، در حالى كه اگر شخص بى اطلاع بخواهد به ميل و عقيده شخصى خود كار كند، اعمال او سرتاسر اشتباه خواهد بود.
مثلا، اگر انسان هنگام بيمارى به پزشك مراجعه كند نسخه مىگيرد، البته ممكن است كه پزشك اشتباه كند ولى بطور قطع اشتباهات او نسبت به نتايج مثبتى كه از نسخه او گرفته مىشود، بسيار كمتر است - منظور پزشكان آگاه و متفكر است - اما اگر انان پيروى از پزشك را كنار بگذارد و هر موقع بيمار شد به ميل و اراده خود هر دارويى را كه به فكرش رسيد بخورد، بدون شك كار فوق العاده خطرناكى مرتكب مىگرددو بسيار اتفاق مىافتد كه جان خود را در اين راه به خطر مىاندازد.
نتيجه: پيروى افراد غير وارد از افراد مطلع، پيوسته آميخته با يك دليل اجمالى و منطقى است.
اين نيز مسلم است كه چنين پيروى و اقتباس، نشانه كمبود شخصيت انسان نيست بلكه شخصيت اوست؛ زيرا مىدانيم كه دايره علوم به اندازهاى وسيع است كه تنها در يك علم، دهها و گاهى صدها رشته تخصص وجود دارد و اگر انسان عمر نوح و مغز بوعلى داشته باشد، هرگز نمىتواند در يك صدم اين علوم متخصص گردد. بنابراين چارهاى جز اين نيست كه در غير رشتههاى تخصصى خود به ديگران مراجعه كند.
مثلا مهندس هنگامى كه بيمار مىشود، به دوست پزشك خود مراجعه مىكند و پزشك هنگامى كه بخواهد خانه بسازد، از رفيق مهندس خود نقشه مىگيرد و هر دو هنگامى كه اتومبيلشان خراب مىشود، به مكانيك رجوع مىنمايند و در احكام اسلامى كه از آن آگاهى ندارند، به علما و دانشمندان مذهبى مراجعه مىكنند.
تنها چيزى كه در اينجا باقى مىماند اين است كه مىگويند: چه مانعى دارد كه انسان در مسائل مورد نياز به دانشمندان مراجعه كند و دليل هر مساله را از آنها بپرسد.
ولى اين سخن همانند آن است كه كسى بگويد: چه مانعى دارد كه هنگاميكه انسان بيمار مىشود، به پزشك مراجعه كند و نسخهاى كه مىگيرد، دلايل يك يك داروها و طرز استعمال آن را از او بخواهد، آيا چنين كارى امكانپذير است كه تمام پزشكان دلايل نسخههاى خود را براى مردم شرح دهندو آيا به فرض اين كه چنين كارى بكنند، فردى كه از علم تشريح و فيزيولوژى و خواص داروها و عكس العملهاى مختلف آن آگاه نيست، از توضيح طبيب مىتواند به خودى خود چيزى را درك كند و شخصا تصميم بگيرد؟
كسانى كه اين سخن را مىگويند هرگز از وسعت علوم اسلامى آگاه نيستند؛ آنها نمىدانند كه براى فهم تمام جزئيات قران و دهها هزار حديث و بررسى احوال رجال مختلفى كه در سلسله سند احاديث قرار دارند و شناخت احاديث صحيح از غير صحيح و درست از نادرست و فهم ريزه كاريهاى آيات و سنت پيامبر، ساليان درازى وقت لازم است تا انسان در اين مسائل به سر حد تخصص برسد.
گاهى مىشود براى فهم يك حكم اسلامى مثلا مربوط به ازدواج و طلاق و حق حضانت و تربيت اطفال و امثال آن، بايد چندين آيه ازقرآن و دهها حديث را زير و رو كرد و سپس حالات دهها نفر را كه در سلسله سند حديث قرار دارند، از كتب رجال با دقت مورد مطالعه قرار داد و لغات متعددى را كه در اين احاديث است، با مراجعه به كتب متعدد لغت و موارد استعمال آن در موارد ادبيات عرب درك كرد. آيا به راستى همه مردم مىتوانند در تمام موارد مربوط به مسائل اسلامى از تمام اين جزئيات آگاه شوند؟ آيا مفهوم اين سخن آن نيست كه همه مردم تمام كارهاى زندگى خود را رها كرده و به صورت محصل علوم دينى در آيند؟ تازه معلوم نيست همه افراد، استعداد رسيدن به سرحد اجتهاد و ذوق استنباط احكام شرعى را داشته باشند و چه بسا آنها استعدادهاى ديگرى داشته باشند.
اما اين كه مىگويند مراجعه به مراجع تقليد اختلاف و پراكندگى است، حرف عجيبى است.
اولا: مراجع معروف تقليد در هر زمان غالبا يك نفر و يا چند نفرند، در حالى كه كه اگر همه مردم بخواهند در احكام اسلامى نظر بدهند، به تعداد نفرات مسلمانان ممكن است اراى گوناگون پيدا شود و اين از نظر اختلاف و پراكندگى فوق العاده اثرش بيشتر است.
ثانيا: اختلافات دانشمندان در مسائل درجه سه و چهار است و در مسائل اصولى و اساسى اختلافى نيست و به همين دليل ملاحظه مىكنيد افرادى كه از علماى مختلف پيروى مىكنند، همه با هم در صف واحد جماعت نماز مىخوانند، بدون اين كه اختلاف فتاوا در مسائل جزئى مانع از هماهنگى آنها در جماعت بشود، يا اين كه همگى به حج مىروند و مراسم حج را در روزهاى معين انجام مىدهند، بدون اين كه اختلاف فتاوا مشكلى حتى براى افراد يك كاروان ايجاد كند.
اينها همه نشان مىدهد كه اختلاف فتاوا در مسائلى است كه به وحدت مسلمين لطمه نمىزند. [2]
پىنوشتها
==========
[1]. سوره زخرف، آيه 23.
[2]. پاسخ به پرسشهاى مذهبى - نويسندگان: آيات عظام ناصر مكارم شيرازى و جعفر سبحانى
توضيح اين كه: در گوشه و كنار افرادى هستند كه مساله «تقليد» در احكام را انكار مىكنند و منطق آنها اين است كه همه موظفند كه در مسائل دينى تحقيق كنند و مسائل مذهبى را بدون استثنا از قرآن و ساير منابع اسلامى استفاده نمايند؛ زيرا:
اولا: قرآن با هر گونه تقليد مبارزه پى گير دارد و پيوسته از پيرويهاى نسنجيده انتقاد مىكند.
ثانيا: تقليد يك نوع تبعيت بدون دليل است و عقل و منطق پيروى بدون دليل را نمىپذيرد.
ثالثا: تقليد مايه پراكندگى صفوف مسلمانان است، زيرا مراجع تقليد غالبا متعدد بوده و آراى آنها در همه مسائل يكسان نيست.
پاسخ: به عقيده ما سرچشمه تمام اين ايرادها يك چيز بيش نيست و آن اين كه: كلمه تقليد دو معنى دارد، يك معنى معمولى كه در عرف عام فهميده مىشود و لفظ «تقليد» در مكالمات روزمره در آن به كار مىرود و يكى معنى علمى كه در كتابهاى فقهى و اصولى از آن بحث مىگردد. تمام اين ايرادهايى كه كردهاند و مىكنند، همه متوجه معنى اول است و معنى دوم هيچ گونه ارتباطى با معنى اول ندارد.
توضيح اين كه: در گفتار روزانه به كارهاى بى رويه افرادى كه چشم و گوش بسته پشت سر ديگران مىافتند و اعمال نادرست آنها را تكرار مىكنند «تقليد» گفته مىشود. اين گونه پيروى كوركورانه افراد بى خبر از بى خبرانى همانند خود، بطور قطع عملى است بسيار زشت و زننده، نه با منطق سازگار است و نه با روح تعليمات اسلام؛ و هيچ آدم با شخصيت و با فكرى حاضر نمىشود كه چشم و گوش بسته دنبال اين و آن بيفتد و هر عمل بى رويهاى را كه ديگران انجام مىدهند، او نيز انجام دهد.
اين همان تقليد است كه بت پرستان براى توجيه اعمال خود به آن متوسل مىشدند و مىگفتند: آيين بت پرستى آيين نياكان ماست و ما حاضر نيستيم كه از پيروى آنان چشم بپوشيم.
قرآن مجيد منطق آنان را در آيه زير يادآورى مىكند و از آنان چنين نقل مىنمايد:
«انا وجدنا آبائنا على امة و انا على آثارهم مقتدون؛ ما پدران خود را بر آيينى يافتيم و به آثار آنان اقتدا مىكنيم.» [1] آنان در اين كار احمقانه (سجده در مقابل سنگ و چوب بى ارزش) روى اعمال ابلهانه نياكان ما تكيه مىكردند و چشم و گوش بسته، از آيين خرافى آنان پيروى مىنمودند.
اين همان تقليدى است كه سرچشمه توسعه بسياى از مفاسد اجتماعى و چشم هم چشمىها و مدپرستىها و آلودگيهاست.
اين همان تقليدى است كه در شعر مولوى به آن اشاره شده است: خلق را تقليدشان بر باد داد .
همان طورى كه گفتيم تمامى حملاتى كه افراد بى اطلاع به مساله «تقليد» دارند، روى همين معنى است. ولى تقليد در اصطلاح علمى، مفهومى كاملا جدا از اين مفهوم دارد و مىتوان آن را در جمله «مراجعه افراد غير متخصص به افراد متخصص، در مسائل تخصصى» خلاصه نمود.
يعنى در تمام مسائل علمى كه نياز به تخصص هايى دارد و آگاهى بر آن در گرو مطالعه و بررسيهاى ساليان دراز است، افرادى كه وارد به آن رشته نيستند - به هنگام نياز - به دانشمندان و صاحبنظران و متفكران مورد اعتماد مراجعه كنند و از افكار آنان استفاده بنمايند. اين معنا از تقليد كه در كتب علمى به آن اشاره شده است و گاهى از آن به مراجعه غير عالم به عالم تعبير مىشود، اساس زندگى بشر در تمام مسائل صنعتى و كشاورزى و پزشكى و امثال آن است.
اگر يك روز اين موضوع از زندگى بشر برداشته شود، يعنى هيچ بيمارى به پزشكى مراجعه نكند، هيچ انسانى به معمار ومهندس رجوع ننمايد، هيچ فردى در مسائل حقوقى با حقوقدانان مشورت نكند و هيچ كس به هيچ كارشناس و ميكانيك و متخصصى در مسائل گوناگون بازگشت ننمايد، تمام زندگى اجتماعى فرو مىريزد و هرج و مرج در تمام شؤون آشكار مىشود.
مسائل دينى از اين قانون مستثنا نيست؛ البته در اصول عقايد دينى - يعنى شناختن خدا و پيامبر و جانشينان او و روز رستاخيز - همه مردم بايد تحقيق كنند و تحقيق در اين مسائل، كار مشكل و پيچيدهاى نيست و هركس مىتواند اين چند اصل را با دليل و منطق به فراخور فهم و معلومات خود دريابد. ولى در مسائل مربوط به احكام اسلامى در باب عبادات، معاملات، سياسات اسلامى، احكام مربوط به فرد و خانه و اجتماع، نماز، روزه، جهاد، ديات، حدود، قصاص، ازدواج و طلاق و هزاران مسائل مختلف و مربوط به قسمتهاى زندگى انسانها، هرگز همه افراد نمىتوانند شخصا تخصص پيدا كنند و احكام را از منابع دينى - قرآن، حديث، دليل عقل و اجماع - استفاده نمايند.
بنابراين، ناچارند درباره اين گونه مسائل به دانشمندان و صاحبنظران دلسوز و مورد اعتماد مراجعه نمايند؛ دانشمندانى كه ساليان دراز در مسائل اسلامى زحمت كشيدهاند و به كتاب آسمانى و سنت پيامبر و احاديث جانشينان او آشنايى كامل دارند.
با توجه به اين بيان، كاملا روشن مىشود كه اين گونه مراجعه به دانشمندان، پيروى بدون دليل نيست؛ بلكه اين پيروى و اقتباس، پيوسته آميخته با يك دليل عقلى و منطقى است و آن اين كه «نظريه شخص عالم و دانشمند و متخصص - بخصوص در حالى كه بى نظر هم باشد - به حقيقت بسيار نزديكتر است و غالبا از حقيقت جدا نيست» و اگر هم در آن اشتباه باشد، اشتباهات او محدود است، در حالى كه اگر شخص بى اطلاع بخواهد به ميل و عقيده شخصى خود كار كند، اعمال او سرتاسر اشتباه خواهد بود.
مثلا، اگر انسان هنگام بيمارى به پزشك مراجعه كند نسخه مىگيرد، البته ممكن است كه پزشك اشتباه كند ولى بطور قطع اشتباهات او نسبت به نتايج مثبتى كه از نسخه او گرفته مىشود، بسيار كمتر است - منظور پزشكان آگاه و متفكر است - اما اگر انان پيروى از پزشك را كنار بگذارد و هر موقع بيمار شد به ميل و اراده خود هر دارويى را كه به فكرش رسيد بخورد، بدون شك كار فوق العاده خطرناكى مرتكب مىگرددو بسيار اتفاق مىافتد كه جان خود را در اين راه به خطر مىاندازد.
نتيجه: پيروى افراد غير وارد از افراد مطلع، پيوسته آميخته با يك دليل اجمالى و منطقى است.
اين نيز مسلم است كه چنين پيروى و اقتباس، نشانه كمبود شخصيت انسان نيست بلكه شخصيت اوست؛ زيرا مىدانيم كه دايره علوم به اندازهاى وسيع است كه تنها در يك علم، دهها و گاهى صدها رشته تخصص وجود دارد و اگر انسان عمر نوح و مغز بوعلى داشته باشد، هرگز نمىتواند در يك صدم اين علوم متخصص گردد. بنابراين چارهاى جز اين نيست كه در غير رشتههاى تخصصى خود به ديگران مراجعه كند.
مثلا مهندس هنگامى كه بيمار مىشود، به دوست پزشك خود مراجعه مىكند و پزشك هنگامى كه بخواهد خانه بسازد، از رفيق مهندس خود نقشه مىگيرد و هر دو هنگامى كه اتومبيلشان خراب مىشود، به مكانيك رجوع مىنمايند و در احكام اسلامى كه از آن آگاهى ندارند، به علما و دانشمندان مذهبى مراجعه مىكنند.
تنها چيزى كه در اينجا باقى مىماند اين است كه مىگويند: چه مانعى دارد كه انسان در مسائل مورد نياز به دانشمندان مراجعه كند و دليل هر مساله را از آنها بپرسد.
ولى اين سخن همانند آن است كه كسى بگويد: چه مانعى دارد كه هنگاميكه انسان بيمار مىشود، به پزشك مراجعه كند و نسخهاى كه مىگيرد، دلايل يك يك داروها و طرز استعمال آن را از او بخواهد، آيا چنين كارى امكانپذير است كه تمام پزشكان دلايل نسخههاى خود را براى مردم شرح دهندو آيا به فرض اين كه چنين كارى بكنند، فردى كه از علم تشريح و فيزيولوژى و خواص داروها و عكس العملهاى مختلف آن آگاه نيست، از توضيح طبيب مىتواند به خودى خود چيزى را درك كند و شخصا تصميم بگيرد؟
كسانى كه اين سخن را مىگويند هرگز از وسعت علوم اسلامى آگاه نيستند؛ آنها نمىدانند كه براى فهم تمام جزئيات قران و دهها هزار حديث و بررسى احوال رجال مختلفى كه در سلسله سند احاديث قرار دارند و شناخت احاديث صحيح از غير صحيح و درست از نادرست و فهم ريزه كاريهاى آيات و سنت پيامبر، ساليان درازى وقت لازم است تا انسان در اين مسائل به سر حد تخصص برسد.
گاهى مىشود براى فهم يك حكم اسلامى مثلا مربوط به ازدواج و طلاق و حق حضانت و تربيت اطفال و امثال آن، بايد چندين آيه ازقرآن و دهها حديث را زير و رو كرد و سپس حالات دهها نفر را كه در سلسله سند حديث قرار دارند، از كتب رجال با دقت مورد مطالعه قرار داد و لغات متعددى را كه در اين احاديث است، با مراجعه به كتب متعدد لغت و موارد استعمال آن در موارد ادبيات عرب درك كرد. آيا به راستى همه مردم مىتوانند در تمام موارد مربوط به مسائل اسلامى از تمام اين جزئيات آگاه شوند؟ آيا مفهوم اين سخن آن نيست كه همه مردم تمام كارهاى زندگى خود را رها كرده و به صورت محصل علوم دينى در آيند؟ تازه معلوم نيست همه افراد، استعداد رسيدن به سرحد اجتهاد و ذوق استنباط احكام شرعى را داشته باشند و چه بسا آنها استعدادهاى ديگرى داشته باشند.
اما اين كه مىگويند مراجعه به مراجع تقليد اختلاف و پراكندگى است، حرف عجيبى است.
اولا: مراجع معروف تقليد در هر زمان غالبا يك نفر و يا چند نفرند، در حالى كه كه اگر همه مردم بخواهند در احكام اسلامى نظر بدهند، به تعداد نفرات مسلمانان ممكن است اراى گوناگون پيدا شود و اين از نظر اختلاف و پراكندگى فوق العاده اثرش بيشتر است.
ثانيا: اختلافات دانشمندان در مسائل درجه سه و چهار است و در مسائل اصولى و اساسى اختلافى نيست و به همين دليل ملاحظه مىكنيد افرادى كه از علماى مختلف پيروى مىكنند، همه با هم در صف واحد جماعت نماز مىخوانند، بدون اين كه اختلاف فتاوا در مسائل جزئى مانع از هماهنگى آنها در جماعت بشود، يا اين كه همگى به حج مىروند و مراسم حج را در روزهاى معين انجام مىدهند، بدون اين كه اختلاف فتاوا مشكلى حتى براى افراد يك كاروان ايجاد كند.
اينها همه نشان مىدهد كه اختلاف فتاوا در مسائلى است كه به وحدت مسلمين لطمه نمىزند. [2]
پىنوشتها
==========
[1]. سوره زخرف، آيه 23.
[2]. پاسخ به پرسشهاى مذهبى - نويسندگان: آيات عظام ناصر مكارم شيرازى و جعفر سبحانى