عصمت انبياء و رسولان -عليهم السلام-

مدیر انجمن: شورای نظارت

ارسال پست
Old-Moderator
Old-Moderator
پست: 802
تاریخ عضویت: جمعه ۲۸ دی ۱۳۸۶, ۴:۱۹ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 1712 بار
سپاس‌های دریافتی: 2245 بار
تماس:

عصمت انبياء و رسولان -عليهم السلام-

پست توسط محب فاطمه »

 تصویر 

 عصمت انبياء و رسولان عليهم السلام  

 و اذ ابتلى ابراهيم ربه بكلمات فاتمهن قال انى جاعلك للناس اماما قال و من ذريتى قال لاينال عهدى الظالمين .  

 و هنگامى كه پروردگار ابراهيم او را با بلاهايى امتحان كرد و وى همه را به انجام رسانيد، فرمود: من تو را امام و پيشواى مردم قرار دادم ، گفت : از نسل و ذريه من هم ، فرمود: عهد و پيمان من به ستمكاران نخواهد رسيد. (بقره /124) 

ابليس هيچ گونه سلطه اى بر جانشينان خدا در زمين ندارد.

خداوند سبحان در سوره حجر - در گفت و گويى كه با ابليس دارد - مى فرمايد:
تو (= ابليس ) بر بندگان مخلص من هيچ گونه چيرگى ندارى . متن گفت و گو چنين است :

 قال رب بما اغويتنى لازينن لهم فى الارض و لاغوينهم اجمعين O
الا عبادك منهم المخلصين O
قال ... ان عبادى ليس لك عليهم سلطن الامن اتبعك من الغاوين O
 

 (ابليس ) گفت : پروردگارا! حال كه مرا (بوسيله او) گمراه ساختى ، در زمين براى آنها جلوه گرى كرده ، و همه آنها را گمراه مى كنم O
مگر بندگان مخلصت را O
فرمود:... تو هيچگونه سلطه اى بر بندگان من ندارى مگر بر گمراهانى كه پيرويت كنند (1)
 


خداوند در بيان داستان يوسف و زليخا و چگونگى حفظ و نگهدارى بندگان مخلص خود از اغواى شيطان نيز، مى فرمايد:

 و لقد همت به وهم بهالو لا ان رء ابرهن ربه كذلك لنصرف عنه السوء و الفحشاء انه من عبادنا المخلصين . 

 آن زن قصد يوسف كرد، و يوسف نيز، اگر برهان پروردگارش را نديده بود، قصد وى مى كرد. اينچنين كرديم تا بدى و زشتى را از وى دور سازيم كه او از بندگان مخلص ما بود. (يوسف / 24) 

عصمت ، از شرايط امامت است . چنانكه خداى سبحان در بيان گفت و گوى خود با ابراهيم - عليه السلام - در سوره بقره مى فرمايد:

 و اذا بتلى ابرهيم ربه بكلمات فاتمهن قال انى جاعلك للناس اماما قال و من ذريتى قال لاينال عهدى الظالمين . 

 و هنگامى كه پروردگار ابراهيم او را با بلاهايى امتحان كرد و وى همه را به انجام رسانيد، فرمود: من تو را امام و پيشواى مردم قرار دادم ، گفت : از نسل و ذريه من هم ، فرمود: عهد و پيمان من به ستمكاران نخواهد رسيد. (بقره /124) 

و در سوره انبياء مى فرمايد:

و جعلنهم ائمه يهدون بامرنا...
و آنان را امامانى قرار داديم كه به فرمان ما راه نمايند... (انبياء / 73)


و در همين سوره (= انبياء) برخى از آنان مانند: نوح ، ابراهيم ، لوط، اسماعيل ، ايوب ، ذاالكفل ، يونس ، موسى ، هارون ، داود، سليمان ، زكريا، يحيى و عيسى - عليه السلام - را نام برده است .

و در ميان كسانى كه آنان را - در اين سوره - به امامت توصيف كرده : نبى و رسول و وزير و وصى ، همه آمده است .
بنابراين ، آشكارا در مى يابيم كه خداوند متعال شرط امام بودن را، ظالم نبودن قرار داده است .

 خداوند سبحان امام را خليفه خود در زمين معرفى كرده است . 

چنانكه در خطاب به داود - عليه السلام - مى فرمايد:

يا داود انا جعلنك خليفه فى الارض .
اى داود: ما تو را خليفه اى در زمين قرار داديم . (ص /26)

و در بيان معرفى آدم - عليه السلام - به فرشتگان مى فرمايد:

و اذ قال ربك للملئكه انى جاعل فى الارض خليفه ...
و هنگامى كه پروردگارت به فرشتگان گفت : من در زمين خليفه اى قرار مى دهم . (بقره / 30).

شرح و توضيح اين آيه - به يارى خدا - پس از تفسير واژه هاى آيات گذشته مى آيد....
Old-Moderator
Old-Moderator
پست: 802
تاریخ عضویت: جمعه ۲۸ دی ۱۳۸۶, ۴:۱۹ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 1712 بار
سپاس‌های دریافتی: 2245 بار
تماس:

پست توسط محب فاطمه »

شرح كلمات و واژه ها

الف - اغويتنى ، لاغوينهم ، غاوين :

غوى : گمراه شد. غاوى : فرو شده در گمراهى .

اغواه : گمراهش كرد. ابليس ملعون كه به خدا مى گويد:

اغويتنى ، اشاره به لعن و نفرين خداوند در آيه پيشين دارد كه به او فرمود: و ان عليك اللعنه الى يوم الدين و لعنت و نفرين بر تو باد تا روز قيامت .

خداوند به سبب نافرمانى و سرپيچى اش از سجده بر آدم عليه السلام او را از رحمت خويش دور گردانيد. چنانكه در سوره بقره مى فرمايد:

 يضل به كثيرا و يهدى به كثيرا و ما يضل به الا الفاسقين . 

 بسيارى به وسيله آن (= مثالى كه خداوند مى زند) گمراه ، و بسيارى هدايت و راه مى يابند، ولى تنها فاسقان بدكردارند كه با آن گمراه مى شوند.(2) 

ب - لازينن لهم : اعمال زشت آنها را در نظرشان زيبا جلوه مى دهم . همان گونه كه خداى متعال در جاى ديگر فرموده : زين لهم الشيطان اعمالهم شيطان كارهاى (زشت ) آنها را در نظرشان زيبا كرده است .(3)

ج - المخلصين :پاكان : كسانى كه خداوند آنان را - پس از آن كه خود را براى او خالص كردند - براى خود برگزيده و بر صافى شان افزوده ، و در دلهاى آنان جايى براى غير خدا وجود ندارد.

د - بكلمات : كلمات در اينجا به معناى قضايا و اتفاقاتى است كه خداوند ابراهيم - عليه السلام - را با آنها امتحان فرمود. مانند: مبتلا كردن او به ستاره پرستان و بت پرستان ، سوزانده شدن در آتش ، ذبح پسرش اسماعيل عليه السلام و امثال آن .

و - فاتمهن : همه را تام و تمام به انجام رسانيد.

ز - جاعلك : قرار دادم ، گردانيدم . جعل به معناى خلق ، ايجاد، حكم ، تشريع ، قرار دادن و گردانيدن ، همه آمده است و در اينجا مقصود، دو معناى اخير است .

خ - اماما: امام يعنى : مقتدا و پيشواى مردم و گفتار و كردار.

ط - الظالمين : ستم كاران . ظلم يعنى : نهادن هر چيز در غير جاى خود، كار نابجا، و نيز تجاوز از حق ، ظلم است .

ظلم سه نوع است :

نخست - ظلم ميان انسان و پروردگار خويش ، كه بزرگترين آن شرك و كفر است . همان گونه كه خداى سبحان در سوره لقمان آيه (13) مى فرمايد:

ان الشرك لظلم عظيم .
براستى كه شرك ظلم بزرگى است .

و در سوره انعام آيه (175) فرموده :

فمن اظلم ممن كذب بايات الله ...
و چه كسى ظالم تر از آنكه آيات خدا را تكذيب نمايد.

دوم - ظلم انسان به مردم . چنانكه خداى سبحان در سوره شورى آيه (42) مى فرمايد:

انما السبيل على الذين يظلمون الناس.
عذاب و كيفر تنها بر كسانى است كه به مردم ظلم و ستم مى كنند.

سوم - ظلم انسان بر خويشتن ، خداوند سبحان در سوره بقره آيه (231) مى فرمايد:

... و من يفعل ذلك فقد ظلم نفسه ...
و هر كه چنان كند يقينا بر خويشتن ظلم و ستم كرده است .

و در سوره طلاق آيه (1) فرموده :

و من يتعد حدود الله فقد ظلم نفسه .
و هر كسى از حدود الهى تجاوز كند يقينا بر خويشتن ظلم و ستم كرده است .

در عين حال ، ظلم از هر نوع كه باشد ظلم بر خويشتن است و كسى كه متصف به ظلم گردد - در هر يك از دروه هاى عمرش كه باشد: گذشته ، حال يا آينده - او ظالم خواهد بود.

ى - همت به و هم بها: هم بالامر، يعنى : قصد انجام كرد ولى انجام نداد.

ك - راى : ديد، ديدن با چشم : نگاه كردن ، و ديدن با قلب : بصيرت و ادراك است .

ل - برهان : دليل محكم ، حجت روشن جدا كننده حق و باطل ، و آنچه يوسف - عليه السلام - ديد بيش از اينها بود.
Old-Moderator
Old-Moderator
پست: 802
تاریخ عضویت: جمعه ۲۸ دی ۱۳۸۶, ۴:۱۹ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 1712 بار
سپاس‌های دریافتی: 2245 بار
تماس:

پست توسط محب فاطمه »

تاويل و معناى آيات

در آياتى كه گذشت ، ابليس به پروردگار عالميان گفت :

 خدايا! حال كه مرا لعنت كرده و از رحمت خويش دورم ساختى ، كارهاى زشت مردم دنيا را در نظرشان زيبا جلوه مى دهم ، او اين تهديدش را نيز، عملى كرد.  

چنانكه خداى سبحان در سوره نحل آيه (63) مى فرمايد:

 لقد ارسلنا الى امم من قبلك فزين لهم الشيطان اعمالهم . 

 ما به سوى امت هاى پيش از تو نيز، رسولانى فرستاديم ولى شيطان اعمال (زشت ) آنها را در نظرشان زيبا جلوه داد. 

و در سوره انفال آيه (48) فرموده :

 و اذ زين لهم الشيطان اعمالهم و قال لا غالب لكم اليوم ...  

 و هنگامى كه شيطان اعمال (زشت ) آنها را در نظرشان زيبا جلوه داد و گفت : امروز هيچ كس بر شما چيرگى ندارد... 

و در سوره نمل آيه (24) فرموده :

 ... يسجدون للشمس من دون الله و زين لهم الشيطان اعمالهم فصدهم عن السبيل . 

 خورشيد را به جاى خدا سجده مى كنند، و شيطان اعمال (زشت ) آنها را در نظرشان زيبا جلوه داده و آنها را از راه راست باز داشته است . 


بارى ، شيطان گفت : كارهاى (زشت ) مردم را در ديدشان زيبا و همه را گمراه مى كنم مگر بندگانى را كه تو براى خود برگزيده اى .

و خداوند در پاسخش فرمود: تو هيچ گونه سلطه و چيرگى ندارى مگر بر كسانى كه پيرويت كنند: فروشدگان ضلالت و گمراهى .


خداوند، همچنين با بيان پاره اى از حالات مخلصين در طى داستان يوسف عليه السلام و زليخا، ما را از استوارى مخلصين در برابر گناه و تمايلات نفسانى آگاه كرد و

فرمود: " و لقد همت به و هم بها لولا ان راى برهان ربه " آن زن قصد يوسف كرد و يوسف نيز، اگر برهان پروردگارش را نديده بود، قصد وى مى كرد.

و اين در خانه اى بود كه زليخا آن را براى يوسف آماده و از ديگران خالى كرده بود.

زليخا ملكه مصر و مالك يوسف - عليه السلام - مصمم شد تا از يوسف كام ستاند. و يوسف - عليه السلام - نيز، اگر برهان پروردگارش را نديده بود،تصميم بر

كشتن او مى گرفت (اما برهان این بود که اگر او را بکشی همه چیز علیه تو می شود)

ولى يوسف - عليه السلام - برهان پروردگارش را ديد و عفت ورزيد.

آرى ، او از كسانى بود كه خداوند آنان را براى خود خالص و برگزيده است .
Old-Moderator
Old-Moderator
پست: 802
تاریخ عضویت: جمعه ۲۸ دی ۱۳۸۶, ۴:۱۹ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 1712 بار
سپاس‌های دریافتی: 2245 بار
تماس:

پست توسط محب فاطمه »

آثار عمل و جاودانگى آن و گسترش بركت و شومى برخي اعمال بر زمان و مكان

براى درك عصمت انبياء عليهم السلام لازم است چگونگى گسترش بركت و شومى بر زمان و مكان ، و آثار اعمال انسان در دنيا و آخرت را، مورد بررسى قرار دهيم . بدين خاطر، از خدا مدد جسته و مى گوييم :
خداى سبحان در سوره بقره آيه (185) مى فرمايد:

شهر رمضان الذى انزل فيه القرآن هدى للناس و بينات من الهدى و الفرقان فمن شهد منكم الشهر فليصمه ...
ماه رمضان ، ماهى كه قرآن در آن نازل گرديد تا راهنماى مردم و دلايل هدايت و شناخت حق و باطل باشد.

 پس ، هر كه اين ماه را دريافت ، بايد كه روزه اش بدارد. 

و در سوره قدر مى فرمايد:

انا انزلناه فى ليله القدر و ما ادرئك ما ليله القدر ليله القدر خير من الف شهر تنزل الملئكه و الروح فيها باذن ربهم من كل امر سلام هى حتى مطلع الفجر .

ما آن (= قرآن ) را در شب قدر نازل كرديم . و چه ميدانى شب قدر چيست ؟ شب قدر بهتر از هزار ماه است ، فرشتگان و روح در آن شب با اذن پروردگارشان و با تقدير امور فرود مى آيند. شبى سلامت و سالم تا طلوع فجر.

خداوند سبحان قرآن كريم را در شبى از شبهاى ماه رمضان نازل كرد، و اين شب ، شب قدرى شد كه فرشتگان و روح تا ابد الدهر، به اذن الهى ، در آن نازل مى شوند، و بركت آن نيز، تا ابد الدهر به همه ماه رمضان گسترش ‍ يافته است .

ما در كتاب عقايد اسلام در قرآن كريم در مبحث نسخ چگونه مبارك شدن جمعه از زمان آدم - عليه السلام - را بررسى كرده و بركاتى را كه خداى سبحان در آن روز بر آدم - عليه السلام - نازل فرمود، يادآور شديم . و نيز، عصر نهم ماه ذى الحجه را كه به خاطر آمرزش نازل شده بر آدم عليه السلام بركت يافت و باعث شد تا خداوند براى هميشه در عصر آن روز، در عرفات ، گناهان بندگانش را بيامرزد، و بدان خاطر، سرزمين هاى : عرفات ، مشعر و منى نيز در نهم و دهم ماه ذى الحجه بر همه بنى آدم مبارك و ميمون شد و آثار آن تا ابد الدهر باقى ماند.

همچنين است ، اثر گامهاى ابراهيم - عليه السلام - در خانه خدا، بر پشته گلينى كه بر روى آن رفته و ديوار بيت الله را بالا مى برد، آن اثر نيز، مبارك گرديد و خداوند به ما فرمان داد تا آنجا را براى هميشه دوران ، نمازگاه بگيريم ، و فرمود:

و اتخذوا من مقام ابراهيم مصلى .
و از مقام ابراهيم نمازگاه بگيريد.


سرايت و گسترش شومى و نحوست نيز، بدين گونه است . چنانكه رسول خدا صلى الله عليه و آله به هنگام عبور از سرزمين اصحاب حجر به سوى تبوك ، ياران خود را از آن آگاه كرده است . فشرده داستان بنا بر آنچه در كتابهاى سيره و حديث آمده ، چنين است :

هنگامى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله در سال نهم هجرى به غزوه تبوك مى رفتند، به نزديك سرزمين حجر محل قوم ثمود در وادى القراى شام كه رسيدند، در آن فرود آمدند. همين كه سپاهيان از چاه آنجا آب برداشتند، منادى رسول خدا صلى الله عليه و آله ندا داد: از آب اين محل ننوشيد و از آن براى نماز وضو نسازيد.
مردم آب مشك هاى خود را خالى كردند و گفتند: اى رسول خدا! خمير ساخته ايم . فرمود: آنها را به شتران بدهيد، مبادا مانند آنچه به آنان (= قوم ثمود) رسيد به شما هم برسد.

هنگامى كه كوچ كردند و به حجر رسيدند، آن حضرت جامه خود را بر صورت پوشانيد و مركب خود را بر جهانيد، سپاهيان نيز چنين كردند و رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

لا تدخلوا بيوت الذين ظلموا الا و انتم باكون .
داخل خانه هاى ستمگران نشويد مگر آنكه گريان باشيد.

در همين حال ، مردى با انگشترى كه در خانه عذاب شدگان جسته بود نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله آمد. آن حضرت از وى روى گردانيد و با دست ، صورت خود را پوشانيد تا آن را نبيند، و فرمود: آن را بيفكن ! و او بدورش افكند.(4)


همانند اين داستان براى امام على - عليه السلام - نيز رخ داد. نصر بن مزاحم - و غير او - در واقعه صفين روايت كنند:(5)

مخنف بن سليم با امام على - عليه السلام - به سوى بابل (6) مى رفتند كه امام فرمود: در بابل سرزمينى است نفرين شده و فرو رفته ، مركبت را تيزتر بران تا شايد نماز عصر را در بيرون آن بگزاريم . گويد: امام مركبش را بر جهانيد و مردم نيز از پى او شدند و هنگامى كه از پل صراه گذشت فرود آمد و نماز عصر را با مردم به جاى آورد.(7)

وراى ديگرى گويد:

با اميرالمومنين از پل صراة گذشتيم . عصر بود كه فرمود: اين سرزمينى عذاب شده است . براى هيچ نبى يا وصى نبى اى روا نيست كه در آن نماز بگزارد.(8)
بدين گونه ، بركت از زمانى كه خداوند آن را براى بنده اى از بندگانش مبارك گردانيده گسترش يافت ، همان گونه كه شومى و نحوست نيز، از زمانى كه خداوند بر بندگان شقى و نگون بختش غضب فرمود، به ديگر زمانها سرايت و ادامه يافت .
Old-Moderator
Old-Moderator
پست: 802
تاریخ عضویت: جمعه ۲۸ دی ۱۳۸۶, ۴:۱۹ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 1712 بار
سپاس‌های دریافتی: 2245 بار
تماس:

پست توسط محب فاطمه »

عصمت جانشينان خدا از گناه و معصيت


اعمالى را كه مردم در دنيا انجام مى دهند، آثارى جاودانه دارند كه در آخرت ، يا به صورت آتشى هميشگى ، كه آتشگيره آن مردم و سنگ ها هستند، (9) مجسم مى گردند، و يا به نعمت هاى جنات عدن مبدل مى شوند. و همه اين آثار، در ديد و درك بندگان مخلص خداست ، و آنان را به كوشش در اداى اعمال صالح و دورى از گناهان زشت و فحشا و منكر فرا مى خواند.


اينگونه درك و ديد، همان برهان الهى است كه خداوند به بندگان پاك خود مى دهد، بندگانى كه رضاى خدا را بر خواسته دل و نفس اماره بالسوء برگزيده اند. بدين خاطر، هيچ گاه از بندگان مخلص خدا گناه و خطاى ناروا صادر نگردد.


مثال آنان را در اين باره مثال انسان بينا و نابينايى است كه با هم در مسيرى ناهموار و پر مهلكه طى طريق مى كنند. بينا از مهالك و پرتگاهها دورى كرده و همراه نابينايش را نيز، آگاه مى كند تا از آنها دورى نمايد. و يا مانند انسانهاى تشنه اى كه روياروى آنان آب ظاهرا گوارايى است و جانشان را به نوشيدنى و فرو نشاندن تشنگى فرا مى خواند. و در ميانشان طبيبى است مجهز به ميكروسكپ كه با آن انواع ميكرب هاى كشنده را مشاهده كرده و دستور مى دهد تا آن آب را پيش از مصرف تصفيه نمايند.


مثال بندگان مخلص خدا در ديدن برهان الهى و بصيرت به حقايق اعمال و آثار زشت و زيباى آن نيز، بدينگونه است . آنان با چنين ديدى كه از زشتى انجام گناه و قباحت آن در دنيا، و تجسم آتشين و جاودان آن در آخرت دارند، ممكن نيست كه با اراده و اختيار خود به انجام گناه يا ترك واجب اقدام نمايند.


اما شبهاتى كه پيرامون عصمت انبياء عليهم السلام آورده و به آيات متشابه قرآنى استشهاد كرده اند، برخى نتيجه خطا و اشتباهى است كه در تاويل و معناى آنها كرده و برخى ديگر به خاطر تفسير اين آيات با روايات جعلى و ساختگى است . و ما براى پرهيز از طول بحث ، تنها به آوردن نمونه هائى از هر دو نوع بسنده مى كنيم :

الف - روايات دروغينى كه بر عليه نبى خدا داود - عليه السلام - و خاتم انبياء محمد صلى الله عليه و آله ساختند.

در اين بخش ، روايات ازدواج داود - عليه السلام - با بيوه اوريا و خاتم انبياء صلى الله عليه و آله با زينب مطلقه زيد را مورد بررسى قرار مى دهيم :

ازدواج داود - عليه السلام - در قرآن كريم :

خداوند سبحان در سوره (ص ) مى فرمايد:

اصبر على ما يقولون و اذكر عبدنا داود ذا الايد انه اواب O انا سخرنا الجبال معه يسبحن بالعشى و الاشراق O و الطير محشوره كل له اواب O و شددنا ملكه و ءاتينه الحكمه و فصل الخطاب O و هل اتك نبوا الخصم اذ تسوروا المحراب O اذ دخلوا على داود ففزع منهم قالوا لاتخف خصمان بغى بعضنا على بعض فاحكم بيننا بالحق و لا تشطط و اهدنا الى سواء الصراط O ان هذا اخى له تسع و تسعون نعجه ولى نعجه وحده فقال اكفلنيها و عزنى فى الخطاب O قال لقد ظلمت بسوال نعجتك الى نعاجه و ان كثيرا من الخلطاء ليبغى بعضهم على بعض الا الذين ءامنوا و عملوا الصلحت و قليل ما هم و ظن داود انما فتنه فاستغفر ربه و خر راكعا و اناب O فغفرنا له ذلك و ان له عندنا لزلفى و حسن ماب O يا داود انا جعلنك خليفه فى الارض فاحكم بين الناس بالحق ... O



بر آنچه مى گويند شكيبا باش و بنده ما داود قدرتمند را به يادآور كه بسيار تواب بود O ما كوهها را مسخر او ساختيم كه صبح و شب با وى تسبيح گويند O و پرندگان را كه همه به سوى او مى آمدند O حكومتش را استوار كرديم و حكمت و علم قضاوتش داديم O آيا خبر آن مخاصمه كنندگان به تو رسيد؟ آنگاه كه بر بالاى محراب رفتند؟ O
گاهى كه بر داود وارد شدند و چون از آنان ترسيد گفتند: نترس ! ما دو نفر شاكى هستيم كه يكى از ما بر ديگرى ستم كرده ، پس ، ميان ما به حق قضاوت كن و منحرف مشو، و ما را به راه راست هدايت كن O اين برادر من است و نود و نه ميش دارد، و من تنها يك ميش دارم .

مى گويد آن را هم به من بسپار و در سخن با من درشتى مى كند! O (داود) گفت : او به تو ستم كرده كه مى خواهد ميش تو را به ميش هايش بيفزايد، و راستى كه بسيارى از شريكان بر يكديگر ستم مى كنند مگر آنان كه ايمان آورده و كارهاى شايسته مى نمايند كه اندكند. و داود دانست كه ما امتحانش كرديم .

پس ، از پروردگارش بخشايش خواست و به ركوع افتاد و به زارى پرداخت O ما آن را بر او بخشوديم كه وى را نزد ما مقامى بلند و فرجامى نيكوست O ( و گفتيم : ) اى داود! ما تو را در زمين خليفه و جانشين قرار داديم . پس ، ميان مردم به حق قضاوت كن ... O (ص / 17 - 26)
Old-Moderator
Old-Moderator
پست: 802
تاریخ عضویت: جمعه ۲۸ دی ۱۳۸۶, ۴:۱۹ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 1712 بار
سپاس‌های دریافتی: 2245 بار
تماس:

Re: عصمت انبياء و رسولان -عليهم السلام-

پست توسط محب فاطمه »

1. روايت وهب بن منبّه

طبري در تأويل و معناي اين آيات از وهب بن منبه روايت کند که گويد:
«هنگامي که بني اسرائيل تحت رهبري داود گرد آمدند، خداوند زبور را بر وي نازل فرمود و فن آهنگري اش بياموخت و آهن را رام دست او کرد، و کوهها و پرندگان را فرمود تا همراه وي تسبيح گويند. و خداوند - چنانکه مي گويند - هيچ کس را صوتي چون او نداده است.

او هرگاه زبور مي خواند - چنانکه مي گويند - حيوانات وحشي به اندازه اي نزديکش مي شدند که گردنشان را مي گرفت و آنها رام و آرام صوت و آوازش را مي شنيدند. شياطين، مزمارها و بربطها و صنجها را تنها از گونه هاي آواز او ساختند. او بسيار تلاشگر و عابد بود. در ميان بني اسرائيل بپاخاست و به فرمان خدا قضاوت مي کرد. نبي و خليفه بود و در بين انبياء کوشا و گريان»



سپس [بدين گونه] دچار فتنه اين زن شد:

او محراب عبادتي داشت که به تنهايي در آن به تلاوت زبور و اداي نماز مي پرداخت و در پايين آن، باغچه مردي اسرائيلي قرار داشت، و آن زني که داود به وي مبتلا شد همسر اين مرد بود.
او در آن روز هنگامي که داخل محراب شد گفت: امروز تا شب هيچ کس نبايد در محراب نزد من آيد. و هيچ چيز نبايد مرا به خود مشغول دارد. وارد محراب شد، زبور را گشود و به قرائت آن پرداخت. در محراب پنجره اي مُشرِف بر آن باغچه بود. در حالي که نشسته و زبورش را مي خواند کبوتري طلايين سر رسيد و بر پنجره نشست. داود سر بلند کرد و آن را ديد و در شگفت شد. سپس به ياد گفته خود آمد که:

نبايد چيزي او را مشغول کند، سر را به زير افکند و به زبورش پرداخت. کبوتر از پنجره برخاست و براي ابتلا و امتحان داود، رو به روي او فرود آمد. دست که به سويش گشود اندکي پس رفت، در پي آن شد، به سوي پنجره پر کشيد، تا خواست آن را بگيرد پر کشيد و در باغچه فرود آمد. با چشم تعقيب اش کرد تا کجا مي نشيند که ديد: زني نشسته و خود را مي شويد. زني در کمال و جاهت و زيبايي.

پنداشته اند که آن زن داود(ع) را که ديد موهايش را گشود و بدنش را با آنها پوشانيد و دلش را ربود. او به سوي زبور و جاي خود بازگشت، ولي ياد آن زن با او بود و قلبش را رها نمي کرد تا به آنجايش رسانيد که شوهر وي را به جنگ فرستاد.


سپس فرمانده لشگر را دستور داد تا - چنانکه اهل کتاب مي پندارند - او را در مهالک و خطرگاهها جلو اندازند تا به هلاکت رسد. داود نود و نه زن داشت. شوهر آن زن که کشته شد او را نيز به عقد خود درآورد و با وي ازدواج کرد. خدا نيز، در حالي که وي در محراب بود، آن دو فرشته را به مخاصمه نزد او فرستاد تا تصوير آنچه را که با همسايه اش کرده به او بنمايد.


داود که ناگهان آن دو را بر بالاي سر خود در محراب ايستاده ديد، گفت: چگونه بر من وارد شديد؟ گفتند: نترس! ما قصد سوء و ناروايي نداريم، «ما دو نفر شاکي هستيم که يکي بر ديگري ستم کرده» و آمده ايم تا ميان ما داوري کني.»

پس، ميان ما به حق قضاوت کن و منحرف مشو، و ما را به راه راست هدايت کن.» يعني ما را به راه حق بياور، و ما را به سوي غير حق نران. فرشته اي که به جاي اوريا شوهر آن زن سخن مي راند گفت: «اين برادر من است.» يعني برادر ديني من.

«او نود و نه ميش دارد و من تنها يک ميش دارم، مي گويد آن را هم به من واگذار» يعني در اختيار من قرار ده و «در سخن با من درشتي مي کند.» يعني به من زور مي گويد چون از من قوي تر و قدرتمندتر است. بدين خاطر، ميش مرا در جمع ميشهاي خود آورده و مرا تهي دست کرده است.
داود خشمگين شد. به سوي طرف ديگر دعوا که ساکت بود رو کرد و گفت: اگر آنچه مي گويد راست باشد، ميانه دو چشمت [دماغت] را با تيشه مي زنم! داود سپس از نظر خود بازگشت و دانست که اين نمادي از رفتار اوست که با اوريا و همسرش داشته، پس به سجده افتاد و توبه کرد و ناليد و گريست و چهل روز در حال سجده و روزه، نه مي خورد و نه مي نوشيد، تا آنجا که از اشک چشمش سبزه روييد و سجده، گوشت صورتش را زخمي کرد و خداوند بر او بخشود و توبه اش را پذيرفت.

و چنين بنداشته اندکه اوگفته است: پروردگارا!اين جنايتم درباره آن زن رابخشودي، با خون آن کشته مظلوم چه کنم؟ به او گفته شد:

اي داود؟ - چنانکه اهل کتاب پندارند- آگاه باش! پروردگارت در خون وي ستم نکرده، ولي به زودي از او مي خواهد تو را ببخشايد، و پاداشش بر خدا باشد و خونش را از عهده تو بردارد. داود هنگامي که از اين غم رهايي يافت، خطايش رابرکف دست راستش ترسيم کرد وهرگاه غذاونوشيدني به دهان مي برد و آن را مي ديد مي گريست. و هرگاه براي مردم سخن مي راند کف دستش را مي گشود و روبروي مردم مي گرفت تا اثر خطايش را ببينند.[16]
تصویر
Old-Moderator
Old-Moderator
پست: 802
تاریخ عضویت: جمعه ۲۸ دی ۱۳۸۶, ۴:۱۹ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 1712 بار
سپاس‌های دریافتی: 2245 بار
تماس:

Re: عصمت انبياء و رسولان -عليهم السلام-

پست توسط محب فاطمه »

2. روايت حسن بصري


داود روزگار را چنين تقسيم کرده بود:

روزي ويژه زنانش، روزي براي عبادت، روزي براي قضاوت ميان بني اسرائيل و روزي براي حضور و موعظه آنان: هم پندشان مي داد و هم پندشان را مي شنيد، مي گرياندشان و او را مي گرياندند.

روز ويژه بني اسرائيل که شد گفت: پند گيريد و متذکر شويد. گفتند: آيا مي شود روزي بر انسان بگذرد که در آن گناه نکند؟

داود در خود چنان ديد که توان اين را دارد. روز عبادتش که شد، درها را به روي خود بست و دستور داد کسي بر او وارد نشود. بر روي تورات افتاد و مشغول آن شد و در حالي که تلاوتش مي کرد، کبوتري طلايين و الوان روبروي او قرار گرفت. خواست آن را بگيرد، پر زد و اندکي دورتر - به قدري که نوميدش نکند نشست.

گويد: پيوسته به دنبالش رفت تا چشمش به زني در حال شستشو افتاد. زيبايي و جمالش او را به شگفت آورد. گويد: آن زن سايه او را که ديد خود را با موهايش پوشانيد، و اين بر شگفتي و اعجابش بيفزود. او که پيش از اين شوهرش را به فرماندهي برخي از نيروها گمارده بود، به وي نوشت که به فلان مکان برود، جايي که اگر مي رفت بازگشتي نداشت.

گويد: او دستور را انجام داد و کشته شد و اين، همسرش را به عقد خود آورد.[17]



3. روايت يزيد رقاشي از قول انس بن مالک

طبري و سيوطي در تفسير آيه با سند خود از يزيد رقاشي روايتي آورده اند که فشرده آن چنين است:
يزيد رقاشي گويد: از انس بن مالک شنيدم که گفت: از رسول خدا شنيدم که مي فرمود: داود(ع) هنگامي که آن زن را ديد بني اسرائيل را به جنگ فرستاد و به فرمانده سپاه سفارش کرد و گفت:

هنگامي که به دشمن رسيديد فلان کس [اوريا] را پيش روي تابوت قرار مي دهي. - تابوت در آن زمان وسيله نصرت خواهي بود و کسي که پيش روي تابوت مي جنگيد بازنمي گشت تا کشته شود يا دشمن از او بگريزد.

اوريا کشته شد و داود با همسرش ازدواج کرد. پس، آن دو فرشته بر داود فرود آمدند و... پس از آن به سجده افتاد و چهل شب درنگ کرد تا از سرشکش سبزه روييد و زمين صورتش را خورد.

و او در سجده مي گفت: پروردگار من! داود لغزيد، لغزشي دورتر از آنچه ميان مشرق و مغرب است. خدايا! اگر به ضعف داود رحم نکني و گناهش را نبخشي، گناه او حديث آيندگان بعد از وي خواهد شد.

پس از چهل شب، جبرئيل آمد و گفت:

اي داود! خداوند بر تو بخشود، و تو مي داني که خداوند عدل مطلق است و منحرف نگردد.

فرداي قيامت با فلان [اوريا] که مي گويد:

خدايا! «خون من بر عهده داود است» چه مي کني؟ جبرئيل گفت: من درباره آن از پروردگارت سؤال نکرده ام و اگر بخواهي چنين کنم.

گفت: آري، جبرئيل خشنود گشت و داود(ع) به سجده افتاد.

جبرئيل تا آنجا که خدا مي خواست درنگ کرد و سپس فرود آمد و گفت: اي داود! آنچه مرا به دنبالش فرستادي از خدا پرسيدم،

فرمود: به داود بگو: خداوند در روز قيامت شما دو نفر راگردهم آورد وبه او گويد:

خونت را که برعهده داود داري به من ببخش. مي گويد: از آن توست اي خداي من!

خداوند مي فرمايد: هر چه را از بهشت خواستي يا تمايل داشتي، در عوض براي تو باشد.



 
****  


روايات داستان نبي خدا داود(ع) در کتب تفسير مکتب خلفا بدين گونه است.
در بخش آينده سند اين روايات را مورد بررسي قرار مي دهيم.
تصویر
Old-Moderator
Old-Moderator
پست: 802
تاریخ عضویت: جمعه ۲۸ دی ۱۳۸۶, ۴:۱۹ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 1712 بار
سپاس‌های دریافتی: 2245 بار
تماس:

Re: عصمت انبياء و رسولان -عليهم السلام-

پست توسط محب فاطمه »

بررسي اسناد اين روايات


الف) وهب بن منبّه


پدر وهب از ايرانياني است که کسري [خسرو] او را به يمن فرستاد. در شرح حالش در طبقات ابن سعد آمده است:
وهب گويد: «من نود و دو کتابِ نازل شده از آسمان را قرائت کرده ام که هفتاد و دو تاي آن در کنيسه ها و در دسترس مردم بود و بيست عدد آن را تنها اندکي مي دانند.»
دکتر جواد علي گويد: «گفته مي شود: وهب ريشه يهودي دارد و مدعي بوده که يوناني و سرياني و حميري و خواندن کتابهاي پيشين را مي دانسته است.»
در کشف الظُّنون يکي از تأليفات او را قصص الانبياء نام برده است.[18]


ب) حسن بصري


حسن بصري، ابو سعيد، پدرش غلام زيد بن ثابت انصاري بود. دو سال پيش از پايان خلافت عمر به دنيا آمد و در سال 110 هجري در بصره وفات کرد. بسيار فصيح و بليغ بود. در نزد مردم و هيئت حاکمه پر هيبت و در نزد پيروان مکتب خلفا در بصره، امام و پيشوا به شمار مي رفت.[19]

عقيده و ديدگاه او


از رواياتي که در شرح حال وي در طبقات ابن سعد آمده، دانسته مي شود که او «قَدَري مسلک» بوده و درباره آن بحث و مناظره مي کرده و سپس از آن بازگشته است. او خروج و قيام بر عليه حکومت ظالمي همچون حجاج را روا نمي دانست.

ارزش روايات او

در ميزان الاعتدال در شرح حالش آمده است:

«حسن بسيار فريبکار بود. وي هرگاه در نقل حديثي مي گفت: از فلان روايت مي کنم، اين نسبت دادن ضعيف ونادرست است، چرا که وي نيازمند اينگونه سندسازي بوده، به ويژه از کساني که گفته شده، حسن از آنها چيزي نشنيده، مانند ابوهريره و امثال او. بدين خاطر، احاديثي را که از ابوهريره روايت کرده، در رديف احاديث منقطع برشمرده اند، و خدا داناتر است.»[20]

حسن بصري چون خود را نيازمند بيان اينگونه سخنان مي ديده، براي آنها سندسازي کرده و گفته است اين مطلب را از فلان کس روايت مي کنم، و آن را به صورت حديث درآورده است. بويژه آنگاه که از ابوهريره و امثال او روايت کرده، در حالي که هيچ يک از آنان را نديده است.
همچنين در طبقات ابن سعد با سند خود از علي بن زيد روايت کند که گويد:

«من خود حديثي را که براي حسن گفته بودم ديدم که براي ديگران روايت مي کند. به او گفتم: اي ابا سعيد! چه کسي اين حديث را براي شما روايت کرده؟ گفت: نمي دانم! گويد: گفتم: من آن را براي تو روايت کردم.»

نيز روايت شده که به حسن گفتند:

«اين فتواهايي که در امور مختلف صادر مي کني از احاديثي است که شنيده اي يا رأي و ديدگاه خودت را مي گويي؟ گفت: «نه به خدا، هر چه فتوا مي دهم مبناي نقلي ندارد، ولي رأي و نظر ما براي آنها بهتر از رأي و ديد خودشان است.» [21]

يکي از شاگردان مکتب حسن بصري، واصل بن عطاء [متوفاي: 131 هجري] بنيان گذار مذهب اعتزال و ديگري ابن ابي العوجاء زنديق معروف است.

به ابن ابي العوجاء گفتند: مذهب استادت [حسن] را رها کردي و در راهي افتادي که هيچ اصل و ريشه و حقيقتي ندارد! وي گفت:

«استاد من درهم و برهم بود. گاهي قدري مسلک بود و زماني جبري، و گمان ندارم بر مذهب واحدي استوار مانده باشد.»

ابن ابي العوجاء را فرماندار کوفه در سال 155 هجري به خاطر کفر و زندقه اش اعدام کرد. وي به هنگام اعدام گفت:

«اکنون مرا مي کشيد، بدانيد که من چهار هزار حديث جعل کرده ام که حلال خدا را در آنها حرام و حرام خدا را حلال کرده ام، روز روزه تان را به افطار و افطارتان را به روزه بدل نمودم.»[22]
تصویر
Old-Moderator
Old-Moderator
پست: 802
تاریخ عضویت: جمعه ۲۸ دی ۱۳۸۶, ۴:۱۹ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 1712 بار
سپاس‌های دریافتی: 2245 بار
تماس:

Re: عصمت انبياء و رسولان -عليهم السلام-

پست توسط محب فاطمه »

ج) يزيد بن ابان رقاشي

قصه پرداز بصري، زاهدِ گريانِ نابخرد


در تهذيب الکمال مزّي و تهذيب التهذيب ابن حجر، در شرح حال وي مطالبي آورده اند[23] که فشرده آن چنين است:

الف) زهد او

او خود را به قدري گرسنه و تشنه داشت تا جسمش نحيف، بدنش تکيده و رنگش دگرگون شد. مي گريست و همنشينان خود را مي گريانيد و مي گفت:



 بياييد تا بر آب خنک در روز تشنگي بگرييم! و مي گفت: سلام بر آب سرد در وقت ظهر!  



راوي گويد: وي کارهايي مي کرد که رسول خدا(ص)، نه فرموده و نه عمل کرده بود.


در حالي که خداي سبحان فرموده:
 
قُلْ مَنْ حَرَّمَ زينَه اللَّهِ الَّتي أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّيِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِيَ لِلَّذينَ آمَنُوا فِي الْحَياه الدُّنْيا...؛[24]  




بگو چه کسي زينتهاي خدا و روزيهاي طيب و پاکيزه اي را که براي بندگانش بيرون آورده، حرام کرده است؟ بگو: آنها براي کساني است که ايمان آوردند، در زندگاني دنيا....

ب) ديدگاه و ارزش روايات او

در اعتقاد «قَدَري مسلک» و در نقل روايت «ضعيف» بود[25].
از شعبه روايت کرده اند که گويد: «اگر راهزني کنم نزد من بهتر است تا از وي روايت نمايم.»

و گويد: «اگر زنا نمايم بيشتر دوست دارم تا از او روايت کنم.»


درباره «احاديث» او گفته اند:




 «حديث اش منکر و ناشناخته است. حديث او متروک و رها شده است، حديث او نوشته نمي شود!»  



ابو حاتم گويد: «واعظي گريان بود و از انس بسيار روايت مي کرد، رواياتي که جاي نظر و تأمل دارد. حديث وي ضعيف است.»

در تهذيب التهذيب است که ابن حبان گويد:

«وي از بهترين بندگان خدا در شب زنده داري و گريه بود، ولي از حفظ و ضبط درستِ حديث به خاطر اشتغال به عبادت، غفلت کرد، به گونه اي که سخن حسن را وارونه کرده و آن را به روايت انس از رسول خدا(ص) تبديل مي کرد، بدين خاطر، نقل روايت از او روا نيست، مگر براي اظهار شگفتي

يزيد بن ابان رقاشي پيش از سال 120 هجري وفات کرد.[26]
تصویر
Old-Moderator
Old-Moderator
پست: 802
تاریخ عضویت: جمعه ۲۸ دی ۱۳۸۶, ۴:۱۹ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 1712 بار
سپاس‌های دریافتی: 2245 بار
تماس:

Re: عصمت انبياء و رسولان -عليهم السلام-

پست توسط محب فاطمه »

نقد و بررسي متون روايات گذشته


نخست: روايت وهب بن منبّه


فشرده روايت وهب اين بود که، داود(ع) روزي را براي عبادت برگزيد و با خود خلوت کرد و به خواندن تورات پرداخت. کبوتري طلايين، نمودار شد و روبرويش نشست. خواست آن را بگيرد، پر زد و اندکي دورتر نشست. پيوسته تعقيب اش کرد تا از بالا همسر اوريا همسايه اش را ديد که در حال شستشوي خويش است. از زيبايي و جمالش در شگفت آمد.

آن زن متوجه شد و بدنش را با پراکندن موهايش مستور کرد. داود بيش از بيش مفتون وي شد و نقشه کشتن شوهرش را که در جبهه بود طرح و به اجر گذارد. سپس با وي ازدواج کرد. بدين خاطر، آن دو فرشته بر بالاي او در محراب ظاهر شدند و بقيه داستان که در قرآن کريم آمده است.


اينک بررسي متن روايت:


در اين روايت، يک جا آمده است: «قال وهب؛ وهب گفت»، و جاي ديگر گويد: «في ما يزعم اهل الکتاب؛ در اعتقاد و پندار اهل کتاب» و با اين عبارت، خود را از عهده روايت آن رهانيده است.
ما به تورات که مراجعه کرديم ديديم اين داستان در سِفْر صموئيل دوم چنين آمده که، داود از بالاي خانه خود يتشبع همسر اوريا را مي بيند و به شگفت مي آيد. وي را به خانه خود مي آورد و با او همبستر مي شود. زن از او به زنا - پناه بر خدا! - باردار مي شود. تا آخر داستان.


از مقايسه روايت وهب با آنچه در سِفْر صموئيل تورات آمده، آشکار مي گردد که وهب بخشي از داستان را از تورات و بخش ديگر را از ساير کتابهاي اسرائيلي که خوانده - چنانکه خود از آن خبر داده - برگرفته است. اينگونه روايات را در علم درايه [حديث شناسي]، روايات اسرائيلي يا اسرائيليات مي نامند.

دوم: روايت حسن بصري

فشرده روايت حسن همان فشرده روايت وهب است. جز آنکه حسن بصري در ابتداي داستان بر آن افزوده که: «داود روزها را چهار بخش کرده بود»، و ما نمي دانيم که اين را از پندار خود بر آن افزوده يا از ديگر راويان اسرائيليات گرفته است؟

به هر حال، حسن بصري براي اين روايت خود سندي نشان نداده و آن را مرسل [بدون سند] ذکر کرده است. در حالي که اگر به هنگام روايت، مدرک آن را بيان مي داشت و مي گفت آن را از روايت وهب بن منبه يا ديگر راويان اسرائيليات نقل مي کند، کار آسان مي شد و پژوهشگران از مدرک روايت آگاه مي شدند و به سادگي درمي يافتند که اين از روايات اسرائيلي است.

ولي با پوشيده داشتن سند، کار اين روايت را بر محققان پيچيده کرده است. بويژه که او در مکتب خلفا امامِ امامان عقايد به شمار است، روايت وي بر فهم عقايد اسلامي اثري دو چندان مي گذارد.

بيشتر راويانِ روايات اسرائيلي همان مي کنند که حسن بصري کرده و روايات اسرائيلي را مرسل و بدون سند و مدرک مي آورند. و بدين خاطر، کار اين روايات بر غير متخصصين و آنان که علم درايه الحديث نمي دانند، پوشيده مي ماند.
تصویر
ارسال پست

بازگشت به “پیغمبر شناسی”