vorojax نوشته شده:یک سوال :؟ این "بلعم بن باعورا" کیست در جایی خواندم که جزو عالمان بی عمل است و اسمش در قران است درسته؟؟؟یا نه؟؟
عرض سلام و خیر مقدم رفیق شفیق
بابت سوالت خیلی ممنونم چون خودم خیلی استفاده کردم .
داستان این فرد (بلعم بن باعورا ) خیلی طولانیه فقط سعی می کنم خلاصه شو بگم (بحار الانوار ج 13 ص 373) :
این فرد از نوادگان حضرت لوط ع بود ، که در زمان حضرت موسی ع می زیسته . او اسم اعظم می دانست و مستجاب الدعوه بود .
قومش فاجر و ستمگر بودند ، زمانی که حضرت موسی و در بعضی نقل ها وصی ایشان ، تصمیم می گیرد که با سپاهی
به سوی این قوم بیاید ، مردم کافر پیش این بلعم میان و ازش در خواست می کنن که "علیه اونها دعا کن که یه بلایی سرشون بیاد
و پاشون به اینجا نرسه" .
او با تعجب میگه که : علیه پیامبر خدا و وصی او دعا کنم ؟؟ هرگز این کار رو نمی کنم !
اونها هم با حیله ای که ریختند ، هدیه ای مناسب
برای همسر او تهیه می کنند و از اون طریق وارد می شن
همسرش هم هدیه نفیس اونها رو قبول می کنه و میره برای انجام ماموریت (از نوع زنانه اش ...)
خلاصه زنه کلی روی مخ این بابا کار می کنه که بیا و این کار رو انجام بده ، بلعم اولش قبول نمی کنه و میگه باید استخاره کنم از خدا
بعد توی خواب بهش می گن که هرگز این کار رو نکن . وقتی به همسرش میگه ، زنش ازش می خواد که دوباره برگرد و استخاره کن
دفعه بعد دیگه هیچ جوابی برای استخاره بهش داده نمیشه !
اینجا زنش با زرنگی بهش میگه که اگه خدا می خواست نهی ات کنه خوب دوباره می گفت ، پس اگه چیزی نگفته پس موافقه
لذا در خواست قوم بنی اسرائیل رو بپذیر
اونم پذیرفتو با الاغی به سمت کوه حرکت کرد ، در راه سه بار این الاغ او رو به زمین زد و
خلاصه ضرباتی هم نثارش کرد ولی باز ملتفت نگردید !
در اینجا خداوند آن حیوان را به سخن در آورد :
کجا می روی ای بلعم ؟ مگر نمی بینی که در این چندبار فرشتگان مرا از رفتن باز داشتند ؟ باز توجهی نکرد و ادامه داد
وقتی به کوه رسید ، هربار که می خواست علیه آنها دعا کند ، زبانش منصرف می شد ، و هر وقت می خواست برای قومش دعا کند
(زبانش می چرخید و علیه آنها دعا می کرد و دعا برمی گشت)
اینجا بود که به خودش گفت الان دیگه هم دنیا از دستم رفته و هم آخرت پس باید به مکر و حیله متوسل شوم !
به قومش گفت دعا سودی ندارد ، شما کاری کنید که قوم موسی زنا کنند ، یک نفر هم زنا کند برایتان کافی است .
زنانی را بفرستید به زنان متاع و مال فراوان دهید وبه سپاه موسی بفرستید و بگویید هر آنچه از ایشان خواستند ممانعت نکنند .
(او اینجا نه تنها علمش سودی نداد ، بلکه متوسل به حیله شد و آنچه در مورد زنا و اثر آن می دانست را در راه شر استفاده کرد) قومش چنین کردند ...
بعد ... یکی از سپاهیان با گستاخی به موسی رو کرد و گفت تو می گویی حرام است ؟ ولی من انجام می دهم و تورا اطاعت نمی کنم
و به خیمه اش برگشت و کرد آنچه نباید می کرد .
در اینجا خداوند بر آنها طاعون فرستاد و بسیاری هلاک شدند و بعد از این که اون دوتا را (در حال زنا) کشتند ، عذاب برداشته شد ...
خلاصه ...
بعد سپاه به آن قوم جبار و ستمگر حمله کردند و همه را کشتند...
بگذریم
اما عاقبت بلعم همانطور که خداوند در قرآن کریم(سوره مبارکه اعراف) اشاره می کند چنان شد:
وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِيَ آتَيْنَاهُ آيَاتِنَا فَانسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطَانُ فَكَانَ مِنَ الْغَاوِينَ (175)
وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلَـكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِن تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ يَلْهَث
ذَّلِكَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُواْ بِآيَاتِنَا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ (176)
سَاء مَثَلاً الْقَوْمُ الَّذِينَ كَذَّبُواْ بِآيَاتِنَا وَأَنفُسَهُمْ كَانُواْ يَظْلِمُونَ (177) و بر آنها بخوان سرگذشت آن كس را كه آيات خود را به او داديم; ولى (سرانجام) خود را از آن تهى ساخت و شيطان در پى او افتاد، و از گمراهان شد! (175)
و اگر مىخواستيم، (مقام) او را با اين آيات (و علوم و دانشها) بالا مىبرديم; (اما اجبار، بر خلاف سنت ماست;
پس او را به حال خود رها كرديم) و او به پستى گراييد، و از هواى نفس پيروى كرد! مثل او همچون سگ (هار) است كه اگر به او حمله كنى،
دهانش را باز، و زبانش را بیرون مىآورد، و اگر او را به حال خود واگذارى، باز همين كار را مىكند; (گويى چنان تشنه دنياپرستى است
كه هرگز سيراب نمىشود! (اين مثل گروهى است كه آيات ما را تكذيب كردند; اين داستانها را (براى آنها) بازگو كن، شايد بينديشند (و بيدار شوند)! (176)
چه بد مثلى دارند گروهى كه آيات ما را تكذيب كردند; و آنها تنها به خودشان ستم مىنمودند! (177)
[HR]
و اینکه از دوستی شنیدم یکی از بزرگترین گناهایی که طلبه ها مرتکب می شوند غرور و تکبر است
ببین خدا هرکسی رو یجور امتحان می کنه و نمیشه همه رو گفت یه جورن . ولی هرصنفی شاید خصوصیت های مشترکی داشته باشن
البته یه حدیث جالب داریم که :
الكافي ج 8 ص 162
أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع قَالَ
إِنَّ اللَّهَ يُعَذِّبُ السِّتَّةَ بِالسِّتَّةِ الْعَرَبَ بِالْعَصَبِيَّةِ وَ الدَّهَاقِينَ بِالْكِبْرِ وَ الْأُمَرَاءَ بِالْجَوْرِ وَ الْفُقَهَاءَ بِالْحَسَدِ وَ التُّجَّارَ بِالْخِيَانَةِ وَ أَهْلَ الرَّسَاتِيقِ بِالْجَهْلِ امام علی (علیه اسلام) : خداوند شش گروه را بخاطر شش چیز عذاب می کند :
1- عرب را بخاطر تعصب
2- دهقان (مسول یک منطقه ای یا محدوده) را به خاطر کبر
3- فرمانروایان را بخاطر ظلم و ستم
4- فقها را به دلیل حسد 5- تجار را بخاطر خیانت
6- اهالی دهات و روستا ها را به دلیل جهل (یعنی نرفتن برای یادگیری و نخواستن آن = ازشون می پرسن اگه بلد نبودین چرا نرفتین بیاموزین)
پس بیشترین علت عذاب فقها حسد هست
اما منظور این نیست که همشون حسودن ، یا اینکه چون بعضیا به حسادت گرفتارن پس غرور ممکنه نباشه توش
بالاخره هم غرور و تکبر ما دیدیم هم حسادت ، از انصاف هم نگذرم خیلی هم طلبه متواضع و اهل حال دیدم که از قبلیا بیشتر بودن
.........ایا در این حالت خدا انسان را هدایت نمی کند که هی فلانی مغرور شدی؟؟
فکر کنم ، اون داستان بالا جوابتو داده باشه ، یعنی خدا چندین بار خواست راهنماییش کنه ولی خودش قبول نکرد .
خدا خیلی هوای بنده شو داره ولی طرف انگار نه انگار
یا کلا اگر عالمی بی عمل شد ولی نادانسته تکلیف چیست!!
اگه توی اون موضوعی که علم نداشته باشه سهوا کاری رو بکنه خب دیگه عالم بهش نمیگن که .
توی هرچیزی که علم بهش داشته باشی میشی عالم . نباید این کلمه رو کلی بکار برد .
بگی یکی عالمه غلطه . (چون کلی گفتی ، ولی در حلیکه ممکنه در جای دیگه ای جهل داشته باشه برای همین عالم بودنش
بصورت مطلق نقض میشه .) و اونوقت این اشتباهات پیش میاد . شاید کلمه فقیه بهتر باشه (یعنی عمیق در دین)
جالبه که این کلمه توی روایات ما فقط بر معصومین اطلاق میشه ، چون عالم واقعی هستند و هیچ جهلی ندارند .
یاعلی(علیه صلوات الله)