نگاهي به حديث ولايت

مدیر انجمن: شورای نظارت

ارسال پست
Iron
Iron
پست: 240
تاریخ عضویت: دوشنبه ۱۹ آذر ۱۳۸۶, ۱۱:۱۹ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 200 بار
سپاس‌های دریافتی: 440 بار
تماس:

پست توسط نسيم »

[align=center]هـ) تصريح ابن عبّ 

ابن عبّاس همين فضيلت و منقبت ولايت را در ضمن فضايل امير مؤمنان على عليه السلام ذكر مى كند و تصريح مى نمايد كه اين مناقب ويژه آن حضرت است.

چنان كه پيش تر حديث ابن عبّاس از مسند طيالسى، مسند احمد و المستدرك حاكم نقل گرديد، صاحبان اين كتاب ها و كتاب هاى ديگر به صحت سند حديث ابن عبّاس تصريح نموده اند.

[align=center]و) حديث ولايت در آغاز  


حديث ولايت با همين الفاظى كه بدان استدلال مى شود، از جمله فرمايش هاى رسول خدا صلى اللّه عليه وآله در «حديث يوم الدّار» در آغاز فراخوانى و دعوت محمّدى صلى اللّه عليه وآله است كه آن حضرت فرمود:

 من يبايعني على أن يكون أخي وصاحبي ووليّكم بعدي؟
چه كسى با من بيعت مى كند كه برادر، همراه من و «ولىّ» شما بعد از من باشد؟
 

كوتاه سخن اين كه ظاهر يا صريح حديث ولايت بر اولويّت امير مؤمنان على عليه السلام دلالت دارد و مراد از كلمه «ولىّ» كاملاً واضح و روشن است.

افزون بر اين، قراين متصل و منفصل ديگرى در درون و بيرون حديث وجود دارد كه بنا بر آن ها واژه «ولىّ» در حديث ولايت بر عصمت و اولويّت دلالت دارد.

اين حديث و حكايت فوايد بسيارى در بر دارد كه شايسته است پژوهش گران درباره آن ها بينديشند.
خاک پایت سرمه چشم فلک یا فاطمه ( سلام الله علیها)
Iron
Iron
پست: 240
تاریخ عضویت: دوشنبه ۱۹ آذر ۱۳۸۶, ۱۱:۱۹ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 200 بار
سپاس‌های دریافتی: 440 بار
تماس:

پست توسط نسيم »

[align=center]وجود نفاق و حركت منافقانه در دوران رسول خدا صلى اللّه عليه  

با توجّه به حديث ولايت و متونى كه از اين واقعه ارائه شد، درمى يابيم كه در زمان خود پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله، نيز نفاق سايه زشت خود را بر سر عده اى از سران صحابه، بلكه فرمان داران لشكرهاى اعزامى آن حضرت افكنده بود و منافقان تنها عبداللّه بن اُبَى و ديگران نبوده اند; همان افرادى كه به نفاق و دورويى معروف و مشهور و در بين مردم انگشت نما بودند.

حديث ولايت پرده ابهام را از رازها و حالات پنهانى مقربان و نزديكان از اصحاب رسول خدا صلى اللّه عليه وآله برمى دارد.

چه خوب بود اگر همه افرادى را كه خالد بن وليد همراه بريده ـ بى آن كه امير مؤمنان على عليه السلام متوجّه شوند ـ به مدينه فرستاد نيز مى توانستيم شناسايى كنيم، گرچه به نام يكى دو نفر از آنان دسترس پيدا كرده ايم.

و چه جالب بود اگر به مشخصات كسانى كه در مدينه، جلوى خانه رسول خدا صلى اللّه عليه وآله اجتماع كرده بودند، مى توانستيم دست بيابيم;
همان افرادى كه از بريده و همراهانش استقبال نمودند. به نظر مى رسد بين خالد بن وليد و يارانش و بين صحابه اى كه بر در سراى پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله اجتماع كرده بودند، تناسب و سنخيت تامّ بوده است و براى انجام منويّات خود، برنامه ريزى هايى از پيش داشته اند.


 نگاهى به دشمنى خالد با امير مؤمنان على عليه السلام 


متن واقعه صراحت دارد كه خالد بن وليد با على عليه السلام دشمنى و كينه داشته است. بريده نيز به اين نكته اعتراف مى نمايد و جالب اين كه خود او نيز به دشمنى با حضرت على عليه السلام اعتراف مى كند.

هم چنين از اين واقعه به خوبى درمى يابيم كه خالد بن وليد در تمام مدت حيات رسول خدا صلى اللّه عليه وآله راه دشمنى با امير مؤمنان على عليه السلام را مى پيموده است.

آرى، خالد همان فردى است كه ابوبكر بعد از دست يازيدن به منصب خلافت او را به جنگ قبايلى فرستاد كه از بيعت با ابوبكر امتناع ورزيدند و از پرداخت زكات به عاملان ابوبكر خوددارى نمودند و عقيده خود را درباره امامت علىّ بن ابى طالب عليه السلام به صراحت اظهار نمودند.

ابوبكر به خالد دستور داد كه حضرت على عليه السلام را در ميان نماز به قتل برساند، امّا پس از پشيمانى از اين تصميم پيش از اين كه سلام نمازش را بدهد، گفت:

[align=center]يا خالد! لا تفعل ما أمرتك به.(1)
اى خالد! دستورى را كه به تو داده ام، انجام  


اين خالد از همان مهاجمانى بود كه در ماجراى سقيفه به خانه حضرت على و فاطمه زهرا عليهما السلام هجوم آوردند.

آرى، ابوبكر نيك مى دانست كه چه كسى را براى كشتن ياران امير مؤمنان عليه السلام بفرستد و به چه كسى مأموريت كشتن آن حضرت را در ميان نماز واگذار نمايد.

البته ما تا كنون در مصدر معتبرى نيافته ايم كه امير مؤمنان على عليه السلام در نماز ابوبكر يا غير او از ديگر صحابه حاضر شده باشد، ولى در كتاب الانساب سمعانى نكته اى نقل شده كه در اين باره بسيار مفيد است; حضرت على عليه السلام در نماز ابوبكر حضور داشت كه ابوبكر به خالد فرمان داده بود كه در ميان نماز كه در مسجد رسول اللّه صلى اللّه عليه وآله اقامه مى شود، حضرت على عليه السلام را به قتل برساند و پس از ندامت، پيش از سلام نماز گفت:

 يا خالد! لا تفعل ما أمرتك.(2)
خالد! فرمانى كه به تو داده ام انجام نده.
 

چه بسا كسى هرگز بر اين موضوع دست نيابد; چرا كه كتاب الانساب سمعانى، كتاب روايى و حديثى نيست. شايد فردى بگويد: همانند اين حديث در كتاب هاى صحاح، مسانيد، سنن و معجم هاى حديثى موجود نيست، ولى خداوند متعال چنين اراده فرمود كه اين حديث توسط اين كتاب رجالى به ما برسد، گرچه راوى آن، عباد بن يعقوب رواجنى را به جهت نقل رواياتى كه بيان گر فضايل و مناقب امير مؤمنان على عليه السلام و بدگويى از ديگران است، به تشيع متّهم مى نمايند.

در هر صورت خالد بن وليد چنين اوصافى دارد و هم چنان كه گذشت، وى در قضيّه كنيز، فرصت را غنيمت شمرد و افرادى را به همراه نامه اى به مدينه فرستاد تا آنان هم نوا با عده اى مانند خود در خُلق و خوى و دشمنى و كينه توزى با على عليه السلام، به هر گونه ممكنى موجبات تنزّل مقام امير مؤمنان عليه السلام را نزد رسول خدا صلى اللّه عليه وآله فراهم آورند و گويا براى اجراى اين امر بين خالد بن وليد و منافقان سپاه و منافقان مدينه، برنامه ريزى دقيق قبلى بوده است.

البته رسول خدا صلى اللّه عليه وآله از تمام اين امور باخبر بوده و از سرائر و بواطن و نيّات سوء اين گروه آگاهى داشته، ولى آنان كه كنار در خانه رسول خدا صلى اللّه عليه وآله نشسته بودند و مشغول گفت و گو بودند، حتّى نمى دانستند كه صدايشان از پشت ديوار به گوش پيامبر صلى اللّه عليه وآله رسيده و در همان هنگام، آن بزرگوار خشمگين خارج شد و فرمود:

[align=center]ما تريدون من علي؟! ما تريدون من علي؟! ما تريدون من علي؟
از على چه مى خواهيد؟ از على چه مى خواهيد؟ از على چه مى خواهيد. 



خالد كه بنا بر نقل روايت بدان عيب جويى درباره على عليه السلام نزد رسول خدا صلى اللّه عليه وآله درآمد، شگفت است كه وقتى بر قوم مالك بن نويره تاخت، بر خلاف موازين شرع، كارهايى كرد كه فرياد همه مسلمانان را در مدينه به آسمان بلند نمود.
او به قتل مالك امر نمود و مالك به همسر خود گفت: تو مرا به كشتن دادى!(3) خالد بن وليد دل به هواى همسر مالك بسته بود كه از زنان زيباى عرب به شمار مى رفت. او به هر وسيله اى به مقصد شوم خود مى خواست دست يابد.

از اين رو، پس از قتل مالك، در همان شب، با همسر او زنا كرد و همين فضيحت موجب شد كه فرياد مسلمانان مدينه به آسمان رود.

با وجود چنين جنايتى كه دل هر صاحب غيرتى را به درد مى آورد، كسى بر خالد خرده اى نگرفت، ولى حضرت على عليه السلام كه از حقّ خمس كنيزى برداشت، با اعتراض آنان رو به رو شد كه رسول خدا صلى اللّه عليه وآله فرمود:

[align=center]إنّ له أكثر من ذلك.
حقّ على از خمس بيش از آن است. 



آرى، نقشه هاى شوم، دست يارى هاى منافقانه بر ضدّ على بن ابى طالب عليهما السلام چيز تازه اى نيست و همواره تا امروز بوده و آن حضرت هميشه مظلوم بوده و هميشه دشمنانش در كمينش بوده اند، امّا تا كى اين مظلوميت ادامه خواهد داشت؟
اين جانِ رسول اللّه صلى اللّه عليه وآله حتّى از نيّات سوء نزديكان و خويشان هم در امان نبود. ساقى شراب طهور گويا از خم مظلوميت هر چه در ميان بوده، در پيمانه على عليه السلام و فرزندان پاكش ريخته است. آرى، خداى عالم حكيم چنين خواسته و مصلحت هدايت خلق چنين ايجاب مى كند كه موقعيت امير مؤمنان على عليه السلام در اين امت مانند موقعيت هارون عليه السلام در امت موسى عليه السلام باشد.(4)

ماجراى حديث ولايت، دست يارى ها و نقشه هاى زيركانه خالد و هم فكرانش و منافقان مدينه بر ضدّ اميرالمؤمنين عليه السلام در آن زمان را نشان مى دهد.

ولى به رغم همه آنان، تمام نقشه ها بر ملا شد و واقعه برخلاف خواسته منافقان، به نفع امير مؤمنان على عليه السلام تمام شد، بلكه موجب صدور حديث ولايت، اعلان رسمى امامت، ولايت و عصمت آن حضرت از نزد رسول خدا صلى اللّه عليه وآله گرديد، تا جايى كه
 هر كس با على عليه السلام دشمنى نمايد، بايستى استغفار كند و پس از آن، از نو اسلامش را تجديد نمايد. 

آنان مى خواستند از اين فرصت بر ضدّ على عليه السلام استفاده كنند، ولى پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله از اين فرصت به مصلحت على عليه السلام و اسلام استفاده كرد.
___________________________________________
پی نوشت:
(1) علل الشرائع: 1 / 192، الاحتجاج: 1 / 118.
(2) الانساب سمعانى: 3 / 95.
(3) تاريخ مدينة دمشق: 16 / 258، سير اعلام النبلاء: 1 / 377.
(4) گفتنى است كه ما در اين زمينه در كتاب نگاهى به حديث منزلت پژوهشى را انجام داده ايم كه ـ ان شاء اللّه ـ در ضمن سلسله پژوهش هاى اعتقادى چاپ خواهد شد.
خاک پایت سرمه چشم فلک یا فاطمه ( سلام الله علیها)
Iron
Iron
پست: 240
تاریخ عضویت: دوشنبه ۱۹ آذر ۱۳۸۶, ۱۱:۱۹ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 200 بار
سپاس‌های دریافتی: 440 بار
تماس:

پست توسط نسيم »

[align=center]بغض على عليه السلام موجب خروج از  


با توجّه به نقل هاى مختلف حديث ولايت، به روايت بريدة بن حصيب، رسول خدا صلى اللّه عليه وآله به وضوح به كفر و ارتداد دشمن و مبغض علىّ بن ابى طالب عليه السلام حكم نمود.
[align=center]از همين رو، بريده ناگزير دوباره اظهار اسلام كرد. 

وى مى گويد: از رسول خدا صلى اللّه عليه وآله جدا نگشتم، مگر اين كه از نو بر اسلامم با آن حضرت بيعت كردم و از آن پس كسى در نزد من محبوب تر از على عليه السلام نبود.

البته اين مطلب كه: «محبّت و دوستى على عليه السلام جنّت رضوان، و بغض و كينه به او، نار نيران است»، در روايات بى شمارى و فوق حدّ تواتر در كتاب هاى شيعه و سنّى مذكور است و حتّى كتاب هاى جداگانه اى نيز در اين زمينه به قلم بزرگان اهل تسنّن در مصر، شامات و ساير كشورها تأليف گرديده كه بحث از آن خارج از موضوع اين كتاب است.
خاک پایت سرمه چشم فلک یا فاطمه ( سلام الله علیها)
Iron
Iron
پست: 240
تاریخ عضویت: دوشنبه ۱۹ آذر ۱۳۸۶, ۱۱:۱۹ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 200 بار
سپاس‌های دریافتی: 440 بار
تماس:

پست توسط نسيم »

بخش سوم
بررسى اشكالات بر حديث ولايت


[align=center]نقد مخالفان درباره استدلال به حديث  


در اين بخش اشكالات مخالفان در مقام ردّ حديث ولايت بيان مى شود. البته نقدها وارد و گفتنى نيستند و مهم ترين اشكالى كه بر استدلال حديث شريف ولايت دارند، مناقشه در معناى «وَلِيُّكُم» است; چرا كه احتمال مى رود، مراد از «ولايت» نصرت يا محبّت باشد كه مفاد حديث شريف اين گونه خواهد بود:

[align=center]على بعد از من ناصر و ياور شماست. 

[align=center]على بعد از من دوست دار شماست. 

ولى قراين بسيارى چه در خود «حديث ولايت» و چه در موارد خارج از حديث و نيز شأن صدور خود قضيّه «حديث ولايت»، همه اين ترديدها را از ميان برمى دارند، گرچه خود اشكال كنندگان نيز بر اين امر آگاهند; زيرا وجود اين قراين متّصل و يا منفصل انكارناپذير است. از اين رو، آنان ناگزير راه ديگرى را پيموده اند و به روش ديگرى پناه آورده اند.
تنها راهى كه بر خود گشوده ديده اند، تحريف حديث شريف به گونه هاى مختلف بوده است. بعضى از موارد تحريف ها چنين است:

 
الف) تحريف حديث ولايت در صحيح بُ 


بُخارى در كتاب صحيح خود حديث ولايت را از عبداللّه پسر بريده نقل مى كند. در اين نقل به روشنى معلوم مى شود كه حديث تقطيع شده است. كسى كه با دقّت متن اين حديث را بررسى كند، به بريده و مقطوع بودن حديث پى خواهد برد. طبق اين نقل بريدة بن حصيب مى گويد: رسول خدا صلى اللّه عليه وآله على عليه السلام را براى گرفتن خمس به جانب خالد بن وليد فرستاد(!)

بريده مى گويد: «من از على عليه السلام بغض و كينه داشتم و على عليه السلام غسل كرده بود(!)
به خالد گفتم: آيا به اين شخص (يعنى على عليه السلام) نظر نمى كنى؟
پس زمانى كه نزد رسول خدا صلى اللّه عليه وآله آمديم، مطلب را براى آن حضرت بازگو كردم».

جالب اين كه بريده نمى گويد: نزد پيامبر صلى اللّه عليه وآله على را تنقيص كردم، يا خالد به من دستور داد... بلكه مى گويد: اين جريان را براى پيامبر صلى اللّه عليه وآله بازگو كردم. گويى قضيّه طبيعى را بازگو مى كند.

رسول خدا صلى اللّه عليه وآله فرمود:

يا بريدة! أتبغّض عليّاً؟
اى بريده! آيا كينه على را در دل دارى؟
 

گفتم: آرى. 


فرمود:
[align=center]لا تبغضّه، فإنّ له في الخمس أكثر من ذلك.
او را دشمن مدار، حقّ على از خمس بيش از آن است.(1) 


بُخارى در كتاب صحيح تنها همين اندازه به واقعه اشاره مى كند، و هرگز چنين سخنى به ميان نمى آورد كه پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله فرمود:

[align=center]علي منّي وأنا من علي وهو وليّكم من بعدي.
على از من است و من از على هستم، او ولىّ و سرپرست شما پس از من خواهد بود. 



 ب) بيهقى و تحريف حديث ولايت 

بيهقى شاگرد حاكم نيشابورى نيز در كتاب سنن به نقل حديث ولايت پرداخته است. پيش تر متن «حديث ولايت» به نقل از حاكم نيشابورى در المستدرك ذكر گرديد. بيهقى در كتاب سنن، حديث شريف را با سند خود از استادش حاكم نيشابورى نقل مى كند،(1) ولى پايان حديث را حذف مى كند; همان بخشى كه رسول خدا صلى اللّه عليه وآله فرمود:

 إنّ عليّاً منّي وأنا من علي وهو وليّكم بعدي.
به راستى كه على از من است و من از على هستم و او بعد از من ولىّ و سرپرست شماست.
 

________________________________________________________
پی نوشت:

(1) صحيح بُخارى: 5 / 207.
خاک پایت سرمه چشم فلک یا فاطمه ( سلام الله علیها)
Iron
Iron
پست: 240
تاریخ عضویت: دوشنبه ۱۹ آذر ۱۳۸۶, ۱۱:۱۹ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 200 بار
سپاس‌های دریافتی: 440 بار
تماس:

پست توسط نسيم »

[align=center]ج) بغوى و تحريف حديث  

بغوى نيز در كتاب مصابيح السّنّه كه از مهم ترين كتاب هاى حديثى اهل تسنّن است، «حديث ولايت» را نقل مى كند. در آن كتاب واژه «بعدى» حذف شده است و سخن پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله اين گونه آمده است:

علي منّي وأنا من علي وَهُوَ وَلِيّ كلّ مؤمن.(1)
على از من است و من از على هستم، و او ولى و سرپرست شماست.


روشن است كه با حذف واژه «بعدى» ديگر اعتراف به مقام ولايت براى امير مؤمنان على عليه السلام ضررى به آنان نمى زند; چون مى گويند:
رسول خدا صلى اللّه عليه وآله اصل مقام ولايت را براى على عليه السلام جعل فرموده، امّا زمان ولايت بر امت را تعيين نفرموده است و ناگزير به نظر آنان منصب ولايت و خلافت آن حضرت، بعد از عثمان خواهد بود.


[align=center]د) خطيب تبريزى و تحريف حديث  


خطيب تبريزى نيز در مشكاة المصابيح(2) حديث ولايت را از تِرمذى نقل مى كند و كلمه «بَعْدى» را از آن اسقاط مى كند، يعنى حديث ولايت را بدون كلمه «بَعْدى» و به گونه تحريف شده به تِرمذى نسبت مى دهد و حال آن كه حديث شريف در كتاب تِرمذى موجود و داراى كلمه «بَعْدى» است.



[align=left] 

_________________________________________
پی نوشت:
(1) مصابيح السُّنّه: 4 / 172، حديث 4766.
(2) مشكاة المصابيح: 2 / 504، حديث 6090
خاک پایت سرمه چشم فلک یا فاطمه ( سلام الله علیها)
Commander
Commander
پست: 2503
تاریخ عضویت: جمعه ۱۱ آبان ۱۳۸۶, ۳:۰۶ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 7581 بار
سپاس‌های دریافتی: 6236 بار
تماس:

Re: نگاهي به حديث ولايت

پست توسط مائده آسمانی »

به نام خدا

سلام علیکم

فایل pdf این تاپیک :
تصویر
New Member
New Member
پست: 1
تاریخ عضویت: دوشنبه ۱۵ خرداد ۱۳۹۶, ۱۱:۴۱ ب.ظ
تماس:

Re:

پست توسط almashotel »

نسيم نوشته شده: ) متون ديگرى از حديث  

حديث ولايت، افزون بر عبارت پيش گذشته، با الفاظ ديگرى نيز نقل گرديده است.
آن الفاظ بدون هيچ گونه ترديدى بر امامت و اولويت امير مؤمنان على عليه السلام دلالت مى نمايند. براى نمونه، احمد بن حنبل در كتاب المسند، حاكم نيشابورى در المستدرك، ابن عساكر در تاريخ مدينة دمشق و افراد ديگرى در كتاب هاى ديگر،

همگى در قضيّه بريده از خود او چنين نقل مى كنند كه بريده گويد: هنگامى كه به حضور رسول خدا صلى اللّه عليه وآله رسيدم، از على سخن به ميان آوردم و به بدگويى و عيب گويى درباره او پرداختم، اما ديدم كه رنگ رخ ساره پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله تغيير يافت و فرمود:

  بريدة! ألست أولى بالمؤمنين من أنفسهم؟

اى بريده! آيا من بر مؤمنان از خودشان سزاوارتر نيستم؟
گفتم: آرى، اى رسول خدا!

فرمود:
فمن كنت مولاه فعليٌّ مولاه.(1)
پس هر كه من مولاى او هستم، على مولاى اوست. 


اين سخن همان گونه است كه رسول خدا صلى اللّه عليه وآله در روزهاى پايانى زندگى خود در روز غدير به مسلمانان فرمود.

مسند احمد بن حنبل، تاريخ مدينة دمشق و منابع ديگر به چندين سند، چنين نقل مى كنند كه رسول خدا صلى اللّه عليه وآله بعد از اين عبارات فرمود:

  بريدة! من كنت وليّه فعليٌّ وليّه.(2)
اى بريده! هر كس من ولىّ او هستم پس على ولىّ اوست. 

________________________________________________________________
پی نوشت:

(1) مسند احمد: 5 / 347، المستدرك: 3 / 110، تاريخ مدينة دمشق: 42 / 187.
(2) تاريخ مدينة دمشق: 42 / 188، 192، 193 و 194.



******************************************************

 د) مناقب و فضايل ديگر 

ضمن متن حديث ولايت، مناقب ديگرى براى امير مؤمنان على عليه السلام بيان شده كه به آن بزرگوار اختصاص دارد و صحابه ديگرى با آن حضرت در آن مناقب شريك نيستند.
براى نمونه، در كتاب المعجم الاوسط طبرانى آمده است كه رسول خدا صلى اللّه عليه وآله در ضمن اين حكايت مى فرمود:


  بال أقوام ينتقصون عليّاً؟ من ينتقص عليّاً فقد تنقّصني، ومن فارق عليّاً فقد فارقني، إنّ عليّاً منّي وأنا منه، خلق من طينتي وخلقت من طينة إبراهيم وأنا أفضل من إبراهيم (ذُرّيَّةً بَعْضُها مِنْ بَعْض وَاللّهُ سَميعٌ عَليمٌ).(1) 
 چه خيالى در سر مى پرورانند آنان كه در مقام بدگويى و عيب گيرى درباره على برآمده اند؟ هر كس على را خُرده بينگارد، مرا خرده انگاشته و كسى كه از على كناره بجويد، از من كناره گرفته است. به راستى كه على از من است و من از او هستم. او از طينت من آفريده شده و من از طينت ابراهيم آفريده شده ام ومن از ابراهيم برترم. «نسلى كه بعضى از آنان از ديگرى است و خداوند شنوا و داناست».(2) 

با نگاه به اين مناقب و فضايل كه رسول خدا صلى اللّه عليه وآله درباره امير مؤمنان على عليه السلام فرموده، وجود چنين فضايلى براى آن حضرت اثبات مى شود.

افزون بر اين، رسول خدا صلى اللّه عليه وآله فرموده است:

 ّه لا يفعل إلاّ ما يؤمر به.
به راستى او فقط كارى را انجام مى دهد كه به او دستور داده شده است. 


اين حديث با چندين تعبير، فضايل ديگرى را نيز براى امير مؤمنان على عليه السلام ياد مى كند.
_________________________________________________________
پی نوشت:

(1) سوره آل عمران: آيه 34.
(2) المعجم الاوسط: 6 / 163.


ممنون ... اطلاعات خوبی ارائه کردید
[External Link Removed for Guests]
ارسال پست

بازگشت به “امام شناسی”