حضرت آیةاللّه سبحانی در یادداشتی با عنوان <اندیشههای عصر جاهلی در آیینه ادبیات پر آب و رنگ امروز!>‚ به اظهارات دکتر عبدالکریم سروش درباره قرآن واکنش نشان دادند. متن نوشتار ایشان بدین شرح است:
بسم اللّه الرحمن الرحیم
در اوج اسلامستیزی غربیان‚ که دیروز رسانههای هلندی‚ و امروز رسانههای دانمارکی جلودار آن هستند گزارش میرسد که گروهی در کشور دوم‚ از طریق هنرهای تجسمی به اسلامستیزی برخاسته و میخواهند از طریق کاریکاتورهای موهن و نمایش فیلم‚ پیامبر و قرآن را در انظار جهانیان نازیبا سازند‚ در چنین شرایط و اوضاع‚ مصاحبهای از آقای عبدالکریم سروش خواندم که در سایت <آفتاب نیوز> به تاریخ 14 بهمن 86 به نقل از رادیو هلند‚ بخش عربی‚ و ترجمه فارسی آن در رادیو زمانه آمده بود.
من نمیتوانم بدون دلیل قاطع بگویم آنچه در این مصاحبه خواندم نظریه صددرصد خود اوست‚ ولی سکوت او را میتوانم گناهی نابخشودنی در مقابل این گزارش به شمار آورم. در شرایطی که ملحدان غرب کمر به اسلامستیزی و منزوی ساختن مسلمانان بستهاند‚ فردی که در محیط اسلامی و در میان علما و دانشمندان پرورش یافته و مدتها سخنان او زینتبخش رسانههای ایرانی بوده‚ سخنانی به زبان آورد که نتیجه آن این است که قرآن موجود‚ ساخته و پرداخته ذهن پیامبر است! و پیامبر در آفرینش قرآن‚ نقش محوری داشته است!
در آذرماه 84 نامه سرگشادهای به آقای سروش نوشته و در آنجا لغزشهای او را در مسئله امامت و خلافت گوشزد کردم و بار دیگر از او درخواست نمودم که به آغوش امت اسلامی و بالا›خص علما و حوزههای علمیه باز گردد و بداند که این نوع سروصداها و هیاهوها زودگذر است و به سان موج دریا‚ پس از اندی خاموش میشود‚ و آنچه باقی میماند‚ همان حق و حقیقت است و تصور میکردم که این نامه پدرانه درباره او موœثر افتد. کسانی که این نامه را خوانده بودند‚ از نگارش آن‚ اظهار رضایت میکردند‚ ولی مصاحبه او درباره قرآن‚ بر تا›سف و تا›ثرم افزود‚ و با خود فکر کردم که زاویه انحراف روز به روز بیشتر میشود و این سوœال به ذهنم رسید که چه عاملی در کار است که از این فرد دستپرورده حوزه و دانشگاه‚ چنین بهرهکشی میکنند؟ او با آن چهره نورانی‚ و بیان شیرین‚ روزگاری مدرّس نهجالبلاغه بود. خطبه همام را به نحو دلپذیری تفسیر میکرد‚ چه شد که از این گروه این همه فاصله گرفت.
از این مقدمه بگذرم‚ و با نگارش این نامه و نقد اندیشه او‚ روزنه امید به اصلاح او را بار دیگر باز بگذارم‚ به امید آن که با خواندن این نامه‚ بار دیگر به آغوش امت اسلامی باز گردد.
!| مکتب شک یا <سوفیسم>
در قرن پنجم قبل از میلاد‚ در یونان باستان‚ گروهی به مکتب شک در همه چیز‚ حتی در وجود خود‚ و وجود خارج از خود روی آورده و افکار و عقاید عجیبی را از خود ارائه کردند. رشد اندیشه سفسطی مدتی بر تفکر یونانی غلبه کرد‚ لکن به وسیله حکیمان و اندیشمندان بزرگی مانند سقراط و افلاطون و ارسطو به عمر آن خاتمه داده شد‚ زیرا مغلطههای آنان را آشکار ساخته و به بیماری سفسطه پایان بخشیدند. ارسطو با تدوین منطق‚ توانست یک نوع نظم فکری واقع گرایانه به بشر تقدیم کند‚ با این که اندیشمندان یاد شده خدمات ارزندهای به تفکر بشری تقدیم نمودند‚ ولی چیزی نگذشت که مکتب دیگری به نام مکتب <لا ادری> به وسیله پیرهون (-365 275میلادی) پیریزی شد و مکتب انکار واقعیات به مذهب شک مطلق تبدیل گشت‚ ولی آن نیز دیری نپایید و به تاریخ پیوست.
فلاسفه اسلام مانند شیخالرئیس و پس از آن صدرالمتا›لهین‚ دراین باره سخنان شیوایی دارند که علاقهمندان میتوانند در این مورد به کتاب <شناخت در فلسفه اسلامی> از این قلم مراجعه کنند.
در خیزش اخیر غرب‚ بار دیگر مکتب تشکیک به صورتهای <علمی نما> ظاهر گشت و همت گروهی از فلاسفه غرب‚ براین شد که به جای این که بر بنای رصین فلسفه‚ طبقهای بیفزایند‚ کوشش کردند که بار دیگر همه این بنا را فرو ریزند و هنر آنان این شد که همه جا در شک و تردید سخن بگویند و به قول فروغی <هنر فیلسوفان انگلیسی جز این نبود که بنای رفیع فلسفه را که تا آن زمان برپا شده بود فرو ریزند‚ بی آن که چیزی به آن بیفزایند.>
جای سخن نیست که شک‚ گاهی گذرگاه یقین است و تا انسان شک نکند به یقین نمیرسد‚ ولی شکی زیباست که پل یقین باشد و به اصطلاح گذرگاه باشد نه اقامتگاه‚ ولی متا›سفانه شک این گروه اقامتگاه است‚ نه معبر و گذرگاه.
بیماری دیگری که زاییده همین تفکر شکگرایی است‚ طرح نظریه بدون این که کوچکترین دلیل و برهان به همراه آن باشد‚ و هرگاه سوœال شود دلیل شما براین گفتار چیست؟ میگوید: (من فکر میکنم). اما شما چرا چنین فکر میکنید؟ به چه دلیل؟ سوœال از دلیل و برهان ممنوع است!!
شیخالرئیس میفرماید: هر فردی گفتار کسی را بدون دلیل و برهان بپذیرد‚ او از فطرت انسانی منسلخ شده است‚ ولی متا›سفانه این بیماری (طرح نظریه بدون دلیل) آن هم با یک رشته سخنان حماسی‚ به تدریج گسترش پیدا کرده در حالی که منطق قرآن این است: قل هاتوا برهانکم.
جناب سروش در آن بحث پیشین (بحث امامت و خلافت)‚ درباره امامان بیمهری کردند ولی در اینجا گام فراتر نهاده به حریم وحی و قرآن بیمهری ورزیدهاند‚ و من از خدا میخواهم که وی در این حد توقف کند و گام فراتر ننهد‚ که مبادا سعادت اخروی او (که قطعاً خواستار جدی آن است) بیش از این به خطر بیفتد.
!| خلاصه نظریه
حقیقت این است که او در بیان نظریه خود دچار اختلاف و تناقضگویی میشود و نمیتواند اطراف آن را در نقطهای و به صورت نظریه واحدی گردآورد. و به اصطلاح آن چنان به نعل و به میخ میزند که اگر به نقطهای اعتراض شود‚ بتواند از آن بگریزد. اینک سخنان او را در چند فراز نقل میکنم:
1. تجربهای به سان تجربه شعرا
دکتر سروش میگوید: وحی‚ الهام است و این همان تجربهای است که شاعران و عارفان دارند‚ هرچند پیامبر آن را در سطح بالاتری تجربه میکند‚ و در روزگار مدرن ما‚ وحی را با استفاده از استعاره شعری میفهمیم‚ چنانکه یکی از فیلسوفان مسلمان گفته است وحی بالاترین درجه شعر است.
!| تحلیل
این نظریه‚ نظریه جدیدی نیست‚ بلکه همان است که مشرکان مکه‚ قرآن را از این راه تفسیر میکردند و میگفتند: همانطور که امروœ القیس در پرتو الهام‚ معانی و الفاظ را میآفریند‚ محمد نیز از همین طریق‚ آفریننده معانی و الفاظ آیات است. مسلماً مقصود آنان از شعر‚ شعر منظوم نیست‚ بلکه یافته و تخیلات انسان از طریق تفکر است‚ چه در قالب نظم و چه در قالب نثر. قرآن این نظریه را از آنان نقل میکند و به نقد آن میپردازد:
و یقولون ا› اںنّا لتارکوا آلهتنا لشاعر مجنون‚ صافات/ 36.
<میگویند: آیا ما خدایان خود را به خاطر یک شاعر دیوانه رها میکنیم؟!>.
و نیز میفرماید: ا›َم یقولون شاعر نتربّص به ریب المنون‚ طور / 30
<میگویند: او شاعر است و ما در انتظار مرگ او هستیم>.
و گاهی قرآن را از سه راه توجیه میکردند و آن را ساخته فکر پیامبر دانسته‚ گاهی میگفتند: افکار پراکنده است و گاهی میگفتند به خدا دروغ بسته و سرانجام میگفتند: شاعری است که تخیلات خود را در این قالبها ریخته است:
بل قالوا ا›َضغاث ا›َحلام بل افتراه بل هو شاعر‚ انبیاء / 5.
<بلکه میگفتند: افکار آشفتهای است‚ بلکه آن را به دروغ ساخته و پرداخته است‚ بلکه او شاعری بیش نیست>.
قرآن در نقد این نظریه میگوید:
وماهو بقول شاعر قلیلا ما توœمنون‚ حاقه/ 41.
<آن سخن شاعری نیست‚ شما اندک ایمان میآورید>.
و در آیه دیگری میفرماید:
وما علّمناه الشعر وما ینبغی له اںن هو اںلاّ ذکر و قرآن مبین‚ یس/ 69
<ما به او شعر نیاموختیم و سزوار او هم نیست‚ و آن‚ جز یادآوری و قرآنی آشکار نیست>.
بالا›خره آنان‚ پیامبر را با شعرا در یک صف قرار داده بودند. محتوای نظریه مورد بحث نیز بیش از این نیست‚ هرچند کلمه <در سطح بالاتری> را به آن افزوده است‚ ولی مجموعاً از یک منشا› سرچشمه میگیرد.
اگر میگوید: شعرا از خود‚ الهام میگرفتند ولی پیامبر از مقام ربوبی الهام میگرفت‚ در این صورت‚ عطف این دو به هم‚ عطف مباین به مباین است و در نتجیه تشبیه مخّل و ناروا میباشد.
از این بگذریم‚ بالا›خره این نظریه چه دلیلی دارد؟ آیا شاهدی هم بر آن دارید؟ متا›سفانه این مصاحبه‚ سرتاسر‚ طرح یک رشته تصورات و مفاهیم است بیآن که برای اثبات آن دلیلی اقامه شود. اگر واقعاً قرآن در حد یک اندیشه شعری هرچند در سطح بالاتر است‚ پس چرا تحدّی کرده ولو با آوردن یک سوره؟. کدام شاعر در طول عمر خود‚ تحّدی میکند و میگوید: احدی نمیتواند تا روز رستاخیز غزلی مانند غزلهای من بیاورد؟
در اینجا باز میتوان به صاحب این نظریه گفت: همین تفسیر و توجیه شما درباره قرآن جز یک نوع تجربه شعری چیزی دیگری نیست‚ یعنی نفس شما این اندیشه را پرورش داده و بر صفحه ذهن آورده و بر نوک قلم و سر زبان جاری ساخته است‚ بیآنکه واقعیتی در پشت آن نهفته باشد.
اگر واقعاً شعر و شاعری و آنچه در این ردیف است‚ فاقد ارزش جادوانه است‚ سخن شما نیز از همین سنخ است.
2. پیامبر آفریننده و تولیدکننده قرآن است!
در مورد دیگر میگوید: استعاره شعر‚ به توضیح این نکته کمک میکند‚ پیامبر درست مانند یک شاعر احساس میکند که نیرویی بیرونی او را در اختیار گرفته است‚ اما در واقع یا <حتی بالاتر از آن‚ در همان حال شخص پیامبر همه چیز است‚ آفریننده‚ تولیدکننده‚ بحث درباره این که این الهام از درون است یا از برون‚ حقیقتاً اینجا موضوعیتی ندارد‚ چون در سطح وحی تفاوت و تمایزی میان درون و بیرون نیست>.
!| تحلیل
این کلمات و جمل میرساند که صاحب نظریه‚ قرآن را تجلّی شخصیت درونی پیامبر اکرم صلیاللّهعلیهوآله میداند که در اصطلاح به آن <وحی نفسی> میگویند. توجیه وحی در مورد پیامبران از طریق مسئله تجلی شخصیت باطن‚ نخست از طرف گروههای تبشیری یعنی کشیشان و خاورشناسان اظهار شد و بیش از همه‚ خاورشناسی به نام <درمنگهام> در اینباره گردوخاک کرده است! وی با تلاشهای کودکانهای میخواهد برای قرآن‚ منابعی معرفی کند که یکی از آنها تجلّی شخصیت درونی است. او درباره نظریه خود چنین مینویسد: <عقل درونی محمد و یا به تعبیر امروز شخصیت باطنی او به بیپایگی آیین شرک‚ پیبرده بود. او برای رسیدن به مقام نبوت به پرستش خدا پرداخت و در غار حرا برای عبادت‚ خلوت نمود و در آن جا ایمان وجدان او به درجهای بلند رسید و افق افکارش وسیع‚ و دید بصیرتش دو چندان شد. در این مرحله آنچنان نیرومند شد که برای هدایت مردم‚ شایستگی پیدا کرد. او پیوسته در فکر و اندیشه بود تا آنگاه که یقین کرد: این همان پیامبری میباشد که خداوند او را برای هدایت بشر برانگیخته است. این آگاهیها بر او چنان وانمود میشد که از آسمان بر او نازل میشود و این خطاب را خداوند بزرگ به وسیله جبرئیل برای او میفرستد.> وحی محمدی‚ ص 86
آنچه احساس شاعران را از احساس پیامبران‚ جدا میسازد‚ همان است که آقای سروش برای آن موضوعیتی قائل نشده است. شاعران منبع الهام را درون‚ و انبیا‚ منبع الهام را برون از خود میدانند‚ ولی متا›سفانه این بزرگترین نقطه تفاوت را ایشان بسیار سهل و آسان گرفت و گفت: <بحث درباره این که آیا این الهام‚ از درون است یا از برون‚ حقیقتاً اینجا موضوعیتی ندارد>‚ در حالی که نقطه بارز تفاوت این دو الهام در همین است.
افرادی که در مسائل فلسفی و عرفان دست توانایی ندارند‚ نمیتوانند مرز این دو نوع الهام و دو نوع احساس را از هم جدا سازند‚ لذا همان مشرکان عصر رسول خدا نیز به خاطر عدم توانایی در درک تفاوت این دو نوع احساس‚ با خود فکر میکردند که چگونه ممکن است فردی از برون خود‚ الهام بگیرد و ما›مور هدایت مردم شود؟ قرآن این اندیشه را از آنان چنین نقل میکند:
ا›کان للنّاس عجبا ا›ن ا›وحینا اںلی رجل منهم ا›ن ا›نذر النّاس و بشّر الّذین آمنوا ا›نّ لهم قدم صدق عند ربهم قال الکافرون اںنّ هذا لساحر مبین‚ یونس/ 2.
<آیا برای مردم مایه شگفت است که بر شخصی از خود آنان وحی فرستادیم تا مردم را هدایت کند؟ و به گروههای با ایمان بشارت بده که در درگاه الهی سابقه نیک و راست دارند‚ ولی افراد کافر او را ساحر و جادوگر میخوانند>.
گروههای مخالف‚ برای مبارزه با <وحی محمدی>‚ در تمام اعصار توجیهها و تصورهایی داشتند‚ ولی ماهیت توجیهها و تفسیرهای باطل در تمام زمانها یکی بود. چیزی که هست‚ در عصر حاضر‚ همان تهمتها و ناسزاها‚ همان توجیهها و تفسیرهای بوجهلی و بوسفیانی‚ تغییر قیافه داده و به صورت کالای نو و به عنوان یک تحقیق علمی عرضه شده است.
3. مفاهیم از خدا‚ و الفاظ از پیامبر
صاحب نظریه در عبارتهای پیشین‚ از طریق اجمال و تفصیل‚ قرآن را تولید خود پیامبر و پیامبر را آفریننده قرآن دانست. اما در همین مصاحبه در جای دیگر میگوید:
<پیامبر به نحو دیگری نیز آفریننده وحی است. آنچه او از خدا دریافت میکند مضمون وحی است. اما این مضمون را نمیتوان به همان شکل به مردم عرضه کرد چون بالاتر از فهم آنها و حتی ورای کلمات است. این وحی بیصورت است و وظیفه شخص پیامبر این است که به این مضمون بیصورت‚ صورتی ببخشد تا آن را در دسترس همگان قرار دهد>.
وی در این نظریه‚ مفاهیم و معانی را از جانب خدا دانسته‚ ولی شکل و صورت را آفریده خود پیامبر میشمارد. و در نتیجه بخشی از اعجاز قرآن را که در زیبایی الفاظ و استواری تعبیر نمایان میشود‚ انکار ورزیده و فقط معانی را از جانب خدا دانسته است.
بنابراین قرآن کار مشترکی میان خدا و پیامبر است زیرا معانی از جانب خدا و صورت از جانب پیامبر میباشد تو گویی یک شرکت سهامی است که سرمایه از جانب خدا و صورتسازی از جانب پیامبر است.
اکنون باید پرسید که آیا این نظریه نازلتر از نظریه نخستین نبست؟‚ در آنجا همه چیز از آن رسول خدا بود‚ جز یک رابطه ضعیف با خدا‚ ولی در این جا معاونتی بیصورت از جانب خدا و صیاغت و صورت از جانب پیامبر!
و نیز باید پرسید: دلیل شما براین مشارکت چیست؟ آیا خدای قادر بر انزال مفاهیم‚ قادر بر صورتسازی نیست؟
از این گذشته‚ خود قرآن برخلاف این نظریه گواهی میدهد‚ زیرا کراراً به پیامبر امر میکند: چنین بگو مثلاً: قل هو اللّه ا›حد یعنی مفاهیم و صور هر دو از جانب خدا است.
4. شرایط حاکم بر زندگی پیامبر‚ تولیدکننده قرآن است!
صاحب این نظریه‚ گاهی خود پیامبر را مستقلاً تولیدکننده قرآن میداند و میگوید: او همه چیز است‚ و نقش محوری دارد‚ و گاهی نوعی مشارکت بین خدا و پیامبر را مطرح میکند‚ اما گاهی هم میخواهد بگوید شرایط حاکم بر زندگانی پیامبر‚ تولیدکننده این مفاهیم و افکار و معانی است و به تعبیر دیگر‚ زمان را آفریننده این محصول (قرآن کریم) میشمرد و میگوید:
<تاریخ زندگی خود او‚ پدرش‚ مادرش‚ کودکیاش و حتی احوالات روحیاش در آن نقش دارند. اگر قرآن را بخوانید حس میکنید که پیامبر گاهی اوقات شاد است و طربناک و بسیار فصیح‚ در حالی که گاهی اوقات پرملال است و در بیان سخنان خویش بسیار عادی و معمولی.... این جنبه کاملاً بشری وحی است>.
اکنون سوœال میشود: او در این تعبیر میخواهد قرآن را کتابی صددرصد بشری معرفی کند و بهسان دیگر موœلفان قلمداد کند که شرایط حاکم بر زندگانی آنان‚ در نگارش و تعبیر آنان کاملاً موœثر میباشد و به تعبیر دیگر‚ تمایلات و فرهنگها در تدوین آن کاملاً موœثر بوده است. اگر واقعاً چنین است‚ پس چرا خدای محمد‚ همه آنها را نفی میکند و عاملی جز وحی را در آفرینش قرآن موœثر نمیداند و میفرماید: وما ینطق عن الهوی !| اںن هو اںلاّ وحی یوحی !| علّمه شدید القوی‚ نجم/ 5-3. او هرگز از روی هوا و هوس سخن نمیگوید و آنچه میگوید سروش غیبی است که در اختیار او گذارده شده است و موجود نیرومندی (فرشته وحی) به او آموخته است.
دم زدن از این که قرآن کتاب بشری است‚ با صدها آیه قرآنی در تضاد است. اینک برخی از این آیات:
1. ولو کان من عند غیراللّه لوجدوا فیه اختلافاً کثیراً‚ نساء 82 اگر از جانب غیر خدا بود‚ در آن اختلاف فراوانی مییافتند.
2. کتاب انزلناه الیک لتخرج الناس من الظلمات الی النور‚ ابراهیم/ 1 قرآن کتابی است که ما آنرا فرو فرستادیم تا مردم را از تاریکیها به روشنی وارد سازی.
3. انا انزلناه قراناً عربیاً لعلکم تعقلون یوسف/ 2. ما آن را به صورت قرآن عربی فرو فرستادیم تا بیندیشید.
-4 و هذا کتاب انزلناه مبارک‚ انعام/ 92 این کتاب مبارکی است که ما آنرا ارسال کردیم.
با این گفتار صریح چگونه آن را کتاب بشری تلقی کنیم و آن را ساخته بشر بدانیم در حالی که در صداقت و راستگویی محمد امین صلیاللّهعلیهوآله کسی تردید ندارد.
نتلوا علیک من نبا› موسی و فرعون بالحق لقوم یوœمنون‚ قصص/ 3‚ ما سرگذشت موسی و فرعون را به درستی برای تو بیان میکنیم تا اهل ایمان از آن بهره ببرند.
در این آیه تلاوت آیات را ازآن خدا میداند‚ قالبها و محتوا‚ هردو از جانب خدا است.
!| برداشتها و اطلاعات نادرست
ما‚ در اینجا به تبیین اصل نظریه ایشان پرداختیم که به چهار صورت مختلف بیان میکند‚ بدون اینکه دلیلی بر نظریه خود بیاورد‚ و خود تناقض‚ روشنترین گواه بر بیپایگی آن است.
ولی در کنار این نظریه‚ یک رشته شطحات و سخنان نابرازنده نیز دارد که به صورت گذرا به آنها اشاره میشود.
1. دکتر سروش میگوید: <امروزه مفسران بیشتری فکر میکنند وحی در مسائل صرفاً دینی مانند صفات خداوند‚ حیات پس از مرگ‚ و قواعد عبادات خطاناپذیر نیست‚ آنها میپذیرند که وحی میتواند در مسائلی که به این جهان و جامعه انسانی مربوط میشود‚ اشتباه کند. آنچه که قرآن درباره وقایع تاریخی‚ سایر ادیان و سایر موضوعات عملی زمینی میگوید لزوماً نمیتواند درست باشد‚ این مفسران‚ اغلب استدلال میکنند که این نوع خطاها در قرآن خدشهای به نبوت پیامبر وارد نمیکند چون پیامبر به سطح دانش مردم خویش فرود آمده است و به زبان زمان خویش سخن گفته است>.
اکنون سوœال میشود: این کلمه <بیشتر> و <اغلب> که به کار میبرد و مفسران اسلامی را به مطلب یاد شده متهم میسازد‚ کدام مفسران هستند که در طول چهارده قرن‚ به خطاپذیری قرآن در مسائل مربوط به زندگی اعتراف میکنند؟ آنان جز مستشرقان و جز دنبالهروهای آنان مانند رئیس قادیانیها و متا›ثر از آنان مانند برخی از نویسندگان مصری کسی نیستند.
از این گذشته‚ این تبعیض در خطا چه معنی دارد که پیامبر در ماورای طبیعت صددرصد واقعگو و حقیقتنما باشد ولی در مسائل ملموس و عینی دور از حقیقت سخن بگوید؟ و اگر هم یک مفسر درباره آیهای که مورد نظر اوست‚ سخنی گفته باشد‚ دلیلی بر همگانی بودن مطلب نیست. قرآن علم و دانش پیامبر را عظیمترین فضل الهی میشمارد و میفرماید:
وعلّمک ما لم تکن تعلم و کان فضلاللّه علیک عظیماً‚ نساء/ 113. خداوند آنچه نمیدانستی به تو آموخت و بخشش خدا به تو بسیار بزرگ است.
آیا دانشی که قرآن آن را عظیم میشمارد‚ چگونه در بخش دوم خطاپذیر میباشد؟
2. آنگاه گام فراتر نهاده و علم پیامبر را چنین توصیف میکند: <من دیدگاه دیگری دارم. فکر نمیکنم دانش او از دانش مردم هم عصرش درباره زمین‚ کیهان‚ ژنتیک انسانها بیشتر بوده است. این دانشی را که ما امروز در اختیار داریم‚ نداشته است و این نکته خدشهای به نبوت او وارد نمیکند‚ چون او پیامبر بود‚ نه دانشمند یا مورّخ>.
اکنون سوœال میشود: دلیل شما براین که او از این مسایل آگاه نبوده‚ و دانش او درباره این مسائل در حد همان دانش عرب جاهلی بوده است‚ چیست؟
ما‚ در اینجا نمیخواهیم در مورد اعجاز علمی قرآن سخن بگوییم زیرا درباره اعجاز علمی قرآن‚ در کتاب <مرزهای اعجاز> به صورت گسترده‚ سخن گفتهایم. پیامبر گرامی صلیاللّهعلیهوآله از طریق وحی و جانشین معصوم او مانند علی علیهالسلام در نهجالبلاغه و فرزند او در صحیفه سجادیه از یک رشته حقایق علمی پرده برداشتهاند که جهان آن روز و دیروز آن را تصور نمیکرد. زهی بیانصافی که این همه حقایق علمی را در این کتابها منکر شویم و آنگاه عذر بیاوریم که او پیامبر بود نه دانشمند‚ یعنی پیامبر بود و عالم نبود‚ پیامبر بود و آگاه از اسرار نبود!
!| اتهام به معتزله
از آنجا که صاحب نظریه‚ قرآن را تولید فکر پیامبر شمرده‚ به دنبال این میگردد که برای خود شریک و همراه پیدا کند‚ در این میان دیواری کوتاهتر از دیوار معتزله پیدا نکرده و این مطلب را به آنها نسبت میدهد و میگوید: <باور به این نیز که قرآن یک محصول بشری و بالقوه خطاپذیر است و در عقاید معتزله دایر به مخلوق بودن به طور تلویحی آمده است>.
البته معتزله‚ هر چند منقرض شدهاند و چندان شخصیتی بارز از آنها باقی نیست‚ اما کتابهای آنان در اختیار همگان است. حاشا و کلاّ که آنها قرآن را مخلوق به معنای ساخته فکر پیامبر صلیاللّهعلیهوآله بدانند. اصولاً مسئله مورد بحث‚ در قرن دوم از طرف مسیحیان درباره عباسی مطرح شد که آیا قرآن <قدیم> است یا <حادث>؟ گروهی بر قدمت قرآن و گروهی بر حادث بودن آن معتقد شدند. محدثان‚ قرآن را قدیم دانستند و معتزله حادث‚ زیرا قدیم بالذات منحصر به خداست و غیر او همه و همه حادثاند. و یکی از آنها قرآن است که فعل خداست و فعل خدا از حدوث جدا نیست. و اگر میگفتند مخلوق است‚ به معنای آفریده خدا است نه به معنای مختلق و ساخته فکر پیامبر‚ و لذا در روایات ما اصرار شده است که قرآن را نه قدیم بخوانند و نه مخلوق‚ زیرا قدیم بخوانند‚ نوعی شرک است‚ مخلوق بخوانند‚ دشمن از آن سواستفاده کرده و آن را به معنی مختلق و ساخته و پرداخته فکر پیامبر میدانند‚ و لذا مشرکان عصر رسول خدا صلیاللّهعلیهوآله همین تعبیر را به کار میبردند و میگفتند: ما سمعنا بهذا فی الملّة الآخرة اںن هذا اںلاّ اختلاق‚ ص7/. ما این سخن را در آیینی دیگر نشنیدیم و این جز چیزی ساخته و پرداخته نیست.
!| اتهام به مولوی و عرفا
باز برای این که تنها نماند‚ به فکر افتاده که از مولوی مایه بگذارد و میگوید: <قرآن آیینه ذهن پیامبر است. آنچه در دل سخن مولوی مندرج است‚ این است که شخصیت پیامبر‚ تغییر احوال و اوقات خوب و بد او همه در قرآن منعکس است>.
نسبت دادن آسان است ولی اثبات آن مشکل‚ در کدام بیت مولوی این نتیجهای که او گرفته‚ آمده است؟ در حالی که مولوی صدها بیت دارد که درست خلاف این را به صراحت بیان میکند; از جمله:
چون کتاب اللّه بیامد هم بر آن
این چنین طعنه زدند آن کافران
که اساطیر است و افسانه نژند
نیست تعمیقیّ و تحقیقی بلند
!| !| !| !|
گرچه قرآن از لب پیغمبر است
هرکه گوید حق نگفت‚ آن کافر است
این همه آوازها از شه بود
گرچه از حلقوم عبداللّه بود
!| تعیین تکلیف برای مسلمانان
او در پایان سخن برای مسلمانان امروز تعیین تکلیف میکند و میگوید: <وظیفه مسلمانان امروز این است که گوهر قرآن را به گذشت زمان ترجمه کنند>.
سوœال میشود: قرآنی که شما آن را کتاب بشری و خطاپذیر دانستید‚ چه نیازی دارد که به ترجمه و تفسیر آن به زبان روز بپردازیم؟ چه نیازی به این خطاپوشی هست؟ شما با معرفی قرآن به عنوان کتاب خطاپذیر و بشری‚ از جامعه اسلامی فاصله گرفتید‚ دیگر نیازی به نصایح شما نیست. آن کس میتواند نصحیت کند که در شمار این گروه بماند‚ ولی فردی که با گروهی وداع کند‚ جایگاه رهبری و راهنمایی و اندرزگویی خود را با این کار از دست داده است.
در پایان یادآور میشوم: بنده این نامه را با کمال تا›ثر و تا›سف نگاشتهام ولی امیدوارم که این مصاحبه از او نباشد و مترجم یا مترجمان درست ترجمه نکرده باشند که در این صورت ایشان وظیفه دارد که اشتباهات آن را برطرف کند تا آب رفته به جوی باز آید. و نیز از صاحب نظریه درخواست میشود درباره <وحی محمدی> و شبهاتی که پیرامون آن از طرف خاورشناسان و دنبالهروهای آنان مطرح شده است‚ به کتاب <نقد بیست و سه سال> از این قلم مراجعه کنند. در آن کتاب به روشنی ثابت شده است که همه این توجیهها و تفسیرها همراه با زرق و برق‚ تعبیر دیگری از داوریهای عصر جاهلی است و در حقیقت‚ محتوا یکی; و پوشش و شیوه بیان دو تا است. چیزی که هست عرب عصر رسالت به خاطر سادگی‚ نظر خود را برهنه مطرح میکرد‚ ولی دگراندیشان‚ به همان اندیشهها رنگ علمی بخشیده و <سراب> را به صورت آب جلوه میدهند. جعفر سبحانی - 6 / 12 / 1386
نقل از: پايگاه خبري حوزه
پاسخ آيةالله سبحاني به دكتر سروش
مدیر انجمن: شورای نظارت
ارسال پست
تعداد پست ها:1
• صفحه 1 از 1
ارسال پست
تعداد پست ها:1
• صفحه 1 از 1
بازگشت به “نقد سایر اندیشه ها”
پرش به
- بخش داخلی
- ↲ قوانين و اخبار سايت
- ↲ سوال ، پيشنهاد و انتقادها
- ↲ سرویس میزبانی وب - ETEGHADAT Web Hosting
- گنجینه ثـقلیـن
- ↲ قرآن مجید
- ↲ متن و ترجمه قرآن کریم
- ↲ تفسیر
- ↲ علوم قرآنی
- ↲ اهل بيت (عليهم السلام)
- ↲ پيامبر اکرم (صلّي الله علیه و آله و سلّم)
- ↲ اميرالمومنين علي (علیه السّلام)
- ↲ فاطمة الزهراء (سلام الله علیها)
- ↲ امام حسن مجتبی (علیه السّلام)
- ↲ امام حسین (علیه السّلام)
- ↲ امام زین العابدین (علیه السّلام)
- ↲ امام محمد باقر (علیه السّلام)
- ↲ امام جعفر صادق (علیه السّلام)
- ↲ امام موسي کاظم (علیه السّلام)
- ↲ امام رضا (علیه السّلام)
- ↲ امام جواد (علیه السّلام)
- ↲ امام هادی (علیه السّلام)
- ↲ امام حسن عسکری (علیه السّلام)
- ↲ صاحب الزمان (عجّل الله تعالي فرجه الشّریف)
- ↲ حديث
- ↲ نهج البلاغه
- ↲ صحیفه سجادیه
- ↲ خطابه غدیر
- ↲ ادعيه و زيارات
- ↲ علوم حدیث
- اصـول ديــن
- ↲ خدا شناسی
- ↲ عدل
- ↲ پیغمبر شناسی
- ↲ امام شناسی
- ↲ مهدویت (عج)
- ↲ معاد
- فـروع ديـن
- ↲ احکام عبادات
- ↲ نماز
- ↲ روزه
- ↲ حج
- ↲ احکام معاملات
- ↲ ساير احکام
- اديـان و مـذاهب
- ↲ اسلام
- ↲ ره یافتگان
- ↲ نقد سایر اندیشه ها
- ↲ وهابیت
- ↲ بهائیت
- ↲ مسیحیت
- ↲ یهودیت
- ↲ زرتشت
- ↲ شیطان پرستی
- ↲ صوفیه
- سایر مباحث تخصصی
- ↲ اخـلاق
- ↲ آداب
- ↲ مهارت های زندگی
- ↲ زن و خانواده
- ↲ ازدواج و زناشویی
- ↲ کودکان و نوجوانان
- ↲ جوانان
- ↲ تاريخ
- ↲ شخصيت ها
- ↲ اخیار
- ↲ اشرار
- ↲ کتابخانه
- ↲ کتاب مخصوص ویندوز
- ↲ کتاب مخصوص موبایل
- ↲ کتابشناسي
- ↲ بخش ادبي
- ↲ شعر
- ↲ داستان
- ↲ قطعه ادبي
- ↲ نکته ها و لطایف
- ↲ پرسش و پاسخ
- بخش عمومی
- ↲ مناسبت و یادواره
- ↲ ماه مبارک رمضان
- ↲ اخبار مذهبي
- ↲ فعالیتهای جمعی
- ↲ نمایشگاه اعتقادات
- ↲ دیگر گفتگو ها
- صوت
- ↲ تلاوت
- ↲ دعا و زیارت
- ↲ مداحی و روضه
- ↲ مناسبت ها
- ↲ مولودی و همخوانی
- ↲ جلسات سخنرانی
- ↲ قصه
- ↲ دیگر نواها
- ↲ معرفی و بررسی آثار صوتی تصویری
- تصویر
- ↲ فیلم
- ↲ فلش
- ↲ اماکن مذهبی
- ↲ دیگر تصاویر
- ↲ گرافیک مذهبی
- ↲ آموزش و سوالات
- ↲ پشت زمینه
- ↲ طرح و ایده
- چندرسانه ای
- ↲ همراه مذهبی
- ↲ نرم افزارهای اسلامی
- ↲ معرفی پايگاه ها