** نامه هاي سياسي نهج البلاغه **
در آن ايام كه هنوز وسايل ارتباط جمعى وجود نداشت، بهترين وسيله تبليغ احكام و نشر بيانيههاىرسمى، خطبه و شعر و به طور كلى سخن بليغ و آهنگين بود. اين گونه كلامها زود به خاطر سپرده مىشد وزبان به زبان نقل مىگشت و در فاصله كمى به گوش عده زيادى از مردم مىرسيد و بازگو كردن آنها نشانهمعرفت و كمال بود. در قديم حافظهها بسيار قوى بود و اكثريت مسلمانان درس خوانده قرآن و احاديث وبسيارى از قصايد و خطب و كلمات بزرگان را از بر داشتند و چه بسا قصيدهاى دراز را كه با يك بار شنيدنحفظ مىكردند. بنابراين، گرچه مثل امروز حرفها زود پراكنده نمىشد اما سعى مىشد سخنان سره گفتهشود و اشعار و خطب عالى در اذهان بماند و نقل شود. از اين گذشته، خطبه در اسلام در بعضى موارد ازشعائر دين است و در هر موضوع دينى و سياسى و اقتصادى و اخلاقى و حماسى از آن استفاده مىشود.
على عليه السلام بيش از ساير خلفا از خطبه استفاده كرده است. دويست و چهل و يك خطبه و كلام و هفتاد و نهنامه كه از آن حضرت در نهجالبلاغه جمع آمده شامل مسائل سياسى، كلامى و عرفانى و ... است.
امام در اين خطبهها و مكاتبات، مسائل دينى و سياسى و نظامى و اجتماعى را بر بنياد كتاب و سنتچنان بليغ اداء كرده كه در زبان عربى بىسابقه بوده و هست:
از عقايد علمى و فلسفى خود و روش حكومتاسلامى سخن گفته و دولتهاى گذشته را با آراء خود محك زده است، مردم را به جهاد دعوت كرده وشخصيتخود و ماهيت دشمنانش را روشن ساخته است، طبقات جامعه و حدود وظايف هر طبقه رامشخص نموده است، سياست ولايت و خليفةاللهى و وحدت عقيدتى و فرهنگ اسلام را شرح داده است،فلسفه حج را كه كنگره بزرگ اسلامى است و ارزش حكومت عدل و علم و معايب حكومت زور را باز گفتهاست، از روش حكومتخود و جنگها و صلحها و عهدنامههاى عهد خويش دفاع كرده است و ... بعلاوه،احاديث و كلمات قصار و حكم و اندرزهاى بسيار از آن حضرت باقى مانده كه همه دستورالعمل زندگى وراه رستگارى است. رويهمرفته، كلمات على عليه السلام براى محققى كه بخواهد در شرح احوال و سيره و روشحكومت و سياست او مطالعه كند، بهترين مرجع و راهنماست.
بحث در ماهيت و محتواى خطب و كلمات على عليه السلام و تاثير فوقالعاده آنها در شؤون مختلف زندگىمسلمانان - بخصوص در امور سياسى- و رمز تازه ماندن اين معجزه باقيه در طى قرون و اعصار از حوصلهاين مقال بيرون است. اگرچه نيروى خطابه و سخنرانى در خاندان على عليه السلام موروثى بود و اجدادش همه درقوت نطق و خطاب ضربالمثل بودند، اما در عرب و عجم خطيبى را به جامعيت و فصاحت او سراغنداريم. سخن شناسان متفقا برآنند كه بعد از رسولاللهصلى الله عليه وآله وسلم، على عليه السلام شيواترين و زيباترين و پرمغزترين ورساترين سخنان را به زبان عرب عرضه كرده و بعد از او هر خطيب و گويندهاى به استاديش اعتراف نمودهاست.
امام در قوت استدلال و روانى كلام و آرايش جملات و كمال معانى و استحكام نامهنگارى نظيرنداشته و هر سخنى كه از او باقى مانده است، از جمله خطبه جهاديه و نامههايش به معاويه و فرمان مالكاشتر، پهلو به پهلوى اعجاز مىزند. آنان كه با ادب عرب آشنا هستند مىدانند وصفى كه على عليه السلام از طاووسو خفاش و دنيا كرده است از شاهكارهاى ادبيات جهان به شمار مىرود.
تسلط فوق بشرى على عليه السلام در سخن مديون صحبت و تربيت و پيوستگى دائم او به مقام رسالتبود.علمش از علم رسول الله و علم رسول الله گرفته شده از علم و كمال مطلق ربوبى بود، وگرنه در هيچ حديث وتاريخى نخواندهايم كه على عليه السلام پاى به محضر استادى نهاده و نزد معلمى جز پيغمبر تعليم يافته باشد. آنحضرت در خطبه «قاصعه» راجع به اتصال خود به مقام رسالت مطالبى فرموده كه قسمتى از خطبه وبرگردان آن به فارسى چنين است:
انا وضعت فى الصغر بكلاكل (كلكل) العرب و كسرت نواجم قرون ربيعة و مضر. و قد علمتم موضعى منرسول الله عليه و آله- بالقرابة القرايبة، و المنزلة الخصيصة. وضعنى فى حجره و انا ولد (وليد) يضمنى الىصدره، و يكنفنى فى فراشه، و يمسنى جسده، و يشمنى عرفه. و كان يمضع الشىء ثم يلقمنيه، و ما وجد لىكذبة فى قول، ولا خطلة فى فعل. و لقد قرن الله بهصلى الله عليه وآله وسلم من لدن ان كان فطيما اعظم مزلك من ملائكتهيسلك به طريق المكارم، و محاسن اخلاق العالم، ليله و نهاره. و لقد كنت اتبعه اتباع الفصيل اثر امه، يرفعلى فى كل يوم من اخلاقه علما، و يامرنى بالاقتداء به و لقد كان يجاور فى كل سنة بحراء (حراء) فاراه ولا يراهغيرى. ولم يجمع بيت واحد يومئذ فى الاسلام غير رسول اللهصلى الله عليه وآله وسلم و خديجة و انا ثالثهما. ارى نورالوحى والرسالة و اشم ريح النبوة».
و لقد سمعت رنة (رنة) الشيطان حين نزل الوحى عليهصلى الله عليه وآله وسلم فقلت: يا رسول الله ما هذه الرنة؟ فقال: «هذاالشيطان قد ايس من عبادته. انك تسمع ما اسمع، و ترى ما ارى، الا انك لستبنبى، و لكنك لوزير و انكلعلى خير»
... در آن زمان كه هنوز كودك بودم، مرا در دامن تربيتخود گرفت. مرا به سينه مىچسبانيد و در بستر دركنار خويش جاى مىداد. بدنش را نزديك بدن من ميآورد و بوى خوش خود را به مشام من مىرسانيد. غذارا با دندان نرم مىكرد و بعد به دهان من مىگذاشت. هرگز از من دروغ نشنيد و در رفتارم خطايى مشاهدهنفرمود.
از همان زمان كه رسول الله را از شير گرفتند، خداى بزرگترين فرشته از فرشتگان خود را با او قرين وهمراه فرمود تا او را به راههاى بزرگى و اخلاق پسنديده رهبرى كند و شب و روز با او باشد. من نيز همچونبچه شترى كه از شيرش گرفتهاند و پيوسته دنبال مادر مىرود، هر جا آن حضرت مىرفت، پا به پاى اومىرفتم. او هر روز پايه علم مرا با تعليمات تازه اخلاقى بالا مىبرد و مرا به پيروى از آن امر مىفرمود.
ادامه دارد...